قومی که ره به منزل خوبان همی برند
اقبال مایهایست که ایشان همی برند
جان میبرند تحفه به نزدیک یار خویش
خرما به بصره زیره به کرمان همی برند
جان را در آن دیار چه قیمت بود ولی
سهل است چون به پیش کریمان همی برند
دل برگرفتهاند ازین خاکدان چو خضر
تا ره به سوی چشمهی حیوان همی برند
خود را نگاهدار ز دیوان راهزن
کانگشتری ز دست سلیمان همی برند
مغرور علم و طاعت و تقوی مشو
کانجا ازین متاع فراوان همی برند
چوگان و دست و پنجه مردان بهانهایست
این گوی را به بخت ز میدان همی برند
هان ای همام بنده مردان عشق شو
کایشان رهی به مجلس سلطان همی برند
#همام_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
مگر دریچهٔ نوری تو یا نتیجهٔ حوری
که فرق تا به قدم غرق در لطافت و نوری
#قاآنی
@shah_beyt_mandegar
نه باغ و نه بستان، نه چمن میخواهم
نه سرو و نه گل، نه یاسمن میخواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی که در آن
من باشم و آن کسی که من میخواهم
#ابوسعید_ابوالخیر
@shah_beyt_mandegar
دلم تنگ میشود گاهی،
برای يک «دوستت دارم» ساده
دو فنجان قهوه ی داغ
« سه روز تعطيلی در زمستان »
چهار خندهی بلند
و پنج انگشت دوست داشتنی!
#مصطفی_مستور
@shah_beyt_mandegar
کینههایم را فراموش کردهام
عشقهایم را
دشمنانم را بخشودهام
دوست تازهای برنمیگزینم...
#عباس_کیارستمی
@shah_beyt_mandegar
چنین که از همه سو دام راه میبینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست...
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
دوباره ماه صیام و صلوه هم رد شد
دوباره فرصتِ اخذ برات هم رد شد
چگونه جا شده در من تمام بتکدهها؟!
بت درون من از هر منات هم رد شد
رسیده بود زمان نجات دل اما
به غفلت از سرِ راه نجات هم رد شد
نیاز نیست به سیلی برای بردن من
که جوی آبی از این بیثبات هم رد شد
دل عطش زدهی من به شوق خوردن آب
به چاه افتاد و از قنات هم رد شد
شبیه مورچهای در عسل چنان با حرص
به شهد زد، حتی از حیات هم رد شد
چنان نحیف شدم سوختم در آتش اشک
چو آن نخی که ز جان نبات هم رد شد
کسی نبود بگیرد به دست؛ دست مرا
و مشکلات من از التفات هم رد شد
و قطرهقطرهی اشک ندامتم کمکم
به پای دجله رسید از فرات هم رد شد
شبیه قارهی دوری شدم که دریایش
به صخرهها سر زد از فلات هم رد شد
قرار بود چه بنویسم از فراق مگر؟!
که خونِ خامهی من از دوات هم رد شد
جهاد و حج به کناری که کار اعمال از
نماز و روزه و خمس و زکات هم رد شد
چه لیلهالقدری بود آه من آنشب
به آسمان رفت از کائنات هم رد شد
نکرده توبه گناه مرا ندیده گرفت
اگر چه ماه صیام و صلوه هم رد شد
#فرهاد_مرادی
مسکین_کرمانشاهی
"فرهاد" کرمانشاهی
@Shah_beyt_mandegar ☘
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار
خوش میکند حکایت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار
در گردشند بر حسب اختیار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نیم شرمسار دوست
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
دل ما را نَبُود بر ورقِ استعداد
جز دو مصرع که یکی ناله و دیگر آه است
#ناظم_هروی
@shah_beyt_mandegar
تیرش تمام سینهپسند است و دلنشین
این غمزه دستپرور طرز نگاه کیست؟
#قدسی_مشهدی
@shah_beyt_mandegar
ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست
بر گرد بندهوار به گرد مقام دوست
گرد سرای دوست طوافی کن و ببین
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست
خواهی که کاروان سلامت بود ترا
همراه خویش کن به سوی ما سلام دوست
بر دانههای گوهر او عاشقی مباز
تا همچو من نژند نمانی به دام دوست
با خود بیار خاک سر کوی او به من
تا بر سرش نهم به عزیزی چو نام دوست
بینا مباد چشم من ار سوی چشم من
بهتر ز توتیا نبود گرد گام دوست
از مال و جان و دین مرا ار کام جوید او
بی کام بادم ار کنم آن جز به کام دوست
#سنایی
@shah_beyt_mandegar
ای روزهای خوب که در راهید
ای جادههای گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه
از پشت لحظهها به درآیید.
ای روز آفتابی
ای مثل چشمهای خدا، آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز، آمدنت روشن
این روزها که میگذرد
هر روز در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو که آیا
من نیز در روزگار آمدنت هستم؟
#قیصر_امینپور
@shah_beyt_mandegar
اگرچه دور و بر من پر است از آدم
ولی کنار کسی نیستم، به غیر از تو
به پای درددل هیچکس نمیمانم
که غمگسار کسی نیستم به غیر از تو
#اصغر_عظیمی_مهر
@shah_beyt_mandegar
به لاله زار و گلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگهای زرد اینجاست
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
به هر نوعی که میخواهد دلت، بشکن دلِ ما را!
که از مستان نمی گیرند خونِ جام و مینا را...
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
ای دوست،
درازنای شب اندوهان را از من بپرس
که در کوچه عاشقان تا سحرگاه،
رقصیدهام!
و طول راه جدایی را
از شیون عبث گامهای من
بر سنگفرش حوصلهی راه
که همپای بادها در شهر و کوه و دشت
به دنبال بوی تو
گردیدهام
و ساعت خود را
با کهنه ساعت متروک برج شهر،
میزان نمودهام!
ای نازنین
اندوه اگر که پنجه به قلبت زد،
تاری ز موی سپیدم
در عود سوز بیفکن
تا عشق را بر آستانه درگاه بنگری!
#نصرت_رحمانی
@shah_beyt_mandegar
سرت گرم است و جای خالی من را نمیبینی
نمی آید به چشم هیچ کس افتادن مویی...
#حسین_زحمتکش
@shah_beyt_nandegar
گفتند عاشق که شدی؟! گریه ام گرفت
می خواستم بخندم و حاشا کنم نشد...
#سجاد_سامانی
@shah_beyt_mandegar
دریغا! ای شنوندۀ این کلمات که خلق پنداشتهاند که انعام و محبت او با خلق از برای خلق است!
نه، از برای خلق نیست بلکه از برای خود میکند که عاشق، چون عطایی دهد به معشوقی و با وی لطفی کند، آن لطف نه به معشوق میکند که آن با عشق خود میکند.
دریغا از دست این کلمه! تو پنداری که محبت خدا با مصطفی از برای مصطفی است؟ این محبت با او از بهر خود است. از آن بزرگ نشنیدهای که گفت: خدا را
چندان از عشق خود افتاده است که پروای هیچکس ندارد، و به هیچ کس او را التفات نیست، و خلق پنداشتهاند که او عاشق ایشان است!
اگر خواهی از شیخ شبلی بشنو که وقتی در مناجات گفت: بار خدایا که را بودی؟ گفت: هیچکس را.
گفت: که رایی؟ گفت: هیچکس را.
گفت: که را خواهی؟ گفت: هیچ کس را.
او را غشی و بیهوشی پیدا آمد.
📚 از #کتاب تمهیدات| نوشتهی #عینالقضات_همدانی
@shah_beyt_mandegar
ای برده دلم به غمزه! جان نیز ببر
بردی دل و جان؛ نام و نشان نیز ببر
گر هیچ اثر بماند از من به جهان
تاخیر روا مدار؛ آن نیز ببر...
#عینالقضات_همدانی
@shah_beyt_mandegar
غمت چندانکه با ما سازگار است
تو صد چندان به ما ناسازگاری
دمار از روزگار غم بر آرم
اگر افتد بدستم روزگاری
#آرتیمانی
@shah_beyt_mandegar
بیا که گر به گریبان جان رسد دستم
ز شوق پاره کنم، تا به پیرهن چه رسد
#سعدی
کلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی، انتشارات هرمس
@shah_beyt_mandegar
گوش جهان بسته و فریادمان
داخل چاهیست که تاریخ کَند
در دلمان ریشهی امّید بود
دست کسی آمد و از بیخ کَند
#فاطمه_اختصاری
@shah_beyt_mandegar
تازه میدارم بهآب دیدهٔ خود باغ خویش
من گلِ داغم، چه حاجت شبنم دیگر مرا
#طالب_آملی
@shah_beyt_mandegar