#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
درباره کتاب موهبت شگفتانگیز خشم
وقتی در ارتباط بدون خشونت صحبت از این میشود که همه را دوست بداریم و به همه محبت کنیم، منظور از «همه»، واقعاً همهی کسانی است که وجود دارند. اما چگونه میتوانیم همه را دوست بداریم؟ چهطور میشود کسی را که با ماشین جلوی ما پیچیده، مغازهداری که کالایی را بالاتر از قیمت درج شده روی آن میفروشد، کیفقاپی را که به ما حمله کرده، کسی که عزیزمان را کشته یا حتی کسانی را که مرتکب اعمالی شدهاند که از نظر ما بسیار ناخوشایند است دوست داشت؟
نگرشی که ارتباط بدون خشونت به ما پیشنهاد میکند این است که همهی این افراد را «انسان»هایی ببینیم که نیازهایی داشتهاند و در تلاش برای برآورده شدن این نیازها، آن اعمال را انجام دادهاند. ممکن است من عملی را که به قصد برآورده شدن نیازشان انجام دادهاند دوست نداشته باشم، ولی میتوانم تصور کنم که من هم همین نیازها را دارم، و میدانم فردی که مثلاً نیاز به امنیت دارد چه حالی دارد. با این روش خیلی بهتر میتوانم دیگران را درک و احیاناً راهی برای دوست داشتنشان پیدا کنم. این کتاب به صورت خاص از خشم و راهکارهای این الگوی ارتباطی در مواجهه با آن صحبت میکند. تعابیری از قبیل مهار، فروخوردن و تدبیر خشم را کنار میگذارد و دید جدیدی نسبت به خشم و علت به وجود آمدن آن میدهد. به ما میآموزد که افراد، حوادث و موضوعات علت خشم نیستند بلکه صرفاً «محرک»اند؛ و قضاوتها و نیازهای برآوردهنشدهی ماست که موجب خشم میشوند.
این کتاب به ما کمک میکند بهجای سرکوب یا برونریزی مخاطرهآمیز خشم، آن را به صورت کامل «بیان کنیم»، به گونهای که برآورده شدن نیازهایمان محتملتر شود و در نتیجه، رابطهی محبتآمیزتری هم با خود و هم با دیگران، و با جهان هستی، داشته باشیم. این کتاب را تقدیم میکنم به تمام کسانی که مشتاق یادگیری هستند
@soutidastan
در این مجموعه نکاتی ریز ولی بسیار کلیدی بررسی میشود که میتواند در طول زندگی هر شخص حائز اهمیت باشد و تمام روابطش را تحت شعاع قرار بدهد. از عناوین مطالب مورد بحث در این فایل آموزشی میتوان سرفصلهای زیر را نام برد: احترام به خود؛ احترام به دیگران؛ احترام به طبیعت؛ حضور در مجامع عمومی؛ دوستی و قطع رابطه؛ آداب مسافرت؛ آداب رانندگی؛ آداب دشمنی؛ دوستی و قطع رابطه؛ کادو دادن و گرفتن؛ مشارکت؛ درخواست و رد درخواست؛ آداب دعوا کردن؛ آداب برخورد با افرادی که آداب را رعایت نمیکنند و... .
«میرمحمد ولی مجد تیموری» که بیشتر افراد با نام دکتر مجد ایشان را میشناسند؛ از اساتید حوزه روانپزشکی و دارای مدرک فوق تخصص در درمانهای غیردارویی در روانپزشکی هستند که علاوهبر طبابت و مشاوره، شاهد فعالیتهای آموزشی ایشان به شکلهایی نظیر برگزاری سمینارها، سخنرانیها، مصاحبههای تلویزیونی، انتشار کتاب، گفتگوهای صوتی و فیلمهای آموزشی بودهایم. مجموعه کتابها و لوحهای فشردهی «آئین بهتر زیستن» از جمله آثار ایشان است که با حمایت انتشارات «پژواک هنر و اندیشه» در اختیار عموم قرار گرفته است. عناوین و موضوعاتی که در این مجموعه مطرح میشود جزو مطالبی از حوزههای روانشناسی، روانکاوی، آداب اجتماعی و روانپزشکی است که میتواند به بسیاری از سوالات عموم مردم در رابطه با چالشهایشان پاسخ دهد.
@soutidastan
✍️ محمدباقر تاج الدین
🖊 خط فقر 30 میلیون تومانی شوخی نیست!!!!
✅در خبرها آمده است که خط فقر در کلان شهری چون تهران به 30 میلیون تومان رسیده است و شهروندان تهرانی در وضعیت بسیار دردناکی زندگی خود را سپری می کنند. واقعاً اگر اندکی تأمّل شود می توان درک کرد که چنین خط فقری شوخی نیست به این معنا که زندگی و بود و باش بسیاری از انسان ها را به راحتی به نیستی و فنا می کشاند!! بسیاری از کارگران، معلمان، استادان، پیراپزشکان و حتی صاحبان مشاغل آزاد به هیچ وجه توان تحمل چنین خط فقری را ندارند. با درآمدهای ناچیزی که این گروه های اجتماعی دارند دست بالا فقط یک هفته می توانند دوام بیاورند. تازه اگر در این حین دچار مشکلاتی مانند بروز بیماری و یا موارد حاد و خاص دیگر نشوند!!!
✳️خط فقر 30 میلیون تومانی یعنی سقوط کامل طبقۀ متوسط شهری و دچار حقارت و بیچارگی شدن آنان است!! رنج کشیدن و دردناک شدن زندگی شان است و به یأس و درماندگی افتادن است!! واقعاً شوخی نیست که سرپرست خانواری بخواهد با درآمدهای ناچیزی که دارد هزینه های سرسام آور زندگی را پوشش دهد و به نیازهای اعضای خانواده اَش پاسخ بدهد.
❇️بیاییم تصور کنیم که خانواده ای دارای دو فرزند باشند و برای فصل تابستان که از راه می رسد بخواهند فرزندان خود را به کلاس های آموزشی مانند کلاس زبان یا کامپیوتر و ورزشی مانند شنا یا فوتبال بفرستند. یک حساب و کتاب ساده و سرانگشتی هم نشان می دهد که با حقوق و درآمد کارگری و کارمندی و معلمی و استادی به هیچ وجه امکان چنین کاری شدنی نیست!!! آن وقت در روزهای طولانی تابستان این فرزندان به جز پناه بردن به گوشی های خودشان و در معرض انواع مشکلات در این زمینه قرار گرفتن چه نصیب شان می شو.د؟
✅ضمن این که با قرار گرفتن در زیر خط فقر 30 میلیون تومانی دیگر امکان سفر رفتن و برگزاری اوقات فراغت و تفریح نیز خو.دبخود منتفی می شود و خانواده می ماند با یک دنیا مشکلات و صد البته غم و اندوه ویرانگری که بر جان و جسم شان می نشیند!!! واقعا شوخی نیست که خانواده ها بتوانند از پسِ چنین وضع دردناک و بغرنجی بر بیایند!!!
✳️اسف بارتر و رقت انگیزتر در این وضع و حال این است که از شهروندانی چنین مصیبت زده بخواهیم که اخلاقی زندگی کنند، نرمال باشند، منطقی و عقلانی باشند، به حقوق یکدیگر احترام بگذارند، مطالعه کنند، اندیشه ورز باشند، آرام باشند، خشونت نورزند، نسبت به یکدیگر رحم و مروت داشته باشند و به اصطلاح جوانان امروزی "بچه مثبت" باشند!!!! این دیگر خیلی حرف است و از آن حرف های عجیب است!!!! فقر و محرومیت بر باد دهندۀ انسانیت و هویت و شخصیت و اخلاق و حیات آدمی است و تا نتوان آن را سروسامانی اساسی داد نمی توان جامعه و شهروندانی بهنجار و اخلاقی را انتظار داشت!!! این جاست که باید گفت اقتصاد اگر حرف اول را هم نزند دست کم خیلی حرف ها را می زند چرا که خط فقر 30 میلیون تومانی اصلاً شوخی نیست!!!!
کانال سخنرانی ها
@soutidastan
خواه به دنیا آمدن در این دنیا خوششانسی باشد یا بدشانسی ، بهترین راه برای گذراندن زندگی در اینجا این است که با جمعیت خوشحال و پر سروصدایی که به جلو میروند ، همراه شوی ...
#میلان_کوندرا
کتاب: هویت
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب
کارآگاه جورج هیل بنا به درخواست دختر کارولین برای کشف واقعیت دست به یک رشته فعالیت دامنه دار میزند ولی مشکلات زیادی پیش میآید.
در واقع اگر کارولین شوهرش را نکشته باشد، پس هیل باید جای دیگری به دنبال حقیقت باشد، اما دامنهٔ فعالیت محدود است. روزی که آمیاس کریل شوهر خانم کارولین به قتل رسید ۵ نفر حضور داشتند:الزا گریر، دختر جوان و زیبایی که با آمیاس کریل سروسری داشته و داشته و آمیاس مشغول ترسیم تصویری وی بودهاست. برادران فیلیپ و مردیت بلیک که هم همسایه و هم از دوستان قدیمی کارولین و آمیاس میباشند، آنجلا وارن خواهر ناتنی خانم کارولین که در آن زمان نوجوانی بیش نبوده و خانم سیسیلیا ویلیام پرستار و سرپرست آنجلا.....
تصویر تلخ یک نقاش داستانی است که به شیوهٔ غیر معمول، ولی بسیار جالب، پیش میرود و خواننده را در بر میگیرد. کاراگاه نخست به دیدن ۵ نفری میرود که در روز حادثه در خانه صحنه حضور داشتهاند، وی از هریک از از آنها جداگانه با روش خود حرف بیرون میکشد و سعی میکند داستان را از زبان خودشان بشنود تا بلکه به جریان قتل آمیاس پی ببرد. ضمناً نام این پنج نفر را پنج خوک کوچک مینهد که هریک سمبل یکی از شاهدان حاضر در قضایا هستند.
فیلیپ بلک:خوک کوچکی که به بازار رفت چون مشاور مالی بود.
مردیت بلک:خوک کوچکی بود که در خانه ماند چون وی مایملک خانواده را به ارث برد و به اصطلاح بست نشست!
الزاگریر:سومین خوک کوچک بود که خوراک گوساله خورد چون به این غذا بسیار علاقه داشت.
خانم سیسیلیا ویلیام :چهارمین خوک کوچکی بود که کاری از دستش بر نمیآمد، چون از کار تدریس بازنشسته بود و درآمد بسیار اندکی بود و به قول معروف با آب باریکه گذران زندگی میگذراند.
آنجلا وارن:وی نقش خود را به عنوان پنجمین خوک کوچک خیلی خوب ایفا میکرد چون همیشه در راه خانه جیغ میزد.
*این کتاب ویژگی هرکول پوآرو است. پنج خوک کوچک به طرز غیر معمولی است که همان حوادث را از دیدگاه پنج نفر که در روز قتل شانزده سال پیش در آن حضور داشتند، بازگو می کنند. داستان مرموزی که به گواه منتقدان و نویسندگان یک شاهکار است.
@soutidastan
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
کتاب "دیدار" مجموعه ای از سه داستان کوتاه به قلم "احمد محمود"، نویسنده ی برجسته ی ادبیات معاصر است که یک داستان به همین نام و دو داستان دیگر با نام های "کجا میروی ننه امرو؟" و "بازگشت" را شامل می شود.
"احمد محمود" در زمره ی نویسندگانی است که عناصر بومی را در داستان های خود به شدت مورد توجه قرار داده اند و اگر به دنبال خواندن داستان هایی مملو از المان های خاطره انگیز هستید، قلم "احمد محمود" و کتاب "دیدار"، انتخاب مناسبی برای شما خواهد بود.
وی به نسلی از نویسندگان تعلق دارد که بیشتر از ادبیات، به مردم و جامعه توجه نشان می دادند و گرایش آن ها به این موارد، در قصه هایشان بسیار ملموس است.
زبان نگارش "احمد محمود" از سادگی و صمیمیتی دلنشین برخوردار است و در عین حال، پرداخت های اجتماعی و تعلق خاطر او به مردم، گاه نوشته هایش را به سمت جدیتی شعاری می برد.
مجموعه ی سه داستان کوتاه "دیدار"، "کجا میروی ننه امرو؟" و "بازگشت" در یک نکته با هم اشتراک دارند و آن هم فرم و ساختار قصه است. هر سه داستان از امتیاز داشتن کاراکترهای خوب برخوردارند و "احمد محمود"، شخصیت های هر سه قصه را با مهارت تمام پروریده است.
شخصیت های مجموعه ی "دیدار"، خاکستری رنگ خورده اند و به همین سبب مخاطب می تواند با بخش های مختلف هویتی و شخصیتی آنان همذات پنداری کند. به عبارتی داستان زندگی این شخصیت ها چنان مخاطب را جذب خود خواهد کرد که می توان گفت هم شخصیت و هم خود داستان ها، اگر نگوییم برای همیشه اما تا مدت زمانی طولانی در ذهن خواننده باقی خواهند ماند.
قسمت هایی از کتاب دیدار
از اتوبوس پیاده می شود، فلکه ساعت است، هیچکس نیست. پیش رویش خیابان، خالی خالی است. شرجی است، زمین خیس است «پل نادری؟» چیزی جز ردیف چراغها- که انگار انتها ندارد- نمی بیند. بوی آشنا - بوی شب کارون را حس می کند. همه چیز ساکت است، اتوموبیلی پرشتاب می گذرد و یک لحظه، خلوت خیابان را آشفته می کند «پل سفید کو؟» طاقهای بلند پل سفید را نمیبیند «نه! همه چی عوض شده!» بقچه را دست به دست می کند و کنار جدول، تو درازای خیابان راه می افتد. دور می شود، دورتر. حالا، زیر نور جیوه ای چراغهای حاشیه خیابان، مثل یک لکه سیاه، لرزش نامحسوسی دارد. چند لحظه بعد، جنبش سایه آرام می گیرد - ایستاده است؟ تردید دارد؟ راه را گم کرده است؟ «هووف!- دده، کجایی؟ کجا؟»
@soutidastan
زمانی حرف بزن که ارزش
حرفت بیشتر از
سکوتت باشد،
و زمانی دوست انتخاب کن
که ارزش دوستت بیش از
تنهاییت باشد.
✍️ فرانسیسکو کولوآن
@soutidastan
نسخه رادیویی ( تلخیص شده)
کتاب صوتی
📚 #کجا_میریم_بابا ؟
✍🏻 نویسنده : #ژان_لویی_فورنیه
🎙 راوی : #ایوب_آقاخانی
📋 ۴ بخش
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
📝ژان لویی فورنیه انتظار این را نداشت که کودکی معلول داشته باشد. اما دو فرزند معلول نصیب او شد. رمان کجا می ریم بابا؟، داستان تأثیرگذار تلاش ها و مشکلات پدری شجاع است که سعی دارد تا زندگی بهتری برای ماتیو و توماس بسازد؛ دو پسری که از معلولیت های شدید جسمی و ذهنی رنج می برند. فورنیه، زندگی ای که تصور می کرد با فرزندانش داشته باشد را به خاطر می آورد اما پسرانش هیچ وقت به معنای واقعی کلمه، بزرگ نخواهند شد و او در سوگ تمامی رویاهایش نشسته است. او پدری متعهد است، اما از مواجهه با محدودیت ها و آستانه ی عشق ورزیدن به فرزندانش ابایی ندارد،زمان های بی شماری که یأس و ناامیدی او را فراگرفته و هیچ نور امیدی در افق زندگی اش نمی بیند. ماتیو و توماس، خیلی کم می توانند با سایرین ارتباط برقرار کنند و هرکدامشان به ترتیب، عباراتی ثابت و یکسان را تکرار می کنند، مانند « کجا می ریم بابا؟»
@soutidastan
#گلستان_سعدی 📚
باب اول؛ حکایت ۱ گلستان سعدی
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد بیچاره درآن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته اند هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.
وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز
اذا یئسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ
کَسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکلبِ
ملک پرسید چه می گوید یکی از وزرای نیک محضر گفت ای خداوند همی گوید "وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ" ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت ملک روی ازین سخن در هم آمد و گفت آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خُبثی و خردمندان گفته اند دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه انگیز
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید
بر طاق ایوان فریدون نبشته بود
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه بر روی خاک
@soutidastan
#فیلم_کوتاه Sniffer
برنده نخل طلای کن / محصول ۲۰۰۶ نروژ
کارگردان: بابی پیرس
✏️ درباره مردی که خود را از قوانین خشک و روزمره رها می کند
@soutidastan
کتاب صوتی فوق العاده
#حکومت_نظامی (Curfew)
نویسنده: #خوزه_دونوسو
مترجم: #عبدالله_کوثری
کیفیت خوانش: خیلی خوب
ده فایل صوتی
@soutidastan
این طرز فکرِ روسها است: اگر دشمنانِ ما، فاشیستهای اوکراین و ناتو، به میهنمان حمله کنند، ما از آن دفاع خواهیم کرد، درست همانطور که پدربزرگهایمان در برابر فاشیستهای آلمانی از وطنشان دفاع کردند. همهی دیکتاتورها از احساس عشق به میهن، و حس زیبای وطندوستی در جهت اهدافِ خود سوءاستفاده کردهاند. پدرم فکر میکرد که دارد از میهنش در برابر رژیم هیتلر دفاع میکند اما در واقع مشغول دفاع از رژیم فاشیستِ استالین بود. اکنون روسهایی که به جبهه میروند، متأثر از تبلیغاتِ پوتین، گمان میکنند که سرگرم دفاع از وطن در برابر «نازیسم اروپایی و آمریکایی» هستند، و نمیفهمند که دارند از قدرتِ دارودستهی تبهکارِ ساکن کرملین دفاع میکنند، همان دارودستهای که کلِ کشور را گروگان گرفته است.
تنها راهِ خروج از این وضعیت، تحمیل شکستِ نظامی به رژیم پوتین است. بنابراین، کشورهای دموکراتیک باید به هر شکلِ ممکن، و از همه مهمتر با تأمین سلاح، به اوکراین کمک کنند. پس از جنگ، کلِ دنیا به یاریِ شما خواهد شتافت تا ویرانهها را آباد کنید، و کشور بتواند خودش را بازسازی کند. و روسیه با اقتصادی ویران و خاطری مشوّش دست در گریبان خواهد بود. تنها راهِ نوزاییِ کشورم نابودیِ کامل رژیم پوتین است. دلمشغولی به امپراتوری را باید همچون غدهی سرطانیِ بدخیمی از پیکر روسها بیرون آورد. این «ساعتِ صفر» برای روسیه حیاتی است. کشورم فقط در صورتی آیندهای خواهد داشت که همچون آلمان ]نازی[ متحمل شکستی تمامعیار شود.
زندهباد اوکراین!
میخائیل
@soutidastan
#فیلم_کوتاه 📺
🎥#انیمیشن کوتاه یک تپش قلب (In a Heartbeat)
👈 محصول 2016
👈برنده 8 جایزه و منتخب 21 جشنواره
@soutidastan
کتاب صوتی فوق العاده
📚 #موهبت_شگفت_انگیز_خشم
✍ نویسنده: دکتر #مارشال_روزنبرگ
📝 ترجمه : ندا رحیمیان
🎙سیامک رضیانی
@soutidastan
#گلستان_سعدی
باب اول؛ حکایت ۵
سرهنگ زاده ای را بر در سرای اُغلَمِش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فِراسَتی زاید الوصف داشت هم از عهد خُردی آثار بزرگی در ناصیه او پیدا
بالای سرش ز هوشمندی
می تافت ستاره بلندی
فی الجمله مقبول نظر سلطان آمد که جمال صورت و معنی داشت و خردمندان گفته اند توانگری به هنرست نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال ابنای جنس او بر مَنصَب او حسد بردند و به خیانتی متهم کردند و در کشتن او سعی بی فایده نمودند
دشمن چه زند چو مهربان باشد دوست
ملک پرسید که موجب خصمی اینان در حق تو چیست؟ گفت در سایه دولت خداوندی دام مُلکُه همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمی شود الاّ به زوال نعمت من و اقبال و دولت خداوند باد
توانم آنکه نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کو ز خود به رنج درست
بمیر تا برهی ای حسود کین رنجیست
که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست
شور بختان به آرزو خواهند
مقبلان را زوال نعمت و جاه
گر نبیند به روز شپّره چشم
چشمه آفتاب را چه گناه
راست خواهی هزار چشم چنان
کور بهتر که آفتاب سیاه
@soutidastan
کتاب صوتی
#داستانهای_طنزآمیز_امروز
به انتخاب و مقدمه: #تورج_رهنما
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
کتاب صوتی داستان های طنز آمیز امروز
در این اثر ، مجموعهای از داستانهای کوتاه طنزآمیز، از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷ گرد آمده است. در مقدمه کتاب ضمن بررسی مقوله طنز در داستان کوتاه معاصر، طنزپردازان مشهور ایرانی معرفی شدهاند.
عناوین داستانهای این مجموعه و نویسندگان آنها بدین قرار است:
رجل سیاسی، ویلانالدوله و کباب غاز از محمدعلی جمالزاده.
میهنپرست اثر صادق هدایت.
ماجرای کره پاستوریزه و تراوزی معیوب از ابوالقاسم پابنده.
اسائه ادب از صادق چوبک.
قصه عینکم و زبان کوچک پدرم اثر رسول پرویزی.
ننگ بیپولی از ایرج پزشکزاد.
پهلوان محله ما و سبیل نازنین من از خسرو شاهانی.
اندر عوالم کودکی ۹ اثر غ .داوود.
کلاف سردرگم ، غیر منتظر و مهمان ناخوانده در شهر بزرگ از بهران صادقی.
صفحات پایانی کتاب به زندگینامه اجمالی نویسندگان یاد شده اختصاص دارد.
@soutidastan
#گلستان_سعدی 📚
باب اول؛ حکایت ۴ گلستان سعدی
طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و مَنفَذ کاروان بسته و رعیت بُلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه مَلاذی مَنیع از قلّه کوهی گرفته بودند و مَلجأو مَأوایخود ساخته مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرّت ایشان مشاورت همی کردند که اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت مُمتَنِع گردد.
درختی که اکنون گرفتست پای
به نیروی شخصی برآید ز جای
و گر همچنان روزگاری هلی
به گردونش از بیخ بر نگسلی
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان بر گماشتند و فرصت نگاه می داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مُقام خالی مانده تنی چند مردان واقعه دیده جنگ آزموده را بفرستادند تا در شِعب جَبَل پنهان شدند شبانگاهی که دزدان باز آمدند سفر کرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آورد خواب بود چندان که پاسی از شب در گذشت
قرص خورشید در سیاهی شد
یونس اندر دهان ماهی شد
مردان دلاور از کمین به در جستند و دست یکان یکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند همه را به کشتن اشارت فرمود اتفاقاً در آن میان جوانی بد میوه عُنفُوان شَبابش نو رسیده و سبزه گلستان عِذارش نو دمیده یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت این پسر هنوز از باغ زندگانی بَر نخورده و از رَیعان جوانی تمتع نیافته توقّع به کرم و اخلاق خداوندیست که ببخشیدن خون او بر بنده مِنَّت نهد ملک روی از این سخن در هم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بدست
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبدست
نسل فساد اینان منقطع کردن اولٰی تر است و بیخ تبار ایشان بر آوردن که آتش نشاندن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگه داشتن کار خردمندان نیست
ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید بَر نخوری
با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری
وزیر این سخن بشنید طَوعاً و کُرهَاً بپسندید و بر حسن رای ملک آفرین خواند و گفت آنچه خداوند دام ملکه فرمود عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی طبیعت ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی امّا بنده امیدوارست که در صحبت صالحان تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بَغی و عِناد در نهاد او مُتَمَکِّن نشده و در خبرست کلُّ مولود یولدُ علی الفطرةِ فَاَبواهُ یهوّدانَه وَ یُنصرانه و یُمجّسانِه
با بدان یار گشت همسر لوط
خاندان نبوّتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد
این بگفت و طایفه ای از نُدمای ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از سر خون او در گذشت و گفت بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم
دانی که چه گفت زال با رستم گرد
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیم بسی که آب سرچشمه خرد
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد
فی الجمله پسر را به ناز و نعمت بر آوردند و استادان به تربیت او نصب کردند تا حسن خطاب و ردّ جواب و آداب خدمت ملوکش در آموختند و در نظر همگان پسندیده آمد باری وزیر از شمایل او در حضرت ملک شمّه ای می گفت که تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جِبِلَّت او به در برده ملک را تبسم آمد و گفت.
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
سالی دو برین بر آمد طایقه اوباش محلت بدو پیوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بی قیاس برداشت و در مغاره دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد. ملک دست تَحَسُّر به دندان گزیدن گرفت و گفت
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی
ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره بوم خس
زمین شوره سنبل بر نیارد
درو تخم و عمل ضایع مگردان
نکویی با بدان کردن چنان است
که بد کردن به جای نیک مردان
@soutidastan
📻 #نمایش_رادیویی
📚 #تصویر_تلخ_یک_نقاش
👤 نوشته #آگاتا_کریستی
مترجم: بهرام افراسیابی
@soutidastan
#گلستان_سعدی 📚
باب اول؛ حکایت ۳
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب روی باری پدر به کراهت و اِستِحقار درو نظر می کرد پسر به فِراسَت اِستِبصار به جای آورد و گفت ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند نه هر چه به قامت مِهتَر به قیمت بهتر
الشاةُ نظیفةٌ و الفیلُ جیفةٌ.
اقلُّ جبالِ الارضِ طورٌ و اِنّهُ
لاَعظَمُ عندَ اللهِ قدراً وَ منزلا
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت باری به ابلهی فربه
اسب تازی و گر ضعیف بود
همچنان از طویله خر به
پدر بخندید و ارکان دولت پسندیدند وبرادران به جان برنجیدند.
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبر که خالیست
باشد که پلنگ خفته باشد
شنیدم که ملک را در آن قُرب دشمنی صعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود گفت
آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من
آن منم گرد در میان خاک و خون بینی سری
کانکه جنگ آرد به خون خویش بازی می کند
روز میدان و آن که بگریزد به خون لشکری
این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت چون پیش پدر آمد زمین خدمت ببوسید و گفت
ای که شخص منت حقیر نمود
تا درشتی هنر نپنداری
اسب لاغر میان به کار آید
روز میدان نه گاو پرواری
آورده اند که سپاه دشمن بسیار بود و اینان اندک جماعتی آهنگ گریز کردند پسر نعره زد و گفت ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید سواران را بگفتن او تَهَوُّر زیادت گشت و به یک بار حمله آوردند شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظَفَر یافتند ملک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا ولیعهد خویش کرد.
برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند خواهر از غرفه بدید دریچه برهم زد پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت محالست که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند
کس نیاید به زیر سایه بوم
ور همای از جهان شود معدوم
پدر را از این حال آگهی دادند برادرانش را بخواند و گوشمالی به واجب بداد پس هر یکی را از اطراف بلاد حِصِّه معین کرد تا فتنه بنشست و نزاع برخاست که ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.
نیم نانی گر خورد مرد خدا
بذل درویشان کند نیمی دگر
ملک اقلیمی بگیرد پادشاه
همچنان در بند اقلیمی دگر
@soutidastan
#فیلم_کوتاه
#مستند 📺📚
مستند ایران؛ پارس جدید (1318)
این فیلم یکی از بهترین مستندهایی ست که از دوران پهلوی اول میتوان یافت. این مستند که عنوان آن «ایران؛ پارس جدید» نام دارد، محصول کار مشترک چند دانمارکی است که در خدمت شرکت مهندسی کمپساکس (Kampsax) به ایران آمده بودند و از مراحل ساخت راهآهن فیلمبرداری کردهاند. این شرکت مهندسی در احداث راهآهن ایران فعال بوده است.
فیلم در واقع دو بخش دارد: نخست اینکه نگاهی عمومی به اوضاع کلی ایران میاندازد؛ از وضعیت شهری و روستایی تا وضعیت صنایع سنتی و مدرن و همچنین اوضاع سیاسی و نظامی و آموزشی. در بخش دوم، دوربین به نقاط صعبالعبور میرود تا مراحل ساخت راهآهن را نشان دهد. بیاغراق میتوان گفت همۀ قابهای این فیلم ۴۶ دقیقهای جذاب و دیدنی است. فیلم صدادار است و موسیقی برای آن ساخته شده و گوینده به زبان دانمارکی صحبت میکند.
@soutidastan
#گلستان_سعدی 📜📚
باب اول؛ حکایت ۲
یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه همی گردید نظر می کرد سایر حکما از تأویل این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت هنوز نگران است که مُلکش با دگرانست.
بس نامور به زیر زمین دفن کرده اند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
وان پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زنده است نام فرّخ نوشین روان به خیر
گر چه بسی گذشت که نوشین روان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زان پیشتر که بانگ بر آید فلان نماند
@soutidastan
نسخه رادیویی( خلاصه شده)
#مهربانتر_از_مرگ
اثر: #ناصر_پروانی
راوی: #بهروز_رضوی
📝داستان با روایت یک زندگی عاشقانه شروع میشود، مردی که دیوانهوار همسرش را میپرستد و او صبح به سرکار رفته است. کمکم زمان میگذرد و زن برنمیگردد...
#معرفی_و_ارائه_کتاب 📜
حکومت نظامی در یک دوره زمانی بیست و چهار ساعته در ژانویه 1985 می گذرد. ماتیلد نرودا ، بیوه ی پابلو نرودا شاعر برنده ی جایزه نوبل ، به تازگی درگذشته است و جناح های مختلف در حال راهپیمایی برای تبدیل این رویداد به نفع خود هستند: برای پینوشه ، این فرصتی برای ادعای اقتدار سیاسی است ، در حالی که برای روشنفکرانی که در نور نرودا آفتاب می خوردند ، فرصتی برای گرفتن غنایم است. در برابر این زمینه از انگیزه های پیچیده ، اغلب متناقض ، دونوسو پرتره ای از جامعه ای که در تلاش است تا برای خودش یک زندگی روزمره به وجود بیاورد و از یک روشنفکر که بیهوده تلاش می کند تا بقایای روزهای شکوه و جلال را که مدت هاست از بین رفته نجات دهد ارائه می دهد.
اما حکومت نظامی همچنین داستان عشق غم انگیز بین جودیت توره ، یک رادیکال طبقه متوسط است که می خواهد از گذشته ی تلخ خود فرار کند. و مانونگو ورا ، پسری بومی که پس از یک حرفه موفق به عنوان خواننده پاپ اروپایی باز می گردد. در منطقه ای بین رئالیسم مستند مانند و گروتسک، خوزه دونوسو فضای خفقان آور یک کشور تحت دیکتاتوری را برانگیخته و تأثیرات مخرب آن را بر عملکرد کسانی که در آنجا زندگی می کنند نشان می دهد.
📝ونوسو از نویسندگان مهم دوره شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین به شمار میرود. وی در اعتراض به دیکتاتوری پینوشه تن به تبعیدی خودخواسته داد و چندین سال را در مکزیک، آمریکا و اسپانیا زندگی کرد. دونوسو در سال ۱۹۸۱ به شیلی بازگشت و تا زمان مرگش در سال ۱۹۹۶ در زادگاهش بود. وی پس از بازگشت به شیلی، اقدام به راهاندازی کارگاه داستاننویسی کرد که این کارگاه نقش مهمی در پرورش نسل جدیدی از نویسندگان شیلیایی داشت. آثار او با مضامینی چون سکشوالیته، بحران هویت، روانشناسی و طنزی تلخ گره خورده است.
📝 قسمت هایی از کتاب
دیگر وقت آن بود که مانونگو ورا آدم دیگری بشود. اما چطور؟ او که نمی توانست با توسل به جادو و جنبل عهد عتیق بدل به جغد ظلمت نشینی شود که هر شب مثل طالع نحس بالای برجی ویران می گردد و بال وپر می کوبد، یا به جلد ماری برود و پاشنه آدمی را بگزد که فریادهای شبانه اش در گلو خفه شده. پس ناچار بود هرطور که شده دست به تغییر وضعیتی بزند که سبب شده بود با خود احساس غریبگی بکند. شکلش، قواره اش باید عوض می شد. مثل سبلان آرام مهی که جزیره ای را بدل به کوه، دریاچه ای را بدل به دریا و رود یا بدل به کشتی می کند. یا از قایقی پارویی گاوی یا جیپی می سازد، مهی که سرانجام یخ می بندد و به هیئت باران سیاه درمی آید و گاه چند هفته می بارد و شهرها و دهکده ها را می روبد و می برد.
سفر کردن آسان است - و این را چه کسی بهتر از مانونگو می دانست که سرنشین همیشگی قسمت درجه یک جمبوجت هایی بود که او را از رم به توکیو و از لس آنجلس به آمستردام می بردند؟- اما سفر کردن چیزی را عوض نمی کند: چهار شب آکنده از موفقیت در فلان هیلتون یا شراتون یا هالیدی این، درست مشابه چهار شب در هر هیلتون یا شراتون یا هالیدی این دیگر است، هر کجا که باشند. سفر کردن به این خاطر که دیده شوی یا شنیده شوی، به این معنی است که نه می بینی و نه می شنوی.
دخترک همان طور ایستاده بود و به او زل زده بود. وقتی برای بار دوم به انبوه موی سرکش، ریش سیاه، عینک جمع وجور، و لبخندی کم وبیش خرگوش وار که دندان های پیشین وی را نمایان می کرد و همه این ها مثل پوستری در قاب شیشه عقب تاکسی - نگاه کرد، مگر می شد سیمای این بت محبوب را با آن همه نوار کاست و صفحه و حضور در جشنواره ها به علاوه داستان های پرآب وتابی که مجلات درباره او چاپ کرده بودند، بازنشناسد؟
@soutidastan
من خیلی سال است که از چیز دیگری حرف نزدهم. درست مثل هرکس دیگری توی این مملکت. دیگر یادم رفته از چیزی غیر از بیعدالتی، نبود آزادی ، فلاکت یا خشونت حرف بزنم.
اگر از چیز دیگری حرف بزنم عذاب وجدان میگیرم ...
#خوسه_دونوسو
کتاب: حکومت نظامی
ترجمه: عبدالله کوثری
نامهی یک نویسندهی سرشناس روس به یک اوکراینیِ ناشناس: «کشورم از گردونهی زمان بیرون افتاده است»
April 12, 2023 by میخائیل شیشکین
میخائیل شیشکین تنها نویسندهی معاصرِ روس است که هر سه جایزهی ادبیِ مهم «بوکر روسی»، «کتاب پرفروش ملی روسی» و «کتاب بزرگ» را به دست آورده است. او در سوئیس زندگی میکند و آثارش به حدود ۳۰ زبان ترجمه شده است. آنچه در ادامه میخوانید برگردان مقالهای است که او به مناسبت نخستین سالگرد حملهی روسیه به اوکراین نوشته و نسخهای از آن را به منظور انتشار ترجمهی فارسیاش در اختیار آسو قرار داده است.
ای عزیزِ نادیده،
آنها زبان را از ما دزدیدند. ما با شما به زبانِ ادبیات بزرگِ روسی حرف میزدیم و مکاتبه میکردیم. اکنون، به نظر همهی جهانیان، روسی زبان کسانی است که شهرهای اوکراین را بمباران میکنند و کودکان را به قتل میرسانند، زبانِ جنایتکارانِ جنگی، زبانِ آدمکشها. آنها به اتهام جنایت علیه بشریت محاکمه خواهند شد. امیدوارم همهی کسانی که این جنگ را به راه انداختند، در آن مشارکت جُستند، و به نوعی از آن حمایت کردند، محاکمه شوند. اما چطور میتوان کسی را به اتهام جنایت علیه زبان محاکمه کرد؟
پدرم در ۱۷ سالگی به جبهه رفت تا انتقام برادری را بگیرد که به دست آلمانیها کشته شده بود. پس از جنگ، او تا پایانِ عمر از آلمانیها و هر چیزی که آلمانی بود نفرت داشت. سعی میکردم که در مقام توضیح به او بگویم: «اما بابا، ادبیات آلمانی عالی است! زبان آلمانی زیباست!» این حرفها بیتأثیر بود. بعد از جنگ به اوکراینیهایی که خانههایشان توسط روسها بمباران و غارت شده، و اعضای خانوادههایشان به قتل رسیدهاند چه میتوانیم بگوییم؟ آیا میتوان گفت که ادبیات روسی زیباست؟ و زبان روسی فوقالعاده است؟
آیا دیکتاتورها و دیکتاتوریها مردمی بردهمآب را پرورش میدهند یا اینکه مردمی بردهمآب دیکتاتورها را به وجود میآورند؟ اوکراین توانست از این چرخهی هولناک بگریزد، و از گذشتهی مشترکِ مخوف و خونینمان فرار کند. به همین دلیل، شیّادانِ روس از اوکراین بیزارند. اوکراینِ آزاد و دموکراتیک میتواند الگویی برای مردم روسیه باشد، و به همین علت است که نابود کردن شما اینقدر برای پوتین مهم است.
در روسیه نه استالینزدایی رخ داد، و نه صاحبمنصبان حزب کمونیستِ اتحاد جماهیر شوروی در دادگاههایی نظیر دادگاه نورنبرگ محاکمه شدند. نتیجه همین است که میبینیم: یک نظام دیکتاتوریِ جدید. دیکتاتوری، بنا به ماهیتش، نمیتواند بدون دشمن دوام بیاورد، و وجودِ دشمن یعنی جنگ.
ستاد کل ارتش روسیه تصور میکرد که نیروهای مسلحِ ناتو از شما دفاع نخواهند کرد، و رفتارِ ناتو در نخستین روزهای جنگ با این تصورِ پوتین مطابقت داشت. اما شما اوکراینیها نقشههای پوتین را نقش بر آب کردید. شما تسلیم نشدید، شما با دستههای گُل از تانکها استقبال نکردید. اکنون شما صرفاً از آزادی و کرامت انسانیِ خودتان دفاع نمیکنید؛ شما مشغول دفاع از آزادی و کرامت انسانیِ همهی آدمیاناید. شما را نمیتوان شکست داد زیرا نتیجهی جنگ را نه تعداد موشکها و تانکها بلکه نیروی عشق به آزادی رقم میزند. شما آزادهاید، و آنهایی که دستورات تبهکارانهی ژنرالهای روسی را اجرا میکنند بَردهاند.
یک سال قبل، وقتی تانکهای روسی سرگرم پیشروی به سوی کییف بودند، مردم دنیا از خود میپرسیدند چرا تظاهرات بزرگی علیه جنگ در روسیه به راه نیفتاده است، و چرا فقط تعداد اندکی از روسها برای اعتراض به خیابان رفتهاند. من این وضعیت را معلول ترس میدانستم. در روسیه سکوت، راهبردی برای بقاست. روسها نسلهاست که برای بقا چاره را در سکوت دیدهاند. پوشکین در آخرین سطر نمایشنامهی تاریخیِ بوریس گودونف، این شیوهی زندگیِ روسی را چنین توصیف کرد: «مردم ساکتاند.» و پس از حمله به اوکراین، مردم «ساکت ماندند». اما از پاییزِ گذشته که سربازگیریِ سراسری آغاز شد دیگر نمیشد از سکوتِ مردم روسیه سخن گفت و این واقعیت را نادیده گرفت که صدها هزار نفر از آنها گوشبهفرمان به جبهه رفتند تا اوکراینیها را بکُشند و کشته شوند. این چیزِ دیگری است، چیزی ژرفتر، چیزی هولناکتر.
به نظرم در توضیح این وضعیت فقط میتوان گفت که روسیه از گردونهی زمان بیرون افتاده است. در قرن بیستویکم، انسانِ مدرن خودش باید خیر و شر را تشخیص دهد. و اگر ببیند که کشورش و هموطنانش جنگِ شرمآورِ نفرتانگیزی را به راه انداختهاند باید با آنها مخالفت کند. اما اکثر روسها از نظر ذهنی در گذشته زندگی میکنند، یعنی در زمانی که قبیلهگرایی رایج بود. در گذشته میگفتند قبیلهی ما همیشه برحق است، و دیگر قبایل دشمنِ ما هستند و میخواهند ما را نابود کنند. ما مسئول نیستیم، ما دربارهی چیزی تصمیم نمیگیریم، رئیس قبیله/خان/پادشاه در مورد همهچیز برای ما تصمیم میگیرد.
از افلاطون پرسيدند: شگفتانگيزترين رفتار انسان چيست؟
پاسخ داد:
از كودكى خسته میشود،
براى بزرگ شدن عجله میكند
و سپس دلتنگ دوران كودكى خود میشود.
ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه میگذارد،
سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج میكند.
طورى زندگى میكند كه انگار هرگز نخواهد مرد،
و بعد طورى میميرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است.
آنقدر به آينده فكر میكند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست، در حالى كه زندگى گذشته يا آينده نيست، زندگى همين حالاست....
@soutidastan