به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
جهان و هر چه در او هست، واگذاشتنی است
نظر به هر چه گشایی درین فسوس آباد
دریغ و درد بر اطراف او نگاشتنی است
چه بسته ای به زمین و زمان دل خود را؟
گذشتنی است زمان و زمین گذاشتنی است
ترا به خاک زند هر چه را برافرازی
به غیر رایت آهی که برفراشتنی است
همین سرشک ندامت بود دل شبها
درین زمین سیه، دانهای که کاشتنی است
به شکر این که ترا چشم دل گشاده شده است
به هر چه هست، ز عبرت نظر گماشتنی است
کسی که درد دلش را فشرده، میداند
که درد نامه صائب به خون نگاشتنی است
اگر به خون ننویسی، به آب زر بنویس
که عزت سخن اهل درد، داشتنی است
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب، ای خورشید در چشم تو زندانی!
خوش آن روزی كه بینم باغ خشک آرزویم را
به جادوی بهار خنده هایت میشكوفانی
بهار از رشک گل های شكرخند تو خواهد مرد
كه تنها بر لب نوش تو میزیبد، گل افشانی
شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانهیی از آن به چشمانم بنوشانی
یقین دارم كه در وصف شكرخندت فرو ماند
سخن ها بر لب «سعدی»، قلم ها در كف «مانی»
نظر بازی نزیبد از تو با هر كس كه میبینی
امید من چرا قدر نگاهت را نمی دانی؟
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
لحظه ای دیوانه جان ،آرام بنشین ، خواهد آمد
خواهد آمد
خواهد آمد
آری اما گر نیاید ...
باز سقف آسمان امروز پایین خواهد آمد
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
به جر اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر...
#فاضل_نظری
#گویم_این_نیز_نهم_بر_سر_غم_های_دگر
@shah_beyt_mandegar
دل سوی مهر میکشد و مهر سوی دل
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل
دل گوشتپارهای که بجنبد به سینه نیست
منگر چنین ز چشم حقارت به سوی دل
بحث بهشت و دوزخ و آشوب کفر و دین
چون بنگرند نیست مگر گفتوگوی دل
افلاک را به لرزه فکندی بههر نفس
گر آمدی ز پرده برون هایهوی دل
ما را نوید افسر شاهی مده که ما
در کنج انزوا نبریم آبروی دل
الا که آرزوی دلی را برآوریم
ما را نبود و نیست دگر آرزوی دل
دشنام تلخ و روی ترش دلنشینترست
ما را ز خندهای که نباشد ز روی دل
دیدی چگونه جام سراپای خنده شد
آندم که شیشه قهقهه کرد از گلوی دل
بر لوح دل رموز محبت نوشتهاند
ما خواندهایم و کرده ز بر پشت و روی دل
واقف شود ز معنی دل هرکه چون «بهار»
بگذاشت جان و جاه و جوانی به روی دل
#ملکالشعرا_بهار
@shah_beyt_mandegar
در عهد، دلم، عاشقِ صادق بودهست
پابند به ساعت و دقایق بودهست
عذرم بپذیر اگر که دیرآمدهام
تقصیرِ ترافیکِ « مصّدق» بودهست
#فرهاد_مرادی
#مسکین_کرمانشاهی
*عکس: میدان مصدق کرمانشاه
@Shah_beyt_mandegar
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست
فریاد که فریادرسی پیدا نیست
بس لابه نمودیم و کس آواز نداد
پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
#ملکالشعرای_بهار
@shah_beyt_mandegar
گر فاش شود عیوب پنهانی ما
ای وای به خجلت و پریشانی ما
ما غره به دینداری و شاد از اسلام
گبران متنفر از مسلمانی ما
#هاتف_اصفهانی
@shah_beyt_mandegar
دیار ما هوا ابریست هر شب
خوش آن شهری که مهتابش تو باشی .
#محمود_افهمی
@shah_beyt_mandegar
صد گلستان داغ پروردیم در یک غنچه دل
عالمی را رونق فصل بهار ما بس است
#عبدالرزاق_فیاض_لاهیجی
@shah_beyt_mandegar
🎵 "نام تو"
آهنگ و تنظیم: محمد سریر
شعر: #رضا_براهنی
آلبوم : دلاویزترین
با صدای؛ #محمد_نوری
@shah_beyt_mandegar
برای کینه؟ آه! نه! برای عشق من بمان
برای دوستداشتن، برای خواستن بمان
هر آنچه دوست داشتم برای من نماند و رفت
امید آخرین اگر تویی برای من بمان
به سبزه و نسیم و گل تو درس زیستن بده
بهار باش و باز هم به خاطر چمن بمان
برای آنکه تیشه را به فرق خویش نشکند
امید زیستن شو و برای کوهکن بمان
مزن به نقش خود گمان ز سرگذشت این و آن
برای دیگران چرا؟ برای خویشتن بمان
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم...
دگری نمیشناسم، تو ببر که آشنایی...
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
ز هر اُفتادنی برخاستن هست
مگر از اعتبار ِ چشم و از دل...
{#معصومه_صابر }
@shah_beyt_mandegar
این گل، ز برِ همنفسی میآید
شادی به دلم از او بسی میآید
پیوسته از آن روی کنم، همدمیاش
کز رنگ ویام ،بوی کسی میآید
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
چگونه شرح دهم ، دستهای خسته ی خود را ؟
چگونه فاش کنم ، بالهای بسته ی خود را ؟
کجاسـت آنکه به هم بند میـزند ، دل ما را
که پیشِ او ببرم ، چینیِ شکسته ی خود را ؟
چه حیف شد! که به سمتِ شتابِ آب نراندم
درنگِ زورقِ در گِل فرو نشسته ی خود را
من از اسـارتِ جغـرافیایِ رنج ، می آیـم
و می نویسم ، تاریخِ روحِ خسته ی خود را
بیا که جمع کنم بلکه در کنارت ــ از این پس ــ
تمامِ خاطـره های ز هم گسسته ی خـود را
بیا که لحظه به لحظه ، به پیش پات بریزم
شبی ، تمامی غمهای دسته دسته ی خود را
دلم خوش است که در متنِ غم ز دست ندادم
صفای لحظه ای از شَنگیِ خجسته ی خود را
#سهیل_محمودی
@shah_beyt_mandegar
ای روزهای خوب که در راهید!
ای جاده های گمشده در مه!
ای روزهای سختِ ادامه!
از پشتِ لحظه ها به در آیید....
#قیصر_امین_پور
@shah_beyt_mandegar
شکستهدل نشویم ار ترا سر جنگست
که آبگینهٔ ما همطبیعت سنگست
ز دوست هم گله دارد ستم رسیدهٔ هجر
ستاره سوخته با آفتاب در جنگست
چو آفتاب بویرانهام قدم درنه
که گفتهاست که گامی هزار فرسنگست
#شکیبی
@shah_beyt_mandegar
آه در باغ بی درختی ما
این تبر را به جای گل که نشاند
چه تبر؟
اژدهایی از دوزخ
که به هر سو دوید و ریشه دواند
بشنو از من که این سترون شوم
تا ابد بی بهار خواهد ماند
هیچ گل از برش نخواهد رست
هیچ بلبل بر او نخواهد خواند
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
#پروین_اعتصامی
@Shah_beyt_mandegar
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفتۀ مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن
#عمران_صلاحی
@shah_beyt_mandegar
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغاز، به یکدگر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغلپیشه، بهانه اش نشنیـدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
#حسين_منزوى
@shah_beyt_mandegar
شب خوش✨
🖤
روا نبود که آنگونه ناگوار بمیرد
پرندهای که نمیخواست در بهار بمیرد
خبر نداشت به دستور روزگار قرار است
به دست حادثهای دور از انتظار بمیرد... :)
#حامدابراهیمپور
@shah_beyt_mandegar
اگر چه باز نبینم خود کنارِ تو را
عزیز می شمرم عشق یادگار تو را
در این خزان جدایی
به بوی خاطره ها
شکفته می کنم از نو
به دل بهار تو را ...
#سیمین_بهبهانی
@shah_beyt_mandegar