دیگر برای حرف زدن شوق و شور کو
تا کی صدای سوگ؟ بگو بانگ سور کو
آئینهایم و همنفس سنگها شدیم
اما میان این همه، سنگ صبور کو
یک هفته هم نشد که نبینیم رنگ غم
یوسف! چقدر صبر کنم پس وفور کو؟
ناباوران به باور ما طعنه میزنند
پس آن گرهگشای گرههای کور کو؟
خورشید مرده است مگر؟ شب گرفتهایم
آن اخرین امید، بقایای نور کو؟
دنیا فقط مسیر رسیدن به راحتیست
از من مپرس مقصد این راه دور کو
#مجید_ترکابادی
@shah_beyt_mandegar
از تو سکوت مانده و از من صدای تو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تو!
حرفی که خالی ام کند از سال ها سکوت
حسی که باز پر کُنَدَم از هوای تو
#این_روزها_عجیب_دلم_تنگ_رفتن_است
تا صبح راه می روم پا به پای تو
در خواب حرف می زنم و گریه می کنم
بیدار می کنند مرا دست های تو
هی شعر می نویسم و دلتنگ می شوم
حس می کنم کنارمی و آه جای تو
این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تو...
#اصغر_معاذی
@shah_beyt_mandegar
آرزویِ قتلِ خویشم میبرد نزدیکِ او
شوق پندارد تلاشِ آشنایی میکنم
#اسیر_شهرستانی
@shah_beyt_mandegar
ای بویِ دوست در تو وزان تا همیشگان
دالانِ گلفشانِ نسیم صبا! سلام
ای ثبت بر جریدهیِ دیوارهایِ تو
از او و من، بریدهیِ تصویرها! سلام
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
تو را چه غم که کنی پاره نامهی ما را؟
و یا که ما ز فراقِ تو جامه پاره کنیم
#جناب_دهقان_سامانی
@shah_beyt_mandegar
این سیبهای سرخ برای نچیدن است
دلبستنم مقدمهی دل بریدن است
زیباترین نبودی و من ماه خواندمت
این است عشق! عشق بدی را ندیدن است
#مجید_ترکابادی
@shah_beyt_mandegar
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده ، دو کاج ، روییدند
سالیان دراز ، رهگذران
آن دو را چون دو دوست ، می دیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تامّل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار ، از تو بیزارم
دور شو ، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟
بینوا را سپس تکانی داد
یار بی رحم و بی محبت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط ، دید آن روز
انتقال پیام ، ممکن نیست
گشت عازم ، گروه پی جویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز
با تبر ، تکه تکه ، بشکستند
🌲🌲
#محمدجواد_محبت
@shah_beyt_mandegar
گنجشک من ! پر بزن درزمستانم لانه کن
با جیک جیک مستانت خانه را پر ترانه کن
چون مرغکان بازیگوش از شاخی به شاخی بپر
از این بازویم پر بزن بر این بازویم خانه کن
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
حَریفِ عِشقِ تو بودَم چو ماهِ نو بودی
کُنون که ماهِ تَمامی نَظَر دَریغ مَدار
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
گُلِ محمدیِ من
مَپرس حالِ مرا؛
به غم دُچار چنانم
که غم دُچارِ من است
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا
یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!
از چه دریا آمدم با ابر بی پایان غم
کآسمان عمریست تا یکریز میبارد مرا
آخرین پیمانهی شبگیر این خمخانه ام
تا کدامین مستِ درد آشام بگسارد مرا
گنج بیقدرم به دست روزگار مردهدوست
آن گهم داند که خود در خاک بسپارد مرا
گرچه مرگم پیشتر از فرصت دیدار توست
همچنان شوق وصالت زنده می دارد مرا
سینهی صافی گفتم پیش چشم روزگار
تا درین آیینه هر کسی خود چه انگارد مرا
سایه گر خود در هوایت خاک گردد باک نیست
عاقبت روزی به کویت باد می آرد مرا!
یاد آن فرزانهی آزردهخاطر خوش که گفت
خامشی جستم که حاسد مرده پندارد مرا
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
سخنی که با تو دارم، به نسیم صبح گفتم
دگری نمیشناسم، تو ببر که آشنایی...
#سعدی_شیرازی
@shah_beyt_mandegar
دلم تنهاست
دلگیرم
همش حس میکنم دارم
بدون عشق میمیرم
دلم تنهاست
مجبورم
فراموشت کنم حالا
که از چشمای تو دورم
تو میدونی
تو خیلی وقته میدونی
نمیفهمی چه بی اندازه بی رحمی...
"امیر ارجینی/با صدای محسن چاوشی"
@shah_beyt_mandegar
🖇🤍
الهی
نگاهی از تو کفایت کند که در همه عمر
مرا ز هر چه به جز خویش بی نیاز کنی...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
در افتادم به گردابِ غمِ مهر
مرا در این میان، بگذار و بگذر
به او گفتم، حمید از هجر فرسود!
به من گفتا، جهان بگذار و بگذر
#حمید_مصدق
@Shah_beyt_mandegar
امید ِ رفته به کوی تو ام چو از سفر آید
به هر قدم که رود، حسرتیش بر اثر آید
به وعده ای زتو خرسند گشت خاطر و ترسم
که روز مرگ من از روز وعده پیشتر آید
من و زیارت ِ کویی که پای دیده به راهش
اگر به سنگ بر آید، به سنگ ِ سُرمه بر آید
نگاه، خشک ْلب آمد برون، ز دجله ی چشمم
چو ماهیی که ز سر چشمه ی سراب بر آید...
طالب آملی
@shah_beyt_mandegar
🖇🤍
گفت:
_ تویِ این قلبِ خسته
به جز درد چه داری؟؟
+ تو را
تو را هنوز ...
#معصومه_صابر
📚ماهیِ تویِ قوطی کنسرو
@shah_beyt_mandegar
شبی آیم به بالای سرت آهسته آهسته
بگیرم همچو جان اندر برت آهسته آهسته
به زیر غبغبت دستی برم دزدیده دزدیده
ببوسم لعل همچون شکرت آهسته آهسته
مزم لعل لبت را جای نقل آسوده آسوده
بنوشم از شراب ساغرت آهسته آهسته
به یک زلف تو نرمک نرمک آرم پنجه خود را
کشم تاری به زلف دیگرت آهسته آهسته
به نرمی آستین پیرهن بر چهرهات مالم
عرق چینم ز گلبرگ ترت آهسته آهسته
من از شوقی که دارم عاقبت روزی بیاموزم
مسلمانی به زلف کافرت آهسته آهسته
برای چشمزخم از مردمت از مردم چشمم
سپند اندازم اندر مجمرت آهسته آهسته
برای آنکه از خوابت کنم بیدار، از مژگان
نهم خاری به زیر بسترت آهسته آهسته
شبی آهسته آهسته بدزدم دفترت «ترکی»
بدزدم این غزل از دفترت آهسته آهسته
#ترکی_شیرازی
@shah_beyt_mandegar
ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظیاش را بفشارم.
#فاضل_نظري
@shah_beyt_mandegar
دیدمت وه چه تماشایی و زیبا شده ای !
ماه من ، آفت دل ، فتنه ی جانها شده ای !
پشت ها گشته دو تا، در غمت ای سرو روان
تا تو درگلشن خوبی گل یکتا شده ای
خوبی و دلبری و حسن , حسابی دارد
بی حساب از چه سبب اینهمه زیبا شده ای ؟
حیف و صدحیف که بااینهمه زیبایی و لطف
عشق بگذاشته اندر پی سودا شده ای
شبِ مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار
باز آشوبگر خاطر شیدا شده ای
بین امواج مهت رقص کنان می بینم
لطف را بین ،که به شیرینی رویا شده ای
دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم .
نازنینا ، تو چرا بی خبر از ما شده ای ؟
#شهریار
@shah_beyt_mandegar
من فقط عاشق اینم، عمری از خدا بگیرم
انقدر زندهبمونم، تا بهجایِتو بمیرم😌
@shah_beyt_mandegar
از برای خاطر اغیار خوارم میکنی
من چه کردم کاینچنین بیاعتبارم میکنی
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو
گر بگویم گریهها بر روزگارم میکنی
گر نمیآیم به سوی بزمت از شرمندگیست
زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم میکنی
گر بدانی حال من گریان شوی بیاختیار
ای که منع گریه بیاختیارم میکنی
گفتهای تدبیر کارت میکنم وحشی منال
رفت کار از دست کی تدبیر کارم میکنی
#وحشی_بافقی
@shah_beyt_mandegar
دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
دل گرفته ی ما بین و دلگشایی کن
دلی چو آینه دارم نهاده بر سر دست
ببین به گوشه ی چشمی و خودنمایی کن
ز روزگار میاموز بی وفایی را
خدای را که دگر ترک بی وفایی کن
بلای کینه ی دشمن کشیده ام ای دوست
تو نیز با دل من طاقت آزمایی کن
شکایت شب هجران که می تواند گفت
حکایت دل ما با نی کسایی کن
بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم
تو نیز یادی از آن عهد آشنایی کن
نوای مجلس عشاق نغمه ی دل ماست
بیا و با غزل سایه همنوایی کن
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
احوال دل آن زلف دو تا داند و من
راز دل غنچه را ، صبا داند و من
بى من تو چگونه اى؟ ، ندانم اما
من بى تو در آتشم ، خدا داند و من
#رهى_معيرى
@shah_beyt_mandegar
مرا بتاب...
بتاب از گلایه بیزارم
مرا بخواب...
بخواب در عطش گرفتارم
مرا ببر...
به شروع دوباره در پایان
مرا ببر...
ببر به تو را دوست می دارم...
#یغما_گلرویي
@shah_beyt_mandegar
دستی که به دست من بپیوندد نیست
صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست
زنجیر ، فراوانِ فراوان اما
چیزی که مرا به زندگی بندد نیست..
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar