در ابن کانال با نظریه های جامعه شناسی و اندیشه جامعه شناسان معاصر ایران آشنا می شوید. ارتباط با ادمین @ZVaezzadeh
🌐انسان شناسی و اشاعه گرایی
✍نویسنده: ناصر فکوهی
🔺اشاعه گرایی، همچون تطورگرایی، یک گرایش نظری است که در قرن نوزدهم ظهور کرد و همچون تطورگرایی تا قرن بیستم تداوم یافت.
🔺نقطه ی حرکت محوری این نظریه، تأمل بر تغییرات فرهنگی از یک سو و توجه به شباهت های فرهنگی از سوی دیگر است. به عبارت دیگر، سؤال نخست آن است که چرا پدیده های فرهنگی تغییر می کنند و به چه صورت تغییر می کنند و سؤال دوم آن که چرا پدیده های فرهنگی در فرهنگ های متفاوت به یکدیگر شباهت دارند و میزان شباهت یا تفاوت در میان آن ها تا چه اندازه است و در چه اجزایی بیش تر یا کم تر دیده می شود؟
🔺 به این پرسش ها، هر یک از نظریات انسان شناسی به گونه ای متفاوت پاسخ می دهند. بنابراین اگر تطورگرایی با اتکا به اصل ذاتی تغییر(حرکت) بر علوم طبیعی و «قوانین»طبیعی تأکید می کند، اشاعه گرایی تغییر را عموماً ناشی از تأثیرپذیری از محیطی بیرونی می داند که به نوعی از خلال همجواری یا انتقال و حرکت، پدیده های فرهنگ مبدأ را به محیط فرهنگ مقصد رسانده است.
🔺اشاعه گرایان، کم تر به توانایی فرهنگ ها در کشف و ابداع باور دارند و بیشتر بر قابلیت آن ها در تقلید و فرهنگ پذیری تأکید می کنند. بنابراین پیش از آن که به سراغ قوانین زایش و تطور درونی پدیده های فرهنگی بروند، در جست و جوی قوانین حرکت و جا به جایی زمانی- مکانی این پدیده ها هستند.
🔺تحلیل اشاعه گرا برخلاف تطورگرایی، که صرفاً به بُعد تاریخ و به قوانین طبیعی دقت می کند، اولویت را به بُعد جغرافیایی می دهد؛ یعنی به حرکت پدیده های فرهنگی بر روی پهنه های جغرافیایی. با وجود این، اولویت جغرافیایی را نباید به معنای نادیده انگاشتن بعد تاریخی در تحلیل اشاعه گرا دانست. در واقع، حرکت اشاعه در آن واحد و همواره بر روی دو محور حرکت می کند: از یک سو بر محور جغرافیایی، که در این حالت آثار آن در محدوده های جغرافیایی تعقیب می شود، و از سوی دیگر بر محور زمان که در این صورت حرکت از خلال تاریخ گذاری و تعیین عمر پدیده ها مشخص می گردد.
🔺ژان پواریه، مردم شناس فرانسوی، چهار باور فکری برای اشاعه گرایی برمی شمارد: نخست، باور به محدود بودن قدرت ابداع در انسان، ابداع ها محدود و اشاعه ها فراوان اند؛ دوم، باور به تماس و همجواری فرهنگ ها به مثابه ی دلیل تغییر فرهنگی؛ سوم، دگرگونی پدیده های وارد شده در فرهنگ جدید، تحت شرایط خاص آن فرهنگ و شرایط خاص انتقال؛ چهارم، وجود وابستگی متقابل میان عناصر فرهنگی اشاعه یافته.
/channel/sociologyat1glance
📌منبع
🔻 این که دانش چه کاربردی، چه ایدئولوژیک، چه مدنی و مردم مدار، و چه بومی و دینی، و چه علم ناب، تنها درصورتی توجه آدم ها و جمع و جامعه را جلب می کند که بلیغ، جذاب و خوانا و رسا و شوق انگیز و در یک کلمه «زیبا» باشد.
✅ دقت کنید نمی خواهم فعلا درستی یا نادرستی ادعاهای کاربردگرایان، ایدئولوژی گرایان، بومی گرایان، ناب گرایان و کنشگرایان را نفی یا اثبات کنم. فرض بر صحت کنیم. اگرچه چنین فرضی مناقشه انگیزست. در این صورت می گویم علوم اجتماعی ایرانی از «فقر زیبایی شناختی» رنج می برد. دانش علاوه بر دانایی نیازمند زیبایی است. دقیق تر بگویم، دانایی بدون زیبایی ممکن نیست. دانش نازیبا، علم نیست. اگرچه از بدیهیات است و گفتن ندارد که هر سخن زیبا و دلنشین و دلفریبی علم نیست، اما همه آن چه علم می دانیم زیباست. همان قاعده گرد و گردو.
🔻زیبایی جاذبه دارد و زشتی دافعه. دانش هم استثنای بر این قاعده نیست. دانش ها می توانند هنرمندانه و بلیغ و جذاب باشند؛ یا بالعکس، عبوس و بدقواره، تلخ، ترشرو و بی مزه. در زبان محاوره هم تعابیر «خشک» و «بی روح» برای دانش ها و نوشته ها استفاده می شوند. این ها همه استعاره اند؛ بیان کننده این که نوشته ای به دل نمی نشنیند و جذاب و جالب نیست.
🔻من هم اجازه دهید استعاره ای به این مجموعه اضافه کنم: «علم عبوس». عبوس به معنای اخمو، گرفته، افسرده، بدخُلق، کج خلق، قهر و تندخو است. عبوس بودگی چیزی از جنس تجربه است تا امری مادی و عینی. حس و حالت است تا جرم و وزن و کمیت. در جریان تعامل و ارتباط میان آدم ها پدیدار می شود. چیزی در بین ماست، نه در ذات تک تک ما.
🔻دقت کنید، عبوس بودگی علم هم که می گویم از همین جنس است. نوشته و متن عبوس، نوشته ای است که برای خواننده عبوس می نماید. در فضای بین الاذهانی نویسنده و خواننده، حس صمیمی، جذاب، بدیع، سرشار از شگفتی، تازگی و نیرو شکل نمی گیرد. خواننده به طرف نویسنده و نوشته اش جذب نمی شود.
🔻نوشته های علوم اجتماعی فارسی را می شود با همه این استعاره ها توصیف کرد. اگر تجربه اش نکرده اید، دشوار نیست. همین لحظه کتابی یا مقاله ای را از اینترنت بگیرید و بخوانید. بسنجید و ببینید چقدر احتمال دارد آن را تا پایان بخوانید و بگویید از خواندنش سیر نمی شوم!
✅ ساده بگویم «علم عبوس» در مقابل «علم زیبا»ست. «علم زیبا» سه رکن دارد:
🔻 «ذهن زیبا»؛ ذهنی که بتواند «تراژدی ها»، «تناقض ها»، «طنزها»، «آیرونی ها»، و «قصه ها»ی جامعه و ساختارهای آن را «تخیل» و فهم کند؛
🔻 «زبان زیبا»؛ زبانی که از «ایجاز» بهرمند است و از «استعاره ها»، «نقیضه گویی»، «روایت گری»، «قصه پردازی» و «فنون بلاغت» سرشار است و متناسب با مسئله های جامعه «منطق ارائه» خلاقانه ای دارد؛
🔻 «ضمیر زیبا»؛ ضمیر یا جوهر و شخصیت و منش محقق و اندیشمندی که شهامت و صداقت و غمخواری و کنجکاوی اصیل و حقیقت جویانه کافی دارد تا درباره انسان، جامعه، تاریخ و فرهنگ به شیوه ای آزادمنشانه تکاپو و تحقیق کند.
✅ عبوس بودگی علوم اجتماعی ریشه های معرفت شناختی، جامعه شناختی، روان شناختی و زیبایی شناختی دارد. حیث معرفت شناختی مسئله واضح است؛ علم اجتماعی در پارادایم تحصلی، باوری به فرم و سبک و زبان و بیان نداشت. علوم اجتماعی ایرانی همچنان در این نگاره غوطه ور است. حیث جامعه شناختی آن نیز همان قصه تلخ فقدان آزادی و استقلال نهادی علم و دانشگاه است که مانع از شکل گیری و توسعه دانش انتقادی، رهایی بخش و معطوف به خواننده و جامعه شده است. اما حیث روان شناختی قصه پیچیده تر است. ژاک لکان مفهوم «اشتیاق به جهل» را برای کسانی ابداع کرد که دست به هر کاری می زنند تا علت بیماری خود را تصدیق و تأیید نکنند و زیربار بیماری خود نروند. رناتا سالکل در کتاب «اشتیاق به جهل» (سالکل 1400) نشان می دهد گاه بسیاری از ما تصمیم می گیریم چیزهایی را ندانیم و از تبیین آن ها نیز سرباز می زنیم. سالکل توضیح می دهد که این پدیده روان شناختی نیز به زمینه اجتماعی اش وابسته است؛ زیرا هر زمانه ای همان طور که دانش خود را تحمیل می کند، جهل خود را نیز تحمیل می نماید.
🔻عبوس بودگی علم اجتماعی، «جهل تحمیلی» تاریخ دهه های اخیر ما نیز هست. علم عبوس، با اشتیاق به جهل هم همراه است؛ زیرا خلق علم زیبا، مسئولیت آفرین و همراه با رنج است. قاعده اجتماعی «سری را که درد نمی کند دستمال نمی بنندند» این جا هم صادق است. تردید ندارم که «عده ای در علوم اجتماعی مصمم هستند که ندانند».
📍ادامه.....👇
@DrNematallahFazeli
🎵فایل سخنرانی دکتر نعمت الله فاضلی در نشست
🔶 جامعه شناسی ایرانی و ملالت های آن🔶
🔹 22 تیر 1401، انجمن جامعه شناسی ایران در دانشگاه گیلان
🔹حجم فایل: 6.36MB، زمان: 27 دقیقه
✅ ملالت جامعه شناسی ایران، عبوس بودن و نداشتن وجه زیبایی شناسانه است.
✅ زیبایی شناسی در معرفت شناسی چند بعد دارد:
🔻خوانایی متن: انسجام، گویایی، ساختار مناسب و اصالت متن
🔻بلاغت: تفکر استعاری و روایی
🔻نقد: گفتگو با رویکردهای موجود و به چالش کشیدن آن ها
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «مردم شناسی» دکتر نعمت الله فاضلی
🔶شماره 3: انسان شناس بودن و انسان شناس شدن🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400-1401
✅ حجم فایل: 22.3MB، زمان: 97 دقیقه
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «مردم شناسی» دکتر نعمت الله فاضلی
🔶شماره1: یادگیری انسان شناسانه: چگونه می شود به شیوه انسان شناسان آموخت؟ یادگیری انسان شناسانه چه ویژگی هایی دارد؟ 🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400-1401
✅ حجم فایل: 24.4MB، زمان: 105 دقیقه
#فرهنگ_و_هنر
♦️ سینمای وایدا؛ وجدان بیدار جامعهی لهستان!
✍ حسن مایلی
♦️پرده اول:
🔻 با نظری گذرا بر رویکردهای جامعهشناسی هنر دو رویکرد بازتاب و شکلدهی را میتوان رویکردهای غالب آن برشمرد. رویکرد بازتاب بیان میدارد که مضامین آثار هنری هر دوره انعکاسی از شرایط اجتماعی حاکم بر آن جامعه است؛ از سویی دیگر اندیشمندان رویکرد شکلدهی گرچه همچون رویکرد بازتاب رابطه مستقیم بین هنر و جامعه را بیان میدارند؛ اما برخلاف آن بر اثرگذاری هنر بر جامعه تاکید دارند.
🔻 با مروری بر نظریات جامعهشناسی سینما میتوان نظریه صنعت فرهنگی را بدیلی بر رویکرد شکلدهی و نظریه پیر سورلن را بدیلی برای رویکرد بازتاب برشمرد.
🔻 آدورنو و هورکهایمر از اندیشمندان مکتب فرانکفورت با بهرهگیری از واژه صنعت فرهنگ به جای فرهنگ توده به صورتبندی نظریه خود همت میگمارند. آدورنو سینما را هسته مرکزی صنعت فرهنگ میداند و معتقد است صنعت فرهنگ نه تنها منعکسکننده شرایط جامعه نیست بلکه در خدمت سرمایهداری و تریبونی برای مخابره آرای آنان در شکلدهی افکار تودههاست.
🔻 نظریه پیر سورلن مبنی بر سینما بهعنوان آینهی جامعه، را نیز میتوان منبعث از رویکرد بازتاب دانست. سورلن معتقد است با مطالعه سینمای هر جامعه میتوان به خصوصیات و ویژگیهای آن جامعه در آن دوره پیبرد. از منظر وی سینما انعکاس دهنده شرایط اجتماعی جامعه است؛ گرچه وی این بازتاب را نه بازتابی ساده بلکه پیچیده برمیشمارد. وی معتقد است برای نفوذ به ژرفای یک جامعه بررسی و تحلیل سینمای آن امری ضروری بهنظر میرسد.
♦️پرده دوم: سینمای وایدا؛ وجدان بیدار جامعه لهستان!
🔻 رومن پولانسکی، کریستوف کیشلوفسکی و آندری وایدا را میتوان برجستهترین کارگردانان سینمای لهستان برشمرد. در این بین آندری وایدا به سبب روایت مستمر تحولات سیاسی و اجتماعی و پایبندی بیشتر به واقعیات بطن جامعه لهستان از اهمیت بیشتری برخوردار است.
🔻 وایدا با روایتی پراحساس و تراژیک سینما را بستری برای مبارزه سیاسی و بیان واقعیات بطن جامعه میکند. در اثر فاخر خود خاکستر و الماسها (۱۹۵۸) علیرغم فشار نظام سوسیالیستی با استحاله محتوای رمان آندریوسکیِ حامی کمونیست! بستر فیلم را برای همذاتپنداری مخاطب با سرباز ضد کمونیسم فراهم میکند. در مرد آهنین و مرد مرمرین وفاداری خود به جنبش کارگری و جنبش همبستگی را بیان میدارد و روایتگر مصائب جامعه کارگری لهستان میشود. در کاتین (۲۰۰۷) شخصیترین اثر خود، قتل عام لهستانیهای دربند شوروی را در جنگل کاتین به تصویر میکشد و پرده از دروغ بزرگ تاریخی مبنی بر کشتار آنان توسط ارتش نازی برمیدارد. در شاهکار خود، دانتون (۱۹۸۳) با بررسی انحراف انقلاب فرانسه و به تصویر کشیدن شخصیت روبسپیر بهطور غیرمستقیم نظام سیاسی حاکم را مخاطب قرار میدهد.
🔻 آندری وایدا در دهه هشتاد میلادی بیپرده و آشکارا به صف منتقدین و جنبش همبستگی میپیوندد و دوربین خود را راوی جنبش همبستگی لهستان به رهبری لخ والِسا میکند و در سال ۱۹۸۹ با لیست جنبش همبستگی به عضویت مجلس سنا درمیآید. وایدا در سال ۲۰۱۳ پس از حواشی متعدد پیرامون لخ والسا و ارائه اسناد منتقدین والسا مبنی بر همکاری وی با پلیس مخفی حزب کمونیست آن هم با نام مستعار بولِک! فیلم والسا مردی برای امید را برای پاسداشت زحمات لخ والسا روی صحنه می برد و در برخی سکانسهای آن آشکارا به تبرئه والسا همت .......
☀️/channel/sociologyat1glance
🔺 متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید 👇
➖ سینمای وایدا روایتگر جنبش والسا/ حسن مایلی
🌐 درک آواز ادیب با نظری بر نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو
✍ حسن مایلی
🔻 نسل پنجم پژوهش پیرامون جامعهشناسی موسیقی را میتوان شامل طرح مفاهیمی چون سبک زندگی و سرمایه فرهنگی از سوی بوردیو تلقی کرد. بوردیو معتقد است سرمایه فرهنگی بهعنوان تمایلات زیباشناختی به استعداد و توانایی درک، رمزگشایی و نیز توانایی ارزشگذاری آثار هنری اطلاق میشود. وی معتقد است آثار هنری دارای کدهایی هستند که رمزگشایی این کدها به میزان سرمایه فرهنگی فرد بازمیگردد. بوردیو معتقد است آثار هنری طبقات اجتماعی بالاتر دارای کدهای پیچیدهتری نسبت به کدهای موسیقی عامه است؛ در واقع بوردیو بین سرمایه فرهنگی و ذهنیت اشخاص با نوع موسیقی انتخابی رابطه مستقیم ایجاد میکند.
🔻 از این منظر میتوان مطابق نظریه بوردیو آواز ایرانی به خصوص مکتب آوازی اصفهان و بهویژه آواز ادیب را با توجه به خاستگاه دستگاهی و ردیفی آن از نوع موسیقی فاخر و دارای کدهای پیچیده توصیف کرد که رمزگشایی این پیچیدگیها نیازمند سرمایه فرهنگی بالایی است. حسین عمومی از مدرسان آواز، مکتب آوازی را مجموعهای از اندیشه و مهارتها میداند که مدلی منسجم ساخته و دارای پیروان و عاملانی باشد و بهعلاوه راه جذب اندیشهها و مهارتها را بر خود باز بگذارد. در بین مکاتب سهگانه آواز ایران (اصفهان، تبریز و تهران) مکتب اصفهان دارای جایگاه ممتازتری است که این امر را باید در ویژگیهای آن جستجو کرد. توجه و تاکید بر ادای صحیح شعر و بیان درست آن، استفاده مناسب از تحریر و ادوات آن، تلفیق مناسب شعر و آواز و مناسبخوانی از جمله ویژگیهای منحصر به فرد مکتب آواز اصفهان و بهتبع آن آواز ادیب بهعنوان یکی از قلل آن، به شمار میرود. مطابق آنچه بوردیو در نظریه سرمایه فرهنگی بیان میدارد رمزگشایی از این نوع موسیقی مستلزم سرمایه فرهنگی بالایی است. باری فهم آواز ادیب نیازمند شناخت دقیق شعر و اوزان شعر پارسی و نیز آشنایی با دستگاهها و ردیفهای موسیقی ایرانی است؛ گرچه صدای ادیب بهطور خاص و آواز ایرانی بهطور عام برآمده از پهنهی تاریخ ایران زمین است و دستگاههای موسیقی ایرانی در تارو پود هر ایرانی نهادینه شده است.
🔻 تئودور آدورنو معتقد است شنوندگان موسیقی به ۷ دسته تقسیم میشوند. با نظری بر نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو میتوان مطابق تقسیمبندی آدورنو شنوندگان متخصص (دارای دانش و توجه به زوایای فنی) و شنونده خوب (موسیقی به مثابه زبان مادری اوست و اتفاقات درونی را دنبال میکند اما خاستگاه فنی آن را نمیداند) را با میزان سرمایه فرهنگی بالا توصیف کرد و شنوندگان دیگر نظیر: شنونده فرهنگی، احساساتی، متعصب و ... را در مراتب دیگر قرار داد. از این منظر شنوندگان متخصص و خوب به سبب سرمایه فرهنگی بالاتر توانایی بیشتری در رمزگشایی و فهم موسیقی فاخر دارند؛ از اینروی آواز ادیب را میتوان مناسب شنونده متخصص و شنونده خوب توصیف کرد؛ گرچه دستههای دیگر نیز به فراخور استعداد و سرمایه فرهنگی خود میتوانند رهتوشهای از آن بردارند و احتمالا حظی ببرند و مصداقی بر بیت آب دریا گر نتوان کشید پس به قدر تشنگی باید چشید، شوند!
#جامعه_شناسی
📍متن کامل این یادداشت
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «رسانه ها و فرهنگ مصرفی» دکتر نعمت الله فاضلی (کلاس دوم)
🔶شماره 12 (فایل پایانی): رویکردهای بدیل به فرهنگ مصرفی🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400
✅ حجم فایل: 15.8MB، زمان: 68 دقیقه
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «رسانه ها و فرهنگ مصرفی» دکتر نعمت الله فاضلی (کلاس دوم)
🔶شماره 10: مصرف و سبک زندگی🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400
✅ حجم فایل: 18.2MB، زمان: 80 دقیقه
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «رسانه ها و فرهنگ مصرفی» دکتر نعمت الله فاضلی (کلاس دوم)
🔶شماره 8: هویت و فرهنگ مصرفی🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400
✅ حجم فایل: 13.2MB، زمان: 57 دقیقه
🌐 دانشجویان را دریابیم
✍نعمت الله فاضلی
از سال ۱۳۶۹ تاکنون در دانشگاه گوناگون ایران مشغول تدریس بوده ام. در این سی و یک سال همیشه گروهی از دانشجویان با مشکلات جدی روبرو بوده اند اما هرگز وضعیت به وخامت امروزی نبود. نظام آموزش عالی و دانشگاهی ایران سال هاست که آموزش و یادگیری را به حاشیه رانده و برای دانشگاه ها هدف های اقتصادی و سیاسی بر همه چیز اولویت دارند. معنای روشن این حرف این است که دانشجویان اولویت دانشگاه ها نبوده و نیستند، اگرچه نهاد دانشگاه به وجود دانشجویان وابسته است و دانشگاه برای دانشجویان است.
بحرانی که در حال حاضر دانشجویان را احاطه کرده فقط از بی توجهی دانشگاه به امر آموزش و یادگیری سرچشمه نمی گیرد. در حال حاضر بحران های جامعه ایران آن قدر فراگیر و ویران گر است که همه افراد از جمله دانشجویان و دانشگاهیان را دربرگرفته است؛ بحران هایی مانند کرونا و پیامدهای گوناگون آن، بحران تحریم های بین المللی، بحران محیط زیست، بحران نارضایتی گسترده سیاسی، بحران دموکراسی، بحران فرسایش سرمایه های اجتماعی، بحران گسترش و فراگیری مسایل و آسیب های اجتماعی و بحران ناکارآمدی نظام سیاسی و حکمرانی کشور و برخی بحران های دیگر.
این بحران ها هر کدام به شیوه ای جدی و ویرانگر بر ذهن و زندگی دانشجویان اثر می گذارد و گذاشته است. دانشجویان عمیقا از آینده خود ناامیدند، اکثریت آنها برای تامین نیازها حتی نیازهای آموزشی مانند تهیه کتاب دچار مشکل جدی هستند، و فقر فراگیر و بیکاری و نبود درآمد برای خانواده و خودشان بسیاری از دانشجویان را کلافه و مستاصل کرده است.
به این مشکلات باید چالش های ناشی از کرونا و آموزش از راه دور و مجازی را هم اضافه کرد. دانشجویان فرصت با هم بودن و زندگی دانشجویی را از دست داده اند. دیگر همان فرصت های اندک که فضای دانشگاه و خوابگاه و کلاس درس و پردیس دانشگاه به آنها می داد از آنها گرفته شده است.
در این موقعیت واقعا دشوار برای من معلم قدیمی مسولیت سنگینی وجود دارد. باید بکوشم این موقعیت را درک کنم. دانشجویانم حکم فرزندانم را دارند. آنها نیازمند دریافت انرزی مثبت و سازنده از من هستند. می دانم آنها با لحن گرم و مهربان معلم شان ممکن است حداقل اندکی در کلاس درس دل گرم تر شوند. می دانم آنها انتظار دارند که کلاس درس و صحبت های معلم شان برخواسته از حس مسوولیت، شوق یادگیری، نگاهی عالمانه و در عین حال شجاعانه باشد و دانشجویان را دعوت کند به اندیشیدن و تفکر انتقادی، تفکری که به آنها اعتمادبنفس دهد، انها را با منش و بینش و دانش خود دعوت کند به تفکر مستقل، و خودشکوفایی و شهامت.
دانشجویان را دریابیم. آنها نیازمند توجه بیش تر هستند. امیدی ندارم نظام اداری و مدیریتی دانشگاه ها و آموزش عالی چنین توجهی را بکنند. اینها تا اطلاع ثانوی اولویت شان همان قدرت و ایدیولوژی و سلطه و ارزش های سیاسی شان است. اما می دانم بسیاری از مدرسان دانشگاه هنوز دغدغه ایران، اخلاق و انسانیت و دانایی و یادگیری را دارند.
دانشجویان را دریابیم. آنها نیازمند حمایت جدی تر مدرسان شان هستند. آنها نیازمند گفتگوی بازتر و آزادتر در کلاس های درس شان هستند. آنها نیازمند فضایی هستند که احساس همدلی و همدردی بیش تری از طرف معلم شان کنند. آنها محتاج دریافت سخنرانی های پرشور، برنامه درسی متناسب، مدرسان شجاع و دلسوزی هستند که به آنها کمک کند تا بتوانند در این موقعیت سخت و ویرانگر چیزی از تجربه دانشگاه نصیب شان شود یا لااقل دانشگاه سربار زندگی آنها نباشد.
روی سخنم با خودم و همکارانم است. می دانم بحران های جامعه ایران زندگی معلمان را هم درهم ریخته و همه گرفتار گرفتاری های ریز و درشت جامعه ایران شده ایم. اما هنوز می توان و نیازمندیم که بتوانیم از یکدیگر حمایت کنیم. ما معلمان در همین موقعیت های دشوار است که فرصت عاشقی داریم و می توانیم کنشگرانه و خلاقانه به دانشجویان مان و خودمان نشان دهیم که شهامت معلمی داریم.
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐 شجاعت خود بودن
✍نعمت الله فاضلی
✅ پاکر پالمر جامعه شناس و اندیشمند بلندآوازه آمریکا کتابی با عنوان
the courage to teach
دارد. این کتاب در ۱۹۹۸ چاپ شد و از آن زمان بارها تجدید چاپ گردیده است. پالمر بابت کتاب هایش به ویژه این کتاب سیزده دکتر افتخاری و سه جایزه بزرگ دریافت کرد. اخیرا خانم نوگل روحانی این کتاب را به فارسی ترجمه و انتشارات هوش ناب آن را منتشر می کند. مترجم نوشته است از طریق سخنرانی ها و نوشته های من با این کتاب آشنا شده اند. از اینرو از من خواستند که پیشگفتاری برای آن بنویسم. از این که چنین کتاب خواندنی به زبان فارسی ترجمه شده است بسیار خوشحالم.
🔻پالمر در این توضیح می دهد که در دنیای امروز معلمان مدارس و مدرسان دانشگاه با قلب شان تدریس نمی کنند. معلم "زندگی گسیخته "ای دارد. او ناگزیر است در کلاس درس بدون شوق، بدون حس حضور، بدون تعلق و بدون قلب حاضر شود. معلم قادر نیست دانشجویان، موضوع درس، و خود یا خویشتن خود به هم پیوند بزند و ارتباطی گرم، خلاق و پرشور میان آنها برقرار کند. پیوند و پیوستگی میان مولفه های آموزش و تدریس از هم گسیخته شده است. اشکال ویرانگری از ترس در نهان و آشکار فضای کلاس درس، دانشجویان و مدرسان لانه کرده است.
🔻 پالمر با نثری شاعرانه و جذاب این ترس ها را با تکیه بر سی سال تجربه زیسته اش روایت می کند. ترس معلم و مدرس از ناامنی شغلی، ترس از پذیرفته نشدن یا تحقیر شدن در میان دانشجویان، ترس از برملا شدن از خود بیگانگی معلم، و ترس های دیگر. پالمر نشان می دهد ارتباط میان مدرسان نه تنها با دانشجویان بلکه با یکدیگر از هم گسیخته شده است. فضای گرم محبت و یادگیری در اجتماع مدرسان وجود ندارد. پالمر می نویسد مدرسان و معلمان با کارکنان نظام آموزشی و نهاد دانشگاه هم تعاملی معنادار و سازنده ندارند.
🔻نظریه پالمر این است که ریشه این وضعیت و این زندگی گسیخته مدرسان در نظام آموزشی و جامعه است که اجازه نمی دهد مدرسان "هویت شخصی" شان را شکل داده و در فرایند و کنش تدریس ابراز دارند. نظام ارزشیابی کمیت سالار، قواعد دست و پاگیر دیوانسالاری دانشگاه ها و موسسات آموزشی، فشار بازار و ارزش های تجاری بر آموزش، بی اعتبار شدن ارزش های انسانی و اخلاقی، فقدان آزادی، حاشیه راندن معلم و مدرس در نهاد دانشگاه، تکنوکراسی و فن سالاری، و کم توجهی جدی به هنر و ادبیات و علوم انسانی در نهاد دانشگاه و نظام آموزشی، و عوامل دیگر باعث نادیده گرفتن و حذف فردیت مدرس و معلم شده است.
🔻مدرسان نمی توانند در کنش تدریس واقعا همان باشند که هستند. آنها در کلاس درس و آموزش محکوم به داشتن نقاب های ایدیولوژیک، سیاسی و اجتماعی شده اند. این نقاب ها مانع برقراری ارتباط سازنده میان مدرسان و دانشجویان، میان مدرسان با یکدیگر، و میان مدرسان با کارکنان دانشگاه شده است. در نتیجه زندگی حرفه ای مدرسان دانشگاه زندگی گسیخته ای است. ارتباط آنها با قلب شان قطع شده است. آنها چیزی را تدریس می کنند که به قلب آنها تعلق ندارد.
✅ پالمر می خواهد این زندگی گسیخته را به زندگی پیوسته تبدیل کند. گام اول از نظر او قرار گرفتن مدرس در مرکز نهاد دانشگاه و نظام آموزشی است. گام دوم توجه به اهمیت زندگی یکپارچه برای کنش تدریس است. مدرس نیازمند پیوند زدن خود، موضوع درس و دانشجویان با یکدیگر است. این پیوند باید در قلب مدرس شکل گیرد. نظریه پالمر مبتنی نگاهی وجودگرایانه است و معتقد است غلبه بر ترس ها و برداشتن نقاب ها و ایجاد پیوندها زمانی ممکن است که مدرسان و دانشگاه ها بخواهند و بتوانند شهامت خود بودن مدرس را بپذیرند.
🔻در جامعه ایران بحران آموزشی و آموزش عالی ما نیز ریشه در این دارد که مدرسان نه تنها فاقد خودبودگی در کار حرفه ای شان هستند، بلکه آشکارا نظام آموزشی آنها را از هویت شخصی شان برحذر می دارد و آنها را تحت سخت ترین فشارهای سیاسی، اخلاقی و سازمانی قرار داده است تا هر چیزی باشند جز خود واقعی شان. پالمر به درستی نوشته است که در این جامعه تدریس کردن شجاعت می خواهد، البته اگر استاد و معلمی بخواهد خود واقعی اش باشد.
🔻برای من که سی سال تدریس کرده ام عمق این سخن قابل لمس است. سی سال با هراس و وحشت تدریس کرده ام، با وجود مراعات همه قواعد ناخودبودگی، همواره در معرض تهدید بودم. در نظر بگیرید اگر شهامت داشتم و خودم بودم چه اتفاقی می افتاد! معلمی شهامت می خواهد، شهامتی بالا تر شهامت سرباز در میدان جنگ!
@Drnematallahfazeli
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐 وزارت علوم: از غلامی به زلفی گل
✍️بیت الله محمودی
🔹روابط عمومی وزارت علوم دیروز اعلام کرد دکتر منصور غلامی با ارسال نامهای به روسا و مدیران دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، پژوهشی و فناوری از خدمات و تلاشهای آنان قدردانی کرد. او در این پیام اعلام می دارد که: "بیگمان در سالهای اخیر، همکاران گرانقدر و خانواده بزرگ آموزش عالی کشور به رغم تمامی تنگناها فشارها و کاستیها کارنامه درخشانی را از خود به یادگار گذاشتند."
🔹معتقدم بعد از اتمام دوره های مدیریتی به شدت لازم است تا ارزیابی دقیق عملکرد مدیران سابق مورد توجه مدیران جدید و سازمان ها و نهادهای نظارتی باشد. اما ارزیابی اجمالی عملکرد برخی مدیران و تصمیم گیران کار چندان پیچیده ای نیست و شواهد عینی زیادی برای ارزیابی آنها در دسترس است. همین دو بخش از پیام دکتر غلامی نشانه های مهمی از چگونه وزیر بودن او ارائه می دهد. غلامی در این مکاتبه از مدیران خود تشکر و به نوعی خداحافظی می کند، اما یادی از کارکنان، استادان و دانشجویان دانشگاهها به میان نمی آورد. این امر بی جهت نیست و ریشه در فضای عملکردی و تعامل او با سه رکن اصلی وزارت دارد.
🔹 در ۴ سال وزارت دکتر غلامی به طور ملموس با برخی امور مدیریتی و اداری دانشگاه و وزارت مواجهه مستقیم داشته ام چه در موقعیت مدیر و چه به عنوان منتقد عملکرد نظام آموزش عالی. لذا بر اساس تجربه زیسته، دکتر غلامی را وزیری دیدم که تا حدود بسیار زیادی مرعوب حلقه مدیران تحمیلی به او بود. به جای اینکه مدیران کارگزار وزیر باشند او به نوعی کارگزار مدیرانش بود و ارتباط و تعامل مشخصی با بدنه وزارت و اجزا و اعضای آن نداشت. همین موضوع محصوریت در فضای مدیران، باعث شد تا گمان کند و اعلام دارد که "بی گمان" عملکرد وزارتش درخشان بوده است!. او و مدیرانش در مقامی نیستند که از درخشان بودن آنچه کرده اند سخن گویند، بلکه باید بدنه وزارت، کنشگران علمی و جامعه، عملکرد او و مجموعه مدیریتشی اش را قضاوت کنند. اگر تعبیر و تلقی دکتر غلامی از عملکرد درخشانش در دوره وزارت را واقعیت بدانیم، باید گفت تغییر چنین وزیر موفقی ظلم بزرگی به وزارت علوم کشور بوده است!!.
🔹ارزیابی عملکرد وزارت علوم در دولت روحانی و بخصوص دوره مدیریتی دکتر غلامی، کمک زیادی را به دکتر زلفی گل وزیر جدید خواهد کرد تا با شناخت ابعاد همه جانبه آنچه گذشت و آنچه بجا مانده، تدبیری آگاهانه و عاقلانه و متناسب اندیشه کند.
🔹به دید حقیر مهمترین شاخصه و استراتژی پنهانی که کل مجموعه وزارت علوم را در دوره دکتر غلامی در بر می گرفت "روزمره گرایی" بود. تقریبا در طول این چهار سال به جز امور معمول اداری و وظایف روزمره سازمانی، هیچ برنامه، طرح و هدفی کلان و یا خرد برای تحول و کارآمدسازی وزارت و دانشگاهها تدوین، ابلاغ و اجرایی نشده است. اگر آئین نامه ها و قوانین فرادست و فرودست سابق تدوین شده را از وزارت می گرفتند، هیچ اقدام و فعالیتی برای انجام دادن در طول روز نداشتند. به همین دلیل هم نه بستری برای خلاقیت ورزی ایجاد شد و نه رابطه مناسبی با کنشگری های آکادمیک داشتند. قوانین و مقررات چارچوب و فرصتی برای تدوین و اجرای طرح های نوآورانه متناسب با شرایط و تحولات روز برای مدیران فراهم می سازد، نه اینکه صرفا خود را مشغول روزمرگی تقویم های اداری آن کنند. هر چند وزارت دکتر غلامی در همین اجرای تقویمی آئین نامه ها نیز چندان موفق نبوده است.
🔹از دیگر کژکارکردهای عمده وزارت ایشان: خودکامگی و بی سامانی هیأت های امنا هم در تصویب موارد خارج از اختیارات و هم عدم اجرایی ساختن مصوبات خویش، عزل و نصب های بی ضابطه و عمدتا بر پایه منافع سیاسی و قبیله گرایی، دو قطبی سازی مخرب هیأت علمی و غیر هیأت علمی، بسترسازی فساد اداری، آموزشی، پژوهشی و مالی، عدم شفافیت، پاسخگویی، سوال گریزی و نقدناپذیری. که همگی در مجموع باعث شد مدیریت وزارت علوم در دوره ایشان کمتر نشانی از یک مدیریت آکادمیک باشد. این نقدها را همکاران دانشگاهی و حقیر بارها در یادداشت ها و مکاتباتم به مسئولان وزارتی و دانشگاهی بیان داشته ام اما به دلایلی که عرض شد علی رغم یدک کشی مشی اصلاح طلبی، گشودگی برای توجه، تامل و نقدپذیری بسیار اندک بود.
♦️دکتر زلفی برای موفقیت در صدارت خویش لازم است به چند نکته کلیدی توجه داشته باشد: ۱-تشکیل کمیته ای برای ارزیابی عملکرد مدیران فعلی در همه سطوح با هدف تشویق اقدامات موثر و استیفای حقوق از دست رفته، ۲- احیای جایگاه دفتر بازرسی وزارت علوم و دفاتر نظارت و ارزیابی دانشگاهها برای مقابله با تعارض منافع مدیران، ۳- تشکیل کمیته دائمی نظارت بر عملکرد هیأت های امنا و ممیزه، ۴- برنامه ریزی برای رخوت زدایی و بی تفاوتی از فضای دانشگاهها، ۵-نقدپذیری و بسترسازی برای شکل گیری و توسعه نقد مدیریت آکادمیک.
@Beytollahmahmoudi
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐 آیا هر سال متولد می شویم؟
✍ نعمت الله فاضلی
امروز یکم شهریور است و من امروز پنجاه و هشت ساله می شوم. خانواده ام، دوستان، آشنایان، همکاران و دانشجویانم تبریک می گویند. سالروز تولد است و فرصتی است برای تحکیم محبت ها و دوستی ها و در عین حال فرصتی است تا جامعه هم دوباره متولد شود.
سالروز تولد و سالروز مرگ را آدم های عصر ما گرامی میدارند. گویی هر سال دوباره متولد می شویم و رفتگان نیز گویی هر سال دوباره می میرند. سالمرگ ها معمولا همان یکی دوسال بعد از فوت است، اما جشن تولدها ادامه دارند و اغلب تا پایان عمر روز تولد نماد زادن دوباره می شود. اما آیا ما هر ساله تولد تازه ای تجربه می کنیم؟ یا صرفا عدد سن تقویمی تازه ای به عمر ما افزوده می شود؟
در گذشته نچندان دور و حتی همین حالا در جوامع روستایی و گروه های سنتی تر رسم جشن تولد چندان فراگیر و معنادار نبود و نیست. یاداوری تولد تازه، پدیده ای مدرن و معاصر است، به ویژه تولد افراد عادی و همگان.
جشن تولد، نماد فردیت در دنیای امروزی است. گویی هر سال فرصت تازه ای برای هر فرد فراهم می شود تا به خودش، آمدنش و زندگی اش در این جهان تامل کند، خود را باور نماید و بر بودن و یکتایی خود آگاه شود.
هر سال دوستان و آشنایان سالروز تولد ما را جشن می گیرند تا به ما فرصت تولد تازه را اعلام کنند. می توانیم از امروز جور دیگری باشیم، دیگران هم می پذیرند که تازه متولد شده ایم!
سالروز تولد، فضایی گفتگویی و جمعی است برای رسمیت بخشیدن و تاکید بر فردیت ما و بودن ما. تبریک و جشن تولد یعنی این که ما در این جهان هستیم، حق حضور و بودن داریم، و نفس بودن مان کفایت می کند. سالروز تولد، یعنی هر انسانی فارغ از اندیشه، ریشه و پیشه اش، به اعتبار تولد و پوست و استخوان و وجودش در این عالم، شایسته احترام و تبربک گفتن است. ما هر سال توسط محیط و محله و دوستان و آشنایان مان متولد می شویم.
این تولد تازه، جشن گرفتن آن و جشن نامیدن آن برای جامعه ایران که سوگ و سوگواری، و ارزش های جمع گرایانه در آن سیطره داشته است، دلالت های متعدد و مهمی دارد. هر سال از اهمیت و شاخ و برگ های مرگ و سالمرگ ها کاسته می شود و بر سالروز تولدها اضافه می گردد. هر سال جمعیت بیشتری به جمع جشن گیرندگان و جشن روندگان تولدها افزوده می شود. در مقابل میزان جمعیت مجالس سوگ و ختم کاسته می شود. هر سال بر کیفیت و ساز و برگ های جشن های تولد افزوده می شود و این جشن ها پیوندهای محکم تری با عشق ها، دوستی ها و تعاملات میان انسان ها پیدا می کنند. همه اینها بیان کننده این است که فرد انسانی و فردیت او در ایران در حال تولد است.
باری، ما هر سال تولد تازه ای را تجربه می کنیم. هر سال به جهان تازه ای وارد می شویم، هر سال تغییرات تازه ای را تجربه می کنیم، و هر سال چیزهای بسیاری را کنار می گذاریم، فراموش می کنیم، از دست می دهیم یا به دست می آوریم.
ما هر سال از نو متولد می شویم، زیرا در جهان تغییرات پرشتاب، هیچ کس و هیچ چیزی همانی نیست و نمی ماند که بود. من هم اکنون پنجاه و هشت بار متولد شده ام. هر بار دنیای تازه ای را دیده ام، ارزش های تازه، فناوری ها، دگرگونی ها و بودن ها و شدن های تازه ای را زیسته ام. هر ساله تولدی تازه را تجربه می کنیم و زیستنی دیگر دربرابر ما قرار می گیرد.
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐حرفی برای گفتن نمانده
✍نعمت الله فاضلی
مدتی است که درباره ایران نمی توانم بنویسم. در حالی که آشکارا حال ایران و ایرانی خوب نیست و نیازمند گفتگو هستیم. بخشی از ناتوانی ام در نوشتن درباره ایران برای اینست که حرفی هم برای گفتن نمانده است. موقعیت بحرانی و ویرانی ایران اشکارتر و عینی تر از آن است که بخواهیم با کمک مفاهیم و ذره بین های دانشگاهی آن را توضیح دهیم. فهرست کردن بحران ها هم دردی دوا نمی کند. عینی تر از بحران های لاینحل، اصرار و سماجت حکومت در بی توجهی اشکار به دانش و دانشگاهیان است. خطاهای ساختاری حکومت در سیاست هایش چیزی نیست که پنهان باشد. امروز مردم کوچه و بازار هم می دانند که حکومت ایران چقدر در تحقق ادعاهایش ناتوان است، و می دانند خطاهای فاحش سیاست های خرد و کلان حاکمیت کدام است. به هر گوشه این ویرانه دست بزنیم درد فریاد می زند.
بحران کرونا در ایران با مرگ و میرها و دست و پنج نرم کردن با بیماری جمعیت زیادی از مردم بیداد می کند و ناتوانی حکومت ایران در مدبریت کرونا داغ این دردها و داغدیدگی ها را صد برابر می کند. مساله کاملا روشن است خط و مشی حکومت برای جلوگبری از واردات واکسن اشتباه فاحش بود. به همین سادگی. همچنین بحران های زیست محیطی هر سال ویرانگرتر می شوند و پیامدهای مخرب آن اشکارتر می گردد. سال هاست که ضرورت قرار گرفتن محیط زیست در مرکز اواویت های سیاستگذاری سخن گفته می شود. اما محیط زیست هیچگاه اولویت سیاستگذاری عمومی حکومت در ایران نشد. دیروز بحران هوای آلوده، امروز بحران آب، فردا بحران های دیگر جان ملت و جامعه را به ستوه آورده و خواهد آورد. چه می توان گفت که هنوز حکومت در پی مساله سازی های کاذب مانند جلوگیری از سگ های خانگی، حجاب و موی زنان یا کنترل فضای مجازی است. همچنین سال هاست که محققان، روشنفکران و فعالان جامعه می گوبند با موعظه کردن، نمی شود جامعه را اداره کرد. اما حاکمان همچنان به خطابه پردازی و موعظه گری ادامه می دهند. حتی دانشگاهیان، رورنامه نگاران و فعالان مدنی را نیز تحت فشار قرار می دهند که آنها نیز صرفا به موعظه گری پرداخته و مردم را نصیحت و یاداوری کنند که آدم های خوب، امیدوار و صلح جویی باشند و به ایران و ایرانی بودن خود افتخار کنند و به خود ببالند که حکومت شان اسلامی است. حکومت هنوز بعد از ۴۳ سال نپذیرفته است که کار ملک را باید به متخصصان و براساس دانش عقلی و علمی انجام داد. اینها حرف های ساده و دم دست و روشن است که از بدیهیات عقلی هستند. دیگر در واقع، حرفی برای گفتن باقی نمانده است. اوضاع هر سال و هر ماه بحرانی تر می شود. اما گوش های حکومت هم ناشنواتر از همیشه است. با فروپاشی افغانستان و برآمدن دوباره فرقه وحشی و خونخوار طالبان، اوضاع منطقه ما ناآرام تر می شود. انتخابات اخیر ایران نیز ضربه ای سخت و مهلک بر تن نیمه جان دموکراسی در ایران زد و فضای دلمرده ای در جامعه گسترش داد. فقر و فساد و نابرابری سال هاست بیداد می کند و حکومت از بهبود بخشیدن به اوضاع ناتوان تر از همیشه بوده است. هر روز عده بیشتری از افراد صاحب سرمایه، دانش، هنر و توانمندی به خارج مهاجرت می کنند. نظام آموزشی و آموزش عالی هر سال با افت کیفیت بیشتری روبرو شده است. وضعبت سایر نظام های تخصصی و خدماتی، تولیدی و اجتماعی کشور نیز روبه ویرانی و فرسودگی است. برای تمام این مسایل سال هاست که دانش تولید شده و متخصص و صاحب نظر تربیت کرده ایم. اما دریغ از اندکی توجه به این دانش ها و متخصصان. حکومت همچنان اندرخم موعظه گری، لفاظی و سخن پردازی های ایدیولوژیک و خیالپردازانه است. واقعا حرفی برای گفتن نمانده است. مانده است؟! در این شرایط از ما دانشگاهیان کاری بر نمی آید. حرف ها را سال هاست زده ایم. بهتر است مدتی مردم فقط مستقیم از سیاستمداران بخواهند که سخن بگویند و عمل کنند و پاسخگوی سیاست های شان باشند. از دانشگاه راه حل نخواهید. سال هاست که راه حل ها روی میز سیاستمداران است و آنها را بخواهید که تامل کنند و گوش ها و چشم های شان را بگشایند. تا دیر نشده است.
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
✅در جهان غرب از سال های ۱۹۷۰ آگاهی انتقادی به این چالش علوم اجتماعی ایجاد شد. در ۱۹۷۳ رابرت نیزبت کتاب "جامعه شناسی به منزله شکل هنری" را نوشت و در ۱۹۷۷ ریچارد براون "شاعرانه ای برای جامعه شناسی" را منتشر کرد. بعد از سال های 1970 جنبشی فکری برای مواجه با مساله زیبایی شناسی علوم اجتماعی ایجاد شد. اما علوم اجتماعی ایران هنوز مواجهه ای با مساله فقر زیباشناختی نداشته است.
🔻صحبتم را همین جا کوتاه می کنم. این قصه سر دراز دارد. قصدم صرفا شکستن مُهر سکوت بود. در این شکستن هم محتاج ملاحظاتی هستیم. از جمله این که زیبایی شناسی را نباید به بلاغت تقلیل داد. بلاغت شرط لازم علم است و نه شرط کافی. بلاغت اگر همراه با تفکر نظری و روشمندی و پژوهش اصیل نباشد، محصول خطرناک و ویرانگری بیرون می دهد. نمونه های آن بسیار است که ضربه های ویرانگر آن هنوز بر تن جامعه ما زخم می زند.
🔻کتاب "غربزدگی" آل احمد نمونه عالی این ویرانگری هاست. آل احمد، ادیب بود و داستان نویس و فعال سیاسی چپ. خشم او از سرمایه داری، چشمان عقلش را کور کرده بود. با دانشی اندک از تاریخ، فهمی ناقص از جامعه، و درکی خام از فلسفه، تخم گفتمان غربزدگی را کاشت؛ و این تخم دو دهه بعد درختی شد، و این درخت میوه تلخ دشمنی و کینه با جهان مدرن را داد. اکنون ملت ایران تاوان آل احمد و امثال ایشان را می پردازد. شاید یکی از علل این که علوم اجتماعی ایران از بلاغت و زیبایی شناسی گریزان شده، زخمی است که آل احمدها از راه بلاغت بر تن تاریخ اکنون ایران زد. ملاحظات دیگر هست و بماند برای بعد.
✅خلاصه سخنم اینست دانش بدون بلاغت، نه تنها خواننده و مخاطب ندارد، مولف هم ندارد. مقام مولف در علم، مقام بزرگی است که مهارت ها و قابلیت ها و شایستگی های معرفتی، منشی و زیبایی شناختی و ادبی و هنری را طلب می کند. ما فقیر مانده ایم. زمانی بر روش شناسی تاکید می شد. البته تاکید بایسته ای بود و پاسخ شایسته ای هم داده شد. اکنون از فقر روش شناختی در علوم اجتماعی تا حدود کاسته شده؛ اما فقر زیباشناختی این علوم به مرز فلاکت رسیده.
✅ منابع:
🔻هایدگر، مارتین. (1392). چه باشد آنچه خوانندش تفکر. مترجم: سیاووش جمادی. تهران. ققنوس
🔻دیلتای، ویلهلم (1391) دانش هرمنوتیک و مطالعه تاریخ. ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی. تهران: انتشارات ققنوس
🔻سالکل، رناتا (1400) اشتیاق به جهل؛ چیزهایی که تصمیم می گیریم ندانیم و چرایی آن. ترجمه نرگس حسن لی. تهران: انتشارات برج
📝علم عبوس
🔹نعمت الله فاضلی، 26 تیر 1401
✅ علوم اجتماعی ایران حرف های ملال آور است. از استثناها که بگذریم؛ جریان غالب و مذهب مختار این علوم اجازه نمی دهد حرفای جالب از ذهن و زبان و ضمیر مردم این قبیله جاری و ساری شود.کتاب ها و مقالات و نوشته جات این علوم مخاطب ندارند، نه مردم اهل مطالعه، نه سیاستمداران و نه دانشجویان و حتی استادان این رشته ها رغبتی به خواندن این متن ها دارند. چرا این حرف ها چنگی به دل نمی زنند؟ مگر نه اینست که این علوم راوی جامعه و مشکلات آن هستند، چرا کسی به آن ها اعتنایی نمی کند؟
🔻پاسخم اینست: علوم اجتماعی ایران (اقتصاد، جامعه شناسی، جغرافیا، انسان شناسی، مطالعات فرهنگی، ارتباطات، روان شناسی اجتماعی، تاریخ، مطالعات آموزش) با «فقر زیبایی شناختی» و «تأخر زیبایی شناختی» مواجهه اند.
علوم اجتماعی در ایران «جالب» نیستند و «توجه» افراد را به خود معطوف نمی کنند و موجب شکل گیری «علاقه» نمی شوند. همین باعث محدود شدن قلمرو «فهم» در این علوم شده است.
🔻ویلهم دیلتای که به فلسفه تفسیری و تلاشش برای شناختن معنا، اهمیت و قلمرو مقوله «فهم» شناخته می شود، در کتاب «دانش هرمنوتیک و مطالعه تاریخ» استدلال می کند که میزان فهم در دانش در هر جامعه و هر فردی بستگی به میزان و چگونگی علاقه به آن دانش دارد. او با زبانی ساده و صریح به ما می گوید:
🔻فهم دارای درجات گوناگون است. این درجات پیش از هر چیز توسط علاقه تعیین می شود. اگر علاقه ما محدود باشد، فهم ما هم محدود است. چقدر با بی حوصلگی به بسیاری از استدلال ها گوش می دهیم وقتی که صرفا می خواهیم نکته ای را برگیریم که به لحاظ عملی برای مان مهم است بدون این که هیچ علاقه ای به عبارت گوینده داشته باشیم یا در مواقعی دیگر، با شور و حرارت می کوشیم کنه واقعیت درونی گوینده ای را از طریق هر نوع حالت چهره او و تک تک واژه هایش دریابیم (دیلتای 1391: 356).
🔻 فهم در تمام حوزه ها و افراد وقتی گسترش می یابد که علاقه شکل بگیرد. وقتی چیزی علاقه انسان را برانگیزد، موجب دقت، تمرکز، کنکاش و توجه به آن چیز می شود. ذهن در این هنگام است که فعال و خلاق و شکوفا می گردد. اینست که «گستره فهم» در هر دانش و در هر جامعه ای تابع توانایی آن دانش در جلب توجه و شکل دادن علاقه است.
✅ این سخن را هایدگر نیز در ابتدای کتاب «چه باشد آنچه خوانندش تفکر» بیان می کند. در این کتاب است که هایدگر عبارت مشهورش را، این که «اندیشه انگیزترین امر در زمانه اندیشه انگیز ما آن است که ما هنوز اندیشه نمی کنیم» (هایدگر،1392: 23)، نوشت.
🔻 اما اندیشه کردن چیست؟ این پرسش شگفت انگیز را به شیوه های متفاوت پاسخ داده اند. هایدگر می گوید: «ما به آنچه تفکرش خوانند وقتی راه می یابیم که خود فکر کنیم. برای آن که چنین کوششی کامروا گردد، باید آماده باشیم که تفکر را بیاموزیم» (همان: 73).
🔻 هایدگر تفكر را انفتاح و رسيدن به فضايي گشوده می داند و معتقد است متفكر کسی است که از سوبژكتيويته فراتر ميرود و ميتواند به هستي بينديشد؛ و اندیشیدن را به معرفت شناسی تقلیل نمی دهد و معتقد است تفكر صرفاً دستاورد سوژه نيست؛ زيرا هستي منوط و وابسته به متفكر نيست؛ با وجود این، در «چه باشد آنچه خوانندش تفکر» اندیشیدن را نیازمند عشق، تمامیت ذهن خود را درگیر امری کردن، توجه عمیق، و در بطن و باطن امور تعمق نمودن می شناسد. انفتاح و گشودگی لاجرم در زمانه اش بر زبان و ذهن کسانی رُخ می نماید؛ این ها همان هایی هستند که علاقه مندند؛ عاشق اند و خود را در بطن و متن امور قرار می دهند.
✅ اما علاقه چگونه شکل می گیرد؟ و چرا علوم اجتماعی ایران علاقه برانگیز نیست؟ پرسش ریشه داری است و شاخ و برگ های آن نیز پرشمارند. از همان آغاز تکوین این علوم در ایران ذهن ها درگیر این پرسش شد و شیوه ها و شعارهای مختلف حول آن شکل گرفت. عصاره حرف ها و حدیث ها این شد:
🔻«کاربردگرایان» می گویند چون این علوم به قدر کافی سود و منفعت مادی (شغل، بازار و سرمایه) ندارند؛
🔻«ایدئولوژی گرایان» می گویند چون این علوم در خدمت «ایدئولوژی ما» (اسلام گرایی، کمونیسم، سوسیالیسم، فاشیسم و..) نیستند؛
🔻«کنشگرایان» می گویند چون این علوم به قدر کفایت به حل مشکلات مردم و جامعه کمک نمی کنند؛
🔻«بومی گرایان» می گویند چون این علوم با فرهنگ ما بیگانه اند و فرنگی و استعماری اند؛
🔻«ناب گرایان» یا معرفت گرایان می گویند چون این دانش ها هنوز «علم محض» نیستند و فاقد بنیاد نظری اند.
✅ می بینید فرقه های رنگارنگ انتظارات جورواجور از این علوم دارند و برآورده نشدن انتظارات شان را علت و دلیل اقبال سرد جامعه به نوشته جات این علوم می دانند.
سنجش صحت و سُقم این ادعاها موضوع صحبتم نیست؛ اما حتی اگر همه ی این ادعاها هم درست باشند، همچنان این علوم برای ایجاد علاقه و جلب توجه کردن نیاز به شرطی بنیادین دارند:
📍ادامه .... 👇
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «مردم شناسی» دکتر نعمت الله فاضلی
🔶شماره 4: تفکر نظری در انسان شناسی: چرا تفکر نظری مهم است؟ مساله تفکر نظری در رشته انسان شناسی چیست و با چه چالش هایی روبرو هستیم؟
ویژگی های تفکر نظری در انسان شناسی چیست؟ 🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400-1401
✅ حجم فایل: 15.8MB، زمان: 68 دقیقه
🔷🔷 فایل پایانی 🔷🔷
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «مردم شناسی» دکتر نعمت الله فاضلی
🔶شماره 2: یادگیری انسان شناسانه: مبنا، متن، منش، میدان 🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400-1401
✅ حجم فایل: 23.3MB، زمان: 100 دقیقه
🌐 تکمیل دانش گریزی در تحصیلات تکمیلی
✍️بیت الله محمودی
🔹خردادماه که معمولا فصل برگزاری جلسات مصاحبه پذیرش داوطلبین دوره دکتری در دانشگاههای کشور است؛ حداقل برای یکبار در سال به طور جدی مسئله پذیرش دانشجوی دکتری و کمیت و کیفیت تحصیل در مقاطع تحصیلات تکمیلی برای اغلب استادان از ذهنها می گذرد.
🔹اگر چه اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ جنب و جوشی فراگیر در اکثر گروه ها، دانشکده ها و دانشگاههای کشور برای راه اندازی، توسعه گرایش های دکتری و افزایش ظرفیت پذیرش دانشجو دیده می شد؛ اما در چند سال گذشته این شور و شوق به یأس و فرسودگی ذهنی استادان تبدیل شده است. به طوریکه حتی حوصله چندانی برای برگزاری مصاحبه پذیرش دانشجو دیده نمی شود و اگر ناچاری ها و الزامات شغلی نبود، چه بسا اکثریت تمایلی به داشتن دانشجوی دکتری هم نمی داشتند.
🔹امسال نیز همانند پارسال در دو جلسه آزمون مصاحبه دکتری به عنوان ناظر و ممتحن شرکت داشتم؛ علاوه بر این با چندتن از همکاران درگیر این مصاحبه ها نیز صحبت کردم. بی تردید اوضاع کیفیت مصاحبه ها سال به سال وخیم تر می شود. شاید باورپذیر نباشد اما سخت ترین قسمت مصاحبه برای داوطلبین، زمانی است که می خواهند انگیزه خود را از ورود به دوره دکتری بیان کنند. جایی که پاسخ های سطحی و کلیشه ای با ترکیبی از خودسانسوری بیان می گردد.
🔹با تحلیل چرایی طرح موضوع "انگیزه ورود به دوره دکتری" توسط مصاحبه کنندگان و چگونگی پاسخ به آن توسط مصاحبه شوندگان، می توان فهم واقع بینانه تری از مختصات تحصیلات تکمیلی در دانشگاههای ایران را ادارک کرد. استادان منتظر پاسخی هستند که خود بندرت آن را چه در دوران دانشجویی و چه در دوران کاری تجربه کرده اند.آنان می خواهند بشوند که داوطلب تنها و تنها به سبب علاقه به دانش و تعمیق دانش ورزی خویش، وارد مقطع دکتری می شود. داوطلبین اگر چه به خوبی می دانند استادان منتظر شنیدن چه گزاره هایی هستند، اما هرگز در این نمایش نقش خود را به خوبی بازی نمی کنند. اینطرف میز مصاحبه کسی منتظر شنیدن رویا و آنطرف کسی ناتوان از بیان آن.
🔹در چنین فضایی داوطلب به طور عریان از دلایلی برای ورود به دوره دکتری صحبت می کند؛ که با ماهیت ذاتی این دوره جهت تحقق چنین مقاصدی همنوا و سازگار نیست. او می خواهد دکتر شود تا دیده شود و منزلتی پیدا کند و دکتر خطاب شود، تا شانس شغل و درآمد بهتری را امتحان کند، تا از دیگران عقب نماند، تا ... . انگیزه او هر چه باشد با اصالت و رسالت دانشجو بودن فرسنگ ها فاصله دارد. انگیزه ای ساخته و پرداخته از دانشگاهی که حالا محصولات خویش را در مقابل اهداف ذاتی خود قد علم کرده نظاره گر و علنا به ترویج ضد دانشگاه در محیط دانشگاه مشغول است.
🔹ناتوانی داوطلبین در پاسخ به برخی سوالات پیش پا افتاده و عدم درک کلیتی از ماهیت رشته تحصیلی، بسیار حیرت انگیز است. درک اینکه چگونه کارشناس ارشد رشته ای که اتفاقا ممکن است تجربه کار در همان زمینه را هم داشته باشد، از بیان کلیات رشته تخصصی خود عاجز می ماند. در چنین فرصتی است که استاد عدم یادگیری عمیق و عدم درونی و شخصی سازی دانش را به وضوح در دانشجویان خود تجربه می کند و در بهتی یأس آلوده فرو می رود.
🔹استادان به ناچار نگاه تلخ و واقع بینانه ای به ماجرای پذیرش دانشجوی دکتری و در مجموع فعالیت در تحصیلات تکمیلی دارند. آنها به خوبی دریافته اند که باید از رویکرد دانش ورزی که حالا تبدیل به رویایی دست نیافتنی شده است به رویکرد معیشت ورزی که حالا دغدغه ای اصلی و امروزی آنها شده است؛ تغییر مسیر دهند.
🔹اغلب استادان جوان، روزی به تنهایی و یا با حداقل مشارکت استادانشان پروپزال، پایان نامه و رساله خود را تدوین و دفاع می کردند و در نهایت مقاله ها می نوشتند. اما امروز آنها باید برای دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری خود همه این کارها را انجام دهند. برای او مجبورند موضوع انتخاب کنند، پروپزال بنویسند، پایان نامه و رساله تدوین و او را آماده دفاع از چیزی کنند که به آن تعلقی ندارند و در نهایت برای دانشجو مقاله هم بنویسند. آنها دیروز خدمت رسان استادان و امروز در چنبره خدمات دهی به دانشجویان خود گرفتارند.
✅نظام آموزش عالی ما به شدت تحت تأثیر متغیرهای خرد و کلان جهش های ناپایدارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه قرار گرفته است. به گونه ای که از وضعیت آموزش عالی "بازاری" در چند سال اخیر، امروزه به آموزش عالی "معیشتی" بدل شده است. به این معنی که مواجهه جدی دانشجو و استاد با دانش و همه ظواهر آئینی دانشگاه، حول محور تأمین نیازهای معیشتی در حال سامان یافتن است و این یعنی دانشگاه در حال تبدیل شدن به "معیشتگاهی" است که هرگز قادر نخواهد بود با دیگر فضاهای معیشتی رقابت کند و هر روز درمانده تر از گذشته بازیگران واقعی خود را از دست می دهد.
/channel/sociologyat1glance
@beytollahmahmoudi
📖 برگی از کتاب
نابرابری و ناهمگنی اثر پیتر بلو یکی از پرنفوذ ترین رساله ها در نظریه جامعه شناسی علمی است.
نظریه ابتدایی ساختار اجتماعی او با فاصله گرفتن از رویکردهای متعارف نسبت به ساختارهای اجتماعی که متوجه نهادهای اجتماعی ، برساخت های فرهنگی یا الگوهای تعاملات فردی اند، ساختار اجتماعی را توزیع جمعیت در موقعیت های اجتماعی تعریف می کند.
تعریف بلو به کلی از روان شناسی افراد، زمینه فرهنگی تعامل و کنش های افراد با گروه ها دوری می گزیند. او به منظور ارائه نظریه ای صورت گرا، یا به تعبیر خود او "ابتدایی" از ساختار اجتماعی، از هرگونه ارجاعی به روان شناسی، فرهنگ یا تاریخ خودداری می کند .
تاکید بر توزیع جمعیت در موقعیت های اجتماعی و تاثیر آن بر پیوند اجتماعی ، خود از قصد بلو حکایت دارد؛ ارائه نظریه ای درباره ساختار اجتماعی که به تحلیل کمی تن دهد. این بینش علمی نیوتنی است که برای پیتر بلو گیرا است.
📌کتاب کشاکش ارا در جامعه شناسی، استیون سیدمن، ترجمه هادی جلیلی، صفحه ۱۲۷
📍/channel/sociologyat1glance
@Drnematallahfazeli
🎵 فایل صوتی سخنرانی دکتر نعمت الله فاضلی با عنوان
🔶نوروز، شادی و سبک زندگی: نگاهی انتقادی🔶
🔹همایش نوروز و فرهنگ شادمانی🔹
✅ 25 اسفند 99
✅ حجم فایل: 9.02MB، زمان: 40 دقیقه
✅ نوروز بطور تاریخی مانند آیین های دیگر منبعی برای انرژی عاطفی پایدار و ایجاد یکپارچگی بود.
🔻شادی آیین نوروز فراگیر و همه جانبه بود و گروه های مختلف مردم را به هم و به طبیعت پیوند می زد.
🔻شادی نوروز از نوع ارتباطی و مستلزم تعامل و پیوند بود.
✅ اما امروز، با گسترش سبک زندگی مصرف گرایانه، فردگرایانه، و مبتنی بر نابرابری نوروز دچار تحول معنایی شده است.
🔻پیوند نوروز با بازار، مصرف، اشیا و تکنولوژی ها باعث بازتولید نابرابری ها و بر هم خوردن تعادل میان انسان و طبیعت شده است.
🔻نوروز باید فرصتی برای بازاندیشی انتقادی در این ارزش های بنیادین باشد تا بتوانیم این آیین را به تعادل برگردانیم.
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «رسانه ها و فرهنگ مصرفی» دکتر نعمت الله فاضلی (کلاس دوم)
🔶شماره 11: تبلیغات و مصرف🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400
✅ حجم فایل: 17.2MB، زمان: 75 دقیقه
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «رسانه ها و فرهنگ مصرفی» دکتر نعمت الله فاضلی (کلاس دوم)
🔶شماره 9: زنان، رسانه و مصرف🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400
✅ حجم فایل: 10.5MB، زمان: 45 دقیقه
@DrNematallahFazeli
🎵 📖 فایل صوتی کلاس «رسانه ها و فرهنگ مصرفی» دکتر نعمت الله فاضلی (کلاس دوم)
🔶شماره 7: کودکی و نوجوانی و فرهنگ مصرفی🔶
✅ دانشگاه علامه طباطبایی، 1400
✅ حجم فایل: 17.4MB، زمان: 75 دقیقه
🌐 مصادره شدن حيات آكادميك هيات علمي دانشگاهها
✍ منوچهر ذاكر
در اين یادداشت توضيح ميدهيم شرايط حاكمه بر دانشگاهها و معیارهای ارزیابی فعالیتهای دانشگاهی اساتید، كه روزبهروز بر شدت آنها افزوده ميشود علاوه بر بازداشتن نهاد دانشگاه از اهداف و رسالت اصلي آموزش عالي، باعث از دست رفتن هويت و آزادي آكادميك استادان و ابتكار عمل آنها ميشود. در واقع با «مصادره شدن حيات آكادميك» اساتيد دانشگاه ها مواجه هستیم.
نکات ضعف شرایط و کیفیت تدریس مورد انتقاد بسیاری از نویسندگان حوزه آموزش در ایران و کشورهای دیگر دنیا قرار گرفته است. پارکر پالمر نويسنده امريكايي و فعال حوزه آموزش، در ۱۹۹۸ ميلادي كتابي با معادل فارسي «شجاعت براي تدريس» منتشر كرد كه متوجه شرايط نامطلوب تدريس معلمان مدارس و مدرسان دانشگاههاست. پالمر که با معیار فضائل روحی و انسانی شرایط تدریس و معلمی را تحلیل میکند معتقد است عوامل متعددي باعث شده معلم و مدرس فرديت خود را از دست بدهند. به عقيده وی، مدرسان نميتوانند در كنش تدريس واقعا همان باشند كه هستند یا میخواهند باشند. آنها در كلاس درس و آموزش محكوم به داشتن نقابهاي اجتماعی، ايدئولوژيك و سياسي شدهاند. هدف تدریس از دیدگاه پالمر ارتقاء ظرفیتهای انسانی در محصلین و مدرسان و به ویژه خودبودگی و یکپارچگی مدرس با محتوا و کنش تدریس است.
احتمالا پالمر مختص جامعه امريكا سخن ميگويد ولي حقايقي كه مطرح ميكند براي وضعيت معلمان و مدرسان دانشگاه در ايران (و شايد بسياري از كشورهاي دنيا) نيز صدق كرده و حقيقت دارد. پالمر معتقد است غلبه بر ترسها و نقابهای مانع فضیلت تدریس، زماني ممكن است كه مدرسان و دانشگاهها بخواهند و بتوانند «شهامت خود بودن» را بپذيرند.
علاوه بر اينكه كيفيت و احوالات تدريس در دانشگاههاي ايران در نظرات پالمر صدق ميكنند، مقرراتي كه براي تبديل وضعيت (رسمي شدن)، ترفيع سازماني و ارتقاء دانشگاهي ابلاغ شده، اهرم قدرتمندي هستند براي هدايت فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي و ساير موارد آكادميك اعضاي هيات علمي در راستاي انجام پژوهش مقالهمحور با هدف افزايش تعداد مقالات و ارجاعات.
گفته شد اهرم زيرا مهلت اساتيد براي مثلا رسمي شدن بسيار كم و شرايط و اخذ امتيازات بسيار دشوار است و البته در چارچوبي محدود. چرا معيار براي ارزيابي دانشگاهها در تعداد مقالات و ارجاعات خلاصه ميشود؟ معمولا اين اعداد و ارقام را با آب و تاب، «مرجعيت علمي» نام ميدهند. وقتي حاصل اين پژوهشها گرهي از مشكلات كشور را باز نكرده و چرخه ارگانيكي مابين مقالات منتشره و كاربست آنها در رفع مشكلات و تصميمات نادرست، جامعه و فناوري برقرار نميگردد، اين مرجعيت كذايي چه گلي به سر جامعه زده است؟ در کشورهای غربی پژوهشهای مقاله محور، زیر چتر نظام ارگانیکی که مابین دانش دانشگاهی و نتایج مقالات در یک طرف و کاربست آنها در بخش های مختلف جامعه و سیاستهای کلان وجود دارد، مشروعیت داشته و مورد حمایت قرار میگیرند.
وقتي هدف پژوهش افزايش مقالات و ارجاعات باشد، پژوهش از اهداف اصلي خود و توجه به انبوه مسائل در جامعه دور گشته و كارايياش را از دست ميدهد. چرا معيارهاي علمسنجي بر دانشگاهها حاكم شده، مگر دانشگاه خودش اهداف و رسالت ندارد و آن را نميشناسد؟ چرا عدهاي كه با ديدن تعداد مقالات و ارجاعات لذت برده و جاهطلبيشان ارضاء ميشود، همين معيارهاي كمّي را بر دانشگاهها حكمفرما ميكنند؟ چرا دانشگاه را تبديل به ميدان مسابقات ورزشي كردهاند؟ اين فرهنگ كجا و شأن دانشگاهي كجا!
همانطوركه در نوشتههاي قبليام شرح دادهام دانشگاه يك گفتمان و دکترین فكري كلان و مستقلي است كه جامعه فعلي نياز مبرم به استفاده از آن دارد. دانشگاه اجتماعي از حقيقتجويان است. حقيقتجويي در علوم تحليلي، ارزشي، انتقادي، تجربي و فني تعبير خود را دارد ولي نفس كار يكسان است. حيات دانشگاه از نقادي و توصيه راهحل براي مشكلات و معضلات جامعه جداييناپذير است، هرآينه اين مسير و طريق مسدود شود حيات آن مصادره شده است. سخن آخر اينكه علاوه بر «شهامت دانشگاهي بودن» كه وظيفه همه اعضاي هيات علمي است، رويكرد انتقادي دانشگاهيان و اراده و كوشش جمعي آنان براي اصلاح وضعيت فعلي دانشگاهها ضروري است.
📌منبع این مطلب : ارسالی مخاطب گرامی کانال
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐تحلیل جامعی از دانشگاه و وضعیت آن در ایران
🎙 منوچهر ذاکر
📌منبع این مطلب: ارسالی مخاطب گرامی کانال
☀️@sociologyat1glance
🌐 زندگی سراسر ملاقات است
✍نعمت الله فاضلی
مارتین بوبر فیلسوف گفتگو جمله مشهوری دارد و می گوید all real life is meeting
این عبارت در کتاب "من-تو" او نقل شده که امروزه از اثار فلسفی کلاسیک بزرگ است. معنای گسترده این قول را باید در بستر فلسفه بوبر قرار داد که موضوع سخنم در اینجا نیست. اما این قول مشهور را اوردم تا مساله ای را صورت بندی کنم.
بوبر اهمیت چشمگیری برای زبان و گفتگو در روابط میان انسان ها قایل است. ما در زندگی روزمره و عادی مان دایم ملاقات می شویم و افراد را ملاقات می کنیم. در این ملاقات های مجازی و حقیقی پرشمار برخی از انها برای ما زندگی ساز می شوند. نکته هم این است که ما هر گفتگو و همسخنی را "ملاقات" نمی دانیم. گاه از روی اجبار، گاه بر حسب تصادف، گاه بنابر نیاز و مقتضیات ناگزیریم با عده ای حشر و نشر کنیم. اما این حشر و نشرها هر قدر هم طولانی یا مهم باشند، ملاقات یا مواجهه ما با زندگی نیستند. ما تعداد کم و بسیار کم از این برخوردها و رودررویی ها را گزینش می کنیم. معیاری وجود دارد که براساس ان ملاقات های ما شکل می گیرند.
پارکر پالمر در کتاب "شهامت تدریس" می نویسد معیار اساسی ما یکپارچگی و هویت است. ما صرفا به استقبال ملاقات هایی می رویم که به یکپارچگی و هویت ما می افزایند. این تجربه ای است که همه انسان های توانمند در زندگی شان دارند. ایجاد تمایز میان کسان و ملاقات هایی که می توانند یکپارچگی درونی و هویت ما را تقویت کنند و انها که نمی توانند، کار اسانی نیست. بسیاری از ما در این کار ناتوان هستیم و زندگی ما قربانی این ناتوانی می شود. ما نیارمند تامل جدی درباره رودرویی ها، گفتگوها، و تعاملات مان داریم. ادم های زیادی از راه های مجازی و واقعی کنار ما قرار دارند. این که گاه نیازها یا اجبارها ما را درگیر انها می سازد ممکن است منجر به فروپاشی یا سست شدن یکپارچگی و هویت ما شوند.
هر کس در جهان امروز نیازمند مراقبت شدید از ملاقات هایش هست. انها که نمی توانند برای ما یکپارچگی و یادگیری را خلق کنند، قطعا در زندگی ما بی تاثیر نیستند، انها موجب گسیختگی درونی ما و بازماندن ما از مسیر تکامل یا تطور درونی و وجودی مان می شوند. هر فرد مسیر یکتا و یگانه ای را در زندگی اش طی می کند. اگر ملاقات های او به یکپارچگی و تقویت هویتش بیانجامند، او انسان بزرگ و سعادتمندی خواهد شد.
این که چه کسانی سازنده ملاقات های زندگی ساز ما هستند در گفتگوها و هم سخنی های شان اشکار می شود. انها که با ما زبان مشترک ندارند، انها که نمی توانند خلاقانه و نواورانه لب به سخن بگشایند، یا انها که به هر دلیلی سخن شان به دل ما نمی نشیند، انها برای ما ملاقات سازنده ای نخواهند ساخت، هر چند ممکن است برای دیگران کاملا سازنده باشند.
مراقب ملاقات های مان باشیم! زندگی در پس همین ملاقات ها و ارتباطات روزمره و همین ادم ها ساخته یا ویران می شود. نمی شود؟!
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐نقدی بر بن بست کنش گفتاری دانشگاهیان
✍️بیت الله محمودی
🔹دکتر نعمت الله فاضلی انسان شناس و اندیشمند برجسته کشور، دیروز در یادداشتی با عنوان" حرفی برای گفتن نمانده"
اذعان داشته است اوضاع کشور هر سال و هر ماه بحرانی تر می شود و با اینکه برای تمام مسائل و بحران های کشور سال هاست دانش تولید شده است و متخصص و صاحب نظر تربیت کرده ایم اما دریغ از اندکی توجه به این دانش ها و متخصصان و بر این اساس نتیجه گیری می کند دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده است.
🔹من در کلام دکتر فاضلی نوعی استیصال در فرایند کنشگری دانشگاهی را حس کردم. البته دانشگاهیان زیادی را می بینم که واقعا معتقدند همه گفتنی ها را بارها گفتند و دیگر چیزی برای گفتن ندارند. این استیصال نشان از بن بست فکری و رسوب اندیشه ای دانشگاهیان دارد که تصور می کنند دیگر راه برون رفتی که بخواهد از مسیر اندیشه ورزی و تأمل گذر کند و عملیاتی شود وجود ندارد.
🔹به نظر حقیر این تلقی برخی دانشگاهیان ناامید کننده و هر آینه در این شرایط خطرناک است. ناامید کننده از این منظر که برخلاف رسالت آکادمیک که بر گفتگومحوری استوار است، دانشگاهیان ما احساس کنند همانا گفتگو با خود، با جامعه و با سیاست بیهوده است و باید از آن دست کشید و ادعا کنند همه گفتنی ها گفته شده است و خطرناک از این منظر که با ترویج سکوت و انسداد گفتگو مسیر خشونت ها هموارتر شود.
🔹گزاره "همه گفتنی ها گفته شده و گوش شنوایی نیست" از مغالطه های ما دانشگاهیان است که مدام هم ترویج می شود. گویا نسخه همه دردها و بحران ها سالهاست که آماده در دست دانشگاه است اما در بیرون از درب های دانشگاه کسی حاضر نیست از آن بهره برداری کند. این درحالی است که بخش اعظم سیاست مداران و دولت مردان از بدنه دانشگاه وارد عرصه تصمیم سازی و تصمیم گیری کشور شدند و می شوند، اما سوال اینجاست که پس چرا نسخه های نهاد خویش را اجرایی نکردند و نمی کنند؟ اتفاقا من فکر می کنم دانشگاهیان نسخه های خود را اجرا کردند و بخش زیادی از بحران های امروز کشور نتیجه اجرایی سازی همان به اصطلاح نسخه های شفابخش بوده است. با این تلقی باید گفت دانشگاه خود از بانیان وضع موجود است که از یک طرف همیشه سعی داشته است خویش را ناجی فراموش شده جامعه بداند اما از طرف دیگر همیشه در صدر تصمیم گیری های اجرایی کشور بسترساز و مسبب بحران ها بوده است.
🔹نهاد دانشگاهی که گفتگوهای جدی و نقادانه را در خود زیست نمی کند و کاریکارتوری از بازی علم ورزی را به نمایش می گذارد، طبیعی است که قادر نیست با جامعه و سیاست گفتگوی اثری بخشی را رقم بزند. دانشگاهی که امروز در فهم و حل ساده ترین مسائل و مشکلات درونی خویش عاجز است چگونه ادعا می کند کلید و نسخه مرتفع نمودن بحران های کشور در دستان اوست اما کسی توجهی به آن ندارد؟!. دستانی که البته خود در آفرینش همین بحران ها دخالت موثری داشتند.
🔹در سنت پساساختارگرایی مهمترین مشکل و معمای انسان، مسئله جدا افتادگی او و نبود ارتباط است. اگر چه سیطره گفتمان قدرت می تواند فرایند ارتباط را مسدود کند، اما انسان ناگزیر است برای خلق ارزش های جمعی ارتباطات خود را توسعه دهد. هابرماس کنش گفتاری (speech act) و اینکه چه چیزی آن را معنی دار می کند را کانون مسئله ارتباط می داند. حتی به فرض اینکه همه گفتنی ها را دانشگاهیان گفته باشند، باز برای پویایی مسئله ارتباط دانشگاه با خود، با جامعه و با سیاست نیازمند کنش گفتاری است. عدم گوش سپاری نهاد سیاست به کنش گفتاری نهاد دانشگاه دلیلی برای سکوت و توقف استمرار این کنش نیست.
🔹در همین فضای حزن آلود کرونایی، اقتصادی و زیست محیطی، صدها گروه، نهاد و محفل اجتماعی روزانه در حال گفتگو و بیان دیدگاه و تحلیل خویش از وقایع و بحران ها هستند. کمترین اثر و فایده مندی این فضاهای گفتگویی، همدردی، تشریک مساعی و زنده نگه داشتن کنش گفتاری برای حفظ ارتباطات است. اینکه دانشگاهیان خود و جامعه را بی نیاز به کنش گفتاری می ببینند، صرفا به تعمیق مهجوریت ارتباطی با خویش و جامعه دامن می زنند.
🔹اگر دانشگاه و دانشگاهیان به بن بست گفتگو با جامعه و سیاست و اثربخشی بر آن رسیده اند، باید توجه داشت که ریشه اصلی این بن بست در سالها توقف و بن بست گفتگویی در درون خود نهاد دانشگاه است. بسیاری از دستاوردهای علمی ما در دانشگاهها هنوز در خود بدنه دانشگاه درونی نشده اند. لذا بسیار سخت است در بدنه جامعه بخوبی تزریق شوند.
♦️امروز ما دانشگاهیان بیشتر از هر زمان دیگری به گفتگو نیازمندیم گفتگویی جدی و جسورانه که می تواند با بازاندیشی و نقد گفتگو با خود، با جامعه و با سیاست روح تازه ای به جان خسته ایران دهد. این موضوعی است که خود دکتر فاضلی سالها از مروجان اصلی آن در نهاد دانشگاه بوده است.
📌@Beytollahmahmoudi
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐 فراموش نکنیم
✍نعمت الله فاضلی
برتولت برشت در شعری با عنوان "در ستایش فراموشی" می نویسد: "چه خوبست فراموشی!" آن گاه با استدلال روایی شاعرانه نشان می دهد که آدمی نیازمند فراموش کردن است تا بتواند مانند بچه که از مادری که شیرش داده جدا شود و راه دیگری برود. به همین دلیل شعر برشت با ابن عبارت تمام می شود که ناتوانی حافظه به آدمی نیرو می بخشد". اما گمان می کنم برشت همه ماجرا را ندیده است. بیش تر با مارسل پروست می توان همدل بود.
پروست برخلاف برشت مخالف فراموشی بود. پروست رمان "در جستجوی زمان از دست شده" را در هفت جلد و بیش از یک میلیون واژه نوشت تا به آدمی یادآوری کند که فریب برتولت برشت را نخورند و به ستایش فراموشی نپردازند. استدلال پروست ساده و روشن است. پروست می گوید لحظه لحظه های زندگی ما پاره هایی از وجود ما هستند. ما با توقف و تامل و یاداوری لحظات سپری شده، زندگی و وجود خود را ساخته و احیا می کنیم.
پروست می گوید فراموش کردن این زمان های سپری شده، به معنای کشتن وجود ماست. ما اگر از به یادآوردن لحظه ها ناتوان شویم، در زنده نگهداشتن خود ناتوانیم. پروست "یاداوری گذشته" را ضرورت زندگی و زنده ماندن و وجود می داند. این کلنجار رفتن با گذشته و یاداوری ها، یکپارچه کردن زمان هم هست. یاداوری گذشته، زمان حال را با گذشته و آینده یکی می کند. برای همین پروست در " در جستجوی زمان از دست شده" نشان می دهد که ما نیازمند لحظه لحظه هایی از گذشته هستیم که زمان اکنون می خواهد آنها را از ما بگیرد.
ما نیازمند مراقبه و مراقبت از یادها، خاطره ها، عشق ها، رنج ها، زشتی ها و زیبایی هایی هستیم که انها را از سر گذرانده ایم ما می دانیم که انها واقعا سپری نشده اند. برخی چه غافلانه آن چه ر از سر گذرانده اند، سپری شده می دانند! هشیار باشیم که فراموشی ویرانگر است.
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA