✅ برگی از «راست نگریستن»، مقالهام در نقد کتاب ژیژک:
❇️ «...ژیژک از داستان سیزیف –مبنای ناسازهی زنونی دربارهی ناممکن بودن پیمودن مکان- بهره میجوید تا تمایز لاکانی میان هدف و مقصد را توضیح دهد. مقصد به غایتی درونی اشاره میکند که همانا ارضای تام و تمام میل باشد، و هدف مسیر دستیابی به آن را نشان میدهد. مقصد از دید لاکان از رانه بر میخیزد و رانه امری موضعی و محلی است که از تحریکپذیری اندامهایی ویژه (مثل نرهی مردانه) ناشی میشود. از دید لاکان رانهها خاستگاهی زیستشناختی ندارند و از ضرورتهای حاکم بر ساز و کارهای اندامی پیروی نمیکنند، در مقابل از سپهری نمادین تراوش میشوند و در شبکهای از دلالتها جایگیری میکنند و طلب (Demand= D) را به این ترتیب رقم میزنند.
در این معنا در زیر چتر سهگانهی لاکانیِ «میل- نیاز- طلب»، تمایز اندامهای بدن خود به زیرسیستمی از نظام دلالت تبدیل میشود و در جریان فرایندهای فرهنگی و جامعهشناختی است که قالبی مرزبندی شده به خود میگیرد. به همین خاطر لاکان معتقد است مقصد (که از رانه بر میخیزد) هرگز به غایت خود (که ارضای کامل است) نمیرسد. تنها غایتِ هدف است که بر آورده میشود، که آن هم چیزی جز بازتولید خودش نیست. یعنی میل در نهایت نه برای ارضا شدن، که برای تولید خویش به شکلی دیگر است که به جریان میافتد.
در برابر میلهای برخاسته از سامانهی زیستشناختی که ارضای بیقید و شرط و کاملی را میطلبند، رانه خواستی است که بر خودِ خواست پافشاری میکند و از این رو خیال را با میل در میآمیزد. رانه سرسختانه بر منبعی و موضوعی تکینه پافشاری میکند، در حالی که میل از موضوعی به موضوعی میلغزد و به محض به دست آوردن امر دلخواه، متوجه چیز دلخواه دیگری دیگری میشود.
ژیژک میگوید در این وضعیت، دیالکتیک میل در بستری از واقعیتِ برآورده ناشدنی جریان پیدا میکند و از این رو به قول لاکان «در میانهی دو مرگ» مستقر میشود. موقعیتی که در آن مرگ دستخوش نوعی ابهام و آشفتگی واقع شده، و «مردگان درست دفن نشدهاند»، چنان که در داستانهای ترسناک مدرن دربارهی بازگشت اجساد میبینیم، یا در روایتهایی باستانی مانند آنتیگونه که بر خدشهدار شدن آیین تدفین تاکید دارند.
ژیژک با خلاقیت بسیار نمونههایی از روایت بینابین دو مرگ را پیش میکشد تا منظور خود را از این سخن روشن کند. از دید او فیلم «ویرانگر» (Terminator) پیوند رانه و میل را نشان میدهد و در فیلمی مثل «پلیس آهنی» (Robocop) و فیلمهای زامبی با تاکید بر عرصهی بین دو مرگ سر و کار داریم. در همهی این موارد چیزی بیجان که در ضمن مرده هم نیست، خواستی و میلی را به شکلی مکانیکی دنبال میکند. خواه تعقیب خونخوارانهی زندگان باشد، یا ماموریتی که فرماندهی استعلایی در آینده یا در اکنون، از جایگاهی ارتشی یا پلیسی صادر کرده است.
واقعیت در این میانه، همچون فورانی از نیروست که از بازگشت لطمه (تروما) ناشی میشود. تنشی که در قالب میل صورتبندی میشود، رفع ناشدنی و همیشگی است و برای آن که به تعادل دست یابد و در زندگی روزمره چفت شود و رام گردد، به سیطرهی امر واقعی نیاز دارد. از دید ژيژک عناصری مثل توپهای ناوگان ژاپنی در فیلم «امپراتوری خورشید»، یا مهرداروی «تریستان و ایزولده» در اصل همین عنصر واقعی را نمایندگی میکنند، که از سویی اتصال قهرمان داستان با واقعیت را تبیین میکند و از سوی دیگر به شکلی جالب توجه همواره نمادی برای مرگ و نیستی است.
غیابی که همچون حفرهای در دل واقعیت بروز میکند و آن را به تحرک میاندازد، در مدار گرانش میل قرار دارد و معلول نیرویی است که لاکان آن را «چیزِ د» مینامد. این عامل غیابی است که از بازماندهی امر واقعی ناشی میشود و تفسیر و تامیل را ممکن میسازد و به جریان میاندازد. لاکان برای توصیف این «چیزِ د» گاه از کلیدواژههای نظریهی سیستمهای پیچیده استفاده میکند و مثلا آن را بستر جذب (attractor) نظامی آشوبگونه میداند که همان واقعیت باشد. اما حقیقت آن است که این تعبیرها در نگاهی دقیق نادرستاند و در نگاهی نادقیق، گمراه کننده. لاکان از این سودجوییهای گاه فضلفروشانه از کلیدواژههای علمی دقیق و روشن کم ندارد، که گاه باعث میشود ژرفنگریهایش به چشم نیاید و خوار گردد...»
#فلسفه
#ژیژک
@sherwin_vakili
✅ دقایقی از کلاس «جامعهشناسی تاریخی ایران معاصر» ماه پیش (شنیداری سبک):
❇️ ناصرالدین شاه و برادر کهترش عباس میرزا ملکآرا
#تاریخمعاصر
#جامعهشناسی
@sherwin_vakili
✅ دقایقی از کلاس «جامعهشناسی تاریخی ایران معاصر» ماه پیش (فیلم سبک):
❇️ ناصرالدین شاه و برادر کهترش عباس میرزا ملکآرا
#تاریخمعاصر
#جامعهشناسی
@sherwin_vakili
▫️برنامهی ششم «شهر فرنگ» (فیلم سبک):
✅ نقد فیلم خلقت خدایان- ۲۰۲۳/ چین
#شهرفرنگ
#فیلم
@SherwinVakiliArt
▫️برنامهی ششم «شهر فرنگ» (شنیداری سنگین):
✅ نقد فیلم خلقت خدایان- ۲۰۲۳/ چین
#شهرفرنگ
#فیلم
@SherwinVakiliArt
✅ نسخهی شنیداری (سنگین) یکی از نشستهای کلاس زروان، بهمنماه ۱۴۰۱:
❇️ اندر سرشت اخلاق خلایق
#فلسفه
#زروان
@sherwin_vakili
✅ یکی از نشستهای کلاس زروان، بهمنماه ۱۴۰۱:
❇️ اندر سرشت اخلاق خلایق
#فلسفه
#زروان
@sherwin_vakili
◽️فصلی از کتاب «سیاست ایرانشهری»، شرحی بر جامعهشناسی تاریخی دولت ایرانی:
✅ داد و خرد-۱
✅ برای دریافت نسخهی کاغذی این کتاب و سایر کتابهایم به این نشانی بنگرید:
/channel/vakilibooks
#ایرانشهر
#سیاست
@sherwin_vakili
▫️نسخهی شنیداری (سبک) خوانش تضمین چهارم حافظ:
✅ شب شعر حافظ، حلقهی ادبی سیمرغ و خانهی اندیشمندان علوم انسانی، مهرماه ۱۴۰۲
#شعر
#حافظ
@SherwinVakiliArt
▫️خوانش تضمین چهارم حافظ:
✅ شب شعر حافظ، حلقهی ادبی سیمرغ و خانهی اندیشمندان علوم انسانی، مهرماه ۱۴۰۲
#شعر
#حافظ
@SherwinVakiliArt
▫️نسخهی شنیداری (سبک) بخشی از کلاس تاریخ هنر ماه پیش:
✅ جامهای جانوری هخامنشی
#تاریخهنر
#هخامنشی
@SherwinVakiliArt
▫️بخشی از کلاس تاریخ هنر ماه پیش:
✅ جامهای جانوری هخامنشی
#تاریخهنر
#هخامنشی
@SherwinVakiliArt
✅ نسخهی شنیداری (سنگین) بخشی از مصاحبهام با برنامهی ایران پایدار، همراه با دوست و برادر عزیزم دکتر سجاد فتاحی:
❇️ عوامل افول و انحطاط تمدن ایرانی
#جامعهشناسی
#ایرانشهر
@sherwin_vakili
✅ مهلت ورود به کلاس «تاریخ هنر» امشب ساعت ۲۲:۰۰ به پایان میرسد:
❇️ لطفا پس از این ساعت ثبتنام نکنید و اگر دانشجوی دوره هستید مطالب مورد نظرتان را از روی گروه کلاس بردارید که بعدتر دسترسی به آن ممکن نخواهد بود .
برای ورود به کلاس بر اساس این شیوهنامه پیش بروید.
#تاریخ
#هنر
@sherwin_vakili
✅ بازنشر نقدم بر کتاب «کژ نگریستن» اسلاوی ژیژک که در شمارهی ششم نقدنامهی علوم اجتماعی (۱۳۹۸) انتشار یافت:
❇️ راست نگریستن: نقدی بر رویکرد فلسفی ژیژک
#فلسفه
#ژیژک
@sherwin_vakili
✅ دقایقی از کلاس «جامعهشناسی تاریخی ایران معاصر» ماه پیش (شنیداری سنگین):
❇️ ناصرالدین شاه و برادر کهترش عباس میرزا ملکآرا
#تاریخمعاصر
#جامعهشناسی
@sherwin_vakili
✅ دقایقی از کلاس «جامعهشناسی تاریخی ایران معاصر» ماه پیش (فیلم سنگین):
❇️ ناصرالدین شاه و برادر کهترش عباس میرزا ملکآرا
#تاریخمعاصر
#جامعهشناسی
@sherwin_vakili
✅ ما و سرو کاشمر
❇️ آن چیست که در میان چیتگر و سرخهحصار و سعدآباد و هیرکانی و آستارا و مریوان و زاگرس مشترک است؟ این که جنگل دارند و درختانی سربلند و کهنسال؟ نه، شباهتشان در آن است که این درختان طی دههها و سالهای گذشته به دست جانورانی دوپا بریده و سوزانده و نابود شده است.
آن چیست که بین مردم ایران و این نامردمان منحطِ جنگلخوار و درختبُر مشترک نیست؟ این که یکی خاک و درخت میفروشد و دیگری نمیفروشد؟ نه، قدری ژرفتر: این که ادراکی ذاتی و شهودی بنیادین در مردمان وجود دارد که باعث میشود زیبایی درختان را ببینند و شکوه و عظمتشان را دریابند و قدر و ارجشان را بشناسند، و در این نامردمان چنین حس و فهمی گویا نیست.
و شگفتا که این دو قطب ناهمسان در سراسر تاریخ وجود داشتهاند. از یکسو مردم ایران زمین که برای نخستین بار کاشتن درختان را آغاز کردند و شکوهش را مقدس شمردند، و از آنسو اشموغانی که گهگاه بر این بوم و بر غلبه میکنند و با هرچه ارجمند و باشکوه و زیباست دشمنی دارند، اگرچه که به قدر درخت بیزبان و بیزیان باشد.
در گروه اول مشهورترین زرتشت است که سرو کاشمر را کاشت و در گروه دوم منفورترین متوکل عباسی است که آن درخت را انداخت. تنها چون توصیف عظمتش را شنیده بود. عظمتی که فردوسی کمی بعد از او چنین توصیفش کرد:
«بهشتیش خوان ار ندانی همی/ چرا سرو کشمرش خوانی همی؟
چرا کش نخوانی نهال بهشت؟/ که شاه کیانش به کشمر بکشت»
ثعالبی در کتاب «ثمارالقلوب» نوشته که این سرو وقتی از پای افتاد ۱۴۵۰ سال سن داشت و بیش از هزار گوسفند در سایهاش میآرمیدند و گوناگونی و شمار مرغانی که در شاخسارش میخفتند و میزیستند بیرون از شمار بود. وقتی متوکل فرمان داد درخت را بیندازند و برای استفاده از چوبش به سامره منتقلش کنند، زرتشتیان خراسان بر عهده گرفتند تا پنجاه هزار دینار زر بدهند تا خلیفه از این تصمیم درگذرد. اما ربط متوکل و سرو کاشمر از جنس کینهی حقیر به عظمت بود و چنین چاره نمیشد. پس پانصد هزار دینار خرج کرد تا درخت را بیندازند و به بغداد حملش کنند. اما وقتی سرو کاشمر به یک منزلی سامره رسید، غلامان خلیفه را کشتند و آن گوسالهی سامری آرزوی برخورداری از آن عظمت را به گور برد. ثعالبی نام سایر دستاندرکاران این جنایت را نیز ذکر کرده است: امیر عبدالله بن طاهر بن طاهر، خواجه ابوالطیب، عتاب ورقاء الشاعر الشیبانی، و حسین نجار. و آورده که اینان همه مانند اربابشان متوکل مدت کوتاهی پس از انداختن سرو کاشمر مردند. و معلوم است که چرا نام و نشان این گروه باقی مانده، چون در گذر قرون لنگر لعنتی بودهاند و عبارت عبرتی.
این که در مغز محقر این گروه چه میگذشته، درست دانسته نیست، این را هم نمیدانیم که اهالی کاشمر چرا به عاملان خلیفه اجازه دادند به شهرشان چنین جفایی کنند و آن عاملان و حمالان و کارگزارانی که در این جرم شریک بودند، چگونه تباهی و انحطاط خویش را نزد اطرافیانشان توجیه میکردهاند. اما این را میدانیم که بعد از آن دیگر عظمت سرو کاشمر را نداریم، و به جایش گزارشی از پلشتی فرومایگانی را داریم که سرفرازی درختان را تاب نمیآوردند.
امروز که از هر گوشه بانگ درافتادن درختان برخاسته، آنچه دربارهی سرو کاشمر میدانیم، عبرتآموز است. هم برای آنان که در این بزهکاری و تاوانش سهیماند، و هم آنان که بیتفاوت و سست از کنارش درمیگذرند. اگر مردمان بر نامردمان چیره شوند، هر درختی هزار سال بعد به سرو کاشمری بدل خواهد شد، و هر سرو کاشمری اگر کرختی مردمان با آزمندی و حقارت نامردان تلاقی کند، از پای خواهد افتاد.
پس اینک این ما، و این سروهای کاشمر...
«ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
ای باغبان هین گوش کن نالهیْ درختان نوش کن
نوحهکنان از هر طرف صد بیزبان صد بیزبان
... حاصل درآمد زاغ غم در باغ و میکوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم: کو گلسِتان؟ کو گلسِتان؟
...جمله درختان صف زده جامه سیه ماتم زده
بیبرگ و زار و نوحهگر زان امتحان زان امتحان
... گفتند: ای زاغ عدو، آن آب بازآید به جو
عالم شود پررنگ و بو همچون جنان همچون جنان
ای زاغِ بیهوده سَخُن، سه ماه دیگر صبر کن
تا دررسد کوری تو عید جهان عید جهان
(مولانا جلالالدین محمد بلخی)
#درخت
#سروکاشمر
@sherwin_vakili
▫️برنامهی ششم «شهر فرنگ» (شنیداری سبک):
✅ نقد فیلم خلقت خدایان- ۲۰۲۳/ چین
#شهرفرنگ
#فیلم
@SherwinVakiliArt
▫️برنامهی ششم «شهر فرنگ» (فیلم سنگین):
✅ نقد فیلم خلقت خدایان- ۲۰۲۳/ چین
#شهرفرنگ
#فیلم
@SherwinVakiliArt
✅ نسخهی شنیداری (سبک) یکی از نشستهای کلاس زروان، بهمنماه ۱۴۰۱:
❇️ اندر سرشت اخلاق خلایق
#فلسفه
#زروان
@sherwin_vakili
◽️برگی از فصلی از کتاب «سیاست ایرانشهری»، شرحی بر جامعهشناسی تاریخی دولت ایرانی:
✅ «...حکیم سبزواری در شرح همین مفهوم میگوید «العدل وضع کل شیء موضعه و اعطاء کل ذیحق حقه»، یعنی: «عدالت نهادن هرچیز در جایگاهش است و ادا کردن حق به هر صاحب حقی». علامه طباطبایی هم در تفسیر مفهوم عدل در قرآن میگوید که رعایت عدالت یعنی «به هر امری آنچه سزاوار آن است بدهی تا همهچیز مساوی شود و هرچیزی در جای خود که مستحق آن است قرار گیرد».
در این تعریفها با چفت شدگی دو مفهوم کلیدی رویاروییم که عبارتند از «حق» و «جای/ موضع». نخست باید توجه داشت که در همهی جوامع انسانی مفهومی نزدیک به حق تعریف و صورتبندی میشود و این امری عام و کلان و فراگیر است. شواهدی که فرانتس دووال ارائه کرده نشان میدهد که مفهومی نزدیک به حق و معانی برخاسته از آن (مثل برابری، انصاف، عدالت) در میان جانورانی مثل میمونها هم یافت میشود. یعنی هنجارهای رفتار جمعیِ مربوط به معنای حق امری بسیار فراگیر و از نظر تکاملی بسیار ریشهدار است و در همهی جوامع انسانی شکلی از آن وجود داشته و دارد. پس در بدویترین جوامع نانویسا و نامستقر هم قواعد و هنجارهایی وجود داشته که الگوی دسترسی افراد به منابع و برخورداری از پاداش به ازای انجام کارها را بر اساس شکلی از مفهوم «حق» ساماندهی میکرده است.
یک معنای دقیقتر و پیچیدهتر از حق زمانی شکل میگیرد که قواعد و هنجارهایی که حرفش را زدیم، نوشته شود و حالتی مدون به خودش بگیرد. شواهد نشان میدهد که همهی جوامع باستانی به محض نویسا شدن این قواعد را مینوشتهاند. چنان که در میانرودان و ایلام و مصر باستان هم از اواخر هزارهی سوم پیش از میلاد نوشته شدن این قوانین را داریم و آنچه در یونان و روم باستان میبینیم هم در همین سطح است. یعنی شکل نوشته شدهی عرف و هنجارهای اجتماعی دربارهی شیوهی برخورداری افراد از منابع مشترک است.
از این نظر ایران زمین و مصر دو هزار سال بر یونان باستان تقدم دارند. اما یک سطح پیچیدهتر از صورتبندی حق به جایی بر میگردد که نظریهای و دستگاهی فلسفی برای اندیشیدن دربارهاش به وجود بیاید. این صورتبندی انتزاعی تنها در شرایطی رخ میدهد که هنجارهای مسلط مشکوک جلوه کنند و شکل مرسوم از تعریف ضمنیِ حق موضوع نقد و کشمکش واقع شود و روایتی مستدل و تاملآمیز از آن جایگزیناش شود. در این مورد ایرانیان پیشگام بودهاند و اولین دستگاه نظری برای واسازی نقادانهی هنجارهای مرسوم و بازسازیشان به شکلی حقمداررا پدید آوردهاند.
این تامل در مفهوم حق دو پیش شرط بنیادین دارد، یکی به رسمیت شمرده شدن «من» در مقام سیستمی خودبسنده و مجزا از نهاد و دیگری محول کردن داوری دربارهی حق به وی. در گاهان زرتشت این دو شرط برای نخستین بار صورتبندی شده و اولین نظام اجتماعی سازمان یافته بر اساس آن دولت هخامنشی بوده است. بر خلاف تصور مرسوم این مضمون ریشهای اروپایی یا یونانی ندارد. منابع یونانی که کهنترین اشارههای تمدن اروپایی به این بحثها را در بر دارند، دو قرن پس از نهادینه شدن داد پارسی بر صحنهی تاریخ پدیدار میشوند و نتیجهی بازنویسی و وامگیری و مقاومت در برابر آن هستند...»
#ایرانشهر
#سیاست
@sherwin_vakili
▫️از شعرهایم: تضمین چهارم حافظ/ نوروز ۱۳۹۳:
✅ «یک راز دور و دیرین افشا کنم برایت
در مسلک مغانه جز مهر نیست غایت
گر این هنر نداری، در خانه نیست جایت
یا بندهی خود آیی یا خود شوی خدایت
«زآن یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکتهدان عشقی بشنو تو این حکایت»
هفت آسمان نگنجد در هیبت نبردم
من واپسین سوارم، من آسماننَوَردم
چون هورمزدِ گردون گردِ زمین نگردم
من در مدار مهرم، یکتاست چشم زردم
«بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بیعنایت»
آن جادوی مغانه، وآن بادهها چه شد پس؟
از این میِ سبکسر شد جامها همه گَس
زاین کودکان نبالید مردی بسنده و بس
در مغز، خام و پوکاند این میوههای نارس
«رندان تشنهلب را آبی نمیدهد کس
گویا ولیشناسان رفتند از این ولایت»
بسیار طرز هشدار انگیخت ترس بیجا
زنهارها پیاپی، هشدار بیمحابا
این پرسش قدیمی اینک به جاست اما
کاین داوِ سخت ارزد با این قمار آیا؟
«در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت»
خشم خدنگ، چرخا، بیهوده تیز بندی
بر پالهنگ رستم کی آرد آن گزندی؟
اسفندیار گشتم، عنقا چو گفت پندی
دل از شکوه تیرش، ای چشم، چون بکَندی؟
«چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی؟
جانا روا نباشد خونریز را حمایت»
از وهمِ نیست رویید نفرین عبد و معبود
صد فرقه در هیاهو، کاینسان نبود، یا بود
در ناف سبز گرداب، مردهاست هرکه آسود
آوردگاه خونین کِی گام بنده آلود؟
«در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت»
دیو یقین بخوانده افسون وهمِ نابود
از این فریب، چشمان آزرده گشت و فرسود
دردِ جذام جزم است این انگبینهاندود
این عقدهی عقیده است پنهان به بهره و سود
«از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود
زنهار از این بیابان واین راه بی نهایت»
نور خروش آتش آمیخته به خونم
این مشت خاک جسمم و این جام آبگونم
زُروانِ بیکرانه، این بود آزمونم
آرام در درونم، غوغاست در برونم
«ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایهی عنایت»
قطعیتی که جویند در آسمان، نشایَست
جز این مسیر مسکین پس بیگمان رهی هست
کردارهای قاطع جبر سپهر بشکست
وآن بند ناف خود را از این دروغ بگسست
«این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت»
در دل نشست یادت، وز چشم رفت خوابم
مهرت شکفت ناگه، جوشد شگفت آبم
انگیخت جلوهها شب در سایه آفتابم
یک سطر بود و بس بود سر تا ته کتابم
«هرچند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت»
شروین، طلوع کردی در آسمان حافظ
چون مهرِ پاک گردون، آغشته جان حافظ
زند و زبور بشکن، بشکن زبان حافظ
تا حکمت مغانه جوشد میان حافظ
«عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت»
#شعر
#حافظ
@SherwinVakiliArt
▫️نسخهی شنیداری (سنگین) خوانش تضمین چهارم حافظ:
✅ شب شعر حافظ، حلقهی ادبی سیمرغ و خانهی اندیشمندان علوم انسانی، مهرماه ۱۴۰۲
#شعر
#حافظ
@SherwinVakiliArt
✅ (بازنشر) فیلم نشست حضوری کلاس ماهانهمان در آدینهای که گذشت:
❇️ یکپارچه ساختن هستی- بخش سوم
پ.ن: برخی از دوستان در باز کردن این فایل اشکال داشتند و به همین خاطر دوباره بارگذاری میشود.
#فلسفه
#زروان
@sherwin_vakili
▫️نسخهی شنیداری بخشی از کلاس تاریخ هنر ماه پیش:
✅ جامهای جانوری هخامنشی
#تاریخهنر
#هخامنشی
@SherwinVakiliArt
✅ نسخهی شنیداری (سبک) بخشی از مصاحبهام با برنامهی ایران پایدار، همراه با دوست و برادر عزیزم دکتر سجاد فتاحی:
❇️ عوامل افول و انحطاط تمدن ایرانی
#جامعهشناسی
#ایرانشهر
@sherwin_vakili
✅ بخشی از مصاحبهام با برنامهی ایران پایدار، همراه با دوست و برادر عزیزم دکتر سجاد فتاحی:
❇️ عوامل افول و انحطاط تمدن ایرانی
#جامعهشناسی
#ایرانشهر
@sherwin_vakili
✅ نسخهی شنیداری بخشی از کلاس زروان، آبانماه ۱۳۹۵:
❇️ شکلگیری انگاره
#زروان
#انگاره
@sherwin_vakili