دوباره شب و حسرت و پنجره
یه بغضِ قدیمی توی حنجره
دوباره یه آهنگِ نامرد که
همه واژه هاشو دلم از بَره
دوباره من و نامه و زُل زدن
توی نقطه چین تَهِ سطرهات...
تو و رفتنِ بی خداحافظی
من و شیشه ی خالی عطرهات
دلم لک زده واسه بوسیدنِ
یه عکس قدیمی با موهای لَخت
همونی که چند روزه زندونیه
توی جعبه ی کهنه ی زیرِ تخت
با یه ساک هم میشه مردا رو کشت
باید جزو ممنوعه آلات شه
چمدان توی دست هر دختری
ببینن بگیرن، مجازات شه!
#مهدی_صادقی_مود
برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود
دستهای خویش و دامان توام آمد به یاد..
#سهیل_محمودی
شبی ابری است با من نیست غیر از نور سیگاری
ندارم با جهان و مردمش این روزها کاری
و مبل راحتی دارد تحمل میکند ما را
من و تنهایی و سنگینی افکار دشواری
شبیه مجری خشک خبرهای شبانگاهی
ندارم جز سیاهی از جهان خویش اخباری
صدای آشنایی می رسد از دور و از نزدیک
صدای هق هق انسان دیرینی است درغاری
چه نعمتها به من همسنگ احسانت عطا کردی
که با میزان عدلت نیستم جز هیچ، مقداری
چهل سال است میخواهم به آغوش تو برگردم
و دُورم با بلندای چهل سال است دیواری
*
چه با خود میبرم غیر از چراغِ "دوستت دارم"
برای خانه ای که دارم از آن ترس بسیاری..
#اعظم_سعادتمند
یک نکته فقط داشت قضایای زلیخا:
"عاشق شدن ارزنده ترین لکه ی ننگ است"
#امیر_عطااللهی
از زلیخا آبرو را برد و از یعقوب،چشم
عشق را بخشنده می دیدم ولیكن نیست،نه!
#محمد_عزیزى
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر..
#حامد_عسگری
خواست یوسف را به عصمت شُهره گرداند به مصر
بو نبُرد از نیت پاک زلیخا هیچکس..
#احمد_صالحی_نژاد
یوسفی هستم که از تنهایی بی حد خویش
نیمه های شب دلم یاد زلیخا میکند..
#علی_مهرانپور
چنگ بر پیراهن یوسف بزن دیوانه وار
ای زلیخا عشق اگر رسوا نسازد عشق نیست..
#علیرضا_ضرغامی
برسانید به یوسف که سرافراز شدی
هر چه سنگ است به بیچاره زلیخا خورده..
#ناصر_حامدی
پهن کن دام دلت را زیر پای دیگری
ای زلیخا تورِ خود را اشتباه انداختی..
#فائزه_محمودی
آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد
حال یوسف را ببینم با کدامین دیده..
#سید_حمیدرضا_برقعی
عشق از نطفه عقیم است! زلیخا بس کن
یوسف از چاه سراسیمه به کنعان رفته ..
#مینا_عباسی
همه ی مصر به دنبال زلیخا بودند
حیف، دیوانه ی یک برده ی کنعانی بود..
#مرتضی_عابدپور_لنگرودی
آن مسافر كه سحر گريه در آغوشم كرد
آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم كرد
خواستم دست به مويش ببرم خواب شود
عطر گيسوش چنان بود كه بي هوشم كرد
معصيت نيست نمازي كه قضا كرد از من
معصيت زمزمه هايي ست كه در گوشم كرد
نيمه شبها پس از اين سجده كنان ياد من است
آن سحرخيز كه آن صبح فراموشم كرد
چه كلاهي به سرم رفت، كبوتر بودم
يك نفر آمد و با شعبده خرگوشم كرد
در عزاداري او رسم ِ چهل روز کم است
ياد چشمش همه ي عمر، سيه پوشم كرد..
#کاظم_بهمنی
غوطه خوردم در «کتاب» و «سنت» و «اجماع» و «عقل»
هیچ یک اما برای «عشق» کافی نیستند..
#اصغر_عظیمی_مهر
راست می گفتی جهان من جهان کوچکی ست
خلوت بی انتهایی در اتاق ساده ای..
#سیده_تکتم_حسینی
Verändere dich niemals für andere,denn es gibt Leute die dich genau so lieben ,wie du bist.
خودتو برای کسی تغییر نده،چون ادمایی هستن که تورو همونجور که هستی دوست دارن
لطفا تحمـّل کن کمی، چیزی نگو دیگر!
بگذار آسـان بگذرد این فصـل دردآور
این "تیر"ِ بی بارانِ داغِ خشک ِ بی احساس
این فصلِ بی تو، بی غزل، "مرداد" و "شهریور"
لطفا تحمـّل کن کمی، کمتر بیا سمتم
بگذار تا بیـرون کنم رویای تو از سر
من آدم نـامـهـربـانـی نیستم، امـّـا
مجبور هستم خوبِ من، باور بکن، باور
وقتی که می دانم کسی دارد هوایت را
یک مهربان تر از من و زیباتر و بهتر
لطفا فراموشم کن و بگذار تا من هم ...
کاری نکن! کاری نکن، تا قلبِ این دختر ..
#منوره_سادات_نمائی
زنگ ساعت شیونی گر می کند حیرت مکن
از برای فوت وقت خویشتن در ماتم است..
#تاثیر_تبریزی
دو سه شب میشود از حال خودم بی خبرم
بعدِ تو پُر شده از خاطره ها دوروبرم
مثل بادی که از این پنجره بویت را برد
بین تخت خودم و فکر تو ، هی در سفرم
یا اسیرم کن و یا تیغ بکش ، تسلیمم
جلوی لشکر غم های تو ، من یک نفرم
روبروی من از این فاصله ها حرف
نزن
کمی از ظرفیتِ آینه ها بیشترم
تو فقط ...............................
باز از خیر سرِ خواسته ام میگذرم..
#حسن_رحمانى_نكو
ناگهان دور شدم از همه ی غمها من
از دعای چه كسی اين همه خوبی با من..؟
#کاظم_بهمنی
به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟
سر به تایید تکان دادی و گفتی آری!
عین مرگ است اگر بیتو بخواهد برود
آنکه از جان خودت دوستترش میداری..
#سیده_تکتم_حسینی
عاشقی با اینکه تنها غم نشانم داده است
هر بلایی بر سرم آورده فوق العاده است
هر چه راه با تو بودن بیشتر بن بست شد
بیشتر کار سرم بر شانه ات افتاده است
عشق با اینکه تمام درد ها را برده بود
دست و دل باز است و درد بهتری پس داده است
از صفای گریه روی شانه ات منعم نکن
این همان زیبایی گریه سر سجاده است
دور اهداف مهم و سخت خط باید کشید
این وظیفه گردن خط لبت افتاده است
بی قرارم ، خسته ام، محکم در آغوشم بگیر
زندگی در تنگنای عشق فوق العاده است..
#علی_صفری
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم
می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم
زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم
آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی ست
در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم
مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم
#فاضل_نظری
در حال رفتن خنده میکردی
رفتی ولی عاشقترم کردی
گفتی فراموشت کنم باشه
اما نگفتی با چه ترفندی ؟!
#غزل_سعیدی
سوال اين بود :
-زندگي خود را با رَسمِ شكل توضيح دَهيد
دو تآ چشمآشو كشيدَم👁
ای کاش نریزد به هم آرامش روحت
من بند دلم ، بر رگِ اعصابِ تو بند است..
#نفیسه_سادات_موسوی
ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺷﺪ! ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﺟﺎﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻧﻪ! ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ، ﺁﯾﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ
ﮐﺞ ﮐﻨﺪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯼ ﺑﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻣﺎﻥ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﺮ میاید ﺍﺯ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺩﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺸﻘﻤﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﭼﯿﺰﮐﯽ
ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ: ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﭘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻡ
ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺴﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺨﻮﺍﻥ! معلوﻡ ﻧﯿﺴﺖ..
#انسیه_سادات_هاشمی
بره ای زوزه کشید و دل گرگم ترکید
وسط خنده شدن بغض بزرگم ترکید
وسط خنده شدن گریه بغل کرد مرا
طعم مشروب در این مسئله حل کرد مرا
وسط خنده به دیوار حسودی کردم
به لبش بر لبِ سیگار... حسودی کردم
به جهانم که پُر از حسرتِ آزادی بود
به وجودم که تمامش خلأ شادی بود
وسطِ ... گریه شدن خنده فراموشم شد
بغض آمد... بغلم کرد... هماغوشم شد
بغلم کرد و من یک زنِ خوشبخت شدم
زنِ دیوانه ی گیجی وسطِ تخت شدم
وسط خنده غمی کنجِ جهانم افتاد
بغض آمد بغلم کرد.. به جانم افتاد
آه دنیای پر از بغض و غریبی دارم
گریه هر جاست از آن سهم و نصیبی دارم
خنجر دوست ترین ها بخدا تیزتر است
«خنده ی تلخِ من از گریه غم انگیزتر است»..
#مهتاب_يغما
بر نمی خیزد به تنهایی صدا از هیچ دست
زود رسوا می شود رازی که دارد محرمی..
#صائب
آرام ولی سرد نگاهم می کرد
از روزنه ی درد نگاهم می کرد
معشوقه ی من با همه ی زن بودن
در هیبت یک مرد نگاهم می کرد..
#محمد_پورقاسم
اگِه کسی اِشتباهشو بیشتَر اَز یِکبآر تکرار کرد اون دیگهِ اشتباه نیستـ ، انتخابشِه ... :) 💙
Читать полностью…چنان زد کفرِ زلفی راهِ دینم
که کافر هم مسلمانم ندانست..
#شفایی_اصفهانی
عجب تحويل مي گيري نماز نابلدها را
به شور آورده اي در من((هو الله احد))ها را
دِه ام را جنگ با خود برد، آهي در بساطم نيست
برايت مو به مو گفتم حديث آن جسدها را
پدر پيوسته گاري را نصيبِ ((سد معبر)) كرد
و پنهان خانه آورد آخرين مشت و لگدها را
كسي با نانِ افغاني نمك گيرم نخواهد كرد
خيابان تا خيابان خسته كردم اين سبد ها را
همين امضاي سروان ردّ مرزم مي كند فردا
به شهرت باز دعوت مي كني ما نام بدها را؟
چه كيفي دارد آب از حوضتان برداشتن، آقا!
اجازه! بشكند بادام چشمم جزر و مد ها را..؟
#زهرا_حسين_زاده
بِکش تیغ از میان،ای من فدای دست و بازویت
به صد ذوق از لبِ زخمم صدای آفرین بشنو..
#قصاب_کاشانی
اگر از منظره ها سیر شدی حرفی نیست
یا از این پنجره دلگیر شدی حرفی نیست
عادتم بود که همراه تو پرواز کنم
اگر این بار زمین گیر شدی حرفی نیست
عشق را مثل عصا زیر بغل جا دادی
به گمانم که کمی پیر شدی، حرفی نیست
با من از بازی گرگم به هوا حرف زدی
وقت بازی تو خودت شیر شدی، حرفی نیست
تازه گفتی که گناه از من و چشمانم بود
که در این معرکه درگیر شدی، حرفی نیست..
#زهرا_حاصلی
هر كس كه ديده است تو را، درك ميكند
حال و هواى ويژه ى يك بت پرست را..
#صالح_دروند