آن چنان تنگدلم از غم آن تنگدهان
که غمش نیز به تنگ آمده است از دل من
#محتشم_کاشانی
@shah_beyt_mandegar
گوییم جان غمین تو، گرفتار من است
دو جهان گشت گرفتار تو، یک جان بگذار
#امیرخسرو_دهلوی
@shah_beyt_mandegar
به اختیار زدم دل به زلف یار،گره
به کار خویش، فکندم به اختیار،گره
شمارهی گره زلف خود، به سبحه مکن
که صد گره چه کند در بر هزار گره
گره مزن سر زلف دو تا به یکدیگر
که هیچکس نزند مار را به مار، گره
ز ابروی عرق آلودهات گره بگشا
که خورده بر دم شمشیر آبدار، گره
به سایهی مژه ام پا منه،که میترسم
خدا نکرده خورد برگ گل به خار، گره
گره زدی سر زلف و، دلم ز ناله فتاد
فتد ز نغمه، چو افتد به سیم تار، گره
بسی دهان تو تنگ است در سخن گوئی
که در لبان تو، مو میخورد هزار گره
بسی به کار صبوحی گره زده زلفت
چو مفلسی زده بر سیم خوش عیار،گره
#شاطر_عباس_صبوحی
@shah_beyt_mandegar
جمال سرخ گل
در غنچه پنهان است ای بلبل
سرودی خوش بخوان
کز مژدهی صبحش بخندانیم ..
#هوشنگ_ابتهاج
سلام صبحتون بخیر و زیبایی
امروزتون سراسر خوشی وخوشبختی
@shah_beyt_mandegar
شست باران همه ی کوچه خیابان ها را
پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من ؟؟
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
هرکه شد خام
به صد شعبده خوابش کردند
هرکه در خواب نشد
خانهخرابش کردند
بازی اهل سیاست
که فریب است و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده
خطابش کردند
اول کار بسی
وعدهٔ شیرین دادند
آخِرش تلخ شد و
نقش بر آبش کردند
آنچه گفتند شود
سرکهٔ نیکو و حلال
در نهانخانهٔ تزویر
شرابش کردند
پشت دیوار
خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن
طعم دلانگیز کبابش کردند
سالها هرچه که رِشتیم
به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات
طنابش کردند
گفته بودند
که سازیم وطن همچو بهشت
دوزخی پُر
ز بلایا و عذابش کردند
زِ که نالیم
که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایهٔ ایجادِ
سرابش کردند
لب فروبسته ز دردیم و
پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم
حسابش کردند..
#فرخی_یزدى
@shah_beyt_mandegar
روشن دلان فریفته ی رنگ و بو نی اند
آیینه دل به هیچ جمالی نبسته است
#کلیم_کاشانی
@shah_beyt_mandegar
در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم
یارای گفتن گِلِهها نیست، بگذریم
دردیست در دلم که دوایش نگاه توست
دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم
گفتی رقیب با من تنها مگر کجاست؟
گفتم رقیب با تو کجا نیست؟ بگذریم...
ابری که میگذشت به آهنگ گریه گفت:
دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم»
هرچند دشمنم شدهای دوست دارمت
بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم
#سجاد_سامانی
@shah_beyt_mandegar
گمان میبرم که اگر خداوند ، صد هزار گونه خنده میآفرید اما رسم اشک ریختن را نمی آموخت ، قلب حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمی آورد ...
📕 آتش بدون دود
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
@shah_beyt_mandegar
جلوهای کردی که افتاد آفتاب از بام چرخ
دستی افشاندی که مهتاب از کنار بام ریخت
#فطرت_مشهدی
@shah_beyt_mandegar
رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که درآن حکمها قیاسی نیست
خدا کسی است که بایدبـه دیدنش بروی
خدا کسی که از آن
سخت می هراسی نیست...
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست
دردی از این بَتَر که بود یار با رقیب...
#هاتف_اصفهانی
@shah_beyt_mandegar
ﺩﻟﺒﺴﺘﻪﺍﻡ ﺑﻪ ﻏﻢ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﺮﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ
ﯾﺎ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺪهﺳﺖ ﻭ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ ﺭﻓﺘﻪﺍﺳﺖ
#مژگان_عباسلو
@shah_beyt_mandegar
آنکس که بداند و بخواهد که بداند،
خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند،
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند،
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند!
آنکس که نداند و بداند که نداند،
لنگان خرک خویش به مقصد برساند!
آنکس که نداند و بخواهد که نداند،
جان و تن خود را زجهالت برهاند!
آنکس که نداند و نداند که نداند،
در جهل مرکب ابدالدهر بماند،
آنکس که نداند و نخواهد که بداند،
حیف است چنین جانوری زنده بماند...!
#ابن_یمین
@shah_beyt_mandegar
گفتنی ها را نهادم در حریری از سکوت
کآنچه می دانم نمی آید به فهم ِ واژه ها
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
تو چه دانی؟ كه پس هر نگه ساده من
چه جنونی، چه نيازی، چه غمیست؟
يا نگاه تو، كه پر عصمت و ناز
بر من افتد، چه عذاب و ستمیست
دردم اين نيست، ولی
دردم اين است كه من بی تو دگر
از جهان دورم و بیخويشتنم
!پوپَكَم! آهوكَم
تا جنون فاصلهای نيست از اين جا كه منم
#مهدیاخوانثالث
@Shah_beyt_mandegar
سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم
اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم
چو بگذری، قدمی بر دو چشم من بگذار
قیاس کن که مَنَت از شمارِ خاکِ درم
بکُشت غمزهی خونریز تو مرا صد بار
من از خیال لب جانفزات، زندهترم
گرفت عرصهی عالم، جمال طلعت دوست
به هر کجا که روم، آن جمال مینگرم
به رغم فلسفیان بشنو این دقیقه ز من
که غایبی تو و هرگز نرفتی از نظرم
اگر تو دعویِ معجز، عیان بخواهی کرد
یکی ز تربت من برگذر، چو درگذرم-
که سر ز خاک برآرم، چو شمع و دیگر بار
به پیش روی تو، پروانهوار جان سپرم
مرا اگر به چنین شور، بسپرند به خاک
درون خاک، ز شورِ درون، کفن بدرم
بدان صفت که به موج اندرون رَوَد کشتی
همی رَوَد تنِ زارم درون چشم ترم...
#ادیب_پیشاوری
@shah_beyt_mandegar
یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد
مدتی رفتیم و او یک بار یاد ما نکرد
مجلس ما هر دم از یادش بهشتی دیگر است
گر چه هرگز یاد ما حوری نژاد ما نکرد
بر سر سد راه داد ما به گوش او رسید
یک ره آن بیداد گر گوشی به داد ما نکرد
دل به خاک رهگذارش عمرها پهلو نهاد
او گذاری بر دل خاکی نهاد ما نکرد
اعتماد ما یکی سد شد به وحشی زین غزل
کیست کو سد آفرین بر اعتقاد ما نکرد
#وحشی
@shah_beyt_mandegar
در خیالات خودم,در زیر بارانی که نیست…
میرسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست…
مینشینی روبرویم، خستگی در میکنی…
چای میریزم برایت،توی فنجانی که نیست…
باز میخندی و میپرسی: كه حالت بهتر است؟!
باز میخندم که خیلی، گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت، واژه ها گل میکنند!!!
یاس و مریم میگذارم، توی گلدانی که نیست…
چشم میدوزم به چشمت، میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست..؟!
وقت رفتن میشود، با بغض میگویم نرو..
پشت پایت اشک میریزم، روی ایوانی که نیست
میروی و خانه، لبریز از نبودت میشود…
باز تنها میشوم، با یاد مهمانی که نیست...!
بعد تو این کار هر روز من است!!!
باور این که نباشی، کار آسانی که نیست..
#بیتا_اميری
@shah_beyt_mandegar
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم..
که پریشانی این سلسله را آخر نیست...
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
چندین کلیدِ چاره شکستیم بهرِ دل
وین قفل زنگ بسته ز هم وا نمی شود !
#شانی_تکلو
@shah_beyt_mandegar
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟
آن دل کجا برم؟
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
سپاه بيكران او:
دقيقه ها و لحظه ها
غروب و بامداد ها
گذشته ها و ياد ها
سپاه پهلوان من:
به دخمه ها و دام ها
پياله ها و جام ها
نگاه ها سكوت ها
شراب ها و دود ها
سياه ها كبود ها
#اخوان_ثالث
@shah_beyt_mandegar
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر،
او از ستاره دَم زد و من از تو دَم زدم...
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست
هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای
ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
پیراهن خیس ابر تن پوش من است
صد باغ تبر خوردھ در آغوش من است
این زندگے کبود – این تلخ بنفش
زخمے است کہ سالهاست بر دوش من است
#ایرج_زبردست
@shah_beyt_mandegar
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم
زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست
در دست سر مویی از آن عمر درازم
پروانه راحت بده ای شمع که امشب
از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم
آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی
مستان تو خواهم که گزارند نمازم
چون نیست نماز من آلوده نمازی
در میکده زان کم نشود سوز و گدازم
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید
محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم
گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی
چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
محمود بود عاقبت کار در این راه
گر سر برود در سر سودای ایازم
حافظ غم دل با که بگویم که در این دور
جز جام نشاید که بود محرم رازم
#حضرت_حافظ
@shah_beyt_mandegar
داغی که نهان دارم
ارث از پدران دارم
من ای پسر از آبا
میسوزم و میسازم
مرغی است روان من
افتاده به دام تن
در دامگه اعضا
میسوزم و میسازم..
#ملك_الشعراى_بهار
@shah_beyt_mandegar