چنین که از همه سو دام راه میبینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست...
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
دوباره ماه صیام و صلوه هم رد شد
دوباره فرصتِ اخذ برات هم رد شد
چگونه جا شده در من تمام بتکدهها؟!
بت درون من از هر منات هم رد شد
رسیده بود زمان نجات دل اما
به غفلت از سرِ راه نجات هم رد شد
نیاز نیست به سیلی برای بردن من
که جوی آبی از این بیثبات هم رد شد
دل عطش زدهی من به شوق خوردن آب
به چاه افتاد و از قنات هم رد شد
شبیه مورچهای در عسل چنان با حرص
به شهد زد، حتی از حیات هم رد شد
چنان نحیف شدم سوختم در آتش اشک
چو آن نخی که ز جان نبات هم رد شد
کسی نبود بگیرد به دست؛ دست مرا
و مشکلات من از التفات هم رد شد
و قطرهقطرهی اشک ندامتم کمکم
به پای دجله رسید از فرات هم رد شد
شبیه قارهی دوری شدم که دریایش
به صخرهها سر زد از فلات هم رد شد
قرار بود چه بنویسم از فراق مگر؟!
که خونِ خامهی من از دوات هم رد شد
جهاد و حج به کناری که کار اعمال از
نماز و روزه و خمس و زکات هم رد شد
چه لیلهالقدری بود آه من آنشب
به آسمان رفت از کائنات هم رد شد
نکرده توبه گناه مرا ندیده گرفت
اگر چه ماه صیام و صلوه هم رد شد
#فرهاد_مرادی
مسکین_کرمانشاهی
"فرهاد" کرمانشاهی
@Shah_beyt_mandegar ☘
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار
خوش میکند حکایت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار
در گردشند بر حسب اختیار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نیم شرمسار دوست
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
دل ما را نَبُود بر ورقِ استعداد
جز دو مصرع که یکی ناله و دیگر آه است
#ناظم_هروی
@shah_beyt_mandegar
تیرش تمام سینهپسند است و دلنشین
این غمزه دستپرور طرز نگاه کیست؟
#قدسی_مشهدی
@shah_beyt_mandegar
ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست
بر گرد بندهوار به گرد مقام دوست
گرد سرای دوست طوافی کن و ببین
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست
خواهی که کاروان سلامت بود ترا
همراه خویش کن به سوی ما سلام دوست
بر دانههای گوهر او عاشقی مباز
تا همچو من نژند نمانی به دام دوست
با خود بیار خاک سر کوی او به من
تا بر سرش نهم به عزیزی چو نام دوست
بینا مباد چشم من ار سوی چشم من
بهتر ز توتیا نبود گرد گام دوست
از مال و جان و دین مرا ار کام جوید او
بی کام بادم ار کنم آن جز به کام دوست
#سنایی
@shah_beyt_mandegar
ای روزهای خوب که در راهید
ای جادههای گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه
از پشت لحظهها به درآیید.
ای روز آفتابی
ای مثل چشمهای خدا، آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز، آمدنت روشن
این روزها که میگذرد
هر روز در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو که آیا
من نیز در روزگار آمدنت هستم؟
#قیصر_امینپور
@shah_beyt_mandegar
اگرچه دور و بر من پر است از آدم
ولی کنار کسی نیستم، به غیر از تو
به پای درددل هیچکس نمیمانم
که غمگسار کسی نیستم به غیر از تو
#اصغر_عظیمی_مهر
@shah_beyt_mandegar
به لاله زار و گلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
توئی در ملک جان،
جان و چه جانی؟ جان مهرویان
تو سروی و قدت محشر،
چه محشر؟ محشر دوران
جمالت مجمع ما شد،
چه مجمع؟ مجمع خوبان
چه خوبی؟ خوبی یوسف،
چه یوسف؟ یوسف کنعان
بود چشمت یکی جادو،
چه جادو؟ جادوی کافر
چه کافر؟ کافر رهزن،
چه رهزن؟ رهزن ایمان
دهان تو بود غنچه،
چه غنچه؟ غنچهٔ دلکش
چه دلکش؟ دلکش و خرّم،
چه خرّم؟ خرّم و خندان
چه جانسوز است بر آتش،
چه آتش؟ آتش محنت
چه محنت؟ محنت دوری،
چه دوری؟ دوری جانان
سر کویت بود کعبه،
چه کعبه؟ کعبهٔ مردم
چه مردم؟ مردم دیده،
چه دیده؟ دیدهٔ گریان..
#شاطرعباس_صبوحى
@shah_beyt_mandegar
نه عقرب است و نه مار این سپهرِ پیچاپیچ
ولیک سیر نمیگردد از گزیدن ما...
#طالب_آملی
@shah_beyt_mandegar
هزار شب به سحر آمد و سحر شد شام
ولی شبی که تو رفتی، سحر نگشته هنوز
#یغما_نیشابوری
@shah_beyt_mandegar
به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!
به خنده گفت که در انتقام، مختار است
#مهدی_فرجی
@shah_beyt_mandegar
دریغا! ای شنوندۀ این کلمات که خلق پنداشتهاند که انعام و محبت او با خلق از برای خلق است!
نه، از برای خلق نیست بلکه از برای خود میکند که عاشق، چون عطایی دهد به معشوقی و با وی لطفی کند، آن لطف نه به معشوق میکند که آن با عشق خود میکند.
دریغا از دست این کلمه! تو پنداری که محبت خدا با مصطفی از برای مصطفی است؟ این محبت با او از بهر خود است. از آن بزرگ نشنیدهای که گفت: خدا را
چندان از عشق خود افتاده است که پروای هیچکس ندارد، و به هیچ کس او را التفات نیست، و خلق پنداشتهاند که او عاشق ایشان است!
اگر خواهی از شیخ شبلی بشنو که وقتی در مناجات گفت: بار خدایا که را بودی؟ گفت: هیچکس را.
گفت: که رایی؟ گفت: هیچکس را.
گفت: که را خواهی؟ گفت: هیچ کس را.
او را غشی و بیهوشی پیدا آمد.
📚 از #کتاب تمهیدات| نوشتهی #عینالقضات_همدانی
@shah_beyt_mandegar
ای برده دلم به غمزه! جان نیز ببر
بردی دل و جان؛ نام و نشان نیز ببر
گر هیچ اثر بماند از من به جهان
تاخیر روا مدار؛ آن نیز ببر...
#عینالقضات_همدانی
@shah_beyt_mandegar
غمت چندانکه با ما سازگار است
تو صد چندان به ما ناسازگاری
دمار از روزگار غم بر آرم
اگر افتد بدستم روزگاری
#آرتیمانی
@shah_beyt_mandegar
بیا که گر به گریبان جان رسد دستم
ز شوق پاره کنم، تا به پیرهن چه رسد
#سعدی
کلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی، انتشارات هرمس
@shah_beyt_mandegar
گوش جهان بسته و فریادمان
داخل چاهیست که تاریخ کَند
در دلمان ریشهی امّید بود
دست کسی آمد و از بیخ کَند
#فاطمه_اختصاری
@shah_beyt_mandegar
تازه میدارم بهآب دیدهٔ خود باغ خویش
من گلِ داغم، چه حاجت شبنم دیگر مرا
#طالب_آملی
@shah_beyt_mandegar
همراه آفتاب
بيدار مىشوم
باران صبحگاهى
همبسترم زمين را
با يك پشنگ آب
از خواب بيدار کرده است
اى روح تازهى خاک
اى پاک!
اى صبح تابناک!
سلام
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
مگر دریچهٔ نوری تو یا نتیجهٔ حوری
که فرق تا به قدم غرق در لطافت و نوری
#قاآنی
@shah_beyt_mandegar
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشایی!
باتوام ای شور ای دلشورهی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام ای غم!
غم مبهم
ای نمیدانم!
هرچه هستی باش!
اما کاش ....
نه ، جز اینم آرزویی نیست؛
هرچه هستی باش!
اما باش
#قیصر_امین_پور
@shah_beyt_mandegar
نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس، برو
که مستحقِ کرامت گناهکارانند
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
بوی بهبود زِ اوضاع جهان میشنوم
ماندهام کشور من جزء جهان نیست چرا؟!
#روح_الله_احمدی
@shah_beyt_mandegar