هنوز با توام ای یار! میتپد رگِ درد
اگرچه بر دلِ من زخمِ بیشمار گذشت
تو یاد میکنی از من هنوز... میدانم
چهگونه میشود از داغِ یادِ یار گذشت؟!
#یوسفعلی_میرشکاک
@shah_beyt_mandegar
.
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یا رب به یادش آور درویش پروریدن
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
دوش چه خوردهای دِلا، راست بگو نَهان مَکُن
چون خَمُشانِ بیگُنَه، روی بر آسْمان مَکُن
بادهی خاص خوردهای، نُقلِ خَلاص خوردهای
بویِ شَراب میزَنَد، خَربُزه در دَهان مَکُن
روزِ اَلَستْ جانِ تو خورد مِیی زِ خوانِ تو
خواجهی لامَکان تویی، بَندگیِ مَکان مَکُن
دوشْ شَراب ریختی وَزْ بَر ما گُریختی
بارِ دِگَر گرفتَمَت، بارِ دِگَر چُنان مَکُن
من هَمِگی توراسْتَم، مَستِ مِیِ وَفاسْتم
با تو چو تیرْ راسْتَم، تیرِ مرا کَمان مَکُن
ای دلِ پاره پارهاَم، دیدنِ او است چارهام
اوست پناه و پُشتِ من، تَکیه بَرین جهان مَکُن
ای همه خَلْقْ نایِ تو، پُر شده از نَوایِ تو
گَرنه سَماعبارهیی، دست به نایِ جان مَکُن
نَفْخ نَفَخْتُ کردهای، در همه دَردَمیدهای
چون دَمِ توست جانِ نِی، بی نِیِ ما فَغان مَکُن
کارِ دِلَم به جان رَسَد، کاردْ به استخوان رَسَد
ناله کُنم بگویَدَم، دَم مَزَن و بَیان مَکُن
ناله مَکُن که تا که منْ، ناله کُنم برایِ تو
گُرگ تویی، شَبان مَنَم، خویش چو من شَبان مَکُن
هر بُنِ بامْدادْ تو، جانِبِ ما کَشی سَبو
کِی تو بِدیده رویِ من رویْ، به این و آن مَکُن
شیر چَشید موسی از مادرِ خویش ناشْتا
گفت که مادرت مَنَم، مَیل به دایگان مَکُن
باده بِنوش مات شو، جُملۀ تَن حَیات شو
بادهی چون عَقیق بین، یادِ عقیقِ کان مَکُن
بادهی عام از بُرون، بادهی عارف از درون
بویِ دَهان بیان کُند، تو به زبانْ بیان مَکُن
از تبریز شَمسِ دین میرَسَدم چو ماهِ نو
چَشمْ سویِ چراغ کُن سوی چراغدان مَکُن
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
ور طرّه نیفشانی، کِی شام شود صبحم؟
ور چهره نیفروزی ، کی صبح شود شامم؟
هـم حلقهی گـیسویـت ، سر رشتهی امّیدم
هـم گـوشـهی ابـرویـت ، سـرمـایـهی آرامم
#فروغى_بسطامى
@shah_beyt_mandegar
روز وداع من کسی تنگ دلی نمی کند
بس که به دوستی او با همه شهر دشمنم
#فروغى_بسطامى
@shah_beyt_mandegar
بی تو هر شب منم و
گوشه تنهایی خویش
پای در دامن غم،
سر بگریبان ملال...
#هلالی_جغتایی
@shah_beyt_mandegar
باید خندید و گریست،
عشق ورزید، کار کرد،
لذت برد و رنج کشید.
با نوسانی بسیار کوتاه
در تمام طول حیات.
این به گمان من،
هستی حقیقی انسان است.
#گوستاو_فلوبر
@shah_beyt_mandegar
- سلام: یعنی دلم برایت تنگ شده بود.
- سلام: یعنی من هم همینطور.
- امروز هوا خیلی سرد شده: یعنی دیروز نبودی.
- شاید بارون بیاد: یعنی امروز هستم، نگاهم کن.
- شعری رو که خواستی پیدا کردم: یعنی دیروز همهاش به فکر تو بودم.
- میخوام بذارمش تو قاب که هر روز بخونمش: که هر روز به یاد تو باشم.
- وسطهای شعر گریهام گرفت: بس که به تو فکر کردم.
- فقط شعر خوبه که آدم رو به گریه میاندازه: کاش آن لحظه پیش تو بودم.
- اونجا که دربارهی ترسیدن از عشق بود: من از عشقِ تو میترسم.
- یکی هم برای تو قاب میکنم. دوست داری؟: دوستت دارم.
- دوست دارم: دوستت دارم.
#مصطفى_مستور
@shah_beyt_mandegar
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفهاش بشکست
بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست
از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت میبرند دست به دست
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
نوروز عجم آمد و هنگام بهار است
امروز به مجلس می و معشوق به کار است
من بی می و معشوق جهان هیچ نخواهم
ما را به جهان، بی می و معشوق چه کار است؟
مقصود من از می نبود جز کرم پیر
درویش کجا در طلب جام عُقار است؟
بر سر نهم ار خاک رهِ حضرت حیران
زآنم به کله گوشه ی خورشید فخار است
کُحل بصر اهل نظر گَردِ رهِ توست
اکسیر مس قلب من آن مشت غبار است
بر تاج مه و مهر گذارم ز شرف پای
دستم چو به فتراک چنین شاهسوار است
عید است و پی کسب شرف ما فقرا را
با شاهد مهرت هوس بوس و کنار است
گر شد دلم آیینه ی توحید عجب نیست
این رتبتم از مرحمت آینه دار است
ای اهل صفا نقد روان پیشکش آرید
عید است و به خاک درِ او وقت نثار است
من بره ی قربانی ات، ای پاک خلیلم
صید تو ام ای دوست، بکُش! وقت شکار است
در کوی محبت به رهِ عشقِ تو ای دوست
خرم دل از آنم که مرا چهره نگار است
روی تو که افروخته چون طور تجلّی
آن نور کلیم است، مپندار که نار است
در باغ ثنای تو از آن برکشم آهنگ
کاین نغمه ی عشق است نه گلبانگ هزار است
نوروز و بهار تو مبارک شود از حق
خوش باش که هر روز تو نوروز و بهار است
لاهوتی شیدا که چنین خوب غزل گفت
در باغ ثنای تو به از صُلصُل و سار است
#ابوالقاسم_لاهوتی
@shah_beyt_mandegar
برخیز که میرود زمستان
بگشای درِ سرای و بستان
بـویِ گل بـامـداد نـوروز
و آواز خوشِ هزاردستان
#حضرت_سعدی
@shah_beyt_mandegar
✍بوی بهار
نسیم خاک کوی تو ، بوی بهار می دهد
شکوفـه زار روی تـو ، بوی بهار می دهد
چو دسته های سنبله ، کنار هم فتاده ای
به روی شانه ، موی تو ، بوی بهار می دهد
چو برگ یاس نو رسی ، که دیده چشم من بسی
سپـیـدی گلــوی تــو ، بوی بهار می دهد
تو ای کبوتر حرم ، ترانه های صبحدم
بخوان که های و هوی تو ، بوی بهار می دهد
برای من که جز خزان ، ندیده ام در این جهان
بهشت آرزوی تو ، بوی بهار می دهد
#معینی_کرمانشاهی
@shah_beyt_mandegar
ناگزیر از سفرم ،
بی سر و سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی»
نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند ؟!
مگر می شود از خویش گریخت
«بال» تنها غم ِ غربت
به پرستوها داد...
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
نمی توانم فراموشت کنم
گراموفونی
در اعماق خاطره ها روشن مانده است
#رسول_یونان
@shah_beyt_mandegar
به تدبیر دگر نتوان ز داغکلفت آسودن
مگرآبی زند خاکستر ما آتش ما را
#بیدل
@shah_beyt_mandegar
#برشی_از_یک_کتاب 📚
زندگی کردن را به ما یاد نداده اند. می توانیم ساعتها در مورد کاینات صحبت کنیم اما از پس کوچکترین مشکلات خودمان بر نمی آییم. بزرگ شده ایم ولی تربیت نشده ایم.
#فریبا_وفی
از کتاب: رویای تبت
@shah_beyt_mandegar
ناصح نگو که دل ز کف آسان چه می دهی
من دانم و دلم، تو دل خود نگاه دار!
#شفایی_اصفهانی
@shah_beyt_mandegar
وصال توست
اگر دل را
مرادی هست و مطلوبی
کنار توست
اگر غم را
کناری هست و پایانی
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
مده از دست در پیری شراب ارغوانی را
شراب کهنه از دل میبرد یاد جوانی را
#صائب_تبریزی
/channel/shah_beyt_mandegar
چو گفتندم بیارام،
آرمیدم
چو فرمودند پنهان شو،
پریدم
اگر چه یک نفس
بودیم و مُردیم
چه باک، آن یک نفس را
غم نخوردیم
#پروین_اعتصامی
@shah_beyt_mandegar
آخـــرش روزى
بهـــــار خنــــدههامان میرســد
پس بیا با عشـــــق
فصــل بغــضمـان را رد ڪنيم
#قیصر_امینپور
@shah_beyt_mandegar
گر توانی که بجویی دلم، امروز بجوی
ورنه بسیار بجویی و نیابی بازم
#سعدی
@shah_beyt_mandegar