صورتت نقاشیِ دستِ خداست
سیرتت نقشی به رنگِ لحظه هاست
صورتت را خوب وُ موزون آفرید
سیرتت را حالِ نقاشت کشید
صورتت از خاکها آمد پدید
سیرتت را خاکِ فعالت کشید
صورتت وقتی که گرم رفتن است
سیرتت پروردگاهِ ماندن است
صورتت درخاک میماند همی
سیرتت از خاک میگیرد دمی
صورتت را آنکه رنگین داده نقش
سیرتت را دست صورت زاده نقش
#محمدمحسن_خادمپور
@shirazpoem
اجرا :
#فریباچعباوی
@fariba__haiku
#جلیل_منصوری
@jalil.mansouri1
آنچه را تدبیر کردم عکس آن تقدیر شد
قله ها را میکشیدم دره ها تصویر شد
هر دری دیدم زدم بر حلقه های بی کسی
لایه لایه در دلم دیوارها تکثیر شد
میدویدم دربدر در جستجوی زندگی
زندگی در دستهای خالیم زنجیر شد
قصه ام را مینوشتم در سکوتِ انتظار
جمله ها در واژه های بی زبانی پیر شد
شوربختی دفترم را نزدتان آورده ام
مهربانی را ببین دیر آمدن تقصیر شد
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #زهره_رضایی
@zohrerezaee95
کنار برکه ام گاهی کمی مهتاب میخواهم
نسیمی نرم وُ آهسته ، صدای آب میخواهم
کمی باران ، دمی خورشید را تابان ، کمان رنگین
بدوشِ مهوش رویا شبی کمیاب میخواهم
به دورِ غنچه ها پرچین ، به طعمِ بوسه ها شیرین
به رقص شاخه ها شاهد ، دلی بی تاب میخواهم
برای گردشِ چشمت ، بچرخم دور دنیا را
میانِ مجلسِ مدحت ، حضوری ناب میخواهم
دمی احساسِ مجنونی ، کمی تن پوشِ لیلائی
نوازشهای پایانی به وقت خواب میخواهم
شعر : #محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #منیژه_بنیادی
@mnj_bonyadi
اگر نسیم بهاری به فالِ ما افتد
جوانه های جوانی مثالِ ما افتد
طوافِ معبدِ خوبان نگارشِ جانست
بشرط آنڪه خیالش ڪمالِ ما افتد
تبسمش ببرد تا ڪجا نمیدانم
گمان ڪنم ڪه ڪنارش وصالِ ما افتد
چراغِ عشق نگیرد سراغِ خاموشی
در آن زمان ڪه نگاهش به حالِ ما افتد
به شاهدی ڪه نبینیم دل نمیبندیم
خدا ڪند نظرش در زوالِ ما افتد
شعر و اجرا : #محمدمحسن_خادمپور
@shirazpoem
جنسِ غمت ، حسین ندارد نمونه ای
کرب وُ بلا مگر که بداند چگونه ای
لبهای خشکِ پیرِ فلک را چه چاره ای
جز آنکه از تو باز بگوید گزینه ای
تاریخ را حکایتِ غربت گرفته است
از آتشی که در دلِ این بی قرینه ای
غوغایِ عشق را نتوان شاهدی نوشت
تصویرِ بازِ اشکِ تماشای صحنه ای
پایان این حدیث بدهکارِ خونِ توست
اینگونه ای که در همه عالم نمونه ای
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #افسانه_طباطبائی
@afsoone_afsaneh
میتوانی تا توانی هست طنازی کنی
با الف بای خودت بازی کنی
میتوانی در دلی دزدانه بنشینی کمین
مختصر سازی کنی
میتوانی ناامید اما بمانی بی حساب
یاس را از سر ، سراندازی کنی
میتوانی بازگردی گردِ خود
نقش های نامرتب را براندازی کنی
میتوانم ، میتوانی را بگویم بیشتر
باقی این قصه قصد توست ، چون بازی کنی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :#بهاره_معدنپور
میانِ این همه تردید وُ دلتنگی تو تنهائی
سحرها را به رویاها زدی لبخندِ زیبائی
سفیرِ وعده هایِ روشنائی بخشِ فردائی
به پیوندی که دریا را طلائی کرد میآئی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #مرتضی_نوروزی_نژاد
دلم میخواست یک شب تا تهِ دشت
کسی همراهِ من بیدار میگشت
دلم میخواست یک شب رویِ امواج
کسی هوشِ مرا میبرد مواج
دلم میخواست یک شب تا ستاره
کسی چشمک به من میزد دوباره
دلم میخواست یک شب با نسیمی
کسی میخواند آوازی صمیمی
دلم میخواست یک شب تا به قله
کسی میگفت دنیا با تو صلحه
دلم میخواست یک شب در اتاقم
کسی همراه میشد با چراغم
دلم میخواست یک شب با تو بودم
کسی بودی که از او میسرودم
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :
#فریباچعباوی
#جلیل_منصوری
نوازنده گیتار :
#سیاوش_شیخی
قابِ عکسی روی دیوارم شدی
گمشده در زیر آوارم شدی
رفتنی بودی نمی بخشم تو را
آمدی شیرینِ اشعارم شدی
قهوه ی تلخت به فنجانم که ریخت
حالِ فالِ عصرِ انکارم شدی
میتوانی در دلت خاکم کنی
عاقبت جوری نگهدارم شدی
راضیم ، این هم فضای دیگریست
زندگی در نبضِ تبدارم شدی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #دکترافشین_نوبخت
امشب به سمتِ دلم میزنم قدم
هر واژه میرسد از راه با علم
یکعده عبارت که کهنه اند
صدها نگفته که سرشار سوژه اند
ذهنم دوباره تو را قد کشیده است
زیباتر از گذشته تو را میزند رقم
دریای چشم تو را رنگِ تازه ریخت
هر موجِ سرکشی که بر آن بوسه زد گریخت
بیچاره شد قلم
تصویرِ قابِ عکسِ تو را میدهد قسم
برمن نکن ستم
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #پری_ساتکنی_عندلیب
@satkani
نوازنده تار : #فرشیدسورانی
@farshid.s.121
وقتی علی خبر از کربلا گرفت
زهرا به اشک لباس عزا گرفت
اکبر شبیه پیمبر به دل نشست
وقتی که چهره بخونش صفا گرفت
قاسم بجای پدر عاشقانه خواند
وقتی عمو علمِ نینوا گرفت
اوجِ عطش قدحِ کودکان شکست
وقتی که آب رکاب از وفا گرفت
زینب امانت مادر گشوده بود
وقتی امامِ زمان را قبا گرفت
یک لشکر از همه سو سنگ میزدند
وقتی شجاعت اطهر سما گرفت
آیات سبز رضایت سروده شد
وقتی که حضرت تنها نوا گرفت
آتش به باقی خود روسیاه شد
وقتی که شعله رخِ اولیا گرفت
آثارِ داغ به لبها رسیده بود
وقتی که دست شهیدان خدا گرفت
دورانِ رنج اسیران بسر رسید
وقتی امام چهارم شفا گرفت
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #توحیدبالائی_گرمرود
@tbg21200
محمد محسن خادم پور:
اگر سقراط ها خاموش باشند
به شادی رهزنان بر دوش باشند
در آن جمعی که پرسش ناروا شد
زبانِ عقل وُ منطق بی بها شد
اگر عادت دلیلِ ماندِگاری است
نمایش ها مثالِ برده داری است
اگر سدِ علاقه چشم بند است
در ابروی نگاران هم گزند است
مروج های فاسد در تلاشند
که سقراطی گری ها را بپاشند
به زهرِ عادت از پاسخ گریزند
به جامِ ابلهان طاغوت ریزند
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :#یونس_اسماعیل_زاده
@yonoos4042p
اتچ بات:
اگر سقراط ها خاموش باشند
به شادی رهزنان بر دوش باشند
در آن جمعی که پرسش ناروا شد
زبانِ عقل وُ منطق بی بها شد
اگر عادت دلیلِ ماندِگاری است
نمایش ها مثالِ برده داری است
اگر سدِ علاقه چشم بند است
در ابروی نگاران هم گزند است
مروج های فاسد در تلاشند
که سقراطی گری ها را بپاشند
به زهرِ عادت از پاسخ گریزند
به جامِ ابلهان طاغوت ریزند
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :#یونس_اسماعیل_زاده
@yonoos4042p
از غزل راهی کشیدم تا عسل
هشتک مستی زدم زیر بغل
شاه بیتِ عاشقی شد شعر تو
واژه را بیهوش کردم در عمل
از تو خواندم بی بهانه بی کلک
خط کشیدم بر شکافِ هر گسل
خالصم از نامعارف شد الک
یافتم تنها دلیلِ هر علل
شانه ات را کم نیاوردم دمی
از تو دارد تکیه گاهی این غزل
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
َاجرا : #سحرهارونی
@hsahar890
اگر زِ گور دری سمتِ خانه باشد چه ؟
وَگر شروع شود ، جاودانه باشد چه ؟
گرفتم اینکه در وُ کوبه ای نباشد هیچ
ولی حسابرسی روی شانه باشد چه ؟
کفن کِشان چو در آیم ز خاک وُ لب بندم
دبیر محکمه را صد نشانه باشد چه ؟
خبر زِ خمره نباشد ولی در آن محشر
شرابِ کوثرِ پیغمبرانه باشد چه ؟
اگر سزایِ خطائی که کرده ام اینجا
به دستِ شاهدِ دل تازیانه باشد چه ؟
برنده کیست در این احتمالِ بی برگشت
در آن کرانه اگر آن یگانه باشد چه ؟
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :
#سیماخادمی
@sima58khademi
#توحیدبالائی_گرمرود
@tbg21200
@radio_on_88
گوینده متن :#افسانه_طباطبائی
@afsoone_afsaneh
نوازنده تار : #فرشیدسورانی
@farshid.s.121
این شعر 👆 در پاسخ به شعر زیر سروده آقای حسین جنتی سروده شده است
اگر زِ گور، به جایی دری نباشد چه؟
وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟
گرفتم اینکه دری هست و کوبهای دارد
در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟
کفنکِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم
دبیر محکمه را دفتری نباشد چه ؟
شرابِ خُلَّرِ شیراز دادهام از دست
خبر زِ خمرهی گیراتری نباشد چه؟
چنین که زحمتِ پرهیز بُردهام اینجا
به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟
بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید
در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟
#حسین_جنتی
خطبه غدیر در حجه الوداع توسط پیامبر اسلام ایراد شده است
با تبریک عید سعید غدیر این شعر برداشتی آزاد از این خطبه است
کاروانی ها حدیث این غدیر
میشود مشعل شما را در مسیر
حضرتِ حق حاضر وُ ناظر به ماست
او توانمند از زمین تا کبریاست
اول وُ آخر مهیا نزد اوست
راه وُ بیراهه هویدا نزد اوست
علم وُ حلمش بی مثال وُ بی زوال
عدل وُ لطفش در کمال وُ در جمال
در نمایش قدرتش هر روز وُ شب
در ستایش عاشقان را تاب وُ تب
بندِگی یعنی به تسلیم وُ رضا
در اطاعت گُل کند صدق وُ صفا
آخرین حجَّم همین حجِ شماست
بعد از این فصل فراغت بینِ ماست
امر حق آمد به ابلاغِ وصی
نیست دیگر فرصتِ گفتن بسی
نسبت هارون به موسی چون علی
با من است الا نباشد او نبی
هر که را مولا منم مولاست او
این جهان وُ آن جهان آقاست او
آنچه از حق یافتم دارد به یاد
حق در او آیاتِ رحمانی نهاد
بعد از او فرزند وُ فرزندان وی
وارثِ علمند هر یک پی به پی
نورِ حق در این تسلسل مُنجلی است
این هدایت نسل در نسلِ علی است
تا که مهدی بشنود اذن ظهور
خوش بحال آنکه باشد در حضور
کور گردد هر که اقبالش نکرد
حبِّ او را صدر آمالش نکرد
آنچه علمِ آدم است وُ عالم است
نزد مهدی آن امامِ خاتم است
هان بیان کردم به فرمان خدا
آنچه مامورم نمود این انتها
بعد از این فرجام در دستِ علی است
هر که عاشق گشت سرمستِ علی است
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #افسون_افسانه
@afsoone_afsaneh
بیش از اینها میشد از چشمت سرود
حیف اما از قلم خود را ربود
آبیِ دریا مثال مردمکهای زلال
یک دوبیتی مینمود
با خودم گفتم بگویم از نگاهش جمله ای
طرح وُ رنگ وُ عشوه درهم رفته بود
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #بهاره_معدنپور
@banooghazall60
برچنگ زدی چندی من ماندم وُ دلتنگی
آرام نمی گیرم در پرده ی آهنگی
یک گام بزن بالا آنجا که فرودی نیست
هرساز که میسازم نالیده به فرهنگی
هراوج که میبنم در موج زمان صفر است
از دورِ فلک نقشی افتاده به ارژنگی
درطیف جهان جانی وقتی که برقصانی
اندیشه ی روئیدن در ریشه ی گلبانگی
چون چنگ زدم چندی بر چهره ی مدهوشم
فتوای تو را خواندم در زیر وُ بم چنگی
تا در نُت من گم شد میزانِ جدا خوانی
شوریدم وُ لغزیدم در بستر فرسنگی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #مرتضی_نوروزی_نژاد
ما که از اول ترازو داشتیم
مهربانی را کنارِ زور بازو داشتیم
سنگمان کیلو که نه ، مثقال بود
ترسِمان دجال بود
سرعت وُ سبقت که معنائی نداشت
آه اما کم کمک
ریلِ آهن گرمیِ آغوشها را در بیابان جا گذاشت
سفره ها حاشا گرفت
تک خوری ها پا گرفت
شاه وُ شیخ از هم جدا ، ما بینوا
رفته رفته ، رفت از ایمانِ ما ، مهر وُ وفا
آن یکی میگفت کوروش خوش بخواب
دیگری میگفت گورَش کن خراب
نقلِ فردوسی شنیدی سمتِ طوس
نادرِ افشار را دیدی عبوس
خانِ ما را گیج حالی داده اند
شربتی چرکین به نامِ گوشمالی داده اند
مرزبندی تحفه ی فرهنگ شد
دیدگاهی آمد وُ همسایه ها فرسنگ شد
از ترازو گفته بودم کو ترازوئی دگر
میبرد ارثِ پدر را دزدکی این گل پسر
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #یونس_اسماعیل_زاده
@yonoos9999
ملودی و نوازنده : #سیاوش_شیخی
@siavash_shikhi_58
اکنون که بهترینی ، دیروز را رها کن
فردا قَدَر چه دارد ، قصدی به هر قضا کن
دل دیده ای بخوابد ، حتی اگر بخوابی
خوش میزند به نبضت ، خرجِ دلت صفا کن
رقصِ تمام دنیا ، باور به بودن توست
چشمت کمی بچرخان آهنگ خود جدا کن
این صحنه صحنه ی توست راضی نشو ببازی
نقشت بَدَل ندارد بنیاد بر بقا کن
تا با تو هست ساقی راهی بکش به باقی
کاخِ خوشی به پا کن ، ویرانه را رها کن
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #توحیدبالائی_گرمرود
چند چندی ؟
با خودت چَت کرده ای ؟
پشتِ دیوارت کمی کِز کرده ای
شانه ات را
گونه ات را
سینه ات را
در تعامل ، در تقابل ، در تحمل دیده ای ؟
شانه های دیگران را وقت دلتنگی نمیخواهی مگر ؟
شانه ات را با کسی گاهی شراکت کرده ای ؟
سینه ات آیا امانتها تحمل کرده است ؟
در تفاوتها وُ گوناگونی این روزگار
گونه ات سنجیده ای ؟
سرخی خشمش کشیدی یا که خط خنده ای ؟
یک دوباری در خودت شک کرده ای ؟
پشتِ پایِ حاشیه تب کرده ای ؟
یا فقط در بازیِ اندازه ای ؟
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #آرش_طاووسی
هرچه میچینم فقط گل های توست
زیر وُ بمهای صدا سُل های توست
کاش میشد پشت دریاها نوشت
انتهای فاصله پل های توست
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #پری_ذیلائی
کاش میشد آسمان را رنگ زد
با نتِ فواره ها آهنگ زد
کاش میشد ابرها را پاک کرد
پهنه ی خورشید را ادراک کرد
کاش میشد شعله را رقصنده دید
مثلِ پروانه به دورِ آن پرید
کاش میشد یک بغل دیدار بود
پشت پلکِ بسته هم بیدار بود
کاش میشد دید طیفِ رنگ را
آدمی میدید ننگِ جنگ را
کاش میشد بیشتر از خود گذشت
ابتدا تا انتها را خوب گشت
کاش میشد از زبان دل شنید
تا نریزد روی خوشحالی اسید
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #توحیدبالائی_گرمرود
نوازنده : #مریم
تو از تبارِ بهشتی جهنمت جهل است
بکوش تا که بدانی که یافتن سهل است
نظامِ عالم وُ آدم به علم وُ آگاهی است
هزار دربِ شکسته دلیلِ شیدائی است
به محفلی که نچرخد طلب ، تباهی بین
وجودِ مانع ، سرآغازِ هر سیاهی بین
زلال باش که از چشمه ات بیاشامند
درخت باش که در سایه ات بیاسایند
در این مسیر فراوان فریب می بینی
گلی به رنجِ هزاران هزار می چینی
به دانش است وُ به تدبیر وُ تکیه بر همت
که میشود کفِ نانی به منزلت قسمت
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #جلیل_منصوری
@ja.lil4360
نوازنده سنتور : #نیوشافاریابی
@niushafaryabi
زیرِ خوابِ پنبه ها دشتی سپید
گشته زیبا با حصارِ سبزِ بید
در خزان رفتی وُ برف آمد ، گذشت
نوبتِ برگشتنت اکنون رسید
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #افسون_طباطبائی
@afsoone_afsaneh
این خانه خواهد ماند وُ ما یکباره از آن میرویم
با دستِ خود آینده را پل میزنیم
آنسو پُر از آمالِ ماست
جوری دگر از صورتِ افعالِ ماست
بهتر بگویم حالِ ماست
رازی در این راضی شدن ، افتاده از روز ازل
گاهی به آواز وُ غزل
گاهی به تلخی یا عسل
باید بنوشی هر دو را با میل وُ رغبت در عمل
تا خوب پروارت کنند
آنگاه بیدارت کنند
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :
#آرش_طوسی
@Arash_Tavousi
#الهام_شیخانی
@dellneveshte_sher
رسیدم کربلا ،،،،،، الحمدلله
چه غوغائی است در جانم خدایا
دو راهی را در این جا میتوان دید
به هر سمتش فروغی ناب تابید
کدامین قبله را اول ببینم
گل از باغِ چه محبوبی بچینم
به پابوسِ قمر از حال رفتم
به لبیکی پُر از احساس گفتم
کدامین کشته بگذارم به دوشم
چه احرامی به خونخواهی بپوشم
دویدم سمتِ حیرانی نشینم
به سر افتاد احسانِ حسینم
سبک در حال پروازم تو گوئی
ندارم فاصله یک تارِ موئی
به نَردِ عاشقی نزدیک گشتم
به پهنایِ زمان باریک گشتم
همه یک نور در آفاق دیدم
حرم ها در رخِ اشراق دیدم
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #منیژه_بنیادی
@mnj_bonyadi
هم جنسِ روزهای رفته تو را حس نمیکنم
پیغامِ نگاهت تهی شده
شوقی که شانه ندارد شکستنی است
طوری برو که باور طوفان نریزَدم
نگذار خاطره ها خوابِ بد شوند
حرفی بزن ، بگو
ساکت که میشوی
فواره های سخن در خیالِ من
تصویرِ سرنگونیِ امید میکشدند
ترسیده ام بفهم
مبهوت مینگرم صفحه ی تو را
سربازهای دلهره با هم یکی شدند
طبلِ قدم به قلم رخ نمیدهد
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #نریمان_خورشیدسوار
@chele_neshin.nariman
نوازنده: #سیاوش_شیخی
@siavash_shikhi_58
دلم میخواست یک صبح دل انگیز
به من خورشید رویت داده میشد
گذر از روزگارانِ غم انگیز
چو پروازی به سویت ساده میشد
دلم میخواست در عصرِ بلاخیز
سکوتِ کوچه ها شیرازه میشد
میانِ خش خشِ آواز پائیز
شکایت های دل اندازه میشد
دلم میخواست یک شب وَهم انگیز
گذرگاهِ رسیدن تازه میشد
اگر چه طاقتم گردیده لبریز
ولی شوقِ تو هر دم زاده میشد
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :
#تیام_دهقانی
@tiamdehghaniofficial
#اشراق
@eshragh.iut
تا که مییابم تو را پَر میکشی
باز میبینم که بر سر میکشی
نیستی اما نه اینکه نیستی
واقعن هستی ولیکن چیستی
حیرت اندر حیرتم از بودِ تو
نیستی میگیردم ، نابودِ تو
این معما حل نمیگردد مگر
باورم آید که هستی در اثر
این همه نظم وُ بزرگی نزدِ توست
در همه بُعدِ وجودم دردِ توست
فانیم اما بقا دارم به عشق
بازمیمانم ؛ وفادارم به عشق
عاشقم گردان به حکمِ لایزال
ای تمامِ هستی ام در انتقال
دل سپردم ، دل که ماوای تو بود
من گذشتم بی تو از بود وُ نبود
این من وُ این بنده یِ محدودِ تو
آتشم در شعله وُ در دودِ تو
✍🏻 : #محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
🎤 : #مدرس_زاده
@modareszadeh
فرض کن شعری به لب داری بخوان
فرض کن مهمان نمیمانی بمان
فرض کن شاید کسی باشم ، کمی
بهتر از آنی که میبینی تو آن
فرض کن از پشتِ کوهی آمدم
این غریبه ، این صمیمی را نران
فرض کن در آخرین تختِ جهان
من پرستارم تو بیماری جوان
فرض کن باور ندارم میروی
گر نباشی مرده گردم ناگهان
فرض کن هر گونه فرضی با یقین
تا ببینی با تو هستم همچنان
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :#فریماه_شکری
@farimahshokri44