telegram.me/soltanghazal @nahidashoori
الا! که از همگانت عزیزتر دارم
شکسته باد دلم، گر دل از تو بردارم
اگر چه دشمن جان منی، نمیدانم
چرا ز دوست ترت نیز، دوست تر دارم !
بورز عشق و تحاشی مکن! که با خبری
تو نیز از دل من، کز دلت خبر دارم
قسم به چشم تو، که کور باد چشمانم
اگر به غیر تو با دیگری نظر دارم
اسیر سر به هوایی شوم، هم از تو بَتر
اگر هوای یکی چون تو را، به سر دارم
کدام دلبری؟ آخر به سینه، غیر دلی
که برده ای تو، دل دیگری مگر دارم؟
برای آمدنم آن چه دیگران دانند
بهانهای است که من مقصدی دگر دارم
دلم به سوی تو پر میزند که می آیم
به شوق توست که آهنگ این سفر دارم …
دلم برای تو، یک ذره شد، هم از این روست
که شوق چشمهی خورشیدت، این قدر دارم
اگر به عشق، هواداری ام کنی، وقت است !
که صبر کرده ام و نوبت ظفر دارم
به شوکران نکنم خو، منی که در دهنت
سراغ بوسهی شیرین تر از شکر دارم
شب است و خاطرهای میخزد به بستر من
تو نیستی و خیال تو را، به بر دارم
برای آن که به شوق تو پا نهم در راه
شب است و چشم شباویز با سحر دارم …
#حسین_منزوی
/channel/soltanghazal
آدم گاهی توی یکسال، قده یک عمر بزرگ میشه
انقد با گرگا می جنگه، خودش هم دیگه گرگ میشه
#والایار
#دروغ_زیبا
من تمنا کردم،
که تو با من باشی.
تو به من گفتی:
هرگز، هرگز!
پاسخی سخت و درشت ...
و مرا،
غصه ی این هرگز کشت!
#حمیدمصدق
@cofsher
میآیم و دلتنگ دلتنگ، ای شنگ نازکتن برایت
میآیم و سوغاتی من، از بوسه پیراهن برایت
پیراهنی از بوسه یا شعر؟ یا پاک بودن، از سرمهر؟
زینها کدامین را به تحفه، میباید آوردن برایت؟
با هر گلت رمز بهاری، از سینه و دست و لب، آری
چون مرغ دور افتاده از گل، دلتنگم ای گلشن! برایت
بعد از سکوتی دیگر اینک، ساز خنوش شعر من را
یک بار دیگر کوک کردهاست، شوق غزل گفتن برایت
روزی اگر خواهم به چشمت، طرح نوی اندازم از عشق
تصویر خواهم کرد، آن را، با صورت یک ن برایت
یک زن به خوی و خصلت تو، باهیأت و با قامت تو
آیینهای خواهد شد آری، طرحی که دارم من برایت
یکدم به آغوشم پناه آر، ازفتنهی ایّام، هرچند
من نیستم در باور تو، یک چیز، یکمأمن برایت
از تو دلم گرم است و چشمم، روشن به دیدارتو، هرچند
ای زن! ندارم بستری گرم، در خانهای روشن برایت
#حسین_منزوی
/channel/soltanghazal
غریبوار به آبادیِ تو آمدهام
چگونه؟ آه! خرابم- خراب میزده ام-
به جز لبت که علاج من است از هر می
چشیدهام، به دو چشمت! خرابتر شدهام
اگر شکست خم و می به خاک ریخت،چه باک!
می تو باد! که من زائر تو میکدهام
به قامتم چو ردای قلندری، زیباست
چرا به تن نکنم؟ من هم از همان ردهام
تو شور زیستنی، بی منی و من بی تو
اسیر فترت این روزهای بیهدهام
هزار بار به بیهودگی رسیدم و باز
فریب داد فلک، با هزار شعبدهام
شکست بغض هوا، جشن زیر باران ماند
نه بوی عود که من، دود آتش سدهام
اگر اسیر، اگر آزاد، نغمهام این است
مخوان به پردهی خوش خوانیام که بدبدهام
مرا زمانه غریبانه درنیافت که من
زمان عشقم و دیریاست تا، سر آمدهام
#حسین_ﻣﻨﺰﻭی
/channel/soltanghazal
مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی ازین بیشتر نمیخواهم
اگرچه وسوسه دیدنت همیشگی است
ـ که هیچ وسوسه را این قدر نمیخواهم ـ
#حسین_منزوی
@soltanghazal
صبح از راه رسید!
سبدش پر ز گل خورشید است..
نگهش آینهی امید است..
هم نفس با همه مرغانِ خوش الحانِ سحر،
نغمه خوانِ غزلِ توحید است
صبح آغوش گشودست
بپا خیز و ببین
با نگاهی که پر از مهر و صفاست
بهخدا صبح قشنگ است قشنگ
باغِ پر نقش خدا رنگ به رنگ ...
#سهراب سپهری
درود دوستان گرامی و بزرگوار ،
صبحتون بخیر،
برای همتون شادی و سلامتی و موفقیت آرزومندم🌹🌹🌹
دلا! تو را، به کسی میدهم که میشاید
که عقدههای تو با دست بسته، بگشاید
کسی که قصد تو دارد به دلبری، دل من!
زهفت وادی تردید، بگذرد، باید
چه غم که دوست نباشد در ابتدا، کاینجا
زمهر، کینه و از کینه، مهر میزاید
خوشا درخت همیشه جوان عشق، خوشا
که ریشه چون بدواند، هماره میپاید
صدای پای کسی میرسد به گوش، آری!
که میخرامد و نازکدلانه، میآید
زنی ستودنی و خوش که شعرهای منش
به صد غزل که سزاوار اوست، بستاید
مواظبی، که من- این باغ بی مراقب را-
همه ز هرز علفهای من، بپیراید
بگو به کوکبی و کوکب، آسمان و زمین
به وقت آمدنش،راه را،بیاراید
دلا! میآید و من هم زشوق میرومش
به پیشوازی ازین گونه، تا چه پیشآید
#حسین_ﻣﻨﺰﻭی
/channel/soltanghazal
چه دلنشین است صبحگاهی که با لبخند و امید همراه باشد امیدوارم امـروز از زمیـن و زمـان براتون خوشبختی و برکت و امیـد ببـاره
درود دوستان صبح زیبای بارانی تان بهشت
چواز بنفشهی شب بوی صبح برخیزد
هزار وسوسه در جان من برانگیزد
کبوترِ دلم از شوق میگشاید بال
که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد
#فریدون_مشیری
درود دوستان صبحتان عالی
و چای ...
دغدغهی
عاشقانهی خوبیست ...
برای با تو نشستن...
بهانهی خوبیست...❤️
درود دوستان صبحتان بخیر
چه بوی امـروز همـراه صبا بود
که جانم تازه گشت و روحم آسود
صبـا گفتی کـه بـوی یارم آورد
کـه جـانی در تن بیمـارم آورد
#وحشی_بافقی
درود دوستان صبح بخیر
کانال کافه شعر شما را به گلچینی از اشعار وغزلیات ناب و منحصر به فرد از شعرا و غزلسرایان نامی ومشهور دعوت می نماید.
به جمع مابپیوندید
@cofsher
تو ای نسیم صباحی
که پیک دلشدگانی
علیالصباح روان شو
به جستجوی صباحی
سراغ منزل آن
یار مهربان چو گرفتی
چو صبح خرم و خندان
شتاب سوی صباحی
#هاتف_اصفهانی
#صبحتـون_پراز_شوروشـوق
صبح همی باخت به مهرش نظر
ابر همى ریخت به پایش گهر
باد ندانسته همى با شتاب
ناله زدى تا که برآید ز خواب
#نیمایوشیج
سلام دوستان صبح بخیر
نبود معجزههایی که با نسیم نبود
در آن زمان که نسیم این چنین عقیم نبود
برای آنکه گلی واشود زخاطرمان
هوای دوست وزان بود اگر نسیم نبود
به قصد آنکه گلی را بگیرم از توفان
برآب میزدم و بیم غرفگیم نبود
نداشت اینهمه باران خون و سیل جنون
که تیر ابربلا، این همه کریم نبود!
زمان، زبان رسایی و ماجرایی داشت
که بهت خوردهی این وحشت عظیم نبود
از آسمان و زمین آن چه رنج میبردیم
به قدر ناخن رنجی که میبریم نبود
گذشت دور امانی که بزم رندان را
زسنگ محتسب از روی بام، بیم نبود
کسی قدح به سر آستین نمیپوشید
برای طبل زدن حاجت گلیـم نبود
#حسین_منزوی
/channel/soltanghazal
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
#حمید_مصدق
هفتم آذر
#سالروز درگذشت #حمید_مصدق گرامی💐
@cofsher
منتظر نباشید تا کسی به شما انرژی مثبت بدهد خودتان شروعكننده باشيد و امروز احساس و انرژی خوب را به ديگران انتقال دهید.
💫💫سلام صبح شما به شادی 🌺🌺
برخیز
مثل خورشید باش
طلوع کن و نور بتاب باعث امید و شروع زندگی شو امروز را بساز. ای مهربانترین
امروز هم احساس مرا عالی ،اندیشهام را زیبا و صبح مرا پر از انرژی مثبت بفرما .
💫💫سلام صبح شما بخیر 🌺🌺
آن چهره در آیینهی دیدار خوش است
هرجا که جمالِ او پدیدار خوش است
هرچند که خواب، خسته را خوش آید
تا صبح به یاد دوست بیدار خوش است!
#فریدون_مشیری
درود دوستان صبحتان عالی روزتان سرشار از بهترینها باد
من از تو سرو عزیزم ثمر نمیخواهم
که غیر سایه ای از تو به سر نمیخواهم
بخیل نیستم اما برای هیچ درخت
اگر تو سبز نباشی ثمر نمیخواهم
به جز تو جای دگر آشیان گزیند اگر
برای مرغ دلم بال و پر نمیخواهم
مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی ازین بیشتر نمیخواهم
اگرچه وسوسه دیدنت همیشگی است
ـ که هیچ وسوسه را این قدر نمیخواهم ـ
دلم به دلهره میلرزد از تماشایت
که بر تن وسر و دستت تبر نمیخواهم
اگر چه سرو شکسته شعار خوش نقشی ست
تو را شکسته هر رهگذر نمیخواهم
به پای باش که پایان سرنوشت تو را
شبیه"سرو کش کاشمر"نمیخواهم
نه این نه آن نه سوی آسمان نه رو به افق
نه!من برای تو اصلا سفر نمیخواهم
مباد رخت خزانت به بر، همیشه بهار!
که غیر جامه سبزت به بر نمیخواهم
مرا غزل همه تعویذ چشم زخم تو باد
جز این اثر من ازین شعر تر نمیخواهم
#حسین_منزوی
/channel/soltanghazal
خدایا زندگیم را به تو می سپارم ...
قایقی شکسته دارم
در لابه لای این موج ها ...
صبح اول هفته تون با نشاط عزیزان♥️👉
باغ خزانی توام، ای یار! که بی تو برگ و بار ندارد
وقتی تو نیستی، گل سرخم! تقویم من بهار ندارد
این سان که شب، سیاهی خود را، چون پیلهای تنیده به گردم
یک شاخه نور نیز ز خورشید، راهی در این حصار ندارد
وقتی که نیست عشق تو با من، نومیدم از جهان سترون
وز هیچ سوی، معجزهای را، دل دیگر انتظار ندارد
•سر در پیات چگونه گذارم؟ تا باز هم تو را به کف آرم
آهوی من! گذشتهای و دشت، از تو به جز غبار ندارد
عشق از تو زاده است و تو از عشق، باز از تو عشق... آه که عقلم
افتاده در تسلسل و راهی بیرون از این مدار ندارد
خواه و نخواه چاره نداری، تو عشق میپراکنی آری
چون میوزد نسیم بهاری، جز برگ گل نثار ندارد
در اختفای راز نکوشم، خورشید در گلیم نپوشم
عشق است و واقعیت محضش، پنهان و آشکار ندارد
شیرین و ویس و لیلی و عذرا، خوباند و خوبیاند خود، امّا
بی نام تو که خوب ترینی، این قصّه اعتبار ندارد
آمیزهی سرشت منی تو، فرمانِ سرنوشت منی تو
جبری و در مقابله با تو، دل حق اختیار ندارد
تا جشن بازگشت تو دیگر، شور ترنّم غزلش نیست
شعرم که با هوای فراقت، جز قلب سوگوار ندارد
#حسین_ﻣﻨﺰﻭی
/channel/soltanghazal
بردم ز سر هوای رهایی به بند دوست
یارب! رهاییام ندهی از کمند دوست
میلی به آفتاب ندارم که ذره ام
جاکرده خوش، به سایهی سرو بلند دوست
چشم نیازمند من و موسم درو
تا خوشه چیند از نگه نارمند دوست
شد توتیای چشم دل و جانم این غبار
این یادگار گشت و گذار سمند دوست
تا خرمنم بسوزد و خاکسترم کند
دل بسته ام به صاعقهی خوش گزند دوست
منصور وار بر سر آنم که عشق را
اوجی دهم دوباره که باشد خورند دوست
دیدی دلم ربود به تردستی از برم
با نیم گردشی، نگه چشمبند دوست
من کیستم هر آینه تا چند و چون کنم
در کار وحی مُنزَل بی چون ئ چند دوست
تفویض کرده ام چو به یار اتیار خخود
سر میزنم به آن چه گزیند پسند دوست
شیرینترند اگر دو لب او مکرّرند
آری به کام من دو تبر زد، دو قند دوست
مستم کن آنچنان که سر از پای گم کنم
گیراترین شراب من! ای نوشخند دوست!
#حسین_منزوی
#باعشق_درحوالی_فاجعه
/channel/soltanghazal
آهای تو که یه جونمت هزار تا جون بها داره
بکش منو با لبی که بوسه شو خون بها داره
بذار حسودی بکشه رقیب و وقتی می کشه
سرش تو لاک خودش _ چیکار به کار ما داره
سرت سلامت اگه باز میخونه ها بسته شدند
با چشم مست تو آخه به می کی اعتنا داره
خوشگلا خوشگلن ولی باز تو نمیشن کی میگه
خوشگل خالی ربطی با خوشگل خوشگلا داره
کی گفته ماه و زهره رو شبیه چشمای توان
چه دخلی خورشیدای تو به اون ستاره ها داره
قصه من با *تن تو ، قصه آب و ماهیه
وگرنه کی یه* خوابیدن این همه ماجرا داره
من خودمم نمی دونم چجوری عاشقت شدم
چیزی که ابتدا نداشت چطوری انتها داره
نترس از اینکه عشق من با تو یه روز تموم بشه
چیزی که ابتدا نداشت چطوری انتها داره
#حسین_منزوی
telegram.me/soltanghazal
معشوق من! بعد از تو جایت همچنان خالی است
خالی است جایت در دلم، تا جاودان خالی است
جز تو برای عشـق، کس کاری نخواهد کرد
وقتی نباشی بی تو شهر از عاشقان خالی است
جز تو زنی آغوش من را پر نخواهد کرد
تو میروی و تا ابد این آشیان خالی است
میدانی آیا بی تو در من این خلأ چون است؟
انگار از خورشید روشن آسمان خالی است
از کام و جامم زهر میجوشد مرا وقتی
از شهد ناب بوسههای تو دهان خالی است
دیگر کسی مستم نخواهد کرد بعد از تو
ای بادهای که بی توام رطل گران خالی است
شاید کسی فصلی شود در قصهام اما
دیگر ز آب و رنگ عشق این داستان خالی است
#حسین_منزوی
/channel/soltanghazal
کانال اشعار فاضل نظری
شما را به گلچینی از اشعار و غزلیات استاد فاضل نظری دعوت می نماید.
به جمع مابپیوندید
@fazelnazariii
عشق رازی است که خورشید به بارانش گفت
نیز رمزی که شقایق به گلستانش گفت
روزی این راز خود از پرده برون شد که هزار
در چمن با گل صد رنگ به دستانش گفت
فاش شد نکتهی پوشیده همان روز که گل
با خوش آمد به سحر خوانی مرغانش گفت
ای که ایمان به کسی داری و چیزی بی شک
عشق بود آنچه دلت با همه ایمانش گفت
نیست جز جلوه ی ناگفتنی عشق، آن چه
حافظش مهر کنایت زده و آنش گفت
کاروان گم شد و از آتش خاموش شده
باد بس قصه که با خار مغیلانش گفت
راز آشفتن و از جوش نهانی گفتن
داستانی است که دریاچه به طوفانش گفت
من بر آنم که همه نکته ی رازآلودی است
آن چه زلف تو به دلهای پریشانش گفت
آه از آن قصه که غربت به نیستان دم زد
وای از آن قصه که غم در نی چوپانش گفت
نیست جز نکتهی صیرورت ایام آنچه
قصر نو ساخته با کلبهی ویرانش گفت
یک شب آن پنجره بگشای به شب تا شنوی
آنچه را شعر به گوش دل عرفانش گفت
#حسین_منزوی
/channel/soltanghazal
برده بهتم به تماشاگه زیبایی دوست
که چه رازی است، در این حسن معمایی دوست
بی گمان ،پرده از این راز، براندازم، اگر
بار یابم به سراپرده تنهایی دوست
خوانده خواهم شدم آخر به مددکاری عشق
خط به خط، دفتر رنگین شناسایی دوست
دل، نهنگانه، به دریا زدنی میخواهد
راه بردن به حریم دل دریایی دوست
"من یزید"ی است که جان، داو نخستین وی است
تاچه بیرون برد از معرکه، سودایی دوست
آه! شیدا ...نه همینیم، تو و من، ای دل!
باش کز ره برسد، نوبت شیدایی دوست
دوست می گوید و من می شنوم، تا ببرد
از دلم تلخی ایام شکرخایی دوست
راز کم گفتم این است که می ترسم، من
تا لب خود بگشایم ، به هم آوایی دوست
کز حدیث غم من، سنگ صبورم ترکید
چه کند چینی بی تاب شکیبایی دوست؟
#حسین_منزوی
/channel/soltanghazal
سلام ای صبح زیبا
خدایا کمک کن، تا فکرم را آزاد کنم ،
زیرا به زودی مرا از پای در میآورند تا فقط تو،
تنها خدای آسمان قلبم شوی.
امروز تمام کائنات همدست میشوند تا آرزوی مرا محقق گردانند و من در برآورده شدنش ایمان کامل دارم .
خدایا سپاسگزام.
صبحتون بخیر🌺🌺