sadegh_hedayat | Неотсортированное

Telegram-канал sadegh_hedayat - کافه هدایت

9216

● کافه هدایت ● فیسبوک : www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Подписаться на канал

کافه هدایت

تصویرسازی و خوانش بخش‌هایی از #بوف_کور
مهمترین اثر #صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

انسان بیش از آنکه از مرگ بهراسد، از انزوای محضی که مرگ را همراهی می کند، می ترسد. ما می کوشیم زندگی را دو نفری تجربه کنیم، ولی هر یک از ما مجبوریم تنها بمیریم. کسی قادر نیست با ما یا به جای ما بمیرد. تصوری که یک انسان زنده از مردن دارد، به خود رها شدنی مطلق و بی چون و چراست.

مامان و معنی زندگی
اروین دی یالوم


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

تقلید؟ همه تقلید می‌کنند. من هم تقلید می‌کنم. تقلید عیب نیست. دزدی و چاپیدن عیب است. داشتن شخصیت در این نیست که آدم خودش را اوریژینال جا بزند. اوریژینالیته به تنهایی حسن نیست ، شرط خلق کردن نیست. چه بسا آدم حرفی داشته باشد که باید تو یک قالب خاص گفته بشود و این قالب پیش از او ساخته شده باشد... اگر به هوای اینکه می‌خواهی مقلد نباشی، نه ببینی، نه بخوانی و نه بشنوی و نه چیزی یاد بگیری کارت خراب است؛ چرا که خبر نداشتن از کار دیگران آدم را اوریژینال نمی‌کند. باید خواند و شنید و اگر عرضه داشت زیرش زد[؟]. بلد نبودن تکنیک نوشتن مانع نوشتن می‌شود... همین سارتر یک مقاله انتقادی برای یک نویسنده ی شوروی[روسی] نوشته و بهش ایراد می‌گیرد که فقط پنج هزارتا کتاب خوانده است... باید خواند و خواند وخواند... ولی آن روزی که می‌نشینی بنویسی باید خودت باشی، دیده و شنیده و حس خودت باشد. آن وقت اصلا" به یادت نمی‌آید که داری چه تکنیکی را به کار می‌بری... فوت وفن ساختمان را بلدی، به کار می‌زنی، بی‌اینکه خواسته باشی دیگران را به حیرت بیندازی... من به نسبت مطلبی که دارم طرز کارم عوض می‌شود... اما به طور معمولی و عادی از پیش به خودم نمی‌گویم فلان تکنیک جویس و ویرجینیا وولف را انتخاب کنم یا فوت و فن کافکا و داستایفسکی را.آدم یا حرف دارد یا ندارد. وقتی حرف دارد باید بهترین شکلی را که با حرفش جور است انتخاب کند، نه اینکه اول فرم را انتخاب کند و فلان تکنیک را به کار ببرد... منظورم از بهترین فرم این است که برای در آوردن جان کلام از هیچ وسیله‌ای نباید گذشت. نه از لغت، نه سبک، نه جمله بندی، نه اصطلاح... همه شان باید بجا باشد تا ساختمان رویش بند شود.

 #نامه_به_مصطفی_فرزانه
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

در کوچه باد می آید
این ابتدای ویرانی است
آن روز هم که دست‌های تو ویران شدند باد می آمد
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان، دروغ وزیدن می‌گذرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سرشکسته پناه آورد ؟
ما مثل مرده های هزاران هزارساله به هم می رسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد
من سردم است
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار، ای یگانه ترین یار
آن شراب مگر چندساله بود ؟



#فروغ_فرخزاد
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

من در حال حاضر یک بچه شیطان هستم، یک دیوانه یا چیزی از این دست. یک بچه شیطان که تو، هنگامی که سزاوار است با او دوستانه رفتار کنی، ناسزاوارانه به او محبت میکنی.

#فرانتس_کافکا
#نامه_به_فلیسه

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

شگفت‌انگیز این که در سرزمین کاپاها رسم بر این است که چند لحظه قبل از زایمان و به دنیا آمدن بچّه، پدرِ بچّه در مقابل زن زانو می‌زند، دهان را نزدیک می‌کند و می‌پرسد: «آهای! بگو ببینم مایل هستی به دنیا بیایی؟ پیش از تصمیم گرفتن و جواب دادن خوب فکرهایت را بکن.»

بگ نیز طبق سنت عمل کرد. روی زمین زانو زد، دهان را نزدیک برد و چند مرتبه آن سوال را تکرار کرد.

صدای بچه از درون رحم مادرش شنیده شد؛ صدایی بود فوق‌العاده ضعیف و مردد: «دلم نمی‌خواهد متولد شوم. قبل از هر چیز، نمی‌خواهم وارث خون تو باشم. حتی تصورش دیوانگی‌ست. وانگهی من عقیده دارم زندگی و حیات ما چیزی نیست مگر پلیدی و شرّ مطلق.»

#پرده‌ی_جهنم
#ریونوسکه_آکتاگاوا
#جلال_بایرام
@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

نمی خوام برای احتیاجات کثیف این زندگی که مطابق آرزوی دزدها و قاچاق ها و موجودات زرپرست احمق درست شده و اداره شده شخصیت خودمو از دست بدهم.



#تاریک_خانه
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

هر چه نوشته و کاغذ داشتم، همه را نابود کردم. رخت‌های چرکم را دور انداختم تا بعد از من که چیزهایم را وارسی می‌کنند چیز چرک نیابند. رخت زیر نو که خریده بودم پوشیدم، تا وقتی که مرا از رختخواب بیرون می‌کشند و دکتر می‌آید معاینه بکند شیک بوده باشم. شیشه "اودکلنی" را برداشتم، در رختخواب پاشیدم که خوشبو بشود. ولی از آنجایی که هیچ یک از کارهایم مانند دیگران نبود این دفعه هم باز مطمئن نبودم، از جان سختی خود می‌ترسیدم، مثل این بود که این امتیاز و برتری را به آسانی به کسی نمی‌دهند، می‌دانستم که به این مُفتی کسی نمی‌میرد.

 

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

آدمیزاد پست به همه چیز عادت می کند.

#فئودور_داستایوفسکی
#جنایت_و_مکافات

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

صادق هدایت در «بوف کور» بارها نوشت که فقط برای سایه خودش که به دیوار افتاده است می‌نویسد. چرا او به سایه‌اش پناه برده بود؟

چون هنر ذاتاً لزوم ارتباط با دیگری است. نیاز و اشتیاق سوزان به گفتگوست. اما عوام از درک آن عاجزند. میخائیل باختین به درستی معتقد بود «برای انسان چیزی هراس آورتر از نبودن پاسخ نیست».

در اسطوره یونانی پرومته در بند، زئوس پرومته را به شکنجه‌ای سخت محکوم می‌کند. پرومته را بر صخره‌ای در کوهستان‌های قفقاز میخکوب می‌کنند. هر روز عقابی جگرخوار، جگر او را می‌دَرد تا دوباره بروید. اما بخش هراسناک شکنجه محکومیت او به تنهایی بود.

«تنهایی» انگار شکنجه‌ای است که خدایان برای بشر متمرد تدارک دیده‌اند. اما در صحنه‌ای از این شکنجه مرگبار وقتی پرومته فریاد می‌کشد و زئوس را به خاطر این ستمگری بی‌رحمانه‌اش زیر سوال می‌برد متوجه می‌شود صدایش در کوهستان پژواک می‌یابد. او راز بزرگ را دریافته است. او متوجه می‌شود که دیگر تنها نیست چون «پژواک صدای خودش» را دارد. او خود را تقسیم می‌کند.

نویسنده و متفکر مدرن دقیقاً همان پرومته در بند است و تنهایی‌اش در کوهستان. متفکر نیز مخاطبی جز کوهستان درون خود ندارد. او فریاد می‌زند اما نه برای مخاطبی خاص بلکه برای خویشتن‌اش. او دیالوگ می‌کند اما نه با دیگری بلکه با خویشتن خویش. از این رو افلاطون اندیشیدن را «دیالوگ با خویشتن» می‌دانست. هیچ مونولوگی در کار نیست. به محض اینکه بخشی از وجودمان بخش دیگری از وجودمان را مخاطب قرار می‌دهد ما به دو بخش منقسم می‌شویم. به دو شخص یا به دو پاره. به راستی وقتی ما خود را سرزنش می‌کنیم وقتی بر خود نهیب می‌زنیم وقتی دو دستی بر فرق سر خویش می‌کوبیم آیا ما واقعاً یک نفریم؟

دکتر قربان عباسی


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

به گور پدرشان و میهن‌شان و اقدامات‌شان
اما دیگر روضه‌خوانی‌کردن و ننه‌من‌غریبم در آوردن به کلی بی جاست.
آب از سرچشمه گل است.

#نامه_به_حسن_شهید_نورايى
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

یادداشت‌های خودکشی :


واقعاً به من خوش گذشت . خداحافظ و متشکرم .

#رومن_گاری

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

ملیونها آدمیزاد از سکوت ،و هوای آزاد و زیبایی و چشم انداز طبیعت و آرامش محروم شدند و در محیط پر جار و جنجال و ابلهانه
زندگی بخور و نمیر میکردند و نتیجه ء دسترنج آنها را یکدسته احمق ناخوش که دم خودشان را به قدرت های زمینی بسته بودند نوش جان میکردند و بریز و عرض اندام مینمودند و متوقع بودند که مجسمهء آنها را سر راه و نیمه راه بگذارند و بپرسند‌.

#قضیه_نمک_ترکی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

دچار پیری زودرس هستیم.
کودکی و پیری در ما نمودی متفاوت با دیگران دارد.
ما جوانی نداریم.
بلافاصله بزرگسال می‌شویم و مدتهای مدید بزرگسال می‌مانیم:
از این زمان به بعد نوعی رخوت و نااُمیدی رد خود را به وضوح بر طبیعت مقاوم و در مجموع سرشار از اُمید ما به جا می‌گذارد.


#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

نظر خودِ #صادق_هدایت دربارۀ بوف کور

- م.ف: بنظرم بوف کور خیلی «شخصی‌»ست. خواب و خیال شخصی خودتان است. برای اینکه بوف کور را بنویسید، دوا می‌خوردید؟ واضح‌تر بگویم، خیلی معذرت می‌خواهم، آیا مخدرات مصرف می‌کردید؟

- نه، هرگز! بوف کور پر از effect [شگرد] است. حساب و کتاب دقیق دارد. اگر در حالت نشئه بودم که نمی‌توانستم بنویسم! چُرت می‌زدم. تو هم فکر می‌کنی که پرسوناژ بوف کور من هستم؟ اشتباه، اشتباه محض! اتفاقا درست برعکس بود. هر صفحه‌اش را مثل حامل موسیقی، جلوی خودم می‌گذاشتم و تنظیم می‌کردم. جاهائیش که بنظر خیالی می‌آید، درست قسمت‌هائی‌ست که کلمه‌به‌کلمه، سبک‌وسنگین کرده‌ام.

زهر را، چون‌که توش زهر است، زهر را چلانده‌ام و چکه‌چکه روی کاغذ ریخته‌ام. اول از خود می‌پرسیدم که می‌خواهم چه بگویم؟ و بعد می‌گشتم ببینم بهترین شکل و لحن برای گفتنش چیست؟... فقط تو نیستی که عوضی گرفته‌ای! از تو استادترها هم فکر می‌کنند که پرسوناژِ بوف کور، خودِ من است! البته، خب، حرف‌ها مال خودم است، ولی پرسوناژش از من سَواست. هر خطش به‌عمد نوشته‌شده. . .تصورات افیونی هم نیست. وقتی یک چیز وحشتناک می‌نوشتم، خودم می‌خندیدم.


@Sadegh_Hedayat©️

Читать полностью…

کافه هدایت

شما دمار از روزگار ما در آوردید.....

#مرگ_یزگرد
#بهرام_بیضایی


@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

بزرگ‌ترین راز خلقت این نیست که چرا خدا جهان را خلق کرده است بلکه این است که او چرا بی‌شعورها را این قدر گستاخ و منفور آفریده است.



دیوارنوشته‌ای پشت یک در، در کلیسای بوستون

#بی‌شعوری
#خاویر_کرمنت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

آیا ایرانی ها، به طور خاص تحصیل کرده های دوران مشروطه که صادق هدایت هم جزو آن ها به حساب می آید می توانستند دارای درک این همانی از سوژه و ابژه با توجه به تعریف هایدگر باشند؟ البته طبیعی است که در دوران مشروطه هنوز تازه ایرانی ها داشتند با هویت ِ خود از خلال آشنایی با دیگری رو در رو می شدند؛ ناچاراً باید بین خود و دیگری و جهان خارج یک فاصله ایجاد می کردند.

باور داشتن به یک جهان خارج از انسان نیاز به تربیت حس های شناخت و عقلانیت برای تبیین این ابژه است. اما اگر باور داشته باشیم چگونگی حس های شناخت ذاتی نیستند و در طول زمان پرورش پیدا می کنند دیگر ساده نیست فاصله ای بین سوژه و ابژه ایجاد کنیم. فضای جامعه ی ایران به لحاظ اقتصادی-اجتماعی به گونه ایی نبود که جهان را همانند یک سوژه عاقل برای کسب تسلط بر طبیعت بشناسد در نتیجه ایرانی ها تکنولوژی را از غربی ها وام گرفتند.

شاید بتوان در این جا گفت تحصیل کرده هایی همچون هدایت هنگامی خودشان را در جامعه ایی بدون قدرت می ببینند جذب مکتب هایی غربی شبیه اگزیستانسیالیسم می شوند؛ به هر حال باید برای شناخت هستی راه حلی پیدا کرد. این در حالی است متفکرین غربی همانند هایدگر در پی شناختی متفاوت از رویکرد پوزیتویستی از انسان هستند. تفاوت زیادی بین فردی که از روی ناچاری به مکتبی از تفکر پناه میبرد با کسی که خودش پایه گذار آن مکتب است، وجود دارد.

#آثار_انسان_شناختی
#صادق_هدایت
#فاطمه_خضری

@sadegh_hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

وقاحت و مادرقحبگی در این ملک تا کجا می‌رود! چه سرزمین لعنتی پست گندیده‌ای و چه موجودات پست جهنمی بدجنسی دارد! حس می‌کنم تمام زندگی‌‌ام را توپ بازی در دست جنده‌ها و مادرقحبه‌ها بوده‌ام. دیگر نه تنها هیچ‌گونه حس همدردی برای این موجودات ندارم بلکه حس می‌کنم که با آن‌ها کوچک‌ترین سنخیت و جنسیت هم نمی‌توانم داشته باشم.

#نامه_به_شهید_نورائی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

یک آدم بی‌سروپای مفلوک را بگذارید پشت یک میز، یا یک باجه که بلیط راه آهن یا چیز بی‌مقداری مثل آن را بفروشد. همین آدم مفلوک فورا خود را محق می‌داند که خدایی کند و به شمایی که می‌روید بلیط بخرید از تارک تخت جبروت خود به چشم تحقیر نگاه می‌کند.



#شیاطین
#فئودور_داستایوفسکی.

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

سلام ای شب معصوم !
سلام ای شبی که چشم‌های  گرگ‌های بیابان را 
به حفره‌های استخوانی ایمان  و اعتماد بدل می‌کنی
ودر کنار جویبارهای تو ، ارواح بیدها
ارواح مهربان تبرها را می‌بویند
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف‌ها و صداها می‌آیم
و این جهان به لانه‌ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا می‌بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا می‌بافند



#فروغ_فرخزاد
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

انسان اگر از آنچه گناه شمرده می‌شود محروم شود، نمی‌تواند به حیاتش ادامه دهد، اما می‌تواند با محروم شدن از چیزهای مقدس زندگی خوبی داشته باشد.

#آلبر_کامو
#یادداشت‌ها
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

ال لوالک الجالیزیه: کتابخانه های کفار را آتش بزنیم و عوضش یک نسخه "زبده النجاسات" به آن ها بدهیم که برایشان کافیست و علوم دنیوی و اخروی همه در آن است.

قوت لایموت: البته صد البته کفی به زبده النجاسات، چون خلاصه مرام اسلام همین است که یا مسلمان بشوید یعنی مطابق نص صریح زبده النجاسات عمل کنید وگرنه می کشیمتان و یا خراج به بیت المال مسلمانان بدهید، البته کفار باید باج سبیل به مسلمین بپردازند.

تاج المتکلمین : پس از این قرار رای قطعی و موافقت همگی بر این شد که این جمعیت را به بلاد کفار سوق بدهیم و هیچ گونه مخالفتی در این باب نیست، اما به زعم حقیر لازم است که به شیوه دین نبی رفتار کنیم چنانکه خود حضرت به ایل و تبار خودش قدر و منزلت گذاشت و نوه های خودش را قبل از ولادت امام کرد و طایفه خود را سادات و احترام آن ها را به همه مسلمانان واجب دانست.


#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

من خوب می‌دانم که زندگی یکسر صحنه بازی است،
من خوب می‌دانم،
اما بدان که همه برای بازی‌های حقیر
آفریده نشده اند.

#سمفونی_مردگان
#عباس_معروفی

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

وانگهی از کی تا حالا یهودی شده ای که از تورات برایم آیه نازل میکنی؟

در این صورت رجوع کن به کتاب زکریای نبی باب نُهم ،ببین راجع به ظهور مسیح سرکار نوشته که :
"حرامزداه ای در اشدود جلوس خواهد نمود و حشمت فلسطینیان را منقطع خواهد ساخت .و خون او را از دهانشان بیرون خواهیم آورد و رجاساتش را از میان دندانهایش .

#توپ_مروارید
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

رفتم در رختخواب لحاف را روی سرم کشیدم غلت زدم ، رویم را بطرف دیوار کردم ، پاهایم را جمع کردم ، چشمهایم را بستم و دنباله خیالات خودم را گرفتم این رشته‌هائی که سرنوشت تاریک ، غم‌انگیز ، مهیب و پر از کیف مرا تشکیل میداد.

#صادق_هدایت
#بوف_کور
@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

حساسیت و بینش هدایت نسبت به مسایل و تحولات سیاسی و اجتماعیِ جهان نیز نظرگیر است، و نشان‌دهنده‌ی آن است که ذهن هدایت فقط به آثار ادبی و هنری معطوف نبوده است. اگرچه موضوعات و مباحث سیاسی برای او در مرتبه‌ی پایین‌تری نسبت به مسایل ادبی و هنری قرار داشته‌اند. به چند مورد پراکنده می‌توان اشاره کرد. در زمانی که نیروهای فاشیست در آلمان آوای برتری نژاد آریایی را سر داده بودند و در حال تصرف قدرت سیاسی بودند هدایت در سیزدهم مهرماه سال ۱۳۱۰ در نامه‌ای از تهران به پاریس از دوستش تقی رضوی می‌خواهد که یک کتاب خوب documenté (مستند)... راجع به pangermanisme (پان ژرمنیسم) برای او بفرستد. در آن ایام پاره‌ای از روشنفکران "مهذب" و ملت‌پرست ایرانی که به نژاد آریاییِ خود مباهات می‌کردند و به حکم دشمنی دیرین با روسیه و انگلستان جانب آلمان و هیتلر را می‌گرفتند در ایران به تبلیغ و ستایش از نازی‌ها می‌پرداختند.
هدایت یکی از نخستین روشنفکران ایرانی است که به ماهیت نژادپرستی لجام‌گسیخته و تجاوزطلبانه‌ی هیتلر و همدستان دژخوی او پی می‌برد و موضع ضدفاشیستی خود را به صراحت اعلام می‌کند. او در ششم تیرماه ۱۳۱۶، چند سال قبل از شروع جنگ‌جهانی دوم، در نامه‌ای از بمبئی به لندن خطاب به مجتبا مینوی می‌نویسد : "تو هم مثل همه حرف می‌زنی که چون Gobbeis هیتلر را ژنیِ ازل و ابد جلوه می‌دهد باید همه تملق بگویند و باور بکنند. من می‌گویم باید اخ و تُف روی گُبلز و هیتلر هر دو انداخت."

محمد بهارلو
نامه‌های هدایت

@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

نامه ی ترز (معشوقه ی فرانسوی هدایت) به او:

گربه کوچک ایرانی من - تنها یک کارت کوچک ، زیرا در مرخصی هستم ، در« اترتا » پیش مادرم ، و خیلی گرفتار- من چند روز پیش از « پون تورسن » رد می  شدم ، خیلی به نخستین ملاقاتمان فکر کردم - مادرم پیر شده و کمی  بیمار است ، این مرا ناراحت کرده - وقتی برگشتم به شما نامه خواهم نوشت ، نزدیک ۵۱ ژوئن
من را محکوم به بی  وفایی نکن ، شاید تنبلی ، و چرا اسم معشوقم را می پرسی ؟
ترجیح می  دهی که به شما جواب بدهم که چند تا دارم ، چیزی که لازم است بگویم این است که من از آن ها هیچ کدام را دوست ندارم .
من به شما نامه  ای مفصل تا ده روز دیگر می  نویسم .
من شما را همیشه دوست دارم .


ترز ( Therese) بانوی فرانسوی که در زمان تحصیل هدایت همدم و معشوقه ی او در پاریس بوده است.


@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…

کافه هدایت

خاک تو سرت!
مگر تو از کدام طویله در رفتی که نمیدانی تا حالا همهٔ خاج پرستهایی که بقصد سیر و گشت به طهران آمده اند ، از جیمز موریه گرفته تا لرد کورزن و دکتر تولزان و  دکتر فوریه همگی همداستانند که تنها خمسهٔ معلقهٔ دیدنی پایتخت توپ مرواری و دروازهٔ دولت و سر در الماسیه و قصر قجر است که زیرش گنج چال کرده اند.
حالا ما به درک!
آبروی پایتخت صد کرور ساله ات را نریز ، خجالت بکش!

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

Читать полностью…

کافه هدایت

دایه ام گاهی از معجزات برایم صحبت می کرد؛ بخیال خودش می خواست مرا به این وسیله تسلیت بدهد. ولی من به فکر پست و حماقت او حسرت می بردم. گاهی برایم خبر چینی می کرد،مثلا چند روز پیش به من گفت که دخترم(یعنی همین لکاته) به ساعت خوب پیرهن قیامت برای بچه می دوخته،برای بچه ی خودش. بعد،مثل اینکه اوهم می دانست به من دلداری داد. گاهی می رود برایم از در و همسایه ها دوا درمان می آورد،پیش جادوگر،فالگیر و جام زن می رود، سرکتاب باز می کند،و راجع به من با آنها مشورت می کند. چهارشنبه آخر سال رفته بود فالگوش یک کاسه آورد که در آن پیاز،برنج و روغن خراب شده بود. گفت اینها را به نیت سلامتی من گدایی کرده و همه ی این گند وکثافت را دزدکی  به خورد من میداد. فاصله به فاصله هم جوشانده های حکیم باشی را به ناف من می بست. همان جوشانده های بی پیری که برایم تجویز کرده بود:پرزوفا،رب سوس،کافور،پرسیاوشان ،بابونه،روغن غار،تخم کتان،تخم صنوبر،نشاسته،خاکه شیر و هزار جور مزخرفات دیگر...
چندروز پیش یک کتاب برایم آورده بود که رویش یک وجب خاک نشسته بود. نه تنها آن کتاب بلکه هیچ جور کتاب و نوشته و افکار رجاله هابه درد من نمی خورد. چه احتیاجاتی به دروغ و دونگهای آنها داشتم؟آیا من خودم نتیجه ی یک رشته نسل های گذشته نبودم و تجربیات موروثی آنها در من باقی نبود؟آیا گذشته در خود من نبود؟

#بوف_کور
#صادق_هدایت



@Sadegh_Hedayat©

Читать полностью…
Подписаться на канал