بزن باران عشقت را به صحرای پر احساسم
که صدها ابر باران زا ندارد قطره ای چون تو
#محمود_افهمی
@shah_beyt_mandegar
بعد من تنها نخواهی ماند، اما بعد تو
بر من تنها نمیدانی چهها خواهد گذشت....
سجاد سامانی
@shah_beyt_mandegar
گفتی اگر دانی مرا
آیی و بستانی مرا
ای هیچگاه ناکجا !
گو کی، کجا بستانمت؟!...
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
حرف ما را هیچ کس از شخص ما نشنیده است
صاحب نطقیم
اما چون قلم لالیم ما....
#محمد_سهرابی
@shah_beyt_mandegar
امــروزٖ مــیخــوری غــم فــردا و همچنان
فردا به خاطرت غم فردای دیگر است
#رهی_معیری
@Shah_beyt_mandegar
" ابی "
🎼 ترانه شب زده
ترانه سرا زویا زاکاریان
آهنگسازی و تنظیم واروژان
@shah_beyt_mandegar
خوشش باد آن نسیمِ صبحگاهی
که دَردِ شبنشینان را دوا کرد♥️
استاد #شهرام_ناظری
@shah_beyt_mandegar
روزی به یک درخت جوان گفت کُندهای:
باشد که میزِ گوشهی میخانهای شوی!
تا از غمِ زمانه بیابی فراغِ بال
ای کاشکی نشیمنِ پیمانهای شوی
یا اینکه از تو، کاسه ی «تاری» در آورند
شورآفرینِ مطربِ دیوانهای شوی
یا صندوقی کنند تو را، قفل پشتِ قفل
گنجی نهان به سینهی ویرانهای شوی
اما زِ سوزِ سینه دعا میکنم تو را
چون من مباد آنکه «درِ» خانهای شوی!
چون من مباد شعلهور و نیمهسوخته
روزی قرین ِ آهِ غریبانهای شوی
چون من مباد آنکه به دستانِ خستهای
در مویِ دخترانِ کسی شانهای شوی
روزی به یک درخت جوان گفت کُندهای:
«باشد که میزِ گوشهی میخانهای شوی»
#حسین_جنتی
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)تسلیت باد
@shah_beyt_mandegar
گر برکَنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر کِه افکنم آن دل کجا بَرم؟
#مسعود_سعد
@shah_beyt_mandegar
آتش عشق تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گرچه پایم نه به اندازه راه طلب است
هر قضایی سببی دارد و من در ره دوست
اجلم می کشد و درد فراقم سبب است...
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
ساقی به دست باش که این مستِ میپرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
بس که شستیم به خوناب جگر جامهی جان
نه از او تار به جا ماند و نه پود ای ساقی
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
مستی چنان خوش است
که گوید به روز حشر
من کیستم؟
شما چه کسانید؟
این کجاست؟
#فروغی_بسطامی
@shah_beyt_mandegar
وقتی به کسی میگویی دلم برایت تنگ شده، در واقع تو دلت برای بخشی از وجود خودت تنگ شده. آن شخص و ارتعاش وجودیاش، بخشی از تو و ارتعاش وجودی خود توست.
هنگام ملاقاتش، تو با خودت در چهره ای دیگر ملاقات میکنی. یادت باشد همیشه آنچه را که میبینی (خوشایند یا ناخوشایند) برون فکنیِ بخشی از درون خودِ توست.
برای تو، این جهانِ توست که واقعیت دارد. همچنانکه برای دیگری این جهان اوست که واقعیت دارد. و در عین حال، جهان واحد است. تمام شگفتی جهان، به همین کثرت در وحدت است. تو به هر طرف که رو کنی، بخشی از درون خودت را می بینی، پس اگر ناخوشایند است، خودت را تغییر بده، نه آنچه را که میبینی.
#دکتر_الهی_قمشهای
@shah_beyt_mandegar
.
سردش شد و دوباره تصور کرد
پاییز را گرفته در آغوشش
از یاد برده بود و نمی دانست
دوزخ نکرده است فراموشش
.
راهىِ جاده بود، اگر اندوه
کوچک نکرده بود جهانش را
سردش شد و دوباره دلش میخواست
با گریه پر کند چمدانش را
.
در آرزوی حلقه ی آغوشی
درحسرت فشردن دستی بود
هر روز بی جهت نگران می شد
هرشب در انتظار شکستی بود
.
هرکس رسید، داغ جدیدی زد
اما هنوز روی تنش جا داشت
شعر آمد و به زندگی اش تف کرد
دنیا شکنجه های خودش را داشت
.
چون قطره آبِ گِل شده در مرداب
از رودخانه زخم زبان می خورد
خشکیده بود و جای دلش انگار
یک لاک پشت مرده تکان می خورد
.
در پیله پیر می شد و تسليمِ
تقدیر غير عادىِ خود می شد
دور خودش همیشه قفس می بافت
سلول انفرادی خود می شد
.
بی افتخار، بی هیجان، بی عشق
بی سرزمین...خلاصه ی او این بود
هرکس دوسطر خواندش و دور انداخت
یک شعر نیمه کاره ی غمگین بود
#حامد_ابراهیم_پور
@shah_beyt_mandegar
این ضربت بی قانون، تا چند زنی بر من
یک روز چو چنگ آخر در بر کش و بنوازم
#خواجوی_کرمانی
@shah_beyt_mandegar
منم ستارهٔ شام و تویی سپیدهٔ صبح
همیشه سوی رهت چشم انتظار من است
#سیمین_بهبهانی
@shah_beyt_mandegar
همیشه شعرهایم چیزهایی از تو می دانند
که من با آنکه شاعرهستم آنها را نمیدانم....
#اصغر_عظیمی_مهر
@Shah_beyt_mandegar
❖ #تک_مصرع_های_ناب
یکی اینجا دلش تنگ است ! آنجا را نمیدانم ...
───── #اصغر_عظیمی_مهر
روزی دو سه بگذرد ، حکایت گردی
───── #باباافضل_کاشانی
اگر تو رُخ بنمایی ، ستم نخواهد شد !
───── #ملک_الشعرای_بهار
@shah_beyt_mandegar
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست...
#بنمای_رخ 🎼
#فرامرز_اصلانی🎙
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
بر سر آنم که گر زدست بر آید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
صحبت حکام، ظلمت شب یلداست
نور زخورشید جوی، بو که بر آید
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک می پرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در رهاند
گلعذاران از گلستان میرسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان میرسند
جمله دامنهای پرزر همچو کان
از برای تنگدستان میرسند
لاغران خسته از مرعای عشق
فربهان و تندرستان میرسند
جان پاکان چون شعاع آفتاب
از چنان بالا به پستان میرسند
خرم آن باغی که بهر مریمان
میوههای نو زمستان میرسند
اصلشان لطفست و هم واگشت لطف
هم ز بستان سوی بستان میرسند
#مولوی
@shah_beyt_mandegar
وحشت تنهایی از همصحبت بد خوشترست
سر به صحرا می نهم چون عاقلی پیدا شود
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
دو حریصیم که تا حشر بهآن سیری نیست
ما ز مهرِ تو، دلِ سختِ تو از کینهی ما
#حزین_لاهیجی
@shah_beyt_mandegar
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
رخساره نشان دادی بی دین و دلم کردی
بگشای خم گیسو بی طاقت و تابم کن
#فروغی_بسطامی
@shah_beyt_mandegar
دلا دیشب چه میکردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
خیال خود به شبگردی، به زلفش دیدم و گفتم
رقیب من چه میخواهی تو از جان حبیب من
نهیبی میزدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهیب من
خوشم من با تب عشقت، طبیب آمد جوابش کن
حبیبم، چشم بیمار تو بس باشد طبیب من
در آن زلف چلیپایی که دلها خود صلیب اوست
نوازد مریم عذرا به لالایی صلیب خود
غروبی زاید از زلفت که دل باشد غریب آنجا
حبیبم با غروبت گو نیاز دارد غریب من
عجب دارم که زلفت را پریشان میکنم از دور
به آه خود که آه از این دل و آه عجیب من
نصیب از ظلمت هجران به جز حسرت نخواهد بود
حساب روشنی دارد دل حسرت نصیب من
من از صبر و شکیبم شهریارا شهرهی آفاق
همه آفاق هم حیران از این صبر و شکیب من
#شهریار
@shah_beyt_mandegar
چون طفل
که از خوردنِ داروست
پریشان
با دوست پریشَأنم و
بی دوست پریشان
#علیرضا_بدیع
@shah_beyt_mandegar
چیست این طوفان عشقت هر زمانی میرسد
خانه دل را ز بنیادش به یغما میبرد
#محمود_افهمی
@shah_beyt_mandegar