زن زبانِ زندگی است
خط به خطِ ترجمانِ عاشقی است
مهربانی در نگاهش دائم است
پرتوِ دلبستگی است
وسعتی دارد اگر کشفش کنی
تا ثریا میبرد نامِ تو را
گر به گرمی پلکان خویش را کفشش کنی
دستِ مستی میدهد جام تو را
مادرت باشد به زیبائی صدایت میکند
هرچه دارد را فدایت میکند
رشته های هستی ات در دست اوست
دوست میدارد تو را مانند دوست
همسرت باشد رفیقت میشود
شوق وُ احساسِ رقیقت میشود
در کنارش بی نهایت عطر باران میشوی
باغبانی در گلستانِ فراوان میشوی
دخترت باشد پرستش میشوی
درنگاهش خوب تابش میشوی
قهرمانی در تمام قصه هاش
تکیه گاهِ بی همانندی برای غصه هاش
این سخن بشنو که با زن کاملی
بی زنان باشی اگر پا در گِلی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #جلیل_منصوری
@ja.lil4360
صورتت مانند نقاشیست ، اما واقعی است
چشمهایت واقعا ساقیست ، اما مدعی است
مقصدت آنسوتر از دنیاست ، اما رفتنی است
قصه ات افسونگری زیباست ، اما گفتنی است
گیسوانت در پریشانیست ، اما بستنی است
گام هایت در پشیمانیست ، اما جَستنی است
عشوه هایت آتشی داغست ، اما دیدنی است
غصه هایت آفتِ باغست ، اما خوردنی است
اخم هایت ساغرِ زهر است ، اما ظاهری است
خنده هایت جوهرِ دهر است ، اما گوهری است
انتظارِ بوسه ات کال است ، اما چیدنی است
این غزل در بندِ افعال است ، اما بودنی است
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #افسون_افسانه
@afsoone_afsaneh
#همایون_فتاح
@hOOmayOOn121
خوب خواهم شد تو هستی همچنان
ای خداوند نگهدار جهان
خوب خواهم شد به آب چشمه ات
میرسانی خویش را بر تشنه ات
خوب خواهم شد یقین دارم به نور
نیست راهی گرچه باشد صد کرور
خوب خواهم شد به زودی های زود
میرسد دستم به دستت یا ودود
خوب خواهم شد پریشانی بداست
در جهانی که بدست سرمد است
خوب خواهم شد به نام یا شفا
باز خواهد شد جهان بر کام ما
خوب خواهم شد به لبخند امید
میرود شب در سحرگاه سپید
خوب خواهی شد بیا با من ببین
منتظر مانده عزیز نازنین
خوب خواهی شد بیا در امتحان
نیست تردیدی بجان عاشقان
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #مریم_اسدی
@armysm9
🤍
اگر نسیم بهاری به فالِ ما افتد
جوانه های جوانی مثالِ ما افتد
طوافِ معبدِ خوبان نگارشِ جانست
بشرط آنڪه خیالش ڪمالِ ما افتد
تبسمش ببرد تا ڪجا نمیدانم
گمان ڪنم ڪه ڪنارش وصالِ ما افتد
چراغِ عشق نگیرد سراغِ خاموشی
در آن زمان ڪه نگاهش به حالِ ما افتد
به شاهدی ڪه نبینیم دل نمیبندیم
خدا ڪند نظرش در زوالِ ما افتد
شعر: #محمدمحسن_خادمپور
@shirazpoem
اجرا :#بهاره_معدنپورصفری
@banooghazall60
با کدام گزینه موافقید
وقتی تمام تو از دست رفته است
راهی بجز فرار برایت نمانده است
یا
وقتی تمام تو از دست رفته است
راهی بجز قیام برایت نمانده است
#محمدمحسن-خادمپور
Shirazpoem
ای به دستانت درفش آشتی
در کویرم بذر مستی کاشتی
قصه ای بودی به نام زندگی
هرچه زیبا بود یکجا داشتی
تا دمی ناساز بر سازت زدم
از میان ناکوک ها برداشتی
طبلِ آرامش به اقلیمم زدی
مهربانی روی هم انباشتی
شمعِ لرزانم به خاموشی رسید
پرچمی از روشنی افراشتی
واژه هایت دفتر جانم گرفت
ذره ذره همدلم پنداشتی
آنقَدَر در من دمیدی عاقبت
ریشه در دشتِ خیالم کاشتی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #افسون_افسانه
#همایون_فتاح
سه تار : #سحرمحمدی
سمتِ ما سوخته گان هُرمِ شَرَر بسیار است
هرکجا گمشده ای هست خطر بسیار است
دل به آوای خوش آوازیِ خود خوش نکنید
دارِ حلاج در این کوی وُ گذر بسیار است
بسکه در قافله ها کوسِ انالحق زده اند
در هیاهوی زمان جعلِ خبر بسیار است
خسروان درکِ پریشانی ملت نکنند
درقفس آتشِ افتاده به پر بسیار است
داستان سرِ سهراب مکرر شده است
جنگلِ سوخته در خطِ پدر بسیار است
شرح این قصه به بسیاری غم بسپارید
سوژه ها در طبقِ ناطقِ کر بسیار است
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #توحیدبالائی_گرمرود
@tbg21200
زمین از خونِ مظلومان حکایت میکند هر دم
اسیری از سیه رویان شکایت میکند هر دم
نوای عشق می آید به گوش از چرخش گردون
به مغز استخوان آتش سرایت میکند هردم
نگارش میکند تاریخ ، احوالِ شهیدان را
محرم بر مدارِ دل هدایت میکند هر دم
هنوز از کربلا سرچشمه ی ایثار میجوشد
حدیث قصدِ قربت را نهایت میکند هر دم
غریبی عصرِ عاشورا میان لشکری مفتون
حدودِ حق وُ باطل را رعایت میکند هر دم
فرارِ کودکان در شب ، امامی مضطرب در تب
مصافِ زخم دنیا را کفایت میکند هر دم
بیا بی پرده وارد شو که در گلبانگ این صحرا
صفای صفحه ی جان را عطایت میکند هر دم
قیامِ تازه را سجاد با اشک وُ دعا پوشاند
برای تا ابد حضرت شکایت میکند هر دم
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #ایزدخواه
@zakhmhaydelman
تو طلوعی به طرب خیزی شبدر داری
یا غروبی به غم انگیزی تندر داری
نشود از تو جدا آنچه که باور کردی
تو درونِ دلِ خود مرحم آخر داری
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
خطبه غدیر در حجه الوداع توسط پیامبر اسلام ایراد شده است
با تبریک عید سعید غدیر این شعر برداشتی آزاد از این خبطه است
کاروانی ها حدیث این غدیر
میشود مشعل شما را در مسیر
حضرتِ حق حاضر وُ ناظر به ماست
او توانمند از زمین تا کبریاست
اول وُ آخر مهیا نزد اوست
راه وُ بیراهه هویدا نزد اوست
علم وُ حلمش بی مثال وُ بی زوال
عدل وُ لطفش در کمال وُ در جمال
در نمایش قدرتش هر روز وُ شب
در ستایش عاشقان را تاب وُ تب
بندِگی یعنی به تسلیم وُ رضا
در اطاعت گُل کند صدق وُ صفا
آخرین حجَّم همین حجِ شماست
بعد از این فصل فراغت بینِ ماست
امر حق آمد به ابلاغِ وصی
نیست دیگر فرصتِ گفتن بسی
نسبت هارون به موسی چون علی
با من است الا نباشد او نبی
هر که را مولا منم مولاست او
این جهان وُ آن جهان آقاست او
آنچه از حق یافتم دارد به یاد
حق در او آیاتِ رحمانی نهاد
بعد از او فرزند وُ فرزندان وی
وارثِ علمند هر یک پی به پی
نورِ حق در این تسلسل مُنجلی است
این هدایت نسل در نسلِ علی است
تا که مهدی بشنود اذن ظهور
خوش بحال آنکه باشد در حضور
کور گردد هر که اقبالش نکرد
حبِّ او را صدر آمالش نکرد
آنچه علمِ آدم است وُ عالم است
نزد مهدی آن امامِ خاتم است
هان بیان کردم به فرمان خدا
آنچه مامورم نمود این انتها
بعد از این فرجام در دستِ علی است
هر که عاشق گشت سرمستِ علی است
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #افسون_افسانه
@afsoone_afsaneh
عید قربان شاه بیتِ اوَّل است
درکِ ابراهیم وُ حلِ مُشکِل است
آتش از باران رحمت سبز شد
خاکِ لیلی ، چشم مجنون ، منزل است
جزر وُ مدِّ موج برهان میدهد
شوقِ دریا در نهادِ ساحِل است
نسخه ی شیرینِ دوری از گُمان
عاشقانه سوختن در محفلِ است
در حکایت گفت استادی چنین
هرکه در مسلخ نشد پا در گِل است
خونِ عاشق لاله میگردد ، ولی
شرطِ لازم حذفِ دورِ باطل است
درسِ آخر ذبحِ نفسِ سرکش است
عید قربان روز تکبیرِ دل است
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :#میترارامزی
@Ramezi4376m
مادر مرا به حلقه ی هستی گره زدی
با خون خود به پودِ وجودم زره زدی
از مرزِ دور صفر رساندی به ساحلم
در زندگی حضور تو شد گرمی دلم
هر روز من به نبضِ بهارت جوانه زد
اندیشه ام به برکتِ شوقت زبانه زد
هی من بزرگ گشته تو هی پیرتر شدی
در اولویتم همه جا دیرتر شدی
افسوس میخورم که مرا کار وُ یار بُرد
سهم تو را حکایتِ این بیقرار خورد
اکنون اگر به فصلِ امیری رسیده ام
شیرِ تو خورده ام که به شیری رسیده ام
مادر اجازه هست ببوسم دوباره ات؟
بر آسمان عشق بپاشم ستاره ات ؟
آیا اجازه هست برایت دعا کنم ؟
امشب تو را میانِ نمازم صدا کنم ؟
شاید خدا به حرمت نامت ببخشدم
سرمایه های مهرِ مدامت ببخشدم
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #میترارامزی
@Ramezi4376m
تا شنیدم ناکسی بر دار میخواهد تو را
یادم آمد دیگری ، بسیار میخواهد تو را
کار دنیا را ببین ، دائم فریبی میدهد
تا برقصی ساز را دستِ غریبی میدهد
میدوی تا انتها ، آغازِ راه دیگری است
باز میگردی دوباره ، اشتباه دیگری است
رشکها و اشکها ، انبوهِ غم طی میشود
تیر وُ مهر وُ آذرت دنبال هم دی میشود
آسمان وُ ریسمان دائم طلبکار تواند
حرفها وُ قصه ها در کارِ انکار تواند
اینچنین وُ آنچنان تا همچنان هستی بلاست
کارِ دنیا گردش وُ گردشگری ها ابتلاست
چاره میجوئی اگر ، تنها درونت را نگر
هرچه گل دیدی برای شادی جانت بخر
دست بردار از سرِ چون وُ چرای دیگران
تکیه بر خود زن بجای تکیه گاهِ همرهان
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #کیمیا_حسین_زاده
@kimiya_record
ساقه ام پر بار بود اما شکست
بر لبم داغِ زمستانت نشست
باورش سخت است اما رفتنت
آفتابت را به بام خانه بست
یخ زدم در آرزوی دیدنت
بند بندِ باورم از هم گسست
میدوم در کوچه های بیکسی
خاطراتت همچنان هر لحظه هست
صفحه ای تاریک چشمک میزند
در کتابِ غصه های دور دست
نیستی دیگر کنارم ، رفته ای
شیشه ی عمرم به تنهائی شکست
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #منیژه_بنیادی
@mnj_bonyadi
السلام ای لنگرِ نبض زمین
پایداری در ترازوی یقین
السلام ای ناشر آزادگی
خونبهای عزت وُ دلدادگی
السلام ای در شهادت استوار
وارثِ ایمان وُ صبرِ روزگار
السلام ای جان زینب یا اخا
حضرتِ عاشق در آیاتِ خدا
السلام ای رمز وُ رازِ مصطفی
دست پرورد عزیزِ مرتضی
السلام ای ترجمانِ عقلِ کُل
نفسِ زهرا را سراپا نقلِ کُل
السلام ای خاطراتم با حسن
ای شهید دور مانده از وطن
خسته ام از شامِ نامرد آمدم
سرفرازم گرچه پر درد آمدم
درچهل روزیکه دنیا تار شد
آه وُ حسرت در دلم انبار شد
کاروان عشق را ماتم گرفت
کفشِ پای دخترانت خار شد
کوفیان با سنگ ما را میزدند
دشمنت اما بزودی خوار شد
آتشی دیگر به جانِ ما فتاد
در خرابه مرثیه تکرار شد
گرچه دست وُ پای ما زنجیر بود
تهمت عصیانگری انکار شد
.
خم نکردم سر ، دلت آباد باد
خون تو جوشید تا اظهار شد
الوداع ای مظهرِ پویای عشق
استواری در دلِ جویای عشق
الوداع ای حجرِ سرخِ بندگی
جاریِ زمزم به حوضِ زندگی
الوداع ای بعد از این از کربلا
پرتو افشان در سحابِ مبتلا
الوداع ای خفته در خاکِ عراق
میفشارد قلبِ زینب را فراق
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :
#میترارامزی
@Mramezi
#پرینازساجدی
@parinaz_saj
#زهراسادات_حسینی
@Zah19200
#بهاره_معدنپور
@banooghazall60
#پری_ذیلایی
@parizilaee
#سحررحمانی
@hsahat890
#سحرهارونی
@sahar_6661
خسته ایم از حلقه ی تنگِ تنش
صبر هم وادار شد بر واکنش
کارِ دشمن نیست ، آثارِ شماست
ساز بد عهدی نتِ تارِ شماست
شعرِ تکتازی شعارِ ما نبود
زورگوئی در قرارِ ما نبود
یادتان مانده که نقدِ حاکمان
ارزشِ ایمانمان بود آنزمان
گشته وارو ایده آل وُ میلتان
کشوری ویران نموده سیلتان
حاکمیت عقلتان را برده است
سهمِ مردم را خیانت خورده است
گوشتان را بسته دیوار خطا
کور گشته چشمتان بر کودتا
ملت از اوضاع بد دلگیر شد
مرزِ آزادی چرا تفسیر شد
هرکسی لب وا کند بیگانه است
آنکه سر را خم کند دردانه است
اینکه آزادی نشد ای یکه تاز
شکل میگیرد بنای اعتراض
چاره ای باید ، برای اطلاع
حالمان بد میشود از ارتجاع
دیر دارد میشود ، یا دیر شد
انتظارِ بهترین ها پیر شد
با عصا دارد تو را هی میزند
سرنگونی را ببین ، پی میزند
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا :#یونس_اسماعیل_زاده
@yonoos4042
هرچه فرصت بود سوزاندی که چه
کل عالم را تو شوراندی که چه
یک سوال ساده میپرسم ، بگو
تنگنای قصه پوشاندی که چه
یک وجب جا جایِ تکتازی نبود
رفت وُ آمدها پراکندی که چه
سطح لغزانی که خود سُر میخوری
زیرِ پای ما درافکندی که چه
همزبان بودم به دینت ، بی مرام
گژدم تهمت نمایاندی که چه
هیچ میپرسی چرا جارت زدم
یا فقط گفتی خروشاندی که چه
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #ناصرزمانیان
ناگهان از جمع منها میشویم
همسفر با خویش تنها میشویم
میشکافد بعدِ محدودِ وجود
جور دیگرمی شود بود وُ نبود
دوستی گرید چرا رفتیم ما
دیگری پرسد چه ها گفتیم ما
ما جدا از التهابِ این وُ آن
روبروی مرزِ دیگر از زمان
جام ما جاریِ جبر ما شود
نوش ما آغوشِ صبر ما شود
نور میتابد به قدرِ سهم ما
سهم ما اندازه ای از فهمِ ما
باز منها میشود جمعی دگر
جمع ما را بی اثر باشد مگر
باشد از ما یادگاری در جهان
رسم گردد در میانِ مردمان
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا #توحیدبالایی_گرمرود
@tbg21200
هر که یک مختصر از حسِ تو داشت
دشت در دشت بهارت میکاشت
هرکه یک پرده صدایت میخواند
کوچه در کوچه به یادت میماند
هریک بار به تورت میزد
تار در تار به شورت میزد
هرکه گرمای نگاهت میدید
شعله در شعله هوایت میچید
هر که یک خاطره از یادت رفت
موج در موج به فریادت رفت
هر که من بود ، نه من بود ، نه تو
ماده در ماده ی ضدِ تو ، وِتو
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #میترارامزی
@Ramezi4376m
دل دلالت میداد
سر سپر میانداخت
آسمان قرمزیش را میباخت
مطمئن بود که باید برود
شب قدم برمیداشت
موج وُ مهتاب چه بی تاب
سکوت وُ فریاد
در دلِ من میکاشت
وَ چه دردی دارد که ببینی وُ ندانی چه کنی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا #بهاره_معدنپورصفری
@banooghazall60
یک قدم مانده به میعاد بیا زینب جان
همسفر درهمه ابعاد بیا زینب جان
خواب دیدم که رسول مدنی میفرمود
کربلا مقصدِ عشقست وُ قرارِ موعود
لشکری آمده بی تاب به شوقِ واهی
خون ما میشود اندرزگههِ آگاهی
جسمِ اکبر همه خنجر به تمامی بدرد
قاسم از خیمه به میدانِ شجاعت بدود
مَشکِ خشکیده وُ افتادن دست عباس
ماجرای سفر وُ مادر وُ اوجِ احساس
تیر تا پاره کند نازک وُ نای اصغر
آسمان گریه کند خاک بریزد برسر
میرسد نوبت تاریخِ تماشائی من
میکشد شعله به دلها غمِ تنهائی من
ذوالفقارِ پدرم ، یاد علی زنده کنم
صبرِ سبزِ حسنم موج فزاینده کنم
دشمنم چون ببُرد سر که نداند چه دهد
دستِ مظلوم مرا در کفِ زهرا بنهد
اودراندیشه که با کُشتن ما گشت تمام
نهضتِ کفر ستیزی به روشهای قیام
غافل از آنکه تو نقاشِ قیام وُ خبری
گرچه مظلومه اسیری ، ره دین را سپری
خون ما اشکِ یتیمان وُ پریشانی ها
پایه هائی است به پایان جفا رانی ها
بعد از آن زنده بماند به جهان آئینت
آفرین بر تو وُ برخطبه ی بس سنگینت
میزند آتش حسرت همه را گفتارت
میشود موجب تائید شهادت کارت
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
کاری از گویندگان رسانه هنری اُکسین
خانمها و آقایان :
به ترتیب اجرا
#ذیلایی
#فراهانی
#اسدی
#یوسفی
#هارونی
#گرمرود
#نفس_فتحی
#شعبانی
#کیمیا
#زهرا
#نوروزی
# پرستویی
#شعبانی
#میترارامزی
تنظیم : #بهاره_معدنپور
🖤❤
این حسین است که تاریخ در اندیشه ی اوست
نقشِ برجسته ی آزادهِ دلی پیشه ی اوست
هرکجا بت شده ای کوسِ انالحق زده است
بر سرِ دولتِ گسترده یِ او تیشه ی اوست
تا کسی خواست شجاعت برساند به ظهور
کربلا مروه ی مقصود وُ صفا توشه ی اوست
در گلستانِ هدف رویشِ ایمان وُ امید
برگِ سبزیست که در سرخرگِ ریشه ی اوست
مشقِ دل دادن وُ سر دادن وُ هشدارِ اسیر
خط وُ ربطی که پدیدار شده نقشه ی اوست
این حسین است که در طولِ زمان بارقه شد
هرکه شیر است دلش در طلب بیشه ی اوست
✍#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #توحیدبالائی_گرمرود
@tbg21200
شعری به لهجه شیرین شیرازی تقدیم به شما
هُنُنُی کردی بازَم ، آپولو هوا کردی کاکو
تو که ناکوُ نبودی ، کُتی کُتی یا کردی کاکو
منِ بدبختِ بوگو ، دلوم هوائی شده بود
عِزُّ جِزُّم که دیدی ، هاها ، هاها کردی کاکو
لِب دی لِبدی اوُمدی تا مفتی مفتی آس بشی
جَلدی از تَ ای کوچو گولوپِ تِ ، وا کردی کاکو
یادته قُمبه دادی ، ایطو اوطو کردی بَرَم
خودتِ پِر دادی وُ تاسکی صدا کردی کاکو
مثِ شافتک زدنت وِلو شدم تو پس کوچوو
تاتی تاتی اومدی ، اوس سُ جفا کردی کاکو
تا دیدی هُول هُلَکی دارم میرم دل بِکنم
صَبو صُب لوس لوسَکی شانومه وا کردی کاکو
دیگه فویده ی نداره گُمپِ گوُلم بزن کنار
قاپُ مِ که دزدیدی ورپریده ، خیلی خطا کردی کاکو
حالو میی چی طو شده ، هیچی جوابوم نمیدی
نَمدونی مگه خودت ، چیکار با ما کردی کاکو
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #زهراتاکی
@zahra.takii
فیلم : از صفحه اینستا گرام
@venos.shot
جمعه یعنی جمعِ عشق وُ زندگی
سبز باشی ، شاد باشی ، جملگی
دست در دستِ محبت پُل شوی
با خودت معنا کنی سرزندگی
#محمدمحسن_خادمپور
@Shirazpoem
یاد مخمل های سرخِ سادگی
خواب خرگوشی ، نوازشها
به لبخندِ ملیح ِ تازِگی
عرصه های سایه روشن
لب به لب
سوره های نرم زیبا
هر قدم
جلوه های شاد وُ لبریز از خیالی دلنشین
فاصله در کمترین حد ، آتشین
یک بغل دلدادگی
از هر دوسو
مادر و کودک
سکوت وُ گفتگو
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #شبنم_رنجبران
@sh_r_1359
یاد مخمل های سرخِ سادگی
خواب خرگوشی ، نوازشها
به لبخندِ ملیح ِ تازِگی
عرصه های سایه روشن
لب به لب
سوره های نرم زیبا
هر قدم
جلوه های شاد وُ لبریز از خیالی دلنشین
فاصله در کمترین حد ، آتشین
یک بغل دلدادگی
از هر دوسو
مادر و کودک
سکوت وُ گفتگو
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
اجرا : #شبنم_رنجبران
@sh_r_1359
دخترم گاهی فراموشی بد است
کودکانه
شادمانه شانه بر زلفِ عروسکها بزن
عصر تابستان برای دختر همسایه
در گوشی بگو
تا نسیم خنده هاتان
کوچه را جادو کند
گل بریزد در مسیرت عاشقانه نسترن
لاله عباسی لبت را بازهم لاکی کند
زیرِ چترِ یاسمن
عطرِ مستِ بوسه هاتان
خانه را جارو زند
از جدائی های فصل فاصله
از هجوم هجمه های جامعه
از مرارتهای این باور
که دیگر فرصتِ شادی گذشت
دخترم گاهی گذشتن خوب نیست
خاطرات خاله بازی تکیه گاهی میشود
تا هوای برفی موی تو را
پارو کند
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem
#بهاره_معدنپور
@banooghazall60
مادر مرا به حلقه ی هستی گره زدی
با خون خود به پودِ وجودم زره زدی
از مرزِ دور صفر رساندی به ساحلم
در زندگی حضور تو شد گرمی دلم
هر روز من به نبضِ بهارت جوانه زد
اندیشه ام به برکتِ شوقت زبانه زد
هی من بزرگ گشته تو هی پیرتر شدی
در اولویتم همه جا دیرتر شدی
افسوس میخورم که مرا کار وُ یار بُرد
سهم تو را حکایتِ این بیقرار خورد
اکنون اگر به فصلِ امیری رسیده ام
شیرِ تو خورده ام که به شیری رسیده ام
مادر اجازه هست ببوسم دوباره ات؟
بر آسمان عشق بپاشم ستاره ات ؟
آیا اجازه هست برایت دعا کنم ؟
امشب تو را میانِ نمازم صدا کنم ؟
شاید خدا به حرمت نامت ببخشدم
سرمایه های مهرِ مدامت ببخشدم
#محمد_محسن_خادمپور
@Shirazpoem