┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
غوکنامه
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
ای غوکها که موج برآشفته خوابتان
و افکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان
خوش یافتید این خزهی سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان
دم از زلالِ خضر زنید و مسلّم است
کز این لجنکدهست همه نان و آبتان
بیشرمتر ز جمعِ شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان
کوتاهبین و تنگنظر، گرچه چَشمها
از کاسهخانه جَسته برون چون حُبابتان
در خاک، رنگِ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان
از بیخِِ گوش، نعره زنانید و گوشِ خلق
کر شد ازین مُکابرهی بیحسابتان
یک شب نشد کز این همه بیداد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رُبابتان
تسبیحِ ایزد است به پندارِ عامیان
آن شومْ شیونِ چون نعیبِ غُرابتان
هنگامِ قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان
بسیار ازین نفيرِ نفسگیرتان گذشت
کو افعیای که نعره زند در جوابتان!؟
داند جهان که در همهی عمر بوده است
روزی ز بالِ پشّه و خونِ ذُبابتان
جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان
تکرارِ یک ترانه و یک شومْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان
چون است و چون که از دلِ گندابهی قرون
ناگه گرفته است تبِ انقلابتان
وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید میزند
شمعِ تمامْکاستهی نیمتابتان
مانا گمان برید که ایزد به فضلِ خویش
کردهست بهرِ فتح جهان انتخابتان
یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملهی ممالک مالکْ رقابتان
گر جمعِ «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکردهایم خطا در خطابتان
نِی اصلتان به قاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلهی انتسابتان
جز این حقیقتی که یَکی اَبَر جادُوِی
آورد و برفَشاند بر این خاک و آبتان
پروردتان به نمنمِ بارانِ خویشتن
تا برگذشت حدِّ نصیب از نصابتان
این آبگیرِ گَند که آبشخورِ شماست
وین سان بُوَد به کامِ ایاب و ذهابتان
سیلی دمنده بود ز کُهسارِ خشمِ خلق
کاین گونه گشته بسترِ آرام و خوابتان
تسبیحتان دعای بقایِ لجنکده است
بادا که این دعا نشود مستجابتان
ای مشتِ چنگلوکِ زمینگیرِ پشّهخوار
شرمآور است دعویِ اوجِ عُقابتان
گاهی درونِ خشکی و گاهی درونِ آب
تا چند ازین دو زیستنِ کامیابتان؟
چون صبح، روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عِنانِ دولتِ پا در رکابتان
چندان که آفتابِ تموزی شود پدید
این جُلبکانِ سبز نگردد حجابتان
این آبگیرِ عرصهی این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان
و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان
وز یالِ دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خُرد و خرابتان
وین غوكجامههای چو دستارِ تازیان
یَک یَک شود به گردنِ نازک، طنابتان
وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگیطلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان
وز چَشمِ مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان.
نک خوابتان به پهنهی مردابِ نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان
با این همه گزند که دیدیم، دلخوشیم
تا بو که خلق در نِگَرَد بینقابتان.
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#غوکنامه
توضیح لغات دشوار
مکابره: اظهار کبر و بزرگی کردن، قهر و غلبه
نعیب: بانگ زاغ
غُراب: زاغ، کلاغ
زُباب: مگس
رُباب: ساز سیمی و زخمهای
چُگور: نوعی ساز سیمی و زخمهای
بشکرد: صید کند
مجاوبه: پاسخ دادن
@shah_beyt_mandegar
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود...زهی توفیق!
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم
من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم
من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم
ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم
یارم به بازار آمدهست چالاک و هشیار آمدهست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم
ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندیست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
#سیمین_بهبهانی
@shah_beyt_mandegar
چو در رویَت بخندد گل
مشو در دامش ای بلبل
که بر گل اعتمادی نیست
گر حُسن جهان دارد...
#حافظ
@shah_beyt_mandegar
گيريم
خنجر حرف تو بر پهلوی باورها نشست؛
نوشدارويي...
شرابي...
شيوني...
شعري به كارش میكنيم؛
دل كه چركين شد ،
چكارش میكنيم...؟
#شفیعی_کدکنی
@shah_beyt_mandegar
تا زین جهان مرده رهایی دهد مرا ،
یک زنده دل ز جمله ی یارانم آرزوست...
#صائب_تبریزی
@shah_beyt_mandegar
خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن
نبایستی نمود این روی و دیگر باز بنهفتن
گدایی پادشاهی را به شوخی دوست میدارد
نه بی او میتوان بودن نه با او میتوان گفتن
هزارم درد میباشد که میگویم نهان دارم
لبم با هم نمیآید چو غنچه روز بشکفتن
ز دستم بر نمیخیزد که انصاف از تو بستانم
روا داری گناه خویش و آنگه بر من آشفتن
که میگوید به بالای تو ماند سرو بستانی
بیاور در چمن سروی که بتواند چنین رفتن
چنانت دوست میدارم که وصلم دل نمیخواهد
کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن
مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی
محبت کار فرهاد است و کوه بیستون سفتن
نصیحت گفتن آسان است سرگردان عاشق را
ولیکن با که میگویی که نتواند پذیرفتن
شکایت پیش از این حالت به نزدیکان و غمخواران
ز دست خواب میکردم کنون از دست ناخفتن
گر از شمشیر برگردی نه عالی همتی سعدی
تو کز نیشی بیازردی نخواهی انگبین رفتن
#سعدی
@shah_beyt_mandegar
این ایردراپ هیچ بازی و اتلاف وقتی نداره و تنها یک استارت ساده کافیه
امتیاز دهی تنها بر اساس سن تلگرام شما و البته امتیازات کسب شده ی شما در نات کوین و داگز هست❤️
لینک ورود به ربات paws:
🐾 /channel/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=TMmUv3Wo
نماندست چیزی به جزغم ... مهم نیست
گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست
تـــو را دوست دارم قسم به خدا که...
اگر چه پس از تو خدا هم مهم نیست
فقــــط آرزو مـــی کنم کــــه بمیرم
پس از آن بهشت و جهنمّ مهم نیست
همان وقت رانده شدن به زمین ... آه !
بـــه خود گفت حوّا که آدم مهم نیست
بیا تا علف هــــای هرزه بکاریم
اگر مرگ گلهای مریم مهم نیست
ببین! مرگ هم شانس مي خواهد ای عشق
فقط خوردن جامی از سم مهـــم نیست
نماندست چیزی به جز غم، مهم نیست،
گرفته دلـــم از دو عالم ، مهم نیست,
بمانم ، بخوانم ، برقصم ، بمیرم ...
دگر هیچ چیزي برایم مهم نیست
#سید_مهدی_موسوی
@shah_beyt_mandegar
دل به دریا زده گفتم که شدم عاشق تو
رو بسمتی کرد و گفتا حال مادر بهتر است…؟
#محمود_افهمی
@shah_beyt_mandegar
حدیث بحر فراموش شد که دور از تو
ز بس گـریسته ام آب برده دریا را
#کلیم_کاشانی
@shah_beyt_mandegar
آن سست وفا که یار دلْ سخت من است
شمع دگران و آتشِ رَخت من است
ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف!
جرم از تو نباشد گنه از بخت من است...
#سعدى
@shah_beyt_mandegar
شعرپَرتُو
گوسپندِ رَمیده
به اختیار زِ تقدیر، رام را چه گُریز؟!
که زیرِ منّتِ چوپانْ چنین بزرگ شود:
اَزین قضا که تو را ذبح میکنند، مَنال
که گوسپندِ رَمیده، غذایِ گرگ شود
* Painting by Anton Mauve
(The Return to the Fold, 1873)
@shah_beyt_mandegar
اندیشهای ز تیرِ کمانِ شکسته نیست
زآهم نترسد آنکه دلم را شکسته است
#کلیم_کاشانی
@shah_beyt_mandegar
روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن
تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن
پیدا بکن که پاکی از کون و پست و بالا
وین خانه کهن را بیزیر و بیزبر کن
#مولانا
@shah_beyt_mandegar
PAWS CULT 🐾
فقط با یکبار استارت ِ بازی به شما امتیازمی دهد
لینک ورود به ربات paws:
🐾 /channel/PAWSOG_bot/PAWS?startapp=TMmUv3Wo
#حافظ
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچهای شیوه پری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
@shah_beyt_mandegar
صبح شد
چشم بگشای
که خورشید شِکُفت
باز کن پنجره را با دمِ صبح ،
باید از خانهی دل گَرد پریشانی رُفت !
#سلمان_هراتی
سلام
صبحتون بخیر 🌿🌸
@shah_beyt_mandegar
#برگ_خزان
#بیژن_مرتضوی
سهم من گردش حزن آلودی
در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جان دادن
که به من می گوید:
دست هایت را دوست می دارم
دست هایم را در باغچه می کارم
سبز خواهم شد،
می دانم، می دانم، می دانم ...
#فروغ
@shah_beyt_mandegar
برای دیدن آن خوب،
آن خجسته ی مطلوب
چقدر باید از این
روزهای بد،
بشمارم؟
#حسین_منزوی
@shah_beyt_mandegar
فقط انگار دراین شهر، دلِ من دل نیست
کم رسیدست به رویام… خدا عادل نیست؟
نا ندارم که برای خودم اقرار کنم
ترکِ تو کردن و آواره شدن مشکل نیست
لوطیان خال بکوبید به بازوهاتان
تهِ دریای غم کهنه ی من ساحل نیست
فلسفه، فلسفه از خاطره ها دور شدی
علتی در پسِ این سلسله ی باطل نیست
اشک می ریختم آن روز که بی رحم شدی
تا نشانم بدهی هیچ کسی کامل نیست
تا نشانم بدهی عشق جنونی آنی ست
که کسی ارزشِ ناچیز به آن قائل نیست
آمدی قصه ببافی… که موجه بروی
در نزن، رفته ام از خویش، کسی منزل نیست
#صنم_نافع
@shah_beyt_mandegar
پاییز که آمد
به قلب ِ من سر بزن
شاید برای دلتنگی برگریزان دیگری نباشد🍁🍂
#رهاصابر
@shah_beyt_mandegar
✍خراباتی
خرابی و خراباتی همه شب زنده دار امشب
همه عاشق همه مجنون ،به مستی بیقرار امشب
بیا ای سوته دل ساقی ،به مستی بی ملالم کن
خدایا امشب این می را،حلالم کن حلالم کن
بیادش باده مینوشم،که با دردش هم آغوشم
به یک جرعه به صد جرعه ،نشد دردش فراموشم
بگو ای مهربون ساقی،به اون نا مهربون یارم
به حق حرمت مستی ،بیاد امشب به دیدارم
غریبی موند و تنهایی،از این غربت دلم تنگه
بیا ساقی پناهم ده،که سقف آسمون سنگه
مبادا ای رفیق امشب،نگیری ساغر از ساقی
نمیدونی چه کوتاهه،شب مستی و مشتاقی
خدایا درد عشق امشب،تو قلبم آشیون کرده
به می محتاج محتاجم،که می درمون هر درده
#لیلا_کسری
@shah_beyt_mandegar
نمـــي تواني به کسي بگويي
از دوست داشتن يک نفــر خودداري کند
دوست داشتن
با چيـــزهاي ديگر
خيــــلي فرق مي کند
#مارگارت_آتوود
@shah_beyt_mandegar
همچنان در پاسخ دشنام می گویم سلام
عاقلان دانند دیگر حاجت تفسیر نیست
#فاضل_نظري
@shah_beyt_mandegar
داریوش فرهنگ : هیچ چیز غم انگیز تر از این نیست که کسی رو دوست بداری و اون هیچ کاری برای نگه داشتنت نکنه ...
#دورهمی
@shah_beyt_mandegar