@simooorgh 🌼 #سی_مرغ_پوستر
https://www.instagram.com/30mooorgh
بهترین ادم زندگیت اونیه که...
داستان در اوایل دههی پنجاه میلادی روی میدهد. «تام ریپلی» جوانی بااستعداد، ولی بیپول است و در نیویورک با هویت جعلیِ مأمور جمعآوری مالیات، زندگی پرخطر و فقیرانهای را میگذراند.
«تام ریپلی» مردی ۲۵ ساله است؛ مردی که بدون والدینش، در کنار عمه نفرتانگیزش، بزرگ شده و زندگیاش همواره در فقر بوده است. به این همین سبب، هر روز در رویای زندگی باشکوه و مسافرت و خرید چیزهایِ گران است؛ اما مهارت یا ایدهی خاصی ندارد. او فقط با دورزدن قانون میتواند پولدار شود. کارهای او چندشآور است و هیچ راهی از پیش نمیبرد.
اما ملاقات «تام ریپلی» با آقای «هربرت گرین لیف» ثروتمند، زندگیاش را دگرگون میکند. او از تام میخواهد که به ایتالیا برود و پسرش، دیکی، را که سالهاست در آنجا زندگی میکند، به بازگشت به آمریکا ترغیب کند. تام این پیشنهاد را مشتاقانه میپذیرد و با هزینهی آقای گرین لیف، عازم ایتالیا میشود.
در اولین دیدار با دیکی و نامزدش، مارج، تام خود را همدانشگاهیِ سابق او معرف میکند؛ اما مدتی بعد، دلیل اصلی سفرش به ایتالیا را برای آن دو فاش میسازد. خیلی زود دوستی صمیمانهای میان تام و دیکی شکل میگیرد. آنها روزهای خوشی را می گذرانند، تا اینکه این دوستی اندکاندک سرد شده و از دید دیکی و مارج، تام بدل به آدمی انگل و مزاحم میشود.
سرانجام تام در سفری کوتاه با دیکی، تصمیم به اجرای نقشهای خطرناک میگیرد: کشتن دیکی و آغاز یک زندگی تازه با استفاده از هویت او.
با قتل دیکی، تام نقش او را بازی میکند و با نام او در هتلها اتاق میگیرد؛ با خط او به مارج نامه مینویسد و با امضای او از بانک پول برداشت میکند. شرایط بهخوبی پیش میرود؛ تا اینکه شک مارج و دوستان دیکی به ناپدیدشدن ناگهانی او، رویدادهای هراسانگیز و غریب بعدی را رقم میزند.
*دربارهی کتاب:
«پاتریشیا هایاسمیت» کتاب آقای «ریپلی بااستعداد» را در سال ۱۹۵۵ میلادی نوشت. این رمان اولین داستان از پنجگانهای است که شخصیت اصلیاش «تام ریپلی» است. این کتاب در سال ۱۹۵۶ «جایزه ادگار آلن پو» و در سال ۱۹۵۷ «جایزه بزرگ داستانهای پلیسی» در فرانسه را از آن خود کرد.
در این رمان نیز همچون «بیگانگان در قطار»، اثر دیگر پاتریشیا هایاسمیت، زیربنای داستان را رابطه بین دو مرد شکل میدهد؛ رابطهای که آغازی دوستانه و پایانی هولناک دارد.
تام ریپلی شخصیتی فریبکار داشت که از جهاتی میتوان او را قاتلی دوستداشتنی دانست. یکی از ویژگیهای خاصِ داستان، حضور شخصیتی منفی در قالب قهرمان داستان است؛ قهرمانی که خوانندهی کتاب شاید بارها نگران افشای اسرارش شود.
رمان آقای ریپلی بااستعداد در سال ۱۹۸۷ در فهرست صد رمان برتر جنایی قرن قرار گرفت. از این رمان چندین اقتباس سینمایی ساخته شده است.
اولین فیلم سینمایی با اقتباس از این رمان، در سال ۱۹۶۰ در فرانسه به کارگردانیِ «رنه کلمان» ساخته شد. نام این فیلم «ظهر ارغوانی» بود و در آن «آلن دلون» نقشآفرینی کرد.
دیگر اقتباس از این رمان به کارگردانی «ویم وندرس» در سال ۱۹۷۷ با نام «دوست آمریکایی» بود که بازیگران آن «دنیس هاپر، ساموئل فولر و نیکلاس ری» بودند.
همچنین «آنتونی مینگلا» در سال ۱۹۹۹ فیلمی با همین نام (یعنی آقای ریپلی بااستعداد) با بازی «مت دیمون» ساخت که در آن بیش از دیگر فیلمها به خصوصیت اخلاقی تام ریپلی توجه شده است.
به گفتهی منتقد ادبی تایمز، هنر پاتریشیا هایاسمیت در آن است که داستانی جنایی را بهگونهای پرداخت میکند که به ژرفترین مشغله ذهنیش بدل میشود. از مضامین محبوبِ او چگونگی احساس گناه است. «آلفرد هیچکاک» فیلمی براساس رمان «بیگانگان در قطار» ساخت. در سال ۱۹۵۷ این رمان برنده طومار پلیسی نویسان آمریکا و جایزهی بزرگ ادبیات پلیسی فرانسه شد.
* درباره نویسنده:
پاتریشا هایاسمیت (۱۹ ژانویه ۱۹۲۱م – ۴ فوریه ۱۹۹۵م) نویسنده اهل ایالات متحده آمریکا بود. هایاسمیت در شهر «فورت وورثِ تگزاس» به دنیا آمد و در نیویورک بزرگ شد. او مدرک خود را از «کالج برنارد» گرفت. سپس چند سالی را به سفر کردن در اروپا گذراند.
او تا زمان مرگش، بهتنهایی، در سوییس زندگی میکرد. پاتریشیا هایاسمیت از زنان جنایینویس مشهور دنیاست که آثار اقتباسی مشهوری از آثار وی در سینما ساخته شده است.
دیگر آثار او عبارتاند از: ریپلی زیر زمین (۱۹۷۰)، بازی ریپلی (۱۹۷۴)، پسری که آقای ریپلی را تعقیب کرد (۱۹۸۰)، ریپلی زیر آب (۱۹۹۱)، فریاد بوف (۱۹۸۷)، بیگانگان در قطار (۱۹۵۰)، سلول شیشهای، طراحی و نوشتن داستانهای معمایی و ....
@simooorgh
روزی که مطمئن شدم دستتو زخم نمیکنی،برات یه کاکتوس میخرم که بزاریش جلو نور و بهش آب بدی که بزرگ بشه و گل بده و تو هی از دیدنِ گل اش خوشحال شی و نیشت باز شه.
اون روز که برات کاکتوس خریدم بهت میگم که کاکتوسا چقدر محکمن.که یه مدت اگه بهشون آب ندی و بهشون بی توجهی کنی هیچیشون نمیشه و بازم هر روز که از خواب بیدار شی اونجان و دارن بهت لبخند میزنن.
و بهت میگم که اگه به کاکتوست بی توجهی کنی،بعد از روزا و هفته ها و ماهها که دووم آورده و هیچی نگفته،یه روز صبح از خواب بیدار میشی و میبینی خشک شده...خشکِ خشک!
تو اون روز ناراحت میشی،گریه میکنی و حتی شاید خودتو مقصر تمام بلاهایی که سر کاکتوست اومده بدونی!ولی ازون روز به بعد، مهم نیس اگه هر روز بهش آب بدی،مهم نیست که چقدر براش اشک بریزی...حتی مهم نیس که بری آسمون و خورشیدوبراش بیاری پایین...کاکتوست تموم شده.خشک شده و مُرده!به همین راحتی...و بزار بهت بگم:هیچی؛مطلقا غم انگیز تر از نگاه کردن به کاکتوسی که "خودت"مسبب خشک شدنش بودی نیست... و از الان بهت میگم!..."بعضی آدما،مثل کاکتوسَن"
@simooorgh
باش!
بودنت خوب است.
شبیه حس قشنگ بیدار شدن
در صبح آبی و خلوت یک مزرعه،
شبیه لذت نشستن کنار آتش،
در سردترین نقطهی کوهستان،
شبیه نوشیدن یک فنجان چای داغ،
در یک صبح سرد،
بودنت،
با من بودنت؛
بد جور می چسبد!
@simooorgh
هستی تو را اینگونه که هستی میخواهد.
اینگونه که هستی به تونیاز دارد.
وگرنه دیگری را بوجود میآورد ونه تو را.
پس خودت باش.
بی هیچ قید و شرطی،
بی هیچ بند و اسارتی.
@simooorgh
زندگی خودش برایتان درد و رنج به همراه
خواهد آورد. مسئولیت شما شادی آفریدن است
#میلتون_اریکسو
@simooorgh
🎨 Inayat Bht
@simooorgh 🌼 #سی_مرغ_پوستر
https://www.instagram.com/30mooorgh
الهی آمین
مثل آرزوی بغل کردن و بوسیدن هم
دور هم جمع شدنمون
گشتن و خندیدن های دست جمعی مون
نه؟ شما برامون بنویسین از آرزوهای کوچیکتون
خدا یه آلبوم داره پر از عکسای آدمای مهربون.
هر جا خوب بودیم باهامون سلفی هم گرفته.هر جا هم بد شدیم ،یا نرم زوم کرده تا از کادر بریم بیرون ،یا دوربینشو آورده پایین گفته فکر کنم حافظه ام پر شده.
ایشالا سر وقت یه خوبشو ازت می گیرم.
اگه جایی هم از دستش در رفته عکسی ازمون گرفته که توش بد افتادیم هر بار به هر بهونه پیچونده ما رو. مثلا گفته :ببخشید هنوز نریختم تو کامپیوترم. بریزم چشم. حتما برات می فرستم.
خلاصه خدا تو آلبومش تو فولدراش ، عکس بد از ما نگه نمی داره.
یا اگرم چیزی باشه هیچ وقت به رومون نمیاره که خجالت بکشیم
خدا بزرگترین خصلتش بخشندگیشه. ازش نترسید
رسول_ادهمی
@simooorgh
🎨 Maoi
@simooorgh 🌼 #سی_مرغ_پوستر
https://www.instagram.com/30mooorgh
سلام بر همه عاشقا 😘
چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مىخاست و كلید بر مىداشت و درب خانه پیشین خود باز مىكرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مىگذراند. سپس از آنجا بیرون مىآمد و به نزد امیر مىرفت. شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مىرود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مىبینم؟»
وزیر گفت: «هر روز بدین جا مىآیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»
امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!»
@simooorgh
زندگی دیکته ای نیست
که آن را به ما خواهند گفت
زندگی انشایی است
که تنها باید خودمان بنگاریم
زندگی می چرخد...
چه برای آنکه میخندد
چه برای آنکه میگرید
زندگی دوختن شادی هاست🌸
@simooorgh
🎨 Yaoyao
@simooorgh 🌼 #سی_مرغ_پوستر
https://www.instagram.com/30mooorgh
قبول دارین شما هم؟
🎨 juliehangart
@simooorgh 🌼 #سی_مرغ_پوستر
https://www.instagram.com/30mooorgh
آیا شما زیبا هستید؟
این سگ در یه حادثه پاهاش رو از دست داده، و براش پای مصنوعی گذاشتن. قشنگتر از اصل قضیه، ببینید اون سگ قهوهای که خودشم پا نداره، چه ذوقی کرده برای رفیقش😍
@simooorgh
عکس های قشنگ دلیل بر زیبایی تو نیست
ساخت دست عکاس است.
درونت را زیبا کن
که مدیون هیچ عکاسی نباشی.
#خسرو_شکیبایی
@simooorgh
همچون رودخانه باشیم
روان و رها
و گرنه تبدیل به
مرداب خواهیم شد
و مرداب هرگز به دریا نمی رسد
جاری باشیم
دریا دور نخواهد بود
@simooorgh
فيلم كوتاه دو دقيقهای كه سازنده بيست ساله آن برنده جایزه جهانی شده است ..
در این کلیپ به نحو بسيار زيبایی اسارتشدید انسانها به فضای مجازی که باعث سقوط در ورطه خسارتآور
همگانی شده به تصویر درآمده است!
@simooorgh
@simooorgh 🌼 #سی_مرغ_پوستر
https://www.instagram.com/30mooorgh
تو این زندگی چیزی نبوده که نگذره
قبول دارین؟
🎨 Sam Yang
@simooorgh 🌼 #سی_مرغ_پوستر
https://www.instagram.com/30mooorgh
وقتی دلتنگ باشی
هر بار که صفحه گوشیت روشن میشه
قلبت میزنه و دلت می لرزه
🎨 Nadia Kim
@simooorgh 🌼 #سی_مرغ_پوستر
https://www.instagram.com/30mooorgh
چرا اینجوریه واقعا؟ تا حالا بهش فکر کردین؟
به نظر شما دلیلش چیه؟
ما در هیچ حال، قلبهایمان خالی از غم نخواهد شد؛
چرا که غم، ودیعهییست طبیعی که ما را پاک نگه می دارد.
انسانهای بیاندوه، به معنای متعالی کلمه، هرگز "انسان" نبودهاند و نخواهند بود.
از این صافی انسان ساز نترس...
کتاب_آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی
@simooorgh