در دهر هر آنکه نیمنانی دارد
از بهر نشست، آشیانی دارد
نه خادم کس بُوَد، نه مخدوم کسی
گو«شاد بِزی»که خوش جهانی دارد..
#خیام
@shah_beyt_mandegar
من خسته چون ندارم، نفسی قرار بیتو
به کدام دل صبوری، کنم ای نگار بیتو
اگرم به سوی دوزخ، ببرند باز خوش خوش
بروم ولی به جنت، نکنم گذار بیتو
نفسی به بوی وصلت، زدنم بِهست جانا
که چنین بماند عمری، من دلفگار بیتو
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
يكى هم بود
كه پاييز دستهايش
بهار فراموش شدهى درخت بود..
#سیامک_تقیزاده
@shah_beyt_mandegar
روي ویترین یک کتابفروشی در شهر رم نوشته شده:
«همه عشقی چون رومئو و ژولیت میخواهند، بدون آن که بدانند این عشق فقط ۳ روز دوام داشت و جان ۶ نفر را گرفت!»
لطفاً کتاب بخرید و بخونید.
@shah_beyt_mandegar
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟
من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟
#فاضل_نظری
#روزتون_بخیر
@shah_beyt_mandegar
به طعنه گفت که: هُشدار! ساربان دزد است!
نفر، نفر، همه ی اهل کاروان دزد است!
چو بار بستم و رفتم گمان نکردم هیچ،
شریک قافله -ای وایِ من!- همان دزد است!
چه سود از این همه قرآن بدین نمط خواندن؟
فضیل توبه نکرده ست و همچنان دزد است!
دلت خوش است که بسته ست روزنِ روباه
زِ ردّ گیوه بیاندیش! باغبان دزد است!
من ازِ خیانتِ اسبابِ خانه می ترسم،
چه اعتماد به دیوار؟! نردبان دزد است!
ز عمرِ من همه کم کرد و بر خودش افزود،
گلایه با که توان کرد، چون زمان دزد است؟!
زِ من مرنج، اگر بیش از این نمی گویم
زبان -زِ ترسِ سرِ سبز- در دهان دزد است!
#حسین_جنتی
@shah_beyt_mandegar
تصنیف "بگذار تا بگرییم"
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
#سعدی
با صدای #محمدرضا_شجریان
@shah_beyt_mandegar
به موئی بسته صبرم نغمهی تار است پنداری
دلم از هیچ میرنجد دل یار است پنداری
#ملک_قمی
@shah_beyt_mandegar
نشد که زندگیام را کمی تکان بدهی
نخواستی سر این عشق امتحان بدهی
نخواستی که بمانی و دردهای مرا
فقط یکی دو سه سالی به دیگران بدهی
نگو که آمده بودی سری به من بزنی
و بعد بگذری و دل به این و آن بدهی
نگو از اول این راه عاشقم نشدی
نگو که آمده بودی خودی نشان بدهی
گناه فاصلهها را به پای من زدی و...
نخواستی به تن خستهام زمان بدهی
چه اتفاق غریبیست اینکه دل بکند
کسی که حاضری آسان براش جان بدهی
نشستهام سر سجاده روبهروی تو باز
هنوز منتظرم در دلم اذان بدهی...
#زهرا_شعبانی
@shah_beyt_mandegar
دست بیماران گرفتن، بر طبیبان واجب است
من ز پا افتادهام، دستم نمیگیرد طبیب
#سلمان_ساوجی
@shah_beyt_mandegar
هوشم نه موافقان و خویشان بردند
این کَج کُلَهان مو پریشان بردند
گویند:"چرا تو دل بدیشان دادی؟"
:"والله که من ندادم ایشان بردند."
#ابوسعيد_ابوالخير
@shah_beyt_mandegar
#فاضل_نظری میفرماد که:
"دلواپس گذشته مباش و غمت مباد
من سال هاست هیچ نمی آورم به یاد
بیاعتنا شدم به جهان بی تو آنچنان
کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم، سرش را به باد داد
گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد
این زخمخورده را به ترحم نیاز نیست
خیر شما رسیده به ما؛ مرحمت زیاد"
@shah_beyt_mandegar
حرف بدگو، باز می دارد زبد گفتن مرا
می کند هموار سوهان ، گرچه خود هموار نیست
#ملا_مفرد_همدانی
@shah_beyt_mandegar
سوزاندی ام که دلم خـام تر شود
وحشی شـدی غـزلم رام تـر شود
آهــو برای چه بـاید زمـان صید
کاری کند که خوش اندام تر شود
جز اینکه از سر جانش گذشته تـا
صیـاد نـابغه ناکــــام تر شــود
آدم برای نشستن به خاک تـــو
باید نتـرسد و بـــدنام تــر شود
چیــزی نگفتی و گفتی نگـویم و
رفتی که قصه پر ابهـــام تر شود
آنقدر گریه نکردنی میان بغــض
تا چشم اشک سرانجام تــَر شود
امشب کنار غزل های من بخواب
شاید جهان تــــــو آرام تر شود
#افشین_یداللهی
@shah_beyt_mandegar
ترک ما کــردی برو همصحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
گر چه میدانم که دشوار است صبر از روی دوست
چند روزی صبر خواهم کرد گو دشوار باش
#وحشی_بافقی
@shah_beyt_mandegar
یک جان چه بُود ؟
کافرم ار پیش تو صد جان
انگشت زنان ، رقص کنان
مینتوان داد..
#عطار
@shah_beyt_mandegar
دل سودازده عمری است هوایی شده است
آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد
#عالیجنابصائب
@shah_beyt_mandegar
ما کوزه ی سفالی آتش ندیده ایم !
آسان تر است ازهمه کاری، شکست ما..
#مير_تشبيهى
@shah_beyt_mandegar
📚رومئو و ژولیت: ویلیام شکسپیر
رومئو و ژولیت کششی به داستانهای عاشقانه دوران باستان دارد. درونمایه اثر براساس داستانی ایتالیایی است، که به صورت شعر با نام تاریخ باستانی رومئو و ژولیت توسط آرتور برووک در سال ۱۵۶۲، و به صورت نثر در سال ۱۵۹۱ توسط ویلیام پینتر نوشته شدند. شکسپیر از هردو اثر استفاده کرد، ولی برای گسترش داستان، شخصیتهای مکمل داستان بهخصوص مرکوتیو و پاریس را دچار تغییراتی نمود. این نظر وجود دارد که نمایشنامه بین سالهای ۱۵۹۱ تا ۱۵۹۵ نوشته شده، و برای نخستینبار در قطع ربع کاغذ در سال ۱۵۹۷ به چاپ رسید. این نسخه کیفیت پایینی داشت و نسخههای بعدی اصلاحشده و با اصل اثر شکسپیر مطابق گشتند.
#معرفی_کتاب
@shah_beyt_mandegar
چیزی نگو، آن چه امروز آزارت میدهد، روزی دلتنگت میکند
غژغژ صندلی پدر
زنگِ صدای تو وقتی داد میزنی
خس خس سینهام وقتی گریه می کنم
#سیدمحمد_مرکبیان
📚 آغوشی برای یک سفر طولانی
@shah_beyt_mandegar
شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا
#شهریار
@shah_beyt_mandegar
شوخ طبعی میکنم، تا کس نگوید کبر داشت
لیک با دل نیست همره طبعِ شوخی گسترم
گاه چون سنگم به سختی، گاهی از بالِ نسیم
سخت میرنجد دلِ از برگِ گل نازکترم
تا نگویندم که خشکی، تر زبانی میکنم
دل عزادار است و من با تار خود رامشگرم
#مهدى_اخوان_ثالث
@shah_beyt_mandegar
از دولت مى امشب حالِ دگرى دارم
گه با لب خندانم، گه چشم تَرى دارم
هرجا كه دلم خواهد، مىپرّم و میبالم
پروانه صفت گويى بالى و پرى دارم
اى دل چه خبر دارى، ديوانهترم امشب
از آن مه بىمهرت، من هم خبرى دارم
تا ماه شود پيدا -داد از غم تنهايى-
با اختركان ناچار، سرّى و سرى دارم
امشب ز دگر شبها ديوانهترم، اميد
گه خندم و گه گريم، حال دگرى دارم
#مهدی_اخوان_ثالث
@shah_beyt_mandegar
بازآی که چون برگ خزانم رخ زردیست
با یاد تو دمساز دل من دم سردیست
گر رو به تو آوردهام از روی نیازیست
ور دردسری میدهمت از سر دردیست
از رهروان سفر عشق درین دشت
گلگونه سرشکیست اگر راهنوردیست
در عرصهٔ اندیشهٔ من با که توان گفت
سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردیست
غمخوار به جز درد و، وفادار به جز درد
جز درد که دانست که این مرد چه مردیست
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بیدرد ندانی که چه دردیست
چو جام شفق موج زند خون به دل من
با اینهمه دور از تو مرا چهرهٔ زردیست
زین لالهٔ بشکفتهٔ در دامن صحرا
هر لاله نشان قدم راهنوردیست
یا خون شهیدیست که جوشد ز دل خاک
هر جا که در آغوش صبا غنچهٔ وردیست
#مهرداد_اوستا
@shah_beyt_mandegar
خیال چشم مستش را اگر در خواب خوش بینی
عجب دارم که برداری سر از مستی و مستوری
#سلمانساوجی
@shah_beyt_mandegar
مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را
راهی بزن، که ره بزند عقل و هوش را
ابریشمی بساز و ازین حلقه پنبه کن
نقل حضور صوفی پشمینهپوش را
جامی بیار، ساقی، از آن بادههای خام
وز عکس او بسوز من نیمجوش را
بر لوح دل نقوش پریشان کشیدهایم
جامی بده، که محو کنیم این نقوش را
ما را به می بشوی، چنان کز صفای ما
غیرت بود مشایخ طاعتفروش را
بر ما ملامت دگران از کدورتست
صافی ملامتی نکند دردنوش را
با مدعی بگوی که: ما را مگوی وعظ
کاگندهایم سمع نصیحتنیوش را
ای باد صبح، نیک خراشیده خاطریم
لطفی بکن، به دوست رسان این خروش را
گرمی کند به خلوت ما آن پری گذر
بگذار تا گذار نباشد سروش را
شد نوش ما چو زهر ز هجران او، ولی
زهر آن چنان خوریم به یادش که نوش را
ای اوحدی، بگوی سخن، تا بداندت
دشمن، که بیبصر نشناسد خموش را
#اوحدی
@shah_beyt_mandegar
.
با آنکه دلم از غم عشقت خون است
شادی به غم توام ز غم افزونست
اندیشه کنم هر شب و گویم : یا رب
هجرانش چنین است ، وصالش چون است ؟
#رودکی
@shah_beyt_mandegar
پیش بیا، پیش بیا، پیشتر
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوستترت دارم از هر چه دوست
ای تو به من از خود من خویشتر
دوستتر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویشتر
هیچ نریزد به جز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیشتر
#قیصر_امینپور
@shah_beyt_mandegar
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر، اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره هاست.»
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند. . .
#سهراب_سپهری
@shah_beyt_mandegar
مرا که طاقتِ این چند روزِ دنیا نیست
چگونه حوصله ی جاودانگی باشد؟!
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar