غلامِ دولتِ آنم
که پایبندِ یکیست
به جانبی متعلّق شد،
از هـــزار بِرَست...
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
من ز درد تو ننالم بر دل
شکوهی دوست به دشمن نکنم
#حسنعلیمیرزاشکسته
@shah_beyt_mandegar
ما آنچه خواندهایم فراموش کردهایم
الا حدیث دوست که تکرار میکنیم
#منصور_ثانی
@shah_beyt_mandegar
گر توانی که بجـــویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجــــویی و نیابی بازم
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
ندارد گر چه راه کعبهی مقصود پایانی
کند هر کس سفر در خویشتن منزل تواند شد
#عالیجنابصائب
@shah_beyt_mandegar
خدایا، وحشت تنهاییام کُشت
کسی با قصهی من آشنا نیست
در این عالم ندارم همزبانی
به صد اندوه مینالم، روا نیست
شبم طی شد کسی بر در نکوبید
به بالینم چراغی کس نیفروخت
نیامد ماهتابم بر لب بام
دلم از این همه بیگانگی سوخت
به روی من نمیخندد امیدم
شراب زندگی در ساغرم نیست
نه شعرم میدهد تسکین به حالم
که غیر از اشک غم در دفترم نیست
بیا ای مرگ، جانم بر لب آمد
بیا در کلبهام شوری برانگیز
بیا، شمعی به بالینم بیاویز
بیا، شعری به تابوتم بیاویز
دلم در سینه کوبد سر به دیوار
که: این مرگ است و بر در میزند مُشت
بیا ای همزبان جاودانی
که امشب وحشت تنهاییام کُشت
#فریدون_مشیری
@shah_beyt_mandegar
ز خوبی آب پاکی ریختم بر دست بدخواهان
دلی در آتش افکندم،سیاووشی برآوردم
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
درسته ديوونه بود
ولى ديوونهی خوبى بود؛
لج مىكرد ولى لجتو درنمياورد.
يه جورى مراقب دلت بود
كه از اقيانوسْ يه قطرهشم جا به جا نشه!
#يگانه_خالقى
@shah_beyt_mandegar
آن که از سنبلِ او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
از سر کُشتهی خود میگذرد همچون باد
چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد
ماهِ خورشید نمایش ز پس پردهی زلف
آفتابیست که در پیش سحابی دارد
چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک
تا سهی سروِ تو را تازه بهآبی دارد
غمزهی شوخِ تو خونم به خطا میریزد
فرصتش باد که خوش فکرِ صوابی دارد
آبِ حیوان اگر این است که دارد لبِ دوست
روشناست این که خضَر بهره سرابی دارد
چشمِ مخمورِ تو دارد ز دلم قصدِ جگر
تُرکِ مست است مگر میلِ کبابی دارد
جان بیمار مرا نیست ز تو رویِ سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کی کند سوی دلِ خستهی حافظ نظری
چشمِ مستش که به هر گوشه خرابی دارد
#حافظ_شیرازی
#غزلیات
حافظ به سعی سایه
@shah_beyt_mandegar
تا قیامت در کفِ خاکی که نقش پای اوست
دل تَپَد، آیینه بالَد، گُل دمَد، جان بشکفد
#بیدل_دهلوی
@shah_beyt_mandegar
بی غمِ عشقِ تو صد حیف ز عمری که گذشت
بیش ازین کاش گرفتارِ غمت می بودم
#هلالیجغتای
@shah_beyt_mandegar
ز هجران دیدهام حالي که کافر از اجل بیند
خدا کوتاه سازد عمر ایام جدائی را...
#حزین_لاهیجی
@shah_beyt_mandegar
انتــظارش به کـناری و غــروبـــش به کـنار...
جمعه در جمعه که گویند، همین است رفیق!
#الف_مهاجر
@shah_beyt_mandegar
به قهر خاص اگر خونریزیم خوشتر که هر ساعت
به لطف عامسازی سرخرو در سلک اغیارم
#محتشمکاشانی
@shah_beyt_mandegar
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
وگرنه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سستپیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
مانع ریزش این گریه نمیدانم چیست
که جگر بر مژه میآید و بر میگردد
#طالب_آملی
@shah_beyt_mandegar
ای به مهرت دل خراب آباد
وز غمت جان مستمندان شاد
طاق ابروت قبلهی خسرو
چشم جادوت فتنهی فرهاد
لب لعل تو کامبخش حیات
سر زلفت گرهگشای مراد
هر که شاگردی غم تو نکرد
کی شود درس عشق را استاد
ما به ترک مراد خود گفتیم
در ره دوست هرچه باداباد
دوش سرمست درگذر بودم
بر در مسجدم گذار افتاد
مقرئی ذکر قامتش میگفت
هر کس آنجا رسید خوش بستاد
از پی آن جماعت افتادم
تا ببینم که چیستشان اوراد
ناگه از پیش امام روحانی
رفت بر منبر این ندا در داد
که سراسر جهان و هرچه در اوست
عکس یک پرتوی است از رخ دوست
#شاه_نعمتالله_ولی
@shah_beyt_mandegar
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
ما نوشتيم و گريستيم
ما خنده كنان به رقص بر خاستيم
ما نعره زنان از سر جان گذشتيم ...
كسي را پروای ما نبود.
در دور دست مردی را به دار آويختند :
كسی به تماشا سر برنداشت
ما نشستيم و گريستيم
ما با فريادی
از قالب خود بر آمديم
#احمد_شاملو
@shah_beyt_mandegar
دل به مردن گشت راضی در غمآبادِ جهان
تا به کی با غم توان دست و گریبان زیستن؟
...
با خرد گفتم که مشکلتر ز مردن چیست؟ گفت
صحبتِ جمعی که نتوان همچو ایشان زیستن
#طغرا_مشهدی
#در_مشقت
@shah_beyt_mandegar
من صبورم اما،
به خدا دستِ خودم نیست اگر میرنجم...
یا اگر شادی زیبای تو را
به غمِ غربتِ چشمانِ خودم میبندم...
من صبورم اما،
چه قدَر با همهی عاشقیام محزونم !
و به یاد همهی خاطرههای گلِ سرخ،
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم !
من صبورم اما،
بیدلیل از قفس كهنهی شب میترسم...
بیدلیل از همهی تیرگی رنگِ غروب...
و چراغی كه تو را از شبِ متروکِ دلم دور كند...
من صبورم اما،
آه، این بغض گران
صبر چه میداند چیست...؟!
#حمید_مصدق
@shah_beyt_mandegar
در سمت توام
دلم باران، دستم باران
دهانم باران، چشمم باران
روزم را با بندگی تو پا گشا میکنم ...
هر اذانی که میوزد
پنجرهها باز میشوند
یاد تو کوران میکند ...
هر اسم تو را که صدا میزنم
ماه در دهانم هزار تکه میشود ...
کاش من همه بودم
کاش من همه بودم
با همه دهانها تو را صدا میزدم ...
کفشهای ماه را به پا کردهام
دوباره عازم توام ...
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خندهای کند از شادی من است
زندگی با توست
زندگی همین حالاست...
زندگی همین حالاست...
#محمد_صالح_علاء
@shah_beyt_mandegar
كسى كه مى ماند
پيامبر است
به او ايمان بياوريد
ماندن !
كم معجزه اى نيست در عصر ما..
#مهدى_شاه_محمدی
@shah_beyt_mandegar
آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بی دل و بی خودت کنم در دل و جان نشانمت
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
هيچ مى گويى اسيرى داشتم حالش چه شد!؟
خستهى من نيم جانى داشت احوالش چه شد!؟
هيچ مى پرسى كه مرغى كز ديارى گاه گاه
مى رسيد و نامه اى مى بود بر بالش چه شد!؟
هيچ كِلکِ فكر مىرانى بر اين كآن خسته را
جانِ نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد!؟
در ضميرت هيچ مى گردد كه پار افتاده اى
مرغ روحش گرد من مى گشت، امسالش چه شد!؟
پيش چشمت هيچ مى گردد كه در دشتِ خيال
آهوى من بود مجنونى به دنبالش، چه شد!؟
پيش دستت چاكرى استاده بُد آخر ببين
مرگ افكندش ز پا، غم كرد پامالش، چه شد!
مُلکِ عيشِ " محتشم" يارب! چرا شد سرنگون؟
گشت بختش واژگون، برگشت اقبالش، چه شد!؟
#محتشم_كاشانى
@shah_beyt_mandegar
به دور افكندهام
غمها و شادیهای كوچک را؛
تویی رمز بزرگ انتخاب من،
سلام ای عشق!
حقیقت با تو از
آرایه و پیرایه عریان شد
سلام ای راستین بینقاب من،
سلام ای عشق ...
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
هر کس که به جان دسترسی داشته باشد
باید که به دل مهر کسی داشته باشد
زان بر سر بیمار غمش پا نگذارد
ترسد که مبادا نفسی داشته باشد
دل نالهکنان رفت پی محمل دلدار
کاین قافله باید جرسی داشته باشد
گر یاد گلستان نکند هیچ عجب نیست
مرغی که به تنها قفسی داشته باشد
از الفت بیگانه بیندیش که حیف است
دامان تو هر بوالهوسی داشته باشد
در پرده قدح نوش فروغی که مبادا
سنگی به کمینت عسسی داشته باشد
#فروغی_بسطامی
@shah_beyt_mandegar
هر تار ز مژگانش تیری دگر اندازد
در جان شکند پیکان چون در جگر اندازد
کافر که رخش بیند با معجزهٔ لعلش
تسبیح در آویزد، زنار دراندازد
دلها به خروش آید چون زلف برافشاند
جانها به سجود آید چون پرده براندازد
در عرضگه عشقش فتنه سپه انگیزد
در رزمگه زلفش گردون سپر اندازد
شکرانهٔ آن روزی کاید به شکار دل
من زر و سراندازم گر کس شکر اندازد
از روی کله داری بر فرق سراندازان
از سنگدلی هر دم سنگی دگر اندازد
هان ای دل خاقانی جانبازتری هر دم
در عشق چنین باید آن کس که سراندازد
این تحفهٔ طبعی را بطراز و به دریا ده
باشد که به خوارزمش دریا به در اندازد
تا تازه کند نامش در بارگه شاهی
کافلاک به نام او طرز دگر اندازد
#خاقانی
@shah_beyt_mandegar
به وعدههای تو
امیدوارم، اما حیف
که عمر نوح ندارم...
که آدمی فانیست
#حسین_دهلوی
@shah_beyt_mandegar