sociologyat1glance | Неотсортированное

Telegram-канал sociologyat1glance - جامعه شناسی در یک نگاه

8041

در ابن کانال با نظریه های جامعه شناسی و اندیشه جامعه شناسان معاصر ایران آشنا می شوید. ارتباط با ادمین @ZVaezzadeh

Подписаться на канал

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 رنسانس شهری و آیینی شدن شهر

✍نعمت الله فاضلی

🔺در دنیای امروز رنسانس شهری در حال شکل‌گیری است و این رنسانس شهری ابعاد وسیعی دارد. یکی از بحث‌هایی که در این دوران می‌تواند به کمک شهر بیاید و امنیت، آرامش، شادی و آسایش را به شهر بازگرداند فرهنگی کردن شهر و زنده کردن آیین‌هاست. 

🔺شهری که آیین داشته باشد خاطره دارد و شهری که خاطره داشته باشد دچار آلزایمر نمی‌شود. تنها تجویزی که می‌توان برای تهران آلزایمر زده داشت زنده کردن آیین‌ها در شهر است. 

🔺آیین شهر و شهر آیین‌دار نسخه شفابخشی است که می‌توان برای تهران و بسیاری از شهرها تجویز کرد. 

🔺انسان‌ها برای زندگی در شهر نیاز به حافظه و خاطره دارند و کاری که آیین می‌کند ساختن حافظه‌ و خاطره‌ است.

🔺جین جیکوبز که به خاطر تاثیرش بر مطالعات شهری شناخته شده است در سال  1960 در خصوص زندگی و مرگ شهرهای بزرگ آمریکایی می‌گفت، شهرها زمانی به شهرهای امن انسانی تبدیل می‌شوند که امکان زندگی کودکان، نوجوانان، زنان و معلولان و گروه های آسیب‌پذیر و همه شهروندان در فضای شهری فراهم باشد و این امکان را آیین فراهم می‌کند.

🔺آیین های گوناگون که می‌توانند سیاسی، ملی، حکومتی، عمومی و تفریحی باشند.

🔺آیین ها امروز مهمترین راهبرد مدیریت شهرها شده است و این راهبرد نه فقط برای هدف‌های تجاری و رونق دادن شهر، بلکه برای امنیت و کنترل شهر به کار می‌آید. 

🔺آیین مفهوم مهمی برای توسعه شهری است چون آیین‌ها هستند که تبدیل سرمایه‌ها در بافت فضای شهری را به یکدیگر تسهیل می‌کنند.

🔺آیین ها فقط باورهایی در ذهن نیستند بلکه آیین‌ها کنش‌ها و رفتارهایی هستند که در مکان‌هایی وقوع پیدا می‌کنند.

🔺مکان ها محیط برگزاری آیین‌ها نیستند و عکس آن درست است.آیین ها مکان‌ها را می‌سازند ومکان می‌کنند. مکان به ساختمان گچ و آهنی نمی‌گویند بلکه مکان جایی است که آیین در آن اتفاق می افتد.

🔺آیین کنش جمعی و آن معنای مشترکی است که در رفتار ما آدم‌ها به عنوان شهروند و در فضاهایی که ما می‌سازیم عینیت پیدا می‌کند. 

🔺همیشه تاریخ این چنین بوده است و این بار در این رنسانس شهری که در ایران در حال اتفاق افتادن است آیین از حالت ناخودآگاه تا سازمان یافته به امری خودآگاه و سازمان یافته تبدیل می‌شود. 

🔺ما در عصر سازمان های بزرگ زندگی می‌کنیم و سازمان‌ها هستند که زندگی و آدم‌ها را می‌سازند.

🔺صدها جشنواره در شهرهای ایران و جهان برگزار می‌شوند که به معنای آیین‌دار بودن یک شهر است. 

🔺آیین شهر و فرهنگی شدن شهر چندان شناخته شده نیست و آن را تجربه می‌کنیم اما تئوریزه نمی‌کنیم؛

🔺آن را زیست می کنیم اما نسبت به آن خودآگاهی و اشراف نداریم.

🔺بحث آیینی شدن شهر و نسبت شهر و آیین یکی از بحث هایی است که ما به کمک آن می‌توانیم هم شهر را بهتر بفهمیم و هم راهبردهای مدیریت و برنامه‌ریزی شهری را بویژه در سال های اخیر انسجام بخشیم.

🔺برای فهم‌پذیر کردن تجربه‌ای که در تهران و بسیاری از شهرهای ایران اتفاق می افتد باید گفت چه نسبتی میان آیین و شهر، بویژه در شهرهایی که پایتخت هستند، وجود دارد. 

🔺شهرها را امروزه نه ماشین های بزرگ و نه خودروهای غول پیکر، بلکه آیین‌ها و جشنواره‌های برگزار شده در آن معنا می‌بخشند. 

🔺جشنواره گلاب‌گیری کاشان، آیین‌های زیارت در مشهد، آیین خاص عزاداری در تبریز مثال‌هایی از این دست است که نشان می‌دهد چطور شهرها به کمک آیین جان‌ بخشیده می‌شوند. 

🔺برای توسعه شهر باید آیین را بفهیم. آیین‌ها تنها و تنها در صورتی می‌توانند شهر را انسانی و معنادار کنند که حس آزادی و مدنیت و عمل بر اساس اختیار و مشارکت شهروندان به معنای اصیل کلمه در ذات این آیین نهفته باشد.

🔺به همین دلیل باید دقت کرد این آیین‌ها را به گروه‌هایی که در شهرها زندگی می‌کنند همچون هنرمندان، دانشجویان و قومیت هایی که در تهران زندگی می‌کنند واگذار کنیم.

🔺آیین امروزه واژه دیگری برای شهر است ومعنای مدیریت شهری تفاوت بنیانی پیدا کرده و در واقع شهر زمانی شهر است که فضایی برای خلق معناها ایجاد کند.

🔺سازمانی مثل مدیریت شهری سازمان عظیمی است که زندگی از آن سازمان شکل می‌گیرد و ما نیاز داریم عملکرد این سازمان را بازاندیشی کنیم.

🔺سازمان باید به فعالیت خود آشنایی پیدا کند و از شهر و از عملکرد خود به عنوان سازمان شهر آشنایی‌زدایی بکند .

🔺امروزه مدیریت شهری و توسعه شهری معنای پنجاه سال پیش خود را نداشته  و به معنای مدیریت فنی و اقتصادی شهر نیست و عکس آن درست است؛ مدیریت فنی و اقتصادی شهر مدیریت آیینی و فرهنگی است.


📍ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید
https://vrgl.ir/roKHi

📌منبع این مطلب:
http://farhangshenasi.ir/article/fs-167780/رنسانس-شهری-و-آیینی-شدن-شهر

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 یادی از استاد ادیب خوانساری؛ با نظری گذرا بر آراء آدورنو و بوردیو پیرامون موسیقی!

✍ حسن مایلی

بگو ادیب زند نغمه شعر حافظ را/ گرت هوای سماع فرشتگان به سر است (جلال‌الدین همایی)

🔸 ششم فروردین ماه ۳۹ امین سالروز درگذشت استاد بی‌همتای آواز ایران اسماعیل ادیب خوانساری است. ادیب خوانساری را می‌توان یکی از برجسته‌ترین اساتید آواز مکتب اصفهان به شمار آورد؛ فروتنی بی‌تکلف و رادمردی مزین به اخلاق نیکو که قدر و منزلت هنرش را خوب می‌دانست و آنرا سر هر بازاری نفروخت! صدای رسا و با صلابت ادیب در کنار تسلط کامل او بر ردیف‌های آوازی از یک‌سو و تسلط او بر اوزان شعر پارسی از سوی دیگر صدای وی را از چنان پختگی برخوردار ساخته بود که تکنیک منحصر به فرد او در ساختار تحریرها و ادای صحیح و اصولی شعر را سبب شده بود. نام ادیب این نغمه‌سرای ادبِ ایرانی را در کنار بزرگان و پیشگامانی چون اقبال السلطان، طاهرزاده، قمرالملوک وزیری و تاج اصفهانی می‌توان بر تارک آواز ایرانی نشاند.

🔹 مختصری از زندگی ادیب خوانساری (۱۳۶۱_۱۲۸۰)

ادیب روحانی زاده‌ای بود که تا ۱۴ سالگی لباس طلبگی پوشید و پس از آنکه چهار سال به صورت مخفیانه نزد عندلیب گلپایگانی آموزش دید؛ در ۱۸ سالگی سر طغیان بر آورد و برخلاف خواست پدر به جهت تکمیل آواز خویش به اصفهان رفت. سفری که به گفته او سبب طرد وی از خانواده‌اش شد. باری درویشی ادیب نیز حریف رندیِ تحجر و جزم‌اندیشی زمانه نشد. در اصفهان نزد سید رحیم اصفهانی تلمذ کرد و سپس از محضر اساتیدی چون نایب اسدالله و میرزا حبیب بهره برد. سال ۱۳۰۳ به تهران کوچ کرد و در محضر حسین‌خان اسماعیل‌زاده به فراگیری آواز ادامه داد و در محضر وی با بزرگانی چون محجوبی، نی‌داوود و شهنازی آشنا شد. در سال ۱۳۰۵ به همراه اسماعیل مهرتاش جامعه باربد را تاسیس کرد و پس از آن در سال ۱۳۱۹ به رادیو ملی پیوست. آن‌گونه که خود ادیب می‌گوید بسیاری از آثار دوران پختگی آواز او در دهه ۲۰ و ۳۰ شمسی به دلیل کدورت مسئولان وقت از صفحات رادیو پاک شد و تشنگان ره شوق را از چشمه آواز او محروم گردانید. ادیب سابقه تدریس آواز در مدرسه عالی موسیقی مرحوم خالقی را در کارنامه دارد و به‌علاوه در دوران تصدی ابتهاج بر رادیو هنرجویان را از تجارب خود بی‌نصیب نگذاشت. ادیب پس از دوره طولانی بیماری سرانجام در فروردین ۱۳۶۱ دیده از جهان گشود و چهره در نقاب خاک کشید.


🔸 ادیب؛ پرچم‌دار موسیقی فاخر با نظری بر دوگانه آدورنو!

تئودور آدورنو اندیشمند مکتب فرانکفورت که پژوهش‌های او در خصوص موسیقی دارای جایگاه رفیعی است؛ موسیقی را به دو دسته عامه‌پسند و فاخر تقسیم می‌کند.
آدورنو موسیقی عامه‌پسند را محصول صنعت فرهنگ تحت دو فرایند استاندارد شدن و فردیت مجازی می‌داند و معتقد است موسیقی عامه‌پسند شنونده را از خودانگیختگی محروم می‌سازد. او این نوع موسیقی را غیربازتابی و دارای شخصیت بت واره‌شده توصیف می‌کند و در جمله‌ای طلایی معتقد است: در موسیقی عامه‌پسند قطعه موسیقی برای شنونده شنیده می‌شود!
در مقابل، موسیقی فاخر و کلاسیک را خوداندیش و سابژکتیو برشمرده آن را بازتابی و هنر واقعی توصیف می‌نماید.

گرچه تمامی خصایص موسیقی فاخرٍ مدنظر آدورنو را نمی‌توان در موسیقی اصیل ایرانی رؤیت کرد؛ اما با پذیرش این تقسیم‌بندی می‌توان آواز ایرانی و به‌ویژه آواز ادیب خوانساری را پرچم‌دار این نوع موسیقی دانست. باری محتوای آواز ایرانی به‌ویژه مکتب آواز اصفهان برآمده از اندیشه فرهیختگان ایران زمین در پیوند با شعر فاخر ایرانی پیام‌های متعالی خود را در پهنه‌ی تاریخ منتقل کرده است. با این وصف و با پذیرش دوگانه آدورنو، آواز اسماعیل ادیب خوانساری را می‌توان نمونه‌ای از موسیقی فاخر و اصیل برشمرد؛ آوازی که جلاء دهنده روح هر ایرانی است و در پرتو اشعار حافظ و سعدی و گاه عارف قزوینی پیام‌های خود را به جامعه‌ی ایرانی منتقل کرده است.

📌منبع این مطلب: ارسالی مخاطب گرامی کانال

https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 سال نود و نه فراموش نشود

✍ نعمت الله فاضلی

🔺سال هزار و سیصد و نود و نه برای جهانیان و ایرانیان بسیار متفاوت و متمایز بود. در این سال هم هنگامی دو چیز همه چیز را تغییر داد: تحریم های بین المللی علیه ایران و پاندمی کووید نوزده. بیماری های فراگیر و عالمگیر مُهرشان را بر تاریخ ها و حافظه ها حَک می کنند. با شیوع عالَمگیر ها و واگیرها، سال ها می شوند سال وبا، سال تیفوس و سال طاعون. کرونا هم همه چیز را متاثر ساخت، از جسم و جان گرفته تا زندگی و زیست جهان؛ از شیوه های کسب و کار تا همه راه و رسم های روزگار. این گونه بود که هزار و سیصد و نود و نه، «سال کرونایی» شد. وصف کامل این سال در دفتر و کلام نمی گنجد. اما به قدر توان می شود چند جمله و گفتار، روایتی از آن ارائه کرد.

🔺خلاصه سخنم این است که سال نود و نه سال تأمل و بازاندیشی بود برای نظام حکمرانی و شهروندان، بازاندیشی که از درون تغییرات این سال بیرون آمد و باید منتظر بود و دید پیامد این موقعیت چه خواهد شد. در سال نود و نه از فرهنگ و شیوه زندگی آشنایی زدایی شد. روزنامه نگاران و دانشگاهیان و هنرمندان درگیر این آشنایی زدایی شدند تا یادآوری کنند و به این سال و روزگار پر درد و دغدغه زبان ببخشند و حافظه زمان را فعال و خلاق سازند.

🔺سال نود و نه نباید و نمی تواند فراموش شود. باید از آن گفت و نوشت تا درس هایی واقعی از آن برای نسل های دیگر بماند، درس هایی که زندگی را انسانی تر نماید و انسان ها را انسانی تر سازد. از یادآوری این سال نباید غافل ماند یا خسته شد، چرا که این غفلت و خستگی موجب تکرار فاجعه ها خواهد شد. باید بارزترین جلوه ها و پنهان ترین رخدادهایش را نوشت تا ما و همه آن ها که می آیند آگاه تر به طبیعت، انسان و جامعه نگاه کنند و بینایی و روشنایی را پاس بدارند.

🔺سال نود و نه نشان داد که از فاجعه های گذشته درس نگرفته بودیم و فراموش مان شده بود که طبیعت منابعش نامحدود نیست، مصرف هم باید حدی پیدا کند، انسان هم آسیب پذیر است، و نیاز ما به مهربانی و مراقبت بیش از این هاست.

🔺سال نود و نه یادآوری کرد که مسئولیت، ضروری ترین واژه ای است که باید همواره آن را یادآور شد. سال نود و نه نشان داد که چقدر محتاج پرستاران و پزشکان و نیازمند دانستن های بیش تر و بیش تر هستیم.

🔺سال نود و نه ما را متواضع کرد و نشان داد چقدر محتاج یکدیگریم. باری، باید این سال را نوشت و خواند و شنید و دید. مباد که رفتگان این سال، رنج هایش، فقرها و فلاکت هایش عادی شوند و طبیعی. مباد که فردای این سال باز درها روی همان پاشنه ها بچرخند و دردها و تبیعض ها، سرکوب ها، فقرها، نابخردی ها، نامردمی ها و ناداری ها و نادانی ها همچنان تولید و بازتولید شوند.

🔺سال نود و نه، منتها الیه نود و نه سال و بل نود و نه قرن بود و هست و باید از این سال و روزها و لحظه هایش سخن ها گفت و رمزگشایی ها کرد تا سال های بعد از آن بتوان زندگی بهتر و انسانی تری ساخت.

https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 ترقه چهارشنبه سوری: تصویر یک زندگی

✍سردار فتوحی/ دکتری جامعه شناسی

🔺در خیابان قدم می زدم غرق در فکر و خیال بودم، به طور غیر قابل پیش بینی صدای مهیبی در کنارم شنیدم که صدای انفجار یک ترقه بود. تپش قلب گرفتم چون ناگهانی و لحظه ای بود و من که در وادی کارم سیر میکردم و ناگهان صدای ترقه من را وارد وادی دیگری کرد، گویی یک انقلاب بود. بعد از چند دقیقه، فکر می کردم این اتفاق برای من چقدر آشناست، نه انفجار ترقه، بلکه ترقه ای شدن زندگی یک انسان ایرانی است. در زندگی ترقه ای همه چیز در لحظه اتفاق می افتد، پیش بینی نمی شود و غافلگیرت می کند... هرلحظه امکان پرت آن وجود دارد، نمی توانی جایی متمرکز شوید و یا تمرکز ذهنی کنید زیرا یک ترقه کافی است حواس تو را پرت کند. چنانچه فرانتس نویمان در کتاب بهیموت می گوید چنین انسانی به هیچ چیز و هیچ مکانی متعلق نیست و خود را متعلق نمیداند بلکه همواره ناآرام و سیال است.

🔸اگر به زندگی ما توجه کنید خواهید دید که سراسر زندگی ما ترقه است:

🔺گاهی به جای انفجار ترقه، انفجار قیمت را می شنوید. زمانی سرمایه را در بورس میگذارید، یا ماشین، خانه ، زمین و ...را خریده اید و یا به دلایلی نخریده اید و بعد از چند روز(چند ماه) با قیمتی مواجهه می شوید که همانند ترقه شما را دچار شوک و تپش قلب میکند، با شنیدن قیمتها شما از یک وادی وارد وادی دیگری میشوید.

🔺گاهی به جای انفجار ترقه، انفجار صدایی را می شنوید که شما را دچار شوک می کند. این مورد را میتوان به مصاحبه ها، سخنرانی ها و گفتگوهای برخی از مدیران و مسئولینی اشاره داشت که در خصوص زندگی و شیوه اخلاقی مردم سخن میگویند که نه تنها هیچ ارتباطی با زندگی مردم ندارد بلکه به هیچ زمان و مکانی ارتباط ندارد، و همانند ترقه گفتن چنین سخنی، غافلگیرت میکند.

🔺 گاهی به جای انفجار ترقه، با انفجار یک شایعه، کلیپ، سلبریتی و... مواجه می شوید. مثلاً به طور ناگهانی شبکه های مجازی مملو از کلیپ یک نفر می شود که یا قسمتی از بدنش را عریان کرده است، حرف رکیکی زده است، یا فحش و زورگیری کرده است. این کلیپ و شایعه و ... همانند ترقه برای چند روزی قلب جامعه را به تپش می اندازد و حواس جامعه را پرت میکند و همه را به آن مشغول میکند.

📌منبع این مطلب: ارسالی مخاطب گرامی کانال

☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 هرمنوتیک شلایرماخر؛ روشی برای بازتولید فهم و تفسیر

✍ سحر گرمابدشتی

🔺در تاریخ مباحث تفسیری غرب، نخستین بار شلایرماخر هرمنوتیک را "علم" و یا "فن" تفهم دانسته است. در صورت های قبلی هرمنوتیک، هم در مبانی نظری و هم در روش شناسی عمومی، هرمنوتیک مجموعه ای از قواعد و اصول است که بکار بستن آنها برای رسیدن به تفسیر یک متن لازم است. شلایرماخر بر آن بوده که از این مجموعه قوانین و اصول گذر کرده، به فراسوی آن رفته و هرمنوتیک را به دانش منسجمی که مبنای تفهم را در همه دیالوگ ها روشن می کند، مبدل سازد.

🔺هرمنوتیک شلایرماخر ویژگی های خاصی دارد که آن را از دیگران متمایز می سازد. وی بنیانگذار هرمنوتیک مدرن می باشد. یکی از نوآوری های شلایرماخر آن است که مساله ماهیت فهم و تفسیر متن را در زمره مباحث هرمنوتیک درآورد. پیش از وی، هرمنوتیک را تنها تکنیک و منطق کمکی برای حصول فهم، تفسیر و رفع ابهام از متن می شناختند و هیچگاه از ماهیت فهم و موانع آن بحث نمی کردند.

🔺شلایرماخر فهم و تفسیر را "بازسازی" و "بازتولید" می دانست. زمانی که یک هنرشناس به فهم اثر هنری روی می آورد، در واقع به بازسازی تاریخی آن پرداخته و بر آن است که به دنیای ذهنی آفریننده اثر، نفوذ و معانی آن را درک کند. یعنی برای فهم اثر باید ذهنیت آفریننده آن را بشناسد.

🔺شلایرماخر به لحاظ کمی نیز قلمرو هرمنوتیک را گسترش داد. از نظر او، هرمنوتیک محدود به متون دینی نیست و هرگونه متنی را شامل می شود؛ حتی متن های بیگانه و ترجمه شده را نیز پوشش می دهد. همچنین، هرمنوتیک از مرز نوشتار گذشته، شامل گفتار نیز می شود.

🔺هرمنوتیک شلایرماخر، هم نشان از فلسفه انتقادی دارد و هم نشان از فلسفه رمانتیک. نشان از فلسفه انتقادی دارد، زیرا او در آرزوی وضع قانون ها و دستورهای همگانی و فراگیری برای فهم بود. حکایت از فلسفه رمانتیک دارد، زیرا فهم یک نویسنده و تصویربرداری او از یک متن پیچیده، رمانتیک خوانده می شود.

📌منبع این مطلب: ارسالی مخاطب گرامی کانال

☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐خانه اندیشمندان علوم انسانی و رونق حوزه عمومی

✍نعمت الله فاضلی

🔺پنجشنبه 21 اسفند 1399 در خانه اندیشمندان علوم انسانی مراسم رونمایی و افتتاح از سایت بوکبال برگزار شد. در این مراسم تعدادی از فعالان مروج کتاب و کتابخوانی و برخی از اساتید برجسته علوم انسانی حضور داشتند و سخنرانی کردند. سایت بوکبال را فرد نیکوکار و علاقه مند به توسعه کتابخوانی در ایران سرمایه گذاری و راه اندازی کرده است و مجموعه وسیعی و کم نظیری از خدمات کتاب ارائه می کند.

🔺در اینجا نمی خواهم درباره بوکبال صحبت کنم. این کار نیازمند نوشتن مطلب مستقلی است. چیزی که در این جا می خواهم بنویسم اهمیت و نقش ارزشمند «خانه اندیشمندان علوم انسانی است. این مرکز فرهنگی بزرگ و اثرگذار از 1390 تاکنون فعالیت می کند و صدها همایش، سخنرانی، کارگاه، گالری، فیلم و انبوهی از فعالیت های فرهنگی ارائه کرده است.

🔺یکی از نماد های فرهنگی تهران همین خانه اندیشمندان علوم انسانی است. هیچ شهر دیگری در ایران چنین مرکزی با این گستردگی و اثرگذاری ندارد. در این نه سال فعالیت آن بارها در همایش ها و فعالیت هایش شرکت کرده ام و هر بار به نظرم رسید که ما اصحاب علوم انسانی باید از داشتن چنین مرکزی خرسند باشیم و از مدیریت و همه نیروهای فعال در این مرکز قدردانی کنیم.

🔺موضوع مهم درباره خانه اندیشمندان میزان و کمیت فعالیت های آن نیست؛ بلکه اهمیت این مرکز در جهت گیری آن است. در حالی که علوم انسانی در ایران در معرض اتهام سکولار و غربی بودن است و فضاهای مستقل برای این علوم محدود می باشد خانه اندیشمندان علوم انسانی در سال های اخیر پایگاه مهم و ارزشمندی برای برگزاری همایش ها و انجام فعالیت های فکری ارزشمند محققان و علاقه مندان مستقل و جدی این علوم بوده است.

🔺بارها و بارها در جمع های دوستان همکاران دانشگاهی این را شنیده ام که قلبا سپاسگزار مدیران این مرکز فرهنگی بوده اند. تا پیش از بحران کرونا این مرکز همیشه پر از علاقه مندان به موضوعات فکری و فرهنگی بود. محل برگزاری شب های بخارا و بسیاری از همایش های بزرگ بین المللی و ملی در همین خانه اندیشمندان بود.

🔺قدردانی از بسیاری از بزرگان و فرهیختگان کشور از جمله فعالیت های خانه اندیشمندان بوده است؛ فرهیختگانی که بسیاری از آن ها شخصیت های تاریخی و مفاخر فرهنگی ایران هستند اما فضایی برای شناساندن و تقدیر از آن ها وجود نداشت. امیدوارم مدیریت این مرکز، کارکنان آن و همه اساتیدی که در این سال ها باعث رونق حوزه عمومی علوم انسانی شدند سپاس و قدردانی مرا بپذیرند.

🔺کار مهم این مرکز تقویت پیوند میان علوم انسانی و جامعه است. رشته های پزشکی از طریق بیمارستان ها و مراکز بهداشت و سلامت، رشته های مهندسی هم از طریق صنایع و مراکز خدمات فنی و علوم انسانی هم از طریق همین مراکز فرهنگی با جامعه پیوند می خورند.

🔺ما دانشگاهیان باید از این فضاها و مراکز حمایت کنیم و کمک کنیم تا این مراکز از استقلال عمل بیش تری برخوردار شوند. حمایت و قدردانی ما شاید بتواند پشتیبانی برای این نوع مراکز باشد. شایسته است شهرهای بزرگ ایران مانند اصفهان، شیراز، تبریز و مشهد هم خانه اندیشمندان علوم انسانی داشته باشند. امیدوارم مدیریت های شهری کمک کنند تا این اتفاق در این شهرها نیز بیفتد.

☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 سلفی نگری به جای صنفی نگری در عملکرد تشکل های استادی

✍️ بیت الله محمودی

🔺یادداشت اخیرم" چرا کسی ما استادان را دوست ندارد"، نقد و نظرات زیاد و متفاوتی را به همراه داشت. برخی همکاران آن را غیر واقع بینانه و ایده آل گرایانه، برخی از تعابیری چون "گل به خودی" و "بازی در زمین مخالفان همسان سازی"، و برخی همکاران هیأت علمی و غیر هیأت علمی در دانشگاههای مختلف نیز تأیید و احساس مشترک به موارد طرح شده در یادداشت مذکور را داشتند. حجم واکنش ها نشان می دهد پرداختن به مسئله استادی و گفتگوی انتقادی درباره آن، موضوعی بسیار مهمی است و ذهنیت عمومی هم در بین قشر استادی و هم در خارج از آن بسیار مشتاق بحث و تبادل نظر در خصوص ابعاد مختلف این مسئله است.

🔺بر خلاف عمومیت ذهنیت مورد اشاره، برخی تشکل های صنفی استادی از ورود نقد و نقادی به حوزه مسایل صنفی استادان به شدت واهمه دارند. آنها ترجیح می دهند در محیطی خودمانی، به دور از غریبه ها و دیگرانی که به پندار ارکان تشکل ها در راستای منافع اعضای هیأت علمی حرکت نمی کنند، پیگیر مطالبات صنفی از طریق مجاری ممکن باشند. در دستور کار قراردادن پاکسازی گروه های صنفی از همکاران غیرهیأت علمی، لزوم ارائه کارت شناسایی استادی و حتی گزینشی برخورد کردن با عضویت همکاران در گروههای مجازی از جمله اقدامات این تلقی است.

🔺هر چند وجود انجمن ها و تشکل های صنفی استادی مفید و ضروری است اما پیش فرض عدم لزوم نقد و به چالش کشیدن مطالبات صنفی، رویکردی کاملا غلط و زمینه ای برای به بیراهه راندن این مطالبات است. چگونه ای است نهادی که عناوین پر طمطراقی چون فرهیختگی، دانشوری و وارستگی جامعه را به دوش می کشد، این چنین درمانده می شود که وقتی پای مباحث صنفی به میان می شود چنان دایره خودی را از طریق پالایش و سانسور تنگ و محدود می کند که مبادا بیان نقدهای همکاران، همبستگی صنفی شان را خدشه دار کند و از تعبیر "آب به آسیاب دشمن ریختن" استفاده کنند؟!

🔺اما سوال اصلی اینجاست که براستی چرا چنین انجمن ها و تشکل هایی که به ظاهر دغدغه امورات اعضای هیأت علمی و آینده دانشگاه را یدک می کشند، یکبار این چنین که نگران همسان سازی هستند و شب روز در حال جمع آوری طومار و متقاعد کردن نمایندگان برای آن بودند، مطابق وظایف اساسنامه ای خود پیگیر امور و مسائل بنیادین دانشگاه چون: فساد دانشگاهی، افت شدید آموزش، نابودی انگیزش های تحصیلی دانشجویان، کلاس گریزی دانشجو، فارغ التحصیلان بی کیفیت، مدرک گرایی، ارتقاگرایی، بی تفاوتی دانشگاه به مسائل جامعه، پست دوستی و پست گرایی، سیطره قلدران آکادمیک و .... نیستند؟

🔺برخی از این تشکل ها علنا امور صنفی استادان را بهانه ای برای مطامع سیاسی خویش قرار می دهند و نزدیک انتخابات آنهم انتخاباتی چون ریاست جمهوری که می شود به یاد امور صنفی می افتند و به طرز مضحکی از مطالبه امور صنفی همکاران دم می زنند!

🔺بر خلاف تشکل های دانشجویی که طیف گسترده ای از انجمن های علمی، شورای صنفی، کانون های فرهنگی، تشکل های سیاسی و نشریات را شامل می شود، در بدنه جامعه استادی دانشگاهها تنها دو تشکل سیاسی و صنفی وجود دارد. تشکل هایی که صرفا آئینه ای برای رویت نمودن منافع سطحی برخی استادان در جلوه های سیاسی و صنفی است. علی رغم ظرفیت های قانونی موجود، ما استادان ضرورتی نمی بینیم تشکل هایی از جنس علمی- اجتماعی که فعالیت های آن معطوف به اجتماعی سازی علم و خدمات دهی مستقیم به جامعه باشد را راه اندازی و رونق ببخشیم زیرا این امور منافع مورد انتظاری برای ما ندارند.

🔺به همین دلیل است که اساسا معاونت های فرهنگی اجتماعی دانشگاهها ارتباط فعالیتی چندانی با اعضای هیأت علمی ندارند. چنانچه این تصور حاکم است که این گونه فعالیت ها در شأن هیأت علمی نیست و صرفا دانشجویی است!. ورود اعضای هیأت علمی به طور گسترده در فعالیت های علمی- اجتماعی مرزها و شکاف های طبقاتی شکل گرفته در بدنه دانشگاه را که بین اعضای هیأت علمی با اعضای غیر هیأت علمی و دانشجویان پدید آورده است را خواهد کاست و در این فضای تعاملی، کارمند و دانشجو در چشم انداز استاد به "دیگری" تعبیر نمی شود.

🔺 اصلی ترین رویکرد تشکل های صنفی استادی باید دگرنگری باشد نه سلفی یا خویش نگری. در این راستا مطالبات صنفی پیگیری می شوند تا توانمندی استادان در دگرخواهی رشد و توسعه یابد. در اینصورت است که جامعه احساس می کند ظرفیت های نهاد استادی برای خدمت به دیگران نیازمند توسعه است و خود حامی چنین مطالبات صنفی خواهد بود.
📍@Beytollahmahmoudi
..........................................
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐چرا باید باسواد شویم؟ (2)

✍نعمت الله فاضلی

🔺 ایرانیان از گسترش خوانایی و نویسایی دنیای مدرن بسیار استقبال کردند. البته الزام های گوناگونی به وجود آمد که این استقبال را ممکن ساخت. پیدایش روزنامه، شکل گیری حوزه عمومی، پیدایش نظام اداری جدید، پیدایش و گسترش نظام شهری همه الزام می کردند که خوانا و نویسا شویم.

🔺اخیرا مجموعه کتاب هایی با نام «گنجینه تاریخ ادبیات کودک و نوجوان» منتشر شده و شامل کتاب هایی است که در دوره قاجار و ناصر الدین شاه برای خوانا و نویسا کردن بچه ها نوشتند. جلد اول آن «تأدیب الاطفال» است، نوشته محمود مفتاح الملک مازندرانی می باشد. این مجموعه چندین جلد است. برای کتاب «تأدیب الاطفال»، سید علی کاشفی خوانساری مقدمه بسیار مفصلی نوشته و توضیح می دهد که این اولین کتابی است که ایرانی ها برای آموزش خواندن و نوشتن بچه ها نوشته اند.

🔺این گنجینه و مقدمه آن برای آشنایی با چگونگی مواجهه ما با خوانایی و نویسایی بسیارخواندنی و جذاب است. نکته ای که منظورم در اینجاست توجه به این است که تا پیش از این تاریخ ما برای آموزش سواد به کودکان هیچ کتاب و متن راهنمایی نداشتیم. از این تاریخ است که ما به فکر سوادآموزی کودکان افتادیم.

🔺 نوشتن و خواندن دو روی یک سکه و در هم تنیده ای اند و مولفه های ساختاری دنیای مدرن هستند. مدرنیته و تجدد آن را ایجاد کرده است. بخشی از وعده رستگاری دوران مدرن به حساب می آیند. علاوه بر نظام مدرسه ای و اداری در حوزه عمومی، مطبوعات و بعدا نظام اداری و بعد حتی پیدایش ژانرهای جدید در زبان مثل ادبیات کودک و نوجوان، نهادهای فرهنگی هستند که برای خوانایی و نویسایی انسان مدرن به وجود آمدند.

🔺البته همان طور که اشاره شد بحث نوشتن ریشه های تاریخی وسیعی دارد و باستان شناسان در این باره تحقیقات وسیعی انجام داده اند. دنیز اشمانت- بسرات در کتاب «نگارش چگونه پدید آمد» اطلاعات شگفتی از زمینه های پیدایش خط و نوشتن در جهان ارائه می کند که تماما به کمک مواد باستان شناسانه این اطلاعات تهیه شده اند. از هزاره چهارم قبل از میلاد، یعنی حدود شش هزار سال پیش، زمینه نگارش و خط آغاز می شود و توسعه پیدا می کند. یکی از خاستگاه های پیدایش خط منطقه بین النهرین و خاور نزدیک (عرق) است. خط میخی که اولین خط است در عراق پدید آمد.

🔺پیدایش خط و سپس اختراع الفبا سرشت و سرنوشت انسان را کاملا دگرگون کرد. این دگرگونی بسیار عمیق تر از پیدایش الکتریسته یا رایانه ها بود. پیدایش خط به تعبیر اشمانت-بسرات «باعث شد که بتوان اطلاعات را ذخیره کرد» و «اتکای به سنت شفاهی را پایان بخشید» و امکان بشر برای «دقت منطقی و عمق تفکر» را بسیار بالا برد (اشمانت-بسرات 1395: 9). الفبا معنای تازه ای از انسان بودن ارائه داد. در دنیای مدرن نیز نوشتن و خواندن نقش بنیادی در شکل دادن جهان مدرن و سوژه معاصر داشته است.

🔺 اساسا نه تنها مدرنیته بلکه انسان بودن پیوند زیادی با مقوله نوشتن دارد. گویی یکی از مهارت های وجودی ماست. قابلیت خواندن و نوشتن بیش از مهارت(skill)، نوعی ظرفیت(capacity) و قابلیت(competency) و شایستگی است. حیوانات ممکن است چیزهایی را درک کنند و ارتباطاتی را برقرار کنند، اما قابلیت خواندن و نوشتن ندارند. به همین دلیل خوانایی و نویسایی برای انسان بودن و انسان شدن ما آدم ها بسیار مهم است.

🔺ما انسان به دنیای نمی آییم، مستعد انسان شدن هستیم. به این معنا که مجموعه ای از قابلیت های انسان شدن در ما نهفته است که این استعدادها در مسیر زندگی اجتماعی می توانند بالفعل شوند یا نشوند.

🔺 به لحاظ تاریخی پیش از مدرنیته هم خوانایی و نویسایی برای بشر اهمیت داشته است. آن طور که می دانیم همه ادیان بزرگ الهی با کتاب سروکار دارند. از دین زرتشت و کتاب اوستا و گات ها و انجیل و تورات تا قرآن مجید. ادیان هم از راه کتابت به پرورش آدم ها پرداخته اند. به این معنا که انسان شدن ما پیوند جدی با این قابلیت دارد که چه قدر درک مطلب داشته باشیم و متنی را بنویسیم و چه قدر بتوانیم بنویسیم.

🔺 خواندن و نوشتن بخشی از ظرفیت ما برای پرورش وجودی ماست. ظرفیت وجودی در واقع بسیاری از ظرفیت هایی است که به آن ظرفیت اخلاقی می گوییم. لوییس کاروائانا در کتاب «علم و فضیلت» توضیح می هد که چه طور فعالیت فکری و علمی همین خواندن، نوشتن، یاد دادن، یاد گرفتن و استدلال کردن واجد فضیلت اخلاقی هستند. یعنی مثل مهربانی، عشق، دگرخواهی از خود گذشتگی، صداقت و فضیلت هایی که باآن ها آدم می شویم. کار دانشگاهی این طور است. کار نوشتن هم همین طور است.

📍ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید
sociologyat1glance/kamsk21wzfhp" rel="nofollow">https://virgool.io/@sociologyat1glance/kamsk21wzfhp
..............................
📌@DrNematallahFazeli
.....................................
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 چرا کسی ما استادان را دوست ندارد؟!

✍️ بیت الله محمودی

در این یکی دوماه اخیر موضوع همسان سازی حقوق اعضای هیأت علمی دانشگاههای وزارت علوم با استادان مجموعه وزارت بهداشت بسیار داغ دنبال می شود جایی که رایزنی های متعددی از سوی وزارت علوم، روسای دانشگاهها، مجامع صنفی اعضای هیأت علمی با سازمان برنامه و بودجه و مجلس صورت پذیرفته است. اما موضوعی که در این خصوص قابل توجه است واکنش منفی و مخالفت برخی افراد و گروهها با چنین درخواستی است.

🔺نگاهی سطحی به روایت های مخالفین همسان سازی در فضای رسانه ای، نشان از عمق حس منفی و گاهی انزجار علنی برخی گروه های شغلی از عملکرد، فایده مندی، جایگاه و منزلت استادان است. عجیب اینکه گروهی از این اقشار در نزدیکترین فاصله همکاری با اعضای هیأت علمی در بدنه دانشگاه قرار دارند. اما به نظر نمی رسد داستان روانه چنین حسی به استادان صرفا به برخی حقوق بگیران خلاصه شود، بلکه چنین ذهنیتی عمومیت بیشتری دارد.

🔺در ابتدای شروع به کار در دانشگاه، خاطرم هست یکی از استادان با تجربه به ما جوانترها توصیه می کرد برای خرید اجناس یا معامله و یا هر کار اقتصادی هرگز هویت استادی خودتان را فاش نکنید زیرا گوشتان را می برند و تا جای ممکن اجناس را با نرخ بیشتری به شما خواهند انداخت!. درست بود و به کرات تجربه کردم که گروههای مختلف جامعه حس خوبی به ما نشان نمی دهند، اغلب ما را پولدار و سرمایه دارانی بی درد و غصه ای تصور می کنند که راست راست راه می رویم و با فراغ بال پول پارو می کنیم!. غالبا خوب می دانند که بسیاری از مشاغل با کمترین زحمت چند ده برابر ما درآمد دارند، اما کمتر چنین حسی به آنها پیدا می کنند.

🔺این حس را کم و بیش در بین دانشجویان و به خصوص فارغ التحصیلان خودمان هم می بینیم، شاید برای حفظ ظاهر و احترام گاهی به روی خود نیاورند اما در جمع های صمیمی و کاری خود به صراحت حس خویش را بیان می کنند. حتی استادانی که وارد مسئولیت های خارج از دانشگاه می شوند چنین حسی را به همنوع خود دارند و عجیب تر اینکه در دورن دانشگاه استادان یک دانشکده با دانشکده دیگر، یک گروه با گروه مجاور و حتی درون یک گروه نیز به خوبی می توان چنین حس و تصوری را لمس کرد.

🔺ذهنیت جمعی در جامعه ما، استادی را شغل به معنای متعارف مستخدمی دولت تلقی نمی کند. استادی را موقعیت می داند، موقعیتی که در هر لحظه از او انتظار می رود "بودن های" خود را نمایان کند نه "داشته هایش". به همین دلیل است که وقتی از داشته های ما (حقوق، مدرک، مرتبه، داراییها) صحبت به میان می آید، موجی از تنفر به سوی ما روانه می شود.

🔺استادی جایگاهی نیست که ما بخاطر رسالت وجودی و حقیقی "استاد بودن" آن را انتخاب کرده باشیم بلکه اغلب ما به دلایلی غیر از آن رسالت آرمانی، به درون چنین پایگاهی پرتاپ شده ایم. گاهی نیاز شغلی و فرار از بیکاری، گاهی کسب منزلت اجتماعی، گاهی کسب منزلت علمی، گاهی در مقام مقایسه با برخی مشاغل کم درآمد دولتی و یا گاهی به دلیل ترکیبی از این عوامل خود را در چنین موقعیتی وارد ساخته ایم.

🔺دیگران ما را دوست ندارند، زیرا ما هم "رسالت ذاتی" خویش را دوست نداریم یا اساسا نمی توانیم دوست داشته باشیم، حرمت دهیم و به رسمیت شناسیم. بارها موقعیت هایی را زیست کرده ایم که رسالت استادی ما را ندا می داد اما هربار به طریق و بهانه ای سرکوبش کرده اند یا به دست خود به حاشیه رانده ایم.

🔺ما نیاز داریم جلوه های "بودن استادی" را هم در سطح سوژگی و هم در سطح سیستمی به طور مستمر به ذهنیت جامعه تزریق نماییم، تا اقشار مختلف این جلوه ها را لمس، اعتنا و باورپذیر کنند. اسفندماه سال گذشته بود که طی نامه ای از وزیر علوم تقاضا کردم به دلیل تعطیلی عمده فعالیت های دانشگاه در این ماه، ترتیبی اتخاذ شود که حق مدیریت و مسئولیت های استادان در مجموعه دانشگاهها و موسسات آموزش عالی برای کمک به اقشاری که شغل خود را به دلیل کرونا از دست دادند اختصاص یابد. اما با هجمه زیادی از مضامینی چون: "ما چرا"، مگر ما هيأت علمی ها چی "داریم" و "چقدر می گیریم" مواجهه داشتم.

🔺 تضاد بین آنچه جامعه از ما انتظار دارد و آنچه ما از جامعه انتظار داریم و فاصله ای بین این دو انتظار که هر روز گسترده تر می شود، اجازه نمی دهد دوست داشتنی باشیم هم برای دیگران و هم برای خودمان. در شرایطی که استادی دانشگاه به "شغل دانشگاهی" تنزل پیدا کرده است و استاد بودن به مرز ناممکنی خود نزدیک شده است، این ما هستیم که در محاصره سیاست زدگی، علم زدگی، هویت زدگی و اخیرا فقر، هر روز بیشتر و بیشتر منزوی شدن را تجربه می کنیم.
📍@beytollahmahmoudi

☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐چرا جغرافیدان ها غایب اند؟

✍نعمت الله فاضلی

🔺در یکی از روزهای اسفند (1399) در گروه تلگرامی «نقد جغرافیا» که استاد محمدحسین پاپلی یزدی مدیر آن است یادداشتی نوشتم و گفتم این روزها که زندگینامه و شخصیت محققان جغرافیایی ایران را در این کانال معرفی می کنید، پرسش مهمی در ذهنم ایجاد شده است. این که چرا جامعه جغرافیایی ایران با جمعیت پرشمار و کیفیت قابل توجه اش ناشناخته است؟ منظورم این نیست که «عامه مردم» جغرافیدانان ما را نمی شناسند، این که امری روشن است. پرسشم این است که چرا این جغرافیدانان برای دانشگاهیان، حتی دانشگاهیان رشته های علوم انسانی و اجتماعی این قدر ناشناخته اند؟ ببینید من به دلیل این که آدم فضول و کنجکاوی هستم با برخی استادان جغرافیا آشنایی دارم. البته با تعداد بسیار کم آن ها. اما باور کنید که من یک استثنا هستم! چرا جغرافیدان های ما در قلعه رشته ی شان محصور مانده اند؟ جغرافیدان های ما در حوزه عمومی حضور بسیار کم رنگی دارند. منظورم از «حوزه عمومی» این است که افرادی با هویت دانشگاهی جغرافیدان در گفتگوهای عمومی جامعه ایران نقش موثر و شناخته شده ای داشته باشند. برای مثال، در علوم اجتماعی افرادی مانند مقصود فراستخواه، محمدامین قانعی راد، حسن محدثی، عباس کاظمی، محمد فاضلی، ناصر فکوهی، سعید مدنی، این حقیر، تقی آزاد ارمکی، حمیدرضا جلایی پور، هادی خانیکی، یوسف اباذری، حسین سراجزاده و برخی چهره های دیگر فعالیت می کنند. این که در رشته جغرافی مجلات زیاد، وبینارهای دانشگاهی پرشمار، یا مقامات اداری و از این قماش چیزها، داریم شکی نیست. حتی می شود گفت «زیاده از حد» هم داریم. نمی گویم «دانش جغرافبا» در حوزه عمومی نیست؛ صحبت من خالی بودن جای «جغرافیدان ها» در حوزه عمومی است.

🔺در زمینه جغرافیا (به جز استاد پاپلی) شخصیت فکری دیگری در حوزه عمومی نداریم. جغرافیای ایران روشنفکر حوزه عمومی ندارد. ببینید رشته مردم شناسی از نظر جمعیت و تعداد ده ها و شاید صدها برابر کم تر از رشته جغرافیا در ایران است. کل مردم شناسان ایران (آن ها که دکتری این رشته دارند) سی نفر نمی شوند. اما همین جمعیت اندک و ناچیز تا دل تان بخواهد هیاهو دارند! از من کم ترین تا دکتر فکوهی شبانه روز در حوزه عمومی حاضریم. پرسشم این است که چرا جغرافیدان های ما نمایندگان کمی در حوزه عمومی دارند؟

🔺به نظر من یکی از عوامل غفلت جغرافیدان ها از حوزه عمومی در ایران این است که جغرافیدان های ما اساسا مخاطبان بیرون از رشته خودشان را نمی شناسند و با آن ها گفتگو نمی کنند. امروزه ها صدها هزار دانش آموخته در علوم اجتماعی در ایران وجود دارد. این جمعیت واقعا مخاطبان جدی و بالقوه دانش جغرافیا هستند. اما دریغ از ذره ای تعامل جدی میان رشته ای. در اینجا نمی خواهم علل غیبت جغرافیدان ها را توضیح دهم و تحلیل کنم؛ بلکه صرفا قصدم طرح این پرسش است. به هر حال جامعه حق دارد که از دانشگاهیان پرسش کند. این که ما برای کسب و کارمان تلاش می کنیم یا برای ارتقا و کسب پست و مقام می کوشیم، کفایت نمی کند. دانشگاهی با نانوا یا کفاش تفاوتی دارد. ما باید فراتر از زندگی روزمره شغلی مان نماینده صداهای درون جامعه هم باشیم. ممکن است جغرافیدان های ما بگویند تنها ما غایبان صحنه نیستیم و بسیاری از دانشگاهیان دیگر هم مشمول همین غیبت اند. سخنی نیست، همه ما باید پاسخگو باشیم. حتی درباره علوم اجتماعی هم میزان و کیفیت حضور محققان این حوزه در جامعه بسیار ناچیز است. اما در هر حال می شود سایه کم جان و کم رنگ آن ها در حوزه عمومی مشاهده و احساس کرد.

https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐از کمدی روز مرد تا تراژدی روز پدر

✍ جعفر احمدی

🔺واکنش کاربران فضای مجازی به مناسبت های تقویمی و روزهای خاص چون روز زن ( مادر)، معلم، مهندس، پرستار و پزشک و روز مرد (پدر)، دختر و ... هموارە برایم به عنوان یک دانش آموخته ی جامعه شناسی تامل برانگیز و قابل توجه بوده است. بر همین اساس توجه خود را معطوف به کنش ها و واکنش های مردم در برخورد با این روزها و مناسبت ها می کنم. چرا که معتقدم از رهگذار این برخوردها، نگاه به انسان و جایگاه آن درجامعه شکل می گیرد. پی بردن و شناخت نگاه مردم هرچند ما را به حقیقت امر (انسان بودن) نمی رساند ولی واقعیت های اجتماعی مهمی را پیش روی ما می گذارد. فضای مجازی هم فرصت مغتنمی است جهت دسترسی به افرادی با موقعیت های اجتماعی مختلف و دیدگاههای متفاوت؛ تا واکنش آنها را نسبت به این روزها مورد مداقه و بررسی قرار داد.

🔺اکنون که مصادف با روز مرد یا پدر است؛ واکنش کاربران فضای مجازی به این روز سویه ای کمدی و تراژدی دارد. آنجا که صحبت از روز مرد است بعد کمدی آن برجسته می شود و آنجا که روز پدر است بعد تراژدی آن بازنمایی می شود. ارسطو معتقد بود که نگاه کمدی به انسان، مردم را فروتر از آنچه که هستند نشان می دهد و نگاه تراژدی آن را برتر و بالاتر. اما در این موضوع خاص مگر بین مرد و پدر چه تفاوتی است؟

🔺هر انسان مذکری می تواند هم نقش مرد و هم نقش پدر را داشته باشد. اینجا تفاوت در نگاه به این نقش هاست. مخاطب نقش پدری فرزندان اند، آنها پدر را در موقعیتی فراتر از خود و حتی در مقام یک اسطوره و قهرمان قرار می دهند. مخاطبین این نقش روحیات و اخلاقیات خود را زیرمجموعه ای از روحیات و اخلاقیات قهرمان خود می بینند برهمین اساس او را شرافتمند، بزرگ و بهترین انسان روی زمین می بینند. در مقابل، کسانی که این روز را ( مرد) در یک قالب کمدی توصیف می کنند، زنان هستند. درواقع مرد برای زن مرد است و اگر از موقعیت زنانه به نقش مرد نگاه کنیم، نگاه از جایگاه فراتر به فروتر خواهد بود. این همان تقابل قدرت مردانه و زنانه است که در زندگی ما جریان دارد و هر مرد و زنی آن را تجربه می کند.

🔺اما کدام جایگاه واقعی تر است.؟ مردانی که یک جفت جوراب می ارزند؛ یا پدرانی که الهه ی خوبی ها و اسطوره های مردانگی و ازخودگذشته گی هستند؟ واقعیت این است که زندگی ما سرشار از چنین تضادهای نقشی است و داریم با این تضادها زندگی می کنیم. درواقع این موقعیت ماست که دیدگاه ما را نسبت به یک موضوع مشخص می کند و گرنه یک مرد یک پدر است. اگراز موقعیت زنانه به آن نگاه کنیم او را مضحک و کمدی می بینیم چرا که در تقابل با قدرت زنانه قرار می گیرد و درنتیجه باید جایگاه فرودست تر داشته باشد. اگر از موقعیت یک فرزند به مرد نگاه کنیم او تمام سرمایه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را دراختیار ما گذاشته است تا ما قدرتمند شویم. اینچنین است که پدر نماد ازخود گذشتگی، ایثار و اسطوره خوبی ها می شود.

🔺در نتیجه، نگاه ما به انسان نه آنچنان طنزآلود و نه آنچان تراژدیک است که وانمود می کنیم. شاید این نشان می دهد که خوانش و نگاه ما براساس رشد اندیشه های انسان گرایانه گرایش پیدا نکرده است. ما همچنان خوانشی منفعت طلبانه به پدیده های زندگی داریم. به همین خاطر من نگاه کمدی به مرد را به نگاه تراژدی به پدر ترجیح می دهم. چرا که در نگاه کمدی باید از قدرت اندیشه کمک گرفت تا بتوان جایگاه مرد را به سخره گرفت.

📌منبع این مطلب: ارسالی مخاطب گرامی کانال

https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐زوال پدرسالاری و ظهور پدر دوستی

✍نعمت الله فاضلی

🔺 خدمت دوستان فرهیخته و نازنیننم میلاد امام علی (ع) و روز پدر را صمیمانه تبریک می گویم و بهترین ها را برایتان آرزو دارم.

🔺یادتان باشد که اگر در زیر سایه مهر و محبت پدر و مادر هستید، قدرشان را بدانید. من که اکنون از وجود هر دو آن ها محرومم می دانم که شنیدن صدای گرم و عاشقانه پدر و مادر واقعا پاره ای از نیاز وجودی ما آدم هاست. وقتی این صدا نیست، جایی از روح و روان آدمی با خودش درگیر است و کاستی عمیقی را تجربه می کند. همین که پدر و مادرتان شما را نگاه کند، دلش برای تان تنگ شود، منتظر آمدن تان باشد، بگوید قربون تون برم ننه جون، بوس تان کند، یا گاهی پدرانه غر بزند، و هزار مهربانی ریز و درشتی که پدر و مادرها بلدند، همین این ها نیاز انسانی ما هستند و با همین ها زندگی می شود زندگی. قدر بدانید و بروید همین الان پدر و مادرتان را طواف کنید. دورشان بگردید. یک بار هم به نیابت ما یتیم ها پدر و مادرتان را طواف کنید. بگویید همه ما آدم ها شما پدر و مادرها را دوست داریم و به شما و وجودتان محتاجیم.

🔺 می دانید به قول مرحوم استاد قانعی راد ما با زوال نهاد پدرسالار روبرو هستیم و این زوال را همه جا شاهد هستیم. اما مهر پدری زوال پذیر نیست. اتوکلاینبرگ در کتاب «روان شناسی اجتماعی» توضیح می دهد که «مهر مادری» در دنیای انسان ها امری اجتماعی است و در دنیای مدرن این مهر تقویت شده است. گمان می کنم اکنون شاهد گسترش مهر پدری هم هستیم.

🔺در نتیجه کاهش تعداد فرزندان و گسترش تحصیلات عالی و سواد در ایران و بسیاری عوامل دیگر، مهر پدری نیز تقویت شده است. جامعه ما از فضای پدرسالاری کم کم فاصله گرفته و این فاصله گرفتن در دهه های آینده بیش تر هم خواهد شد، اما نیاز مبرم ما به محبت خانوادگی نه تنها کم تر نشده است بلکه بیش تر و بیش تر از همیشه است و خواهد بود.

🔺در این عصر تنهایی، دوری ها، غربت ها، هجرت ها، غم ها و بسیاری از گرفتاری های ریز و درشت زندگی، شاید چشمه زلال و بی انتهای مهر مادر و پدر، همچنان بزرگ ترین منبع آرامبخش و پناهگاه عاطفی و روانی ما باشد.

🔺 شاید نهاد خانواده دیگر قوام و دوام پیشین خود را نداشته باشد و نتواند در آینده حفظ کند، اما مناسبات خانوادگی همچنان باقی می مانند، مناسبات انسانی و محبت آمیزی که اساس آن مهر مادری و پدری است. در این فضای جدید مهر پدری نیز همپای مهر مادری رشد و گسترش می یابد. باری، ما با زوال پدرسالاری روبروییم و با ظهور پدر دوستی.

☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

✍نعمت الله فاضلی/مانی کلانی

همانطورکه پیشتر گفته بودیم، این کار حاصل تلاش مشترک ما و ۱۳نفر از صاحبنظران ایرانی است ولذا نمادیست از ثمره دادن کار جمعی، ارزشمندی گفتگوی انتقادی و تاکیدی است بر اهمیت همکاری، تحمل سلایق گوناگون و مدارا.

در این راه متن های این کتاب بارها و بارها تغییر و ویراسته شد تا امانت دار صادق تمامی یا عمده صداهای سرزمین مان ایران باشیم. پس بیایید انتخاب این کتاب بعنوان کتاب شایسته تقدیر را بهانه ای بگیریم که به اصل موضوع رجوع کنیم:

خشونت، تک روی، تحقیر، بنیادگرایی و تعصب در این کشور هیچ جایگاهی ندارد و هرگز نخواهد داشت و برای حداقل رفاه این مردم طوفان زده، راهی جز تحمل، اعتماد متقابل و همکاری و دوستی بین عوام و خواص سرزمین مان وجود ندارد. کسانی که حرمت آکادمی را رعایت نمی کنند و صداهای متکثر را سرکوب یا نوآوران علوم اجتماعی و انسانی را به حاشیه می رانند، در پروژه آینده ایران معاصر، از جایگاهی برحق برخوردار نخواهند بود. این کتاب با شیوه تدوینش متکی بر دوستی و صلح، قدم کوچکی خواهد بود در راه بزرگ کارهای روی زمین مانده و برای آبادانی و توسعه کشورمان.

☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐چرا مردم با شریعتی شوخی می کنند؟ (2)

✍نعمت الله فاضلی

🔺شریعتی به این ترتیب وارد زندگی روستایی شد. یعنی ابتدا از طریق یک معلم و وقتی انقلاب شد از طریق کتابخانه و بعد از طریق کتابهایش. اصلاً ما در آن زمان بیش از اینکه انقلاب اسلامی را بشناسیم شریعتی را می¬شناختیم، چون معلم های روستا عمدتاً تحت تاثیر شریعتی بودند و شریعتی بیشتر برای نسل جوان و نوجوان روستا که وارد انقلاب می شدند شناخته شده بود. در روستای ما از اول انقلاب تا الان هم مردم روستایی یعنی قدیمی ترها به انقلاب نپیوستند. می دانید که انقلاب پنجاه و هفت، انقلاب روستایی نبود؛ انقلابی بود که طبقه متوسط شهری کرد؛ البته آرمان های روستایی را داشت؛ یعنی از آرمان های مستضعفین و روستایی ها دفاع می کرد. در روستای ما یعنی مصلح آباد فراهان نسل نوجوان و جوانش که ما بودیم از معلم ها و از طریق شریعتی به کسانی تبدیل شدیم که طرفدار انقلاب بودیم و بعداً بسیجی شدیم و الی آخر.

🔺بعدها که در سال شصت و دو به دانشگاه تبریز رشته پژوهشگری علوم اجتماعی آمدم اولین انتظاری که داشتم این بود که شریعتی را در کتاب های درسی ببینم؛ چون تصورم این بود که شریعتی جامعه شناس است؛ ولی جالب بود که هیچ چیزی از شریعتی در دانشگاه و رشته علوم اجتماعی نبود چون شریعتی تا سال های حدود شصت و هفت همچنان شریعتی ایدئولوگ بود نه شریعتی آکادمیک، یا فرد دانشگاهی صاحب نظریه یا فیلسوف یا مورخ. تا آن زمان شریعتی در ذهنیت عمومی و فرهنگ مردم فیلسوف، مورخ یا جامعه شناس به معنای دانشگاهی آن نمی شناختند. او جامعه شناس بود اما منتها نه به معنای جامعه شناسی که در دانشگاه است. مردم عادی کوچه و بازار نمی دانستند جامعه شناس یعنی چه؟ هنوز هم نمی دانند. هنوز هم این کلمه معنای روشنی برای مردم عامی و عادی ندارد. از سال های شصت و چهار به بعد بود که کم کم شریعتی وارد دانشگاه ها شد؛ یعنی کم کم استادهای دانشگاه در بحث های درسی بخصوص در رشته های علوم اجتماعی، تاریخ و علوم سیاسی وارد شد ولی به نحو کند و بطئی.

🔺فکر می کنم مثلاً از سال های هفتاد ودو به بعد است که کم کم چهرۀ جدید از شریعتی به نام «شریعتی دانشگاهی» ظاهر می شود. شریعتی جدید حالا کاملا چهره اش آشکار شده است. شریعتی ای که دیگر این شریعتی خودش نیست، بلکه دانشگاه ها متن هایی دربارۀ او تولید می کنند و رساله ها و پایان نامه ها و نظریه هایی در مورد او می نویسند. این شریعتی دانشگاهی که هنوز هم ادامه دارد مجموعۀ وسیعی از مقالات و سخنرانی ها و کتاب هایی است که در محیط های دانشگاهی دارند دربارۀ شریعتی تولید می کنند و حالا مناقشه بر سر این است که آیا شریعتی نظریه پرداز هست یا نیست؟ چه نوع نظریه پردازی است؟ شریعتی فیلسوف هست یا نیست؟ جامعه شناس هست یا نیست؟ مورخ هست یا نیست؟ و پرسش هایی از این نوع دربارۀ شریعتی مطرح می شود، روش شناسی شریعتی، مفهوم سازی شریعتی و بحث هایی از این نوع.

🔺 اما از سال های هفتاد و شش به بعد با ورود جامعۀ ایران به جامعۀ رسانه ای شده، شکل گیری فضای مجازی و گسترش سیستم پیامک یا SMS یا به نوعی فاصله گرفتن از فضای انقلاب به معنایی که سال پنجاه و هفت شکل گرفته بود، آن شریعتیِ ایدئولوگ درواقع فاصله گرفت. البته همان طور که اشاره کردم آن شریعتی ایدئولوگ در فرهنگ مردم به معنای عامۀ خودش هم لزوماً چهرۀ نظریه پرداز را نداشت، نشانه ها و نمادهای یک «قهرمان فولکلوریک» را داشت. مثلاً تصاویر شریعتی که می ینید یک مرد کچل، کرواتی و از بعضی زاویه ها بعضی از عکس هایش جذاب و تودل برو است، کت و شلواری یک چهرۀ تیپیکِ طبقۀ متوسط مدرن که به نوعی این به لحاظ نمادین برای طبقه متوسط شهری جذابیت داشت و هنوز هم دارد. در بعضی از تصاویرش سیگار هم می¬کشد که آن سیگار و سر بی مو و کروات به او فیگورِ سینمایی می دهد و جذابیت های خاص سینمایی برای او ایجاد می کند.

🔺سال پنجاه و شش هم که فوت کرد، مرحوم شدنش، شایعه ای برای او درست کردند که شهید شده است. با اینکه پزشک قانونی بریتانیا اعلام کرد او شهید نشده است. عبدالکریم سروش و همراهانش که او را غسل داده بودند هم اعلام کردند که ما شهادت می دهیم که ایشان شهید نشده است. ولی مهم نیست، جامعه و طبقه متوسط فرهنگی شهری شده به «قهرمان فولکلوریک» خودش نیاز دارد؛ قهرمانی که خاصیت ایدئولوژیک دارد. به این ترتیب مرحوم علی شریعتی شد «معلم شهید» انقلاب. هنوز در سایت او نوشته اند سایت «معلم شهید». با اینکه قطعاً مشخص است که او شهید نشده است اما آن «تصویر عامه پسندی» که از «شهید مدرن» در فرهنگ و فضای فولکلوریک جامعه است باید حفظ شود تا شریعتی جذابیت خودش را حفظ کند.

https://vrgl.ir/4Qerp
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 تفاوت کلمه و مفهوم

✍نعمت الله فاضلی

🔺ما باید مرز بین کلمه و مفهوم را بدانیم و اهمیتی که مفهوم در ساخته شدن جامعه دارد را هم بشناسیم .

🔺مورخ بلند آوازه آلمانی رینهارت کوزلک که در سال 2008از دنیا رفت در سال‌های 1950 و 1960 پارادایمی به نام کانسپچوال هیستوری یا همان تاریخ مفهومی را شکل داد. رینهارت کوزلک کتابی هشت جلدی نوشت و در آنها نشان داد که چه طور هر مفهوم وقتی شکل می‌گیرد در آینده نفوذ می‌کند و آینده جامعه را می سازد .

🔺البته او بین کلمه با مفهوم فرق می گذاشت، مثلا چیزهائی مثل آزادی یا برابری یا سیاست یا عدالت یا جنسیت یا طبقه یا دولت اینها هر کدام مفهوم اند، اما وقتی می گوییم میز یا وقتی اسم شی ای را به کار می بریم این‌ها کلمه هستند. فرق این دو این است که مفهوم همواره با ایهام سرو کار دارد . معنای مفهوم از راه تفسیرش امکان‌پذیر است، اما معنای کلمه نیاز به تفسیر ندارد. از آن جائی که مفاهیم کانسپت یا تفسیر می‌شوند ، همین امر به مفاهیم قابلیت می دهد که انرژی هایی را در جامعه ایجاد کنند و در شکل گیری سرشت و سرنوشت گروه ها ملت ها و انسان ها مثل تکنولوژی و مثل چیزهای دیگر قدرت عظیمی داشته باشند .

🔺آموزش، یادگیری، درس خواندن و درس دادن که موضوع بحث ماست از جنس مفاهیم اند . رینهارت کوزلک نقش عجیبی در زندگی علمی‌اش ایفا کرد، از این حیث که نشان داد اگر می خواهیم جامعه را بشناسیم و به‌ویژه در حوزه حکمرانی و سیاست و می خواهیم در آینده نفوذ کنیم، نباید از قدرت مفاهیم غفلت کنیم.

🔺البته این که ما به قدرت مفاهیم پی ببریم، نیازمند محققان و گفت و گوهای آدم های فرهیخته‌ای است که به‌طور جدی بر روی اینکه در هر جامعه ای تاریخ آن جامعه چه مفاهیمی را برساخت می کند ، چگونه برساخت می شوند و مفاهیم از چه ساز و کاری برای نفوذ در آینده برخوردار می شوند متمرکز شوند.

🔺رینهارت کوزلک به طرز ماهرانه و نبوغ آمیزی نشان داد که مفاهیم وقتی که مفهوم می شوند تغییر یافتن آنها بسیار دشوار است، سخت مقاومت می کنند و مفاهیم محافظه کارترین نیروها در جامعه هستند. به همین دلیل نگاه کوزلک به ما نشان داد که تاریخ با مفاهیم نسبت بسیار عمیقی دارند.

🔺در حوزه آموزش در جامعه ما اتفاقا می بینیم که چه طور مفاهیم شکل می گیرند و در آینده ما نفوذ می کنند و جا خشک می کنند .ساز وکار جا خشک کردن مفاهیم هم این است که به امور بدیهی و طبیعی و اجتناب ناپذیر تبدیل می شوند. ما به ندرت یا شاید هرگز در حوزه آموزش و گفتمان آموزش به درس خواندن و درس دادن و درس گرفتن یا حتی درس توجه نمی کنیم و وقتی هم که بخواهیم بحث بکنیم فورا نیروهایی پیدا می شوند و به ما می گویند که اشکال از این مفاهیم نیست، این ها همه جور معنایی دارند و مشکل را باید در جای دیگری دید، بودجه کم است، تکنولوژی کم است ، زبان نقشی ندارد و همگان به هر معنایی که دلشان می خواهد مفاهیم را به کار ببرند و مفاهیم در روح ما نفوذ می کنند و اجازه نمی دهند که ما آنها را دستکاری کنیم و جایشان را تغییر بدهیم و اندازه‌شان را بفهمیم .

🔺فکر می‌کنم مفهوم یادگیری دلیل دارد که در زبان ما به سادگی به کار نمی رود . من در تمام این سال‌های اخیر سعی کردم عبارتی را در گفت و گوهای روزمره ام مکرر به کار ببرم، این عبارت این است که از شما آموختم . دقت کردم دیدم که به ندرت کسی پیدا می شود در گفت و گوهایش بگوید از شما آموختم ، کلمه آموختن یا یادگرفتن، گویی مغایر با حس غرور ماست و یکی از راه های این که عبارت درس دادن نفوذ می کند این است که روی مفاهیم رقیب خودش انگ منفی می زنند. این‌که ما به هم بگوئیم از هم آموختیم هیچ مغایرتی با غرور ما ندارد، ما از هم می توانیم بیاموزیم یا بهتر است بگویم باید بیاموزیم اما نمی گوییم. عکس این نکته حالا جور دیگری است ما خیلی راحت می گوئیم که امروز می خواهم تدریس کنم یا به او درسی دادم یعنی گویی تدریس کردن و درس دادن و منبع فیض شدن و عبارت‌هایی از این نوع غرور آمیزاست، در حالی که واقعیت این است که ما وقتی که بتوانیم بیاموزیم، توان یاد دادن را اگر که چنین عبارتی درست باشد خواهیم داشت بهتر است بگویم هر وقت ما الهام پذیر باشیم ، الهام بخش هستیم.

https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

‍ ‍ #قسمت_دوم

🔹 درک آواز ادیب با نظری بر نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو!

نسل پنجم پژوهش‌ پیرامون جامعه‌شناسی موسیقی را می‌توان شامل طرح مفاهیمی چون سبک زندگی و سرمایه فرهنگی از سوی بوردیو تلقی کرد. بوردیو معتقد است سرمایه فرهنگی به‌عنوان تمایلات زیباشناختی به استعداد و توانایی درک، رمزگشایی و نیز توانایی ارزش‌گذاری آثار هنری اطلاق می‌شود. وی معتقد است آثار هنری دارای کدهایی هستند که رمزگشایی این کدها به میزان سرمایه فرهنگی فرد باز‌می‌گردد. بوردیو معتقد است آثار هنری طبقات اجتماعی بالاتر دارای کدهای پیچیده‌تری نسبت به کدهای موسیقی عامه است؛ در واقع بوردیو بین سرمایه فرهنگی و ذهنیت اشخاص با نوع موسیقی انتخابی رابطه مستقیم ایجاد می‌کند.

از این منظر می‌توان مطابق نظریه بوردیو آواز ایرانی به خصوص مکتب آوازی اصفهان و به‌ویژه آواز ادیب را با توجه به خاستگاه دستگاهی و ردیفی آن از نوع موسیقی فاخر و دارای کدهای پیچیده توصیف کرد که رمزگشایی این پیچیدگی‌ها نیازمند سرمایه فرهنگی بالایی است.
حسین عمومی از مدرسان آواز، مکتب آوازی را مجموعه‌ای از اندیشه و مهارت‌ها می‌داند که مدلی منسجم ساخته و دارای پیروان و عاملانی باشد و به‌علاوه راه جذب اندیشه‌ها و مهارت‌ها را بر خود باز بگذارد. در بین مکاتب سه‌گانه آواز ایران (اصفهان، تبریز و تهران) مکتب اصفهان دارای جایگاه ممتازتری است که این امر را باید در ویژگی‌های آن جستجو کرد. توجه و تاکید بر ادای صحیح شعر و بیان درست آن، استفاده مناسب از تحریر و ادوات آن، تلفیق مناسب شعر و آواز و مناسب‌خوانی از جمله ویژگی‌های منحصر به فرد مکتب آواز اصفهان و به‌تبع آن آواز ادیب به‌عنوان یکی از قلل آن، به شمار می‌رود. مطابق آنچه بوردیو در نظریه سرمایه فرهنگی بیان می‌دارد رمزگشایی از این نوع موسیقی مستلزم سرمایه فرهنگی بالایی است. باری فهم آواز ادیب نیازمند شناخت دقیق شعر و اوزان شعر پارسی و نیز آشنایی با دستگاه‌ها و ردیف‌های موسیقی ایرانی است؛ گرچه صدای ادیب به‌طور خاص و آواز ایرانی به‌طور عام برآمده از پهنه‌ی تاریخ ایران زمین است و دستگاه‌های موسیقی ایرانی در تارو پود هر ایرانی نهادینه شده است.
تئودور آدورنو معتقد است شنوندگان موسیقی به ۷ دسته تقسیم می‌شوند. با نظری بر نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو می‌توان مطابق تقسیم‌بندی آدورنو شنوندگان متخصص (دارای دانش و توجه به زوایای فنی) و شنونده خوب (موسیقی به مثابه زبان مادری اوست و اتفاقات درونی را دنبال می‌کند اما خاستگاه فنی آن را نمی‌داند) را با میزان سرمایه فرهنگی بالا توصیف کرد و شنوندگان دیگر نظیر: شنونده فرهنگی، احساساتی، متعصب و ... را در مراتب دیگر قرار داد. از این منظر شنوندگان متخصص و خوب به سبب سرمایه فرهنگی بالاتر توانایی بیشتری در رمزگشایی و فهم موسیقی فاخر دارند؛ از این‌روی آواز ادیب را می‌توان مناسب شنونده متخصص و شنونده خوب توصیف کرد؛ گرچه دسته‌های دیگر نیز به فراخور استعداد و سرمایه فرهنگی خود می‌توانند ره‌توشه‌ای از آن بردارند و احتمالا حظی ببرند و مصداقی بر بیت آب دریا گر نتوان کشید پس به قدر تشنگی باید چشید، شوند!

🔸 صفحات جاودانه ادیب خوانساری

دیسکوگرافی صفحات ادیب خوانساری شامل ۴ دوره است:
_ صفحات کمپانی هیز مستر ویس ۱۳۰۶؛
_ صفحات کمپانی هیز مستر ویس ۱۳۰۸؛
_ صفحات کمپانی بایدافون ۱۳۰۹؛
_ صفحات کمپانی هیز مستر ویس ۱۳۲۶.

البته از ادیب صفحاتی نیز با تار برازنده (۱۳۱۰)، صفحات کمپانی اودئون (۱۳۲۷)، صفحه ضبط شده با ارکستر طاطایی (۱۳۲۷) و نیز ردیف آوازی ضبط شده با تار ابراهیم سرخوش (۱۳۵۶) نیز به یادگار مانده است.

از آثار با ارزش به جا مانده از نوای نغز و دل‌انگیز ادیب می‌توان آثار زیر را بر صدر نشاند:

آواز مثنوی افشاری/ گر زحال دل خبر داری بگو (مولوی)؛
آواز چهارگاه/ چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی (سعدی)؛
آواز دشتی/ چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست (حافظ)؛
آواز بیات اصفهان/ تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد (سعدی)؛
آواز ماهور/ غلام همت رندان و پاکبازانم (سعدی)؛
آواز شور/ گر به میخانه روم بار دگر (حافظ)؛
آواز بیات ترک/ ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی (سعدی).

✍ حسن مایلی

روحش شاد و نامش جاویدان باد!

🔶 به پیوست آواز ادیب خوانساری در ماهور را گوش جان بسپارید

...........
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐جامعه و موقعیت های دشوار

✍️سجادبهزادی

🔺در این موقعیت دشوار تاریخی و در آغاز سال ۱۴۰۰ ؛ کارکرد دولت و حاکمیت برای برون رفت از وضعیت پیش رو برای بسیاری ناامیدکننده است.برخی نیز نه احساس ناامیدی کامل می کنند و نه آنچنان امیدی به بهبود وضعیت در آینده نزدیک دارند.در این میان تکلیف جامعه با انبوهی از مشکلات چیست و چه نقشی در این موقعیت دشوار تاریخی بر دوش جامعه خواهد بود؟

🔺این پرسش سخت را تنها از خودم و هم نوعانم می پرسم.از جامعه ی خسته ایران می پرسم ؛ در این موقعیت دشوار تاریخی که اکنون در آستانه قرن جدید و سال ۱۴۰۰ رسیده ایم برای خود چه وظیفه ای در نظر گرفته ایم؟

🔺در موقعیتی که بخش بزرگی از جامعه در فقرغوطه و حال خوشی ندارد ؛ آیا اصلا می شود کاری کرد و وظیفه ای برای خود متصور بود؟

🔺فقط میدانیم تا رسیدن به دعای تحویل سال ؛ "حول حالنا الی احسن الحال" فاصله زیادی داریم اما در این حالی که نیکو نیست آیا وظیفه ای داریم و یا در ناامیدی کامل ، خود را محکوم به غرق شدن می دانیم؟

🔺سال ۱۴۰۰ رسیده است و سختی های زیادی پشت سرگذاشته ایم ؛ اما ملت های زیادی در همین وضعیت و حتی بدتر از آن ، راه نجات و امید را بر خود نبستند وسخت تلاش کردند.آیندگان یک روز ما را در این موقعیت تاریخی دشوار خواهند سنجید و از ما سوال خواهند پرسید که چه کردید و چه باید می کردید اما نکردید؟

🔺"نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار..." خوش به حال افرادی در جامعه که با همه دردهای مشترک، اگر هم شکسته اند اما پا پس نکشیده اند، کنش گر هستند و در برابر تاریخ خود را پاسخگو می دانند.

🔺"نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار..."خوش به حال کسانی که اگر چه به قول مرتون جامعه شناس آمریکایی "فرصت های مشروع در جامعه را برای رسیدن به هدف، نابرابر" می دانند اما همچنان از اندک روزنه ای که هست بهره می گیرند و موقعیت خلق می کنند.

🔺میدانم که اغلب افراد جامعه در تنگنا هستنداما مگر می شود تسلیم شد.یک حقیقت را هم می دانیم که در نهایت تمام علوم با یک "واقعیت عینی" روبرو هستند و نمی توان مشکلات را "ذهنی و تخیل مآبانه" مدیریت کرد و باید همه یک روز تسلیم علم باشیم و حقیقت آنچه هست و آنچه باید باشد را به چشم خود ببینیم.تا آن لحظه فرا نرسد تنگناها کمتر نمی شود.مسلم هست عده ای نمی خواهند آن لحظه فرا رسد ؛ اما وظیفه جامعه چیست؟باور کنیم خمودی و رکود چاره کار نیست.

🔺بیایید در این سال و قرن جدید ، جدا از دولت ها و سیستم ها که هزار و یک نقد بر آنها هست و هزار ویک کار نکرده دارند ، به تشریح وضعیت خودمان برآییم. نقصان های کارکردهای حاکمیتی کم نیستند اما ما نمی توانیم تا ابد در غم و اندوه بمانیم و نگاهی تلخ بار به آنچه می گذرد داشته باشیم.باید هر یک از ما در جامعه کنونی ایران از خود بپرسیم دقیقا کجای این وضعیت از هم گسسته قرار داریم.

🔺یقین بدانیم دستی از غیب برای حل مشکلات از راه نخواهد رسید.تنها میل و انگیزه و اراده کنشگری و مطالبه گری ماست که نجات بخش خواهد بود.حتی اگر ذات قدرت به سختی تغییری را بر تابد ، نباید ابتر و عاجز باشیم و تا همیشه در پیله ی انقیاد بمانیم.

🔺در آغاز سال ۱۴۰۰ شرایط بر ما سخت تر از همیشه می گذرد اما هیچ برهان اخلاقی نمی گوید که از تعهد خود به آنچه می توانیم انجام دهیم بگریزیم ، حتی اگر توان مان ذره ای در برابر کوه مشکلات باشد.هیچ استدلال اخلاقی نمی گوید حالا که "اعتماد عمومی" بعنوان مهم‌ترین مؤلفه سرمایه اجتماعی مدام در معرض آسیب های گوناگون قرار دارد، این امر بهانه مناسبی برای دست کشیدن از مسئولیت ها باشد.

🔺از جامعه در این موقعیت دشوار تاریخی نمی توان انتظار داشت که برای اتوپیای مدینه فاضله مدام از خود هزینه کند؛اما می توانیم پله پله و آرام آرام امیدوار باشیم و به رشد نهادهای مدنی کمک کنیم ، در جامعه تاثیرگذار باشیم و بارقه های امیدکه به صورت اندک، اینجا و آنجا زائیده می شود را ارج بگذاریم. آیا شما راهی جزء این می شناسید؟!

📌منبع این مطلب: ارسالی مخاطب گرامی کانال

https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 سال 1399، سال فلاکت و فرهنگ

✍نعمت الله فاضلی

🔺سال 1399 به پایان رسید، اما دفتر کرونا همچنان باز است. در این سال هزاران نفر جانشان را از دست دادند، هزاران نفر در بیماری روزهای سختی را گذراندند، هزاران هزار نفر با فقر و نداری دست و پنجه نرم کردند و همچنان اسیر فقرند. کرونا بحران جهانی بود. ما علاوه بر آن، درگیر تحریم های سخت بین المللی بودیم و همچنان هستیم. فقری که تحریم ها بر مردم ما تحمیل کرده، بیش از کرونا زندگی را بر میلیون ها نفر تلخ کرده است. سال 1399 این گونه بود که «سال فلاکت» شد.

🔺 اما در این سال ناگزیر شدیم تا بیش از همیشه به انسان بیندیشیم و به رنج ها و سلامت او توجه کنیم. کرونا ما را به قرنطینه برد و مفهوم جدیدی به نام «فاصله اجتماعی» را رواج داد. در این سال بود که دریافتیم روابط اجتماعی، آیین ها و مناسک و تشریفات برای زندگی ما چه کارکردهایی دارند.

🔺خانه در سال 1399 برای ما اهمیتی تازه پیدا کرد. اهمیت علم مجددا برای مان برجسته شد و ناگزیر شدیم برای نجات به سراغ علم برویم. همچنین بازار با بحران روبرو شد و ناگزیر شدیم مصرف را گونه ای دیگر ببینیم و درباره اش بیندیشیم.

🔺 شاید مهم ترین تجدید نظرها مربوط به شیوه سلطه و بهره کشی ما از طبیعت باشد. کرونا محصول بر هم خوردن تعادل انسان و طبیعت است. بحران های زیست محیطی و شیوع کرونا موجب شدند تا ما در ایران به پایداری محیط زیست و توسعه پایدار بیش از گذشته توجه کنیم. این ها و بسیاری نکات دیگر بازاندیشی هایی بوده اند که لاجرم ما را به خلق و گسترش فرهنگی دیگر وادار و دعوت می کند.

🔺من نیز در مقام معلم انسان شناسی (مانند بسیاری معلمان و محققان دیگر) تمام سال 99 را درگیر توسعه این توجه به فرهنگ و ضرورت بازاندیشی بودم. اسفند سال 1398 که کرونا آمد و به کرونانگاری مشغول شدم از همان ابتدا از بحران فراگیر و ضرورت تأمل و بازاندیشی در تمام ساختارها و سیاست ها و حتی سوژه ها صحبت کردم. تمام سال را صرف نوشتن، اندیشیدن و سخن گفتن درباره کرونا و بازاندیشی های ممکن و ضروری کردم. نمی دانم حاصل این تلاش ها چه بود اما باورم این بود که ره بادیه رفتن به از نشستن باطل است.

🔺 اکنون سال 1399 ،سال فلاکت و فرهنگ، خاتمه یافت و سال 1400 را آغاز می کنیم. گمانم این است که این سال نیز درگیر فلاکت و فرهنگ خواهیم بود. اگر خواهان آینده ای بهتر هستیم ناگزیر باید اراده ای جمعی برای تجدید نظرهای واقعی و عملی هم در نظام حکمرانی و گفتمان حاکم و هم در شیوه و سبک زندگی شهروندان صورت گیرد.

🔺راه عملی برای تحقق چنین تجدید نظرهایی این است که هر کس در هر جایی با هر نقش و مسئولیتی، تصمیم بگیرد «آغازی تازه» در فعالیت ها و زندگی اش تجربه کند. البته این توصیه و راهبردی کلی و فاقد هرگونه دستور العمل اجرایی است.

🔺 در مقامی نیستم که دستورالعمل اجرایی برای تحقق چیزی تدوین کنم. تنها کاری که از دست من بر می آید این است که به فرایند بازاندیشی و گسترش آن از طریق گفت و گوهای عمومی کمک کنم. ما نیازمند تقاضای اجتماعی برای گسترش بازاندیشی هستیم. امیدوارم 1400 سال تعمیق بازاندیشی و تحقق آن باشد. در غیر این صورت شاهد گسترده شدن و عمق یافتن فلاکت و شاید فروپاشی خواهیم بود. در این صورت فرهنگ هم دیگر نمی تواند کاری برای جامعه کند.

📌@DrNematallahFazeli
.........................................
☀️https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 چگونه فلسفۀ علوم اجتماعی بخوانیم؟

✍سیدمحسن ملاباشی

🔺 «چگونه فلسفۀ علوم اجتماعی بخوانیم؟» طبیعی است پاسخ‌دادن به این پرسش، مانند پاسخ‌دادن به پرسش‌های مطالعاتی دیگر، به مخاطب بستگی دارد. به این معنا که از خواندن فلسفۀ علوم اجتماعی چه هدفی را دنبال می‌کند، با این عرصه تا چه اندازه آشناست، چقدر با علوم اجتماعی و با چه حوزه‌هایی از آن آشنایی دارد و آشنایی‌اش با فلسفه در چه حدی است و... .

🔺اما ضمن نادیده‌نگرفتن همۀ این نکته‌ها و ویژگی‌ها همواره تلاش کرده‌ام دست‌کم پاسخی روشن و تا حدی منظم با مخاطبان در میان بگذارم و بازخوردهای مثبتی هم از آن‌ها گرفته‌ام و به همین دلیل، این پاسخ را در اینجا به اشتراک می‌گذارم؛ اما پیش از آن، برای اینکه بتوانم منطق پیشنهادم را بهتر و بیشتر آشکار سازم، کتاب‌های فلسفۀ علوم اجتماعی را دسته‌بندی می‌کنم.

🔺کتاب‌های فلسفۀ علوم اجتماعی را از نظر پارادایم می‌توان به دو دستۀ اصلی تقسیم کرد. دستۀ اول، کتاب‌هایی هستند که نویسنده از موضع و منظر پارادایمی مشخص به برخی پرسش‌های فلسفۀ علوم اجتماعی پاسخ داده است؛ برای مثال، کتاب ایدۀ علم اجتماعی اثر پیتر وینچ به‌طور مشخص، ذیل پارادایم تفسیری جای می‌گیرد و به تعدادی از پرسش‌های فلسفۀ علوم اجتماعی از منظر این پارادایم پاسخ می‌دهد و پارادایم‌ اثباتی را به‌شدت به نقد می‌کشد. کتاب فلسفۀ علوم اجتماعی؛ به‌سوی پراگماتیسم اثر پاتریک برت هم در همین دسته جای می‌گیرد که نویسنده ‌می‌کوشد افزون بر طرح پیشنهادی پراگماتیستی برای فلسفۀ علوم اجتماعی، تا حدی از منظر پراگماتیسم آرای اندیشمندان برجسته را نیز بازخوانی کند.

🔺اما دستۀ دوم، آثاری هستند که نویسنده بیشتر در جایگاه مفسر و تحلیلگر تلاش می‌کند همۀ پاسخ‌های موجود یا دست‌کم، برجسته‌ترین و مهم‌ترین پاسخ‌های موجود به پرسش‌های فلسفۀ علوم اجتماعی را گرد آورد و با مخاطب در میان بگذارد. البته این گردآوری به‌معنای سکوت نویسنده در قبال کاستی‌ها و برتری‌های هرکدام از این پاسخ‌ها نیست و به‌فراخور بحث، هرکدام را کم‌وبیش به نقد هم می‌کشد. کتاب پارادایم‌های تحقیق در علوم انسانی اثر نورمن بلیکی و فلسفۀ علوم اجتماعی؛ بنیادهای فلسفی تفکر اجتماعی اثر تد بنتون و یان کرایب در این دسته جای می‌گیرند.

🔺البته در اینجا نمی‌توان از آنچه لاورنس نیومن در ابتدای جلد اول کتاب شیوه‌های پژوهش اجتماعی: رویکردهای کیفی و کمی می‌گوید هم چشم پوشید. آشکار است که منابع دیگری هم هستند که در هر دو دسته جای می‌گیرند.

📍ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید
sociologyat1glance/cb3gpcc0syyg" rel="nofollow">https://virgool.io/@sociologyat1glance/cb3gpcc0syyg

📌منبع این مطلب:
🔸@philosophyofss
.........................................
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 چرخش تکنولوژیک و جهش پارادیمی آموزش؛  یک مسأله و درهمان حال  یک راه حل

🗣 مقصود فراستخواه

⚡️همدستی کووید 19 با 5جی؛ دوئل اینترنت و آموزش در ایران

📍هشتمین کنفرانس ملی آموزش و توسعه سرمایه انسانی

🔗لینک دسترسی به فایل این سخنرانی
📍https://www.instagram.com/p/CMXXW8ahE_L/
📍https://farasatkhah.blogsky.com/1399/12/23/post-720/%d9%87%d9%85%d8%af%d8%b3%d8%aa%db%8c-%da%a9%d9%88%d9%88%db%8c%d8%af-19-%d8%a8%d8%a7-5%d8%ac%db%8c%d8%9b-%d8%af%d9%88%d8%a6%d9%84-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%aa-%d9%88-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86
.................................
📌@mfarasatkhah
.........................................
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

📚کتاب مجموعه‌داستان «سگ خانواده وانگ»

🔸شامل ۳۰ داستانِ کوتاه خواندنی

💲قیمت کتاب: ۵۵ هزارتومان

📍برای تهیۀ کتاب می‌توانید به آیدی زیر مراجعه فرمایید.
@Nakhadem1358

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐چرا باید باسواد شویم؟ (3) ، بخش پایانی

✍نعمت الله فاضلی

🔺این که در مدارس بحران داریم و دانش آموزان خواندن و نوشتن را نمی آموزند و آن هایی که می آموزند نمی توانند از آن چه آموخته اند برای خلاق و بارور کردن ذهن خود استفاده کنند، ریشه در این واقعیت دارد که «ساختار اجتماعی سواد» را نمی شناسیم و آن را به مهارتی شناختی تقلیل می دهیم. این بحران نه تنها در مدرسه بلکه در آموزش عالی هم وجود دارد.

🔺در مقاله «صورت‌‌‌بندی مسئلۀ سواد دانشگاهی در ایران: نظریه‌‌‌ای نو در زمینۀ نوشتار و نثر دانشگاهی در ایران» (1397) توضیح داده ام که ما دانشگاهی ها هم در جنبه های گوناگون زیبایی شناختی، زبان شناختی و معرفت شناختی خواندن و نوشتن مشکل داریم.

🔺سواد با تمدن، مدرنیته و کل فرهنگ ربط و پیوند عمیق دارد. در مقاله ای با عنوان «انشا و معلمی» (در کتاب «مرگ مدرسه، گفتارهایی انتقادی در آموزش و پرورش ایران») (1398) توضیح داده ام که انشا چه قدر معنا و اهمیت دارد و چه طور ما آن را به یک «درس بروکراتیک» تقلیل داده ایم.

🔺ماساکو واتانابه انسان شناس ژاپنی در کتاب «پرورش هنر استدلال: الگوهای تبیین اندیشه در فرهنگ آموزش ژاپن و آمریکا» (1391) انشا را در نظام آموزشی آمریکا با ژاپن مقایسه می کند و اهمیت انشا در مدارس آمریکایی را نشان می دهد. او می نویسد در برخی ایالت های آمریکا درس انشا درسی که وتویی است و دانش آموزان تا از لحاظ کمی و کیفی حداکثر قابلیت را به دست نیاورند نمی توانند دیپلم بگیرند. او می نویسد «در آمریکا از پایه اول ابتدایی نحوه نوشتن مقاله را تعلیم می دهند و تا سطح دانشگاه از آن به عنوان ابزاری برای سنجش توانایی تحصیلی استفاده می کنند».

🔺در نظام آموزشی آمریکا«شرط ورود به دوره راهنمایی» موفقیت در درس انشا است (ص 104). دقت شود در اینجا نمره قبولی به معنای شرط موفقیت نیست بلکه «توانایی در انشانویسی پیش شرط لازم برای ورود به دوره راهنمای می داند» (107ص). این که در مدارس آمریکایی روی انشا تاکید می شود برای این است انشا تمرینی برای ارتقای قابلیت خوانایی و نویسایی ماست.

🔺درس انشا را از مدارس ایران در زمان احمدی نژاد حذف کردند. تنها درسی که دانش آموزان درگیر خوانایی و نویسایی می شدند. درس ادبیات و انشا و فارسی و دروس دیگر در خدمت خوانایی و نویسایی و سوادند.البته ما خواندن و نوشتن را به خوبی درک نمی کنیم. با خواندن و نوشتن و درک مطلب بحران پیدا کرده ایم.

🔺 آزمونی به نام پرلز وجود دارد که ده سال یکبار برگزار می شود. در این آزمون ما بین پنجاه کشور، چهل و پنجم شدیم. این آزمون نشان می دهد ما چه قدر توانایی خواندن و نوشتن داریم. بسیاری از ما توانایی یک صفحه خلاقه نوشتن را نداریم. چیزی که من به آن بیسوادی سیاه می گویم. بی سوادی سفید زمانی است که فرد توانایی خواندن و نوشتنن ندارد ولی آرزوی خواندن و نوشتن دارد. بیسوادی سیاه وضعیتی است که فرد توهم این را دارد که سواد دارد و دیگر احساس نیاز هم نمی کند.

🔺ما با جمعیت زیادی از لیسانس و فوق لیسانس مواجهیم که سواد خواندن و نوشتن ندارند و احساس نیاز هم به آن نمی کنند. داستان ادبیات و هنرها تا حدود زیادی به داستان خوانایی و نویسایی در دنیای جدید بازمی گردد. جامعه ای در ادبیات و هنرها می تواند خلاق و پرتکاپو باشد که مسئله خواندن و نوشتن را خوب آموخته باشد.

🔺 ما از زمان مشروطه جنبش بزرگی را آغاز کردیم برای این که خوانا و نویسا شویم. عوامل زیادی باعث شد خوانا و نویسا شدن ما به حاشیه رانده شود. یک دلیل همین رسانه های تصویری و بینایی محور شدن جامعه است. بخشی از داستان جامعه ما به همین تصویر محور شدن بازمی گردد. این که با فیلم و عکس لذت می بریم و با کتاب و کتابت فاصله گرفته ایم.

🔺بخشی دیگر برمی گردد به نمایشی شدن جامعه ما، جامعه نمایشی(formalism).یعنی جامعه ماکتی. ماکت مدرسه، نهضت سواد آموزی، کتاب و دانشگاه.... بخش دیگر به این برمی گردد که در شتاب تغییراتی که در سطح جامعه جهانی پیدا کرده است جامعه ما دچار بحران شده است و ما مجال کافی پیدا نکردیم تا در این تغییرات بتوانیم در یک فرهنگ مکتوب مستقر شویم.

🔺جهان غرب از رنسانس شروع کرد و قرن های هجدهم و نوزدهم در فرهنگ کتابت مستقر شد. کتاب «زندگی در عیش مدرن در خوشی»، اثر نیل پستمن مفصل شرح می دهد که در قرن هیجدهم و نوزدهم چه قدر شوق خواندن و نوشتن در آمریکا و کشورهای اروپایی زیاد بود. ما قبل از آن که بتوانیم در فرهنگ کتابت مستقر شویم به یک فرهنگ بصری جهش پیدا کردیم.

📍ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید
sociologyat1glance/o36lb9iokveg" rel="nofollow">https://virgool.io/@sociologyat1glance/o36lb9iokveg
.......................................
📌@DrNematallahFazeli
.......................................
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 چرا باید باسواد شویم؟ (1)

✍نعمت الله فاضلی

🔖 این یادداشت بخشی از یکی از جلسات درس جامعه شناسی هنر و ادبیات در دانشگاه علامه طباطبایی است که در آذر 1399 ارائه شد و یکی از دانشجویان آن را پیاده و تدوین کرده است.

🔺ما در حالی در آستانه سده پانزدهم شمسی هستیم که همچنان 21 میلیون نفر در کشورمان بیسواد و کم سواد هستند. همچنین بخش مهمی از جمعیت باسواد کشورمان نیز بندرت «کاربردهای سواد» را می دانند و از آن بهره می برند. با گسترش فضای مجازی و بصری شدن و سیطره تصویر، اهمیت سواد و خوانایی و نویسایی در ایران در ابهام قرار گرفته است. بگذریم از این که سواد هم در جامعه امروزی صرفا «سواد پایه» یعنی خواندن و نوشتن نیست. از این رو، نیاز داریم که اهمیت سواد را بیش تر و دقیق تر بشناسیم و بشناسانیم.

🔺فقط به خاطر داشته باشیم که در جامعه امروزی جهل، استبداد، فساد، توسعه نایافتگی و بحران های گوناگون زیست محیطی، سیاسی و اجتماعی در جامعه ای که خوانا و نویسا نیست، بهتر و گسترده تر شکل می گیرند و ویران می کنند. شگفت انگیز این است که این بی سوادی گسترده توجه محققان و روشنفکران حوزه عمومی را هنوز به خود جلب نکرده است. لابد من هم که از آن صحبت کنم کاری چندان دلچسب نیست! نه بی سوادان بلکه کل پدیده بی سوادی در جامعه ما رها شده است.

🔺 گمانم این است که ما باید مانند دوره مشروطه درباره اهمیت و ضرورت سواد صحبت کنیم. این گمان که اهمیت سواد آشکار است و ما صرفا نیازمند راه هایی برای ریشه کن کردن بی سوادی هستیم، حدس و گمان درستی نیست. جامعه جدید نمی تواند بدون سواد ساخته شود. ریشه نقص ها و ناتمامی های جامعه امروزمان را باید در همین بی سوادی و کم توجهی به مقوله سواد دانست.

🔺 سخنم را با این نکته آغاز می کنم که خوانا و نویسا کردن جامعه از وعده های دنیای مدرن برای رسیدن به بهروزی جمعی بود. همه ادیان زرتشت، مسیحیت و اسلام وعده هایی را به انسان می دهند، مانند وعده ی رستگاری.

🔺 دنیای مدرن هم از همان قرن هیجدهم و جنبش روشنگری مانند ادیان همراه با آرمان ها و وعده هایی برای انسان ها بود. آرمان هایی چون برابری و مساوات، عقلگرایی،آزادی و فردیت. این وعده ها از طریق مجموعه ای از نهادها قرار بود در جهان معاصر تحقق پیدا کنند. مدرسه، دانشگاه، تکنولوژی ها، صنعت، کارخانه، شهر، و نظام حقوقی و قانونی راهبردها و ابزارهایی بودند که قرار بود انسان معاصر را به گونه ای پرورش دهد که آرمان ها و وعده های روشنگری (عقلانیت، فردیت، برابری و مساوات) را تحقق بخشند. انسان ها در طول تاریخ همواره خواهان زندگی آسوده تر و درد و رنج کم تر بوده اند و تلاش می کرده اند تا برمحدودیت هایی را که طبیعت، سنت و تاریخ بر انسان اعمال میکند فائق بیایند.

🔺مدرنیته و روشنگری وعده می داد که این ها را محقق می کند. نویسا و خوانا کردن انسان ها یکی از راهبردها برای تحقق وعده های روشنگری و مدرنیته بود. جوامع در مسیر معاصر شدن و مدرنیته ی خود لاجرم باید خوانا و نویسا می شدند. در ایران نیز از همان سده سیزدهم با شکل گیری «جامعه جدید» و «تجدد» تقلا برای خوانا و نویسا کردن و «تربیت ملت» آغاز شد.

🔺خوانا و نویسا یعنی انسان و جامعه مدرن بر این استوار است که انسان ها علاوه بر ارتباط شفاهی از طریق کتابت ارتباط داشته باشد. بتوانیم بنویسیم و بخوانیم. خوانایی و نویسایی بخشی از «ضرورت های ساختاری» دنیای مدرن است. منظور از «ضرورت ساختاری» همین است که ما در دنیای جدید باید در «نظام اداری جدید» (بروکراسی) زندگی کنیم، زندگی که مبتنی بر «ارتباط مکتوب» است.

🔺نظام اداری جدید نظامی مبتنی بر مبادله مکتوب است. زندگی ما زندگی بروکراتیک است. ما در عصر سازمان ها زندگی می کنیم. از تولد تا مرگ هر اتفاقی در زندگی ما بیافتد به مجموعه زیادی از سازمان ها گره خورده است. در نتیجه انسانی که می خواهد در این دنیای سازمانی زندگی کند، نیازمند خوانایی و نویسایی است. انسان هایی که در دوران های پیشامعاصر، عشایری و روستایی بودند و نیازی به خوانایی و نویسایی نداشتند.

🔺خلق و ترویج و انتقال دانش ها و مهارت های صنایع، کشاورزی و دامپروری سنتی نیازمند کتابت نبودند. این ها سینه به سینه نقل می شد و مبتنی «روابط استاد-شاگردی» و «دانش ضمنی» بودند نه آشکار و صریح. اما در دنیای جدید انسان ها نمی توانند مانند عصر شکارگری یا دامپروری یا عصر عشایری زندگی کنند. این سخن به این معنا نیست که در گذشته کتابت نبوده است. همواره از سه هزار و پانصد سال پیش که الفبا اختراع شد، کتابت و نوشتن هم شکل گرفت. اما خط و کتابت و خواندن و نوشتن هیچگاه به صورت ساختاری تمام زندگی بشر را در بر نگرفته بود.

📌ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید
https://vrgl.ir/qTVUw
........................................
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐دکتر سید بیوک محمدی دانشمندی گمنام

✍نعمت الله فاضلی

🔺یکی از ناشناخته های بزرگ ایران معاصر، دانشمندان آن است؛ به ویژه دانشمندان رشته های علوم انسانی و اجتماعی. در رشته های علوم طبیعی، علوم پایه و مهندسی کم و بیش اگر محقق و دانشمندی موفق به ایفای نقش علمی و دانشگاهی خود شود، دیر یا زود جامعه از آن آگاه می شود. اما در رشته های گوناگون علوم انسانی و اجتماعی این گونه نیست. اگرچه ما در زمینه توسعه علمی علوم انسانی و اجتماعی چندان که باید و شاید دستاوردهای درخشانی در سطح جهانی نداریم، اما در سطح ملی می توان بسیاری از محققان پرکار و خدمتگزار را دید که بی صدا و بی نام و نان سالیان متمادی زحمت کشیده و نوشته ها و خدمات ارزشمند و ماندگار انجام داده اند.

🔺یکی از این گمنامان، دکتر سید بیوک محمدی است. او در 1325 در تبریز متولد شد و در 1348 به آمریکا رفت و در آنجا لیسانس و فوق لیسانس روان شناسی و جامعه شناسی گرفت و سپس در همان با اخذ دکتری جامعه شناسی در سال 1362 به ایران بازگشت. او تمام عمر خود استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود و در 1398 با درجه استاد تمام (پروفسوری) بازنشست شد. محمدی در عین حال در دانشگاه های تهران، علامه طباطبایی و سایر دانشگاه ها تدریس هم می کرد.

🔺درباره او و خدمات علمی و آموزشی اش بسیار بسیار سخن باید گفت. همسرم در سال های 1368 دانشجوی او بود و درس زبان انگلیسی را با او گذراند. من ابتدا از طریق همسرم با او آشنا شدم. برایم می گفت استاد زبان انگلیسی ما مردی است که انگلیسی را با لهجه آمریکایی و تسلط کامل تدریس می کند و برای دانشجویانش معلمی تمام عیار است. بعدها در سال 1373 که به دانشگاه علامه طباطبایی رفتم محمدی را هم گاه و بی گاه ملاقات می کردم. برای تدریس به دانشکده علوم اجتماعی می آمد و سری هم به من می زد. از همان موقع شوق و شور تحسین برانگیز او در زمینه دانش و معلمی را می دیدم. او در گفت و گوهایش بسیار صمیمی و مهربان و در عین حال دقیق و سخاوتمند بود. همیشه از طرح های پژوهشی اش صحبت می کرد و تعهدش به دقت و سخت کوشی و روشمندی در پژوهش.

🔺در سال 1393 وقتی قرار شد از دانشگاه علامه طباطبایی به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیاییم، یکی از انگیزه هایم همنشینی و مصاحبت با محمدی بود. او هم از آمدنم به پژوهشگاه صمیمانه خوشحال و حتی ذوق زده بود. این تعبیر (ذوق زده) از خود اوست. من و محمدی هم اتاقی شدیم. در یک اتاق، کنار پنجره، میزهای مان روبروی هم بود. منش خاصی داشت و کاملا شبیه دانشمند بود. هر روز صبح ساعت هفت و نیم در اتاق کارش بود. بیسکویت، خرما و قند و چایش همیشه آماده و تسبیحی هم داشت. چند قفسه پر از کتاب های انگلیسی دور و برش بود. معمولا با صدای بلند صحبت می کرد و شروع سخنش همراه با شوخی و خنده بود و خندان بود.

🔺هر هفته یک نقل قول یا جمله قصار از دانشمندان و ادبا انتخاب می کرد و آن را تایپ و بر روی دیوار اتاق یا کریدور جلو اتاقش می گذاشت. حافظه اش انباشته از اشعار کلاسیک بود و به هر مناسبتی شعرهایی شنیدنی و بس شیرین روایت می کرد. برتراند راسل را سرمشق و الگوی علمی و فکری اش می دانست. همیشه با شوق زیادی از راسل برایم سخن می گفت.

🔺اولین نوشته ای که از محمدی خواندم کتاب «پژوهش فرهنگی: مردم نگاری در جوامع پیچیده» نوشته اسپردلی و مک کوردی بود که محمدی آن را در 1372 ترجمه کرد. این کتاب کلاسیک همچنان بهترین راهنمای انجام مردم نگاری است. نثری ساده و آموزشی دارد و ساختاری دقیق و منسجم.

🔺محمدی در 1387 «درآمدی بر روش تحقیق کیفی» را نوشت که باید آن را بهترین راهنمای ساده آموزش تحقیق کیفی به زبان فارسی دانست که بسیار موجز و فشرده است. محمدی کوتاه نویس است. همه کتاب هایش فشرده، دقیق و منسجم اند. خودش می گوید «عادت ندارم کتاب قطور و حجیم بنویسم». محمدی به پژوهش تجربی علاقه مند و بسیار وفادار است. همه نوشته هایش حاصل تحقیقات تجربی نظام مند و روشمند است.

🔺 کتاب «زن ذلیل» (1388) چند بار تجدید چاپ شده و بیش از کتاب های دیگرش شناخته است. شاید عبارت «زن ذلیل» توجه افکار عمومی را جلب کرده است. محمدی به دلیل تحصیلاتش در روان شناسی و روان شناسی اجتماعی به مباحث روان شناسی و روان کاوی بسیار علاقه دارد. کتاب «خودت را بشناس» (1395) بی نهایت خواندنی است. معمولا قبل از انتشار کتاب هایش را می دهد به همکاران بخوانند. یکی از کسانی که قبل از چاپ نوشته های محمدی را می خواند من هستم.

📍ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید.
https://vrgl.ir/DYj5g
................................
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🎵 📖 فایل صوتی کلاس
📜 «تاریخ تحولات فرهنگی ایران»
🗣 دکتر نعمت الله فاضلی

🔺شماره 9: نگاه به تاریخ تحولات در حوزه فرهنگ؛ تحول مفهوم خانه

🔺شماره 10: توجه به تجربه زیسته در تحلیل؛ پیوند میان سطوح خرد، میانی و کلان در تحلیل فرهنگی

🔺شماره 11: حافظه جمعی

🔺شماره 12: نگاه مثبت و منفی به مدرنیته

🔺شماره 13: زندگی دانشگاهی

🔺شماره 14: دستور کار تاریخ تحولات فرهنگی ایران

🔺شماره 15: یادگیری

☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐به یاد پدرم

✍نعمت الله فاضلی

🔺می خواهم درباره پدرم بنویسم. پدران روستایی معمولا به حساب نمی آیند. اما آن ها قهرمان های واقعی هستند. آن ها در طبیعت دشوار و فقر فناوری و انبوهی از نداشتن ها و نشدن ها، زندگی را ممکن می ساختند. کلیفورد کانر در کتاب «تاریخ علم مردم» نشان می دهد که همین مردم ساده و سخت کوش روستایی و عشایری بودند که با زندگی های شان فناوری ها و نوآوری های تاریخ را شکل دادند. اما سهم آن ها جایی ثبت نشده است. هنوز تاریخ فرهنگی روستاهای ما نوشته نشده است و تاریخ پدران روستایی هم مکتوم مانده است. نمی شود در چند جمله و پاراگراف هم زندگی پدرم یا هر انسانی را روایت کرد. اما این طور می شود یادشان را گرامی داشت.

🔺پدرم نیمچه صدایی داشت و دستخط زیبا. در انتخاب لباس و خرید پارچه و این جور چیزها سلیقه داشت. مشهور به داشتن حافظه ای دقیق و شگفت انگیز بود. او توانایی فوق العاده ای در اعداد و حساب کردن داشت. معروف بود که از ماشین حساب دقیق تر و سریع تر کار می کند. آن وقت ها رایانه نبود و چرتکه ابزار حساب و کتاب بود. پدرم استاد چرتکه انداختن بود. مشاغل متعددی داشت. کشاورزی می کرد، همیشه تعدادی گاو و گوسفند پرورش می داد، نماینده شعبه بانک کشاورزی در روستای مصلح آباد فراهان بود، شرکت تعاونی مصرف داشت و خلاصه همیشه مشغول بود. در کارهای خیر و آبادانی روستا همیشه فعال و پیشگام بود. پسر بزرگ خاندان حاج وسعت الله بود. پدر بزرگم چهار همسر داشت و چندین دختر و پسر. خانه ما همیشه پر از رفت و آمد بود. منزل پدرم دو در داشت و هر دو همیشه باز بود. پدرم عاشق رفت و آمد بود. بندرت منزل ما از مهمان خالی بود. روحیه اجتماعی و مشارکت جویانه ای داشت. سال ها با عمویم آسیاب و مغازه مشترک داشتند. شرکت تعاونی مصرف روستا را هم مشارکتی اداره می کرد.

🔺پدرم به مداحی و نوحه خوانی علاقه داشت. ده روز محرم را در بعد از ظهرها با چایی و شیرینی و میوه از تعزیه خوان ها و سینه زن ها پذیرایی می کردیم. منزل پدرم بزرگ بود و چشمه ای از میان عبور می کرد. حیاط ما پر از درخت بود و باغچه زیبایی داشت. پدرم همیشه در حال ساخت و ساز و تعمیرات این منزل بود. روحیه اش نوجویی و نوسازی بود. هیچ چیز برای او ارزشمندتر از کار نبود. پدرم علاقه ای به کت و شلوار داشت و هرگز ندیدم از لباس های سنتی روستاییان استفاده کند. اندکی هم اهل کتاب خواندن بود. البته کتاب های مذهبی. شوخ طیعی هم داشت. به ویژه در جمع های دوستانه. بلند نظر بود و از کمک کردن به دیگران دریغ نداشت. مردم او را «امامی» هم صدا می زدند. نمی دانم چرا این اسم را داشت، اما شاید برای مداح بودنش و ارادتی که به امام حسین (ع) داشت. اما شاید ویژگی مهم او عشقش به مادرم بود. مادری که برای او و همه مصلح آبادی ها الهه مهربانی بود. مردم آبادی ما او را مانند قدیس احترام می گذاشتند. مادرم هم پا به پای پدرم خانه شلوغ و زندگی پر هیاهوی ما را مدیریت می کرد. آن ها به پای هم پیر شدند و دنیایی از محبت و خاطره برای من، ما و همه ساختند و به یادگار گذاشتند و رفتند. یادشان گرامی و روح شان شاد.

☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐چرا مردم با شریعتی شوخی می کنند؟ (3)

✍نعمت الله فاضلی

کم کم از سال های هفتاد ابتدا «شریعتی ادیب» ظاهر شد؛ کسی که شعرها و کلمات قصار زیبایی دارد، اما لزوما این ادیب، شخصیتی مبارز، ایدئولوگ و سنت گرا نیست. اکنون دیگر اهمیتی هم ندارد که سهمش در انقلاب چه بوده و چه نبوده؟ کم کم شریعتی ایدئولوگ به حاشیه می رود، و «شریعتیِ رمانتیکی» ظاهر می شود که این شریعتی به نوعی با شرایط طبقۀ متوسطِ کلان شهریِ رسانه ای شدۀ ما مانند «نمادی مصرفی» ارزشمند است. همان طور که اشاره کردم با شکل گیری سیستم رسانه ایِ پیامک و بعد وبلاگ ها و فضای مجازی و امروزه هم در شبکه تلگرام، شریعتی به عنوان نوعی فولکلور شهری یا کلانشهری ظاهر می شود. بسیاری از کسانی که شریعتی را مصرف می کنند، کتاب های شریعتی را اگر هم داشته باشند نمی خوانند و اگر هم بخوانند مساله شان خوانشِ متن¬های شریعتی نیست، بلکه از کلمات شریعتی گزینش هایی می کنند که مربوط می شود به عشق، به فراغ، تنهایی، به رابطه های رمانتیک و حتی به روابط دوست دختر و دوست پسرها، به جوک ها، شوخی ها و سرگرمی ها. به نوعی اینجا هم شریعتی کچلِ کرواتیِ مدرنِ فرنگی یا غربی شده جذابیت دارد با بعضی از ویژگی هایی که در این فضای فولکلورِ کلان شهریِ رسانه ای شده دارد شکل می گیرد و گسترش پیدا می کند.

همان طور که دیدیم شریعتی لایه های گوناگونی دارد. این لایه اش بحث نشده است. دنیای جدید شهری و کلانشهری همینطور است، قهرمانان خاص خودش را شکل می دهد و از آنها متنِ خاص خودش را می سازد. مثلاً در فرهنگ عامه کلانشهری رسانه ای امروزی ادیسون یا انیشتین به عنوان کسانی که در علم و تکنولوژی جدید نقش دارند، تصویرسازی نمی شود، انیشتینی که در فرهنگِ عامه پسند می آید و تبدیل می شود به نمادی از تخیلِ فرهنگیِ عامۀ مردم، انیشتین دیگر است. مردم با انیشتین و هاپکینز و ماری کوری یا داروین شوخی می کنند و نمادی از آنها برای ارزش های زندگی روزمره خاص خودشان می سازند. این شخصیت ها برای مردم مهم هستند و از اینرو با آنها شوخی می کنند. مردم با هر کسی شوخی نمی کنند. به تعبیر پیتر برگر در کتاب «دعوت به جامعه شناسی» مردم با جامعه شناسان شوخی نمی کنند، چون جامعه شناسان آنقدر برای مردم عادی جدی یا مهم نیستند که مردم با آنها شوخی کنند. شریعتی اُبژه یا نشانۀ جدی در دورۀ معاصر ماست؛ یعنی او به نوعی در شکل دادن به سرنوشت جمعی و فضای معنایی ما نقش داشته و دارد. به همین دلیل مردم با او شوخی می کنند و طنزهایی را با شریعتی می سازند و شریعتی را به نوعی در حریمِ خصوصیِ ذهنیتِ خودشان می پذیرند. این کار را با هر کسی نمی کنند، ویژگی های خاصی شریعتی دارد که لایه های تودرتو و پیچیده ای که هنوز به اعتقاد من از منظر ذهنیت جمعیِ عامۀ مردم باز نشده است. ما هنوز نمی دانیم که در فرهنگِ مردم پسندِ مصرفی رسانۀ ما چه خوانش هایی از شریعتی صورت می گیرد؟

در اینجا فقط خواستم طرح مساله کنم بگویم و شریعتی دیگری در حیاتِ فرهنگی مردم وجود دارد که غیر از آن شریعتیِ ایدئولوگ یا دانشگاهی است. شریعتی دیگری هست که اتفاقاً ارتباط نزدیکی با زندگی روزمرۀ یک کلانشهریِ رسانه ای شدۀ امروز ما دارد.
گمان می کنم که زمان جلوتر برود این شریعتی مهم تر از آن شریعتی ای است که فیلسوفان، جامعه شناسان و ایدئولوگ ها دربارۀ آن بحث می کنند؛ چون درنهایت آن چیزی که جامعه و زندگی اجتماعی را شکل می دهد بحث های فلسفی و سیاسی نیستند که در دانشگاه ها بحث می شود بلکه آن چیزی که واقعاً جامعه را شکل می دهد به تعبیر پیتر برگر و لاکمن واقعیتِ زندگی روزمره است. آنها به آن می گویند «واقعیت اعلاء». چیزی که بتواند در زندگیِ روزمره وارد شود امرِ مهم و تاثیرگذاری است. شریعتی این اقبال را داشته که وارد زندگی روزمره شود. چیزهایی را که باعث شده شریعتی درگیر زندگی روزمره مردم عادی اکنون شود فهرست وار می گویم:
1. جذابیت های زیبایی شناسانه شریعتی: نثر او و ارزش های ادبی که در آثار شریعتی است.
2. جذابیت های شفاهی: شریعتی نه تنها نویسنده و ادیب بلکه اندیشمندِ شفاهی و سخنور توانایی است.
3. تفکر مستقل و نقاد: شریعتی همواره شخصیتِ مدنی باقی مانده است. او اِقبالش بلند بود که بعد از انقلاب، گفتمان رسمی حکومت شریعتی را از خودش طرد کرد و باعث شد شریعتی در جامعه مدنی باقی بماند. آل احمد این اِقبال را نداشت. جلال بعد از انقلاب به شخصیت رسمیِ حکومتی تبدیل شد. حکومت برای او جایزه آل احمد گذاشت و چیزهای دیگر. ولی شریعتی این طور نشد. شریعتی بعد از انقلاب هم شخصیتی مستقل باقی ماند، شخصیتی مناقشه انگیز.

📍ادامه یادداشت را در لینک زیربخوانید
sociologyat1glance/ijuqu92fzdir" rel="nofollow">https://virgool.io/@sociologyat1glance/ijuqu92fzdir
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🎵 📖 فایل صوتی کلاس
📜 «تاریخ تحولات فرهنگی ایران»
🗣 دکتر نعمت الله فاضلی


🔺شماره 1: تفاوت بین تاریخ فرهنگ و تاریخ فرهنگی؛ ضرورت و اهمیت توجه به تاریخ تحولات فرهنگی ایران

🔺شماره 2: چیستی و اهمیت نگاه مساله محور به تاریخ

🔺شماره 3: پیوند مساله و دغدغه شخصی پژوهشگر

🔺شماره 4: ویژگی ها، چرایی، اهمیت و موقعیت رویکرد تاریخ فرهنگی در ایران، تفاوت بین تاریخ (هیستوری گرافی) و تاریخ فرهنگی

🔺شماره 5: مفهوم فرهنگ از دیدگاه ایگلتون، تیلور، کلیفورد گیرتز و روبرت وسنو؛ اهمیت موضع تئوریک در بحث تاریخ فرهنگی

🔺شماره 6: چشم انداز تاریخ فرهنگی

🔺شماره 7: شرح تاریخ فرهنگی ایران و تاثیر آن بر تاریخ جهان

🔺شماره 8: مدرنیته و تجدد ایرانی

☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 چرا مردم با شریعتی شوخی می کنند؟ (1)

✍ نعمت الله فاضلی

🔺می خواهم به عنوان مردم نگار و انسان شناسی که از زاویه فرهنگ و زندگی روزمره در ایران معاصر فعالیت می کند به علی شریعتی نگاه کنم و ببینم براساس مشاهداتم مردم عادی چه فهم و برداشتی از شریعتی را برساخت کرده اند. برای من شریعتی در اینجا نه نویسنده، بلکه «پدیده ای فرهنگی» است که درگیر زندگی روزمره مردم ایران شده است. از اینرو موضوع بحث من با موضوع دوستانی که قبل از من سخنرانی کردند و با بحث هایی که دربارۀ شریعتی تاکنون بیان شده متفاوت است. کمی هم شاید رفع خستگی برای شما شود. شاید هم انتظار نداشته باشید این چیزها را بشنوید. می خواهم از زاویۀ دید مردمی و عامۀ مردم امروز و جامعه مان به شریعتی نگاه کنم.

🔺می خواهم به این توجه کنیم که شریعتی چگونه توسط نه دانشگاهیان، نه فعالان سیاسی یا حتی نه گروه کتابخوان جدی، بلکه توسط عامۀ مردم، عامه ای که اهل کتاب خواندن به معنای حرفه¬ای نیستند، شریعتی را چگونه می بینند و می فهمند؟ اصلاً شریعتی را می بینند یا نمی بینند؟ فکر می کنم از این زاویه اگر بخواهیم درباره شریعتی صحبت کنیم، طور دیگری باید شریعتی را مساله مندکنیم. البته نمی خواهم بگویم کارهایی که دیگران دربارۀ شریعتی از جنبه های مختلف انجام داده اند نادرست است یا دیدگاهی که من ارائه می کنم بدیل آنهاست؛ فقط می خواهم دیدگاه یا نگاهی متفاوت را باز کنم. اگرچه مجالِ کامل بررسی این دیدگاه را هم اینجا نداریم فقط به اندازۀ یک گوشه ای است که شاید کمتر دیده شده آن را با هم ببینیم.

🔺می خواهم چند شریعتی را از هم جدا کنم و به ویژه «شریعتیِ ایدئولوگ»، «شریعتی آکادمیک» و «شریعتی فولکلوریک» را توضیح بدهم. این سه شریعتی هر سه «بر ساخت فرهنگی» نیم قرن اخیر تاریخ ایران هستند. تحت تاثیر تحولات جامعه است که این «انواع شریعتی ها» شکل گرفتند. به همین دلیل، شریعتی را از این دیدگاه به صورت امری مسئله مند می دانم. یعنی شریعتی تنشی در وجود خودش به عنوان دال و متنِ معنادار برای عامۀ مردم دارد که آن را جذاب می سازد و توجۀ مردم را به خودش جلب می کند. صحبت های من صرفا در سطح طرح مساله است و نشان دادن دیدگاه خاصی است.

🔺همان طور که اشاره کردم شریعتی را جامعه برساخت می کند؛ شریعتی نوعی متن است که دائماً جامعه آن را می خواند و به شکل دلخواه خودش به آن معنا می دهد. به شیوه های مختلف، گروه های گوناگون در فضاهای فکری متفاوت، و متناسب با فناوری ها، تحولات تاریخی، دگرگونی ها سیاسی و متناسب با وضعیت گروه های اجتماعی و متناسب با حال و هوای جامعه، دائماً این دال را معنادار می کنند. ما البته اغلب شریعتی را همچون متنی واحد و یگانه می شناسیم؛ شریعتی که اندیشمند و صاحب نظر است یا شریعتی که فعال و مبارز سیاسی است. اما شریعتی دیگری هم است که ظاهراً «شریعتیِ زیرزمینی» است نه روی زمینی. شریعتی روی زمینی همین شریعتی است که در سالن های بحث و گفتگو، دانشگاهیان درباره او بحث می کنند. شریعتی آکادمیک چیزی است که در پروژه ها و رساله های دانشجویان آمده و کتاب هایی که در نقد دیدگاه های او نوشته می شود. این شریعتی، رسمی و آشکار است.

🔺شریعتی دیگری هم داریم که «شریعتیِ ایدئولوگ» است. همان شریعتی که دکتر اسفندیاری در سخنرانی قبل از من اشاره کردند. همان طور که ایشان گفتند تا سال پنجاه و شش، پانزنده میلیون نسخه از کتاب های شریعتی در ایران چاپ شده بود. وقتی رساله دکتری ام را می نوشتم، فصلی از آن را هم به شریعتی اختصاص دادم. در این مطالعه دیدم ترجمه انگلیسی کتاب حج شریعتی در سال پنجاه و شش شصت هزار نسخه تیراژ داشت. این واقعیتی است که هیچ نویسنده ای از نویسندگان معاصر تا این لحظه به اندازۀ شریعتی آثارشان منتشر نشده است. نمی گویم خوانده شده، چون نمی دانم آنهایی که فروش می رود خوانده می شود یا نه. ولی همچنان کتاب های شریعتی به ویژه کتاب «هبوط در کویر» و «با مخاطب های آشنا» او از پرفروش ترین کتاب هایی است که در بازار وجود دارد. این استقبال پرشور و همگانی از نوشته ها و سخنرانی های شریعتی، لاجرم او را به ایدئولوگ بزرگ انقلاب اسلامی تبدیل کرد. سخن های بی شمار درباره این شریعتی ایدئولوگ گفته و نوشته شده است. بحث درباره این وجه شریعتی موضوع سخن من نیست.
sociologyat1glance/ym2od7bdzdta" rel="nofollow">https://virgool.io/@sociologyat1glance/ym2od7bdzdta
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…

جامعه شناسی در یک نگاه

🌐 لجبازی کودکان

✍ بهارک اعظمی

🔖لجبازی کودکان؛ تحلیل و ریشه یابی در درون خانواده

🔺منشا لجبازی کودکان در خانواده های ایرانی مربوط به فضاهای چانه زنی ناشی از نبود دیسیپلین و مبهم‌ بودن مرز میان آزادی و محدودیت است.

🔺در دنیای تربیت و شیوه های فرزند پروری، اصلی وجود دارد مبنی بر اینکه نبود قانون بهتر از وجود قوانینی است که با مماشات و چانه زنی قابل دور زدن و نادیده گرفته شدن باشند. کافیست کودک یک‌ بار بفهمد قانونی که در خانه وضع شده ضمانت اجرایی ندارد و یا پتانسیل نادیده گرفته شدن را دارد. این شرایط، فضا را برای چانه زنی کودک فراهم میکند. چانه زنی کودکان با آتوریته والدین در تضاد قرار می گیرد و در جنگ قدرتی که میان کودکان و والدین در می گیرد، لجبازی در کودکان شکل می گیرد. لجبازی به مرور در یک چرخه بازتولید معیوب قرار می گیرد. علت این‌ امر این است که کودکان انرژی بی پایانی برای مبارزه دارند که والدین معمولا توان مقابله با این حجم از انرژی را ندارند و سنگر مبارزه را ترک می کنند و هر یک قدم عقب نشینی مظفرانه والدین، یک درجه بر قدرت چانه زنی کودکان و شدت لجبازی آنان می‌افزاید.

🔺به نظر میرسد در شیوه های فرزند پروری در کشورهای غربی و به خصوص اروپا، و یا حتی شاید در برخی کشورهای آسیایی، اینگونه فضاهای چانه زنی در خانواده ها بین والدین و کودکان از ابتدا شکل نمی گیرد. در آن کشورها معنای تبعیت در ذات مفهوم قانون مستتر است و تصوری برای امکان عدول از حد و مرز قانون وجود ندارد.

🔺نکته مهم در اینجا این است که خانواده های ایرانی فضای چانه زنی را با مفاهیم آزادی و محدودیت اشتباه میگیرند. حقیقت این است که نسبتی میان میزان آزادی و محدودیت و لجبازی وجود ندارد. خانواده ای فقط با یک قانون قابل چانه زنی و یک‌ جهان آزادی، کودک لجباز تربیت میکند و خانواده ای دیگر با صد قانون غیر قابل تخلف و میزان ازادی محدود، کودکان غیر لجباز پرورش میدهند. عدم تعادل میان آزادی و محدودیت و کم‌ و زیاد بودن هر کدام، میتواند آسیبهای خاص خود را داشته باشد ولی در ریشه یابی دلایل لجبازی کودکان محل بررسی نیست و موضوعیت ندارد.

📍ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید.
https://telegra.ph/%D9%84%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D9%86-02-13
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
☀️@sociologyat1glance

Читать полностью…
Подписаться на канал