چشمی به هم زدیم و دنیا گذشت
دنبال هم ، امروز و فردا گذشت
دل میگه باز فردا رو از نو بساز
ای دل غافل دیگه از ما گذشت
#بیژن_سمندر
@shah_beyt_mandegar
بهرِ دردِ دل ما، از تو دوایی نرسید
سعی بسیار نمودیم، به جایی نرسید...
#هلالی_جغتایی
@shah_beyt_mandegar
❖ #شاه_بیت_های_معاصر
هر روز بیشتر به تو دلبسته می شوم
عشق از شناخت میگذرد ، اتفاق نیست ...
───── 💠 #فاضل_نظری
همیشه چون صدفی بوده ام که امواجت
مرا به خویش کشانده ست و از خودش رانده ست ...
───── 💠 #حسین_دهلوی
چیست در فلسفه ی عشق که دور از درک است
یک نظر دیدن و یک عمر به فکرش بودن ...
───── 💠 #امیر_اکبرزاده
به این امید که شاید به دیدنم آیی ،
به رغم حرف پزشکان ، مریض مانده دلم !
───── 💠 #آرش_شفاعی
نگاه از منِ بی جان شده دریغ نکن ؛
چقدر مرده که با یک نگاه برگشته ست ...
───── 💠 #حمزه_کریم_تباح_فر
@shah_beyt_mandegar
دستی که در
فراق تو میکوفتم به سر
باور نداشتم که به گردن در آرمت...
@shah_beyt_mandegar
#شهریار
❖ #شاه_بیت_های_معاصر
رفتیم و کس نگفت که روزی در این دیار
یک عاشق شکسته ی بی آشیانه بود ...
───── 💠 #مهدی_عنایتی
بستم تمام روزنه ها را به روی عشق
مِهر تو از کجا به درونم رسیده است ؟
───── 💠 #اعظم_سعادتمند
توی قرآن خوانده ام ... يعقوب يادم داده است ؛
دلبرت وقتی کنارت نيست ، کوری بهتر است !
───── 💠 #حامد_عسکری
من نه آنم که شوم مست به یک پیمانه
عطرِ درگاهِ شما بود که مدهوشم کرد
───── 💠 #محمد_زارع_عبدالزهرایی
دیگران را اگر از ما خبری نیست ، چه غم ؟
نازنینا ! تو چرا بی خبر از ما شده ای ؟!
───── 💠 #شهریار
@shah_beyt_mandegar
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
بسکه سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی
پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
جز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید
وین عجبتر که تو خود روی به کس ننمایی
گفتی: «از لب بدهم کام عراقی روزی»
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی
#عراقی
@shah_beyt_mandegar
ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی
بر در تو نشستهام منتظر عنایتی
گر چه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظر
ور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتی
#عراقی
@shah_beyt_mandegar
مقدار یار همنفس ،
چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد ،
قیمت بداند آب را
#سعدی
@Shah_beyt_mandegar
با تو دل من
پر از کبوتر شده است
حال من و شعرهام بهتر شده است
حالا
تو منی و
من تو هستم با تو
تنهایی من چند برابر شده است...
#جلیل_صفر_بیگی
@shah_beyt_mandegar
#برشی_از_یک_کتاب 📚
باید کاری کنی که کار باشد، کاری که اقلا یک صفحه از تاریخ را سیاه کند. تفنگ را بردار و برو کنار نردههای باغ و یکی را که از آن طرف رد میشود، نشانه بگیر و بزن. بعد هم بایست و جان کندنش را نگاه کن. اما اگر از کسی بدت آمد، اگر دیدی که طرف دارد یک بیت شعر را غلط میخواند و یا بینیاش را میگیرد و یا حتی پایش را گذاشته است روی سکوی خانهی تو تا بند کفشش را ببندد، مأذون نیستی سرش را نشانه بگیری. انتخاب طرف هرچه بیدلیلتر باشد بهتر است. کسی که برای کشتن یک آدم دنبال بهانه میگردد هم قاتل است و هم دروغگو، تازه دروغگویی که میخواهد سر خودش را کلاه بگذارد. اگر خواستی بکشی دلیل نمیخواهد. باید سر طرف، سینهی طرف را هدف بگیری و ماشه را بچکانی، همین. ببین، از اجدادت یاد بگیر. وقتی شکار پیدا نمیکردند آدم میزدند، بچهها را حتی. میایستادند و نگاه میکردند، به دستها و پاهایش که جمع میشد و تکان میخورد و به آن چشمها که خیره به آدم نگاه میکرد.
شازده احتجاب/ هوشنگ گلشیری
@shah_beyt_mandegar
اشک چشمم شد سبب تا آب از سر بگذرد
گوهری غلطان مقیم قعر دریا گشته ام
#ک_شجیراتی
@shah_beyt_mandegar
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم
امید من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناه بسیارم
تو را به فضل تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدر تمام جهان خطاکارم..!
#سجاد_سامانی
@shah_beyt_mandegar
تو به آرام دِل خویش رسیدی #سعدی
مِی خور و غَم مَخور
از شنعت بیگانه و خویش ...
@shah_beyt_mandegar
زُلف مِشکین تو یک عمر تامل دارد،
نَتوان سَرسَری از معنی پیچیده گذشت...
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mabdegar
در دل همه خار غم شکستیم دریغ
وز دست غـم عشق نرستیم دریغ
عمری به امید یار بردیم بـسر
با یار دمی خوش ننشستیم دریغ
#عراقی
@shah_beyt_mandegar
در سينه تلخم راه مي رود
اندوهي كه نمي دانم نامش چيست
در سينه تلخم راه مي رود
به سپيدي صبحم سلام مي كند.
بادهاي شب
كه از پر زخم ها مي وزيد
مرا مي بردند
اگر كه هوايت بغلم نمي كرد
به سپيده امروزم نمي داد.
#شمس_لنگرودی
@shah_beyt_mandegar
هر چه میخواهی بکن اما بدان
تو نمکگیر غزل های منی .
#محمود_افهمی
@shah_beyt_mandegar
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
تو به اندازهی تنهایی من، خوشبختی
من به اندازهی زیبایی تو، غمگینم
- حمید مصدّق
@shah_beyt_mandegar
آهِ دل مینکند در دلِ سختِ تو اثر
آری،آری شکند مشت کجا سندان را
#تاراجاصفهانی
@shah_beyt_mandegar
نظاره هم نکرد گه سوختن مرا
آن کس که آتشم زد و از من کران گرفت
#امیرخسرو_دهلوی
@shah_beyt_mandegar
عشق یعنی
در میان صدهزاران مثنوی
بوی یک تک بیت
ناگه مست و مدهوشت کند
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
شود چون شب، به روز و روزگارِ خویشتن گریم
چو آید روز، بر شب های تار خویشتن گریم
گهی از بی وفایی های یار خویشتن نالم
گهی بر طالع ناسازگار خویشتن گریم
دلم دارد بسی امید و من در کنج نومیدی
به امیدِ دلِ امیدوارِ خویشتن گریم..
#رفیق_اصفهانی
@shah_beyt_mandegar
از کنارِ منِ افسرده ی تنها تو مرو
دیگران گر همه رفتند خدا را تو مرو
اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهرِ دریا تو مرو
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@shah_beyt_mandegar
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتیام را شب طوفانی گرداب گرفت
در قنوتم ز خدا عقل طلب میکردم
عشق اما خبر از گوشهی محراب گرفت
نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را میشود از حافظهی آب گرفت!؟
#فاضل_نظری
@shah_beyt_mandegar
بیداریاش نصیب نشد در تمام عمر
بخت مرا به یاد که در خواب کردهاند؟
#صیدی_تهرانی
@shah_beyt_mandegar
آتشی دوش ز رخساره برافروخته بود
دیده گر آب نمیریخت مرا سوخته بود
گفت: ««عمان» ز چه رو دم نزنی ز آتش عشق»
گفتم: «آنکس که دلم سوخت لبم دوخته بود»
#عمان_سامانی
@shah_beyt_mandegar