توئی در ملک جان،
جان و چه جانی؟ جان مهرویان
تو سروی و قدت محشر،
چه محشر؟ محشر دوران
جمالت مجمع ما شد،
چه مجمع؟ مجمع خوبان
چه خوبی؟ خوبی یوسف،
چه یوسف؟ یوسف کنعان
بود چشمت یکی جادو،
چه جادو؟ جادوی کافر
چه کافر؟ کافر رهزن،
چه رهزن؟ رهزن ایمان
دهان تو بود غنچه،
چه غنچه؟ غنچهٔ دلکش
چه دلکش؟ دلکش و خرّم،
چه خرّم؟ خرّم و خندان
چه جانسوز است بر آتش،
چه آتش؟ آتش محنت
چه محنت؟ محنت دوری،
چه دوری؟ دوری جانان
سر کویت بود کعبه،
چه کعبه؟ کعبهٔ مردم
چه مردم؟ مردم دیده،
چه دیده؟ دیدهٔ گریان..
#شاطرعباس_صبوحى
@shah_beyt_mandegar
نه عقرب است و نه مار این سپهرِ پیچاپیچ
ولیک سیر نمیگردد از گزیدن ما...
#طالب_آملی
@shah_beyt_mandegar
هزار شب به سحر آمد و سحر شد شام
ولی شبی که تو رفتی، سحر نگشته هنوز
#یغما_نیشابوری
@shah_beyt_mandegar
به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!
به خنده گفت که در انتقام، مختار است
#مهدی_فرجی
@shah_beyt_mandegar
داغ تو را از همه داراترم ،
درد تو را از همه درویشتر ...
هیچ نریزد بجز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر ...
#قیصر_امین_پور
@shah_beyt_mandegar
مرا تو مردمِ چشمی چه غم که غایبی از من
حضورِ عین چه حاجت بوَد که عینِ حضوری
#قاآنی
@shah_beyt_mandegar
بهار نیست،زمستان پس از زمستان است
که خود به هم زده تقویم من،توالی را
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
صبحدم
قاصدی از مردم شهر سویِ تو شد
نامه آورد هزاران
و یکی دل که مَراست...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
صبح من شامِ غریبان است، از شامم مپرس
تا به کامِ دل از این غربتسرا افتادهام
#کلیم_کاشانی
@shah_beyt_mandegar
در مستی از دهان تو گفتار بی حجاب
حوری است بی نقاب ز جنت برآمده
#صائب
@shah_beyt_mandegar
تعلقم به حیات است وقتِ پیری بیش
که مُفت باختهام موسمِ جوانی را ...
+گویا جناب #کلیم_کاشانی هم دهه شصتی بوده اند...
@shah_beyt_mandegar
به رویم باز کن میخانهی چشمی که بستی را
ز رندی مثل من، پنهان نباید کرد مستی را
نمیآید به چشمم هیچکس غیر از تو این یعنی
به لطف عشق تمرین میکنم یکتاپرستی را
شُکوه آبشاران با غرور کوهساران گفت:
فرافتادن "ما" آبرو بخشید پستی را
در این بازار بیرونق، من آن ساعت شدم محتاج
که با "ثروت" عوض کردم غنای "تنگدستی" را
به تن تبعید شد روحِ عدمپیمای من ای عمر!
بگو بر شانه باید بُرد تا کی بار هستی را ...؟!
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
ساقی بده آن باده که از هوش خود افتم
من بار خودم، یک نفس از دوش خود افتم
#خصمی
@shah_beyt_mandegar
همراه آفتاب
بيدار مىشوم
باران صبحگاهى
همبسترم زمين را
با يك پشنگ آب
از خواب بيدار کرده است
اى روح تازهى خاک
اى پاک!
اى صبح تابناک!
سلام
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
مگر دریچهٔ نوری تو یا نتیجهٔ حوری
که فرق تا به قدم غرق در لطافت و نوری
#قاآنی
@shah_beyt_mandegar
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشایی!
باتوام ای شور ای دلشورهی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام ای غم!
غم مبهم
ای نمیدانم!
هرچه هستی باش!
اما کاش ....
نه ، جز اینم آرزویی نیست؛
هرچه هستی باش!
اما باش
#قیصر_امین_پور
@shah_beyt_mandegar
نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس، برو
که مستحقِ کرامت گناهکارانند
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
بوی بهبود زِ اوضاع جهان میشنوم
ماندهام کشور من جزء جهان نیست چرا؟!
#روح_الله_احمدی
@shah_beyt_mandegar
نماز کردم و از بیخودی ندانستم
که در خیالِ تو عَقدِ نماز چون بستم
نمازِ مست، شریعت روا نمیدارد
نمازِ من که پذیرد که روز و شب مستم؟
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت
دو دست صبح به روی خود آفتاب گرفت
ز فیض حسن تو عالم آنچنان سیراب
که می توان ز گل کاغذی گلاب گرفت
ز عشق بس که مهیای سوختن گشتم
به دامن ترم آتش ز ماهتاب گرفت
یکی هزار شد امید، خاکساران را
ز بوسه ای که لب بام از آفتاب گرفت
قرار نامه سیاهی به خویش هر کس داد
چو لاله، داد دل خویش از شراب گرفت
دل سیاه مرا رهنمای رحمت شد
چو سیل دامن دریا به اضطراب گرفت
مگر به اشک ندامت سفید نامه شود
رخی که رنگ ز گلگونه شراب گرفت
من از ثبات قدم ناامید چون باشم؟
که سنگ، باده لعلی ز آفتاب گرفت
عبیر رحمت فردوس، رزق سوخته ای است
که رخت خوش به دود دل کباب گرفت
به وصل دولت بیدار کی رسی، هیهات
ترا که آینه چشم، زنگ خواب گرفت
ز عدل عشق ندارم شکایتی صائب
اگر چه گنج خراج من از خراب گرفت
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
چشمانِ سیهمست تو آمادهی جنگ است
مژگان تو خونخوارتر از مردم زنگ است
حسنت پی تسخیر دلم بسته کمر را
ز ابروی کجت تیغ سپاهیش بهچنگ است
هر کس که نبرد مرحلهی عشق به پایان
این بحر بلاجوش همه کام نهنگ است
یکرنگ مشو تا نشوی داغ چو لاله
هرگل که درین باغچه زیباست دورنگ است
آهم به دل سخت تو تأثیر ندارد
مخفی چه کنم شیشهی دل مایل سنگ است
#مخفی_بدخشی
@shah_beyt_mandegar
اگر دردم یکی بودی چه بودی
وگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
ازین هر دو یکی بودی چه بودی
سید #خلیل_عالی_نژاد ♥️
@shah_beyt_mandegar
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
لالیم و در سکوت ِدلِ بی زبان ما
#لبخندواشکمیشودآنچهنگفتنیست
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو...
وقتی که در میان خودم میفشارمت
#سید_مهدی_موسوی
@shah_beyt_mandegar
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
حیران نشسته ماه به تنها نشستنم
وین قطره قطره اشک به مژگان شکستنم
دیوانگی نباشد اگر، شور عاشقی است
شب تا سحر نگاه به مهتاب بستنم
از این دریچه، راه به سوی تو میبرم
باشد اگر امید ِ از این چاه رستنم
پیوستهام به مهر تو، ای گُل که بنگری
پیوند خویش از همه عالم گسستنم...
#فریدون_مشیری
@shah_beyt_mandegar