تا زنده باشم چون کبوتر دانه میخواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمیخواهم!
آشفتهام...زیباییات باشد برای بعد
من درد دارم، شانهای مردانه میخواهم
از گوشهی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه میخواهم
میخندم و آیینه میگرید به حال من
دیوانهام، همصحبتی دیوانه میخواهم
در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه میخواهم
#علیرضا_بدیع
@shah_beyt_mandegar
نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است
هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است
یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست
از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است
وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل
توقع ثمر از بید باد پیمائی است
جدا ز خویشتنم زنده یکنفس مپسند
که دور از تو هلاکم به از شکیبائی است
چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز
تحیر تو که خون در دل تماشائی است
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق
بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است
عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی
که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است
#رضیالدین_آرتيمانی
@shah_beyt_mandegar
دوضعیفیم من وسایه درآن راه شدن
گه منم بازپس ازسایه وگه سایه زمن
#اهلی_شیرازی
@shah_beyt_mandegar
گره به کار ِ دل آدمی ست همچو نفس
گره گشای تویی ای هزار دستت عشق...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
خيلي ببار ابر! كه دائم
از تربتم درخت برويد:
اين آرزوی اول من بود
از آرزو به بعد چه بودم؟
كبريت نيمسوختهای كه
در حسرت درخت شدن بود
باران به شيشه زد كه بهار است
گفتم خدای من! چه بپوشم؟
پس بانگ زد كسی درِگوشم:
ای جامهات لبم كه انار است!
آن قرمزی كه دوخته بودم
پيراهنت نبود كفن بود
دريا برای مردن ماهی
بیاختيار فاتحه میخوانْد
ماهی به خنده گفت كه گاهی
هجرت علاج عاشق تنهاست
اما درون تابه نمیپخت
از بس كه بیقرار وطن بود
قلبم! تو جز شكست به چيزی
هرگز نخواستی بگريزی
هرگز نخواستی بستيزی
با اژدهای هفتسری كه
در شانهات بهطور غريزی
آمادهی جوانه زدن بود
چشمت چكيده بود به عالم
من غرق چكّههای تو بودم
اما زمان سر آمده بود و
بارانِ تند بند نيامد
جان از تنم درآمده بود و
بارانیام هنوز به تن بود
خيلی برَنج بال ملائک!
بال كسی شكسته در اينجا
خيلی مرا ببند به زنجير
ديوانهای نشسته در اينجا
ديوانه را ببند به زنجير:
اين آرزوی آخر من بود
#حسین_صفا
منجنیق 📖
@shah_beyt_mandegar
چارهی من کن و مگذار که بیچاره شوم
سرِ خود گیرم و از کوی تو آواره شوم
#وحشی
@shah_beyt_mandegar
هرگــــز دلم از یاد تو غافل نشود
گر جان بشود, مهر تو از دل نشود
افتـــــاده ز روی تو در آیینهٔ دل
عکســـی که بههیچوجه زایل نشود
____
#ابوسعید_ابوالخیر
@shah_beyt_mandegar
دستها را میگشایم، میگشایم بیشتر
آسمان را، چون قدح، در دست میگیرم
وآن زلال ناب را سر میکشم،
سر میکشم،
تا قطرهی آخر...
میشوم از روشنی سیراب.
#فریدون_مشیری
@shah_beyt_mandegar
تا بپیوندد به دریا کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سرا
هیزم اول پایه ی سوزاندن خود را گذاشت
اعتبار سر بلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
شور عجبی در سر ما میگردد
دل مرغ شده است و در هوا میگردد
هر ذرهٔ ما جدا جدا میگردد
دلدار مگر در همه جا میگردد
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
گمانم چشمهایت کهکشانها را رصد کرده
وَ ماهِ آسمان بر روی چون ماهت حَسَد کرده
لبت خرمای اهوازی و یا انگورِ شیرازی؟
شرابت صد چو من، راهآشنا را نابلد کرده
نگو شانه، بگو البرز و اَلوَندِ غرورانگیز
شکوهِ شانهات، اغراقها را مستند کرده
برای قطره با دریانشستن کم مقامی نیست
خدا با چون تویی، چون من گدایی را صَمَد کرده
هرآنکس قامتت را دیده، ایمانش مضاعف شد
به لب تکرار ذکرِ «قُل هوَ الله و اَحَد» کرده
تو با این حجم زیبایی، نمیگنجی در آغوشم
خدا اما در آغوشت مرا حبس ابد کرده
#فاطمه_اتحاد
@shah_beyt_mandegar
سال ها پرسیدم از خود کیستم؟
آتشم، شوقم، شرارم، چیستم؟
دیدمش امروز و دانستم" کنون..
او به جز من، من به جز او نیستم!!!
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
هزار مرتبه رفتم ز مصر تا کنعان
به غیرِ چشم زلیخا کسی به راه نبود
#سعیدای_یزدی
@shah_beyt_mandegar
از نوازشهای آن نوش آفرین
میشـود این نـالـه نـی دلنشین
دلنشین تر میشود وقتی که او
مینشیند با دلت در گفت و گو ...
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
زِ بی وفاییِ دنیا دلم گرفت و نبود
وفایِ هیچکسی بهتر از وفایِ غمت....
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام، هیچ کس کنارم نیست
نهال بودم و در حسرت بهار! ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست
به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من
به جز مبارزه با آفریدگارم نیست
مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده ای است
که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست
شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید ــ
بِرویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
...چه نکوتر آن که مرغی ز قفس پریده باشد!
پر و بال ما بریدند و درِ قفس گشودند
چه رها، چه بسته! مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که به جز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیبم آید که ملول مینماید
نکند که از رقیبان سخنی شنیده باشد!
اگر از کسی رسیده است به ما بدی، بماند
به کسی
مباد از ما
که بدی رسیده باشد...
#صادق_سرمد
@shah_beyt_mandegar
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار ــ
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه
میونِ جنگلا تاقم میکنه.
تو بزرگی مثِ شب.
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مثِ شب.
خودِ مهتابی تو اصلاً، خودِ مهتابی تو.
تازه، وقتی بره مهتاب و
هنوز
شبِ تنها
باید
راهِ دوریرو بره تا دَمِ دروازهی روز ــ
مثِ شب گود و بزرگی
مثِ شب.
تازه، روزم که بیاد
تو تمیزی
مثِ شبنم
مثِ صبح.
تو مثِ مخملِ ابری
مثِ بوی علفی
مثِ اون ململِ مه نازکی:
اون ململِ مه
که رو عطرِ علفا، مثلِ بلاتکلیفی
هاج و واج مونده مردد
میونِ موندن و رفتن
میونِ مرگ و حیات.
مثِ برفایی تو.
تازه آبم که بشن برفا و عُریون بشه کوه
مثِ اون قلهی مغرورِ بلندی
که به ابرای سیاهی و به بادای بدی میخندی...
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار،
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه
میونِ جنگلا تاقم میکنه.
#احمد_شاملو
@shah_beyt_mandegar
کرم شب تاب گفت :
من می کوشم مجلس تاریک دیگران را روشن کنم، اگر چه بعضی از جانوران مسخره ام می کنند و می گویند « با یک گل بهار نمی شود » ، تو بیهوده می کوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی.
خرگوش گفت :
این حرف ها مال قدیمی هاست ما هم می گوئیم « هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است » ...
اولدوز و عروسک سخنگو
#صمد_بهرنگی
@shah_beyt_mandegar
#غسان_کنفانی خیلی پدرانه نصیحت میکنه، میگه:
به کسی که برایت نمینویسد، مزاحمِ روزهایت نمیشود، دربارهات نمیخواند، مهم ترین تاریخ های تو را حفظ نمیکند و زندگی ات را پُر از کارهای شگفت انگیز نمیکند، وابسته نشو...
@shah_beyt_mandegar
سرفرازِ آن جهان باشد ذلیلِ این جهان
حرفِ ختمِ صفحه تاجِ صفحهی آینده است
#آزادبلگرامی
@shah_beyt_mandegar
او، من، تو... چقدر در تلاشند همه
از حادثه، سنگ میتراشند همه
من از تن او گذشت، من او شد و گفت:
ای کاش تو باشی و نباشند همه
_
#ایرج_زیردست
@shah_beyt_mandegar
اکنون که تنها دیدمت لطف اَر نه، آزاری بکن
سنگی بزن، تلخی بگو، تیغی بکش، کاری بکن!
#اهلی_شیرازی
@shah_beyt_mandegar
دست مرا بگیر،
با تو میخواهم برخیزم،
تو رستاخیز حیات منی.
#احمد_شاملو
@shah_beyt_mandegar
صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد
بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد
ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم
به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد
ز صبا همیرسیدم خبری که میپزیدم
ز غمت کنون دل من خبر از صبا ندارد
به رخان چون زر من به بر چو سیم خامت
به زر او ربوده شد که چو تو دلربا ندارد
هله ساقیا سبکتر ز درون ببند آن در
تو بگو به هر کی آید که سر شما ندارد
همه عمر این چنین دم نبدست شاد و خرم
به حق وفای یاری که دلش وفا ندارد
به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی
چه غمست عاشقان را که جهان بقا ندارد
برویم مست امشب به وثاق آن شکرلب
چه ز جامه کن گریزد چو کسی قبا ندارد
به چه روز وصل دلبر همه خاک میشود زر
اگر آن جمال و منظر فر کیمیا ندارد
به چه چشمهای کودن شود از نگار روشن
اگر آن غبار کویش سر توتیا ندارد
هله من خموش کردم برسان دعا و خدمت
چه کند کسی که در کف به جز از دعا ندارد
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
فرصت گفتنش از دست رفته بود
و دیگر چه فرقی داشت؟
این پرنده ی پریده
دیگر بر این شاخه که نشسته بود
آرام نخواهد گرفت...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
اندرون با تو چنان انس گرفتهست مرا
که ملالم ز همه خلق جهان میآید
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
بعد از تو" امیدِ زندگی، شاید هیچ
اینعمر به جز اشک، چه افزاید؟ هیچ!
آنچه به من آموخته دنیا، این است:
جز عشق" به کارِ من نمیآید هیچ
#فرهاد_مرادی
#مسکین_کرمانشاهی
@Shah_beyt_mandegar