هيچكس به اندازه خودش براي خود غريبه نيست. نیچه @Sigmundfreud0098 تبلیغات : @smtabligh ارتباط با ادمین جهت سوال ، انتقاد و... : @rmrm01
آنچه هر متخصص بالینی در مراجعان خود مشاهده میکند ،تعارض بین میل به رهایی از نشانههای اختلال و احساس ناتوانی در مهار و یا حذف آنهاست.
بر همین اساس #فروید به سادگی چنین نتیجه گرفت: اگر شخصی آگاهانه قصد غلبه بر یک نشانه آزاردهنده (همچون شستن مکرر دستها) را دارد اما قادر به انجام آن نیست و ضایعه ارگانیکی نیز قابل ردیابی نیست، نیروهای درونی در تضاد با قصد آگاه شخص این میل را سد کرده اند.
به عبارتی دیگر اگر رفتار سازمان یافتهای (همچون #پرخوری یا #الکلیسم) از فرد سر میزند که قادر به یافتن چرایی آن نیست، اما مایل است آن را ترک کند ،نشان میدهد که نه تنها انگیزه ظهور رفتار از قصد وی قویتر است، بلکه این انگیزه ماهیتی #ناهشیار نیز دارد.
(#وستن ۱۹۹۸)
@sigmundfreud0098
#نیما_قربانی
کتاب #رواندرمانگری_پویشی
شروع فعالیت کافه کتاب الناز
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
قرار است باهم در بین سطرهای کتاب قدم بزنیم و به سمت خودشناسی و رشد هم سفر شویم.
🌱📚
سلام و درود
خدمت همراهان عزیز کانال فروید ، روانکاوی و خودشناسی
در نظر دارم برای ارتقا سطح سلامت روان مان، دورهمی های حضوری، برای 《کتاب خوانی》همراه شما عزیزان شروع کنم.
این دوره رایگان هست و شما باید کتاب گفته شده را تهیه کنید و در محل مشخص شده حضور داشته باشید تا جلسه را باهم پیش ببریم.
دوستانی که تمایل دارند در برنامه دورهمی 《کافه کتاب الناز》 حضور داشته باشند،
به این آی دی پیام ارسال کنند تا زمان و مکان و بقیه اطلاعات خدمتشان اعلام شود.
نکته دورهمی ها فعلا در شهر تهران برگزار می شوند.🙏
@elnaz_psy17
صحبت های #آلن_دوباتن، نویسنده کتاب #اضطراب_موقعیت
ما از نوعی اپیدمی ناخوشی روانی رنج می بریم!
@sigmundfreud0098
...
#عشق یعنی اینکه کسی گاهی دستت را بگیره که تکههایی از تو را میشناسد
نه کل تو را !
شخصیت دیگر خود را بشناس
زندگی هرکس از گذشته خیلی دور شروع میشود. کودکی، دوران نافذ و مهمی است.
بههمین دلیل، بخش قابل توجهی از وجود ما را #کودک_درون کنترل میکند.
این کودک در جریان رشد، #سرکوب میشود، طوریکه در نوجوانی میگوییم: «وقتی بچه بودم، مثل بچهها حرف میزدم، مسائل را مثل بچهها میفهمیدم و مثل بچهها فکر میکردم. اما حالا بزرگ شدهام و باید کارهای بچگانه را کنار بگذارم.»
اما باید گوشزد کنم که این حرفها در سطح #هشیاری مطرح میشوند و ماجرای #نا_هشیاری چیز دیگری است.
قضیه مثل آن است که مسئلهها را در کشوی میز بگذاریم ولی گذاشتن مسئلهها در کشوی میز به معنای از بین رفتن آنها نیست.
پس کودکانی که وجود آنها را #انکار کردیم و نمیخواهیم دربارهی آنها چیزی بدانیم، در #ذهن_ناهشیار باقی میمانند.
ما نمیخواهیم از تصمیمها، #احساسات و #ترسهای آنها باخبر شویم، ولی بخواهیم یا نخواهیم، آنها بر ما تاثیر میگذارند چون همچنان مجبوریم به آنها گوش دهیم.
اگر به حرفشان گوش ندهیم و به قدر کافی به آنها توجه نکنیم میتوانند در درون ما خرابکاری کنند و باعث تنبه و آزار شوند.
این کودکان، شکلهای مختلفی دارند.
@sigmundfreud0098
کتاب: شخصيتهای ديگر خود را كشف كنيد
#جان_روئن
دوستان منو در threads هم داشته باشید 🙏
Threads.net/elnaz_psy17
دانشمند یا خردمند؟!
بايد به ياد داشت كه:
#دانش، #خرد نيست و نمیتواند باشد
دانش عليه خرد است
و مانع بيداری خرد میشود.
دانش سكهای تقلبی است؛ تظاهر میكند كه میداند در حالیكه هيچچيز نمیداند ولی میتواند انسان را فريب دهد. اين موضوع چنان ظريف و نهان است كه اگر فرد واقعا هوشمند نباشد نمیتواند حقيقت آنرا تشخيص دهد.
در عين حال، اين فريب بسيار ريشهدار است و از دوران كودكی، در ما شرطی شده است.
دانستن يعنی اندوختن،
گردآوردن اطلاعات و جزييات.
دانستن شما را تغيير نمیدهد. شما همان كه بوديد باقی میمانيد و فقط مجموعه اطلاعاتتان بزرگ و بزرگتر میشود.
خرد شما را متحول میكند و درون شما را به شيوهای تازه شكل میدهد.
خرد، تحول است و ديدن. دانستن و بودن تازهای را ايجاد میكند. در نتيجه ممكن است شخصی اصلا مطلع و دانشور نباشد ولی خردمند باشد. همچنين امكان دارد كه فرد دانشور باشد، اما بسيار بیخرد هم باشد.
در حقيقت، اين چيزی است كه در دنيا اتفاق افتاده است؛ مردم تحصيل كردهتر و باسوادتر شدهاند. تحصيل در سطح جهان در دسترس همه است. پس همه دانش كسب كردهاند، اما خرد گم شده است.
دانش را میتوان از صفحات كاغذ، بهراحتی كسب كرد. چه كسی به خرد اهميت میدهد؟ خرد زمان، انرژی، ايثار و سرسپردگی میطلبد.
#کارل_گوستاو_یونگ
آدمی زاد هیچگاه به اندازه زمانی به کسی دلبسته میشود،آسیب پذیر نیست.
✍ #فروید
عشق ودلبسته شدن به دیگری موجب زنده شدن تمام جراحات ناخوداگاه آدمی میشود، به محض اینکه به کسی عواطف شدیدی از نوع دوست داشتن پیدا میکنیم، زخم های طرد شدگی و رها شدگی، دوست نداشته شدن، نادیده گرفته شدن در ما زنده میشود و ادمها را به میزانی که زخم های دلبستگی بیشتری در کودکی داشته باشند را پریشان حالتر و آشفته تر میکند.
البته هر کس با این پریشان حالی به طریق خودش مواجهه میشود، یکی با کنترل کردن و پرخاشگری، یکی با فرار کردن به پشت دیوار بی تفاوتی و سردی، دیگری با چسبیدن و وابستگی، فردی با خیانت کردن و ترس از طرد شدن و رها شدن، برخی دیگر با افسردگی و درماندگی.
@sigmundfreud0098
#عاشق_شدن
✔️ هرکس در زندگی به روزهایی میرسد که در آنها میگوید: خب زندگی آنطور که انتظار داشتم نیست و آنچه که میخواستم برایم فراهم نکرده؛
اما اگر زندگی از شما بپرسد برای او چه کردهاید، چه پاسخی میدهید؟
@sigmundfreud0098
ما چیزی که خودمان میخواهیم نیستیم. چیزی هستیم که جامعه میخواهد.
چیزی هستیم که «والدینمان» انتخاب می کنند. ما نمیخواهیم کسی را «ناامید» کنیم.
ما نیاز شدیدی به دوست داشته شدن داریم!
بنابراین؛ بهترین ها را در وجود خودمان خفه می کنیم.
کمکم درخشش رویاهایمان تبدیل به «هیولای» کابوس هایمان میشود.
آنها کارهاییاند که انجام ندادهایم، ممکنهایی که ناممکن کردیم.
📘 #خیانت
✍🏻 #پائولو_کوئیلو
#سوپرایگو
#والدین
#جامعه
#رویای_شخصی
✍️ چرا مجبوریم با سایه شخصیتی مان تعامل کنیم
بیشتر ما با این باور بزرگ شدهایم که آدمها، برخی ویژگیهای خوب و بد دارند و برای اینکه دیگران ما را قبول داشته باشند باید خودمان را از شر صفات بد رها سازیم یا آنها را پنهان کنیم. بدین ترتیب ما بخشی از وجود خود را نادیده میگیریم و سرکوب میکنیم. اما نتیجهی این کار، محروم ساختن خود از تعادل، یکپارچگی شخصیت و موهبتهای پنهان، در بخشِ تاریکِ وجودمان یعنی «سایهی شخصیت» است.
@sigmundfreud0098
🔹کارل گوستاو یونگ، روانشناس سوئیسی، برای اولین بار مفهوم «سایهی شخصیت» را مطرح کرد. یونگ، واژهی «سایه» را برای اشاره به بخشهایی از شخصیت به کار برد که به دلیل ترس، جهل، خجالت طرد شدهاند. یونگ میگوید «سایه آن کسی است که شما نمیخواهید باشید.»
🔹سایهی شخصیت مثل نیمهی پنهان ماه است. سایه شامل جنبههای منفی و تاریک و حتی شیطانی وجود ماست که از نظر خانواده، دوستان، جامعه و حتی خودمان قابل پذیرش نیست. سایه بخشی از گذشتهی بدوی و اولیهی ماست؛ همان انسان وحشی، حقیر و همراه با حرص و آز، که دارای هیجانات عاطفی شدید و کنترلنشده است.
🔹سایه در اعماق آگاهی ما دفن شده است و ما یا دیگران مستقیما از آن آگاهی نداریم. اما پیام آن روشن است. هرگاه پیامهایی از قبیل «من خوب نیستم. من مشکل دارم. من دوستداشتنی نیستم. من شایستگی ندارم. من بیارزش هستم» را از بخشی پنهان در وجود خود دریافت کردید، بدانید که سایهتان با شما در حال حرف زدن است.
به ۲ دلیل نباید سایه را سرکوب کرد:
▪️︎تعادل و سلامت روانی ما در گرو آن است که بخش خودآگاه وجود ما و سایه بتوانند باهم زندگی کنند. بنابراین سرکوب سایه با قویتر کردن آن، تعادل روانی ما را بههم میزند و باعث بروز انواع ناهنجاریها و مشکلات روانی میشود.
▪️︎سایه صرفا دارای جنبههای منفی نیست. همانطور که یونگ گفته است «اگر گرایشهای سرکوبشدهی سایه فقط بد بودند، مشکلی وجود نداشت. با اینکه سایه، عموما حقیر، ابتدایی، وحشی و غیرقابل پیشبینی است، اما بهطور مطلق بد نیست و دارای جنبههای مثبتی مثل صفات برجستهی کودکانه و معصومانه است که میتواند باعث ایجاد شور و حال و زیبایی در زندگی انسان شود.»
🔹شناخت سایه مستلزم دقیق شدن در وجود خویش است. برای تشخیص سایههای خود سعی کنید تا به این سؤالات فکر کنید و آنچه را که به ذهنتان میرسد، بنویسید:
▪️︎از کدام ویژگیهای خودم، بدم میآید؟
▪️︎میترسم دیگران چه مطالبی را درمورد من بفهمند؟
▪️︎فهمیدن چه چیزی درمورد خودم، بیش از هر چیز برایم ترسناک است؟
▪️︎کدام بخشهای وجود خود را نفی میکنم؟
▪️︎پذیرش کدام ویژگیهایم، برایم مشکل است؟
▪️︎از چه چیزی بیش از هر چیز میترسم؟
▪️︎بزرگترین دروغی که تاکنون به خود یا دیگران گفتهام چیست؟
🔹معمولا هر آنچه در شخصیت دیگران موجب آزارمان میشود، بخشی از سایهی خودمان است. اغلب رنجش ما از افراد دیگر به علت مشکلی حلنشده در وجود خود ماست. هر قضاوتی که درمورد دیگران میکنیم معمولا فرافکنی آن چیزی است که در سایهی خودمان مخفی شده است. ما معمولا نقطهضعفهای خود را به دیگران نسبت میدهیم و مطالبی منفی که در مورد دیگران میگوییم، درواقع همان چیزهایی است که باید به خودمان بگوییم.
@sigmundfreud0098
🔹وقتی درمورد دیگران پیشداوری میکنید، در حقیقت دارید در مورد خودتان پیشداوری میکنید. ما بیشتر سایههایمان را چنان مخفیانه از دید خود مخفی میکنیم که اگر پدیدهی فرافکنی وجود نداشت، شاید تمام عمر از نگاه ما مخفی میماندند. بنابراین به هرچه که درمورد دیگران میگویید یا میاندیشید، دقت کنید و سعی کنید تا آن ویژگیها را در خود تشخیص دهید.
🔹ما حتی قسمت روشن سایهی خود را نیز فرافکنی میکنیم. هر صفتی که در دیگران تحسین میکنید، چیزی است که بهطور بالقوه در شما وجود دارد و نیازمند توجه و شکوفایی است. اگر عظمتی مشاهده میکنید، در واقع عظمت خودتان است.
🔹بنابراین به هرچه که در دیگران به عنوان سرزنش یا تحسین نگاه میکنید، آنها را به عنوان سایههای تاریک یا روشن خود بپذیرید و سعی کنید که پیامشان را درک کنید. بدین ترتیب تولد بخشی جدید از وجود یکپارچهی خود را شاهد خواهید بود که به زندگی شما غنا و عظمت بیشتری میبخشد.
#یونگ
#سایه
#کهن_الگو
کانال فروید، روانکاوی و خودشناسی
با بیش از ۷ سال فعالیت در تلگرام، تقریبا تمام آثار فروید و برخی از آثار یونگ و نیچه و شوپنهاور و بقیه رویکرد ها و مسایل مهم در روانکاوی و روانشناسی و... را بررسی کرده است.
جهت سهولت دسترسی به پست اول و استفاده از مطالب قبلی این پیام ارسال می شود.
سپاس از حضور انرژی بخش و همراهی همیشگی تان.
#پست_اول
🌻🙏
سکس و عشق بدون رنگ و لعاب اخلاقی.
چطور می توان به انسان ها کمک کرد تا در روابطشان سرانجام بهتری داشته باشند؟
اولا باید این حقیقت را به رسمیت بشناسیم که هیچ یک از این نیازها، نه سکس و نه عشق، برتری اخلاقی بر دیگری ندارد.اینکه کسی عشق را بیشتر از تن آمیزی بخواهد مثل این است که تن آمیزی را بیشتر از عشق بخواهد.
نه بهتر از آن است و نه بدتر از آن.
هر دوی این نیازها جایگاه خودشان را در مجموعه احساسات و امیال ما دارند.
ثانیا ما افراد جامعه باید راهی بیابیم تا مطمئن شویم که انسان ها می توانند این دو نیاز را آزادانه، بدون ترس از سرزنش و محکومیت اخلاقی، مطرح کنند. باید تابوهای پیرامون هر دوی این امیال را تضعیف کنیم.به نحوی که نیاز به فیلم بازی کردن به حداقل برسد و در نتیجه دلشکستگی و احساس گناه ناشی از ریاکاری نیز تا حد امکان پایین بیاید.
تا وقتی که تنها راه برای رسیدن به تن آمیزی، تظاهر به عشق باشد، برخی از ما به دروغ متوسل می شویم.
و تا وقتی که تنها راه برای یافتن عشق طولانی مدت این باشد که وانمود کنیم یک ماجراجوی بی بند و باریم که حاصریم به خانه افراد غریبه برویم و با آنها رابطه جنسی بدون قید و تعهد داشته باشیم، این خطر وجود دارد که صبح بعد از این رابطه به نحو دردناک احساس رهاشدگی کنیم.
@sigmundfreud0098
زمان ان است که برای نیاز به تن آمیزی، و نیاز به عشق جایگاهی برابر ، بدون رنگ و لعاب اخلاقی،قائل شویم. این دو از ارزش و اعتبار همسان برخوردارند .و هریک از آن ها را می توان مستقل از دیگری احساس کرد .
و برای مطرح کردن هیچ کدام نباید مجبور به دروغ گفتن شویم.
#آلن_دوباتن
#چگونه_درباره_سکس_بیشتر_بیندیشیم
#سکس
#عشق
#نیازهای_انسان
#تابو
#تابوشکنی
#اخلاقیات
در تمام طول تجربیات دراز روانپزشکیم هرگز به ازدواجی که کاملاً موفق باشد برنخوردم.
زمانی فکر میکردم که شاید ممکن باشد زیرا یک پروفسور آلمانی به من اطمینان داده بود که ازدواج کاملاً رضایتبخشی داشته است. من حرفش را پذیرفته بودم، اما وقتی که در برلین بودم کشف کردم که همسرش یک آپارتمان مخفی دارد. پس ظاهراً حرف من یک قاعدهی کلی است.
@sigmundfreud0098
به علاوه ازدواجی که کاملاً وقف تفاهم و درک متقابل شده باشد برای رشد شخصیت فردی بد است. تنزل به کوچکترین مخرج مشترک است که چیزی مثل حماقت عمومی تودههاست. در این صورت به ناچار یکی از آنها برای خودش دنیای دیگری خواهد ساخت.
📚 #یونگ_میگوید
✍ #کارل_گوستاو_یونگ
#ازدواج_موفق
#فروید مقالهای تحت عنوان" سوگواری و افسردگی" نوشت، که در آن اظهار داشت کودکی که والدین خود را به واسطه مرگ از دست میدهد میتواند عزاداری کند و مقداری از انرژی آن را تخلیه کند .
کودکی که والدینش حاضر اما از لحاظ عاطفی غایب هستند، نمیتواند سوگواری کند، زیرا والدین وی براستی نمردهاند.
این ماتم بیهوده آنگاه برای کودک به صورت افسردگی، غم، فقدان و میل شدید به وصل مجدد درونی میشود.
بدین سان تجربه فقدان فقط به دنبال از دست دادن چیزی ارزشمند به وجود میآید .
@sigmundfreud0098
#مرداب_روح
#جیمز_هالیس
#سوگواری_و_افسردگی
سلام و درود
دوستان گرامی بدلیل استقبال دوستان عزیز خارج از تهران، ما جلساتمون رو حضوری و آنلاین کردیم.
اگر کسی تمایل داره در این کتابخوانی و مباحثه همراه ما باشه از طریق لینک وارد گروه بشه تا از روند کار مطلع بشه
چون هدف ما جمع کردن اعضا نیست، فقط کسانی که واقعا می تونند شرکت کنند و مطالعه و بحث می کنند وارد بشن.
❤️🙏
با تشکر از همراهی تون.
/channel/+I0tS9ochjzFlNzU8
⁉️چطور انسانهایی که به اخلاق باور دارند دست به شرارت میزنند؟
🔷#هیتلر مشروبات الکلی مصرف نمیکرد و سیگار نمیکشید و #عاشق موسیقی و نقاشی بود. از آزار دیدن حیوانات ناراحت میشد و برای اولین بار در تاریخ اروپا، قوانین حمایت از حیوانات را وضع کرد. وی حامی محیط زیست و #خانواده بود و به #زنان احترام میگذاشت.
🔶این ویژگیها در کنار کشتارهای وسیع سردرگمکننده است با اینحال این تضادها در هیتلر خلاصه نمیشود، بیرحمترین شکنجهگران هم چه بسا پدرانی دلسوز باشند و از دیدن زخمی در انگشت فرزندشان ناراحت شوند. پرسش اصلی این است که چطور انسانهایی که باور قوی به ارزشهای اخلاقی دارند و در سایر بخشهای #زندگی دلرحم هستند میتوانند دست به اعمال غیراخلاقی بزنند؟
@sigmundfreud0098
🔷پاسخ "بندورا" استاد دانشگاه استنفورد چنین است "افراد معمولا دست به اعمال ناپسند نمیزنند مگر آنکه جنبههای غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند."
👈او این حالت را "غیرفعال کردن کنترل درونی" نامید.
❓این اتفاق چگونه روی میدهد؟
🔶 "بندورا" چند مکانیسم شناختی-روانی را که میتوانند باعث غیرفعالشدن کنترل درونی افراد شوند توضیح داد:
@sigmundfreud0098
1⃣ توجیه اخلاقی: با تاکید بر اهداف متعالی رفتار غیراخلاقی طوری توجیه میشود که قابل دفاع یا حتی ستایشآمیز به نظر برسد.
شستشوی مغزی هم مثالی از این روش است. ترویستهای انتحاری با همین روش اقناع میشوند، پاک کردن زمین از گناه، رفتن به بهشت موعود و...
2⃣ تلطیف لغوی یا حسن تعبیر: نامگذاری یک فعل غیراخلاقی با کلمات متفاوت که چهرهی آن را میپوشاند.
فرماندهان در ابوغریب از لفظ "نرم کردن" به جای شکنجه کردن استفاده میکردند و رهبران نازی کشتار یهودیان را "پاکسازی اروپا" مینامیدند. نمونههای دمدستیتر این روش استفاده از "اختلاس" بهجای دزدی و "شیطنت" بهجای #خیانتهای جنسی در #ازدواج است.
3⃣ مقایسه با دیگران: در این روش فرد با مقایسهی رفتار خود با نمونههایی بدتر از سوی دیگران از عذاب وجدان خود کم میکند.
"آنقدر تو این کشور دزدی میشه که از زیر کار در رفتن ما جلوش هیچی نیست".
4⃣ جابجایی یا تقسیم #مسئولیت: فرد در این حالت مسئولیت را به گردن یک منبع خارجی میاندازد یا آن را میان جماعت بزرگی تقسیم میکند.
در قتل عام "می لای" یک گروه از سربازان آمریکایی پانصد غیر نظامی ویتنامی را شکنجه کردند، مورد تجاوز قرار دادند، کشتند و بدن بعضیها را مُثله کردند. وقتی چهارده نفر از افسران بابت این ماجرا محاکمه شدند مسئولیت را به گردن مافوق انداختند و البته رفع اتهام هم شدند!
@sigmundfreud0098
5⃣ انسانیتزدایی از قربانی: منطق کلی این روش مادون انسان درنظرگرفتن سایرین است. هرچه کیفیت انسانی قربانی بیشتر خدشهدار شود، آسیب رساندن به او سهلتر میشود.
کاکاسیا خواندن برده ها، کم عقل دانستن #زنان و... در واقع پیش درآمدی برای همین رفتارهاست.
6⃣ مقصر دانستن قربانی: در این روش خود قربانی مسبب اصلی شرارت قلمداد میشود.
کارگرانی که بدرفتاری کارفرما را دلیل دزدی خود میدانند، متجاوزی که میگوید سر و وضع #قربانی تحریک آمیز بوده نمونههایی ازین مکانیسم هستند.
#بندورا
@sigmundfreud0098
اگر عقاید خود را با تفکر و مطالعه بهدست آورید، کسی نمیتواند به آنها توهین کند!
اگر کسی چیزی بر خلافشان بگوید عصبانی نمیشوید، یا میخندید یا به فکر فرو میروید!
#برتراند_راسل
@Sigmundfreud0098
میزان مرگ هراسی در زندگی انسانها
💎 از دهه 1960 تا ده سال پیش، پنج واقعیت در روانشناسی مسلم شده و یک واقعیت ششم هم در حال پیوستن به این فهرست است.
1️⃣اولین واقعیت این است که گفت وگو درباره مرگ ارتباط و پیوستگی معناداری با کاهش ترس از مرگ دارد. مطابقِ این نسبت معکوس، هرچه درباره مرگ بیشتر سخن گفته شود، ترس آدمیان از مرگ کمتر می شود و هرچه کمتر درباره مرگ سخن گفته شود ترس از مرگ افزایش پیدا میکند.
2️⃣دومین واقعیت این است که زنان بیشتر از مردان از مرگ میترسند. در این باب تبیینهای فراوانی وجود دارد اما تاکنون فقط یک تبیین اقبال بیشتری پیدا کرده و آن این است که زنان با ساحت دوم وجود خود –ساحت احساسات و هیجانات و عواطف- بسیار صادقانهتر مواجه میشوند. در واقع مردان گویا روی این ساحت خاک میپاشند و طبعا به همین دلیل روی احساس ترس از مرگ آنها هم خاک پاشیده میشود.
3️⃣سومین واقعیت این است که بر خلاف تصوری که در فهم عرفی وجود داشت، با افزایش سن ترس از مرگ کاهش مییابد. در فهم عرفی همیشه تلقی این بود که انسانها هرچه به مرگ نزدیکتر میشوند مرگهراستر میشونداما اکنون گفته میشود که آدمی هرچه به مرگ نزدیکتر می شود کمتر از مرگ میهراسد.
4️⃣چهارمین واقعیت این است که هرچه کشاکش روانی انسانها در جهات دیگر زیاد میشود، ترس آنها از مرگ هم افزایش پیدا میکند. بنابراین جوامع هر چقدر بخواهند ترس از مرگ را در شهروندانشان کاهش دهند باید کشمکشهای روانی دیگر را از شهروندان خود بگیرند. به تعبیر دیگر اگر از فقر بترسیم، ترس از فقر، ترس از مرگ را هم افزایش میدهد. اگر از خیانت شریک زندگیتان بترسید از مرگ هم میترسید.
#فروید میگفت ترس از مرگ، صورت مبدل ترس دیگری است. حالا اینها به جای این اعتقاد فروید، میگویند ترسهای دیگر هرچه افزایش پیدا کند، ترس از مرگ هم بیش تر میشود.
5️⃣پنجمین واقعیت این است که اکثر آنهایی که ترس از مرگ دارند، در واقع از احتضار ترس دارند و از روزهای آخر زندگی میترسند، نه از خودِ مرگ. بسیاری از افراد وقتی وارد کلینیک روانشناسی میشوند میگویند که از مرگ میترسند، اما بعد از مدتی عمدتاً مشخص میشود که ترس آنها نه از خودِ مرگ بلکه از دوران احتضار است. پس سخن فروید از این جهت درست است که میگفت آدمها تصوری از مرگ ندارند که از مرگ بترسند و در واقع از واقعیتهای روزهای پیش از مرگ میترسند. این نکته تایید میکند که تعابیر زبانی ای که دلالت بر مرگ میکند بیمعنی هستند.
6️⃣ششمین واقعیتی هم به این واقعیتهای مسلم روانشناختی ملحق شده اما هنوز همه محققان درباره آن اجماع ندارند و اولین بار #الیزابت_کوبلر_راس، روانشناس مرگ آن را ادعا کرد.
کوبلر راس چهل سال از تحقیقات روانشناسیاش را به مرگ اختصاص داد و سه اثر کلاسیک درباره مرگ نوشت. از این سه اثر یکی هم به نام درباره مرگ و مردن به فارسی ترجمه شده است. مدعای اصلی او این بود که آدمها وقتی از مرگ قریبالوقوع خود باخبر میشوند پنج مرحله را پشت سر میگذارند.
📍مرحله اول، مرحله #انکار است و انسان تا مدتی در مرحله انکار باقی میماند. مثلا میگویم که پزشک من درست تشخیص نداده است و تلاش میکنم بگویم که پزشکم اشتباه میکند که میگوید من سه ماه بیشتر زنده نمیمانم.
📍 مرحله دوم، مرحله #خشم است. در این مرحله شخص دائماً میپرسد چرا من؟ و پای سرنوشت و ظلم دیگران را پیش میکشد.
📍 مرحله سوم، مرحله #چانه_زنی است و شخص با خودش و خدا عهد و پیمانهایی میبندد. این که ظلمهایی را انجام داده و اگر نمیرد این ظلمها را جبران میکند.
📍 مرحله چهارم #ناامیدی است و شخص درگیر افسردگی درونی میشود. در خود فرو میرود و هیچ علائمی که مبنی بر ابراز وجود باشد از خود نشان نمیدهد. کاملا تسلیم میشود.
📍مرحله پنجم، مرحله #رضایت است و شخص، آهسته آهسته از این که مرگش نزدیک میشود احساس لذت میکند. در این مرحله رفتار آدمی و حتی چهرهاش هم عوض میشود.
💎کوبلر راس شک نداشت که همه انسانها این پنج مرحله را پشت سر میگذارند و حرف او این بود که باید جدیت بیشتری بکنیم تا آدمها زودتر به مرحله پنجم، مرحله رضایت، برسند. در شرایطی که نمیتوانیم خدمت آبژکتیو به فرد بکنیم –چون مثلا سرطان او در حال پیشروی است- این تنها خدمت سابژکتیوی است که پزشک یا روانپزشک میتواند به فرد بکند.
بنابراین بهترین خدمتی که میتوان به آدمیان کرد این است که زودتر به مرحله پنجم برسند. تحقیقات کوبلر راس همچنین نشان میدهد که سرعت انسانها در گذر از مراحل پنجگانه به یک اندازه نیست. البته این واقعیت هم تا حدی درست است که برخی افراد وقتی به این «مرحله رضایت» میرسند، بیماری مهلک در آنها شروع به عقبگرد میکند، یعنی چون زودتر به مرحله رضایت رسیده اند به لحاظ آبژکتیو به آنها کمک شده و بیماری آنها عقب کرده است.
@sigmundfreud0098
#مصطفی_ملکیان
#ترس_از_مرگ
✍ وانمودسازی و فخرفروشی
وانمود کردن هر خصوصیت و بالیدن به آن اعتراف به این حقیقت است که آدمی واجد آن خصوصیت نیست؛ چه #جراتمندی باشد چه فضل و دانش، چه توانایی ذهنی باشد چه شوخطبعی، چه اقبال نزد زنان باشد چه ثروت، چه اصل و نسب اشرافی باشد یا هر چیز دیگر که بتواند خود را با آن بزرگ جلوه دهد. در این صورت میتوان نتیجه گرفت که درست در همان زمینه ضعف دارد، زیرا اگر کسی خصوصیتی را در حد کمال داشته باشد، به فکرش خطور نمیکند که آن خصوصیت را به معرض نمایش بگذارد، بلکه از وجود آن به قدر کافی خرسند است. این خصیصه با این ضربالمثل اسپانیایی نیز گفته میشود: «نعـلـی کـه لــق میخورد، یک میخ کم دارد».
@sigmundfreud0098
#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی
⚠️پیامدهای روانی و بهداشتی قربانی و سلاخی حیوانات مقابل کودکان!!
در کشور ما به مناسبتهای مختلف و به ویژه در ایامی نظیر #عید_قربان و #ماه_محرم رسم قربانی کردن گوسفندان جاری است.
اما یکی از مسائلی که در این بین مطرح است غفلت برخی خانوادهها از انجام این عمل در برابر چشمان #کودک خویش است، و کودک نیز به تبع آن به تماشای صحنه #ذبح مینشیند!
صرفنظر از ایراد بهداشتی انجام این عمل از لحاظ روانی تأثیرات منفی بر ذهن کودکانی که با مفاهیمی نظیر قصد قربت یا #نذر و غیره آشنا نیستند مي گذارد.
@sigmundfreud0098
روانشناسان معتقدند #خاطرات_تلخ نسبت به #خاطرات_خوش ماندگارترند و مدت زمان زیاد و حتی تا پایان عمر در #حافظه_بلندمدت انسان باقی میمانند و این خاطرات ممکن است هر از چند گاهی به حافظه هوشیار آدمی بازگشته و او را آزار داده و ذهنش را مشغول کنند. مشاهده لحظه ذبح گوسفند برای کودک، تصویری دردناک در ذهن وی برجای گذاشته و خاطرهای تلخ و ناخوشایند به وی هدیه میکند!
لحظه جان دادن و دست و پا زدن یک حیوان حتی برای بزرگسالان نیز براحتی قابل تحمل نیست، چه رسد به کودکان که از روحیه به مراتب لطیفتری برخوردارند. لذا پدران و مادران باید توجه کنند که نمایش لحظه ذبح گوسفند ممکن است عواقب جبرانناپذیری برای کودک عزیزشان در پی داشته باشد.
اینگونه خاطرات در ذهن کودک باقی مانده و او را آزار میدهند و کودک بطور مداوم لحظه ذبح و جان دادن حیوان را با خود مرور میکند و حتی ممکن است در خواب نیز با کابوس مواجه شود.
اگر محل ذبح خانه کودک باشد و یا…در پی بازگشت کودک به آن محل ممکن است دچار #استرس، #اضطراب و #تپش_قلب شده و بار دیگر خاطره دردناک دست و پا زدن حیوان برایش تداعی شود.
@sigmundfreud0098
به لحاظ #علمی این امکان وجود دارد كه كودك دچار اختلالی به نام “#استرس_پس_از_سانحه یا PTSD#” شود.این اختلال ارتباط نزدیکی با حوادث ساخته دست بشر نظیر درگیری خیابانی، تصادفات و یا مشاهده #مرگ موجودات دارد و با علائمی نظیر #اضطراب، تپش قلب، تنش عضلانی، تنگی نفس، #بیخوابی و افزایش تحریکپذیری نمایان میشود.
از سویی دیگر کودک برای رشد به منابع پروتئینی نیازمند است و ممکن است حتی با دیدن لحظه ذبح و ثبت خاطره ناخوشایند، در طول دوره رشد و یا حتی پس از آن از خوردن گوشت امتناع کند.
(مواردي وجود دارد که كودكی با مشاهده سربریدن حیوان یا ذبح پرنده خانگی خود تا سالها از خوردن گوشت قرمز یا مرغ تنفر داشته است!)
اهمیت این موضوع زمانی بیشتر آشکار میشود که بدانیم بر اساس #روایات_اسلامی حتی ذبح حیوان در مقابل حیوان دیگر، نهی شده است و لذا تعمیم آن به کودک که قطعاً روحیهای کاملاً لطیف و حساس دارد به خوبی نشان میدهد که باید اکیداً از ذبح حیوانات در برابر دیدگان کودک پرهیز نمود.
@sigmundfreud0098
✍بودن یا نبودن از دیدگاه آرتور شوپنهاور:
شوپنهاور در شاهکار فلسفی خود 《جهان همچون اراده و تصور》 میگويد که زندگی سراسر رنج است، زیرا انسان در زندگی خود محکوم به حضور "ارادهای" است که اساساً و همواره آسیب زننده است. وی که بسیار تحت تأثیر فلسفهی هند بود، اعتقاد داشت که این در طبیعت و ذات ماست که همیشه تحت فشار نقصانی در زندگیمان باشیم. این نقصان میتواند به حیات(کمبود آب و غذا) به مادیات زندگی(خواستن خانهای بزرگتر و وسایلی زیباتر) یا به مسألهای وجودی(تلاش برای درک معنای زندگی) مربوط باشد. به طور خلاصه، ما در زندگی همواره در تلاش و تکاپو برای تصاحب چیزی که نداریم هستیم. مطابق با نظر شوپنهاور، نقص ذاتیِ هستی ما این است که همواره بخواهیم و خواستن همان رنج کشیدن است؛ و بدتر اینکه حتی پس از رسیدن به خواستههایمان رضایت ما زودگذر و کوتاهمدت است و در آن حدی نیست که بر رنج برخاسته از خواستههایمان غلبه کند؛ به این دلیل مهم که بلافاصله خواستهی دیگری جای خواستهی قبلی را میگیرد. در نتیجه، ارزش خالص زندگی ما همواره منفی است یعنی در مجموع ماحصل زیستن رنج کشیدن است(همسو با شوپنهاور، روانشناس و روانکاو معروف، هنری موری هم باور که خواری طلبی یا حقارت خواهی یکی از نیازهای بنیادی نوع بشر است). لذا آن طور که شوپنهاور نتیجه میگيرد اگر ما صادقانه به جهان نگاه کنیم به این حقیقت اذعان خواهیم کرد که بهتر بود اصلاً به دنیا نمیآمدیم. حال سؤال اصلی این است که چرا ما همچنان زندگی را انتخاب میکنیم؟ به عقیدهی شوپنهاور در واقع ”میل به زیستن" ما را فریب داده است(مطابق با نظریه فروید، غریزه زندگی انسان را به تلاش و ساختن وامیدارد)؛ یک نمود اساسی آن گرایش زیستیِ بدن مان برای زنده ماندن است آن طور که به شکل غریزی از چیزهایی که زندگیمان را به خطر میاندازند دوری میکنیم.
@sigmundfreud0098
بنابراین، ما دچار یک میل ذاتی اما به شدت غیرمنطقی برای زنده ماندن هستیم. از نظر این فیلسوف برجسته، مصلحت ما در نبودن ماست ولی ما به شکلی ناخودآگاه خودمان را فریب میدهیم که زندگی را انتخاب کنیم. پس چه باید بکنیم؟ شوپنهاور معتقد است که بهترین راه برای رسیدن به صلح و آرامشی پرثمر و بادوام، پرورش نگرشی جهان شمول در زندگیمان است. هر چقدر بیشتر خودمان را جزئی از یک کل بزرگتر بدانیم تمایلات فردی ما کمتر برانگیخته میشود و در نتیجه کمتر دچار رنج میشويم. برای پرورش چنین نگرشی در خود و گذر کردن از دغدغههای روزانهمان، شوپنهاور توصیه میکند که فعالانه خود را معطوف "هنر" کنیم و تا جای ممکن به آنهایی که درگیر رنج زیستن هستند یاری برسانیم و با تأیید و ترویج "قناعت پیشگی" خواستههایمان را محدود کرده و سادهتر زندگی کنیم.
@sigmundfreud0098
#شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور
#میل_به_زیستن
#رنج
#هنر
#فروید با پیشبینی حملاتی که در #مذهب متوجه او میشد چنین جواب میدهد: «من خود را برای شنیدن ناگوارترین سرزنشها آماده میکنم. مرا به سطحی بودن، داشتن فکر محدود، به فاقد بودن ایدهآلیسم و به عدم درک عالیترین مصالح بشریت محکوم خواهند کرد، ولی اولاً این نمایشها برای من تازگی ندارند. ثانیاً وقتی یک نفر از آغاز جوانی در معرض ملامتها و تقبیحهای معاصران خود واقع گردید دیگر هنگامی که پیرمردی شده و مطمئن است به زودی لطف یا بیمهری مردم در او اثری نخواهد داشت، چه ارزشی میتواند برای ملامتها قائل شود؟»
@sigmundfreud0098
📚 #مقدمه_ای_بر_روانشناسی_فروید
✍ #ادوارد_اروین
با درود و خوش آمد گویی خدمت دوستان تازه وارد،
کانال فروید، روانکاوی و خودشناسی
با بیش از ۷ سال فعالیت در تلگرام، تقریبا تمام آثار فروید و برخی از آثار یونگ و نیچه و شوپنهاور و بقیه رویکرد ها و مسایل مهم در روانکاوی و روانشناسی و... را بررسی کرده است.
جهت سهولت دسترسی به مطالب و استفاده از مطالب قبلی سرچ کنید.
《بسیاری از مطالبی که در کانال های تازه تاسیس به اشتراک گذاشته می شود قبلا در کانال ما قرار گرفته است.》
سپاس از حضور انرژی بخش و همراهی همیشگی تان.
اضطراب وجودی
شاید چندان خطا نباشد اگر بگوییم فلسفه #اگزیستانسیالیسم با یک #اضطراب آغاز شدهاست: آورده اند که #کیرکگور وقتی به این اندیشه رسید که در حال پیرشدن است و چیزی به این عالم نیفزوده است، به تکاپو افتاد که باید جور دیگری زندگی کند، جور دیگری بیاندیشد و جور دیگری باشد! اضطراب حاصل از پیری و مرگ را شاید بتوان علت وجودی فلسفه اگزیستانسیالیسم دانست. در حقیقت، دو «هیچ» است که عمده اضطراب های ما را تشکیل می دهد: «هیچ چیز» و «هیچ کس». اولی همان #اضطراب_مرگ است و دومی #اضطراب_تنهایی. البته در اینکه کدام یکی از این دو، خاستگاهِ اصلیِ اضطرابهای ماست میان فلاسفه و روانشناسان اختلاف است.
اگر فلاسفه اگزیستانسیال درباره بسیاری امور اختلاف داشته باشند دست کم در یک چیز مشترکند و آن اینکه «آدمی بیرحمانه تنهاست». روانشناسان و فیلسوفان (#رولو_می و #اروین_یالوم) از چندین نوع #تنهایی سخن میگویند: تنهایی فیزیکی؛ تنهایی غیرفیزیکی؛ تنهایی بین فردی، تنهایی درون فردی و تنهایی اگزیستانسیال. در تنهایی بین فردی، بی کسی رخ میدهد و فرد از دیگران جدا می افتد. در تنهایی درون فردی، با اینکه فرد بی کس نیست اما اجزا مختلف وجود او از هم فاصله میگیرد (همان که #فروید Isolation می نامید). گویی فرد خودش خودش را خفه می کند و از خود «بیگانه» می شود. فرد با حذف کردن خودش دیگر نمیتواند تشخیص دهد که چه باوری دارد؛ چرا که تمام لحظات خودش را وابسته به دیگران میبیند.
@sigmundfreud0098
اما تنهایی اگزیستانسیال؛ در عمق همه جدا افتادگیها تنهایی عمیق تر و اساسی تری جای دارد که به ارتباط ما با هستی برمیگردد. این تنهایی به رغم ارتباط با دیگران و خود همچنان وجود دارد. تنهایی اگزیستانسیال مثل درهای است که به جدایی از هستی اشاره دارد. به عنوان نمونه کافیست که به پدیده اگزیستانسیال مرگ بیاندیشید. به تعبیر #هایدگر، مرگ تنهاترین تجربه اگزیستانسیال بشری است که هیچ کس قادر نیست آن را با کسی شریک شود.
#اریک_فروم (در کتاب های #هنر_عشق_ورزیدن و #گریز_از_آزادی) معتقد است که آگاه شدن از تنهایی اگزیستانسیال خاستگاه تمامی اضطرابهای آدمی است و بنیادی ترین دلواپسی را برای آدمی به وجود میآورد. دلواپسی تنهایی وقتی رخ نشان میدهد که می فهمیم تنها به این عالم پا میگذاریم و تنها آن را ترک میکنیم. در این خلال هر چقدر تلاش میکنیم به هم نزدیک شویم می فهمیم که «وصل ممکن نیست؛ همیشه فاصله ای هست». ما تلاش میکنیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم اما در همان حال متوجه میشویم که همچنان تنهاییم و هیچگاه نمیتوانیم با خودمان و دیگران یکی شویم.
@sigmundfreud0098
تنهایی اگزیستانسیال به ما میآموزاند که به تعبیر هایدگر در این عالم «غریب» یا به تعبیر کامو «بیگانه» هستیم. فرد (#دازاین) وقتی درگیر جهان ظاهری، روزمره و گمراه کننده می شود و موقعیت اگزیستانسیال خودش را از دست می دهد آنگاه اضطراب (از مرگ) او را آگاه از تنهایی میکند. همانطور که #مارتین_بوبر آورده است، تنهایی اگزیستانسیال همیشه وجود دارد و در فضا پخش است. این ما هستیم که گاه گیرنده هایمان را خاموش میکنیم. با این حال، ما مجبوریم برای خودمان دنیایی درست کنیم؛ مشغول شویم و غفلت پیشه کنیم. گویی تئاتری برپاست اما دفعتا پرده ها بالا می رود و تنهایی رخنه می کند و سرشت سوگناک زندگی بر ما هجوم می آورد. هزینه رشد و تکامل ما بعد از اینکه از رحم مادر جدا می شویم تنهایی است. اگر ترس از تنهایی مدام در حیطه خودآگاه ما بود نمیتوانستیم زندگی طبیعی کنیم. تنهایی باید به درستی واپس رانده شود تا آسایش داشته باشیم.
⭕️حال با این مقدمه، تکلیف چیست؟ اگر هیچ چیزی تنهایی ما را از میان نمی برد و ما نهایتا در تنهایی های خود شریک هستیم، چاره چیست و چه باید کرد؟ اول اینکه نباید وحشت کرد! درست است که هر یک از ما به سان کشتی ای تنها هستیم که در دریایی تیره و مه آلود گرفتار شده ایم اما دست کم همه با هم تنهاییم و همه با هم در این وحشت گرفتاریم. کافیست نور کشتی های همدیگر را ببینیم و تنهایی یکدیگر را لمس کنیم.
دوم اینکه شاید بتوان گفت مهمترین پاسخی که فیلسوفان، روانشناسان و الهی دانان به مسئله اگزیستانسیال تنهایی داده اند، #عشق است. از #مازلو، یالوم و فروم بگیرید تا بوبر، #مولانا_جلال_الدین و عیسی بن مریم و… کم و بیش به نتیجهای واحد رسیده اند و جملگی بر این باورند که عشق می تواند به تنهایی آدمی رخنه کند و از وجودی به وجود دیگر پل بزند. البته عشق هم اطوار و شئونی دارد؛ مهمترین شأن آن اینست که فرد باید عشق ورزیدن را تمرین کند، نه اینکه مورد عشق قرار بگیرد. بیهوده نبود که فروم می گفت توانایی تنها بودن شرط توانایی عشق ورزیدن است.
@sigmundfreud0098
✍️ #حسین_دباغ
#اضطراب_وجودی
⭕️روانکاوی و رفتار اخلاقی:
چرا آموزش اخلاق به دیگران بیفایده است؟
فروید بر این باور بود که "احساس گناه" ضامن رفتار اخلاقی است. اگر شخص دارای ظرفیت احساس گناه باشد، وقتی ایگو(هسته مرکزی و هشیارانه شخصیت) بخواهد کاری انجام بدهد که با ارزشهای سوپرایگو(وجدان) هماهنگ نباشد، اضطراب شدیدی در وی ایجاد میگردد و باعث بازداری میشود. این اضطراب نوروتیک که محصول عدم هماهنگی خواستههای ایگو با سوپرایگو است میل شخص را کنترل مینماید و این بازداری کاملا از جنس احساس/تکانه است نه استدلال و تفکر؛ بنابراین، آموختن و یاددهی در آن نقشی ایفا نمیکند. چنانچه سوپرایگوی شخص به درستی شکل نگرفته باشد این ظرفیت احساس گناه منجر به اضطرابی کمتر از معمول، یا بیشتر از نیاز در فرد میشود، یا طرف پرهیزگار و زاهد مآب میشود و حتی از فکر کردن به هر میلی مضطرب میگردد، یا هرآنچه میل او از وی طلب کند بدون تأمل انجام میدهد. برای اینکه سوپرایگوی شخص درست شکل بگیرد باید تربیت کنندگان، مراقبان، و والدین آرمانِ فرد باشند؛ یعنی بین کامیابی و ناکامی تعادل برقرار کنند. برای این تعادل جویی باید والدین شخص آدمهای نسبتأ خوبی باشند نه کاملأ خوب یا کاملأ بد؛ چون والد کاملأ خوب ناکام نمیکند و والد کاملأ بد کامیاب نمیکند و بدین سبب ظرفیت تفکر و اخلاق شکل نمیگيرد. از منظر فروید، ظرفیت تفکر با ایجاد خیالپردازی شروع میشود و محصول ناکامی است و از این مسیر ظرفیت تفکر در او پرورش مییابد. فروید معتقد است که انسان اخلاقی از کاراکتر اخلاقی برخوردار است؛
@sigmundfreud0098
یعنی براساس طبع اخلاقی رفتار میکند و به پیامدها یا وظایف جبری توجهی ندارد. بر این مبنا، کاراکتر اخلاقی با آموختن اخلاق حاصل نمیگردد بلکه از مسیر تربیتی والدین نسبتأ خوب در کودک شکل میگیرد. در نهایت، فروید اینگونه نتیجهگیری میکند که اخلاق روانکاوی نشأت گرفته از اخلاق منفعت گرایانه یا اخلاق وظیفه گرایانه نیست، بلکه بر پایه شخصیت اخلاقی "اشتیاق درونی فرد به عمل اخلاقی" استوار است. برخلاف انسانهای سالم، افراد نوروتیک به اخلاق مبتنی بر وظیفه و حکم گرایش دارند که در واقع رفتاری وسواس گونه و نمایشی است و با توجه به جبرِ حکم و وظیفه عمل میکند و به دیگران پاسخ میدهد اما کسی که بر اساس اشتیاق درونیاش عمل میکنند و به خودش و پاسخ میدهند؛ بنابراین، اگر ظرفیت اخلاقی و سوپرایگو به درستی شکل گرفته باشد فرد میتواند بین خواستههای درونی، واقعیت بیرونی و ارزشهای اجتماعیاش توازنی برقرار کند و به سازگاری دست یابد.
#زیگموند_فروید
#سوپرایگو
#اخلاقیات
#ایگو
#اضطراب
#والدین
#احساس_گناه
🤍🕊
اگر کسی را با تمام وجود دوست نداشتهای هنوز پر و بال انسانی تو کامل نشده است.
صرفاً یک انسان بالقوه هستی.
عاشق شدن تجربهٔ حالتی از ذهن است که دگردیسی یافته است.
تو زندهای و سرشار از احساسات.
چنین چیزی در طول زندگی یکبار رخ میدهد. خیلی خوشحالم که میشنوم قلبت گشوده شده است. بگذار گشوده باشد، اگرچه ممکن است دردناک باشد.
@sigmundfreud0098
از دوست داشتن میهراسیم، میهراسیم که طرد شویم.
میهراسیم که جدی گرفته نشویم، یا بازی داده شویم؛
میهراسیم که بیدفاع باشیم، و گاهی به خودمان اعتماد نداریم.
باور نداریم واقعاً میتوانیم کسی را دوست بداریم.
کتاب #برف_در_تابستان
#سایاداو_یو_جوتیکا
#نیما_قربانی
عقده ادیپ بدین جهت که نمیتوان برای آن در فلسفه ی پوپری یا به بیان واضح تر در فلسفه ی علم (به ویژه ملاک ابطال پذیری آن ) جایگاهی ویژه و قابل اطمینان قائل شد و یا به دلایلی با هیچ معیار و خط کشی نخواهیم توانست میزان صحت این فرضیه را اندازه گیری کرده و ادعایش را مورد راستی آزمایی قرار دهیم، همواره در سطحی اسطوره شناختی(میتولوژی) و یا مفهومی انتزاعی قابل بحث و ملاحظه می باشد.
حتی آنتی تز رشک رحم از کارن هورنای نیز که پاسخی ستیزه جویانه از سوی وی بود باز هم از سطح میت فراتر نرفت و به هیچ عنوان واکنشی منطقی به این مسئله نبود.
اریک فروم و کارن هورنای خصوصا هورنای در جواب فروید که میگفت اگر چنین تمایل قدرت مندی(تمایل به والد غیرهمجنس) در انسان وجود نداشت به هیچ عنوان خودش را در لباس نماد و اسطوره پنهان نمیکرد و برای قرن ها دوام نمی آورد ادعا می کردند که اگر فرض را بر میتولوژی بنا نهیم پس در این صورت اسطوره ی بابلی تیامات و مردوک نیز باید به عنوان حقیقتی مسلم و موجه در نظر گرفته شود.
حال اینکه به تعبیر فروم اهمیت کامل کشف فروید نه در تصاحب ابژه به عنوان یک هدف صرفا جنسی بلکه در این نهفته بود که قلمرو جنسی کودک را به قلمرو روابط متقابل انسانی بسط و تعمیم داد.
@sigmundfreud0098
به زعم فروم ساده لوحانه خواهد بود اگر ما پوسته ی عقده ی ادیپ را معیارِ سنجشِ روان فرد قرار داده و از هسته ی مرکزی آن که همانا تمایل به کودک ماندگی است غافل شویم.اگر بتوان از مفاهیم کلیشه ای و استعاره هایی که در تار و پود این فرضیه قرار دارند فراتر برویم و جان کلام فروید را دریاببم ای بسا که توانسته ایم در اعماقِ آب های تاریک مرواریدی صید کنیم.
مفهوم عقده ادیپ تنها یکی از ظواهر میل فرد به کودک ماندن ،گریز از آزادی و وابسته بودن به یک والد حمایت گر و تغذیه کننده است.
از دید هانا آرنت، فیلسوف و نظریه پرداز آلمانی تبار، گرایش مازوخیستی توده ها به حکومت های توتالیتر مستقیما ریشه در استیصال و درماندگی آن ها داشته و همین نیاز ابتدایی، توده را در مسیر آغوشی امن هدایت می کند.همان آغوشی که اریک فروم آن را پستان بزرگ سرمایه داری می داند.
مبرهن است تا زمانی که کودک به وسیله بند ناف روانی به پدر، مادر و نزدیکان اولیه خود وابسته است احساس امنیت و مصونیت میکند.
مفروضه عقده ادیپ با فرض علمی بودن آن تابدان جایی در سبب شناسی و درمان کاربرد دارد که روان درمانی( فارغ از درونمایه ی جنسی بودن یا نبودن آن) فرد را از مدار کودک ماندگی در مسیر آگاهی از خود به عنوان موجودی مستقل هدایت کند.
✍ #آرش_طالب_وند
#عقده_ادیپ
#رشک_رحم
#کارن_هورنای
#پوپر
#هانا_آرنت
#اریک_فروم
#ابطال_پذیری
#اسطوره_شناسی
#حکومت_توتالیتر
دوستان و همراهان گرامی این ویدیو بسیار عالی که در ارتباط با پست قبل هست رو هم ببینید، خیلی جالب بود❤️
Читать полностью…