ماهیِ فریب
دیگر به خواب من نیا
افسانهها دروغ بودند
عریانی تو
حقیقیست
و این لباسها جادو ندارند
دنیا جادو نداشت
سخت بود
و خوابهای تو
بیهوده چیزها را در هم میآمیخت
من مرز بین حقیقت
و واقعیت را گم کردهام
من راهها در خوابها گم کردهام
و خندههای بیدلیل تو در خواب
واقعی نیست
حقیقیست
عریانی تو حقیقیست
من
با این لباسهای بافته از الیاف
نه واقعیتم
نه حقیقت دارم
دیگر به خواب من نیا
بگذار بیدار بمانم
و کارهای سخت را تمام کنم
من که بال ندارم
خندههای تو را ندارم
و تا از خوابها بیرون نیایم
زنده نخواهم بود
دیگر به خواب من نیا
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
@sepidehnikroo
تهرانِ نیمسایه
نیمی از پرنده در آفتاب مانده و نیمی دیگر
در سایه جان داده
مرگ تو حقیقت را دو نیم میکند
و پرده از آفتاب برمیدارد
ای تجسدِ صلح!
که اعماقِ عادت را شکافتهای
و واژهها در تو جان میدهند
جنون انزوا بودی و حالا
مرگِ لحظهها شدهای
نیمی از تو در حلب مانده و نیمی در کابل جان داده
تو پارههای حقیقتی
که هر کس، تکهای را تمامِ آن پنداشت
و با تکهای سنگ
به تمامِ شیشه حملهور شد
حالا که مردهای
تکههای شکستهات در اقیانوس شب میدرخشد
و دست کسی به تو نمیرسد
نیمی از من در تهرانِ چند سالِ پیش مانده و
نیمی پشت پنجره جان داده
سپیده نیکرو
سفرهی هفتخون
نشر گویا
@sepidehnikroo
اگر مایل هستید؛ کانال یوتیوب باشگاه کتابخورها را در یوتیوب دنبال کنید.
از کتابهایی که میخوانم چه کودک و نوجوان و چه کتابهای دیگر حرف میزنم.
https://youtube.com/channel/UCNWohWzQ7R8AAa0z7IxxoEw
@sepidehnikroo
در دوربرگردان
غمی ندارم
از پنجره به خيابان خيره میشوم
خونی که هشت سالِ پيش بر زمين ريخته بود را
آمدهاند شستهاند بردهاند
و خاطرهاش در لابهلای روزنامههای تحليل اقتصادی گم شدهاست
غمی ندارم
سياوشی اگر مرده باشد
گياهی روييدهاست
که نفت ريختهاند که خشکيده که بردهاند
و جای گياهانِ خشکيده در بهشتِزهراست
و جای لبخندهای خشکيده در بهشتِزهراست
گم شدهام
در قطعهی دويستوبيستودو
پای ديوارِ آخر
نرسيده به دوربرگردان
اما غمی ندارم
چرا که گورهای بیسر
فرزندان گم شده میزايند
و تو گم شدهای
مثلِ ساعتِ دوازده
مثل اعتمادبهنفس پنجره
مثل صبحِ روشن در وقت شليکِ گلوله
گم شدهام ميانِ آبهای راکد
و شستشوی زمان، از دستهای آلوده
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
@sepidehnikroo
در شبِ نیامدن به راحله
راحله امشب زخمم را تاول به تاول برايت خواهم سرود
من فرزندِ سوم بودم
شاگرد اول
رديف اول
ميز اول
گوش کن راحله !
امشب زخمم را تاول به تاول برايت خواهم سرود
من فرزند سوم بودم
اما نتوانستم بيشتر از دومی اشک بريزم
يکی بود
يکی نبود
يکی رفت
يکی نمیآمد
يکی کنج اتاق پنهان شده بود
به خودش در آينه زل زده بود
گوش کن راحله
به خودش زل زده بود
من رفتم
آمدم
به خودش زل زده بود
لباسها را شستم
پهن کردم
سفره را انداختم
آمد، نشست
به خودش زل زده بود
غذا را خورديم
سفره را جمع کردم
گوش میکنی راحله؟
به همين برکت
به خودش زل زده بود
مات
درست میگويی راحله
مي خواست خودخوری کند
خودزنی کند
راحله!
نتوانستم بيشتر از دومی اشک بريزم
بيشتر از اولی مويه کنم
بيشتر از چهارمی در خودم بميرم
تنها توانستم خاک بريزم بر موهام
تنها توانستم زل بزنم به خودم
منتظرش بودم راحله
که از زمين برخيزد
از گور برخيزد
از توی آينه برخيزد
مرا به مدرسهام برساند
درد کمی نيست لعنتی!
رديف اول بنشينی
ميز اول
شاگرد اول
کسی نيايد تو را ببيند
کسی نفهمد کجا میروی
کجا میآيی
کجا نشستهای
راحله تقصير من نبود
نميتوانستم بيشتر از دومی اشک بريزم
بيشتر از اولی مويه کنم
بيشتر از چهارمی در خودم بميرم
تنها بايد مینشستم رديف اول
اين سکانس را خوب تماشا میکردم
يکی بود
يکی نبود
يکی رفت
يکی به خودش زل زد
راحله امشب زخمم را تاول به تاول برايت خواهم سرود
بزرگ شده بودم
خيلی بزرگ شده بودم راحله
آنقدر به خودم زل زده بودم
که فهميده بودم دنيا
هيچ چيز بيشتر از خودم برای من ندارد
آنقدر زخم داشتم
که رفتوآمد گربهای از روی ديوار اتفاق خوشايندي بود
تابستان، اتفاق خوشايندی بود
هيچ چيز مهم نبود راحله
دنيا مهم نبود
اما منتظرش بودم
منتظر بودم از خودش
از توی آينه برخيزد
و دستهايش يک بار، بيرون از خودش نوازشم کند
وقتی که زل نزده باشد به ديوار روبهرو
وقتي که پشت نداده باشد به نداشتن پشتی
راحله
امشب نمیتوانم بيشتر از خودم اشک بريزم
نمیتوانم بيشتر از خودم مويه کنم
نمیتوانم بيشتر از خودم در خودم بميرم
نمیتوانم زل بزنم به خودم
و زخمها را تاول به تاول برايت بسرايم
يکی بود
يکی نبود
يکی رفت
نيامد
سپیده نیکرو
از مجموعه شعر رگباد
انتشارات روزنه
@sepidehnikroo
شنیدن
توقف زمان
بر زنجیرهی گذار
راز بود
و شب
تمام میشد
صدای تو از دور میآمد
نسیمِ خنک
و آبی روز میآمد ...
صدای تو از دور میآمد!
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepidehnikroo
اشتیاق
خورشیدِ بیپایان
میتابد بر من و تو
بر سقف خانه و فرودگاه
یکسان!
اما سایهها یکسان نیست
سایهی مردی ایستاده
پرشور
منتظر
با قلبی که در سایه نمیگنجد
و زنی
که دراز کشیده روی سایهاش
ناآرام
منتظر
با قلبی فشرده که سخت میتپد
خورشید تابیده یکسان
بر رفتن تو
بر ماندن من
سپیده نیکرو
سفرهی هفتخون
نشر گویا
مردهرود
سوای صراحتی که باید داشته باشد باد
بگو کدام حرف مانده که نگفته است؟
بگو چگونه باید بگوید رازی را
که مادری گفت
و اکنون فرزندانش
کوچه به کوچه دنبال روسریاش میگردند
بگو اکنون به چه زبانی باید بگوید باد
که تنها هنگام گذشتن از این سرزمین
تنش زخمی سیم است
جانش زخمی خار
باد
مسافرِ تکهتکهی جهان
با دهان بسته حرف میزند
وقتی از البرز میگذرد
و سیاهی را از تهران هل میدهد به کمی آنورتر
حرف نور را به چشمانِ برزمینافتاده میرساند باد
به زندهرود که میرسد
دلش میخواهد اشک بریزد اما خاک به پا میکند
خاک بر سر میکند
سوای صراحتی که باید داشته باشد باد
تنها هنگام گذشتن از این سرزمین
خون از قدمش میچکد
شرم از نگاهش
سپیده نیکرو
سفرهی هفتخون
نشر گویا
@sepidehnikroo
این دو بیت واقعاً از مولانا نیست
در کتاب فارسی سال نهم، درس چهارم در سال های قبل دو بیت با این این متن آمده بود:
«...مولانا جلال الدین گفته است:
تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند» (فارسی نهم، 1397: 31)
در حالی که دو بیت به این صورت از مولانا نیست و در چاپ های معتبر مثنوی نیامده است. دوستان و دانشورانی، پیشتر در این زمینه مطالبی نوشتند (تا جایی که اطلاع دارم، آقایان محسن احمدوندی و مهدی شعبانی) و در رسانه ها و شبکه های مجازی موضوع را پیگیری کردند و در نهایت آموزش و پرورش به درستی این انتساب غلط را از کتاب درسی برداشت و در چاپ سال 1398 به بعد چنین اصلاح شد:
«شاعری چنین گفته است...» (فارسی نهم، 1398: 31).
از آنجایی که تب نقد و انتقاد بر کتاب های درسی بالا گرفته است (و بخشی هم طبیعی است؛ چرا که در کتاب درسی نباید غلط باشد)؛ برخی بدون هیچ مطالعه ای هر تغییری را نقد می کنند؛ حال آنکه لااقل تغییر در این یک مورد درست بوده است و شعری که به غلط به مولانا منسوب شده بود، اصلاح شده است؛ اما اخیراً بسیاری از رسانه های معتبر و شبکه های مجازی به طور گسترده بر این قضیه پافشاری می کنند که این شعر مولانا! از کتاب های درسی حذف شده است؛ حال آنکه این دو بیت، به این صورت در مثنوی نیامده است و البته صورت های دیگری از آن آمده که متفاوت است.
ابیاتی که در مثنوی آمده که شبیه به این مضمون است بدین قرارند: در دفتر چهارم :
یار بد چون رست در تو مهر او
هین از او بگریز و کم کن گفت و گو
برکن از بیخش که گر سربرزند
مر تو را و مسجدت را بکند (مثنوی چاپ موحد، جلد 2، ص 853)
و در دفتر پنجم:
حق ذات پاک الله الصمد
که بود به مار بد از یار بد
مار بد جانی ستاند از سلیم
یار بد آرد سوی نار مقیم (مثنوی معنوی چاپ موحد، جلد 2، ص 1166)
بحث اصلی این است که کسانی که در پی نقد و اصلاح هستند، باید با منابع اصلی سخنان خود را اثبات کنند. این قبیل اظهار نظرات که در سطح بسیار بالایی هم در رسانه ها منعکس شده است، یکی از پیامدهای گسترش جعلیات و یا انتسابات به شاعران و نویسندگان شناخته شده است.
🖋 دکتر علیاصغر بشیری
عضو کمپین مبارزه با نشر جعلیات
@jaliyat
@jaliyat
در شبِ نیامدن به راحله
راحله امشب زخمم را تاول به تاول برايت خواهم سرود
من فرزندِ سوم بودم
شاگرد اول
رديف اول
ميز اول
گوش کن راحله!
امشب زخمم را تاول به تاول برايت خواهم سرود
من فرزند سوم بودم
اما نتوانستم بيشتر از دومی اشک بريزم
يکی بود
يکی نبود
يکی رفت
يکی نمیآمد
يکی کنج اتاق پنهان شده بود
به خودش در آينه زل زده بود
گوش کن راحله
به خودش زل زده بود
من رفتم
آمدم
به خودش زل زده بود
لباسها را شستم
پهن کردم
سفره را انداختم
آمد، نشست
به خودش زل زده بود
غذا را خورديم
سفره را جمع کردم
گوش میکنی راحله؟
به همين برکت
به خودش زل زده بود
مات
درست میگويی راحله
میخواست خودخوری کند
خودزنی کند
راحله!
نتوانستم بيشتر از دومی اشک بريزم
بيشتر از اولی مويه کنم
بيشتر از چهارمی در خودم بميرم
تنها توانستم خاک بريزم بر موهام
تنها توانستم زل بزنم به خودم
منتظرش بودم راحله
که از زمين برخيزد
از گور برخيزد
از توی آينه برخيزد
مرا به مدرسهام برساند
درد کمی نيست لعنتی!
رديف اول بنشينی
ميز اول
شاگرد اول
کسی نيايد تو را ببيند
کسی نفهمد کجا میروی
کجا میآيی
کجا نشستهای
راحله تقصير من نبود
نمیتوانستم بيشتر از دومی اشک بريزم
بيشتر از اولی مويه کنم
بيشتر از چهارمی در خودم بميرم
تنها بايد مینشستم رديف اول
اين سکانس را خوب تماشا میکردم
يکی بود
يکی نبود
يکی رفت
يکی به خودش زل زد
راحله امشب زخمم را تاول به تاول برايت خواهم سرود
بزرگ شده بودم
خيلی بزرگ شده بودم راحله
آنقدر به خودم زل زده بودم
که فهميده بودم دنيا
هيچ چيز بيشتر از خودم برای من ندارد
آنقدر زخم داشتم
که رفتوآمد گربهای از روی ديوار اتفاق خوشايندی بود
تابستان، اتفاق خوشايندی بود
هيچ چيز مهم نبود راحله
دنيا مهم نبود
اما منتظرش بودم
منتظر بودم از خودش
از توی آينه برخيزد
و دستهايش يک بار، بيرون از خودش نوازشم کند
وقتی که زل نزده باشد به ديوار روبهرو
وقتي که پشت نداده باشد به نداشتن پشتی
راحله
امشب نمیتوانم بيشتر از خودم اشک بريزم
نمیتوانم بيشتر از خودم مويه کنم
نمیتوانم بيشتر از خودم در خودم بميرم
نمیتوانم زل بزنم به خودم
و زخمها را تاول به تاول برايت بسرايم
يکی بود
يکی نبود
يکی رفت
نيامد
#سپیده_نیکرو
@sher_fanoos
صفحه تخصصی شعر #فانوس
شعر حاصل شوریدگی است؛ در عین حال که قالب دارد در قالب نمیگنجد
https://www.yektapress.com/fa/news/48407/شعر-حاصل-شوریدگی-است-در-عین-حال-که-قالب-دارد-در-قالب-نمیگنجد
@sepidehnikroo
تا منم تا تو
برای نخواندنم که دير نمیشود
میترسم از روی بام بيفتم
میترسم از ماهیهای حوض دروغهای تازه بشنوم
رگهای سرم ، سرخ است
رگهای دستم، سبز
و ماهیها نمیفهمند با چه زبانی خواهم مرد
کلافهام
و همانقدر که شنا بلد نيستم
بلدم برای تو هندوانه قاچ کنم
دنيای من
همان خطوطِ موازی است
که در کف اين حوض، رسم شده
دنيايم را
نه میتوانی مثل اين فلسها بشمری
نه میتوانی به زور نجات دهی
ميدانم به زودی
مرگ از کفِ آبیِ کاشیها به من نزديکتر خواهد شد
میدانم که هيچ چيز، ديگر تکانم نمیدهد
و برای افسوس خوردن
برای ترسيدن
بهانهای نخواهم داشت
دهانِ تو تکان میخورد
نمیشنونم
و نمیدانم ماهیِ لب بسته در گودی حوض
منم يا تو
من مرگ مشترک اين خطوطم
پايان موازیها
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
از زمین
از دريچهی ماه
زمين
گور دستهجمعی اجساد خاکستری نيست
آبیست
ما در حيات آب دخالت کرديم
و آب
پارههای زندگی ما را از هم گسست
انسان نخستين
همسايههای زيادی داشت
قدم میزد به شرق میرسيد
قدم میزد به غرب میرسيد
قدم میزد تا جنوب
قدم میزد تا شمال
و آب
پايان دنيا بود
از دريچهی ماه
زمين تکه پارهایست
غرق شده در آب
و انسان قدم میزند
به فاصله میرسد
سپیده نیکرو
رگباد
انتشارات روزنه
@sepidehnikroo
ماهیِ فریب
دیگر به خواب من نیا
افسانهها دروغ بودند
عریانی تو
حقیقیست
و این لباسها جادو ندارند
دنیا جادو نداشت
سخت بود
و خوابهای تو
بیهوده چیزها را در هم میآمیخت
من مرز بین حقیقت
و واقعیت را گم کردهام
من راهها در خوابها گم کردهام
و خندههای بیدلیل تو در خواب
واقعی نیست
حقیقیست
عریانی تو حقیقیست
من
با این لباسهای بافته از الیاف
نه واقعیتم
نه حقیقت دارم
دیگر به خواب من نیا
بگذار بیدار بمانم
و کارهای سخت را تمام کنم
من که بال ندارم
خندههای تو را ندارم
و تا از خوابها بیرون نیایم
زنده نخواهم بود
دیگر به خواب من نیا
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
@sepidehnikroo
دلیار
با ساز و صدای:
دخترم یلدا یزدانفرحی
آهنگساز: استاد انوشیروان روحانی
ترانهسرا: دلشاد امامی
بازخوانی از کار زیبای دلیار با صدای سارا نائینی
@sepidehnikroo
تا تکان به تاريخ به پرنده
وقتی که خوابيده
ديگر اميدی نيست
چيزی بگويد
تاريخ، تکان خورده
مثل جغرافيا پس از برخورد بزرگ
مثل مردمک چشم او در آن پيشامدِ بزرگ
مثل حالتِ گوشههای لبهايم
در آن لحظهی بزرگ
وقتی که پرنده رفته
ديگر اميدی نيست
که راهش را به خانه بازبيابد
هرچند بخواهد
#سپیده_نیک_رو
#رگباد
#انتشارات_روزنه
@sepidehnikroo
دو شعر تازه در جنزار
http://jenzaar.com/2021/04/12/%d8%af%d9%88-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d9%be%db%8c%d8%af%d9%87-%d9%86%db%8c%da%a9%e2%80%8c%d8%b1%d9%88-2/
در اتفاق
تهران ، پس از همه چيز، تهران است و
نيشابورِ مغولزده، نيشابور
مردان، عصای مرگند و
بر زمين میخورند
زنان
سنگريزهای در مشت
تهران
پس از باد
کوه است و
پس از باران، دريا
و پس از اتفاقی سهمگين، تهران
کسی نمیآيد
و پشتبامها
از التهابِ فرارِ دستهجمعی لبريزند
گاهی خيال میکنم
کوهها
يک روز از اينهمه راز
پرده برمیدارند
سپیده نیکرو
رگباد
انتشارات روزنه
#فصل_نامه_بادبان
.
سال دوم/ شماره هفتم
پاییز نود و نُه
.
📌درمیان آماجِ دردها و رنجها، دلنگرانیها و بیمهریهای زمانه، در میانِ شیوع و ویروس و بیماری، با همکاری و همدلیِ دوستانی از جنس ادبیات و عمیقاً مهربان، شمارهی پاییزِ بادبان منتشر شد.⚘
.
مدیر مسئول: #شهریار_قنبری
سردبیر: #مریم_هومان
زیر نظر شورای نویسندگان و هیئت تحریریه:
دبیر بخش داستان: #نیلوفر_دلفان
دبیر بخش فیلم: #محمد_قنبری
دبیر بخش ویژه: #سجاد_آریایی
دبیر بخش ترجمه: #مسعود_حیدری
دبیر بخش شعر: #علیرضا_خسروانی
عکس: #یاسمن_دارابی
ویراستار: #زهرا_سپهوند
کاریکاتور: #سجاد_بیرانوند
طراحی: آتلیه گرافیک موج نو
🔴همکاران این شماره:
کیهان خانجانی، جمال بیگ، صالح بوعذار، نصرتاله مسعودی، مهدی معرف، شهلا آهنج، عمران دسترس، مسعود سیناییفر، سپیده نیکرو، حانیه محبزادگان، مجتبی یوسفوند، آرزو رحیمی، شروین سلیمانی، هوشنگ رئوف، داریوش منصوری، نعمت مرادی، لادن نیکنام، عباس صفوی، صدیقه قانع، محسن میرزایی، فاطمه دریکوند، سارا مهرآرا، دانش دولتشاهی، پری شاهیوند، الهام عیسیپور، علی رفیعی، امین نصیری
.
#فصل_نامه_بادبان
#فصل_نامه_ادبی_هنری_بادبان
@Nashriebadban
آیا به چشم سقف
من بیشتر از کلهای که راه میرود هستم؟
آیا زمین مرا دو پای بزرگ میبیند؟
...
تنها برای گلولههاست
که قلب دارم
سپیده نیکرو
درخت سوال نمیکند میافتد
@sepidehnikroo