گره ها را به طبیعت نزنیم
سبزه ها میمیرند
گل وُ شبنم به روالِ خودشان
عاشقی میدانند
به زبانی دیگر
در تلاشند بریزند به چشمِ من وُ تو
شورِ شیدائی را
گره ها را به طبیعت نزنیم
دل ما خواهد مرد
اگر از جوی روان پُر نشود
رنگها از کفِ دشت
ناگهان خواهد رفت
نغمه ی بلبلِ مست
بی ثمر میماند
اگر از یادِ طبیعت برود
یادمان رفته چرا
عشق یعنی دیدن
وَ نه تنها چیدن
گره ها را به طبیعت نزنیم
مهربانانه بگوئیم که ما هم هستیم
با گل وُ بلبل وُ صحرا مستیم
#محمد_محسن_خادمپور
@shirazpoem
اجرا : #افسون_افسانه
@afsoone__afsaneh
#احسان_حسن_زاده
برای دانش آموزان مسموم شده در مدارس کشور :
هر که هستی پستی
دل به امیدِ چه پوچی بستی
دختران معصوم چه گناهی دارند ؟
که به مکرِ تو گرفتار شدند
به چه می اندیشی ، من نمیدانم هیچ
من فقط میدانم ، کمرت میشکند
دیر یا زود پَرَت میریزد
و تو آنروز سرافکنده به خود خواهی گفت :
کاش میشد برگشت
کاش آدم بودم
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
آنچه را تدبیر کردم عکس آن تقدیر شد
قله ها را میکشیدم دره ها تصویر شد
هر دری دیدم زدم بر حلقه های بی کسی
لایه لایه در دلم دیوارها تکثیر شد
میدویدم دربدر در جستجوی زندگی
زندگی در دستهای خالیم زنجیر شد
قصه ام را مینوشتم در سکوتِ انتظار
جمله ها در واژه های بی زبانی پیر شد
شوربختی دفترم را نزدتان آورده ام
مهربانی را ببین دیر آمدن تقصیر شد
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #یونس_اسماعیل_زاده
@yonoos4042
بشتابید به سمت شادی
صبح وُ خورشید به رقص آمده اند
چشمه و شبنم و آهنگِ نسیم
در حیات بغلی
با کلامی ازلی منتظرند
تا تو را پرج کنند به نوار هستی
تا تو را خرج کنند در جهان مستی
صبح همواره پراز امید است
توفقط باور کن
وخودت را به خودت دعوت کن
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
دکلمه : #لیلاخادمپور
کلیپ : #زهره_افشارپور
قبل از آنی که به سنگم بگذاری دستی
کاش بر زنگِ دلم بفشاری دستی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
به علی علی شناسان ، ندهند دل به شیطان
که گیاهِ خشکِ حیران ، بدود به سمت باران
به محبت وُ سخاوت زده سکه ی لیاقت
به عمل نمود معنا ، زر وُ زیور صداقت
به دلاوری فراوان ، شده سرور دلیران
نشود کس از حریفان ، به تقابلش نمایان
گذر از وفا ندارد ، همگان اگر بتازند
ندهد علی پیامی که به آن جفا بسازند
به جهان عدالت آنسان که علی نمود بنیان
نتوان مشابه ای زد ، مثلی بسانِ انسان
چه سخن نیاز باشد چو علی سخن بگوید
که پرنده می نشاند ، چمنی که گل بروید
همه از علی نیوشان ، احدی نشد پریشان
که حکایت گلستان شده یا علی علی جان
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #ایزدخواه
@zakhmhaydelman
تا شبی را بی تو در بیغوله ها حیران شدم
صحنه ای دیدم که از طوفان آن پاشان شدم
موجها در عمق وحشت سایه گستر میشدند
لرزه ای افتاد در جانم که بی سامان شدم
زیر وُ رو شد آسمانم ، ابر تیره صاف شد
در افق خورشید را دیدم دمی تابان شدم
یادم آمد با تو بودم روزگاری همنشین
آن زمانها بیکران بودم لبی خندان شدم
عهد بستم بار دیگر چون بگیری دست من
باز گویم قصه ی امشب که بی ایمان شدم
#محمدمحسن_خادمپور
@shirazpoem
اجرا : #همایون_فتاح
@hOOmayOOn121
اینگونه که میدود زمانه
زوداست که گم شود نشانه
از ما نفسی دگر نَمانَد
خاموش شود چراغ خانه
اکنون که بدست توست سازی
پیوسته بخوان در این ترانه
فرصت ندهم ز دست آنی
نقشی بزنم به بیکرانه
تصویر وُ صدا بهانه دارد
تا بوده وُ هست دلبرانه
بگذار ببوسمت دوباره
ای شاکله ی پر از جوانه
لبخند تو باز میشود باز
در متنِ بهارِ جاودانه
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #کیمیابانو
@kimiya_record
برچنگ زدی چندی من ماندم وُ دلتنگی
آرام نمی گیرم در پرده ی آهنگی
یک گام بزن بالا آنجا که فرودی نیست
هرساز که میسازم نالیده به فرهنگی
هراوج که میبنم در موج زمان صفر است
از دورِ فلک نقشی افتاده به ارژنگی
درطیف جهان جانی وقتی که برقصانی
اندیشه ی روئیدن در ریشه ی گلبانگی
چون چنگ زدم چندی بر چهره ی مدهوشم
فتوای تو را خواندم در زیر وُ بم چنگی
تا در نُت من گم شد میزانِ جدا خوانی
شوریدم وُ لغزیدم در بستر فرسنگی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :#همایون_فتاح
@hOOmayOOn121
قانون : #آیتاچ_دوغان
شورشِ خودمحوری زنجیرِ ماست
شاهدان را سنگ بر تقصیرِ ماست
گر خرابستان نیابد چاره ای
ننگ عالم عاقبت تقدیرِ ماست
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
وقتی که بیقرارِ قرارت نمیشوم
یعنی برو که باز دچارت نمیشوم
شادی نکن به چرب زبانی کنارِ من
دیگر طنینِ شورِ شعارت نمیشوم
فواره های هُرم نگاهت به من نپاش
هرگز دوباره خام وُ خمارت نمیشوم
سربازِ عشوه ها به نمایش نزن زمین
انگیزه های میزِ قمارت نمیشوم
تکخالِ تند بوسه نکن خرج ماندنم
در صلح وُ جنگ ساکنِ غارت نمیشوم
شانسم گشوده راه فراری برای من
گمگشته محوِ گرد وُ غبارت نمیشوم
بعد از هزار سال بیائی اگر ، دگر
همسایه ای کنارِ مزارت نمیشوم
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #فریماه_شکری
@farimahshokri4
❤
مژده بادا که بهاری دگرَست
باغ را چترِ شکوفه به سرَست
دشتها سبز وُ شقایق همه جا دور وُ بَرست
عطرِ نوروز به کوی و گذرست
سفره ها باز به سین ها رنگین
شمع در شعبده ی شعله به رقصی سنگین
عیدِ جمشید نشان از سیلانِ ظفرست
رمز آداب تمامی گُهرست
سرکه در جام ، به همراه سماق
همه آئینه چراغ
به حکایت که دمی میگذرد
درکِ آیات به صبر وُ نظرست
سیب سرخی به تجلی فوران
عاشقان مست وُ محبت غلیان
یاد وُ اندوهِ عزیزانِ سفر کرده از این آبادی
لحظه ای چند در این چشم تر است
سمنو سنجد وُ سیر
کار دنیا به تمامی تدبیر
خارج از حد گلیمت خطرست
قدرت از سمت عدالت سپرست
سکه در سفره نشان از بودن
تا رسیدن همه شرط است ترا کوشیدن
هر توقف خللی در سفرست
همه در ذائقه ی سفره ی عید
زیر لب زمزمه یاسین وُ حدید
وَ در اندیشه که وقت ثمرست
ای که احوال نهان میدانی
با نتِ عشق جهان گردانی
حالِ دنیا شده غوغای غریب
زندگی سخت وُ عجیب
عیدچون آمد وُ شادی قَدَرست
ای محول وَ مدبر صفتِ ذاتی تو
دستِ ما را که گرفتی به دعا
بهترین حال نما ، طالعِ ما
با نگاهی که نگاهت به جهانی اثرست
#محمد_محسن_خادمپور
💚
@Shirazpoem
گویندگان : محمد محسن و لیلا خادم پور
تنظیم و میکس : زهره افشارپور
امشب از گلدسته ها مهدی صدایت میکند
عطرِ باران میشوی وقتی دعایت میکند
شب چراغت میدهد در پرتو حبل المتین
از سَحر سِحرِ جهان بینی عطایت میکند
نغمه ی عجل فرج تا بر لبت جاری شود
با تبسم لطف بر طیف وفایت میکند
عاشقانه میشمارد ذکرِ والعصر تو را
چون نسیمی از گلستانِ خدایت میکند
حس نابش میدود در بند بند هستی ات
نغمه ی ربانی اش از غم جدایت میکند
نیمه ی شعبان به دیدار حبیبت میبرد
حضرتِ حجت به زیبائی صدایت میکند
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #کیمیا_حسین_زاده
@kimiya_record
درد دارد دل ببندی خانه ات ویران کند
نبضِ اعصابت بگیرد واژه ها سوهان کند
درد دارد بگذری ، چشمت ببندی ، کر شوی
روزگارت را دمادم صحنه ی طوفان کند
درد دارد حس کنی دارد تو را پس میزند
با زبانِ بی زبانی چاره ات هجران کند
درد دارد درب چمدانت ببیندی گم شوی
کوچه ها را در مسیرت پا به پا زندان کند
درد دارد زندگی با او ولی با این وجود
کاش میشد دست بردارد مرا مهمان کند
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #منیژه_بنیادی
@mnj_bonyadi
هردم به میل تو تکرار میشدم
وقتی به ناز بغل میزدی مرا
در ذهنِ آینه بیدار میشدم
وقتی سرشکِ غزل میزدی مرا
تا بیکران تو پرتاب میشدم
وقتی به لرزِ گسل میزدی مرا
درسوژه های تو بی تاب میشدم
وقتی مثل به عسل میزدی مرا
بر سایه های خودم ماشه میکشم
وقتی خبر به گذر میدهی مرا
بر ریشه های دلم رعشه میکشم
وقتی اثر به تبر میدهی مرا
فرهاد را به نمک زار میکشم
وقتی که دق به زمان میدهی مرا
شیرین بشکلِ تو بیمار میکشم
وقتی که زخم زبان میدهی مرا
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :#ایزدخواه
@zakhmhaydelman
زندگی خوب است
اما
با تو خیلی بهتر است
حسِ زیبائی فراوان است
اما
با تو خیلی خوشتر است
پرده در پرده طبیعت
سبز و پر شور است
اما
با تو خیلی نوبر است
آخرین پویش زمستان است
اما
بی تو برفم بر سر است
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
کنار برکه ام گاهی کمی مهتاب میخواهم
نسیمی نرم وُ آهسته ، صدای آب میخواهم
کمی باران ، دمی خورشید را تابان ، کمان رنگین
بدوشِ مهوش رویا شبی کمیاب میخواهم
به دورِ غنچه ها پرچین ، به طعمِ بوسه ها شیرین
به رقص شاخه ها شاهد ، دلی بی تاب میخواهم
برای گردشِ چشمت ، بچرخم دور دنیا را
میانِ مجلسِ مدحت ، حضوری ناب میخواهم
دمی احساسِ مجنونی ، کمی تن پوشِ لیلائی
نوازشهای پایانی به وقت خواب میخواهم
شعر : #محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #سهیلافاروقی
@farooghi.soheila
موزیک:#تویگار_ایشیکلی
"""دستهای پدرم """ از کتاب گلواژه های نیمائی
دستهای پدرم ، مثلِ یک دشت وسیع
خُردی دستِ مرا می پوشاند
در دوراهی ، سر پیچ ، قدمِ محکم او میدانست
به کجا باید رفت
قدم من اما ...
چه معمائی بود
تازِگی های عجیب
سادِگی های غریب
پا به پا می رفتیم ...
پدرم گُم شده در قصه ی خود
دلِ نازک چو گُلم
مانده در غُصه ی خود :
من چرا مثلِ پدر ، سبدم رنگی نیست ؟
دل من مثلِ دلش ، از چه رو سنگی نیست ؟
از همین دست چراها ، بسیار
روزها فاصله میشد تکرار
پدرم می فهمید ، پسر کوچک او دلتنگ است
من نمی فهمیدم ، پدرم همرنگ است
و دریغا امروز ...
سالهائی بس دور
نامِ او بر سنگ است
شعر او مانده در این آهنگ است :
دستهای پسرم
کوچک وُ رویائی است
دل او دریائی است
آنچه او میخواهد
خوب یا بد ...
همه از زیبائی است
شعر #محمد_محسن_خادمپور
@shirazpoem
اجرا : #هلن_محمدنیا
#ایزدخواه
@relaxatioa
@zakhmhayedeleman
میکس و تنظیم : #مهدیه_رستگار
@Mah.rastegar
هر سایه که برخیزد با خویش درآمیزد
در آینه ی جانش اسرار بر انگیزد
دست طلب از طینت بسیار کشد بدعت
هر بافته میبافی نقشِ هنرت ریزد
از قاعده ها بگذر یک چند بخود بنگر
تا در قفست هستی تابوت تنت سوزد
ساقی ندهد جامی در کسوتِ بدنامی
چون سست شود عهدی از مهلکه بگریزد
حیران نگران از خود تا گردِ جهان گردد
در هر تپشی افتد یکباره بخود لرزد
این دور به دواری دادند به بیداری
شاید که چراغِ دل مدلول برافروزد
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #یونس_اسماعیل_زاده
@yonoos4042
چارقد وُ چاروق های مادرم را پس بده
خسته ام از بوت ها ، از روسری های فشن
از تتوها ، ژست و رفتارِ خشن
رنگ و روغنها ، قشنگی های ما را برده اند
نعشِ معصومیتِ ما خورده اند
طعمه ی نام وُ برند وُ مد شدیم
یک ندیده صد شدیم
عده ای ما را به چادرها و روبندی ستایش میکنند
عده ای عادت به ابزار نمایش میکنند
هیچ یک از ما نمیپرسد صداقتها کجاست
علتِ مرگ رفاقتها کجاست
پایه و بنیادِ خانه ورشکست
حضرتِ تزویر بر کرسی نشست
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #منیژه_بنیادی
@mnj_bonyadi
شیرینترین تهاجم تاریخ من زمانی بود
که ترکشِ چشمت به سنگر افتاد
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
شانه های مادرم آرامگاه غصه بود
گرمی آغوش او آزاد راه بسته بود
وسعتِ مهر وُ وفایش همچو دریا بیکران
قامت رعنای سروش تکیه گاه خسته بود
کم نمیشد شوق در چشمان او تا انتها
بوسه بر لبهای او تا بیکران پیوسته بود
سرنوشتم مینوشت از دفترش با دلخوشی
پندو اندرز و ادب در مسلکش آهسته بود
نکته نکته گفته هایش تجربه در تجربه
او به من بیش از خودش در زندگی دلبسته بود
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
دکلمه های عندلیب
@satkani
مادرم را میشد از باران شنید
عطر او را میشد از گلخانه چید
دست او پیوسته یک پیمانه بود
در نگاهش معبدی مستانه بود
فال را میشد به نامش باز کرد
در هوای بوسه اش پرواز کرد
صبح از لبخند او پا میگرفت
عالمی در پند او جا میگرفت
میشد از مادر به دریاها رسید
بیکران در بیکران مستی چشید
میشد اما دیر فهمیدم که رفت
باز شد چشمم به سومها وُ هفت
نازنین تا سایه اش داری بسر
حکم وُ فرمانش به خوشروئی ببر
مادرت آمیزه ی مهر خداست
بهترین غمخوار در دنیای ماست
#محمدمحسن_خادمپور
@shirazpoem
اجرا : #ایزدخواه
@zakhmhaydelman
میرسد روزی که خواهی گفت برگشتم ولی
پاسخی شیرین نمانده بر لبی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem