از تمــامِ شعــرهایِ جــهانْ مـن #تــو را حــفظـمْ ! #من_تو_را_عاشق😍 ارتباط با ادمین : @banoye_eshgh کپی با ذکر صلوات😏در غیر اینصورت حرام است و بس😌😁
«بیا کنارِ هم درستش کنیم»،
«بیا با هم پیشرفت کنیم»،
«بیا با هم خوش بگذرونیم»،
«بیا با هم حالمون خوب باشه»،
«بیا باهم حالمون بد باشه»،
«بیا انتخاب هم باشیم تا ابد»،
«بیا بسازیم با هم»،
من بهشدت اهلِ این جملههام؛
دوره ی تعویض آدما تموم شده
آدم ایده آل پیدا کردنی نیست، ساختنیه.
همراه | پروکسی | پروکسی | پروکسی
روزها با فکرِ او دیوانهاَم، شب بیشتر..
هردو دلتنگِ همیم؛ اما من اغلب بیشتر
جملههای 'رسیدی لطفا زنگ بزن'
'میخرم برات'
'صبح زنگ میزنم بهت خواب نمونی'
'الان چیکار کنم حالت خوب شه'
'توی عکس دسته جمعی از همه خوشگل تر بودی'
'مراقب خودت باش'
یا مثلا دیدن پیام صبح بخیرش روی
موبایلت وقتی از خواب بلند میشی، بنظرم
از هزار تا دوستت دارم قشنگ تره.
🖌قسم خوردم به چشمانت فراموشت ڪنم اما
چرا باران ڪه می گیرد فقط یاد تو می بارد.
#پــروانه حسینی
ازامشب براتون داستان جدید میزارم
هرشب یک قسمت
معمولا اخرشب هابتونم بزارم
ان شاالله که خوشتون بیاد🥰
بی صبرانه منتظر نظرات قشنگتونم
بزار یه چیزی رو بهت بگم :
وقتی واسه اولین بار باهات حرف زدم اصلا فکر نمیکردم یه روزی عزیزترین و مهم ترین آدم زندگیم بشی🥰
دلتنگیِ شب
از جایی آغاز میشود
که باور میکنی هیچ کس را نداری
برای همراهیِ بی خوابی هایت!
#علی_سلطانی
اگر فکر میکنی دیگه هیچ راهی نیست
یعنی خدارو یادت رفته
اگر این پیام رو دیدی
یعنی خدا تورو یادش نرفته ...
#علی_سلطانی
دلم خواسته بود با تمام کم و کاستیهایی که داشت دوستش بدارم.
با تمام ضعفها و کمبودهایی که مختص آدمیزاد است.
مثلا اگر پیازِ پخته دوست نداشت توی رستوران پیازهای غذا را برایش سوا کنم
یا اگر عادت داشت که همیشه یک چیزی را جا بگذارد، قبل از هر رفت و آمد بهش یادآوری کنم که ساعت یا شارژر یا عینک یا کلید خانه را بردار
یا وقتهایی که زهوارِ اعتماد به نفسش در میرفت، بنشینم رو به روی اش و بگویم: تو با تمام خنگ بودن و پُفِ دماغت و غرغرهای اول صبحت، تنها آدم آشنای زندگی من هستی
که منحصر به فردی و هیچکس توی این کرهی خاکی شبیه تو نیست…
از کتاب
📚وتنها عشق چارهساز است
#علی_سلطانی
یه سری دوست داشتنا هستن که هیچوقت تکرار نمیشن!
یعنی یه دورهای از زندگیت یهسریها رو جوری دوست داشتی که هیچوقت کسی رو به اندازه اون یه نفر دوست نداشتی؛
هیچکس به اندازه اون یه نفر برات مهم نبوده؛
همیشه اون یه نفر بوده که با همه آدما فرق داشته برات؛
هممون با مزخرف ترین اخلاقایی که داریم یبار سعی کردیم واسه همون یه نفر بهترین باشیم♥️💚
حرفا همون قدر ميتونن قوی باشن كه با يكيش از ذوق تا صبح بيدار بمونی و با يكی ديگه اش تا صبح گريه كنی
پروکسی | پروکسی | پروکسی
یه دیالوگی توی سریال شهرزاد بود که میگفت:
اگه نمیدونی بدون! من با تو چیزایی رو پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم،
نمیخوام از دستش بدم...
پس اگه بزاری بری، من تموم میشم!
بمیرم برات خونه ی بیقراری🥺
بمیرم که این روزا آروم نداری😭
ولی چه دنیایی است!
هیچچیز نمیتواند دو نفر آدم را به این کاملی با هم یکی کند،
بهخصوص که مانند من و تو دار و ندارشان فقط کلمات باشد.
♥️✨
گاهی خدا از طریق آدمایی که سر راهت قرار میده
بهت میگه: من کنارتم.
همراه | همراه | همراه
همراه | همراه | همراه
پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی | پروکسی
پروکسی | پروکسی
به نام پروردگار
#خسرو_ناهید_را_دوست_دارد
نویسنده: علی سلطانی
قسمت اول
همه داشتند برای مراسم خواستگاری تنها نوهی دختر، یکی یدونهی ماه بانو، گیسو کمند عمو فرهاد و چشم عسلیِ عمه فرحناز ...که همیشه با خسرو سرِ رنگ این چشم دعوا داشتند، آماده میشدند. خسرو معتقد بود رنگ چشمان ناهید قهوهای روشن است.
برای استدلال حرفش هم راستش خسرو همیشه میگفت چشمان ناهید قهوهای روشن است.
ناهید آنقدر تو دل برو بود که تمامِ فامیل زیباییش را همیشه به رخ میکشیدند.
مراسم خواستگاریاش هم بیشتر به نامزدی میماند.
همه در خانهی ماه بانو جمع شده بودند تا ببیند این پسر کیست که جرات کرده بگوید خاطرخواهِ ناهید است!
البته مادرش پریدخت با این وصلت موافق بود و میگفت خانوادهی با اصالتی هستند و پسرشان تحصیل کرده است و مهندسیاش را از خارج گرفته!
همه جمع شده بودند و منتظر فرخ برادر ناهید بودند که نظرش درباره خواستگار تعیین کننده بود.
پریدخت داشت با آب و تاب از خانوادهی داماد تعریف میکرد که خسرو با همان موهای پریشان و ریش و سبیل نامرتب و لباسهای بینظم که همهی اینها با سازی که از دوشش آویزان بود تکمیل میشد، وارد خانه شد.
همیشهی خدا دیر می آمد. هر چند کم حرف بود اما همیشه تیکهی تازهای داشت که همه را بخنداند.
اینبار اما حرفی نزد و با سلامی خشک از کنار جمع عبور کرد و رفت بر دستان ماه بانو بوسهای زد.
ماه بانو دماغش را بالا کشید و چپ چپ نگاهش کرد که یعنی خیلی بوی سیگار میدهی!
در همین حال ناهید با خانه تماس گرفت و گفت ماشینش جلوی آرایشگاه خراب شده است!
ماه بانو به خسرو که تنها مرد جوانِ جمع بود اشاره کرد دنبال ناهید برود.
خسرو سری تکان داد و از مجلس خارج شد.
ناهید به محض دیدن خسرو در آن حال مستاصل انگار که نفت در اجاقش ریخته باشند از ذوق بسیاردماغش را جمع کرد و خندید و گفت :
_قربونِ پسر عمویِ مطربم برم که همیشه به دادم میرسه...
خسرو ابتدا حرفی نزد و چهرهی آرایش شدهی ناهید را نگاه کرد
_تو که آرایش نمیخواهی جیران
_چی؟ جیران!؟
_بشین بریم که دیر برسیم ماه بانو شلوارمو وسطِ جمع در می آره
_عهههه؟! پس دیر بریم!
_خفه شو بشین دخترهی زشت لوس.
وارد خانه که شدند همه کِل کشیدند و سوت و جیغ و ما این دختر را شوهر نمیدهیم راه انداختند.
ساکت که شدند ماه بانو به خسرو لبخندی زد و گفت:
دست بجنبون پسر، از پدر مادرت که آبی گرم نمیشه، دلم میخواهد این چنین روزی رو برای تو ببینم
بعد همگی شروع کردند به گفتن اسامی دخترهای فامیل!
اما هیچکس نمی دانست
هیچکس نفهمیده بود.. .
خسرو ، ناهید را دوست دارد!
#علی_سلطانی
سلام به دوستان وهمراهان عزیز
خیلی ممنونم که تواین دوران توکانال هستید وباعث دلگرمی میشید
خیلی وقت بود که مثل اون قدیم قدیما توکانال فعالیت نداشتیم
امیدوارم مثل قبل با متن ودل نوشته ها وداستان ها بتونم باعث احساس خوب وقشنگ برای چند لحظه هم که شده تواین روزها براتون ایجاد کنم
اگر پیشنهادی نظری دارید باهامون درمیون بزارید
@banoye_eshgh
من نمیخوام کارای سخت بکنی واسم
یا کادوهای گرون قیمت بخری برام
واقعا نیازی به برنامههای خفن و
هزینهبر ندارم
همینکه مثلا در طول روز بهم پیام بدی
یا تماس بگیری باهام حرف بزنی
یا یه گل بخری برام
از همین گلفروشای سرچهارراه
همینکه فقط بفهمم دوستم داری
همینکه بفهمم بهم فکر میکنی
همینکه بدونم مهمم برات
همینکه حس کنم تنها نیستم وسط این همه داستانِ تلخ
واقعا برام یه دنیاست
ولی بزار یه یواشکی تو گوشتون بگم؛
تو رابطه فقط دوست داشتن و گفتنه عاشقتم کافی نیست.
نباید بزاری شبو ناراحت بخوابه بحث همیشه هست ولی اروم کردن مهمه.
نگو قهر کنه خودش میاد آشتی میکنه ،شاید جسمش بیاد ولی روحش هرگز نمیاد.
نزار حسرته رابطه ی دیگرانو بخوره.
اصل مطلب بگم :
مراقبِ حالِ همدیگه باشید تا برایِ همدیگه بمونید♥️💚
قرار بود از شنبه برنامههام رو شروع کنم
اما فکر اینجا رو نکرده بودم
که بارون میزنه…
یعنی تو کجایی؟
یعنی تو بارون رو میبینی
و میتونی راحت بری و به کارهات برسی؟
یعنی تو بارون رو میبینی
و به من فکر نمیکنی؟
نیاز دارم کسی بهم بگه نمیتونی!
که لج کنم و بتونم ...
یه جا میگفت خدا رو اینجوری صدا کن:
« يَا عُدَّتِي عِنْدَ شِدَّتِي »
اى ذخيره ى من در روز سختى..
« يَا رَجَائِي عِنْدَ مُصِيبَتِي »
اى امید من در برابر پیش آمدهاى ناگوار..🌱
من یه حاله خوب
یه جای سوت وکور
بدهکارم ب دلم 🥺😭
گفت: "اینجوری هم نیست که یه دفعه فراموشش کنی، مثلا اولش روزی سی بار به یادش میوفتی و بعد میشه بیست و هشت بار، بعد می شه بیست بار و هی همینجوری کم می شه و کم می شه و یهو می بینی شد هر سی روزی یه بار، حتی گاهی از اونم رد می شه، دیگه کلا یادت نیستش، بعد یه روزی که داری توی خیابون می ری، کسی از بغلت رد می شه و عطرش کار خودشو می کنه، یا توی تاکسی توی ترافیکی و ضبط ماشین می رسه به همون آهنگ، اون وقته که دیگه کلا خلاصی، باز همه چی از اول شروع می شه، انگار همین دیروز بود که همونقدر دلت براش تنگ شده بود، سی و چند بار در هر ساعت، در اصل هيچی فراموش نمیشه. هيچی از بين نمیره. زمان آروم، آروم گرد و غباری روی خاطرات مینشونه. روش رو میپوشونه. فکر میکنی يادت رفته. اما صبح که از خواب پا میشی حالت بده. نمیدونی چته. نمیدونی دردت از کجا آب میخوره. اما کافيه که نسيمی از رو خاطرهای خاکش رو برداره، بعد همه چی تازه میشه. همه چی میآد بيرون. عين روز اول."
چقدر خوب توصیف کرده بود❤️
شازده کوچولو گفت: شاید باورت نشه!
گل با تعجب پرسید: چیو؟
شازده کوچولو گفت: اینکه بعضی شبا
میشه نخوابید
و تا صبح به تو فکر کرد💚
♥️✨
علم روانشناسی ثابت کرده :
وقتی دَست کسی که دوستش دارید رو میگیرید
از دردُ نگرانیتون کاسته میشه
پس تا میتونید ؛
دستای همو مُحکم بگیرید <:🥰♥️🧿🌱
♥️✨
چه حس خوبیه یکی رو داشته باشی حتی وقتی سرش شلوغه یهو برگرده بهت بگه: محض اطلاع حواسم بهت هستا... :))
♥️✨