مژه بر هم نزدم آینهسان در همه عمر
بس که در دیدهی من ذوق تماشای تو بود
#حزین_لاهیجی
@shah_beyt_mandegar
آنشب که بخواب من شیدا تو بیایی
خواهم که دَمَد روز قیامت سحر آن شب
✍ #محمود_افهمی
@shah_beyt_mandegar
ز بی وفایی دنیا دلم گرفت و نبود
وفای هیچکسی بهتر از وفای غمت ...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
عاقبت بند سفر پايم بست
میروم، خنده به لب، خونين دل
میروم از دل من دست بدار
ای اميد عبث بیحاصل
#فروغ_فرخزاد
@shah_beyt_mandegar
هرگز زِ دل امیدِ گل آوردنم نرفت،
این شاخِ خشک
زنده به بویِ بهارِ توست!
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
💌
در عزیمت سویِ او با خویشتن بودم رفیق
خویش را دیگر ندیدم چون قدم برداشتم
هر شب از وسواسِ زلف او سرِ سودا پرست
شام بر زانو نهادم، صبحدم برداشتم
#طالب_آملی
@shah_beyt_mandegar
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
در خیالات خودم
در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه
از خیابانی که نیست …
می نشینی رو به رویم
خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت
توی فنجانی که نیست …
باز ميخندی و می پرسی :
كه حالت بهتر است؟
باز میخندم ، که خیلی
گر چه ، میدانی که نیست …
شعر می خوانم برایت
واژه ها گل می کنند
یاس و مریم میگذارم
توی گلدانی که نیست …
چشم میدوزم به چشمت
می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری
بین دستانی که نیست ...
وقت رفتن می شود
با بغض می گویم: نرو
پشت پایت اشک می ریزم
روی ایوانی که نیست …
می روی و خانه
لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم
با یاد مهمانی که نیست ...
بعد تو
این کار هر روز من است
باور این که نباشی
کار آسانی که نیست ...
#بيتا_اميری
@shah_beyt_mandegar
مرا آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت
مرا باران صلا دِه، تا ببارم برعطشهایت
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
حرفی بزن به لهجهی باران که مدتیست
این بغض کهنه منتظر یک اشاره است
#جواد_منفرد
@Shah_beyt_mandegar
محبوبِ من!
وقتی دلم نمیخواهد هیچکس را در این دنیا ببینم،
به سمت خانهی شما راه میافتم!
#محمد_صالح_علاء
@shah_beyt_mandegar
محبوب من از دوست داشتنم میترسد
از داشتنم میترسد
از نداشتنم هم میترسد
بااینهمه اما مبادا گمان کنید مرد شجاعی نیست
وطنش بودم اگر بخاطر من میجنگید
و مادرش اگر
به خاطر من جان...
من اما
هیچکسش نیستم
من
هیچکسش هستم...
رویا شاه حسین زاده
@shah_beyt_mandegar
آهسته تر! که عشق تو جُرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه، تو همزاد با منی
من... تو... چهقدر مثل تو هستم! خدای من!
#نجمه_زارع
@shah_beyt_mandegar
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری....
#حافــــــظ
@shah_beyt_mandegar
هفته ی خوبی پیش رو داشته باشید 🕊
بدید از دور پیری را جوانی
خمیده پشت او همچون کمانی
ز سودای جوانی گفت ای پیر
بچندست آن کمان پیش آی زرگیر
جوان را پیر گفت ای زندگانی
مرا بخشیدهاند این رایگانی
نگه میدار زر ای تازه برنا
ترا هم رایگان بخشند فردا
چو سالم شست شد نبود زیانی
اگر من شست را سازم کمانی
مرا در شست افتادست هفتاد
چنین صیدی کرا در شست افتاد
ز شست آن کمان تیری شود راست
ز شست من کمان گوژ برخاست
از آن شست و کمان قوت شود بیش
ازین شست و کمان دل میشود ریش
#عطار
@shah_beyt_mandegar
جان میدهم از حسرت دیدار تو چون #صبح
باشد که چو #خورشید درخشان به درآیی...
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
روزى قرار شد بـرسيم آخرش بـه هم
حالا بگو پـس از نرسيدن قرار چيست؟
#مهدى_فرجی
@shah_beyt_mandegar
@shah_beyt_mandegar
حالا چرا سفید ؟ چرا پس سیاه نه ؟
اصلا" چرا سیاه ؟ چرا راه راه نه ؟
یک اشتباه را همه یکبار می کنند
هی اشتباه پشت سر اشتباه نه !
گیرم که لحظه های پلنگیدنت رسید
پرخاش کن به کوه و بیابان ، به ماه نه !
یک روز سر به گوش من آورد و شیخ گفت
هر کار می کنی بکن اما گناه نه
از شاعران گلایه ندارم که لااقل
از درد خلق ، گاه سرودند ، گاه نه !
من زنده ام هنوز و تو هم زنده ای هنوز
این هر دو زندگیست ولی دلبخواه نه ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#محمد_سلمانی
@shah_beyt_mandegar
بکن معاملهای
وین دلِ شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صدهزار دُرُست
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
جا برای من گنجشک زیاد است ولی...
به درختان خیابان توعادت دارم...
#علی_اکبر_رشیدی
@shah_beyt_mandegar
🍁
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری:
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم, انگار کوه کن بودم
من آن زلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم, گشتم غریب تر امّا:
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم
#محمد_علی_بهمنی
@shah_beyt_mandegar
بخون نشسته ام از جان ستانی دل خویش
درون سینه بود قاتلی که من دارم
#رهی_معیری
@shah_beyt_mandegar
شب با خیال اوست که خوابم نمیبرد
غلتی بزن زمانه! به پهلوی دیگرت...
#سید_مهدی_ابوالقاسمی
@shah_beyt_mandegar
نمیخواهم به او درد دل صدپاره بنویسم
که میدانم نخواهد خواند اگر صدباره بنویسم
#محمد_فضولی
@shah_beyt_mandegar
منِ خسته چون ندارم، نفسی قرار بیتو
به کدام دل، صبوری، کنم ای نگار بیتو؟
رهِ صبر چون گزینم، منِ دل به باد داده؟!
که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بیتو!
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
به قابِ چشم مَن عکسِ نگاه کردنِ توست
چگونه غرق تماشا شوم تمامِ تو را .. !
#فواد_میرشاه_ولد
@shah_beyt_mandegar
از گلی که نچیده ام
عطری به سرانگشتم نیست
خاری در دل است....
#شمس_لنگرودی
@shah_beyt_mandegar
گفتم خموش...
و همچون نسیم صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو!
#فروغ_فرخزاد
@shah_beyt_mandegar
شیر شد هر کس کنارت، خط بکش بر باورش
سکه را این بار برگردان به روی دیگرش
دور خود چرخید، در راه تو هر کس پا گذاشت
دایره فرقی ندارد این سرش با آن سرش
گاه در هر حالتی یکرنگ بودن خوب نیست
مثل تقویمی که با تو زرد شد سرتاسرش
حال تو چون حرکت تقویم سال شمسی است
اولش با روی خوش میآیی اما آخرش...
قهر در اوجِ یکی بودن هم آری ممکن است
مثل روحی که نگنجد در وجود پیکرش
مومنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیست؟
بر مسلمانی که کافر می شود پیغمبرش
#جواد_منفرد
@shah_beyt_mandegar
ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی
به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی
هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز
ضرورتست که از دیگران فرو بندی
اگر به تیغ ترا میتوان برید از دوست
حدیث عشق رها کن، که سست پیوندی
و گر چو شمع نمیگردی از غمش، بنشین
که پیش اهل حقیقت به خویش میخندی
هزار نامه به خون جگر سیه کردم
هنوز قاصرم از شرح آرزومندی
بیا، که جز تو نظر بر کسی نیفگندم
به خشم اگر چه مرا از نظر بیفگندی
ز بندگی به جفایی چگونه بر گردم؟
که گر به تیغ زنی هم چنان خداوندی
به طیره گر تو مرا صد جواب تلخ دهی
هنوز تلخ نباشد، که سر بسر قندی
نشاند تخم وفای تو اوحدی در دل
اگر چه شاخ نشاطین ز بیخ برکندی
#اوحدی_مراغهای
@shah_beyt_mandegar