در ابن کانال با نظریه های جامعه شناسی و اندیشه جامعه شناسان معاصر ایران آشنا می شوید. ارتباط با ادمین @ZVaezzadeh
🌐 ایدئولوژی دانش علیه لذت دانش
✍️ بیت الله محمودی
🔹وقتی در اوج لذت خواندن کتاب، مقاله یا یادداشتی، ناخودآگاه به یاد فایده مندی عملی و آنی آن می افتم و تمرکز خواندن را به ناچار باید به سمت دلهره اتلاف وقت و انرژی و لزوم انجام خدمتی آکادمیک سوق دهم، باری دیگر خود را همچون دیگر دانشگاهیان در سیطره ایدئولوژی ای محصور می بینم که همه ساحت کارکردی و ذهنی ما را تحت سلطه خود دارد.
🔹ایدئولوژی دانش در محافل آکادمیک، به انسان دانشگاهی مدرک، موقعیت و منزلت اجتماعی اعطا می کند اما در عوض او را در قالب نهادهایی به خدمت می گیرد تا با فراهم ساختن زمینه های تولید دانش، به بازتولید و استحکام پایه های خویش مبادرت ورزد. این ایدئولوژی مانند هر ایدئولوژی دیگری، محصولات خویش را برای برساخت محصولات مشابه دیگر هدایت و سامان می بخشد.
🔹ایدئولوژی دانش تلاش دارد تا در لوای تقدس بخشی به دانش و نهاد دانش و توجیه اهمیت آن برای توسعه و رفاه جامعه، انسان دانشگاهی را به مثابه ابزار و سازه ای در کالبد نهاد آکادمیک به تلاش برای ارتقای جایگاه و بسط تسری خود بکار گیرد.
🔹عمومیت غیر انتقادی توسعه دانش، به طور طبیعی پتانسیل تبدیل به نوعی ایدئولوژی را داردکه مورد تکریم و تقدس همگانی قرار گیرد و در این حالت انتقاد منتقدان آن، به مبارزه و نفی موجودیت آن تعبیر شود. موضوعی که امروزه کم و بیش در همه جای دنیا حاکمیت دارد و صرف انباشت و تکثیر دانش امری بدیهی و غیر قابل خدشه تلقی می شود.
🔹غالبا در جوامع با ساختارهای آغشته به افراط ایدئولوژیکی، دانش و آگاهی به سرعت بسیار زیادتری در چارچوب ساختارها و نهادهای خودساخته، تبدیل به یکی دیگر از ارکان ایدئولوژیک جامعه می شود. در واقع در چنین جوامعی ایدئولوژی دانش خود در خدمت ایدئولوژی های بزرگتر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار می گیرد.
🔹از نشانه های مشهود استثمار فرد دانشگاهی در چمبره ایدئولوژی دانش، عدم وجود ارتباطی ارگانیگ و ملموس بین او و تولیدات علمی اوست. از آنجاکه تولیدات علمی نه بر مبنای مختصات وجودی و علایق علمی بی منظور پرورش یافته او، بلکه بر مبنای نیاز ایدئولوژی دانش و یا دیگر ایدئولوژی های مستولی بر ایدئولوژی دانش تنظیم و تدوین شده اند. در چنین شرایطی نوعی از بیگانگی عریان بین او و محصولاتش به وضوح نمایان است. بیگانگی که اجازه خلق هویتی مبتنی بر خود ابرازی و خودشکوفایی علمی را برای وی ناممکن کرده است.
🔹در فضای ایدئولوژیک دانش، صحبت از مفاهیمی چون دانش برای دانش، دانش برای لذت، دانش برای فهم زندگی، دانش برای فهم خویش و دیگری، دانش برای بودن و نه داشتن، صحبت از نگاه و گفتمان فانتزی به دانش و کاربست آن است. نگاهی مهجور که به سمت بایگانی شدن در حال هدایت است.
🔹در عوض در سایه ایدئولوژی یاد شده، گفتمان دانش برای تولید دانش و دانش آموخته، دانش برای پیشرفت و توسعه، دانش برای ثروت و رفاه، دانش برای کارآفرینی و اشتغال، به عنوان گفتمان غالب و رسمی آکادمیک، پیوسته در حال ترویج و بازتولید خویش است.
🔹در سیطره گفتمان اخیر، هوس لذت بردن از خواندن کتابی، هوس لذت بردن از نوشتنی، هوس لذت تأمل و تفکر در باب موضوعی، هوس شنیدن و وارد شدن به گفتگویی، به هوس های هول انگیز و مخربی تبدیل شده اند که عایده ای جز اتلاف وقت و انرژی ندارند و یا در بهترین حالت در زمره نگاهی صرفا تفننی طبقه بندی می شوند.
🔹ایدئولوژی دانش به طرز هوشمندانه ای با وعده و القای اقنای نیازهای سطحی شده ای چون نیاز به کار، ثروت و توسعه، جامعه را با انبوهی از متخصصان اما تهی از متفکر و اندیشمند روبرو ساخته است و متخصصان ما در اندیشه اینکه کدام رویکرد فکری پیشقراولان دانش، ما را به کار، ثروت و توسعه مطلوبتری خواهد رساند در گیجی ممتدی به سر می برند.
🔷 لحظات ساختارشکنانه برای خارج ساختن خویش از قالب های ضد انسانی و بدیهی شده ایدئولوژی دانش، ناب ترین لحظات تجربه وجودی زیسته هر انسان دانشگاهی است.
📍 @beytollahmahmoudi
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐چرا این قدر بد می نویسیم؟ (3)
✍نعمت الله فاضلی
🔺اکنون پرسش این است که چرا بحران کم سوادی دانشگاهی در آکادمی امروز ما ایجاد شده است؟ از دیدگاه های مختلفی می توان این پدیده را از نظر تجربی و نظری تبیین و تشریح کرد. یکی از این رویکرد ها، "رویکرد آموزشی" است. از منظر آموزش در برنامه نظام درسی کشورمان اهمیت کافی به نوشتن نمی دهیم. مصطفی حسرتی استاد دانشگاه رازی کرمانشاه، در سال 1384 تحقیقی درباره جایگاه و نقش نوشتن رشته های تحصیلی مختلف علوم انسانی، مهنسی و علوم پایه انجام داده است. این تحقیق نشان می دهد که در هیچ یک از این رشته ها به نوشتن به عنوان رکن اصلی دانش و سواد دانشگاهی اهمیت داده نمی شود.
🔺دانشگاه حساسیت کافی و آگاهی لازم درباره اهمیت نوشتن به عنوان اصلی ترین رسانه اندیشیدن و تولید و ترویج اندیشه ها ندارد. نظام برنامه درسی در این سیستم آموزشی به گونه ای طراحی نشده است که نه تنها به نوشتن حتی نسبت به زبان حساس باشد. در نتیجه دانشجویانی که در آینده به عنوان استاد دانشگاهی فعالیت می کنند، در نظام آموزشی تربیت می شوند که مهم ترین مهارت فکری، توانایی و آمادگی دانشگاهی، یعنی نوشتن را، به دست نمی آورند. نظام آموزشی نه تنها در سطح دانشگاه بلکه در سطح مدرسه نیز توجه کافی به نوشتن ندارد. دانش آموزان ما در مدرسه ارزش های نوشتن را درونی نمی کنند. در نتیجه بسیاری از دانش آموزان در حالی قدم به دانشگاه می گذارند که آمادگی های اولیه برای نوشتن را ندارند. ما حتی در نظام مدرسه ای مان نمی توانیم مهارت های سواد پایه، یعنی خواندن، نوشتن و شمارش را به نحو عمیق و دقیقی به دانش آموزان خود بیاموزیم. بسیاری از دانش آموزان ما اگرچه توانایی خواندن و نوشتن را می آموزند اما توانایی استفاده از این مهارت ها را یاد نمی گیرند. یعنی بسیاری از دانش آموزان ما می توانند بنویسند و بخوانند اما آمادگی های روحی، روانی و ارزش های لازم برای استفاده از خواندن و نوشتن را نمی آموزند.
🔺دانشگاه در جامعه امروز ایران قادر نیست فرایند جامعه پذیری دانشگاهی را به نحوی درست برای همه دانشگاهیان انجام دهد. یکی از مهم ترین ابعاد جامعه پذیری دانشگاهی درونی کردن ارزش ها و هنجار ها و معانی مربوط به نوشتن است. دانشجویان ما که در مدرسه نیز به حد کافی سواد پایه ای را نیاموخته اند در دانشگاه نیز نمی توانند توانایی های شناختی، عاطفی و رفتاری لازم برای استفاده از مهارت های خواندن و نوشتن را به کار گیرند.
📍ادامه یادداشت در لینک زیر
https://vrgl.ir/iTzKJ
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
☀️@sociologyat1glance
🌐 چرا این قدر بد می نویسیم؟ (2)
✍نعمت الله فاضلی
🔖کاستی های معرفت شناختی:
🔺بسیاری از نوشته های دانشگاهی (کتاب ها، مقالات، رساله ها، و گزارش های تحقیقی) که انتظار می رود "نوآورانه"، "خلاقانه" و "مفید" باشند و ایده ها، مفاهیم، روش و دیدگاهی را بیان کنند، فاقد هر نوع نوآوری و ارزش محتوایی هستند. این متن ها "کتابسازی و مقاله سازی های حرفه ای" هستند که با پیروی از اصول صورت گرایانه روش تحقیق و رعایت رویه های نشر دانشگاهی، فرصت نوشتن و انتشار را به دست آورده اند.
🔺من همواره در مواجهه با دانشجویانم و در هنگام مطالعه گزارش های درسی و پایان نامه هایشان از آنها می خواهم که ایده ها و داده های خود را تجزیه و تحلیل کنند و به کمک نظریه ها و مفاهیم علمی نوعی استنباط، تفسیر و فهم جدید از داده ها و ایده ها ارائه کنند. اما به ندرت موفق می شوم که آنها را به انجام این کار متقاعد کنم. واقعیت این است که اگر نگویم همه متون دانشگاهی، با جرات می گویم که اکثریت نوشته هایشان از ویژگی "تجزیه و تحلیل انتقادی" مستقل به دور است. دانشجویان و بسیاری از استادان قادر به تولید متن های مستقلی که بیان کننده رویکرد و اندیشه نویسنده باشد نیستند. ما اکنون با متن های دانشگاهی روبرو ایم که در بهترین حالت گزارش و یا روایتی از ایده های موجود است. به نوعی ما نوعی «دانش نقلی» را در متن های دانشگاهی بازتولید می کنیم. این واقعیت تلخ را که متن های دانشگاهی و نویسنده های دانشگاهی ما فاقد استقلال فکری و اعتماد به نفس هستند باید هم علت بسیاری از بحران های تولید علم در ایران بدانیم و هم معلول مجموعه ای از ساختار های آموزشی و پژوهشی ، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه امروز.
🔺این جریان متن سازی های حرفه ای بخشی از اقتصاد سیاسی دانشگاه و آموزش عالی ماست. دانشگاهیان این متن ها نه برای توسعه مرزهای دانش یا به منظور طرح مسأله و ایجاد گفتمان جدید برای کمک به توسعه جامعه بلکه به منظور کسب منافع مادی و منزلنی معین می نویسند. این امر به تدریج فرهنگ دانشگاهی ما را به گونه ای کرده است دانشجویان و دانش آموختگان اعتماد به نفس و استقلال فکری خود را به دست نمی آورند.
🔖کاستی های ادبی:
🔺مشکل دیگر در زمینه متن های دانشگاهی در آکادمی های امروز ایران عبارت است از ضعف و ناتوانی زیبایی شناسانه متن های دانشگاهی. منظور من از کاستی های زیبایی شناختی این است که متن های دانشگاهی امروز نه تنها از ایده های جدید محروم هستند، نه تنها متن ها به زبان فارسی سلیس و روان نوشته نمی شوند، بلکه مهم تر از آن نوشته های دانشگاهی امروز از نظر ادبی و زیبایی شناختی، تمهیدات ادبی و زبانی بسیار فقیر اند. من می پذیرم که متن دانشگاهی در جامعه شناسی و یا انسان شناسی، روان شناسی، فلسفه، تاریخ، اقتصاد و زیست شناسی یا فیزیک، داستان و یا شعر نیست. از این رو لزومی ندارد که تمام ارزش های زیبایی شناسانه و شاعرانه را در علق این متن ها به کار بگیریم. اما از سوی دیگر هر متنی از جمله متن های دانشگاهی لاجرم محصول زبانی هستند که قرار است نوعی ارتباط را ایجاد کنند. برقراری ارتباط زمانی ممکن است که مخاطبان بتوانند متن ها را با لذت و نوعی احساس زیبایی شناسانه درک و فهم کنند. استعاره ها، تمثیل ها، تشبیه ها و اشکال گوناگون تمهیدات ادبی امروزه در همه متن های کلاسیک بزرگ علمی وجود دارد.
🔺«کلیفورد گیرتز در کتاب «آثار و زندگی ها» نشان می دهد که آثار انسان شناسان کلاسیک مانند «کلود لوی اشتراوس»،« مارگاریت مید »، برانسلاو مالینوسکی و اوانس پریچارد همگی از ارزش های زیبایی شناسانه برخوردارند. کتاب " گرمسیریان اندوهگین" نوشته «کلود لوی اشتراوس» به عنوان یکی از آثار ادبی قرن بیستم در زبان فرانسه شناخته شد. «رابرت نیزبت» جامعه شناس کلاسیک، در کتاب «جامعه شناسی به مثابه شکل هنری» نشان می دهد که آثار کلاسیک جامعه شناسی، یعنی آثار« کارل مارکس »،« ماکس وبر»،«میل دورکیم » و دیگران از ارزش های زیبایی شناسانه بزرگی برخوردارند. منظور من از بیان این مثال ها این است که در آکادمیای امروز ایران اگر بخواهیم متن های دانشگاهی ارزشمندی بنویسیم ما نیز باید بیاموزیم که متن های دانشگاهی نیز باید از نوعی ارزش زیبایی شناسانه برخوردار باشند. این ارزش های زیبایی شناسانه نه تنها امکان گسترش مخاطبان را بیشتر می کند، بلکه غنا ی فکری و مفهومی متن های دانشگاهی را نیز افزایش می دهد. علاوه بر این متن هایی که ارزش های زیبایی شناسانه دارند می توانند نوعی پیوند بین میراث ادبی و فرهنگی کلاسیک ما با دانش و زبان امروز را برقرار کنند.
🔺آکادمی که ما را به تولید این نوع نظام دانش پیش می برد از دانشجو این انتظار را دارد که صرفا و صرفا به تولید کتاب و محتوا بپردازد.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
📝داستان کوتاه
🔸قرن اخیر، قرن غلبه جهانی داستان کوتاه بر دیگر انواع ادبی است. انسان دیگر آن ذوق و فراغت را ندارد که رمانهای بلند چند جلدی بخواند؛ از این رو با مطالعه داستان کوتاه گویی خود را تسکین می دهد و زندگی را و خود را در آیینه داستان کوتاه می جوید.
🔸نویسنده در داستان کوتاه، برشی می زند به زندگی قهرمان داستان و نقطه ای از آن را که باید به مرحله حساسی برسد انتخاب می کند. در داستان کوتاه شخصیت قبلاً تکوین یافته است و پیش چشم خواننده ی منتظر، در گیرودار کاری است که به اوج و لحظه حساس و بحرانی خود رسیده یا در جریان کاری است که قبلاً وقوع یافته اما به نتیجه نرسیده است.
🔸داستان کوتاه مثل دریچه یا دریچه هایی است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی، برای مدت کوتاهی باز می شود و به خواننده فقط امکان می دهد که از این دریچه ها به اتفاقاتی که در حال وقوع است نگاه کند.
🔸در غرب "داستان کوتاه" به معنی امروزی در قرن نوزده شکل گرفت و اولین کسی که به صورت جدی بدان پرداخت "ادگار آلن پو" است. ادگار آلن پو علاوه بر نوشتن داستانهای کوتاه از نظر تئوری هم مطالبی در مورد آن نوشته است و داستان کوتاه را به عنوان یک نوع ادبی مطرح کرده است.
🔸در ایران نخستین داستان های کوتاه فارسی یعنی مجموعه ی شش داستان کوتاه "یکی بود یکی نبود" را محمد علی جمالزاده نوشت و در سال 1300 شمسی منتشر کرد."داستان کوتاه" اگر با "یکی بود یکی نبود" در سطح انتقادی و طنز اجتماعی آغاز شد، به دست امثال صادق هدایت و محمود دولت آبادی و هوشنگ گلشیری به سطح بالاتری ارتقاء یافت.
📍در کانال کاغذ خط خطی می توانید داستان های کوتاه را بخوانید و لذت ببرید. لینک کانال جهت عضویت👇
🆔@fiction_12
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
@sociologyat1glance
📌منبع :
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86+%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87&SSOReturnPage=Check&Rand=0
📖 شماره پنجم ویژه نامه پرسش روزنامه اصفهان زیبا
📍با موضوع: "انفعال و سرگشتگی"
پرونده ای برای تحلیل و بررسی علل و عوامل بروز انفعال و بی تفاوتی در جامعه
🔖با نوشتارها و گفتارهایی از:
مقصود فراستخواه، سعید مدنی، حسین دباغ، ناصر مهدوی، حبیب الله پیمان، سیدعلی میرموسوی، سید هادی معتمدی، سید آیت الله میرزایی، مرتضی سالمی، شیرزاد بابایی، شهریار دبیرزاده، مهدی کاظمی زمهریر ، نفیسه آزاد، علی فریدیحیایی، عماد بهاور، امیر تاکی
📌ارسالی مخاطب گرامی کانال
☀️@sociologyat1glance
🌐 آیا با این حرف ها آدم می شویم؟
✍ نعمت الله فاضلی
▪️حرفه ام مردم نگاری است و از مشاهده رفتارها، گفتارها و رویدادهای محیط و آدم ها روایت هایی از زندگی می سازم. یکی از مشاهداتم وفور توصیه ها و حرف های پندآموز و ساده ای است که دهان به دهان می چرخشد و در شبکه های اجتماعی و برنامه های رسانه ای مدام گفته، نوشته، خوانده، شنیده و دیده می شود. حرف های بی نهایت ساده و بدیهی که همگان آن ها را می دانند و درباره آن ها اجماع دارند. حرف هایی که ما را به ارزش های اخلاقی و انسان بودن دعوت می کنند. دوست مذهبی در دانشگاه بیرجند دارم که هر روز صبح حدیثی را برایم واتساپ می کنم. امروز (یکشنبه یازدهم بهمن 1399) این حدیث از امام جواد (ع) را فرستادند که می فرمایند: «عزت مومن در بی نیازی از مردم است.» (بحارالانوار جلد 75؛ صفحه 109). همه احادیث را هم با منبع آن می نویسند.
▪️همه جا انباشته از توصیه ها، موعظه ها، گزین گویی ها، کلمات قصار، حرف های کلیشه ای و سخنان ساده و دلنشین است که ما را خطاب کرده و دعوت به مهربانی، عشق، وقت شناسی، فداکاری، ادب و متانت، خوبی، صلح، آرامش، پشت کار و همت، سخت کوشی، مدارا، مثبت اندیشی، نوعدوستی، سخاوت، دوراندیشی، نظم و انضباط، توکل، امید، زیبایی، خوش بینی، مراقبت، صرفه جویی، اعتدال و میانه روی، صبر، خلاقیت، تفکر، رعایت حقوق دیگران، پرهیز از خشونت، دقت کردن، شادی، و همه ی خوبی ها و معنویت هایی می کنند که برای انسان بودن و انسان شدن به آنها نیازمندیم. این حرف های ساده و گاه کلیشه ای و تکراری را چون قند مکرر دوست میداریم و از خواندن و شنیدن و دیدن آنها سیر و سیراب نمی شویم. کم و بیش همه افراد از تحصیلکرده و تحصیل ناکرده، ثروتمند و فقیر، مذهبی و غیرمذهبی، پیر و جوان، حتی کودک و نوجوان، زن و مرد و همه و همه درگیر این حرف های ساده و شیرین هستیم. هم به ترویج آن ها می پردازیم و هم مخاطب آن ها هستیم. وجود مثل ها و ضرب المثل ها و کلمات قصار از پیامبران و رهبران دینی در همه زبان ها و فرهنگ ها نشان می دهد که اشتیاقی انسانی برای این گونه حرف ها در انسان خردمند وجود داشته و دارد.
▪️در سال های اخیر در نتیجه گسترش سواد، آموزش عالی و مهم تر از همه رسانه ها و شبکه های اجتماعی فرایند ترویج و عرضه این حرف ها به شدت گسترش یافته است. با توسعه ابزارها و نرم افزارهای الکترونیکی این حرف ها با صوت و تصویر هم درآمیخته شده و معجونی دلپذیر تر و جذاب تر گشته اند. فرایند انتشار و همگانی شدن و ذخیره کردن آن ها نیز آسان تر و ارزان تر شده است. دیگر حتی چندان نیازی به داشتن کتاب ها و کشکول های قدیمی نیز نیست. اکنون برای هر لحظه و هر موقعیتی، انبوهی از این حرف های شیرین آماده و دم دست و دسترس است. دیگر حتی نیازی به حفظ کردن آن ها نیز نمی باشد. کافی است اندکی در اینترنت جستجو کنیم و متناسب با نیاز و خواسته مان به تمام حرف های زیبای دلخواه می رسیم. این حرف های زیبا و ساده را از زبان آدم ابوالبشر تا کنفسیوس، زردتشت، پیامبران گرفته از زبان رمان نویسان، هنرپیشه ها، فیلسوفان، شاعران و دانشمندان و سیاستمداران نقل می کنند.
▪️ گمان می کنم تولید، تکثیر و ترویج این حرف ها حداقل در ظاهر امر برای این است که با خواندن و شنیدن آن ها آدم شویم یا کمی آدم تر گردیم. این حرف ها برای یادآوری، تذکر، هشیار کردن، بازاندیشی و تأمل در امر انسانی و انسان ورزی ماست. اما پرسش مهمی در اینجا وجود دارد: آیا با این حرف ها آدم می شویم؟ آیا این حرف ها ما را هشیار و حساس می سازند؟ آیا از این حرف ها چیزی می آموزیم؟ چیزی را این حرف ها در نفس و وجود ما تغییر می دهند؟ پاسخ دقیق این سوالات نیازمند تحقیق تجربی و تحلیل نظری است. اما گسترش انبوه هر روز نابرابری ها، خشونت ها، افسردگی ها، تنش ها، ناامیدی ها، جدایی ها، تضادها، و به طور کلی بحران های بزرگ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در جامعه این تردید را ایجاد می کند که بتوان با این حرف ها جامعه ای شایسته و انسانی ساخت. چیزی که جای تأمل جدی دارد این است که این حرف ها نیز مانند تمام چیزهای دیگر کالای مصرفی و مُد روز و بازاری شوند. حتی خطرناک تر از آن این که از این حرف های زیبا و اخلاق و انسانی، نقابی بسازیم برای سرپوش نهادن و پنهان کردن بدی ها و زشتی ها و پلیدی های فردی و اجتماعی. جامعه ای که حکمرانی و نظام آموزشی و آموزش عالی آن نتواند در تربیت انسان نقشی موثر و سازنده ایفا کند، و جامعه ای که به طور سازمان یافته نابرابری، تبعیض، ریاکاری، دروغ گویی و اشکال بزرگ فساد را تولید می کند، نمی تواند با این حرف ها کسی را آدم کند یا «جامعه آدمیت» بسازد.
https://vrgl.ir/GQg7v
☀️@sociologyat1glance
🌐درباره نوشتن
✍نعمت الله فاضلی
• نوشتن شرح تجربه هاست.
نوشتن یا حاصل تجربه هایی است که محققان در آزمایشگاه به دست می آورند، یا حاصل تجربه های زیسته ماست، یعنی تچربه شخصی زندگی. نه تنها محتوای نوشته ها از تجربه اخذ شده اند، بلکه سبک و زیبایی نوشته نیز تا حدودی به میزان استفاده ما از تجربه های ما دارد. تجربه می گوید هر وقت تجربه های خصوصی و شخصی را وارد متن کنیم، نوشته های ما ساده تر، قابل فهم تر و جذاب تر می شود. ذکر تجربه های خصوصی به متن شادابی و صمیمیت می بخشد. هر گاه تجربه هایمان را به متن و نوشته می افزاییم، نوشته ما رود روانی می ماند که نسیم خنکی از آن می وزد. حتی در نوشته های دانشگاهی و حرفه ای که ظاهراً کمتر تجربه های خصوصی در آن راه دارد، یعنی کمتر زبان شخصی و ضمیر اول فرد مفرد در آن کمتر به کار می رود نیز ذکر تجربه های شخصی رویکردی تازه به خوانندگان، موضوع مورد مطالعه و حتی روش تحقیق و دستاوردهای آن می دهد.
در انسان شناسی مکاشفه های شخصی را با تخصص های پژوهشی در آمیختن، سابقه ای طولانی دارد. اما در اینجا فقط در باره انسان شناسی صحبت نمی کنیم. هر نوشته دانشگاهی هر قدر هم نظری باشد به کمک تجربه های خصوصی قابل فهم تر و جذاب تر می شود. آزمون این واقعیت دشوار نیست. اگر به حافظه مان رجوع کنیم می بینیم از میان انبوه نوشته هایی که خوانده ایم آن دسته بیشتر در خاطر ما زنده مانده اند که نویسنده در جایی از آن چیزی از تجارب خصوصی اش را صمیمانه به ما گفته است.
ولی به کاربستن تجربه های شخصی تنها برای جذاب تر ساختن متن در چشم خواننده نیست، بلکه کاربست این تجربه ها نوعی روش است که به ایده های ما روایی و اعتبار می بخشد. در واقع علت تاثیرگذاری این تجربه ها اصالت آنهاست. تجربه های شخصی ناب، دانش اصیلی هستند که هم دانشمندان و هم افراد غیر حرفه ای آنها را به کار می بندند. منظور از دانش اصیل یا "اصالت" همان تعریف و تعبیری است که هایدگر بیان می کند یعنی: «احساس زیستن» . بله، احساس زیستن تعبیر روشن و دقیقی برای دانش اصیل است زیرا هر کس آن را می خواند به نحو شهودی بر صحت و درستی آن مُهر تأیید می گذارد؛ و مهمتر اینکه از خواندن آن مسرور و مشعوف می شود. برای همین والتر اسکات می گوید: «بهترین دانش ها و معلومات شخص، مطالعاتی است که انسان به نفسه آن را تحصیل کرده باشد.»
بله، دانشی که از تجربه شخصی برمی خیزد ریشه در معرفت عامه یا "عقل سلیم" دارد. عقل سلیم نه تنها برای افراد غیرحرفه ای منبع بزرگ الهام و دانش است، بلکه همه دانش ها و فلسفه ها به آن اتکا دارند. استفن پپر در کتاب مشهور «فرضیات جهانی» (1942) نشان می دهد که تمام نظام های فلسفی از این ويژگی برخوردارند که بر عقل سلیم به منزله منبع ملموس و مستدل برای فهم متکی هستند.
• در نوشتن قدرت نقد را نباید فراموش کرد.
نوشتن به نویسنده اقتدار می بخشد زیرا متن روشنگر و خلاقه به قدرت نقد اتکا دارد. اگرچه فوراً باید اضافه کرد که نقادی، قلدری کردن نیست. برخی با اتکاء بر بازوی قدرت در نوشته های شان به دیگران به سهولت هجوم می برند و آن را نقادی می نامند. اما نوشته انتقادیی موثر است که پشتوانه آن عقلانیت، عدالت، انصاف و شهامت اخلاقی باشد. البته منظور از بیان این اوصاف، قید و بند در راه آزادی بیان ایجاد کردن نیست. بالعکس. منظور یادآوری قدرتی است که نقادی به نوشتن می دهد، اما در عین حال خطری که گاه نقادی را تهدید می کند باید گوشزد کنیم. شاید بی مناسبت نباشد این سخن ماکیاول را به یاد آوریم که می گوید: «فکر می کنم و همیشه فکر خواهم کرد که دفاع از هیچ عقیده ای ناروا نیست به شرط اینکه به یاری منطق باشد و نه با تکیه بر مرجعیت و خشونت.»
• کشف و بازنمایی تضادها درونی و بیرونی، می تواند نیرویی هیجان بخش به نویسنده بدهد.
اگر پرسیده شود که نقد چیست می توان گفت نقد کالبدشکافی تعارضاتی است که نویسنده در درون خود، در یک اثر هنری یا متن معرفتی، یا آنکه در ذهنیت و واقعیت یک جامعه یا جهان می بیند. ویلیام فاکنر خالق «خشم و هیاهو» و برنده نوبل 1950 معقتد بود که «نویسنده حاصل کار خود را از تضاد و درگیری فراهم می آورد. تضاد باعث ایجاد انگیزه می شود.»
• این نویسنده است که به کلمات روح و معنا می دمد نه بالعکس.
نوشتن دمیدن روح در کلمات است. و همه آنها که کلمه خلق می کنند، خادمانی هستند که جان تازه ای در کلمات موجود می دمند. بنابر این کافی است به واژه هایی که در نوک زبان مان است اعتماد کنیم و آنها را به کار بگیریم تا دائماً نشاط و طراوت تازه ایی پیدا کنند. برخی گمان می کنند که برای نوشتن به دانستن واژه های بیشتر نیاز دارند اما واقعیت این است که واژه هایی که در ذهن ماست کفایت نوشتن یک کتاب را می کنند تنها به این شرط که به نحو شایسته به خدمت گرفته شوند یا به نحو شایسته به آنها خدمت کنیم!
☀️@sociologyat1glance
🌐 موانع نوشتن (2)
✍نعمت الله فاضلی
• برخی نمی نویسند چون گمان دارند که هنوز به باور قطعی در باره ایده ای نرسیده اند که آن را بنویسند.
این اشتباه محض و بزرگ نیز گاه مانع نوشتن می شود. دلیل نویسندگان برای نوشتن این نیست که از آنچه می دانند یا باور دارند راضی هستند؛ بالعکس، به این دلیل می نویسند که دانسته های شان را در معرض نقد و نظر و آزمون قرار دهند. در اجتماع دانشگاهی نوشتن برای طرح پرسش هاست نه باورهای قطعی و یقینی. به سیاق آلبرت هوبارد که می گفت «بهترین نسخه برای نادان ماندن این است که شخص از عقایدی که دارد راضی باشد و به معلوماتش بسنده کند!» می توان گفت بهترین نسخه برای دانایی این است که آنچه می دانیم را بنویسیم تا نشان دهیم به آنچه می دانیم بسنده نکرده ایم.
• نبوغ لازمه نوشتن نیست حاصل آن است.
چیزهای بسیاری است که مانع نوشتن می شوند بدون آنکه هیچکدام ارتباط چندانی با نبوغ و استعداد داشته باشند. ارتباط چندان"، تعبیر چندان درستی نیست، اساساً ارتباطی با نبوغ ندارند. اگرچه نبوغ نویسندگان و دانشمندان بزرگی مانند داستایوسکی، فردوسی، شکسپیر و انیشتین را هم نمی توان منکر شد. اما این نوابغ نیز اگر ننوشته بودند تفاوتی با میلیون ها انسان ناشناخته نداشتند. پس به خاطر داشته باشیم که نوشتن انسان را به نبوغ می رساند نه بالعکس. ویلیام فاکنر این واقعیت را این گونه تجربه کرده است: «اوايل گمان مي بردم كه تنها چيزي كه نويسنده بايد از آن برخوردار باشد، استعداد است. اما حالا تصور مي كنم نويسنده تازه كاري كه تازه شروع به نوشتن كرده بايد بي اندازه بردبار باشد و براي دست يافتن به آنچه مي خواهد بارها تلاش و تقلا كند.» .پس باید نبوغ خود مان را باور کنیم و هر چه را می اندیشیم بنویسیم.
• برای نوشتن شور و شوق مهمتر از اندیشه تابان است.
تجربه نشان داده است غالباً کسانی اندیشه های تابان داشته اند که شوق نوشتن داشته اند. بهتر این است مانند چارلز باکستون به صورت کلی تر قضاوت کنیم و به گوییم «در موفقیت شور و شوق بیش از قابلیت اثر دارد.» نوشتن هم نوعی موفقیت است.
• آنچه یک نوشته را خواندنی و جذاب می کند، زحمت و نیرویی است که برای تهیه آن به کار رفته است، نه مرکب و کاغذ یا قیمت قلمی که مطلب را با آن نوشته اند!
نوشتن مثل هر کار دیگری ابتدا از خودش شروع می شود، یعنی نوشتن. بنابر این نوشتن نه با ایده بزرگ و نه با قلم زیبا بلکه با همت بلند شروع می شود و تکامل می یابد. آنانکه منتظرند ابتدا فکر بکری به ذهن شان برسد و بعد دست به کار نوشتن شوند، یا آنانکه در انتظار رفاه و آسایش اند تا بعد اقدام به نوشتن کنند، هرگز چیزی نخواهند نوشت.
• تنبلی مانع نوشتن است.
نوشتن یک فعالیت است؛ و مثل هر فعالیت دیگری، تنها وقتی با موفقیت بیشتر همراه می شود که نیرو و تلاش بیشتری صرف آن شود. آنها که گمان می کنند با زحمت کم نتایج بسیار می گیرند، جای "میز تحریر" و "میز تجارت" را اشتباه گرفته اند! وقتی بوتسلاو می گوید «وقتی چیزی بدون سعی زیاد قابل خواندن است، سعی زیادی در نوشتن آن به کار رفته است»، به این معناست که اگر می خواهیم چیز قابل خواندنی بنویسیم، باید نیروی زیادی صرف آن کنیم.
• عدم توجه به جزییات مانع نوشتن است.
لازمه نوشتن توجه به جزییات است. دشواری فهم این نکته را درک می کنم. ما اغلب گمان می کنیم این حرف و حدیث های زندگی روزانه که گفتن ندارد! توضیح واضحات مضحک است! اشتباه لُپی بزرگی اینجا رخ داده است که باید هرچه زودتر جلوی آن را گرفت، زیرا بزرگترین نویسنده ها اغلب مانند آندره ژید اعتراف کرده اند که «مهمترین چیزها برای گفتن آنهایی بودند که فکر می کردم لازم نیست بگویم زیرا بسیار واضح بودند.» همچنین «سال بلو» برای اینکه نویسنده ای بشود تواناتر از آنچه بود، همیشه می گفت: «از اینکه نمی توانم به قدر کافی جزییات زندگی روزمره را ببینم رنج می برم.» حتی فیلسوف برجسته ای مانند آیزیا برلین صمیمانه اعتراف می کند که «من همواره مستعد به دست دادن توصیفات رنگارنگ از چیزهای بی اهمیت بوده ام.»
البته توجه به جزییات به معنای دراز گویی نیست. بالعکس نوشته ای بهتر است که حداکثر صرفه جویی در واژه ها در آن شده باشد. میکل آنژ می گفت: «هر اندازه که مرمر تراش بخورد و کوچکتر شود، مجسمه بزرگتر می شود». به همین نسبت کوتاه سازی، متن را خواناتر و زیباتر می سازد، زیرا به تعبیر شکسپیر «ایجاز و اختصار روح کلام است.» البته اینکه نوشته حاضر طولانی است به دلیل نبود مجال کافی برای کوتاه نوشتن بود!
https://vrgl.ir/t2vPK
@sociologyat1glance
🌐موانع نوشتن (1)
✍نعمت الله فاضلی
برای شناخت آنچه مانع نوشتن می شود نباید راه دور برویم. بهتر است ابتدا از مفروضات نادرست در ذهن حودمان شروع کنیم، آنها که از تخم چشم و رگ گردن به ما نزدیک ترند! در زیر برخی از این مفروضات را شرح می دهیم. اگرچه اینها فهرست کاملی از تمام مفروضات نادرست نیست.
• خواندن جای نوشتن را نمی گیرد.
اگرچه خواندن جرم نابخشودنی نیست و مستحق پاداش است اما گاهی بهانه ای برای ننوشتن است. این نکته برای دانشگاهیان که ضرورتاً سروکارشان با کتاب و متن مکتوب است بسیار اهمیت دارد، زیرا گاهی خواندن حس نیازمندی شان برای فراگیری را ارضاء می کند. از اینرو اجازه دهید خواندن را "خطای اول" به نامیم، خطایی که دانشگاهیان بیش از دیگران مرتکب آن می شوند! به تجربه می دانیم که «خواندن گاهی ابزار نبوغ آمیزی برای گریز از اندیشیدن است.» این واقعیت را کسانی باید بیشتر به خاطر داشته باشند که می خواهند صرفاً از راه خواندن اندیشمند شوند. بله، «خواندن برای ذهن مانند ورزش برای بدن است»، اما برای شرکت در مسابقات قهرمانی باید نوشت. تنها نوشتن قادر است ذهن ما را مولد و نوآور بار آورد. به خصوص اینکه به تعبیر آلبرت انیشتین، «خواندن بعد از سن معینی ذهن انسان را از فعالیت های خلاقه باز می دارد. هر انسانی که بیش از اندازه بخواند و مغزش را اندک به کار اندازد گرفتار عادت تنبلی ذهنی و اندیشیدن می شود. اگرچه نمی توان انکار کرد که بدون خواندن هم راه به جایی نخواهیم برد. و البته آنانکه به هر دلیلی عاقبت نخواهند نوشت، مباد خواندن را فراموش کنند. آنها به خاطر داشته باشند که - به تعبیر چارلز دوم پادشاه بریتانیا - «هیچ مشکل و رنجی نمی شناسیم که ساعتی مطالعه آن را تسکین ندهد.»
• عناوین و القاب نمی توانند جای نوشتن را بگیرند!
اجازه دهید این امر را "خطای بزرگ" یا همان "جرم نابخشودنی" به نامیم، چون سوء استفاده از "نمادها" به معنای کشتن آنهاست. برخی از دانشگاهیان باور دارند که عناوین جای خالی اندیشیدن را پُر می کنند. برای همین بعد از کسب عناوین دانشگاهی تولید دانش و انجام پژوهش را کنار می گذارند. سال ها پیش «پرمود تبرا» پیشنهاد نبوغ آمیزی داد. گفت: «پیشنهاد من این است که مدرک دانشگاهی را در روی کاغذهایی چاپ کنیم که در مدت پنج سال بپوسد و باطل شود!» البته جلال آل احمد معتقد بود علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. از اینرو مدارک دانشگاهی را تا رسیدن آن روز تحریم کرد و با زیرکی در آخرین لحظه از پذیرفتن مدرک دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تهران شانه خالی کرد و در توصیف واقعه گفت: «بلایی رسیده بود، به خیر گذشت!» جلال اهل معامله و مسامحه نبود و همیشه نظرش را بدون پرده پوشی و تند و تیز می گفت. در این باره هم صریح نوشت: «یکی از موفقیت های بزرگ من این بود که خداوند وسوسه دکتری گرفتن را از دانشکده ادبیات را در دل من کشت و برای همین هم هست که ادبیات را دلم زنده نگهداشت.»
جلال می دانست در مملکت ایران مدرک دکتری به جای آنکه بپوسد، دارنده اش را می پوساند! او با آنکه دکتر جلال آل احمد نشد، اما در ادبیات و نقد اجتماعی ایران صاحب سبک و نظریه ای شد و مصداق واقعی این سخن مارک تواین بود که «بهتر است شایسته مقامی باشیم و آن را نداشته باشیم، تا اینکه آن را داشته باشیم و شایسته اش نباشیم.»
این سخنان به معنای آن نیست که مدارک دانشگاهی را کم ارزش اند. ابداً. تنها منظور این است که مبادا اخذ مدرک دانشگاهی به اشتباهی تبدیل شود که هر لحظه آن را تکرار کنیم. البته این مشکل محدود به جامعه ایران نیست. گاهی مدارک دانشگاهی موجب اشباع شدن "حس هویت جویی فکری" افراد دانشگاهی می شوند و در نتیجه این عده خود را بی نیاز از تلاش بیشتر (بخوانید نوشتن بیشتر) می دانند. ریموند بُودن در کتاب «منطق اجتماعی» با بررسی عملکرد استادان دانشگاه هاروارد می نویسد استادان دانشگاه که از عناوین بالایی برخوردارند، به تدریج "انگیزه اجتماعی" در زمینه تلاش برای کسب هویت علمی و دانشگاهی را از دست می دهند، زیرا خود را از نظر اجتماعی اشباع شده می دانند. «دانیل جی بورستین» این گروه استادان صاحب نام را دیده بود که گفت: «یکی از نشانه های آدم مشهور این است که نامش بیشتر از خدماتش ارزش دارد!»
#موانع_نوشتن_1
#قسمت_اول
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐ویژگی های نوشتن (2)
✍نعمت الله فاضلی
همچنین پرسشگری عادتی فکری است که در فرایند تعلیم و تربیت در فرد شکل می گیرد یا شکل نمی گیرد. اینکه در آموزش چگونه اندیشیدن بیش از آموختن اندیشه ها تأکید می شود، به همین دلیل ساده است. آلبرت انیشتین در برابر این پرسش که چه شد که به نظریه نسبیت دستیافت؟ گفت: «در کودکی وقتی از مدرسه باز می گشتم مادرم هر روز می پرسید آلبرت عزیزم بگو به دانم امروز چه سوال قشنگی در کلاست پرسیدی؟ من هم برای آنکه پاسخ جالبی به مادرم داده باشم دائماً کنجکاو بودم تا سوال تازه ای از معلمم بپرسم. این بود که حس کنجکاوی و پرسشگری در من رشد کرد. بعدها کنجکاوی ام سر از سیارات و کیهان شناسی و نظریه نسبیت در آورد.» بنابر این، نویسنده کسی است که جهان را به مثابه یک پرسش می بیند و به خواننده اش هم می آموزد که چگونه جهان را به مثابه یک پرسش ببیند.
• نوشتن خلق کردن است.
خلق کردن یعنی "خلاقیت"، و خلاقیت در خلاء صورت نمی گیرد. خلاقیت محصول تجربه های ماست. به میزانی که تجربه های ما متنوع تر، گسترده تر و جهانی تر است، به همان میزان ذهن ما خلاق تر است. به میزانی که فرهنگ های بیشتری را درک و تجربه کرده ایم به همان میزان اندیشه ی ما بازتر و باروتر است. به همین دلیل کسانی که "هویت مرزی" دارند، یعنی در جایی متولد، در جایی دیگر تحصیل و در سرزمینی دیگر اشتغال داشته اند، و زندگی سیال و سیاری دارند، بیش از انسان های یکجانشین در آفرینش های فکری و هنری نقش داشته اند.
آشنایی با فرهنگ های مختلف تنها یکی از انواع تجارب ماست که به بارور شدن خلاقیت کمک می کند. تجربه های عمیق و گاه دردناک نیز گاه منشاء خلق آثار بزرگ هنری و فکری جهان بوده اند. برای همین است که گفته می شود «جنگ و صلح» تولستوی چیزی جز حکایت و روایتی از تاریخ جنگ های روس نیست. یا اگر پدر چارلز دیکنز ورشکست و روانه زندان نمی شد، شاید هرگز رمان های «نوشته های پیک ویک»، «آلیورتویست»، «دیوید کاپرفیلد» و «انتظارات بزرگ» خلق نمی شدند. اجازه دهید مثال تازه تری بزنم. «محمد شکری» یکی از رمان نویس های بزرگ عرب و مراکش است که در ماه دسامبر 2003 درگذشت. محمد شکری در هشت سالگی خانواده اش را از دست داد و تا بیست و یک سالگی در خیابان ها از راه تکدیگری زندگی می کرد. بعدها در سال 1981 داستان دوران غم انگیز خیابان خوابی و خیابانگردی اش را در رمانی به نام «به خاطر لقمه ای نان» شرح داد. از آنجا که این رمان چهره فقر، ظلم و نابرابری در کشور مراکش را به وضوخ نشان می داد، چاپ آن تا سال دو هزار و یک در مراکش ممنوع بود اما «طاهر ابن جلدون» روشنفکر بزرگ عرب در فرانسه، آن را در همان سال 1981 به فرانسه ترجمه کرد و شهرت جهانی برای محمد شکری آورد.
نه تنها در ادبیات و هنرها بلکه در علم نیز تجربه باعث خلاقیت و نوآوری می شود. فرانتس بوآس بینانگذار انسان شناسی آمریکا، در اوایل قرن بیستم به مدت یک سال در «دره مرگ» در مکزیک، که تابستان های داغ پنجاه درجه حرارات دما دارد، به نام دوره گرد، در این منطقه شیر فروشی می کرد تا بتواند کم کم در بین مردم قبیله ای که ساکن آنجا بودند نفوذ کند و اهالی قیبیله او را به عنوان فرد محلی و دوست بپذیرند. نتایج مطالعات میدانی بوآس در این دره نه تنها موجب حفظ یک گونه زبان منحصر بفرد در جهان و جلوگیری از نابودی آن شد بلکه «انقلاب بواس» در انسان شناسی را به وجود آورد. اصلت نوشته های بوآس در انسان شناسی در اصل به اصالت تجربه های او در دره مرگ باز می گردد.
همچنین برانیسلاو مالینفسکی پدر انسان شناسی مدرن، تمام نوآوری هایش در نوشته های اتنوگرافیکش محصول چهار سال تجربه زندگی او (1914 – 1918) در جزایر تروبریاند و قبایل آرگونات در غرب اقیانوس آرام بود. مثال ها را می توان به تمام انسان شناسان بزرگ از روث بنه دیکت و مارگارت مید و لوی اشتراوس تا انسان شناسان کنونی بسط داد.
#ویژگی_های_نوشتن_2
#قسمت_دوم
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐ویژگی های نوشتن (1)
✍نعمت الله فاضلی
🔺 انسان حیوانی است که می نویسد.
عبارت مذکور اگرچه توصیفی درباره انسان است اما نوشتن را نیز تعریف می کند زیرا نشان می دهد که نوشتن جز به انسان به هیچ موجود دیگری تعلق ندارد. آلبرت انیشتین معتقد بود که «منحصر بودن آدمی، و برتری اش بر حیوانات دیگر در جهان، در این نیست که انسان قادر به فهم ایده هاست، بلکه در فهم این نکته است که می فهمد، و می تواند فهم خودش را به دیگر انسان ها از طریق کلمات منتقل کند.» از اینرو هویت انسان به نوشتن و موجودیت نوشتن نیز به انسان وابسته است. می توان گفت ما می نویسیم پس هستیم. و بدین سان نوشتن راهی برای بودن ماست. جك گودي انسان شناس صاحب نام كمبريج در مطالعات گسترده اش درباره نوشتن نشان مي دهد كه نه تنها بودن ما، بلکه فرهنگ با تمامی وجوهش به نوشتن وابسته است. از اینروست که "پیدایش خط" "مبداء تاریخ بشر"، و دوره های قبل از آن "ماقبل تاریخ" نامیده شده است.
بعد از اختراع خط و قادر شدن بشر به نوشتن، "زبان مکتوب" نه تنها به منزله وسیله و رسانه حفظ، انتقال، و اشاعه دانش ها، تجربه ها و کلیه دستاوردهای فکری انسان تبدیل شد بلکه انسان توانست به کمک خط و نوشتن به خلق دانش ها، تجارب و دستاوردهای فکری جدید بپردازد. اگر خط نبود، نه تنها اندیشه های بشری، بلکه کلام خداوند که در قالب کتب آسمانی آمده است به دست ما نمی رسید. این است که خط و نوشتن مقوم هویت بشری ما و از ستون های تمدن و فرهنگ اند. همان طور که بدون اکسیژن انسان قادر به ادامه حیات نیست، بدون خط و نوشتن نیز تمدن و فرهنگ بقاء و رشد نمی یافت و بعد از این نیز قادر به توسعه خود نخواهد بود.
🔺 نوشتن کنش اجتماعی است نه فردی.
نوشتن نوعی تعامل اجتماعی بین فرد و دیگری است که در درون یک نظام اجتماعی معین انجام می شود. از اینرو نوشتن به مجموعه نظام اجتماعی که نویسنده در آن قرار دارد و متن در آن تولید و مصرف می شود بستگی دارد. برخی جوامع و نظام های اجتماعی زمینه "تولید فرهنگی" را بیشتر و بهتر مهیا می کنند و برخی دیگر تنها در محدوده معینی امکان خلق و آفرینش های فرهنگی و از جمله "آفرینش قلمی" را می دهند. هر چه جامعه بیشتر به سوی "ارتباطات مکتوب" تحول پیدا کند و "ارتباطات شفاهی" جایگاه و نقش کم رنگ تری در مجموعه ارتباطات اجتماعی داشته باشد، نوشتن هم رشد بیشتری می یابد. از این منظر جوامع مدرن نسبت به جوامع سنتی گرایش و زمینه مساعدتری برای نوشتن فراهم می سازند زیرا در جوامع سنتی ارتباط شفاهی الگوی غالب ارتباطی است.
🔺 نوشتن ابراز خود و نوعی بودن فرد است.
نوشتن اگرچه به کمک انگشتان دست انجام می شود اما در هر حال فعالیت فکری است که بر اساس فرمان های مغز صورت می گیرد و ریشه در عمیق ترین لایه های باور و احساس ما دارد. ما می نویسیم تا چیزی را از درون مان به بیرون منعکس کنیم. می نویسیم تا نشان دهیم که چه چیز هستیم. از اینرو نوشتن نشان بودن نویسنده است یعنی نویسنده بودن. با توجه به این خصیصه است که به میزان رشد «فردیت» در جامعه ای، نوشتن نیز در آن جامعه رشد می کند. در جوامعی که در آنها فردگرایی بیشتر رشد کرده است، در مقایسه با کشورهایی که "جمع گرا" هستند، میزان چاپ و نشر کتاب و مطبوعات نیز بیشتر است. همچنین با مقایسه تاریخی کشورها از نظر رشد فردگرایی، می توان این واقعیت را دید. هر چه به گذشته، گذشته ای که فرد و فردیت جایگاه کمتری در مقابله با ساختارها و جمع داشت، باز می گردیم، میزان تولیدات فکری نیز کمتر می شود. و بالعکس.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐کودک، فضا و معماری
✍نعمت الله فاضلی
🔸قسمت دوم
🔺درک وضعیت معاصر آموزش کودکان، به ویژه از منظر فضایی و مکانی مستلزم این است که ما به چند واقعیت مهم در این زمینه به طور دقیق توجه کنیم. علاوه بر بحث گسست فضایی باید به واقعیتهای زیر توجه کرد:
1. نظام مدرسه ای موجود، امری کاملا معاصر و پاره ای از تجربه معاصریت ایران است، به این معنا که باید نظام مدرسه ای را به عنوان یکی از پاره های تجربه تجدد بدانیم. تجربه تجدد، همه ساحت های جامعه معاصر ایران را به شیوه ای شکل داده است. از جمله اینکه مدارس و آموزش و پرورش کودکان را به غایت از تمام ابعاد، به منزله بحثی از تجربه تجدد ایرانی فهم کنیم.
2. در نظام پیشامعاصر ایران، آموزش وسیع کودکان به صورت امر همگانی نبوده است، تنها گروه های خاصی از جامعه همچون وابستگان حکومتی، مالکان، صاحبان ثروت، فئودالها و خان ها از این امتیاز برخوردار بودند که فرزندانشان از موهبت آموزش بهره ببرند.
▫️برای سایر گروه ها، تجربه یادگیری و یاددهی عموما به منزله نوعی امر فرهنگی بود که کودکان در فرایند جامعه پذیری اجتماعی شان، مهارت ها دانش ها و بینش ها و آموزش های ضروری را کسب می کردند. از این رو در تجربه پیشامعاصر، آموزش کودک در ایران ما نوع خاصی از تلقی یا فهم آموزش برای کودکی را درون فرهنگ خود شکل دادیم. به بیان انسان شناسانه، مدل فرهنگی آموزش کودکان و طرحواره هایی که جامعه ایرانی برای آموزش در کودکی شکل داده بود، اصولا فاقد ساختار مکانی و فضایی بود. زیرا در بیرون از چارچوب خانواده و شیوه های کار و فعالیت اقتصادی، کودکان فاقد هر نوع فضای تعریف شده برای آموزش بودند.
▫️در نتیجه باید در نظر داشت که در مدل فرهنگی که انسان و جامعه ایرانی برای آموزش کودک شکل داده بود اساسا مولفه مکان و فضا فاقد هویت یا تعریف مشخصی بود؛ به بیان دیگر، انسان ایرانی فاقد نظام رمزگان و زیبایی شناسی مکانی و فضایی مشخص برای فضاهای آموزش کودکان بوده است.
3. نظام مدرسه ای جدید در ایران معاصر مانند سایر موسسات و نهادهای تمدنی جدید عموما در نتیجه تعامل و ارتباط جامعه ایرانی و جوامع اروپایی و غربی شکل گرفتند و در این تعامل به هر حال ما در حوزه هایی که هیچ سابقه تمدنی و تاریخی مشخصی نداشتیم، مانند موسسات آموزشی برای کودکان، بیش از سایر حوزه ها به نوعی گرته برداری و تقلید از تجربه های جهانی و اروپای غربی کرده ایم. در این چشم انداز طبیعی است که ما هنگام شکل دادن موسسات آموزشی کودکان عمدتا تجربه اروپا و غرب را در زمینه مفهوم مکان (یعنی مدرسه) و مولفه های آن به ویژه معماری در نظر داشته ایم.
4. در اینجا باید در نظر داشت که ما اگرچه در زمینه موسسات آموزشی برای کودکان به طور تاریخی فاقد تجربه و سنت تثبیت شده بودیم، اما در زمینه معماری، اشکال و فرم های معماری ایرانی و اسلامی را داشته ایم. طبیعتا شکل گیری مدارس جدید از بعد مکانی، به ویژه در دوره های اولیه، متاثر از سبک معماری تاریخی ما بوده است، اما به تدریج که از لحاظ زمانی ما با دوره های تاریخی خود فاصله بیشتر می گیریم ورود و گسترش عناصر غربی بیشتر می شود و معماری ساختمانهای مدارس با آن تجربه تاریخی معماری ایرانی اسلامی فاصله می گیرد. از این رو موسسات آموزشی کودکان به تدریج بر پایه الگوها و سبک های معماری رایج طراحی و ساخته می شوند.
5. این موضوع که موسسات آموزشی برای کودکان از جمله مدارس تا چه اندازه از نظر معماری و مکان برای آموزش نیازمند نوع خاصی از طراحی و ویژگی های فرمی، سبکی یا زیبا شناختی هستند ایده ای است که در دهه های اخیر توجه نظریه پردازان امر آموزش را به خود جلب کرده است. از اینرو، توجه کردن به این نکته که میان معماری و فضا با آموزش، به ویژه آموزش کودکی همبستگی وجود دارد، نه تنها برای ما بلکه برای تمام جوامع اروپایی و غربی ایده نسبتا تازه ای است.
▫️از این رو ناشناختگی رابطه مکان و آموزش، به ویژه آموزش کودکان، این تصور کلی را ایجاد کرده بود که چیزی که تجربه آموزشی کودکان را شکل می دهد، نظام مدرسه و برنامه درسی است. گویی مکان و معماری نوعی تکنولوژی است که در این زمینه نقشی خنثی یا بی طرف دارد.
▫️فهم پیوستگی مکان، فضا و کارکردهای آن برای یادگیری-یاددهی در پرتو دیدگاه های فلسفی و نظریات کاملا متاخر که از نیمه قرن بیستم به بعد به تدریج شکل گرفت، در مباحث تعلیم و تربیت آشکار شد. در چنین حال و هوایی جامعه ایران به دلیل نداشتن تجربه تاریخی برای فهم و شناخت رابطه مکان و آموزش کودک و از طرفی به دلیل نبود آگاهی جهانی از پیوندهای میان مکان و یادگیری نمی توانست نظام آموزش کودکان را با نوعی حساسیت نسبت به مولفه مکان طراحی و گسترش دهد.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐 بی باوری، بحرانی ایستاده در زیر تجربه های زیسته
✍️ بیت الله محمودی
🔺امروز بیش از هر زمانی دیگری فقیر هستیم. فقری که از جنس اقتصاد نیست، فقری مملو از عدم باورهای شخصی شده ای که قادر باشند بنیان و نظام معنایی زندگی ما را شکل و سامان بخشند.
🔺بحران بی باوری که ریشه بحران عیان تری به نام بحران هویت است، سیر و غوطه وری در روزمرگی هایی است که خود ما چندان در بوجود آمدنشان نقشی نداریم. ما به خرده ابزارهایی تبدیل شده ایم که در سیطره منافع و مطامع زندگی سرمایه دارانه و دیجیتالی، وجود معنا بخش خویش را در حاشیه ای تاریک مهجور ساخته ایم.
🔺در بی باوری، همه چیز زندگی به ظاهر معمول و مطلوب است، اما وقتی از سرمنزل، چرایی و چیستی اندیشه و فعالیت های روزمره خویش پرسش می کنیم به جز جواب های دم دستی و سطحی به هیچ ریشه عمیق تری دست پیدا نمی کنیم. اینجاست که می بینیم هر دم آماده گسیل و هجرت به هر سویی هستیم.
🔺به اعتقاد من این بحران در قشر تحصیل کرده و دانشگاهی ما عمق و ابعاد بیشتری نسبت به سایر اقشار دارد، زیرا کج کارکردهای دانشگاه امروز زمینه های بسیار بیشتری را برای باورگریزی فرد دانشگاهی فراهم می کند. دانشگاه به او می گوید همه چیز آماده و دم دست برای برداشتن است و نیازی به تأمل و درونی کردن چیزی نیست، فقط باید عجله کرد تا از غافله "داشتن ها" باز نمانیم.
🔺این بحران چنان در اعماق زندگی ما رخنه کرده است که نه تنها وجود و سیطره اش عیان نیست بلکه حتی باور به واقعی و پر اهمیت بودن آن نیز با چالش و ابهام همراه است. در واقع زندگی امروزی خود را بی نیاز از وجود باورهای معنابخش معرفی و ترویج می دهد. گویا همه لوازم و اسباب ریز و درشت زندگی کم و بیش در اختیار ماست و زمانه نیاز و تأکید بر لایه های هستی و معرفت شناختی زندگی به سر آمده است.
🔺تجربه های زیسته ما تبدیل به داده های اقتصادی برای توسعه و گسترده تر شدن اسارتمان در بند زندگی سرمایه داری دیجیتال گونه شده است. تجربه هایی که می توانند داده های ارزشمندی را برای شکل گیری، تعدیل و تحکیم نظام باورها در اختیار ما قرار دهند. اما نه تنها غافلیم که در بسیاری مواقع از انها هراسان و منزجز نیز هستیم. هراسی که روح ما را افسرده تر و دیوارهای محصوریتمان را بلندتر و برافرشته تر ساخته است.
🔺مجموعه بیشماری از تجربه های فردی- خانوادگی، دینی، آموزشی، دانشگاهی، شغلی و اجتماعی، فرصت های بی نظیری هستند که می توانند در خلق و سامان دهی باورهای ما در فهم زندگی نقش آفرینی کنند. اما بدیهی انگاری و کم ارزش شماری تجربه های زیست شده، اجازه بهره گیری ما را از این منبع عظیم معرفتی باز داشته است.
🔺ثبت، مستندسازی، تأمل و بازاندیشی بر تجربه های زیسته، محور و رکن اصلی شکل گیری، هرس و تعمیق باورهای ماست. حرکت مستمر در این مسیر است که جهان بینی و هویت فردی- اجتماعی هر شخصی را بعد از مدتی به روی دیگران نمایان خواهد ساخت و ما را از ابژه های هم شکل و همسان به سوژه های متفاوت و مستقل بدل می کند.
@Beytollahmahmoudi
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐خدا قوت
✍نعمت الله فاضلی
🔸قسمت دوم
🔺رسم قوت باد و خسته نباشید، فقط برای مزارع و روستا نیست. این رسم برای تقویت پیوندهای اجتماعی و انسانی است. در هر موقعیت و با هر منزلتی که باشیم نیازمند با هم بودن و با هم زیستن هستیم. صدها تمهید زبانی و رسم و آئین فرهنگی برای این با هم بودن انسانی خلق شده است. نویسندگان و خوانندگان هم نیازمند با هم بودن هستند. ما دانشگاهیان (مدرسان، دانشجویان و دانش آموختگان) هم مانند دهقانان و چوپانان نیازمند با هم بودن و مهربانی و مهرورزی هستیم. ما نیز نیازمند قوت باد و عزت زیاد و به قول جوانان امروز «دمت گرم» گفتن و شنیدنیم.
🔺همیشه این تجربه را دارم که وقتی انتشار کتابی را به صاحبش تبریک گفته ام به شوق آمده است، چنان که گویی واقعا خستگی کار از تنش بیرون آمده است. برای من نیز چنین است. اگرچه سال هاست می نویسم و منتشر می کنم، اما همچنان از این می بینم دیگران هم در شادی من شاد شده اند لذت می برم. مطمینم همه ما این تجربه را داریم.
🔺ممکن است گمان کنیم که گفتن یا نگفتن قوت باد امری اجتماعی است و تابع فرهنگ و شرایط جامعه. همین طور است. من هم این کار ظاهرا ساده چندان بدون ریشه و اصل و بنیان فرهنگی نمی دانم. اما این که چرا دریغ می ورزیم از نثار کردن این کلام ساده، خود بحثی است و داستانی دیگر و در اینجا مجال تحلیل و تفسیر آن نیست. شاید بتواند موضوع رساله یا پایان نامه ای باشد. علت و علت ها هر چه هست بماند برای بعد، اما خوب است که گاهی هم این رسم های انسانی را فراموش نکنیم. دم تان گرم و خوانا و نویسا باشید.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐«کلانشهر و فرهنگ» در موزه مَلِک
✍نعمت الله فاضلی
🔺این موزه شگفت انگیز نمایش باشکوهی از نقش ایران در تاریخ علم، هنر، ادبیات و فناوری است. در این موزه می توان برخی از قدیمی ترین نسخه های خطی فارسی را تماشا کرد. تماشای صفحات دستنویس کتاب های چند صد ساله حس حیرت و اعجاب را در من بر می انگیخت. در این نسخه های خطی شاهد هنرنمایی شگفت انگیز انسان ایرانی در اندیشیدن، زیبایی شناسی، تذهیب و شاید مهم تر از همه میزان صبر و همت گذشتگان تاریخ ما برای نوشتن و انتشار دانش در زیباترین شکل ممکن بود. کارشناس موزه توضیح دادند که نگارش و تذهیب برخی از کتاب ها سی سال طول کشیده است. مجموعه نسخه های خطی موزه ملک گنج بزرگی از هنرها، علوم و فناوری هاست که زاییده تخیل، خلاقیت و اندیشه انسان ایرانی در طول قرون متمادی است. رضا دبیری نژاد برایم از برنامه های موزه صحبت کرد و چشم انداز تازه ای که این موزه برای گسترش نقش موزه ها در ایران اتخاذ کرده است. موزه ملک تلاش می کند تا به نهادی برای کنشگری اجتماعی تبدیل شود و به یاری کودکان کار و گروه های فرودست اجتماعی برود.
🔺داستان موزه ها در ایران خود داستان شنیدنی است. اکنون قریب به هفتصد تا هزار موزه در ایران داریم. موزه های خصوصی هم در حال گسترش هستند. شهرها با موزه های شان در حال توسعه یافتن هستند. اما در میان این انبوه موزه ها، موزه ملک چیز دیگری است. خوشبختانه این موزه سایت مجازی دارد و می توان از دور هم آن را تماشا کرد. هر چند تنفس کردن در فضای موزه تجربه ای است بی بدیل. موزه ملک از جمله فضاهای فرهنگی است که باید دید.
#قسمت_دوم_یادداشت
☀️@sociologyat1glance
🌐 گفت و گوی درونی
✍نعمت الله فاضلی
▪️این روزها من هم مانند بسیاری از مردم با خودم حرف می زنم. شاید هم بیش تر از بسیاری از دیگر مردم از خودم می پرسم. از خودم می پرسم مهم ترین وظیفه ام در این موقعیت چیست؟ آیا باید مثل همیشه کار اصلی ام نوشتن و خواندن باشد یا این که به کار دیگری بپردازم؟ اگر می نویسم از چه چیزهایی باید نوشت؟ اگر ننویسم چه کار دیگری می توانم انجام دهم؟ از خودم می پرسم تا اینجا زندگی ام با این نوشتن ها و خواندن ها تا چه حد وظیفه ام را انجام داده ام؟ در موقعیتی که بسیاری در فقرغوطه ور شده و در حال غرق شدن در منجلاب فلاکت اند، آیا باز کارم باید نوشتن باشد و خواندن باشد؟
▪️ وقتی که می دانم بسیاری در فشارهای گوناگون لحظه ای آرامش و دل خوش ندارند آیا می توانم با تمرکز بر کارهای فکری ام همچنان راه گذشته ام را بروم یا راه دیگری باید برگزینم؟
▪️ گاهی به همه چیز و همه کارهایم شک می کنم. گاهی هم با خودم نجوا می کنم که من نه سیاستمدارم نه فعال سیاسی که بخواهم یا بتوانم کاری کنم. گاهی هم می گویم همین که وظیفه دانشگاهی ام در تدریس و تحقیق را خوب و درست انجام دهم شاید بهترین وظیفه ام باشد. گاهی هم می پرسم آیندگان، آن ها که بعد از من خواهند آمد و کارنامه ام را مرور خواهند کرد و مرا در این موقعیت تاریخی دشوار ملتم خواهند سنجید چه قضاوتی از عملکرد و کارم خواهند کرد؟
▪️ آنها از من و همه دانشگاهیان امروز قطعا پرسش می کنند. این که ما چه کردیم و چه باید می کردیم و نکردیم. اعتراف می کنم که سرگردانم. همین سرگردانی مخل کارهایم شده است. کاش تاریخ همین لحظه با من سخن می گفت.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
📕جامعهشناسی غزل فارسی
✍ فرهاد طهماسبی
🔺نویسنده در این کتاب کوشیده است تا حد امکان راهی برای پیوند میان جامعهشناسی و غزل فارسی بیابد. او در پی آن بوده است که به مدد رویکردهای نظری لوکاچ، گلدمن و کوهلر به ترکیبی نظری دست یابد.
🔺جامعهشناسی ادبیات موضوعی جدید و بینارشتهای در ادبیات جهان است. توجه به این رشته از دانش به طور جدی از قرن نوزدهم میلادی آغاز شده و در ادبیات ما سابقۀ چندانی ندارد. در این رشته از دانش پژوهشگر میکوشد روابط پیدا و پنهان میان آثار ادبی را با مسائل اجتماعی و فرهنگی بیابد تا به برداشتی دقیقتر و علمیتر از آثار ادبی دست یابد. جامعهشناسی ادبی به ما کمک میکند با نگاهی متفاوت و تازه آثار ارزشمند ادبیات را بار دیگر مورد توجه و ارزیابی قرار دهیم.
🔺جامعهشناسی ادبیات اثر را تنها حاصل آفرینش و خلاقیت فرد هنرمند نمیداند، بلکه آن را حاصل نوعی آگاهی جمعی میشمارد که هنرمند در تدوین آن با شدت و حساسیت بیشتری حضور مییابد؛ اثر هنری ـ ادبی گاهی بازتاب محض واقعیتهای اجتماعی یا بیان نمادین و نشانۀ آنهاست اما اغلب آثار ادبی بیان تخیل واقعیتهای اجتماعیای است که با آنها پیوندی دیالکتیکی دارد.
🔺از ملاکهای گزینش شاعران در این کتاب میتوان به این موارد اشاره کرد: جایگاه شاعر در روند تکامل غزل فارسی؛ نوگرایی و خلاقیت هنری؛ تأثیر و نفوذ در فرهنگ عمومی جامعه و طبقات اجتماعی.
🔺رودکی ، فرخی سیستانی،سنایی غزنوی ، انوری، مولوی، سعدی ،حافظ ، بابافغانی شیرازی ، وحشی بافقی،طالب آملی، صائب تبریزی ،یغمای جندقی،فروغی بسطامی،میرزادۀ عشقی ،عارف قزوینی،شهریار، سایه، سیمین بهبهانی و حسین منزوی شاعران برگزیدۀ این پژوهش هستند.
🔺روش تحقیق در این کتاب تحلیلی ـ توصیفی است که بر مبنای ترکیب و تلفیق آرای لوکاچ (در زمینۀ پیوند دیالکتیکی میان جامعه و اثر ادبی ـ هنری) و گلدمن (در مبحث جهاننگری) و کوهلر (در زمینۀ جامعهشناسی انواع ادبی) انجام گرفته است. از آنجا که گفتمانها واسطۀ میان جهاننگری عام و گفتگوهای شاعرانهاند، با طرح و تحلیل نمونههای مختلف شعری در ذیل گفتمانهای گوناگون کوشش شده این پیوند دیالکتیکی نشان داده شود و پیوند معنادار جهاننگری با گفتمان و گفتکردهای شاعرانه تبیین شود.
🔺در فصل اول به توضیح اصطلاحات و واژگان پژوهش پرداخته شده است. آنگاه کوشش شده سیمای جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران با نگاهی به نهادهای اجتماعی و طبقات بر بستری تاریخی تشریح گردد؛ از آنجا که جهاننگریها بر پایۀ گفتمانها شکل میگیرند، کوشش شده جهاننگری عام انسان ایرانی در پرتو مهمترین گفتمانها تبیین شود. سپس در فصول جداگانهای جامعهشناسی غزل در هر دورۀ سبکی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در آغاز هر فصل نگاهی جامعهشناختی به سبک آن دوره آورده شده است که دربردارندۀ جهاننگری و گفتمانهای سازندۀ آن جهاننگری با تکیه بر وجوه تاریخی ـ اجتماعی همان دوره است؛ با این همه نقش جهانبینی فردی شاعران نیز همواره در مدنظر بوده است.
🔗بخشی از صفحات کتاب در فایل ضمیمه
📌منبع: سایت کتابخانه تخصصی ادبیات
🎾از طریق لینک زیر وارد کانال غزلک شده و از خوانش روزانه یک غزل از حافظ لذت ببرید.
@Ghazalak1
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
☀️@sociologyat1glance
🌐چرا این قدر بد می نویسیم؟ (1)
✍نعمت الله فاضلی
🔺اجازه دهید بحث را با تجربه های خودم شروع کنم. ما استادان دانشگاه همواره با این واقعیت روبروایم که بسیاری از دانشجویان در مقاطع مختلف دانشجویی، از کارشناسی گرفته تا دکتری و حتی برخی از همکاران مدرس مان توانایی نوشتن "متن های دانشگاهی" را ندارند. منظورم من از متن های دانشگاهی تنها کتاب های دانشگاهی، مقالات علمی-پژوهشی و گزارش های تحقیقاتی نیست، بلکه برگه های امتحانی، گزارش های درسی دانشجویان، جزوات آموزشی مدرسان و مکاتبات اداری دانشگاهیان را نیز می توان پاره هایی از متن های دانشگاهی دانست، زیرا این متن ها را دانشجویان و دانش آموختگان می نویسند و کیفیت این متن ها بیان کننده کیفیت سواد دانشگاهی است. اگر این متن های دانشگاهی را با اندکی تأمل و از منظر معیارهای سواد دانشگاهی ارزیابی انتقادی کنیم، می بینیم که بسیاری از نوشته های دانشگاهی امروز ما کاستی های جدی دارند. این کاستی ها را همان طور که در نامه ها اداری و برگه های امتحانی دانشجویان و دانش آموختگان می بینیم، همان طور هم در کتاب ها و مقالات دانشگاهی وجود دارند. این مشکلات را می توان در چند سطح زبان شناختی، زیبایی شناختی و نوآوری و معرفت شناختی توصیف کرد. در اینجا هر کدام از این مشکلات را در حد طرح مسأله توصیف می کنم، اگرچه شرح و تفصیل دقیق ابعاد هر کدام از این ها نیازمند بحث ها و بررسی های مستقل است. ضمنا این را هم اضافه کنم، نوشته های من نویسنده نیز پاک و مبرا از این کاستی ها نیست و بیان این کاستی ها در اینجا به معنای این نیست که دیگران معیوب و نویسنده بی نقص است. به هر حال من هم مانند دیگر دانشگاهیان در همین حال و هوای دانشگاهی تنفس می کنم و هوای آلوده طبیعی است که در ریه ها و دستگاه تنفسی من هم تأثیر کرده است.
🔺مشکلات زبان شناختی: یکی از جدی ترین و ساده ترین کاستی های نوشته های دانشگاهی، "کاستی های زبان شناسانه" است. در این نوع متن ها و نوشته ها همه نوع غلط دستوری، نحوی و واژگانی از "اغلاط شاذ و نادر" گرفته تا "اغلاط فاحش" و "اغلاط متداول" وجود دارد. رواج این اغلاط در زبان فارسی که به کمک رسانه ها و متون ترجمه ای دانشگاهی در زبان فارسی طی دوره معاصر رواج یافته است، موجب شد که جنبش زبان شناختی "فارسی را پاس بداریم" و "غلط ننویسم" از سال های 1366 به بعد با انتشار کتاب «غلط ننویسم: فرهنگ دشواری های زبان فارسی» (نجفی 1366) در ایران شکل بگیرد. زبان شناسان، منتقدان ادبی و ویراستاران حرفه ای و فرهنگستانی ها این جنبش را رهبری و هدایت می کردند و این جنبش همچنان ادامه دارد. این جنبش اگرچه تا حدودی توجه افکار عمومی و بسیاری از مردم را به کاستی های زبان شناسانه و ادبی متن های فارسی جلب کرد، اما نتوانست توجه جدی دانشگاهیان را به خود جلب و طرفداران و حامیان جدی پیدا کند. تا جایی که من می دانم در رشته های علوم اجتماعی، مهندسی، علوم پایه و پزشکی این جنبش تأثیری نگذاشت و گفتمان فارسی را پاس بداریم و غلط ننویسیم به "گفتمان حرفه ای" زبان شناسان و محققان زبان و ادبیات فارسی محدود شد.
🔺در اینجا نمی خواهم مشکلاتی که "ادیبان سخت گیر" می گویند و خرده گیری های آنها را بیان کنم. مشکل ساده تر از این هاست. در لابلای متن ها و نوشته های دانشگاهی انبوهی از جملات غیرقابل فهم وجود دارد. وجود این جملات مبهم نشان دهنده "فقر سواد دانشگاهی" ماست تا این که صرفا ناشی از فقر دانش زبان شناختی و کم دانی ادبی باشد. این "فقر سواد دانشگاهی" بیش از هر جایی در "عبارت های مغلق" و "جملات نامفهوم" و "کلمات بی معنا" یا فاقد دلالت روشن در متن های دانشگاهی ظاهر می شود. به این دلیل من اولین دسته از مشکلات نوشتن دانشگاهی را زبان شناختی نامیدم. وجه دوم این دسته مشکلات زبان شناسانه این است که به علت فقدان تسلط بر زبان فارسی و ناتوانی در به کاربردن سواد پایه (توانایی خواند و نوشتن)، بسیاری از دانشجویان و دانش آموختگان ما امروزه قادر به نوشتن نیستند. برای نوشتن داشتن سواد پایه کافی نیست بلکه باید توانایی های لازم برای استفاده از سواد را به دست آوریم. به این دلیل اکثریت دانشجویان و دانش آموختگان ما زحمت نوشتن حتی نوشتن معیوب را به خود نمی دهند. یکی از هدف های گسترش و تقویت سواد دانشگاهی، ترغیب کردن و توانمند ساختن افراد دانشگاهی به نوشتن است. حجم زیاد کتاب ها و مقالات دانشگاهی که منتشر می شود نباید ما را از این واقعیت غافل کند که این مقدار متن ها نسبت به میلیون ها دانشجو و دانش آموخته و همچنین میلیاردها سرمایه گذاری در آموزش عالی، میزان چشم گیری نیست. اگرچه همین متن های منتشر شده نیز اگر برخوردار از ارزش های زیباشناختی و معرفتی باشند، می توان ارزیابی مثبتی از عملکرد آموزش عالی در ایران داشت.
https://vrgl.ir/ZmMC3
☀️@sociologyat1glance
🌐 مرتون و قانون عواقب ناخواسته
✍ نعمت الله فاضلی
🔺بسیاری می پرسند که کجای کار می لنگد که در این مملکت همه نیت خیر دارند و از توسعه و آبادانی مملکت سخن می گویند اما به آن چه می خواهیم و مطلوب می دانیم نمی رسیم؟ هم در دوران مشروطه، هم در دوران پهلوی و هم در جمهوری اسلامی، حکومت ها تلاش کرده اند تا ایده آل ها و آرزوهای خوب داشته و آن ها را تحقق بخشند. برخی از این آرزوها تحقق یافته اند و بسیاری از آن ها نیز شکست خورده و ناکام مانده اند. طبیعی است که ریشه این ناکامی ها گوناگون است. اما یکی از ریشه ها که کم تر به آن توجه شده است کم توجهی یا بی توجهی به «قانون عواقب ناخواسته» است. این قانون را رابرت مرتون مطرح و صورت بندی کرد.
🔺اندیشمندان از قرن هیجدهم تا امروز تلاش کرده اند که به حکمرانان نشان دهند که هر فعالیت، سیاست و خط مشی که پیش می گیرید باید به «عواقب ناخواسته» آن توجه کنید. معنی این سخن این است که داشتن نیت خیر، هدف های خوب، آرمان ها و ایده آل های عالی برای حکمرانی خوب کافی نیست، بلکه حکمرانی نیازمند در نظر گرفتن پیامدهای پنهان و پیچیده اجرای سیاست ها و برنامه هاست. بخش بزرگی از بحران های زیست محیطی، فقر فراگیر، بحران فرسایش سرمایه های اجتماعی و نارضایتی های سیاسی عمومی ریشه در همین سخن بدیهی دارد که عواقب ناخواسته سیاست ها و خط مشی ها و برنامه ها به شیوه درست و همه جانبه ای مطالعه و ملاحظه عملی و جدی نشده است. امور همیشه بر وفق مراد ما پیش نخواهد رفت و صرف این که گمان کنیم با گسترش آموزش عالی، توسعه علمی رخ می دهد، یا گمان کنیم با گسترش شهرها و شهرنشینی، جامعه به مدنیت و رفاه می رسد، یا با توسعه صنعت مونتاژ می توانیم به توسعه صنعتی برسیم، یا با گسترش مسجدسازی در شهرها شهروندان نمازخوان و مومن می شوند، یا با تبلیغات دینی و رسانه ای، مسائل و آسیب های اجتماعی کاسته یا ریشه کن می گردد، این ها همه ساده اندیشی است، زیرا هر کدام از این سیاست ها در عمل عواقب ناخواسته ای داشته است که اکنون آن ها را با چشم غیرمسلح هر فرد عادی و عامی آن ها را می بیند و می فهمد. می دانید کجای کار می لنگد؟ بسیار ساده است، حکمرانان ما عواقب ناخواسته این سیاست ها و خط مشی ها را در نظر نداشته و ندارند.
🔺رابرت مرتون مبدع «قانون پیامدهای ناخواسته» بود . مرتون در سال 1336 مقاله ای نوشت با عنوان «عواقب پیش بینی نشده فعالیت های اجتماعی» که بعدا این مقاله را در کتاب معروفش «تئوری اجتماعی و ساختار اجتماعی» هم چاپ کرد. در آن مقاله مرتون پنج منشا پیامدهای ناخواسته را توضیح داد شامل 1) «بی توجهی» ، 2) «خطا»، 3) «منافع ضروری» که در واقع سازمان ها یا گروه ها تشخیص می دهند و تحت تاثیر آنها به پیامدها توجهی نمی کنند. 4) «ارزش های اساسی» و ایدئولوژی که تکیه می کند به آن ارزش ها و دیگر برایشان مهم نیست چه چیزی پیش می آید. 5) «پیش بینی های محکوم به شکست»، یعنی در واقع سازمان ها یا کشورها یا مردم تصوری دارند از کارهایشان که محکوم به شکست است. به اعتقاد مرتون گفت وظیفه علم اجتماعی و از جمله جامعه شناسی همین توضیح عواقب پیش بینی نشده فعالیت های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است.
البته این «قانون عواقب ناخواسته» حرف عجیب و غریبی نیست و بیان یکی از بدیهیات است. چیزی شبیه دو دو تا، چهارتاست. کار محققان اجتماعی و فرهنگی توضیح بدیهیات برای جامعه و حکمرانان است. شاید گمان کنیم که توضیح بدیهیات نیازمند تحقیق و تفکر نیست. حق با شماست. اما اگر «تاریخ بی خردی» نوشته خانم باربارا تاکمن را بخوانیم می بینیم که از «تروا تا ویتنام» امپراطورها و سلاطین و سیاستمداران در نتیجه بی توجهی به بدیهیات نمایش عجیبی از بی خردی را در تاریخ اجرا کرده اند. یکی از این بدیهیات توجه به «عواقب ناخواسته» کنش ها و فعالیت هاست. همه ما می دانیم که عمل به بدیهی، امر بدیهی نیست. امور انسانی و به ویژه امور جمعی و اجتماعی، پیچیده و فراپیچیده هستند. غرایز، منافع، جهل و عواطف دست در دست هم می دهند و گاهی یا شاید اغلب اوقات ما را از عمل و توجه به بدیهی ترین بدیهیات باز می دارند. کار علم این است که بدیهیات را به ما نشان دهند و دائم آن ها را یادآوری کنند.
🔺محققان علوم انسانی و اجتماعی در هر رشته ای که هستند از اقتصاد گرفته تا جامعه شناسی، انسان شناسی یا هر رشته دیگر، اگر بخواهند از راه دانش در خدمت جامعه باشند شاید مهم ترین کاری که می توانند بکنند توضیح عواقب پیش بینی نشده سیاست ها و فعالیت ها است. شاید تکراری ترین سخنی که در قرن اخیر در زمینه دگرگونی های بزرگ شنیده ایم این باشد که «چی فکر می کردیم، چی شد». این سخن بیان دیگری از نادیده گرفتن «قانون عواقب ناخواسته» است.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
📚 برگی از کتاب مراحل اساسی سیراندیشه در جامعه شناسی
🔺جامعه شناسان قرن نوزدهم مانند اگوست کنت و مارکس کوشیده بودند تا برآیندهای اصلی تحول تاریخی و مراحل پیشرفت فکری، اقتصادی و اجتماعی بشریت را تعیین کنند. به عقیده دورکیم این کوششها به جایی نمی رسد. در عوض طبقه بندی علمی معتبری از اجناس و انواع جوامع براساس ملاکی که ساخت اجتماع مورد نظر یعنی تعداد قطاعهای موجود در کنار هم در جامعه ای پیچیده و وجه ترکیب این قطاعها را منعکس می کند، امکانپذیر است. نظریه های مربوط به تعریف و طبقه بندی اجناس و انواع به تمایز پدیده های عادی از پدیده های بیمارگون و به نظریه تبیین رهنمون می شوند.
🔺تمایز پدیده عادی از پدیده بیمارگون در اندیشه دورکیم نقش مهمی بازی می کند. اهمیت این تمایز ناشی از نیات اصلاح طلبانه دورکیم است. او امیدوار بود که بتواند براساس مطالعه عینی و علمی نمودها، شوراهای اجرایی تشکیل دهد. تمایز پدیده عادی از پدیده بیمارگون، درست یکی از واسطه های لازم میان مشاهده پدیده ها و صدور دستورالعمل است. اگر پدیده ای عادی باشد، دیگر جای آن ندارد که برای از بین بردن آن اقدام کنیم، حتی اگر اخلاقا با معتقدات ما برخورد داشته باشد در عوض اگر پدیده ای بیمارگون باشد، دلایل علمی کافی برای طرح برنامه های اصلاحی خواهیم داشت.
🔺به نظر دورکیم هرپدیده ای که به نحوی عام در نوع معینی از جامعه، در مرحله معینی از تحول آن، مشاهده شود پدیده ای عادی است. پس جرم، یا به عبارت دقیقتر، حد معینی از جرم، نمودی عادی محسوب می شود. بدین سان، عمومیت ملاک عادی بودن می شود ولی از آنجا که جوامع گوناگونند شناخت عمومیت به نحوی انتزاعی و همگانی امکان پذیر نیست. آن پدیده ای که غالبا در جامعه ای معین، در لحظه ای معین از تحول آن، مشاهده می شود، پدیده ای عادی خواهد بود.
📌منبع این مطلب: کتاب مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی، نوشته ریمون آرون، ترجمه باقرپرهام، صفحات۴۱۷ و ۴۱۸
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐پرسش سخت: درس خواندن چیست؟
✍نعمت الله فاضلی
🔹انجمن علمی دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه بین المللی امام خمینی از من پرسیده اند درس خواندن چیست؟ و دعوت کرده اند درباره این پرسش برای آنها سخنرانی کنم. به گمانم این سخت ترین سوالی است که تاکنون با آن روبرو شده ام. ما بچه ها را از هفت سالگی راهی مدرسه می کنیم که «درس بخوانند». بعد هم آنها به دانشگاه می آیند تا به «درس خواندن» ادامه دهند. حدود یک میلیون معلم در مدارس «درس می دهند» و هزاران مدرس دانشگاه نیز مشغول «درس دادن» هستند. درس چیست؟ آیا درس را می شود خواند؟ و چیزی است که قابل دادن است؟ این پرسش ها شاید ساده به نظر آیند. احتمالا چون در زبان ما جا افتاده اند و مهم تر از آن چون دائم به درس خواندن و درس دادن مشغولیم، این عبارت ها را روشن و بدون ابهام می دانیم. آیا واقعا این گونه است؟
🔹در زبان فارسی و در دوره های قدیم و در حوزه های علمیه یا «مدارس قدیم» درس را از محضر استاد «می گرفتند». طلاب پای درس استاد می نشستند و با گوش دادن و توجه کردن به سخنان و سیره او درس می گرفتند. استاد درس می داد و طلاب هم درس می گرفتند. عبارت درس دادن معمولا به معنای تنبیه کردن هم بود. هنوز هم عبارت «درسی به او بدهم» یعنی کسی را تهدید کردن. با تکوین و توسعه «مدارس جدیده» عبارت های درس دادن و درس خواندن رواج یافت. واژه «خواندن» بیان کننده تحول و چرخش مهمی در گفتمان آموزشی ما بود، زیرا نشان دهنده این است که متعلمان دیگر در محضر استاد و پای درس او نمی نشینند، بلکه به خواندن متون و منابع مشغول می شوند. خواندن در اینجا هم به معنای روخوانی و حفظ کردن مطالب و متون است و هم به معنای فهمیدن آنها. اما در فضا و فرهنگ آموزشی معاصر این تلقی و فهم از خواندن دروس نتوانست به شیوه ای کارآمد تجربه یادگیری خلاق و فعال برای دانش آموزان و دانشجویان را ممکن سازد. درس دادن و درس خواندن دلالت های ناکارآمدی دارند که اشاره ای کوتاه به برخی از آنها می کنم.
🔹با دکتر محمدرضا سرکارآرانی دوست «درس پژوهم» که استاد بین المللی درس پژوهی در دانشگاه ناگویا ژاپن درباره درس خواندن صحبت کردم و او می گوید درس دادن به معنای تربیت و یادگیری نیست. «تجربه یادگیری» چیزی نیست که معلم و مدرس دانشگاه بتواند آن را به دانش آموز و دانشجو بدهد. وظیفه معلم و مدرس فراهم کردن و طراحی فضای یادگیری است. تجربه یادگیری عبارت است از ایجاد یا شکل گیری تغییری در وجود و نفس دانش آموز و دانشجو. معلم و مدرس باید بتوانند فرصت های تأمل، تجربه کردن و اندیشیدن و ایجاد شوق یادگیری را برای دانش آموز و دانشجو فراهم سازند. بنابر این، کار آنها درس دادن نیست. همچنین «درس خواندن» نیز عبارت گویا و صحیحی برای تجربه یادگیری نیست. سرکارآرانی براساس پژوهش های تطبیقی که در ایران و کشورهای ژاپن و بریتانیا انجام داده است می گوید دانش آموزان و دانشجویان ایران وقتی از آنها پرسیدیم که هنگام درس خواندن چه چیزی را تجربه می کنید؟ گفتند حفظ کردن مطالب، گوش دادن صحبت های معلم و مدرس، نشستن روی صندلی های کلاس درس، خستگی و بی حوصلگی. در حالی که برای یادگیری ما نیازمند پرسش کردن، به چالش کشیدن، میل و اشتیاق برای کشف کردن، پی بردن، فهمیدن، بروز دادن و خودبیانگری، مشارکت کردن در گفت و گو و تجربه کردن آزمون و خطا و درگیر شدن هستیم. کنش خواندن در فرهنگ آموزشی مسلط و مستقر ما (در مدرسه و دانشگاه) حتی اگر به معنای فهمیدن متون و منابع درسی هم منجر شود (که نمی شود) همچنان کمکی به تجربه یادگیری دانش آموزان و دانشجویان نمی کند، زیرا آنها برای یادگیری به چیزهای بسیار بیش تر و فراتر از فهمیدن متون نیاز دارند. لازمه یادگیری فعال شدن همه توانایی های ادراکی و حواس است و نه صرفا بینایی. دانشجویان باید بتوانند با دستان، پاها، گوش ها، زبان و پوست خود با جهان درگیر شوند تا امکان یادگیری برای شان مهیا شود.
🔹وقتی که کمی دقیق تر به دلالت ها و ابعاد «درس دادن» و «درس خواندن» بیندیشیم درمی یابیم که اینها عبارت های مخربی برای فرهنگ و زبان آموزش در ایران هستند. ما وقتی با مفاهیم و استعاره های ناکارآمد درباره جهان و چیزی سخن می گوییم، نتیجه مواجهه ما با جهان نمی تواند سازنده و بالنده و پیشرو باشد. در مدارس و دانشگاه های ما معمولا افراد درس خوان را گاه با طعنه «خرخوان» می نامند. این طعنه ی خوار و خفیف کننده، بیان کننده این است که دانشجویان و دانش آموزان درس خوان لزوما آدم های یادگیرنده نیستند.
https://vrgl.ir/pmvnj
☀️@sociologyat1glance
🌐 موانع نوشتن (3)
✍نعمت الله فاضلی
• عمق نوشته در میزان توانایی اش برای کشف و درک معنای پنهان زندگی است.
ستون یک نوشته، معنای نهفته در آن است. همان طور که سبک نمی تواند به تنهایی نوشته ای را قدرت جاودانگی بخشد، انباشتن اطلاعات و دیدن جزییات هم اگر به لایه های پنهان واقعیت راهی نگشاید چیزی بیش از زرق و برق یک نوشته نیست. خوانندگان نیز بر اساس محتوی و معنی یک کتاب در باره آن قضاوت می کنند، نه بر اساس زیبایی جلد آن! از دید ناشران نیز «شیرازه است که کتاب را نگاه می دارد نه جلد آن.» و شیرازه کتاب، معنای آن است.
• برای نوشتن صداقت هم لازم است.
توماس جفرسون می گفت: «صداقت اولین فصل کتاب معرفت است.» می توان آن را به این صورت کامل کرد که صداقت اولین اصل کتابت هم هست. زیرا سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل می نشیند. اگر اصل صداقت را بپذیریم، برای نویسنده شدن راه طولانی در پیش نداریم. کافی است سفره دلمان را باز کنیم و قدری، نه بیشتر، از آن حرف و حدیث هایی که با خود زمزمه می کنیم را با صدای بلندتر روی کاغذ ثبت کنیم.
• سعی و صداقت اگر با سادگی و صراحت درهم نیامیزد، دست پخت ما دلنشین نخواهد شد.
سادگی به متن قدرت و صلابت می دهد. علاوه بر این، ساده نوشتن تنها مسئله سبک نیست، مسئله دموکراسی و دموکرات بودن هم هست. آنها که اعتقادی به مردم ندارند و فقط برای خودشان و اطرافیان نزدیک شان می نویسند، میل سیری ناپذیری به قلمبه گویی دارند. اما آنها که افق های دورتری پیش رو دارند، صداها، سلیقه ها و صورت های مختلف را با کلمه ها و ترکیب های ساده تر و قابل فهم تر برای همه به کار می برند.
ارزش ساده نوشتن محدود به دموکراسی هم نیست؛ اگر این طور بود نویسندگان اقتدارگرا حق داشتند خود را از زحمت ساده نوشتن معاف کنند! ساده نوشتن با بنیادی ترین ارزش های دانش بشری یعنی توسعه و تعالی انسان در ارتباط است. به این گفته والتر ترنس استیس توجه کنید: «ارزش والاي دانش در حركتي نيست كه كشف آن در جمع كوچك متخصصان ايجاد مي كند، حتي در سودمندي عملي آن نيست، بلكه در تعالي و توسعه ذهن انسان به طور كلي است كه دانش علت آن است. مقصود از ذهن انسان به طور كلي، اذهان چند متخصص نيست، بلكه اذهان جماعت هاي انسان متمدن است.»
برخی نیز قلمبه گویی را سپر بلا می سازند تا ضعف معنایی نوشتارشان پنهان بماند. یکی از فنون رایج برای اینگونه «پیچیده سازی متن»، به کار بردند واژه های نامأنوس یا خارجی است. به قول ظریفی برخی گمان می کنند «اگر به جای جریان یا سیر به گویند «فراپویش» یا «پروسس»، و اگر به جای متعالی به گویند «هستنده فراباشنده»، فیلسوف می شوند!»
برخی نیز ژست های عالمانه می گیرند و به عامه مردم نگاه عاقل اندر سفیه می اندازند زیرا گمان می کنند ذهن عامه مردم قادر به هضم اندیشه های متعالی علمی و فلسفی نیست. اما "ترنس استیس" طشت رسوایی این فرقه را بر زمین می اندازد و می گوید «اين تصور كه نمي توان انديشه هاي فلسفي و علمي را به زبان ساده براي مردم عادي شرح داد، تا اندازه زيادي نيز به اين سبب است كه فيلسوفان و اربابان علم، به طور كلي ميلي به اين كار ندارند؛ زبان ساده از ناداني اربابان علم است نه از جهالت بشريت.»
روی دیگر سکه این است که اگر نگوییم همیشه، لااقل گاهی ما راهی جز به کارگیری زبان و مفاهیم ساده نداریم. با زبان شیمی و زیست شناسی در باره بحران احساسات امروز بشر صحبت کردن کار ابلهانه ایی است. اما متاسفانه این اشتباه بزرگی است که دانشمندان گاهی مرتکب می شوند. اجازه دهید سخن پروفسور «پاول استریتین» اقتصاد دان آمریکایی را در انتقاد از کاربرد روش های کمی در علم اقتصاد برای تبیین و توصیف رفتارهای آدمی در اینجا عیناً نقل کنم. او می گوید:
«هیچ عبارت ریاضی برای بیان جمله عاشقانه "من دوستت دارم" نمی شناسم. ریاضیات یک زبان است، یا شاید به گویم یک زبان نامفهوم با ظرفیت های فوق العاده کوچک. افعال آن افعالی هستند که نمی توان بیش از چهار مورد برشمرد: برابرها، بزرگ تر است از، کوچک تر است از، تابعی است از.»
https://vrgl.ir/gLX6U
@sociologyat1glance
🌐موانع نوشتن (1)
✍نعمت الله فاضلی
• نوشتن به تخیل بیش از دانش اتکا دارد.
انیشتین می گفت: «تخیل مهمتر از علم است، زیرا علم محدود است اما تخیل همه جهان را در بر می گیرد.» علم محصول بسط تخیل انسان است. اگر سفر به ماه ابتدا در تخیل انسان نمی گنجید، پای انسان هرگز به آن سرزمین دور نمی رسید. اگر انسان خیال پرواز را در سر نپرورانده بود، از دست برادران ویلبرایت هم کاری ساخته نبود! از اینرو وسعت اندیشه و توان نوشتن هر کس به اندازه دامنه خیال اوست. دانشگاهیانی که از نوشتن عاجزند، به دلیل بی دانشی آنها نیست، بلکه به دلیل ضعف یا عدم پرورش و به کارگیری قوه خیال آنهاست. در "جامعه اطلاعاتی" امروز که همه انسان ها ناگزیر در هجوم سیل آسای دانش و اطلاعات قرار دارند، نه تنها دانشگاهیان بلکه همه لاجرم دانشمندند! یعنی انبان همه انباشته از دانش و دانستنی هاست. اما از خیل انبوه دانشمندان تنها کسانی مولد علم اند که دانش را با تخیل خود درآمیزند. و تخیل تنها زمانی به خدمت دانش در می آید که بر روی صحفات سفید تجسم و تجسد مادی پیدا کند؛ در غیر این صورت تخیلات ما اوهام بی معنایی بیش نیستند. همه نویسندگان بر اهمیت تخیل در کار نوشتن تأکید داشته اند. فاکنر می نویسد: «گفتم كه نويسنده به سه منبع نياز دارد: تخيل، مشاهده و تجربه.» از اینرو انگلیسی ها گفته اند «هوش بدون تخیل و رویا، پرنده بدون بال است.»
• لازمه نوشتن اعتقاد به داشتن عقل کامل نیست، بلکه بالعکس لازمه نوشتن باور به ناتمامی و ناقصی عقل ماست!
آنانکه خود را "دانای کل" می دانند دلیلی ندارد برای بیشتر دانستن تلاش کنند! دقیقاً مشکل برخی از آنانکه تن به نوشتن نمی دهند از اینجا آغاز می شود. اندک اند آنانکه طالب عقل بیشترند. رساله «گفتار در روش» دکارت با این عبارت آغاز می شود که: «تنها چیزی که مردم از خداوند طلب نمی کنند عقل بیشتر است زیرا همه گمان می کنیم در این زمینه خداوند عدالت را رعایت کرده و به هر کس به قدر کفایت به او عقل عطا فرموده است!» عکس این نکته نیز درست است. یعنی برخی نیز دانش خود را ناچیزتر از آن می دانند که بنویسند.
#موانع_نوشتن_1
#قسمت_دوم
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐ویژگی های نوشتن (2)
✍نعمت الله فاضلی
• نوشتن مستند کردن است.
متن یک سند است که ایده، احساس یا امر واقعی را بازگو و ثبت می کند. میزان اعتبار یک متن به میزان توانایی آن در بیان دقیق، جامع، واقع گرایانه، موثر و ماندگار موضوع یا امری که آن را بازنما می کند بستگی دارد. کسانی که می نویسند، خود را مستند و ثبت می کنند و از این راه وجود خویش را جاودانه و ماندگار می سازند. به همین نسبت نیز جامعه ایی که بیشتر می نویسد ماندگارتر و پایدارتر است. از اینرو، متن صرفاً برای ایجاد ارتباط نیست، بلکه نقش نگهداری و ماندگارسازی ایده ها، احساسات و امور را نیز عهده دار است. از این منظر، نوشتن فعالیت مهمی است که ناقل، حامل و حافظ "میراث فرهنگی" یعنی تمام تجربه ها و ادراکات انسان در حیطه های مختلف است.
با توجه به این قدرت و کارکرد نوشتن یا "ارتباط مکتوب" در زمینه مستندسازی است که نوشتن اهمیتی بیش از ارتباط شفاهی دارد. بیان شفاهی تا زمانی که به نحوی ثبت و ضبط نشده است باد هواست! حتی بدون وزش نسیم هم نابود می شود. اما "سخن مکتوب" حدیثی است که وجود مادی دارد و در حافظه تاریخ بایگانی می شود. از اینرو هم به گوینده و نویسنده اش قدرت و اعتبار می بخشد و هم مسئولیت ایجاد می کند.
#ویژگی_های_نوشتن_2
#قسمت_سوم
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐ویژگی های نوشتن (2)
✍نعمت الله فاضلی
• نوشتن مهارتی عملی و اکتسابی است.
نوشتن مهارتی آموختنی و آموزش دادنی است و میزان رشد آن به نحو عملکرد نظام تعلیم و تربیت در جامعه بستگی دارد. اغلب کسانی که خود را ناتوان از نوشتن می دانند، بر این باورند که نوشتن استعدادی مادرزادی است که خداوند آن را به برخی اعطا و از برخی دیگر دریغ ورزیده است. این تلقی نادرست، ناشی از عدم شناخت نوشتن به منزله مهارت اکتسابی است. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» می نویسد وقتی که تازه دوچرخه به تهران آمده بود مردم آن را وسیله شیطانی می نامیدند که جن ها آن را می رانند، چرا که از نظر مردم تهران این امر که وسیله ای با دو چرخ بدون تکیه بر چیزی راه برود و کسی را هم بر دوش خود ببرد امری ناممکن می نمود. اما وقتی دوچرخه عمومیت یافت و حتی کودکان بر آن سوار شدن، کسی هرگز نپرسید دوچرخه بر اساس چه قاعده و قانونی می تواند ما را به این سو و آن سو ببرد. نوشتن هم همین حکایت را دارد. آنانکه مهارت آن را آموخته اند و می دانند چگونه بر دوش قلم نشسته و سیر و سیاحت عالم کنند، قلم را به همان سادگی دوچرخه به خدمت می گیرند. اما آنانکه نمی دانند، نویسندگی و نوشتن را امری رازآمیز می پندارند.
• نوشتن کشف کردن است.
این سخن را ریموند کارور بر مبنای تجربه ادبی اش می نویسد. همین تجربه و لذت کشف کردن است که مانع از درک و احساس هر گونه رنج و مشقت در کار نوشتن می شود. آنانکه می نویسند تنها "لذت نوشتن" را می دانند، لذتی که کمتر قادر به توصیف آنند. لذت نوشتن نیز از جمله مقولات یُدرک و لایوصِف است. نوشتن چنان شیرین و گواراست که هنری میلر می گوید «پاداش نوشتن خود آن است.» اما آنانکه نمی نویسند تنها از "رنج نوشتن" آگاهند زیرا هیچ تجربه ای از لذات آن ندارند. از اینرو، اینان بیش از نویسندگان از رنج نوشتن می هراسند؛ و برای همین تن به این کار ظاهراً دشوار نمی دهند. به راستی که در نوشتن کار را دست می کند اما چشم می هراسد.
• نوشتن پژوهیدن است.
نوشتن تنها رسانه و ابزار انتقال دانش نیست بلکه روش پژوهش نیز هست. نوشتن تنها وسیله ای برای ثبت تجربه ها نیست بلکه همان تجربه کردن است. همان طور که گفتیم در برخی دانش ها مثل انسان شناسی این امر اهمیت مضاعف دارد، زیرا تنها از طریق نوشتن است که تحقیق در آن به تجربه علمی تبدیل می شود و تا قبل از نوشتن تمام تلاش ها صرفاً مجموعه ای بی ربط از حوادث اتفاقی یا تخیلات و تأملات عینیت نایافته اند. یعنی حقیقت تنها به کمک نوشتن شناخته می شود. نورمن میلر در جایی این واقعیت را چنین بیان می کند: «تنها زمانی که حقیقت را می شناسم، لحظه ای است که حقیقت خودش را بر نوک قلم من آشکار می کند.»
• نوشتن پرسش کردن است.
اگر نوشتن اندیشیدن است، که هست، اندیشیدن هم به تعبیر زیبا و بلند مارتین هایدگر «با پرسش آغاز می شود.» از اینرو کسانی به نوشتن قادرند که توانایی اندیشیدن دارند، و کسانی قادر به اندیشیدن اند که "پرسیدن" را آموخته اند. و پرسشگری مستلزم "محیط آزاد" است، محیطی که اجازه قلندری و گستاخی فکری و کنجکاوی و "تردید" در امور را بدهد. در محیطی که پرسش را "شبه افکنی" و "شبه افکنی" را کفر می نامند، نمی توان انتظار داشت که انسان ها جان شان را در مخاطره تیغ تکفیر و ارتداد قرار دهند.
#ویژگی_های_نوشتن_2
#قسمت_اول
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐کودک، فضا و معماری
✍نعمت الله فاضلی
🔸قسمت سوم
🔺بر اساس این مواردی که فهرست وار بیان کردیم، می توانیم مساله آموزش کودکان را از حیث ابعاد معماری و مکانی اینگونه صورت بندی کرد که در دوره معاصر بیشترین چالشی که در حوزه آموزش کودک داریم، فقدان دانش یا عقلانیت فضایی معطوف به آموزش کودکان است.
🔺ما نه تنها در دوره پیشامعاصر، بلکه در دوره معاصر حتی تا این لحظه هنوز در اپیستمه یا نظام دانایی قرار داریم که نسبت به مولفه های فضایی و مکانی آموزش کودکان حساسیت های کافی در تجربه تاریخی ما در زمینه آموزش کودکان شکل نگرفته است.
🔺این مساله، یعنی نداشتن التفات تاریخی و آگاهی و شناخت از موضوع مکان و فضا و کارکردها و نقش آن در امر یادگیری کودکان از جهات گوناگون نیازمند توجه و بررسی است. نه تنها در زمینه آموزش به معنای معاصر آن، ما اصولا این توجه معمارانه و فضامندی به آموزش کودک را نداشته ایم.
🔺ایده پیوند میان آموزش کودک و معماری و فضا ایده متاخر و پیشتازانه ای است که در نتیجه تحولات در فلسفه، جامعه شناسی، برنامه درسی، تعلیم و تربیت، روانشناسی و دانش های دیگر به وجود آمده است.
🔺از اینرو باید گفت ما هم در زمینه آموزش به معنای معاصر و هم تعلیم و تربیت به معنای پیشامعاصر در تمام حوزه های مربوط به رشد و بالندگی کودکان، چندان سنت توسعه یافته ای نداریم، اگرچه شاید اگر به دانش های دینی و قواعد تعلیم و تربیت اخلاقی کودکان در ایران بپردازیم بتوانیم برخی از نکات را بیابیم که بیان کننده توجه عملی به نقش فضا در شکل دادن به شخصیت کودک هست. اما این نکات در مجموع شاید بیان کننده شکلی از فرهنگ معمارانه و درک فضایی برای آموزش کودک به معنای توسعه یافته و معاصر آن نباشد.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐کودک، فضا و معماری
✍نعمت الله فاضلی
🔸قسمت اول
🔺در فرهنگ ایرانی وقتی از کودکی سخن به میان می آید این حساسیت وجود دارد که «چون که با کودک سروکارت فتاد هم زبان کودکان باید گشاد» (مولانا). یعنی «حساسیت زبانی» به این موضوع داریم. همچنین کودکی با مقوله «زمان» هم قرین است و اغلب آن را با «سن معین» تجسم می کنیم. اما هنوز در فرهنگ ما پای کودکی به مکان و فضا باز نشده است. ما «حساسیت فضایی» به کودکی نداریم. در دهه های اخیر کم کم در خانه ها بویژه خانه های ثروتمندان و طبقه متوسط شهری، کودکان برای خود اتاق و فضایی مستقل دارند. اما پیوند میان کودکی و فضا هنوز برقرار نشده است. به ویژه این موضوع برای آموزش کودکان اهمیت دارد.
🔺یکی از دانشجویان مقطع دکتری رشته معماری موضوع رساله اش «نسبت میان معماری و آموزش کودکان در ایران» بود. از من خواستند دیدگاه و تحلیلم را در این زمینه برای او توضیح دهم. گفت و گوی ما تلفنی بود و ایشان بعد از این گفت و گو صحبت های مرا پیاده و برایم ارسال کردند. گمان می کنم در این زمینه پژوهش چندانی نشده است و شاید همین نکات پراکنده ای که در این یادداشت تقدیم شما می کنم زمینه ای برای جلب توجه دانشجویان و محققان به این موضوع مهم باشد.ایده و تحلیلم در این زمینه به طور خلاصه این است تاریخ آموزش و پرورش کودکان ما تا پیش از پیدایش نظام مدرسه ای جدید در دوره قاجار، عموما به صورت امر خانوادگی بوده است. یعنی کودکان عموما در محیط خانه و خانواده تجربه تعلیم و تربیت را داشتند.
🔺علاوه بر خانه و خانواده، کودکان در محیط اقتصادی و کار و فعالیتهای کشاورزی و دامپروری و اقتصاد پیشامعاصر نیز تا حدودی تجربه یادگیری را بدست می آوردند. بدین معنا که موضوع تعلیم و تربیت بعد از محیط خانه و خانواده در فضای بازتر و وسیع تری به نام مزرعه و طبیعت و فضای باز چادرها ( زندگی شبانی) و محیط دهکده ها یا فضای زندگی قبیلگی اتفاق می افتاد.
🔺در نتیجه می توان در چشم انداز کلی به این نکته توجه داشت که از منظر فضا و مکان اگر بخواهیم به امر آموزش کودکی و کودکان در ایران توجه کنیم، باید بگوییم در دوره قاجار زمانی که ایران به تدریج به دنیای معاصر گام می گذارد، گسست فضایی در زمینه تعلیم وتربیت کودک به وجود می آید. در این گسست فضایی، آموزش کودکان به تدریج دارای مکان یا فضای مستقلی می شود. از این رو با ورود به دنیای جدید ما شاهد شکل گیری تحولی فضایی در شیوه تعلیم و تربیت کودکان هستیم.
🔺در این تحول یا گسست، به تدریج برای کودک بیرون از محیط خانه و خانواده و محیط طبیعت و کار، نهادی به نام مدرسه و نظام آموزشی شکل می گیرد که در آن کودکان می توانند با دانش ها و آموزش های معاصر آشنا شوند. درک مساله آموزش کودکان در مکان مدرسه و فضای معاصر آموزش نیازمند درک دقیق این گسست فضایی است که در دوره معاصر در ایران به وجود آمد.
🔺ما از سالهای 1270هجری شمسی به بعد، به تدریج شاهد پیدایش مدارس جدید هستیم که ابتدا توسط رشدیه در شهرهای مختلف شکل گرفت و بعد از آن از سال های پایانی قرن 13 هجری شمسی، به صورت امر همگانی در آمد و نظام مدرسه ای جدید که امروز در سراسر ایران وجود دارد، در امتداد همان تحولی است که اشاره شد.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐 نگاهی انتقادی به مسئله استقلال دانشگاه
✍️بیت الله محمودی
🔺اگرچه موضوع استقلال دانشگاه و لزوم عیان شدگی آن در همه ساحات نهاد آموزش عالی کشور در قامت یک مسئله بنیادی و به عنوان یک ضرورت سیستمی و فرهنگ آکادمیک محل بحث و اتفاق نظر اغلب دانشگاهیان است، اما در بستر واقعیت های اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه ما که نظام دانشگاهی در عمل در سیطره این جریان ها محصور است امکان تحقق آن نه تنها بسیار دور از دسترس بلکه اساسا مضر است.
🔺واقعیت این است که بر خلاف ادعاها و فریادهایی که از عدم استقلال دانشگاه از دورن نهاد آموزش عالی شنیده می شود، عمده سیستم، ساختار و سوژه های دانشگاهی خود بزرگترین مانع در مقابل استقلال نهادی دانشگاه هستند. در واقع باید گفت صحبت از استقلال دانشگاه از طرف دانشگاهیان، صحبت از رویایی است که خود آنان بزرگترین مانع تحقق اش هستند و در عمل هرگز راضی به فراهم شدن بستری که شرایط درونی نظام دانشگاهی را برای شکل گرفتن مقدمات استقلال دانشگاه و دروی جستن از دخالت های بیرونی مهیا کند نیستند.
🔺استقلال به معنای مفهومی و کارکردی آن، امروزه صرفا یک آرزوی دست نیافتنی برای دانشگاه نیست. نه تنها عملی شدن که حتی تصور اجرا و عملیاتی آن نیز واهمه ای بزرگ را بر پیکر دانشگاه مستولی خواهد کرد و به همین دلیل از درگیری و مواجهه جدی با کارکردهای واقعی استقلال دانشگاهی بشدت دوری می کنند و هرگز راضی نخواهند شد تا موجودیت و امنیتی که همین عدم استقلال برای آنها فراهم آورده است را مفهومی به نام استقلال بازپس گیرد.
🔺بر خلاف تلقی و روایت رایج که عنوان می شود اگر دانشگاهها و مراکز آموزش عالی به استقلال نهادی دست پیدا کنند در آن صورت عملکرد و اثرگذاری واقعی دانشگاه در حوزه آموزش، پژوهش، کارآفرینی و حل مشکلات جامعه نمایان خواهد شد، به اعتقاد من به فرض محال اگر این اتفاق بیفتد، با توجه به بنیان ها و شرایط معیوب تثبیت شده حاکم بر فضای اداری، آموزشی و پژوهشی دانشگاه که برای سالیان سال در همه ارکان آن رخنه کرده است، فسادی از جنس "فساد آکادمیک" عظیم تر از آنچه امروز در دانشگاه جاری و ساری است بر همه ابعاد و حوزه های عملکردی نظام آموزش عالی هویدا خواهد شد.
🔺مکانسیم هیأت امنایی شدن دانشگاهها ابزار اجرایی قوی را در اختیار دانشگاهها قرار داده است تا بر اساس آن تصمیم های مبتنی بر رویکردهای علمی- اجرایی مطابق با اهداف و کارکردهای هر دانشگاه را محقق کند اما در عمل از این فرصت ویژه و خارق العاده برای بهره گیری از افزایش عملکرد آموزشی و پژوهشی دانشگاه بهره گرفته نمی شود، بلکه در بهترین حالت مجرایی است برای تصویب مقررات و تصمیم گیری هایی که اگر هیأت امنایی هم نبود خود ساختار ستادی وزارت علوم براحتی می توانست با سرعت بیشتری آنها را رفع رجوع کند.
🔺بنابراین از آنجاکه ساختار فعلی دانشگاهها در بستر فضای عدم استقلال واقعی شکل گرفته است، انتظار اینکه این ساختار موجود از درون زمینه ساز استقلال نهایی دانشگاه باشد، تصوری غیر واقع بینانه است و هرگز امکان پذیر نخواهد بود. این زمینه سازی زمانی صورت خواهد گرفت که دانشگاه به طور پیوسته خود را در همه حوزه های فعالیتی مورد بازاندیشی انتقادی قرار دهد و از بدیهی پنداری مفهوم دانش، دانشگاه و دانشگاهی رهایی یابد و در سایه چنین نقادی فعال و پویایی است که به مرور ساختار آن به مسیر اصلی و رسالت واقعی خویش بازخواهد گشت. این چنین ساختاری می تواند تضمین کننده پایداری موثر استقلال نهادی دانشگاه باشد.
🔺دانشگاه امروزه به یک نهاد اداری- آموزشی تقلیل یافته است. نهادی که روال کاری آن مانند سایر دستگاههای اجرایی با ارباب رجوعانی به نام دانشجو سروکار دارد که به آنها آموزش و در نهایت مدرکی اعطا می کند و مانند دیگر دستگاهها به دنبال پیروی و یا برتری بر دیگر رقیبان منطقه ای یا ملی خویش است. چنین نهادی با چنین عملکردی که ذاتا اداری است نیازی به استقلال از سایر جریان های کلان اداری کشور ندارد و اتفاقا همین مقدار استقلال اداری کنونی آن، نمود عینی بی عدالتی اداری در ساختار اداری کشور است.
🔺 ما زمانی می توانیم از استقلال دانشگاه صحبت به میان آوریم و مطالبه گر آن باشیم که فرایند و مکانسیم استقلال دانشگاهی به "بودن و شدن" دانشگاه کمک نماید. دانشگاهی که مرجع تفکر و تحول در جامعه باشد نه اینکه منفعلانه به کارکرد وجودی خویش، آماده است تا خود را همسو با تحولات و جریان های عمومی جامعه همساز و همراه نماید. چرا که در اینصورت استقلال ابزاری خواهد بود که دانشگاه را از رسالت های اصیل آکادمیک خود دورتر می کند و تبدیل به قدرتی می شود تا اداری ماندن و هر چه اداری تر شدن دانشگاه را تسری بخشد.
@Beytollahmahmoudi
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐خدا قوت
✍نعمت الله فاضلی
🔸قسمت اول
🔺در میان ما روستاییان رسم بود و هنوزم هست که هنگام دیدن فردی که مشغول کار کردن است به او بگوییم «خدا قوت» و «خسته نباشید». گاهی هم می گفتیم «عزت زیاد» یا «خانه ات آباد». گاهی هم می گفتیم «خسته نباشید و خدا برکت دهد». این رسم در میان روستاییان همگانی است. قوت باد گفتن تابع هیچ قید و بندی نیست. همه به هم خدا قوت می گویند؛ چه آشنا باشد یا غریبه. برای هر کاری هم خسته نباشید می گویند؛ چه کار سخت باشد یا آسان. این «قوت باد گفتن» برای همه است؛ چه پیر باشد یا جوان. قوت باد گفته می شود حتی اگر از راه دور باشد و صدا به گوش نرسد، دست بلند می کنند. رسمی است که معنایش روشن است. این که کار کردن زیباست و کننده کار ستودنی است. قوت باد یعنی دل قوی دار که از عهده کار بر می آیی؛ یعنی ما را هم کنار خود بدان؛ یعنی کارتان درست است و پذیرفته خدا و خلق خداست؛ یعنی دوستت دارم. چه رسم زیبا و انساندوستانه ای است. جوان که بودم موقع درو کردن یا چراندن گوسفندان، هر کس از کنار مزرعه عبور می کرد با صدای بلند یا بلند کردن دست، خسته نباشید می گفت. این ارتباط واقعا «قوت قلبی» برایم بود و آن را دوست داشتم. شکلی از تمرین دوست داشتن و حس همدلی بود. هر بار که اتفاق می افتاد احساس می کردم تنها نیستم. این که دیگران مرا می دیدند؛ یا این که به کارم قدر می نهادند برایم لذتبخش بود.
🔺این روزها می بینم رسم قوت باد گفتن در حال منسوخ شدن است. مدت هاست که می بینم از یکدیگر چه مهربانی ساده ای را دریغ می کنیم. بارها و بارها دیده ام که مترجم و نویسنده ای کتابش چاپ شده و آن را در کانال یا شبکه های اجتماعی گذاشته است. خب، خبر مسرت بخشی است. سال ها زحمت کشیده تا کتابی را آفریده است. بندرت دیده ام که از میان صدها و گاه هزاران نفر عضو گروه تلگرامی یا واتساپی یا ... به اندازه انگشتان یک دست هم انتشار این کتاب را تبریک بگویند و خدا قوت باد نثار خالق آن کنند. این کتاب که تازه از تنور آمده بیرون و خوانده نشده است تا بگوییم ارزش تبریک گفتن ندارد! مسئله در اینجا کم و کیف کتاب نیست، مسئله بی توجهی ما به یکدیگر است. ما که دانشگاهی هستیم و از قشر فرهیختگان، انتظار می رود این حداقل توجه کردن یعنی قوت باد گفتن و تبریک خست نورزیم. انتظار نمی رود که همه این که کتاب را بخوانیم، یا درباره آن نقد و نظری بنویسیم، چرا که ممکن است در قلمرو مطالعات ما نباشد یا اصلا حال و حوصله خواندن نداشته باشیم. اما دریغ داشتن از گفتن خدا قوت و یک تبریک خشک و خالی هم پذیرفته نیست.
🔺همه نیازمند دیدن و دیده شدن هستیم اما برای نسل جوان در آغاز شکل گیری هویتش قرار دارد این نیاز جدی تر است. انتشار کتاب هم برای نویسنده و مترجم موفقیت است و هم برای جامعه ارزشمند. می توان این کتاب را نقد کرد و این نقد کردن حتی بالاترین شکل تقدیر است. این که از گفتن قوت باد دریغ می کنیم، دهن کجی کردن به نویسنده و طرد و بی توجهی به اوست. شاید و قطعا همه آنها که با سکوت از کنار خبر انتشار کتاب می گذرند، چنین نیت و قصدی در ذهن شان نباشد. اما واقعیت این است که برای نویسنده آن کتاب این بی توجهی معنای خوبی ندارد. باری، همه می دانیم که نویسندگان بزرگ و شناخته شده منتظر قوت باد گفتن نیستند اما همان ها هم روزگار جوانی شان و در آغاز کار فکری شان با همین تشویق و ترغیب ها توانسته اند راه دشوار نویسنده ای بزرگ شدن را طی کنند.
https://t.me/joinchat/AAAAAEJLNLu9Gs-xukoTpA
🌐«کلانشهر و فرهنگ» در موزه مَلِک
✍نعمت الله فاضلی
🔺دوشنبه 22 دی ماه 1399 برای رونمایی از کتاب «کلانشهر و فرهنگ» به کتابخانه و موزه ملک در خیابان سی تیر تهران رفتم. دبیرخانه کلانشهرها و همچنین کتابخانه و موزه ملک در این برنامه بسیار تلاش کردند و سنگ تمام گذاشتند. جای تقدیر و شکرگذاری است که هنوز با همه بحران ها، می کوشیم کتاب ها را دوست بداریم.
🔺رونمایی از کتاب یکی از آئین ها برای شناساندن کتاب هاست، و در واقع جشن تولد کتاب است. اگرچه نمی دانم این جشن ها تا چه میزان موجب مبارک شدن کتاب ها می شوند! چند خبرنگار از خبرگزاری ها با شوق دیدنی ازاین نشست خبر و گزارش تهیه می کردند. به این می اندیشیدم که کاش این گزارش ها موثر واقع شوند و این کتاب و کتاب هایی که معرفی می شوند توجه مردم را به خود جلب کند و عطش خواندن را در آنها بیفزاید. هر چند انتظاری است دور از ذهن!
🔺در این نشست حضوری و مجازی معاونان فرهنگی و اجتماعی بیست شهر و کلانشهر بزرگ کشور و برخی مدیران شهری دیگر هم حضور داشتند. کاش این حضور هم معنادار باشد و زمینه ای برای خواندن و گفت و گو جدی تر درباره کتاب ها و دانش ها در فضای حکمرانی شهری کشور ایجاد شود. این هم البته شاید انتظاری است دور از ذهن! اما نکته جالب تر برایم این بود که دکتر مرادی دبیر دبیرخانه کلانشهرهای کشور تحلیلی انتقادی از توسعه شهری کشور داشت و همدلی کاملی با «کلانشهر و فرهنگ» ابراز کردند. جناب دکتر عیدی و دکتر مرادی هم گفتند از مخاطبان سخنرانی ها و کانال تلگرامی ام هستند. این هم از برکات تلگرام است که فرصتی فراهم کرده است تا همه حتی مدیران هم بتوانند با ما دانشگاهیان همراه شوند و گاه و بی گاه حرف های ما را هم بشنوند. هر چند بعید است این شنیدن ها تغییری در فضای حکمرانی کشور ایجاد کند! رونمایی کتاب «کلانشهر و فرهنگ» با سخنرانی من و جناب آقای دکتر عیدی و دکتر مرادی و اهدا یک نسخه از کتاب با امضاء حاضرین به موزه پایان یافت. از این که نسخه ای از کتابم در این کتابخانه و موزه باشکوه بماند واقعا خوشحال شدم. حس خوبی است که هر کس بتواند سهمی هر چند ناچیز در این فرهنگ داشته باشد.
🔺و اما مهیج ترین بخش تجربه ام بازدید از موزه ملک بود و گفت و گوهایی که با کارشناسان و مدیر موزه داشتم. در پایان رونمایی از «کلانشهر و فرهنگ» به دعوت رضا دبیری نژاد (رئیس محترم موزه ملک) از موزه دیدن کردیم. حاج حسین ملک بازرگان بزرگ و بیل گیتس تاریخ معاصر ماست که اموالش را وقف فعالیت های فرهنگی کرد و یادگاری جاودانه بجای گذاشت. دکتر عیدی (معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری اصفهان) که در جلسه هم حضور داشت گفتند که حاج حسین ملک سرمشق و الگوی آرمانی کنشگری فرهنگی است. ثروتمندان می توانند با تبدیل سرمایه اقتصادی شان به سرمایه فرهنگی خدمت بزرگی به جامعه کنند و در عین حال مانند ملک به شخصیتی جاودانه تبدیل شوند. وقتی موزه ملک و سرنوشت حاج حسین ملک را دیدم یاد پی یر بوردیو افتادم که معتقد بود سرمایه فرهنگی است که هدف و غایت انسان است. همه سرمایه های دیگر (اجتماعی، اقتصادی، طبیعی و سیاسی) برای این هستند که به انسان کمک کنند تا سرمایه فرهنگی او را ارتقاء بخشند. اکنون حاج حسین ملک هم صاحب بزرگ ترین سرمایه فرهنگی است و هم شخصیت و نام بلند او سرمایه فرهنگی برای تمام تاریخ و ملت ایران و حتی بشریت است.
☀️@sociologyat1glance