دیشبم صحبت ابروی تو بُد تا به سحر
از مه و اختر و شب دل ز تو می جست خبر
دل به دنبال تو و دیده به دنبال تو بود
تا مگر از رخ زیبای تو بینند اثر
خسته و غمزده در کوی تو بودم تا صبح
جامه ی صبر تو را تا به سحر کرده به بر
دیده بُد خیره به درگاه تو ای سرو سهی
تا مگر مست و خرامان به در آیی تو ز در
شد سحرگاه و دلم هیچ نشان از تو ندید
آتش هجر تو زد بر دل دیوانه شرر
خسته و زارم و دیوانه و رسوا و غریب
کی دهد اشک غریبانه ی دیوانه ثمر
کرده ای تا به ابد گریه نصیب منِ زار
کی شود تا بنهم خسته به دامان تو سر
#دکتر_بهرام_قاضی_جهانی
@shah_beyt_mandegar
اما من آن شکوفه ی اندوهم
کز شاخههای یاد تو میرویم...🌸🍃
#فروغ_فرخزاد
@shah_beyt_mandegar
جوابِ نامه همین پاره کردن است، کلیم!
مگو که قاصد ما بی جواب می آید...
#کلیم_کاشانی
@shah_beyt_mandegar
بس است روی دلی مشت استخوان مرا
ز چشم شیر فتد برق در نیستانم
ز شرم ناله ام از بس به خاک ریخته است
زبان چو برگ توان رفت از گلستانم
نه ذوق بودن و نه روی باز گردیدن
چو خنده بر لب ماتم رسیده حیرانم
همین بس است که در آستانه عشقم
اگر چه سوختنی همچو چوب دربانم
مرا به کنج قفس بر ز بوستان صائب
که مغز می شود از بوی گل پریشانم
اگر چه نیک نیم، خاک پای نیکانم
عجب که تشنه بمانم، سفال ریحانم
چو رشته قیمتم از پهلوی گهر باشد
اگر گهر نبود من به خاک یکسانم
شوم به خانه مردم نخوانده چون مهمان
که من به خانه خود چون نخوانده مهمانم
ز ابر آب گرفتن وظیفه صدف است
من آن نیم که به هر سفله لب بجنبانم
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،
بزرگ ترین اقرارهاست.
من به اقرارهایم نگاه کردم
سال بد رفت و من زنده شدم
تو لبخندی زدی و من برخاستم
دلم می خواهد خوب باشم
دلم می خواهد تو باشم و
برای همین راست می گویم
نگاه کن! با من بمان...
#احمد_شاملو
@shah_beyt_mandegar
صد نامه نوشتیم و جوابی ننوشتی
این هم که جوابی ننویسند، جوابی ست…
#راغب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن
ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن
ای موسی جان چوپان شدهای
بر طور برو ترک گله کن
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دست طوی پا آبله کن
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن
فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
شرمیست در نگاهِ من؛ اما هراس نه
کمصحبتم میانِ شما، ...کمحواس نه!
چیزی شنیدهام که مهم نیست رفتنت
درخواست میکنم نروی، ...التماس نه!
از بیستارگیست دلم آسمانی است
من عابری«فلک»زدهام، آس و پاس نه
من میروم، تو باز میآیی، مسیرِ ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه
پیچیده روزگارِ تو ، از دور واضح است
از عشق خسته میشوی اما خلاص نه!
#کاظم_بهمنی
@shah_beyt_mandegar
هزاران سال طی شد سوگواریم
غمت یکعمر باشد، اربعین نیست
#فرهاد_مرادی_مسکین
#فرهاد_کرمانشاهی
@Shah_beyt_mandegar
مگر چه بود محبت که سنگ سنگش را،
به سر زدم با شوق؟
من از هجوم هجاهای عشق میترسم...
#حمیدمصدق
@shah_beyt_mandegar
می برد هر کس به پیش یار از جان تحفه ای
ما تهیدستان بیدل، شرمساری می بریم
#بیدل
@shah_beyt_mandegar
به خاطر کندن گل سرخ ارّه آوردهاید؟
چرا ارّه؟
فقط به گل سرخ بگویید: تو، هی تو
خودش میافتد و میمیرد!
#بیژن_نجدی
@shah_beyt_mandegar
خستگی سینهٔ ما را
خیالت مرهم است !
ای به هجران خسته مارا
خسته را مرهم فرست..
#خاقانی
@sgah_beyt_mandegar
📖 #شاه_بیت_های_ماندگار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عشق ، یکرنگی تقاضا میکند ، این روشن است
ورنه شمع آتش چرا زد همچو خود پروانه را ؟
───── ● #صائب_تبریزی
وای بر حال گرفتاری که دست روزگار
دست او میگیرد و بر دست هجران میدهد
───── ○ #فروغی_بسطامی
تو ، واقف خود و من واقف نگاه رقیب ؛
تو پاس خرمن و من پاس خوشهچین دارم
───── ● #محتشم_کاشانی
خونابه میخورم ز غم و گریه میکنم
آری ؛ شراب ، گوهر هر کس برون دهد
───── ○ #امیرخسرو_دهلوی
ترسم که روز حشر ، عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقهی رند شرابخوار ...
───── ● #حافظ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@shah_beyt_mandegar
در وادیِ محبت دانی چه کار کردم
اول به سر دویدم، آخر ز پا فتادم...
#فروغی_بسطامی
@shah_beyt_mandegar
ایردراپ امپراطوری ایکس که ۲۶ سپتامبر لیست میشه. حتما عضو این بازی جالب بشید ❤️
/channel/empirebot/game?startapp=hero43909428
#هوای_حوا
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنه ی کفش فرار و ور کشید
آستین همت و بالا زد و رفت
یه دفه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشه ی فردا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودن
خودش و تو مرده ها جا زد و رفت
هوای تازه دلش می خواست ولی
آخرش توی غبارا زد و رفت
دنبال کلید خوشبختی می گشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت...
#محمد_علی_بهمنی
درگذشت ۹ شهریور ۱۴۰۳
@shah_beyt_mandegar
دستم از تنگی دل وقف گریبان شده است
یاد آن روز که در گردن جانانم بود
#حزین_لاهیجی
@shah_beyt_mandegar
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
#ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
من صبورم اما !
آه ، این بغض گران
صبر چه میداند چیست ...
#حمید_مصدق
@shah_beyt_mandegar
ز بسکه سادهدلم، چون تو گرم پیشآیی
گمان برم که مگر همزبان من شدهای!
#میلی_هروی
@shah_beyt_mandegar
رحم است بر ان مرغ گرفتار که از وی
صیاد شود غافل و در دام بمیرد
#علی_نقی_کمره_ای
@shah_beyt_mandegar
با كه خواهى باز كرد
اين در كه بر من، بسته اى؟
بر كه خواهى بست دل را
چون ز من برداشتى...!
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست
عشقبازی دگر و نفسپرستی دگرست
نه هر آن چشم که بینند سیاهست و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصرست
هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پرست
گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست
خبر از دوست ندارد که ز خود با خبرست
آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس
آدمی خوی شود ور نه همان جانورست
شربت از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ
بده ای دوست که مستسقی از آن تشنهترست
من خود از عشق لبت فهم سخن مینکنم
هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکرست
ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست
خصم آنم که میان من و تیغت سپرست
من از این بند نخواهم به درآمد همه عمر
بند پایی که به دست تو بود تاج سرست
دست سعدی به جفا نگسلد از دامن دوست
ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطرست
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپارم
اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم
#ادیبپیشاوری
@shah_beyt_mandegar
مرنج ای جان نرفتم گر به استقبال یار از خود
تپیدنهای دل پنداشتم آواز پایش را
#نجیب_کاشانی
@shah_beyt_mandegar
☁️ ⃟🧷
و گوشه ی قلبم
اتاق کوچکی ست که هیچکس را راهی به آنجا نیست
گوشه ای دنج و مخفی،
برای نگاه داشتن احساسی که کلمات را
برای بیانش دهانی نبود...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar