غمگین چو پاییزم،
از من بگذر
شعری غم انگیزم،
از من بگذر
#تورج_نگهبان
@shah_beyt_mandegar
با مردمِ شبدیده به دیدن نرسیدیم
تا صبح، دَمی هم به دمیدن نرسیدیم
کالیم که سرسبز دل از شاخه بریدیم
تا حادثهی سرخِ رسیدن نرسیدیم
خونخوردهی دردیم و چراغانیِ داغیم
گلکردهی باغیم و به چیدن نرسیدیم
زاین هیزمِ تر، هیچ ندیدیم به جز دود
شمعیم که تا شعلهکشیدن نرسیدیم
خونیم و تپیدیم به تاب و تبِ تردید
اشکیم و به مژگانِ چکیدن نرسیدیم
بادیم که آواره دویدیم به هر سوی
اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم
یکعمر دویدیم و لبِ چشمه رسیدیم
خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم
#قیصر_امینپور
@shah_beyt_mandegar
آسودگی از محن ندارد #مادر
آسایش جان و تن ندارد #مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
#رهی_معیری
@shah_beyt_mandegar
ایرج میرزا >>>
" قلب مادر "
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند
چهره پر چین و جبین پر آهنگ
با نگاه غضب آلود زند
بر دل نازک من تیر خدنگ
مادر سنگ دلت تا زنده ست
شهد در کام من و توست شرنگ
نشوم یکدل و یکرنگ تو را
تا نسازی دل او از خون رنگ
گر تو خواهی به وصالم برسی
باید این ساعت بی خوف و درنگ
روی و سینه ی تنگش بدری
دل برون آری از آن سینه ی تنگ
گرم و خونین به منش باز آری
تا برد زآینه ی قلبم زنگ
عاشق بی خرد ناهنجار
نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ
حرمت مادری از یاد ببرد
خیره از باده و دیوانه ز بنگ
رفت و مادر را افکند به خاک
سینه بدرید و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود
دل مادر به کفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمین
و اندکی سوده شد او را آرنگ
وان دل گرم که جان داشت هنوز
اوفتاد از کف آن بی فرهنگ
از زمین باز چو برخاست نمود
پی برداشتن آن آهنگ
دید کز آن دل آغشته به خون
آید آهسته برون این آهنگ :
آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ
@shah_beyt_mandegar
تآویل قشنگ صبح عیدی مادر
در تلخی شعر من، امیدی مادر
تو عطر گلاب قمصر کاشانی
روحی به بلندای شهیدی، مادر
#فرهاد_مرادی
#مسکین_کرمانشاهی
@Shah_beyt_mandegarr
بگو که گل نفرستد ،کسی به خــانه من
که عطر یـــاد تـــو پر کرده آشیانه من
تو چلچلراغ سعــادت فـــروز بخت منی
به جای ماه ، تو پرتو فشان به خانه من
شبی به تاک تن تشنه ام بپیچ که صبح
بهشت بشکفد از جـــان هـر جوانه من
به بــال بــاد سپردم تـرانه تا کـه مگر
رسد به گـوش تو گلــبانگ عاشقانه من
ز بــرگ و بار تنـت ذوق زنـدگی خـیزد
بیا و بـال و پـر افـشان دمی به لانه من
به شوق روی تو من زنـده ام ، خدا داند
برای زیسـتن اینــک تــویی بــهانه من
چه آتشی توخدا را ، که شعله های غمت
به بـاد داده شکــــیب سمـــندارانه من
دکتر #بیژن_سمندر
@shah_beyt_mandegar
زخم را پنهان کن حتی از خودت
جز نمک در مُشتِ دنیا هیچ نیست...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل،
بنال بلبلِ بی دل که جای فریادست...
#حضرت_حافظ
@shah_beyt_mandegar
از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟!
دیوانهها آواز بیآهنگ میخوانند!
گاهی قناری ها اگر در باغ هم باشند،
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند...
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
شادم تصور می کنی وقتی ندانی
لبخند های شادی و غم فرق دارند
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
گفتم بدوم تا تو همه فاصلهها را
تا زودتر از واقعه گویم گلهها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سختترین زلزلهها را
پر نقشتر از فرش دلم بافتهای نیست
از بس که گره زد به گره حوصلهها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بلهها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچلهها را
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئلهها را
#محمدعلی_بهمنی
@shah_beyt_mandegar
نشست توى ماشين ، دستانش ميلرزيد ، بخاري رو روشن كردم.
گفت : ماشينت بوى دريا ميده.
گفتم : ماهى خريده بودم .
گفت :ماهى مرده كه بوى دريا نميده!
گفتم :هر چيزى موقع مردن بوى اونجايى رو ميده كه دلتنگشه...
گفت :
من بميرم بوىِ تورو ميدم...
#سيامك_تقی_زاده
@shah_beyt_mandegar
چه ابر تیرهای گرفته سینهٔ تو را
که با هزار سال بارشِ شبانهروز هم
دلِ تو وا نمیشود !
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
تو عهدشکن خواهی و من بس که ضعیفم
یک عهد به صدسال شکستن نتوانم...
#فصیحی_هروی
@shah_beyt_mandegar
شرمیست در نگاهِ من؛ اما هراس نه
کمصحبتم میانِ شما، ...کمحواس نه!
چیزی شنیدهام که مهم نیست رفتنت
درخواست میکنم نروی، ...التماس نه!
از بیستارگیست دلم آسمانی است
من عابری«فلک»زدهام، آس و پاس نه
من میروم، تو باز میآیی، مسیرِ ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه
پیچیده روزگارِ تو ، از دور واضح است
از عشق خسته میشوی اما خلاص نه!
#کاظم_بهمنی
@shah_beyt_mandegar
من از صدایِ گریه ی تو
به غربتِ بارون رسیدم
توو چشات...
باغِ بارون زده دیدم
🎼 باغِ بارون زده ...
#سیاوش_قمیشی
تلخکامی ز جهان بس که کشیدم همه عمر
زهر شد نیمهٔ دل، نیمهٔ دیگر خون گشت
#عمادالدین_میرالهی
@shah_beyt_mandegar
دل میستاند از من و جان میدهد به من
آرام جان و کام جهان می دهد به من
دیدار تو طلیعهی صبح سعادت است
تا کی ز مهر طالع آن میدهد به من
دلدادهی غریبم و گمنام این دیار
زان یار دلنشین که نشان میدهد به من؟
جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان میدهد به من
میآمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان میدهد به من
چشمت به شرم و ناز ببندد لب نیاز
شوقت اگر هزار زبان میدهد به من
آری سخن به شیوهی چشم تو خوشترست
مستی ببین که سحر بیان میدهد به من
افسرده بود سایه دلم بی هوای عشق
این بوی زلف کیست که جان میدهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلومترین عاشق دنیا؛ مادر❤️
میلاد عرفانپور
@shah_beyt_mandegar
مثل نوری که به سوی ابدیت جاری ست
قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت...
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
تو روزهای رفتهی عمر منی و من
آنقدر سادهام که به برگشتنت خوشم
#جواد_منفرد
@Shah_beyt_mandegar
“عشق لیلا”
تو را دیدم وجودم پر ز غوغا شد چه غوغایی
دل شوریدهٔ بیچاره شیدا شد چه شیدایی
تو را از آسمان مهتاب دید و عاشقت شد
همان مهتاب اسیر خواب و رؤیا شد چه رؤیایی
تو سیبی چیدی از یک تک درختی در حیاطم
درخت ما خدا داند که طوبی شد چه طوبایی
کمی موی سیاهت آمد از شالت برون اما
تمام روزگارم همچو یلدا شد چه یلدایی
تمام عمر عشقت در درون سینه پنهان شد
شدم دیوانه و آخر چه افشا شد چه افشایی
شنیدی قصهٔ مجنون عاشق را ، دل منهم
به یکباره اسیر عشق لیلا شد چه لیلایی
تو از روز ازل هرگز نبودی سرنوشتم
چه خواهم یا نخواهم مهر و امضا شد چه امضایی
#محمود_افهمی
@shah_beyt_mandegar
غم هایِ مرده در دلِ ما زنده کرد هجر
گویا شبِ فراقِ تو روزِ قیامت است
#فصیحی_هروی
@shah_beyt_mandegar
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن...
#شهریار
@shah_beyt_mandegar
زندگی در قيد و بند رسم و عادت، مردن است
دست ، دست توست! بشكن اين طلسم ننگ را...
#بيدل_دهلوی
@shah_beyt_mandegar
زخم استخوانت را که بستی
بقچه ی دلتنگی هایت را هم
سفر،
همیشه جاده نمی خواهد
گاهی آنکه مانده
رفته...
#معصومه_صابر
از کتابِ 📓 ماهیِ توی قوطی کنسرو
@shah_beyt_mandegar
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت
درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت
دهانت جوجههایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت
بدین سان که من و تو از تفاهم عشق میسازیم
از این پس عشقورزی هم، قراری تازه خواهد یافت
من و تو عشق را گستردهتر خواهیم کرد، آری
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت
تو خوب مطلقی، من خوبها را با تو میسنجم
بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت
جهان پیر ـ این دلگیر هم، با تو، کنار تو
به چشم خستهام، نقش و نگاری تازه خواهد یافت
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
🎶 تنها می مانم 🎶
تنها می مانم، میدانم می آیی
با تو آرامم، بی ترس از تنهایی
تنها می مانم، عاشق تر زخمی تر
آرام چون آتش در زیر خاکستر
برگرد و بیا، دلتنگ دیدارم
بغضِ شب تارم
من هر چه دارم از تو دارم
برگرد و بیا، آشفته مگذارم
دوری و بی تو بی قرارم
تویی تویی دنیای من
آرامش شب های من
دلم شکست خدای من
تو باورم کن، باورم کن
آشفته ام، آشفته ام
زخم از برادر دیده ام
آشفته ام، آشفته چون
از ناکسان رنجیده ام
از ناکسان رنجیده ام
برگرد و بیا، دلتنگ دیدارم
بغض شب تارم
من هر چه دارم از تو دارم
برگرد و بیا، آشفته مگذارم
دوری و بی تو بی قرارم
تویی تویی دنیای من
آرامش شب های من
دلم شکست خدای من
تو باورم کن، باورم کن
#حسین_غیاثی
@shah_beyt_mandegar
سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد
#سعدي
@shah_beyt_mandegar