مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت
که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
چون سنگها صدای مرا گوش میکنی
سنگی و ناشنیده فراموش میکنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربههای وسوسه مغشوش میکنی
دست مرا که ساقهٔ سبز نوازش است
با برگهای مرده همآغوش میکنی
گمراهتر ز روح شرابی و دیده را
در شعله مینشانی و مدهوش میکنی
ای ماهی طلائی مرداب خون من
خوش باد مستیت، که مرا نوش میکنی
تو درهٔ بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایهها، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیهپوش میکنی؟
#فروغ_فرخزاد
@shah_beyt_mandegar
.
زنجیر کُن! که قفل بکوبیم بر درش!
دیوانهخانهایست، "وطن" نامِ دیگرش!
اینشهر را غبارِ دروغ آنچنان گرفت،
کَز دیده رفت فرقِ مسلمان و کافرش!
دی شیخ راستگفت که: تنها خدا یکیست...
چندان دروغگفت که سختاست باورش!
هانایپدر! نهالِ جوانت درختشد...
حالی تبر بیار که زهر است نوبرش!
سهرابگونه دستکُشِ یکدگر شدیم،
من از تو شرم کرده و سیمرغ از پَرَش!
ما آزمودهایم بزرگانِ شهر را،
از مِهترش پناه میاور به کِهترش!
هرکس که مُرد خاک بر او خوش! نجاتیافت...
وآنکس که زندهاست بگو خاک بر سرش!
#حسین_جنتی
@shah_beyt_mandegar
با صباحت نتوان کرد ملاحت را جمع
این نمک را ز نمکدان دگر دارد صبح
#عالیجنابصائب
@shah_beyt_mandegar
چه خواهد کرد با ما عشق؟
پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیدهتر کردی معما را
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
قلب منی،
چه جوری یه روز ازت جداشم؟
عشق منی،
نمیشه دوسِت نداشته باشم؟
@shah_beyt_mandegar
ای طره و چهر تو یکی نار و یکی مار
بینار تو در نارم و بیمار تو بیمار
بینار تو یارست مرا ناله و اندوه
بیمار توکارست مرا مویه و تیمار
جز من که به نار تو و مار تو گریزم
دیارگریزند هم از مار و هم از نار
نبود عجب ار رام شود مار تو بر من
زیراکه شود رام چو مقلوب شود مار
بیزار ز آزار شود مردم عالم
من مینشوم هیچ ز آزار تو بیزار
ای خال سیاه تو درون خط مشکین
چون نقطهیی از مشک میان خط پرگار
روی تو به موی تو چو در غالیه سوسن
موی تو به روی تو چو بر آینه زنگار
در هالهٔ خط لالهٔ تو تا شده پنهان
بر لالهٔ من ژالهٔ اشکست پدیدار
زین ژاله مرا لاله دمیدست ز چهره
زین هاله مرا ژاله چکیدست به رخسار
خون خوردنم از جور تو چون جور تو آسان
جانبردنم از عشق تو چون عشق تو دشوار
ازکاهش هجر تو توانم شده اندک
از خواهش وصل تو غمانم شده بسیار
در چهرهٔ تو خال تو ای غارتکشمیر
بر قامت تو زلف تو ای آفت فرخار
چون زنگیکی ساخته در خلد نشیمن
چون هندوکی آمده از سرو نگونسار
با شاخگل آمیختهیی عنبر سارا
بر برگ سمن ریختهیی نافهٔ تاتار
دوشینهکه در محفل اغیار نشستی
با ثابت و سیار مرا بود سر و کار
رشکم همه بر شادی اغیار تو ثابت
اشکم همه ازدوری رخسار تو سیار
از روز من و بخت من ای دوست چه پرسی
بی روی تو و موی تو این تیره شد آن تار
در مرحلهٔ مهر تو چون خاک شدم پست
در بادیهٔ عشق تو چون خار شدم خوار
چهرم همه زرخیز و سرشکم همه درریز
وین زر و گهر را نبود نزد تو مقدار
زر را نکند جز تو کسی خاکصفت پست
دُر را نکند جز تو کسی خارصفت خوار
#قاآنی
@shah_beyt_mandegar
و عشق، هر کسی را به خود راه ندهد
و به همه جایی مأوا نکند
و به هر دیده، روی نَنَماید
و اگر وقتی، نشانِ کسی یابد که مُستَحَقِ آن سعادت بوَد؛
حُزن را که وکیلِ دَر است بفرستد
تا خانه پاک کند و کسی را در خانه نگذارد
و از آمدنِ سلیمان عشق،خبر کند!
#شهاب_الدین_سهروردی
@shah_beyt_mandegar
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
دل به امید روی او همدم جان نمیشود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
بی عشق هیچ فلسفه ای در میان نبود
احساس در,الهه ناز بنان نبود
دیشب دوباره از تو چه پنهان دلم گرفت
با این که پای هیچ کسی در میان نبود
#امید_صباغنو
@shah_beyt_mandegar
سالک راه عدم را رهبری در کار نیست
من ز خاکم،یک قدم راهست تا منزل مرا
#معلومتبریزی
@shah_beyt_mandegar
در گوشه ای از ذهنت
به انتظارِ خود نشستم،
نیامدم، نیامدم، نیامدم...
#جمال_ثریا
@shah_beyt_mandegar
در من کوچه ای است
که با تو در آن نگشته ام
سفری است
که با تو هنوز نرفته ام
روزها و شب هایی است
که با تو به سر نکرده ام
و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفتهام
#افشین_یداللهی
@shah_beyt_mandegar
دوستم داشته باش!
جوری که دیگر
آرزویی در دلم باقی نماند...
@shah_beyt_mandegar
#حمید_رها
زاریِ ما در غمِ دل دید و شادیمرگ شد
مردنِ دشمن ز تأثیرِ دعایِ ما مسنج
#غالب_دهلوی
#در_غم
@shah_beyt_mandegar
تاریک شد از مهر دل افروزم روز
شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
___
#منوچهری_دامغانی
@shah_beyt_mandegar
آدمی شکل نداشت!یعنی اینشکلی نبود از اول!
باران بود
آفتاب بود
موسیقی ِ دهان ِ پرنده ها بود...
آدمیزاد این شکلی نبود از اول!
می خندید می شد دشت ِ گل های بنفش
اشک میریخت می شد موسیقی باران و پنجره
رویا که می بافت می شد خواب ِ فرشته ها
نفس که می کشید زمین را تازه میکرد...
یهو غَّره شد به خودش آدمیزاد!
خیال بَرَش داشت!
نشست و قالبی برای خودش ساخت!
نشست توی قالبی که زیبا بود اما "زیبا" نبود!
قالب چسبید به تنش
شد جزیی از آدمیزاد...
و گیر افتاد آدمی در زندانی که خودش برای خودش ساخت
و از آن روز دیگر
باران و آفتاب و موسیقی ِ دهان پرنده ها خالی از آدمیزادند
با این حال آدمی دلتنگ بود
با این حال آدمی دلتنگ است
دلتنگ ِ شکلی که نداشت...
دلتنگ ِ زیبایی اش
و سالهاست آدمیزاد دلتنگ ِ خویشتن است.
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت
تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت
گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی
سخن تلخ نباشد چو برآید به دهانت
نه من انگشت نمایم به هواداری رویت
که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت
در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم
که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت
سرو را قامت خوبست و قمر را رخ زیبا
تو نه آنی و نه اینی که هم اینست و هم آنت
ای رقیب ار نگشایی در دلبند به رویم
این قدر بازنمایی که دعا گفت فلانت
من همه عمر بر آنم که دعاگوی تو باشم
گر تو باشی که نباشم تن من برخی جانت
سعدیا چاره ثباتست و مدارا و تحمل
من که محتاج تو باشم ببرم بار گرانت
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
چشم آهو چه مگر گفت به سرپنجه ی شیر
که شد از صید پشیمان و سرافکند به زیر...
اگر از یاد تو جانم نهراسید ببخش!
زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر...
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
کجا گریز کنم؟ از تو هر طرف که گریزم
خیال زلف توام موکشان به سوی تو آرَد
#امیرخسرو_دهلوی
@shah_beyt_mandegar
شک دارم به ترانهای که زندانی و زندانبان
همزمان
زمزمه میکنند!
#حسین_پناهی
@shah_beyt_mandegar
صدای باروون🌧
#مصطفی_راغب
چیزی نگو
همه چی رو میشنوم از جفت ِ چشات
چیزی نپرس
دو سه روزه بد گره زدی بغضمو به صدات...
@shah_beyt_mandegar
بعد من فكر خودت باش
غصه رسم روزگاره
ما چه باشيم چه نباشيم
زندگى ادامه داره..
@shah_beyt_mandegar
هر شب کواکب کم کنند، از روزی ما پارهای
هر روز گردد تنگتر، سوراخ این غربالها
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
🔷شکایت سگ🔷
دم ظهر، وقت نماز زوال
سگی زخمی و لاغر و خسته حال
به مسجد رسید و کنار درش
نشست از سر اضطرار و ملال
قضارا یکی از بزرگان شهر
می آمد بدان سو به فرّ و جلال
برای نماز و به دنبال او
مریدان پی کسب عنوان و مال
یکی گشت ناگه دوان از پی اش
چو مردان جنگی به قصد قتال
به ناگاه سگ را به سنگی نواخت
به دشنام و نفرین از این احتمال
که از پوزه ی سگ مبادا نجس
شود دامن مرد نیکوخصال
دگر مردمان نیز دنبال او
به سگ حمله ور از جنوب و شمال
سگ بینوا ناله ای کرد و رفت
از آن در ولی در نگاهش سؤال:
مگر من چه کردم که ناگه شدند
به من حمله ور با چنین قیل و قال؟
نه از بانگ من گوشی آزرده شد
نه بر دوش آن جمع بودم وبال
نه نانی بریدم به عمرم ز خلق
نه حقی شد از من ز کس پایمال
اگر لقمه نانی به من داد کس
نبردم ز خاطر به ماه و به سال
نگهبانی از گله ها کرده ام
که نقصان نیابد ز گرگ و شغال
خود آگاهم از حرمت سجده گاه
که بر در نشستم نه جای رجال
اگر بر در مسجدم راه نیست
نجس تر ز من از چه یابد مجال؟
چرا در نبندند بر مکر و جور؟
چرا ره نگیرند بر ابتذال؟
سگان، رانده از در، ولیکن به صدر
چه گرگان و شیران، به کوپال و یال
چه بسیار روباه آدم نما
چه بسیار ماران خوش خط ّو خال
از این مردمان کارها سر زند
که هرگز نگنجد مرا در خیال
نشان ده اگر در صفا چون منند
یکی از همینان برای مثال
ریا و تظاهر کجا کرده ام؟
چه کس دیده از من، دغل تا به حال؟
من و ناسپاسی؟ گمانی بعید
من و بی وفایی؟ خیالی محال
به محشر، بشر خود گواهی دهد
نجس،بيشتر بوده ام يا زلال؟
قضاوت کند بین اینان و من
خداوند بخشنده ی لایزال...
#افشین_علا
@shah_beyt_mandegar
گفتی مرا به خنده
خوش باد روزگارت!
کس بیتو خوش نباشد،رو قصهٔ دگر کن...🚶
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
گل های خشک تو گلدون
خبر از درد میده
خبر از جدایی و زندگی سرد میده
وقتی با شوق فراوون
به خونه رو می آرم...
🎤 #معین
🎧 خونه
@shah_beyt_mandegar
ای باد صبح بین که کجا میفرستمت
نزدیک آفتاب وفا میفرستمت
تو پرتو صفائی از آن، بارگاه انس
هم سوی بارگاه صفا میفرستمت
#خاقانی
سلام صبح زیباتون بخیر و رنگی
امروزتون پر از شادی و قشنگی🌹
@shah_beyt_mandegar