پیراهنِ خیس ابر تنپوش من است
صد باغ تبرخورده در آغوش من است
این زندگی کبود – این تلخِ بنفش
زخمیست که سالهاست بر دوش من است
#ایرج_زبردست
@shah_beyt_mandegar
🌧🩵
شست باران همه ی کوچه خیابان ها را
پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من ؟
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
یار آنجا و من این جا، وه! چه باشد گر فلک
یار را این جا رساند، یا برد آنجا مرا
#هلالی_جغتایی
@shah_beyt_mandegar
به احتیاج، سراغ از غم تو میگیریم
که غم، قنوت نماز نیازمندان است
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
پرواز بندگی به خدایی نمیرسد
ای خاک، خاک باش، بلند است آسمان
#بیدلدهلوی
@shah_beyt_mandegar
آنِ منی تو، با رؤیایت بیارام میان رویایم
اکنون، عشق و اندوه و کار روزانه باید به خواب رفته باشد
شب قدر چرخهای نامرئیاش میچرخد
و تو کنار من
مثل کهربای پاک خفتهای.
ای عشق هرگز دگر کسی
با رویای من نخواهد خفت
من و تو با آبهای زمان خواهیم رفت
دیگر کسی از میان سایهها با من همسفر نخواهد شد
تنها تو ای زندهی همیشه، ای آفتاب و ماه همیشه
اینک دستان تو مشتهای ظریف خویش را گشودهاند
و نشانههای نرم بیهدف
قطره قطره چکیدند
و چشمان تو
چون دو بال کبود
بسته شدند.
آن زمان که من در پی آن آب میروم
که میبرد تو را و میبرد مرا
شب، جهان و باد و سرنوشت خویش را
رقم میزند.
و من اکنون هیچم بی تو، تنها رویای توام
بی تو هیچم من اکنون
هیچ، جز رؤیای تو
#پابلو_نرودا
@shah_beyt_mandegar
خواستم انتهای غم باشی
شعر خواندم که عاشقم باشی
گفته بودند و باز یادم رفت:
چاهکن توی چاه میافتد!
زندگی ایستگاه غمگینیست
اوّل جادههای خیسِ جهان
چمدانی که منتظر مانده
اتوبوسی که راه میافتد...
#سید_مهدی_موسوی
@Shah_beyt_mandegar
دلی دیرم چو مرغِ پا شکسته
چو کشتی بر لبِ دریا نشسته
همه گویند طاهر، تار بنواز
صدا چون میدهد تارِ شکسته؟
استاد #محمدرضا_شجریان ♥️
@shah_beyt_mandegar
یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است
#هوشنگ_ابتهاج
@shah_beyt_mandegar
چه خواهد کرد با ما عشق؟
پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را
#فاضل_نظري
@shah_beyt_mandegar
منتهای ناامیدی اول امیدهاست
دست و پا از کار چون افتاد بال و پر شود
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
گر برکَنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر کِه افکنم آن دل کجا بَرم؟
#مسعود_سعد
@shah_beyt_mandegar
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی
#غلامرضا_طریقی
@shah_beyt_mandegar
خیالت دوش حالم دید گفتا؛
که دور از حال من زار است حالت..
#خاقانی
@shah_beyt_mandegar
نكند بوی تو را باد به هر جا ببرد
خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری
#اعظم_سعادتمند
@shah_beyt_mandegar
من: «دهکدهها نبض حقایق هستند»
او: «مردم ده با تو موافق هستند»
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید:
«باران که بیاید همه عاشق هستند»
#ایرج_زبردست
@shah_beyt_mandegar
#قرابت
بس که صیّاد مرا هر گوشه دام و دانه است
دانه شد در صیدگاهم سبز و در دامم هنوز!
#عرفی_شیرازی
دام گستردم ولی از نارساییهای بخت
تا تو در دامم درآیی سبز گردد دانهام!
#طالب_آملی
کام نگیرم ز تو، رام نگردی به من
تا تو درآیی به دام، خوشه کند دانهام!
#سنجر_کاشانی
@shah_beyt_mandegar
دقیقه ۱۵:۳۲ ♥️
این همه تنها تو مرا خواستی
حال کـه تنها شدهام میروی
استاد #محمدرضا_شجریان
در منزلِ استاد دادبه
@shah_beyt_mandegar
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
به هر سو باد آمد قامتت را خم مکن چون کاه
قدم ثابت گذار آنگه که از قلبت ندا آمد...
#معصومه_صابر
@shah_beyt_mandegar
دل به سعی گریهٔ سرشار روشن کردهایم
این چراغ بیکسی را اشک حسرت روغنست
#بیدل
@shah_beyt_mandegar
روزی به یک درخت جوان گفت کُندهای:
باشد که میزِ گوشهی میخانهای شوی!
تا از غمِ زمانه بیابی فراغِ بال
ای کاشکی نشیمنِ پیمانهای شوی
یا اینکه از تو، کاسه ی «تاری» در آورند
شورآفرینِ مطربِ دیوانهای شوی
یا صندوقی کنند تو را، قفل پشتِ قفل
گنجی نهان به سینهی ویرانهای شوی
اما زِ سوزِ سینه دعا میکنم تو را
چون من مباد آنکه «درِ» خانهای شوی!
چون من مباد شعلهور و نیمهسوخته
روزی قرین ِ آهِ غریبانهای شوی
چون من مباد آنکه به دستانِ خستهای
در مویِ دخترانِ کسی شانهای شوی
روزی به یک درخت جوان گفت کُندهای:
«باشد که میزِ گوشهی میخانهای شوی»
#حسین_جنتی
@shah_beyt_mandegar
صبح بخیر 🌿
در میان آفتاب و دل
مرز مشترک کجاست؟
چشمهای من
میزبان نقشههاست:
نقشهها و مرزهای روبهرو
مرزهای درد، آرزو
مرزهای مبهم خیال
مرزهای ممکن و محال
نقشههای فاصله
مرزهای خاکی و غریب
بین آفتاب و دل کشیدهاند
مرزهای شرقی دلم کجاست؟
چشمهای من
میزبان نقشههاست
کوهها
روی نقشه سر به اوج میزنند
مرزهای بین آفتاب و دل
ناگهان خراب میشوند
#قیصر_امین_پور
@shah_beyt_mandegar
الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق
کانجا به توتیا نبود صلح دیده را
#عرفی_شیرازی
@shah_beyt_mandegar
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری
#سعدى
@shah_beyt_mandegar
گفتم ز کار بُرد مرا خنده کردنت
خندید و گفت من به تو کاری نداشتم
#وحشی
@shah_beyt_mandegar
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت؟
#فاضل_نظری
#روزتون_بخیر
@shah_beyt_mandegar
آتش عشق تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گرچه پایم نه به اندازه راه طلب است
هر قضایی سببی دارد و من در ره دوست
اجلم می کشد و درد فراقم سبب است...
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
ای پری ! غم نیست گر مثل مَنَت دیوانهایست
هر گلی را بلبلی ، هر شمع را پروانهایست
جان فدای گوشهی آن چشمِ مخمورانه باد
کز قفای هر نگاهش ناز محبوبانهایست
بادهای کاین هفت خُم در خود نیابد ، ظرف آن
پیش دست ساقی ما در ته پیمانهایست
خردسالی را گرفتارم که در آداب حُسن
یوسف مصری بر او چون طفل مکتبخانهایست
داستان محتشم بشنو ؛ دم از مجنون مزن
کاین حدیث تازه است و آن کهن افسانهایست ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#محتشم_کاشانی
@shah_beyt_mandegar