کتاب صوتی
#دنیای_بسته
جامعه شناسی و روانشناسی زندان از درون
اثر: #عمادالدین_باقی
گوینده: زهرا لیسان دوست
@soutidastan
بعد از تصمیمگیری، آن را بازنگری نکنید، مگر آنکه به شواهد تازهای دست یافته باشید. هیچچیز به اندازهی دودِلی، خستهکننده و بیهوده نیست.
#برتراند_راسل
@soutidastan
🎥🎥
#فیلم_کوتاه
🎬 #انیمیشن This Way up
(به سمت بالا)
کارگردان:Alan Smith,Adam Foulkes
خلاصه داستان:
انیمیشن درباره دو مرد است که قصد خاک کردن یک جسد را دارند اما...
🎗نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه در سال ۲۰۰۹
@soutidastan
نیمی از نگرانی ها و اضطراب های ما مربوط به نظر دیگران است، ما باید این خار را از بدن خود بیرون بکشیم ...
نظر دیگران تصوری خام یا یک وهم است که هر لحظه میتواند تغییر کند.نظر دیگران به نخی بند است و ما را برده ی آنان می کند. برده ی نظراتشان و بدتر، برده ی آنچه وانمود می کنند به نظرشان می رسد.
#اروین_یالوم
کتاب: درمان شوپنهاور
@soutidastan
درست همان گونه که اگر آهن را به کارنگیریم،
زنگ می زند.
همان گونه که آب راکد می گندد
و یا هنگام سرما یخ می بندد
اگر از آگاهی و مغز خود بهره نگیریم
آن را از دست می دهیم.
✍️ لئوناردوداوینچی
@soutidastan
کتاب صوتی
#آس_و_پاس_های_پاریس_و_لندن
اثر: #جورج_اورول
ترجمه: بهمن دارالشفایی
کیفیت اجرا: خیلی خوب
۴ فایل فشرده
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
روزگاری خواهر و برادری به نام های ماریلا و ماتیو با هم زندگی می کردند. آنها تصمیم گرفتند تا پسری را از پرورشگاه به فرزندی بپذیرند. اما پرورشگاه به اشتباه دختری به نام "آن" را به آنها داد. آن شرلی دختری با موهای قرمز، پر حرف و با احساس بود..
داستان « آن شرلی »، قصه ای است زیبا که خانم مریم نشیبا همراه با نوه اش (گلاب)، برای کودکان تعریف می کنند. پس از آنکه پرورشگاه به اشتباه به جای پسر، آن شرلی را به ماریلا و ماتیو داد، آنها تصمیم گرفتند تا او را به پرورشگاه بازگردانند و پسری را به فرزندی بپذیرند که بتواند در کارهای مزرعه به آنها کمک کند. اما آن شرلی از این تصمیم ناراحت بود و سعی در تغییر عقیده ی آنها داشت...
این داستان به این نکته اشاره دارد که گاهی اوقات ممکن است بعضی از کودکان از داشتن نعمت پدر و مادر محروم باشند؛ و در مکان هایی به نام پرورشگاه زندگی کنند. ولی همین کودکان نیز می توانند در کنار خانواده های جدید که آنها را به فرزندی می پذیرند، زندگی کنند و لذت داشتن خانواده و پدر و مادر را تجربه نمایند.
دربارهی نویسنده
«لوسی مود مونتگُمری نویسندهی معروف و خیالپرداز کانادایی بود و معمولاً برای نوجوانان شعر و داستان کوتاه مینوشت.
مونتگمری در ۳۰نوامبر۱۸۷۴ در کلیفتون (نیو لاندن کنونی) واقع در جزیرهی پرنس ادوارد چشم به جهان گشود. او در ۲۱ماهگی مادرش را در اثر بیماری سل از دست داد و پدرش که گرفتار اندوهِ مرگ همسر شده بود، سرپرستیِ او را به پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش سپرد و در هفتسالگی او را ترک کرد و به پرینس آلبرت رفت.
لوسی به کاوندیش رفت تا با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کند. آنها رفتار سختگیرانهای با او داشتند. لوسی با وجودِ داشتنِ خویشاوندانی در آنجا، بسیاری از دوران کودکیاش را در تنهایی گذراند و همین تنهایی، به خلق دوستان و دنیاهای خیالی و ذهنی او و در نهایت تقویت قوهی تخیلش کمک کرد.
ال. ام. مونتگمری در سال ۱۹۱۱ با «یوئن مکدونالد» (۱۹۴۳–۱۸۷۰)، کشیش کلیسای پرزبیتری، ازدواج کرد و بهدنبال انتقال همسرش به کلیسای لیزکدیل به انتاریو نقلمکان کرد. مونتگومری یازده کتاب بعدیاش را در عمارت کلیسای لیزکدیل نوشت. این ساختمان اکنون به موزهی لوسی ماد مونتگومری تبدیل شده است.
این زوج صاحب سه پسر شدند که پسر سوم آنها هنگام تولد درگذشت. او بهسبب وظایف مادری و تلاش برای کنار آمدن با زندگی کلیسایی، چند بار دچار افسردگی شد و به گفتهی خودش، «برای زنی که به دنیا شادی داده بود، این زندگی بسیار غمانگیز بود».
مونتگمری بیشتر بهواسطهی مجموعه رمانهایی شناخته میشود که با آن شرلی در گرینگیبلز در ۱۹۰۸ آغاز شد. آن شرلی در گرین گیبلز موفقیتی سریع را برای او به همراه داشت. شخصیت اصلی رمان، دختربچهای یتیم به نام آن شرلی، مونتگمری را به شهرتی چشمگیر در دوران زندگیاش رساند و او را در سطح جهانی نیز مطرح کرد.
@soutidastan
#فیلم_کوتاه 📽
🎬 #انیمیشن "Kitbull"
💢داستان ارتباط غیر منتظرهای بین یک گربه ولگرد و یک سگ خانگی است.
🎗نامزد بهترین انیمیشن اسکار "2020"
این انیمیشن بعد از انتشار در کمتر از یک روز بیش از دو میلیون بازدید در یوتیوب کسب کرد.
@soutidastan
#گلستان_سعدی
باب اول؛حکایت ۸
هرمز را گفتند وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی گفت خطایی معلوم نکردم و لیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عَهد من اعتماد کلی ندارند ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفته اند
از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم
وگر با چون او صد، بر آیی به جنگ
از آن مار بر پای راعی زند
که ترسد سرش را بکوید به سنگ
نبینی که چون گربه عاجزشود
بر آرد به چنگال چشم پلنگ
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
کتاب صوتی بهشت برین حقیقت دارد: سفر یک جراح مغز و اعصاب، در زندگی پس از مرگ شرح تجربهی نزدیک به مرگ دکتر برجسته مغز و اعصاب ایبن الکساندر در دوران هفت روز کما است.
هزاران نفر تجربه نزدیک به مرگ (nde) داشتهاند، اما دانشمندان اغلب بر این باورند که چنین امری غیرممکن است. دکتر الکساندر هم یکی از همان دانشمندان بود. وی به زندگی پس از مرگ یا روح غیرجسمانی اعتقاد نداشت. او همیشه از آن دسته افرادی بود که بدون اعتقاد به روح، روی بعد مادی زندگی تمرکز میکردند. او مانند تمام آدمهایی که به دین و عقاید مذهبی شک دارند، معتقد بود داستانهای پس از مرگ فقط توهم و محصول تخیل انسان هستند.
دکتر الکساندر که خود جراح برجسته مغز و اعصاب است به بیماری نادری مبتلا شد و هفت روز متوالی در کما رفت. سپس هنگامی که پزشکان معالج امکان متوقف کردن درمان او را بررسی میکردند، ناگهان چشمانش باز شد و از کما بیرون آمد. او بازگشته بود.
بهبودی دکتر الکساندر یک معجزه پزشکی است. اما معجزه واقعی سرگذشت او مربوط به جای دیگری است. در مدتی که جسم او در کما بود، دکتر الکساندر به ماورای این جهان سفر کرد و موجود فرشتهگونهای او را به عوالم ژرف موجودیت فرامادی هدایت کرد. او در آنجا به مشاهده و درک حضور الهی نائل شد و توانست با مبدا ارتباط برقرار کند. قبل از این تجربه، او نمیتوانست دانش خود را درباره مغز و عصبشناسی با اعتقاد به بهشت، خدا و یا روح تطبیق دهد. اما امروز دکتر الکساندر معتقد است سلامت کامل هنگامی است که ما دریابیم خدا و روح واقعیت دارند و مرگ پایان موجودیت ما نیست، بلکه تنها یک انتقال است.
📝 او در کتاب بهشت برین حقیقت دارد (Proof of heaven) تایید میکند زندگی ما روی زمین فقط یک آزمایش است که کمک میکند روحمان تکامل بیابد و رشد کند، و روش موفقیت در این مسیر، زندگی با عشق و شفقت است. وی در توضیح تجربهاش فرضیههای متعددی را در نظر میگیرد و از لحاظ علمی موثق بودن آن را اثبات میکند.
@soutidastan
کتاب صوتی
#بهشت_برین_حقیقت_دارد
نوشته دکتر #ایبن_الکساندر
(سفر یک جراح مغز و اعصاب در زندگی پس از مرگ)
ترجمه: محمود دانایی
دو فایل فشرده
کیفیت اجرا: خیلی خوب
@soutidastan
میزان تورم یک کشور چیزهای زیادی دربارهٔ آن کشور به ما میگوید. میزان تورم، بین ۱ تا ۵ درصد، به این معناست که نهادهای حکومت میتوانند با بهرهمندی از درجهٔ مناسبی از اعتماد عمل کنند، زیرا از قدرت چاپ پول سوءاستفاده نمیشود.
اما اگر تورم از ۵ درصد به ۱۰ درصد و بعد به ۳۰ درصد و بیشتر برسد، چنانکه در آرژانتین و زیمبابوه رسید، معلوم میشود که چیز شومتری در کار است. شاید علتش این باشد که اعتماد کافی ممکن نبوده زیرا راهی برای نظارت بر حاکمان وجود نداشته است. به همین دلیل است که فلزات گرانبها یا سکههای ذاتاً قیمتی را معیار ارزش پول قرار دادهاند. ناتوانی ما در نظارت بر دولت، که مستلزم اطلاعات و نهادهای مستقلی چون سازمانهای آمار و نهادهای حقوقی و مطبوعات آزاد است، پول کاغذی و الکترونیک را ممکن ساخته است. تورم شتابنده نشانهٔ درماندگی یا دیکتاتوری است.
اریک_لونرگن
کتاب: پول
ترجمه: احد علیقلیان
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
درباره کتاب موهبت شگفتانگیز خشم
وقتی در ارتباط بدون خشونت صحبت از این میشود که همه را دوست بداریم و به همه محبت کنیم، منظور از «همه»، واقعاً همهی کسانی است که وجود دارند. اما چگونه میتوانیم همه را دوست بداریم؟ چهطور میشود کسی را که با ماشین جلوی ما پیچیده، مغازهداری که کالایی را بالاتر از قیمت درج شده روی آن میفروشد، کیفقاپی را که به ما حمله کرده، کسی که عزیزمان را کشته یا حتی کسانی را که مرتکب اعمالی شدهاند که از نظر ما بسیار ناخوشایند است دوست داشت؟
نگرشی که ارتباط بدون خشونت به ما پیشنهاد میکند این است که همهی این افراد را «انسان»هایی ببینیم که نیازهایی داشتهاند و در تلاش برای برآورده شدن این نیازها، آن اعمال را انجام دادهاند. ممکن است من عملی را که به قصد برآورده شدن نیازشان انجام دادهاند دوست نداشته باشم، ولی میتوانم تصور کنم که من هم همین نیازها را دارم، و میدانم فردی که مثلاً نیاز به امنیت دارد چه حالی دارد. با این روش خیلی بهتر میتوانم دیگران را درک و احیاناً راهی برای دوست داشتنشان پیدا کنم. این کتاب به صورت خاص از خشم و راهکارهای این الگوی ارتباطی در مواجهه با آن صحبت میکند. تعابیری از قبیل مهار، فروخوردن و تدبیر خشم را کنار میگذارد و دید جدیدی نسبت به خشم و علت به وجود آمدن آن میدهد. به ما میآموزد که افراد، حوادث و موضوعات علت خشم نیستند بلکه صرفاً «محرک»اند؛ و قضاوتها و نیازهای برآوردهنشدهی ماست که موجب خشم میشوند.
این کتاب به ما کمک میکند بهجای سرکوب یا برونریزی مخاطرهآمیز خشم، آن را به صورت کامل «بیان کنیم»، به گونهای که برآورده شدن نیازهایمان محتملتر شود و در نتیجه، رابطهی محبتآمیزتری هم با خود و هم با دیگران، و با جهان هستی، داشته باشیم. این کتاب را تقدیم میکنم به تمام کسانی که مشتاق یادگیری هستند
@soutidastan
#گلستان_سعدی
📚 باب اول (در سیرت پادشاهان)
حکایت ۱۱
✨ درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف را خبر کردند، بخواندش و گفت: دعاي خیري بر من بکن. گفت: خدایا جانش بستان. گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیرست تو را و جمله مسلمانان را.
اى زبردست زیردست آزار
گرم تا کى بماند این بازار؟
به چه کار آیدت جهاندارى
مردنت به که مردم آزارى
@soutidastan
#داستان_کوتاه
معصوم دوم
اثر #هوشنگ_گلشیری
با صدای: #بهناز_بستان_دوست
بخشی از داستان:
📝امامزاده حسین، تو را به خون گلوی جدت سیدالشهدا، به آن وقت و ساعتی که شمر گردنش را از قفا برید، من حاجتی ندارم، نه، هیچ چیز ازت نمیخواهم، فقط پیش جدت برای من روسیاه واسطه بشو تا از سر تقصیرم بگذرد. خودت خوب میدانی که من تقصیر نداشتم. برای پول نبود، نه، به سر خودت قسم نبود....
@soutidastan
#گلستان_سعدی
باب اول، حکایت ۱۰
بر بالین تربت یحیی پیغامبرعلیه السلام معتکف بودم در جامع دمشق که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود اتفاقاً به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست
درویش و غنی بنده این خاک درند
و آنان که غنی ترند محتاج ترند
آن گه مرا گفت از آن جا که همت درویشانست و صدق معاملت ایشان خاطری همراه من کنند که از دشمنی صعب اندیشناکم گفتمش بر رعیت ضعیف رحمت کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.
به بازوان توانا و قوت سر دست
خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست
نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست
هر آن که تخم بدی کِشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده
وگر تو می ندهی داد، روز دادی هست
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
@soutidastan
اجرای رادیویی کتاب صوتی
#تو_سری_خور (نسخه تلخیص شده)
اثر #گابریل_دانونزیو
راوی #بهروز_رضوی
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
جیووانی اِپیس کوپو مردی است که پسر کوچکش «شیرو» را به تازگی از دست داده و از طرفی با مرد خلافکاری به اسم «جولیو وانزِر» آشنا شده است که او را برده و مطیع خود ساخته است. او با خانم «جینورا» آشنا می شود و از او خواستگاری می کند، اما...
وانزر، مرد خشن و عجیبی است. جیووانی احساس می کند برده و غلام او شده و بین شان رابطه ی ارباب و برده برقرار است. اما وقتی پلیس وانزر را تحت تعقیب قرار می دهد و او شهر را ترک می کند، جیووانی با جینورا، خدمتکار رستوران، آشنا می شود و از او تقاضای ازدواج می کند...
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
آس و پاس ها در پاریس و لندن دربارهی زندگی جورج اورول در سالهای جوانی است. زمانی که او در تلاش برای نویسندهشدن در دو کلان شهر لندن و پاریس زندگی میکرد.
این کتاب شرح محل زندگی اورول و شرایط مردم فقیر است.
اورول در کتاب آس و پاسهای پاریس و لندن دربارهی فقر حرف میزند اما این فقر دو وجه دارد؛ وجه مالی و وجه معنوی...
جورج اورول در این دوران به دو چیز نیاز داشته است، اولی کمی پول و دومی یک دوست... او در زندگیاش در فرانسه روزی شش فرانک درآمد داشته است و این مقدار برای خرید کمی غذا کافی و هزینهی محل اقامت شپشزدهاش کافی بوده است.
بخش دوم کتاب دربارهی زندگی اورول در لندن است. او که در خانوادهای از طبقهی متوسط به دنیا آمده بود، به زندگی در فقر عادت داشت اما لندن او را درگگیر اتفاقاتی میکند که خارج از توانایی اوست...
این کتاب نخستین رمان تکمیل شده توسط جورج اورول انگلیسی برای نخستین بار در سال 1933 منتشر شد. این رمان یادداشتها و خاطرات نویسنده درباره فقر در دو شهر لندن و پاریس است.
کتاب از دو بخش اصلی تشکیل شده است؛ بخش اول دربارهی قفر مطلق در پاریس است و بخش دوم کتاب دربارهی تجربهی کار اجباری در آشپزخانههای شهر لندن است. اورول در هر دو بخش این کتاب دربارهی شرایط زندگی و اجتماعی پاریس و لندن توضیح میدهد.
جورج اورول؛ نویسنده، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی متولد 25 ژوئن سال 1903 میلادی است. او دوران تحصیلاش را در مدرسهی شبانهروزی گذراند، اما بر عکس دانشآموزان یک مدرسهی شبانه روزی، اورول تحصیلاتش را ادامه نداد و بعد از دوران دبیرستان استخدام نیروی پلیس امپراطوری بریتانیا شد و به دلیل کارش عازم کشور «بِرمه (میانمار امروزی)» شد. زندگی در «برمه» نقطهی مهمی برای جورج بود؛ زیرا در آنجا متوجه عمق فساد امپراتوری بریتانیا شد اما او در عین حال توانست درونمایههای زیادی برای داستانهایش پیدا کند. اورول کتاب «روزهای برمه» را بر اساس تجربیاتش در آنجا نوشت.
جرج اورول برای نوشتن کتابهایش از از موضوعات هر روز و پیرامون خودش استفاده میکند. برای مثال اهمیت رهبری در جنگ جهانی دوم و از بین رفتن اخلاقیات و انسانیت از موضوعاتی بودهاند که اورول برای نوشتن کتاب «مزرعهی حیوانات» از آنها الهام گرفته است.
اورول به عنوان یکی از مهمترین نویسندگان قرن بیستم میلادی، تحت تاثیر نویسندگانی چون «ویلیام شکسپیر»، «جاناتان سویفت»، «جیمز جویس» و «تی اس الیوت» بوده است.
جورج اورول در کنار نویسندگی، یکی از منتقدین برجستهی ادبی قرن بیستم هم بوده است. او گاهی نقدهایش را آنقدر مکلف و پیچیده مینوشت که سبک نوشتارش برای منتقدین دیگر هم تاثیرگذار بود. نقد اورول دربارهی آثار «چارلز دیکنز» و «جرج برنارد شاو» دو تا از بهترین نمونههای این نویسنده در حوزهی نقد ادبی هستند.
در بخشی از کتاب آس و پاسها در پاریس و لندن میخوانیم
آدمهای عجیب و غریبی در هتل پیدا میشدند. کلا حومهی پاریس پاتوق آدمهای عجیب و غریب است؛ آدمهایی نیمه دیوانه و گرفتار تنهایی که دیگر تلاش هم نمیکنند عادی یا محترم باشند. فقر آنها را از قید و بند آداب معاشرت رها کرده، همانطور که پول آدمها را از قید و بند کار رها میکند. زندگی بعضی از مستاجرهای هتل ما آنقدر غریب بود که قابل وصف نیست.
مثلا آقا و خانم روژیه، زوج چیر کوتوله و ژندهپوشی که کار و کاسبی جالبی داشتند. آنها در بلوار سن میشل کارت پستال میفروختند و به مشتریها میگفتند داخل پاکت عکسهای مستهجن است، اما در واقع عکسهای قلعهای در کنار رودخانهی لوآر بود. خریدارها وقتی متوجه میشدند که دیگر خیلی دیر شده بود و طبعا هیچوقت هم شکایت نمیکردند. روژیهها از این راه حدود صد فرانک در هفته در میآوردند، گرچه خصلتشان باعث میشد همیشه نیمه گرسنه و نیمه مست باشند. اتاقشان آن قدر کثیف بود که بوی گندش تا طبقهی پایین میآمد. مادام ف. میگفت چهار سال است که هیچکدام از روژیهها لباسشان را در نیاوردهاند.
خیلیهای دیگر هم بودند که زندگیهایشان همینقدر عجیب و غریب بود: موسیو ژوله، اهل رومانی، که یک چشمش شیشهای بود اما انکار میکرد. اگر آدم وقت داشت و زندگینامهی بعضی از آنها را مینوشت، کار مفرحی میشد. این که سعی میکنم آدمهای محلهمان را توصیف کنم صرفا از سر کنجکاوی یا جالب بودنشان نیست، بلکه به این دلیل است که آنها بخشی از داستان من هستند. من دربارهی فقر مینویسم و اولین برخوردم با فقر در این محله بود. این محله، با کثیفیها و زندگیها غیرعادیاش، پیش از هر چیز یک کلاس درس دربارهی فقر بود و بعد هم محیطی که تجربیات خود من در آن شکل میگرفت.
به این دلیل است که سعی میکنم تصویری حدودی از زندگی در آنجا بسازم.
@soutidastan
#گلستان_سعدی 📚
باب اول، حکایت ۹
یکی از ملوک عرب، رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده که سواری از در درآمد و بشارت داد که فلان قلعه را به دولت خداوند گشادیم و دشمنان اسیر آمدند و سپاه و رعیت آن طرف بجملگی مطیع فرمان گشتند ملک نفسی سرد برآورد و گفت این مژده مرا نیست دشمنانم راست یعنی وارثان مملکت.
بدین امید به سر شد دریغ عمر عزیز
که آنچه در دلم است از درم فراز آید
امید بسته بر آمد ولی چه فایده زانک
امید نیست که عمر گذشته باز آید
کوس رحلت به کوفت دست اجل
ای دو چشمم وداع سر بکنید
ای کف دست و ساعد و بازو
همه تودیع یکدگر بکنید
بر منِ اوفتاده دشمن کام
آخر ای دوستان گذر بکنید
روزگارم بشد بنادانی
من نکردم شما حذر بکنید
@soutidastan
نسخه تلخیص شده (اجرای رادیویی) رمان
#آنه_شرلی
نویسنده:
#لوسی_ماد_مونتگمری
گوینده: #مریم_نشیبا
@soutidastan
#فیلم 📺📚
هاچبک قرمز (2019)
کارگردان: اشکان نجفیه
تهیه کننده و نویسنده: محمد رسول اف
خلاصه فیلم:
داستان زندگی ساده یک مرد را تصویر میکند؛ مردی که با پسرش زندگی میکند و به او قول داده تا یک اتومبیل هاچبک قرمز برایش بخرد.
این قول، محور اصلی فیلم را شکل میدهد و پیش میبرد؛ جایی که نوسانات اقتصادی و گران شدن دلار و سکه طلا -الهامگرفته از مناقشات سیاسی که به طور مستقیم در پسزمینه جریان دارد و ما با صدای اخبار تلویزیون در جریان آن هستیم- مانع از به ثمر رسیدن این قول میشود و تلاش یک تنه این مرد برای عملی کردن قولش، ناخواسته مشکلات متعدد دیگری را پیش میآورد و ....
@soutidastan
حقیقت همان اندازه رایج خواهد شد که ما رواجش بدهیم.
اینکه آفتابِ حقیقت پشت پرده نخواهد ماند حرفِ مفتی است!
فقط دستهای ماست که میتواند آفتاب را از پرده بیرونش بکشد.
#برتولت_برشت
@soutidastan
#گلستان_سعدی
باب اول؛ حکایت ۷
پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد چندان که ملاطفت کردند آرام نمی گرفت و عیش مَلک ازو منقص بود چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم گفت غایت لطف و کرم باشد
بفرمود تا غلام را به دریا انداختند باری چند غوطه خورد مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند به دو دست در سکان کشتی آویخت چون بر آمد، به گوشه ای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد. پرسید در این چه حکمت بود؟ گفت از اول مِحنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی دانست همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید
ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف بهشتست
فرق است میان آن که یارش در بر
تا آن که دو چشم انتظارش بر در
@soutidastan
اگر جامعهای میخواهد آزاد باشد حکومت آن باید مهارشده و کنترل شده باشد.
در یک نظام اجتماعی مناسب و شایسته، هر فردی از لحاظ قانونی آزاد است هر کاری که دوست دارد را انجام دهد (به شرط آنکه به حقوق دیگران تجاوز نکند) در حالی که هر مقام حکومتی باید تنها در چهارچوب قانون عمل نماید. یک شهروند عادی میتواند هر کاری را انجام دهد به جز کارهایی که منع قانونی دارد ولی یک مقام حکومتی نمیتواند هیچکاری انجام دهد به جز کارهایی که مجوز قانونی دارد.
✍️ آین رند
📗 فضیلت خودخواهی
@soutidastan
#گلستان_سعدی 📜
باب اول؛ حکایت ۶
یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تَطاوُل به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کُربَت جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد ارتفاع ولایت نُقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
هر که فریاد رس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
باری به مجلس او در، کتاب شاهنامه همی خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون. وزیر مَلِک را پرسید هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و مُلک و حَشَم نداشت چگونه برو مملکت مقرر شد گفت آن چنان که شنیدی خلقی بَرو به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت گفت ای مَلِک چو گرد آمدن خلقی موجب پادشاهیست تو مَر خلق را پریشان برای چه می کنی مگر سرِ پادشاهی کردن نداری
همان به که لشکر به جان پروری
که سلطان به لشکر کند سروری
ملک گفت موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد گفت پادشه را کرم باید تا برو گرد آیند و رحمت، تا در پناه دولتش ایمن نشینند و ترا این هر دو نیست
نکند جور پیشه سلطانی
که نیاید ز گرگ چوپانی
پادشاهی که طرح ظلم افکند
پای دیوار ملک خویش بکند
ملک را پند وزیرِ ناصح، موافقِ طبعِ مخالف نیامد روی از این سخن در هم کشید و به زندانش فرستاد. بسی بر نیامد که بنی عَمّ سلطان به منازعت خاستند و مُلک پدر خواستند، قومی که از دست تطاول او به جان آمده بودند و پریشان شده بر ایشان گرد آمدند و تقویت کردند تا مُلک از تصرف این به در رفت و بر آنان مقرر شد.
پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست
دوستدارش روز سختی دشمن زور آورست
با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست
@soutidastan
کتاب صوتی فوق العاده
📚 #موهبت_شگفت_انگیز_خشم
✍ نویسنده: دکتر #مارشال_روزنبرگ
📝 ترجمه : ندا رحیمیان
🎙سیامک رضیانی
@soutidastan