-
بزرگترین گروه شعر فارسی فیسبوک با بیش از ۹۰هزار عضو شاه بیت های ماندگار و حالا در تلگرام؛ لذت ببرید از: — از ابیات ماندگار — معرفی کتاب — آهنگ های زیبا 💠ارتباط با ادمین @ashkanzangene
یار با ما بیوفایی میکند
بیگناه از من جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بیوفا
جای دیگر روشنایی میکند
میکند با خویشِ خود بیگانگی
با غریبان آشنایی میکند
جوفروش است آن نگار سنگدل
با من او گندمنمایی میکند
یار من اوباش و قلّاش است و رند
بر من او خود پارسایی میکند
ای مسلمانان به فریادم رسید
کان فلانی بیوفایی میکند
کشتی عمرم شکستهست از غمش
از من مسکین جدایی میکند
آنچه با من میکند اندر زمان
آفت دور سمایی میکند
سعدی شیرینسخن در راه عشق
از لبش بوسی گدایی میکند
باخویشبیگانه!
بیگانهآشنا!
افصحالمتکلمین #سعدی
@shah_beyt_mandegar
رفت در ظلمت غم آن شب
و شبهای دگر هم ...
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی ديگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی
من از آن کوچه گذشتم
#فريدون_مشيري
@shah_beyt_mandegar
چند سالیست که تکلیف دلم روشن نیست
جا به اندازه تنهایی من در من نیست
دست برداشتم از عشق که هر دست سلام
لمس آرامش سردی ست که در آهن نیست
#عبدالجبار_كاكايي
@shah_beyt_mandegar
با این دل ماتمزده آواز چه سازم
بشکسته نیام بی لب دمساز چه سازم
در کنج قفس میکشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
گیرم که نهان برکشم این آه جگرسوز
با اشک تو ای دیدهی غماز چه سازم
تار دل من چشمهی الحان خداییست
از دست تو ای زخمهی ناساز چه سازم
ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دور از تو من دلشده آواز چه سازم
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
♥️
هزاران سال
پیش از بودنم دل بسته ات بودم
سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
#عراقی
@shah_beyt_mandegar
گرچه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
نقطهی خالِ تو بر لوحِ بصر نتوان زد
مگر از مردمکِ دیده مدادی طلبیم
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
پرِ شکستهای آورد باد، فهمیدم
کسی که از قفسم رَست، رستگار نشد
#مهدی_فرجی
@shah_beyt_mandegar
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانهای که با شب میرفت
این فال را برای دلم دید
دیریست مثل ستارهها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پُر کردهام، ولی
مهلت نمیدهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پَر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم
امّا، من عاقبت از اینجا خواهم رفت
#شفیعی_کدکنی
@shah_beyt_mandegar
عمارت کن مرا آخر
که ویرانم به جان تو
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است
که چون بجلوه در آئی حجاب من نظر است
به نوریان ز من پا به گل پیامی گوی
حذر ز مشت غباری که خویشتن نگر است
#اقبال_لاهوري
@shah_beyt_mandegar
بعد از هزار مرتبه خواهش، دم وداع
چیزی نداشتم که بگویم... گریستم ...
#حسین_دهلوی
@shah_beyt_mandegar
هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بوَد گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
#باباطاهر
@shah_beyt_mandegar
صبح ما خیر است ای یاران ز پیغام شما
جان مامست است دائم از می جام شما
کام ما هر صبح شیرین گردد از پیغامتان
چون عسل شیرین کند یزدان ما کام شما
#اقبال_لاهوری
@shah_beyt_mandegar
فرقی نمیکند چه برایم نوشته دوست
گیرم که ناسزاست ولی دستخط اوست
آیینهوار خیره به تنهایی توام
آری! سکوت سادهترین راه گفتوگوست
این درس را ز عشق تو آموختم که گاه
راه وصال دست کشیدن ز جستوجوست
هرکس به قدر وسع خریدار یوسف است
سرمایهی شکستهدلان چیست؟ آرزوست
بیچاره ما که گرچه عزیزیم نزد خلق
چیزی که پیش دوست نداریم آبروست
#فاضل_نظری
از کتاب اکنون
@shah_beyt_mandegar
چه بارها كه گفتهام به قاب عكس كهنهات
دل مرا شكستهاي، ببين ! گناه كردهاي
ولي تو باز بيصدا، درون قاب عكس خود
فقط سكوت كردهاي فقط نگاه كردهاي
#عبدالجبار_كاكايي
@shah_beyt_mandegar
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
اشکم که دلی داشت گره بر سر مژگان
درکوی تو از دیده جدا شد، چه بجا شد
#بیدل
@shah_beyt_mandegar
خدا یکی و محبت یکی و یار یکی
دو دل مباش که بی ارج و اعتبار شوی
#مرتضی_قلی_خان_شاملو
@shah_beyt_mandegar
با غیر رسیدی و ز غیرت جگرم سوخت
صدبار ز نا آمدنت بیشترم سوخت
#شبلی_ترکی
@shah_beyt_mandegar
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
دلم آشفتهٔ آن مايهٔ نازست هنوز
مرغ پر سوخته در پنجهٔ بازست هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد
دل به جان آمد و او بر سر نازست هنوز
گرچه بيگانه ز خود گشتم و ديوانه ز عشق
يار عاشق كش و بيگانه نواز است هنوز
خاک گرديدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نياز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد مىدهدم چشم پر آب
دل سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ز دلم حسرت روى تو نرفت
در اين خانه به اميد تو بازست هنوز
اين چه سوداست عمادا كه تو در سر دارى
وين چه سوزيست كه در پرده سازست هنوز
#عماد_خراسانی
@shah_beyt_mandegar
✨
تویی که روشنیِ چشم هایِ تارِ منی
بمان که بی تو من از هر شبی سیاه ترم
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
🍂
اگر چه رنج، چو میخی در استخوانم رفت
گذشت آینه وار این دل از هر آنچه گذشت
شکسته بود دلم پیش از این هزاران بار
شکسته تر نتوان کرد آنچه را که شکست...
{ #معصومه_صابر }
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
اگر ایتا دارید
اینجا هم همراهمان باشید ♥️
https://eitaa.com/rainandpoem
ز عقل اندیشهها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل ..
#سعدی
@shah_beyt_mandegar