در وصف شما هرچہ بخواهیم بدانیم
باید کہ فقط سوره والشمس بخوانیم
آرامش این لحظۂ ما لطف شماهاست
رفتید کہ ما راحت و آسوده بمانیـم
#سرباز_ولایت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_وبیستُ_هشتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 5 📿 6 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿 16 📿 17 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_887_465)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🔰 لوح | ملت ایران یک ملت الهامبخش در بین ملتهای مسلمان است. البته دشمنها این را نمیپسندند، اما واقع قضیه این است.
۸۹/۲/۱
#حاج_قاسم🌷
#مرد_میدان🦋🍃
♡ @sangarshohada 🕊🕊
✹﷽✹
شاید
یـڪ روز
بہ نـدیدنت
بـہ نشنیدن صدایت
و بہ جاے #خالے_ات عادت ڪنم!
امـا...
فراموش ڪردنت
هنـرے است
ڪہ اصلا نـــــدارم
#شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_وبیستُ_هشتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 5 📿 6 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_887_465)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
📝 یادداشت رهبر انقلاب درباره کتاب زندگینامه خودنوشت شهید سلیمانی منتشر شد
کتاب زندگینامه خودنوشت شهید قاسم سلیمانی با عنوان «از چیزی نمی ترسیدم» که مزین به یادداشت رهبر انقلاب اسلامی است، امروز رونمایی شد.
متن حضرت آیتالله خامنهای پیش از مطالعه کتاب به شرح زیر نگاشته شده است:
بسمهتعالی
هر چیزی که یاد شهید عزیز ما را برجسته کند، چشمنواز و دلنواز است.
یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیائی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفهئی داریم. کتاب حاضر را هنوز نخواندهام اما ظاهراً میتواند گامی در این راه باشد.
رزقناالله ما رزقه من فضله
سیّدعلی خامنهای
۹۹/۱۰/۷
📚 این کتاب شامل دست نوشتههای شخصی شهید سلیمانی از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانهی مبارزات انقلابی در سال ۵۷ است.
📚 کتاب «#از_چیزی_نمی_ترسیدم» در دو بخش نوشتار و دستنوشت، با ۱۳۶ صفحه، توسط انتشارات مکتب حاج قاسم متعلق به بنیاد حفظ و نشر آثار شهید سلیمانی به چاپ رسیده است.
💻 @Khamenei_ir
🎥 #کلیپ
💠پایان ۳۴ سال چشمانتظاری خانواده شهید لطفی
🔹 #شهید_حسین_لطفی که به عنوان شهید گمنام در میدان امام حسین(ع) به خاک سپرده شده بود با مطابقت تست Dna شناسایی شد.
🔹مادر این شهید کرجی اظهار داشت: دوری از فرزند بسیار دشوار است اما خوشحالم که فرزندم در راه حفظ وطن شهید شده است.
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ذره ای دردم ده ای درمانِ من
زانکه بی دردت بميرد جانِ من...
#شهید_حسن_فتاحی🌷
#سالروز_شهادت
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
.
گــاهی
تمام جمعیت شهر،
همان یک نفری است که نیست...
روحت شاد حاج قاسم...
#حاج_قاسم 💔
#مرد_میدان
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🔰 #طرح عاشقی با سرداردلها 🌷
♢ به مناسبت #اولین_سالگرد
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی ختم #زیارت_عاشورا داریم
□ از#3آذر تا #13دی ماه به مدت چهل روز زیارت عاشورا را هدیه به شهید پر افتخار اسلام #حاج_قاسم_سلیمانی و دیگر شهدای فرودگاه بغداد میکنیم ...شهیدی که نیمه شب وقتی همه خواب بودیم در آتش فرودگاه #بغداد سوخت بخاطر حفظ امنیت ما
○این ختم از #سوم_آذر شروع میشود تا سیزده دی ماه (روز سالگرد ) به مدت چهل روز
¤عزیزانی که مایل هستند در قرار عاشقی با سرداردلها شرکت کنند هرشب ... در #پی_وی اعلام کنند
@R199122
509
🌷 یادشهدا کمتر از شهادت نیست🌷
#چهلمین_شب_چله رو هدیه میکنیم به روح پرفتوح شهدای فرودگاه بغداد...
بسم الله...🌷
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_صد_چهلم
شیوع بیماری پوستی۳
....تکرار موقعیتهایی اینچنینی در طول اسارت باعث شده بود تا حساسیت کمتری نسبت به این مسائل داشته باشیم.
نکته طنز اینکه یکی از دوستان میگفت ما اسرا با یکدیگر محرم هستیم.
استفاده از آفتاب فقط مختص درمان این بیماری نبود و یکی از روشهای درمان و خشکاندن عفونت ناشی از جراحت مجروحین نیز نگهداری طولانی مدت آنها در آفتاب بود .
نگهداری طولانی مدت در گرمای بالای ۴۰ درجه سانتیگراد خود باعث بیماری دیگری نظیر گرمازدگی و اسهال و... میشد .
نشستن رو به آفتاب در چنین مواقعی به چشم نیز صدمه میزد علاوه بر این یکی از تنبیهات بعثیها مجبور کردن افراد به خیره شدن به خورشید بود.
گرمای شدید داخل آسایشگاه و سوء تغذیه عامل تشدید این بیماری و سایر بیماریها نظیر اسهال خونی بود .
عدم درمان صحیح و برخورد اصولی با علل این بیماری باعث شده بود تا پایان اسارت این بیماری مهمان اردوگاه های اسرا خصوصا اردوگاه مفقودین باشد.
بیاد دارم به علت گرمی هوا وقتی لباسمان را بیرون میآوردیم اینقدر بدنمان عرق کرده بود که پیراهنمان مثل مَشک خشک شده کنار دیوار ثابت میماند.
در ارتباط با سوء تغذیه باید گفت بچهها خصوصا در زمستان دائم با گرسنگی دست و پنجه نرم میکردند و یکی از سیاستهای آنها گرسنه نگه داشتن اسرا بود.
اقای چلداوی که در کنار مترجمی در امورات برق نیز تجاربی داشتند هنگامی که جهت رفع عیب برق اردوگاه ماموریت مییابند یکی دو قرص نان «صمون» از نگهبان بیرونی اردوگاه دریافت و به حسب جوانمردی یکی را از داخل حفاظ پنجره داخل آسایشگاه هدایت میکنند که در این حین نگهبان بعثی علی ابلیس پس از مشاهده ، وی را مورد مواخذه قرارداده و به نگهبان دیگر میگوید اسیر را باید گرسنه نگه داشت .
جالب اینکه صدام رسما دستور داده بود فقط پوست و استخوان اسرا باید تحویل ایران شود.
به هنگام تبادل اسرا نیز از افتخارات صدام این بود که گفته بود ما خوشحالیم از این که اسرای ایرانی را طوری تحویل میدهیم که تبدیل به پوست و استخوان شده اند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
📹 #کلیپ
💠خاطره #شهید_ابومهدی_المهندس از شهید حاج قاسم سلیمانی
حاج قاسم فرماندهای بود که طرحریزی میکرد، اما نه در بغداد یا تهران، او همیشه جلوی ما در میدان بود.
#مرد_میدان
#شهید_ابومهدی_المهندس
#سالروز_شهادت 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada 🏴
﴾﷽﴿
#خاطرات_شهید
.
«از دامن زن مرد به معراج میرود»
این جملهی امام خمینی(ره) وقتی برایم معنی پیدا کرد که خبر شهادت آقا وحید رو بهم دادند...
.
اون لحظهای که بدون توجه به اطرافم بی امان اشک میریختم!
بی تابی و دلتنگی امانم را بریده بود.
هرچه گریه میکردم آرام نمیشدم.
انگار قلب و جگرم میسوخت.
در میان بیقراریهایم دستانِ پر از مهرش را روی دستانم حس کردم.
نگاهش کردم، نگاهم کرد.
دستی به سر و صورتم کشید و گفت:
«دخترم ناراحت نباش، بیتابی نکن، انقدر گریه نکن وحید الان پیش امام حسینه، همون جایی که دوست داشت. آروم باش، تمام نگرانی من تویی، کمتر اشک بریز. جای بدی که نرفته، هدیهای ناقابل تقدیم خدا کردیم تو هم راضی باش عزیزم.»
چقدر بزرگ بود، چقدر روحِ عظیمی داشت.
چقدر آرامم کرد.
انگار فرشتهای بود از جانب خدا...
عطرِ بهشتی وحید را همراه خود داشت.
عجب جملهی درستی؛
امام راست میگفت.
وحید از دامن پاک مادرش به معراج رفت...
✍ راوی: مادربزرگوار شهید
#شهید_وحید_زمانی_نیا
#شهید_مقاومت
#مرد_میدان
#سالروز_شهادت🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🏴
#خاطرات_شهید
من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است."
آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرفهاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری."
هادی مرا پیش سردار برد و بهعنوان یک مدافع حرم هممحلهای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی، به این افتخار کردم که یکی از بچههای شادآباد، محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.»
▫️«هادی میگفت: من هر روز از دست حاج قاسم، لقمه متبرک میگیرم. این بهجای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش میگذاشت.
✍به روایت همرزم شهید
📎محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی
#شهید_هادی_طارمی🌷
#شهید_مقاومت
#مرد_میدان
#سالروز_شهادت
j๑ïท ➺ @sangarshohada🏴
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
229
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_صد_چهل_دو
🔆 محرم و اسارت ۲
...تلویزیون مداربسته بود و امکان سرچ و جستجوی کانال وجود نداشت و فقط روی دو کانال موجود عراق تنظیم شده بود.
با آغاز ماه محرم الحرام تنها کاری که از دست عاشقان اباعبدالله در اسارتگاههای عراق برمیآمد نشان دادن حزن و اندوه در چهره بود که بعثیها این را هم تاب نیاورده و با ارسال تلویزیون با توجه به برنامههای سرگرمی و رقص و آواز و فیلمهای آنچنانی قصد داشتند ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان را به فراموشی بسپارند.
صِرف عزاداری برای آنها چندان ممنوعیتی نداشت ولی آنها به خوبی آموخته بودند که در این مجالس است که یاد و نام و سیره امام حسین ـ علیه السلام ـ زنده میشود و سرلوحه برنامه ها و اهداف قرار میگیرد.
آنها آموخته بودند که وقتی عزاداری اوج بگیرد و با شور حسینی همراه شود از کنترل خارج خواهد شد و باید منتظر هر حادثهی غیر منتظرهای باشند.
ضمن اینکه همچنان که قبلا ذکر شد بعثیها از انتقال برنامههای فرهنگی اسرا به نگهبانها و از آن طریق به مردم عراق بیم داشتند.
چون بکلی هرگونه عزاداری و علائم آن در عراق ممنوع بود.
عزاداری اسرا در شرایط سخت امنیتی میتوانست برای مردم عراق هم این پیام را داشته باشد که در هر شرایطی نباید دست از عزاداری و بزرگداشت محرم برداشت.
از طرفی کذب بودن تبلیغات شدید دستگاه حاکم مبنی بر مجوس بودن ایرانیها و ضدیت با اسلام و آموزه های دینی برای نگهبانهای عراقی اثبات مینمود لذا تمام سعی تلاش آنها این بود که ایامی مانند محرم و صفر به آرامی طی شود.
در محرم سال ۶۶ با توجه به اینکه اولین محرم اسارت بود جو خفقان شدیدتری حاکم و امکان کمتری جهت عزاداری وجود داشت.
لازم بذکر است در بند دو یکی از بچهها به علت مخالفت با تلویزیون حدودا ده روز بعد یعنی در ایام تاسوعاـ عاشورا زیر شدیدترین ضربات چوب و کابل به شهادت میرسد.
آری شهادت شهید مهدی احسانیان سومین روایت ما از شهدای غریب اسارت است که انشاء الله در فرصت دیگری به آن خواهیم پرداخت .
برنامه تلویزیون در ماه محرم تغییرات عمدهای داشت اما نه در جهت نکو داشت محرم و عزاداری ، درست برعکس ، برنامهها در راستای فراموشی این ایام بود.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
ایشان به حجاب خیلی تاکید داشت، حتی در وصیت نامه اش آورده است. خیلی ولایی بود، می گفت ما منتظریم که آقا دستور دهد هر کجا که باشد برویم، گوشمان به دهان مبارک مقام معظم رهبری است که امر کنند و ما برای هرکاری آماده ایم.
به من می گفت می خواهم به لحاظ حجاب برای دخترم الگو باشی، اگر کسی را می خواهم امر به معروف کنم باید پشتم از طرف شما گرم باشد. می گفت دخترمان که به سن تکلیف نرسیده است، نماز را یادش بده و به مسجد ببر. می گفت من خیلی خانه نیستم، تربیت اصلی با مادر است، من در کنارت هستم ولی خیلی چیزها را نمی بینم و نمی دانم، پس شما حواست باشد.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_الیاس_چگینی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌱✨
علیرضا اسوه ایمان و اراده، صبر و بردباری و خلاقیت و ولایتمداری بود؛ هرگز دوست نداشت از مأموریتهایش سخنی به میان بیاورد؛ با اینکه بیشترین پروازهای جنگی را با هواپیمای (اف ـ 4) انجام داده بود و قهرمان پروازهای برونمرزی محسوب میشد اما در بازگو کردن آن همه رشادت و از خودگذشتگی ابا داشت تا مبادا فداکاریهایش به شائبه ریا آلوده شده و خدای نکرده خودنمایی کرده باشد.
علیرضای من به قهرمان پروازهای برونمرزی شهره بود و حتی زمانی که مسئولیتهای مهم داشت و قانوناً از پروازهای جنگی بر حذر بود، به پرواز درمیآمد و همین امر روحیه سایرین را برای جنگیدن تقویت میکرد.
پسرم از جمله خلبانانی بود که در طول هشت سال دفاع مقدس سختترین عملیاتهای جنگی را انجام داد و به کابوسی برای نیروهای عراقی تبدیل شده بود.
#سالروز_شهادت
#مادرانه✨
#شهید_سید_علیرضا_یاسینی
📸جوانی شهید
@sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
228
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_رضا_حسینی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_صد_چهل_یکم
🔆 محرم و اسارت ۱
چهارشنبه چهارم شهریور ماه سال ۶۶ مصادف بود با اول محرم الحرام ۱۴۰۸
📺 بعثیها با هدف تحت الشعاع قرار دادن محرم و عزاداری اسرا در شب اول محرم برای هر آسایشگاه یک دستگاه تلویزیون رنگی ۲۱ اینچ آوردند.
ممکن است این تاریخ برای همه آسایشگاهها و بندها یکسان نباشد و در واقع با یکی دو روز تاخیر انجام شده باشد.
من فکر میکنم در ابتدا سه آسایشگاه بند یک صاحب تلویزیون شدند یا هر بند یک دستگاه که به علت کمبود این جعبه جادو بصورت هفتگی بین سایر آسایشگاهها میچرخید
در مقطعی نیز موقتا چند دستگاه از تلویزیونها را به اردوگاههای تازه تاسیس فرستادند که باز الباقی بین همه آسایشگاهها میچرخید.
چون ورود تلویزیون همزمان بود با آغاز ماه محرم در ابتدا پیرامون وقایع این ایام و در ادامه در خصوص برنامههای تلویزیون بحث خواهیم کرد.
در غروب روزی که تلویزیون آوردند افسر مربوطه که معمولا چند روز یکبار خود شخصا جهت اخذ آمار به اردوگاه میآمد در پایان آمارگیری ، رو به جمع گفت؛ کدام از شما در ایران تلویزیون دارید ؟
همه دست بلند کردند.
مجددا سوال کرد کدامتان تلویزیون رنگی دارید ؟ که باز اکثرا تاکید کردند که در منزل تلویزیون رنگی دارند.
افسر بعثی که دید ما تلوزیون ندیده نیستیم با ناراحتی صحبتهایش را کوتاه کرد و رفت .
این مانور و منت گذاری در همه آسایشگاهها بعمل میآید.
بعثیها واقعا تصور میکردند مردم ایران یک ملت عقب افتاده هستند.
البته به مرور فهمیدند که خودشان حداقل پنجاه سال از ما عقب مانده تر هستند.
یادم هست در همان اوایل عدنان با اشاره به یکی از نگهبانها که در اردوگاه ، خودی نشان میداد اشاره کرد و گفت این رو میبینی وقتی میخواهد وارد خانهاشان شود باید تا کمر از میان آشغال و کاه و علف عبور کند.
درک موقعیت موجود و لزوم حفظ وحدت موجب میشود از بسیاری از مصادیق در این زمینه خودداری شود.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
📹اصغر! سرِ تو بریده میشه...
وعده صادقی که #حاج_قاسم به آقای اصغر داد...
▪️از زبان خواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور، همسر #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
💠شهید حسن فتاحی معروف به حسن امریکایی یا حسن سر طلا
پدر و مادرم اصفهانی بودند؛ در کودکی به عراق رفتند و در شهر نجف اشرف مستقر شدند؛ ما هم از کودکی در نجف بزرگ شدیم؛ همسرم مرحوم «جانمحمد فاتحی» که با برادر و پسرعمویشان به عراق برای کار رفته بودند، در منزل پدرم ساکن شدند؛ بعد از آشنایی با وی ازدواج کردیم.
حسن فرزند پنجم خانواده بود که 20 شهریور 1348 در نجف اشرف به دنیا آمد؛ وقتی او دو ساله بود، در سال 1350 ما را از عراق بیرون کردند و زمانی که وارد ایران شدیم، با توجه به سردی هوا ما را به جیرفت استان کرمان بردند؛ برای همه ما که از عراق آمده بودیم، چادر زدند؛ اطراف مان کوه بود.
محل موقت زندگیمان به قدری جمعیت زیاد بود که یک بار حسنآقا را گم کردم و بعد از ساعتی در پشت بلندگو اعلام کردند: «بچهای با موهای طلایی پیدا شده، خانوادهاش بیایند و او را تحویل بگیرند». بعد از 3 ماه ما را از کرمان به اصفهان منتقل کردند و بعد از 2 ـ 3 سال در شاهینشهر ساکن شدیم.
او 17 سال بیشتر نداشت و در وصیتنامهاش برای خواهرانش نوشت: «مثل حضرت زینب(س) باشید»؛ دفعه آخر هم میخواست برود، گفت: «اگر من مجروح و زخمی شدم؛ اگر شهید شدم و نیامدم، شما راه مرا ادامه بدهید».
تا اینکه پسرم در 14 دی 1365 و در جریان عملیات «کربلای 4» منطقه امالرصاص به شهادت رسید و پیکرش را نتوانستند به عقب بازگردانند.
وقتی خبر شهادت حسن آقا را آوردند، آخرین عکس او که با لباس غواصی است، داخل ساکش بود و در نامهای هم نوشته بود: «وصیت نامهام در کمدم است»
پدر شهید هم بعد از 12 سال بیخبری از حسن آقا به رحمت خدا رفت و بالاخره چهل روز بعد از فوت همسرم، استخوانهای پسرم را آوردند؛ وقتی برای شناسایی رفتیم، استخوانهایش تیره رنگ شده بود؛ پلاکش همراهش بود؛ حتی موهای طلایی حسن روی لباسهایش بود...
📎 پ ن: بیسیمچی گردان غواصی نوح لشگر سیدالشهدا
#شهید_حسن_فتاحی🌷
#سالروز_شهادت
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#مرد_میدان
کوچه هایمان را به نامشان کردیم
که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم
بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است
که با آرامش به خانه می رسیم !
#سردار_شهیدم🌷
@sangsrshohada 🕊 🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
227
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_وبیستُ_هشتمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 4 📿 5 📿 6 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿 16 📿 17 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_887_465)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🎥 حاج قاسم: من هستم، مرا نمیبینید؟!
💠فرزند سردار شهید محمد ناظری: حاج قاسم در خواب به من گفت که به مردم بگو «چرا میگویند کاش حاج قاسم بود؟»
✖️من هستم، مگر مرا نمیبینید؟
#مرد_میدان
#حاج_قاسم🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🏴
#گلزار_شهدای_کرمان
"الحمدالله که نوکرتم...
الحمدلله که مادرمی...."
مداحی حاج مهدی #رسولی در عصر روز شنبه مصادف با سالروز شهادت #سید_الشهدای_مقاومت و همرزمان ایشان.🖤
#مرد_میدان
#فاطمیه
j๑ïท ➺ @sangarshohada 🏴
#خاطرات_شهید
💠شهادت آرزوی دیرینه شهید مظفرینیا بود و میخواست طوری شهید شود که پوزه آمریکا و اسرائیل را به خاک بمالد
مهربان و خوشاخلاق بود و دست به خیر داشت؛ حتی وقتی که خسته از مأموریت و کار برمیگشت اگر احساس میکرد کسی چه پدر و مادر و چه غریبه به کمکش نیاز دارند لباس از تن بیرون نمیآورد و به کمک و خدمت میشتافت..
✍راوی: برادر شهید
#شهید_شهرود_مظفری_نیا
#شهید_مقاومت
#مرد_میدان
#سالروز_شهادت🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🏴
💠رفیق حاج قاسم
شهیدی ڪه حاج قاسم همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.» کسیکه خیلے وقتها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح دم در خانه حاج قاسم منتظر مےایستاد..
حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتے مطمئن میشد حاج قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت.
شهادٺ مبارڪ♡
لبخند مقـاومٺ!
شهادٺ مـبارڪ♡
رفیق خوشبخٺ حاج قاسم!
شهادٺ مبارڪ♡
حاج حسین عزیز!❤️
#شهید_حسین_پورجعفری
#سالروز_شهادت 🌷
#مرد_میدان
j๑ïท ➺ @sangarshohada 🏴