شتابت چیست ای جان! از تنم خواهی برون رفتن؟! دمی از جسم من، بیرون مرو، شاید که یار آمد #هاتف_اصفهانی. ارتباط با مدیر 👈 @fahiiiiii_926. #تبلیغات_نداریم
دور از تو...
رودی کوچکم...
قفل اسکله را می بوسم..
توقع دریایی ندارم...
دور از تو...
فواره ی بی قرارم...
پرپر می زنم...
که از آسمان تهی به خانه ی اولم برگردم...!
#شمس_لنگرودی
آنچنان رفته ای
که انگار مرده ام
بی انصاف
مرده ها را هم
یاد می کنند گاهی
با گُلی ، گریه ای ، آهی...
#مینا_آقازاده
چه کسی می توانست
مثل من
تو را
توصیف کند ؟
این شعرها ، تویی
تقصیر من نیست
اگر تو
ذاتا ممنوعه ای
بگذار اجازه ی چاپ ندهند
شعرهایی که برایت گفتم
در حافظه ی مردم
منتشر خواهد شد
و جاودانگی
جاودانگی ست
چه در تاریخ
چه در یک دفترچه
همه ی تو
جز نامت
در این شعرهاست
یک روز
همه
تو را خواهند شناخت
و اگر هم نشناسند
به “ تو ” ی این شعرها
حسادت خواهند کرد
#افشین_یداللهی
عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش میدادم
که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم.
#حسین_پناهی
کاش می شد
از خاطره ها جدا شد
آن وقت دیگر
چیزی آزارت نمی دهد
مثلا ماه
او را به یادت نمی آورد
و گل سرخ
هدیه ای عاشقانه نیست
و ساحل هم
جایی ست صرفا برای قدم زدن
نه گریستن ....
کاش می شد
از خاطره ها جدا شد.
#رسول_یونان
این زمستان بگذرد باز هم بهاری میرسد
این منم بی تو خزان است روزگارم چهارفصل
#پرویز_کاظم_زاده
گرچه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار
جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد
به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
#سعدی
درد و زخم عشق می ماند برایت تا ابد
تا در آن دنیا حکایت از غم هجران کنند
#پرویز_کاظم_زاده
هرچه بیش تر می گریزم،
به تو نزدیک تر می شوم
هر چه رو برمی گردانم!
تو را بیش تر می بینم
جزیره ای هستم در آب های شیدایی
از همه سو به تو محدودم
هزار و یک آینه،
تصویرت را می چرخانند
از تــو ، آغـاز می شوم
در تــو ، پایـان می گیرم ...!
#عمران_صالحی
شاید محال نیست که بعد از هزار سال،
روزی غبار ما را ، آشفته پوی باد ؛
در دور دست دشتی از دیدهها نهان،
بر برگ ارغوانی،
پیچیده با خزان
یا پای جویباری،
چون اشک ما روان
پهلوی یکدیگر بنشاند !
ما را به یکدیگر برساند...!
#فریدون_مشیری
گذشت از
من ولی آخر نگفتی
ڪه بعد
از من به امید ڪه ماندی
#فریدون_مشیری
میسوزم و عطر یادهای تو را میدهم.
عطر بال پرندهای تازهسال،
که به اشتیاق قوس و قزح پر گرفت،
و به خانهی خود برنگشت!
یادهای تو دریاست،
و من نهنگ گمشدهای،
که در پی قویی،
در جویی غرق شد!
یادهای تو،
بارانی سرکش است،
که به اشتیاق دهانم مست میکند،
و سر به شیشۀ آسمان میکوبد.
#شمس_لنگرودی
اندر آن روز که پرسش رَوَد از هرچه گذشت
کاش با ما سخن از حسرت ما نیز کنند
#غالب_دهلوی
قید آدم های جا مانده
در گذشته را بزنید !
آنها اگر اهل ماندن بودند
و رسم عاشقی را میدانستند ؛
خاطراتشان در گذشته
خاک نمیخورد ...
#آیدا_گرجی_
بر وحشت ما خردہ مگیرید که عاشق
چون اشک همین یک دلِ بیحوصله دارد
#بیدل_دهلوی
جمعه ها یکی باید باشد،
میان تلاطم افکارت،
آنقدراز عشق سخن بگویید که،
فراموش کنی،
بندبندِ وجودت...
از فرط تنهایی لرزیده است !
#معصومه_قنبری
دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زان ڪه جانی تو و از جان نتوان بود صبور
#خواجوی_ڪرمانی
حسودی ام می شود به تو...
که هرروز برایت یک شاخه گل ...
کنار می گذارم
تا یادم نرود چند روز است که ...
دیوانه ی تو شده ام
حسودی ام می شود به تو
که دلم نمی آید هیچ گاه...
به زبان بیاورم حتی از رویِ دلتنگی
که دوست داشتنت را...
که خواستنت را نمی خواهم..
#عادل_دانتیسم
بی تو
اشك و غم حسرت
همه مهمان منند
قدمی رنجه ڪن
از مهر
به مهمانی من ...
#پروین_اعتصامی
تهمت آسودگی بر دیده عاشق خطاست
خانه ای کز خود برآرَد آب، جای خواب نیست...
#صائب_تبریزی
کاش میشد
انگشت را تا ته حلق فرو کرد و
بعضی دلبستگیها را یکجا بالا آورد!
وفاداری آدمها رو زمان اثبات میکنه
نه زبان
زندگى به من آموخت که
هيچچيز از هيچكس بعيد نيست.
#حسین_پناهی
تقصیر عشق بود که خون کرد بیشمار
باید به بیگناهی دل اعتراف کرد
#قیصر_امین_پور
چه رسمی شده میان آدم ها؟!
تا لب تر می کنی که بگویی
"دوست اش داری"
آنچنان می روند که انگار
نه آدمی بوده، نه عشقی
نه خانی آمده ،نه خانی رفته
دوباره از اول،نقطه "سر خط"
که این سر خط رسیدن
خیلی گران تمام می شود وقتی
"دلت" را گذاشته باشی
پایِ این "رابطه" ...!
#مژگان_بوربور
چگونه راز ِدلم همچو نی نھان ماند
که داغ عشق تو پیدا ز بند بند من است
#رھی_معیری
در برودتِ
این همه حیرت،
کجا
مانده ای آخر...؟!
#یغما_گلرویی
همیشه بخشی از آدم جایی جا می ماند
آدم میرود
اما بخش مهمی از او جایی جا می ماند
در اتاق کودکی
زیر درختانی
یا در چشمهای عابری
آدم نمیداند چه گــم کرده است !
همیشه بخشی از او نیست ...
#چیستا_یثربی
کمی با من بنشین
تا در آن نقشه جغرافیایی عشق
تجدید نظر کنیم
بنشین تا ببینیم
تا کجاها مرز چشمان توست
تا کجاها مرز غم های من
کمی با من بنشین
تا بر سر شیوه ای از عشق
به توافق برسیم !
#نزار_قبانی
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی
#شهریار
رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت
می روی اما بدان دریا ز من پایین تر است...
#فاضل_نظری
از سَر كوی تو
گر عزم سفر می داشتم
ميزدم بر بخت خود پايی كه بر می داشتم
دل چو خون
گرديد بی حاصل بود تَدبير ما
كاش پيش از خون شدن دِل از تو بر می داشتم...
#صائب_تبریزی