saalekia | Неотсортированное

Telegram-канал saalekia - سالِکیه

4507

سالِک راه دانش و کنجکاوی هستم اینجا چیزهایی که یاد می‌گیرم و چیزهایی که به نظرم جالب میان رو به اشتراک می‌ذارم راه ارتباطی: @Mr_Neuronaut پ.ن:سالک به معنای رهرو هست و به هرکسی اطلاق می‌شه که هدفی داره و در مسیر هدفش منفعل نیست (معنی مذهبی یا عرفانی نداره)

Подписаться на канал

سالِکیه

چه جالب
چی‌ها دخیلن توی این تاثیرات؟ حالا باز ویاس با عقل جور درمیاد اضطرابش بیش‌تر باشه چون هایپ بیش‌تری هم می‌ده. ولی کافئین چرا؟ جداً چیکار می‌کنه اون تو به جز آنتاگونیسم آدنوزین؟

Читать полностью…

سالِکیه

برعكس براي من وياس اضطراب شديدي ميده،بخصوص غروب و اواخر نيمه عمر دارو

Читать полностью…

سالِکیه

چقدر روی لاین قهوه‌ای که می‌خوری کنترل و دقت داری؟

Читать полностью…

سالِکیه

خیلی عجیبه که کافئین جدیداً نه‌تنها بهم عوارضی گوارشی افتضاح می‌ده، بلکه اون نیمچه‌هایپی هم که می‌ده با اضطراب همراهه. من همیشه فکر می‌کردم این اضطرابِ ناشی از محرک‌ها، به خاطر عوارض خود هایپه. ولی الان می‌بینم ویاس هایپ بیش‌تری می‌ده بدون اینکه ذره‌ای اضطراب بیاره. این خیلی برام عجیبه که می‌بینم اضطراب ناشی از محرک، ربطی به تاثیر هوشیارکننده‌ش نداره.

Читать полностью…

سالِکیه

هیجانات بیان‌گرِ سطح کیفیت زندگی‌ هستن، اون مال اروپایی کون سفیده که با برنامه ورزشی و تفریحی و زیستِ اشرافی میزنه تو حسِ "دوست دارم زندگی رو" نه خاورمیانه‌ای کون سیاه که در هر لحظه بگایی و فلاکت براش در کمینه، تو این کانتکست تنها راه مهار و تسلط استفاده و بهروری مستقیمه، هرچند نوع برخورد‌ ما و علتش در مواجه بس مهمه.
مسئله نه خودِ محرک بلکه نوع برقراری رابطه انسان با محرکه که باعث ایجاد مسئله میشه، هوشمندی و بيولوژي فردی در هر مواجهه که کدوم نسبت در کدوم زمان به نسبت‌هایِ بدن‌ما سازگاره، اگه تریاک باهات سازگاره و موجب توانمند‌تر شدن نسبت‌هات میشه، چرا که نه، بزن به بدن!
استفاده همواره در شرایط و رابطه برسی میشه، به طور مثال؛ ریتالین واسه یه بچه مبتلا به adhd یا فردی که بنا‌به توصیه روانپزشک برایِ بهبود تمرکزش مصرف میکنه خوبه؛ اما همین موقعیت واسه دانشجویِ دلقک که شب امتحان انتظار معجزه داره بدل میشه به یه فاجعه.

Читать полностью…

سالِکیه

اما به نظر من ضررش فقط بحث اعتیاد نیس. محرک ها روی اشتها و خواب تاثیر شدیدی دارن و خوراک و خواب جزو مهمترین مولفه های زندگی و روان هستن.
من کلا بداشتها و بدخواب بودم اما محرک ها بدترشم کردن.
حالا اگه سود وهزینه رو برآورد کنیم به نظرم:
یکی در بچه ها به نظرم توجیه داره البته با مراقبت زیاد جسمی چون بیشتر از این مثلا اختلال، شخصیتشون تهدید میشه توسط جامعه و ممکنه به خاطر این نقص آسیبهای جدی از طرف حتی خانواده بخورن پس بهتره ضرر دارو رو تحمل کرد تا عواقب بدتری تحمیل نشه..
یکی هم برای فرد بزرگسال تشخیص گرفته، اونم وقتی مسئله مهمی تو زندگی هس مثل کنکور یا پایان نامه شاید توجیه داشته باشه یه مدت کوتاه
و یه حالتم تایپ تکانشگره که خطر آسیب به خود و دیگرون هست و داروهای دیگه جواب نمیده. اینجا هم مجبوریم.
اما غیر این حالات به نظرم معایبش خیلی بیشتره و اصلا منطقی نیس به نظرم چون با روشهای بلندمدت تر، یه فرد بزرگسال قوای شناختیش رو میتونه مسئولانه تر و انتخابی تر مدیریت کنه و اکثر اونایی که هوش بالایی دارن خودشون پیدا میکنن که به چه روشهایی تنطیم و مدیریت توجهشون رو داشته باشن

Читать полностью…

سالِکیه

علی‌. سوالایی که می‌پرسی خیلی عمیقن، بعد من حال ندارم اونقد توضیح بدم، هِی اسکیپ می‌کنم. :")

به عنوان یک adhd سابیده‌شده که تمامی محرک‌ها و غیرمحرک‌ها و غیره رو امتحان کرده، این تجربه‌ی شخصی رو می‌تونم باهات شِر کنم:

ریتالین و داروهای مشابه: حذف کامل. اصلا سمتشون نرو اگر certified adhd نیستی :)) و حتی اگر هم هستی، تمامی راه‌های غیرداروییِ دیگر رو امتحان بکن و دارو گزینه‌ی آخرت باشه.

کافئین: نظری نمی‌تونم بدم. از ۱۷ سالگی به اینور، حتی یک روزم هم بدون کافئین نگذشته که بتونم بود و نبودش رو مقایسه کنم. فقط می‌تونم بگم ترکیبش با داروهای محرک به فاک می‌دهدت. برای کم کردن عوارض هم، صبح‌ها بخوری بهتره‌.

بهترین چیزی که روم جواب داده برای بهبود عملکرد و تمرکز و از بین بردن مه مغزی و زمان‌کوری: کنترل شدید رژیم غذایی. حذف کامل قند مصنوعی، حذف کامل فست‌فود، افزایش سهم سبزیجات و پروتئین در رژیمم.

اینا همه‌ش تجربه بود. چیزمیزای علمی دیگه می‌ره توی دسته‌ی اون چیزایی که حال ندارم بنویسم یا وویس بدم. :))

Читать полностью…

سالِکیه

به‌نظرم نمی‌تونیم شدنی نیست. تاثیرات جانبیش باعث میشه مدام مصرف کنیم و بریم سراغشون، برای آسیب ندیدن دوره‌ای باید مصرف کرد و میشه کلا جایگزینشون کرد با ورزش حرفه‌ای، ۲ هفته یه‌بار کوهنوردی و تایچی کار کردن. متد ویم‌هاف هم عجیب غریب قوی و اثر گذار‌ـه. به‌طور کل به‌جای مصرف کمیکال میشه بدن هک کرد، درسته ممکنه شرایط استثناع هم به‌وجود بیاد اما سرمایه‌گذاری دراز مدت روی بدن نتیجه‌ی بهتری داره.

Читать полностью…

سالِکیه

بحث‌های حول این موضوع در خرابات👇🏼

Читать полностью…

سالِکیه

یکی از اهالی خرابات خواسته بود که Generative AIهای کاربردی رو معرفی کنیم. داشتم تجربه‌ی خودم رو می‌نوشتم که متن نسبتاً مسنجمی شد و گفتم این‌جا هم به اشتراک بگذارمش.
یحتمل هیچ ابزاری بی‌علت ساخته نمی‌شه و هدفی برای عرضه‌ش وجود داره؛ حتی بی‌هدفی هم می‌تونه شکلی از هدف تلقی شه.
با این وجود، متن پیش رو، چکیده‌ای از تجربه‌ی شخصی من از کار با AIهای مولد مختلفه که امیدوارم مفید باشه.

نقل این‌روزهای مجلس اهالی توییتر یا Grok جدیدترین مدلیه که باهاش کار کردم. به نظرم درک واژگان بالاتری نسبت به ChatGPT داره و قابلیت‌هایی مثل DeepSearch و Thinking باعث می‌شن خروجی‌هاش تمیزتر و تحلیلی‌تر باشن. یک ویژگی جالبش هم اینه که می‌تونه از توییتر برای پیدا کردن موقعیت‌های شغلی یا اطلاعات خاص کمک بگیره. (ظاهراً هنگام جست‌وجو، از محتوای توییت‌ها هم استفاده می‌کنه، که برای پیدا کردن فرصت‌های شغلی یا ارتباط با اساتید می‌تونه مفید باشه.)

از NotebookLM معمولاً برای خلاصه‌سازی مقاله‌ها و کتاب‌ها استفاده می‌کنم. از طریق فرمت‌هایی مثل PDF و... می‌تونه با متن‌ها ارتباط بگیره و اطلاعاتی که ازش خواسته می‌شه رو استخراج کنه.

دیپ‌سیک DeepSeek مدلی که پیش از Grok سر و صدای قابل توجهی به‌پا کرد؛ مسیرهای استدلالی و استنتاجی‌اش رو به‌صورت شفاف نشون می‌ده. اینکه می‌شه روند تحلیلش رو دید، برای من شخصاً جذابه. توانایی سرچ و DeepThink رضایت‌بخشی داره و چون فیلتر نیست، برای استفاده‌های روزمره هم به کار میاد.

از Perplexity قبلاً برای گرفتن منابع و ارجاعات خارجی استفاده می‌کردم؛ مخصوصاً وقتی دنبال سایت‌های مختلف در مورد یک موضوع خاص بودم. در حل مسائل عددی هم کارآمد به‌نظر می‌رسید.

از بین مدل‌های شاید عمومی‌تر، ChatGPT بیشتر نقش دستیار روزمره رو برام داره. برای گرفتن رودمپ، گاهی برنامه‌ریزی، و مسائل روزمره ازش کمک می‌گیرم. از اونجایی که تاریخچه داره و متأسفانه یا خوشبختانه من رو می‌شناسه، پاسخ‌هاش شخصی‌سازی‌ شده‌ست و این مزیت مهمیه. چون باعث می‌شه که متناسب با نیازهای من پاسخی رو طراحی کنه.
(برای رودمپ‌های فنی و تکنولوژیک roadmap.sh هم گزینه‌ی خوبیه.)

محصول شرکت آنتروپیک Claude تجربه‌ی کاربری جالبی داره، و خروجی‌هاش هم بسته به موضوع، کیفیت خوبی دارن. تنها ایرادی که بهش وارد می‌شد از دید من، محدودیت تعداد پیام‌ها در طول روز بود. (از آپدیت‌های جدیدش مطلع نیستم.)

مدتی Pi رو بیشتر برای گفت‌وگوهای روزمره، یا شرایطی که نیاز به تخلیه‌ی ذهنی داشتم، استفاده می‌کردم. لحن دوستانه و طراحی رابط کاربریش باعث می‌شد راحت‌تر باهاش ارتباط بگیرم؛ ازش بعنوان پارتنر اسپیکینگ هم می‌شه کمک گرفت.

جمینای/ Gemini رو هم مدتی برای چک کردن گرامر استفاده می‌کردم. در مقایسه با ChatGPT، در اون مقطع به‌طور شهودی (و نه مستند!) خروجی‌های زبانی بهتری داشت. البته مدتیه دیگه ازش استفاده نکرده‌م و از قابلیت‌های جدیدش بی‌خبرم.

در حیطه‌ی ابزارهای کدنویسی و فنی هم، BlackBox ابزار مفیدی برای اصلاح کده. مزیتش اینه که (تا جایی که می‌دونم) فیلتر نیست و می‌شه از بین مدل‌های مختلف یکی رو برای بهبود کدنویسی انتخاب کرد.
در کنار اون، مدل‌هایی مثل GitHub Copilot و Cursor هم هستن که هنوز فرصت نکرده‌م ازشون استفاده کنم ولی بازخوردهاشون اغلب مثبت بوده.
@absurdchaos

Читать полностью…

سالِکیه

این بحث هم به جاهای عالی‌ای رسیده و احتمالاً از اون بحث‌هایی بشه چیکده‌ش رو می‌ذارم همین‌جا، نه توی آرشیو.

Читать полностью…

سالِکیه

لاتی یا گَنگ؟

چرا به جای "گنگت بالاست" نمی‌گیم "لاتیت پره"؟ این اصطلاح "بالا بودنِ گنگ" جداً اصطلاح احمقانه و مضحکیه. گنگ از گویش و فرهنگ آمریکایی گرفته شده ولی داره توی کانتکست فارسی استفاده می‌شه و توی خود فرهنگ غرب، بالا بودن گنگ یه چیز بی‌معنیه. این معنی‌ای که الان واژه‌ی "گنگ" توی فارسی پیدا کرده، دقیقاً همون معنی "لاتی" هست. صرفاً جایگزینش شده چون باکلاس‌تر به نظر می‌رسیده و باعث می‌شده فرد یه حس نزدیکی خیالی پیدا کنه با فرهنگ هیپ‌هاپ آمریکا، در حالی که گنگ رو به یه معنی ایرانی (لاتی) و به یه شیوه‌ی ایرانی (اطلاق بالا/پر یا پایین/خالی بودن گنگ/لاتی جهت ارزش‌بخشی) استفاده می‌کنه. مطلقاً ربطی به هیپ‌هاپ اصیل نداره و فقط یه تلاش ناشیانه برای غربی‌سازی فرهنگ عامیانه‌ی ایرانه. مخاطب ایرانی یاد گرفته که هرچیزی هرچقدر که غربی‌تر باشه باکلاس‌تره و هرچقدر که رنگ و بوی شرقی یا ایرانی داشته باشه به اصطلاح خز و بی‌کلاسیه. این حاصل خودکم‌بینی و عدم عزت نفس فرهنگیه که فرد سعی می‌کنه خلاء درونیش رو لزوماً با المان‌های بیرونی و خارجی (خارجی به معنای exotic، نه foreigner) پر کنه تا احساس کافی/باحال بودن پیدا کنه. این بحران عزت نفس فراتر از بُعد فردی، توی فرهنگ و ناخوداگاه جمعی خاورمیانه‌ای‌جماعت رسوخ کرده و توی همه زمینه‌ها نمود داره. در زبان و فرهنگ عامیانه، یکی از نمودهاش همینه. یه عده سلبریتی و خواننده‌ی سبک مغز و سطح پایین هم میان با تکرار این اراجیف ازمن‌درآوردی و خوندشون توی آهنگ‌هاشون باعث می‌شن این چرندیات بیفتن روی زبون مخاطب‌ها و مردم به نظرشون بیاد که لفظ باحالیه و وقتی به کار می‌برنش خیلی به اصطلاح cool به نظر میان. در حالی که این لفظ "پر/بالا بودن گنگ" در واقع همون "پر بودن لاتی" هست که به دلیل اینسیکیوریتیِ فرهنگی-شخصیتی، نیمه‌غربی شده.

Читать полностью…

سالِکیه

بحث امشب خرابات
باتوجه به مطالعات و تجربیات شخصیتون، چطور می‌تونیم تعادل خوبی بین محرک‌ها (کافئین و ریتالین و...) و زندگیمون برقرار کنیم و به بهینه‌ترین (کم‌ضررترین) شکل ممکن، نهایت بهره رو ازشون ببریم؟
آیا می‌شه اون تمرکز و "هایپ" رو بدون ماده‌ی خاصی ایجاد کنیم؟ چطور؟ تاثیرات و کارکردهای محرک‌های مختلف چه تفاوت‌هایی دارن و چرا؟
سیستم پاداش مغز چه ربطی به دقت و تمرکز داره و ارتباط این‌ها با حافظه چیه؟ این مواد چطور حافظه (چه کوتاه‌مدت چه بلندمدت) رو مورد تاثیر قرار می‌دن و تا کجا باعث بهبود و تا کجا موجب تخریبش می‌شن؟ چرا؟
کلاً چه set & settingهایی هستن که در برابر ضررهای محرک‌ها آسیب‌پذیرن و چجوری می‌شه ازشون در امان موند؟
در نهایت، فکر می‌کنین در کل باید چه رویکردی درباره محرک‌ها (و حتی کلاً سایکواکتیوها) در زندگی -مخصوصاً روزمرگی- اتخاذ کنیم؟ تا چه حد مبتنی بر عرف و اخلاقیات و تا چه حد کارکردگرایانه؟

Читать полностью…

سالِکیه

بحث جدید در خرابات
چرا آدم‌ها از چیره شدن (چه روانی چه فیزیکی) به همدیگه لذت می‌برن و حتی اگه بهش نیاز نداشته باشن، ناخوداگاه سعی می‌کنن انجامش بدن؟ می‌تونیم بگیم تنش و هیجان جدل لفظی و میل بهش، از همون سنخ تنش و هیجان دعوا/جنگ فیزیکیه و میلی که بهش وجود داره؟ ورزش‌های رقابتی که مسابقاتشون بعضاً تبدیل به مسئله‌ی مرگ و زندگی می‌شن چطور؟ می‌تونیم بگیم جدل‌های لفظی و رقابت‌های ورزشی توی دنیای مدرن، نقش بازدارنده و تعدیل‌کننده دارن برای رفع میل به تنش در قالب‌های خطرناک مثل دعوای فیزیکی؟

Читать полностью…

سالِکیه

ما از بچگی خواسته های مختلفی داشتیم. این خواسته ها بعضی پاسخ مناسب دریافت کردن بعضیا نکردن. هرآنچه پاسخ خوب نگرفته به نحوی تبدیل به نوعی عقده در ما میشه.
عقده رو به عنوان عبارت کلی در نظر بگیرید مثل تانسور.
و تانسور درجه ی 0 چیه؟ اسکالر یا همون good old-fashioned number.
عقده ی درجه ی 0 چیه؟ خواست!

آره اینجا عقده رو به معنای بدی تصور نکردم. در سطحی ترین حالت، عقده های ما همون خواسته هامون هستن. اینا نتیجه ی عدم دریافت پاسخ ایده آل میتونن باشن. اختصاصا اینجا دارم راجع به آن دسته از خواسته هایی صحبت میکنم که نتیجه ی عدم دریافت پاسخ به خواسته های پیشینی هستن. وگرنه به غیر از این گروه، خواسته های بنیادینی هم هستن که نیاز به ریشه ی مسبوق به سابقه ندارن.
حالا در درجات بالاتر عقده میتونه همون چیزی باشه که همه ازش بد یاد میکنیم. ولی اینا دیگه در نتیجه ی پاسخ های مزخرف گرفتن برای خواسته هامون بوده.

طبیعتا این عقده های به جا مانده از کودکی همواره روی ما تاثیر میذارن. به عنوان مثال اگر من معتقد باشم در کودکی شادی نداشتم، طبیعتا بخش عمده ی تصمیماتم در بزرگسالی حول محور این میچرخه که طوری زندگیم رو تنظیم کنم، کارم رو و روابطم رو که شادی در زندگیم حداکثری بشه.
و این خب بخشی هست که تصمیمات ما رو حتی در بزرگسالی هم متاثر میکنه.

Читать полностью…

سالِکیه

برای من ریتالین اینطوره :/
تپش قلب وحشتناک.

Читать полностью…

سالِکیه

نکته غمگینانه‌ی ماجرا اینه: بر خلاف تصور افراد، درمان دارویی adhd هیچ‌وقت تموم نمی‌شه. اینی که می‌گن از یه جایی به بعد کم‌کم داروها رو قطع می‌کنی و عادت‌سازی می‌کنی و فلان... سرابه. اگر می‌تونی عادت‌سازی کنی، بدون دارو بکن.
فکر کنم تا الان متوجه شده باشی دلیل مقاومتم به مصرف دارو رو، و اینکه چرا گذاشتمش راهکار آخر: چون وقتی برم سراغش، می‌دونم که قرار نیست قطع بشه و هیچ‌چیزی هم نمی‌تونه تاثیری مشابهش داشته باشه و جایگزینش بشه.

Читать полностью…

سالِکیه

و یه مسئله‌ی نوروفارماکولوژیک دیگه که سال‌هاست برای من عجیبه و هیچ‌وقت نتونستم تبیینش کنم، اینه که کافئین روی مغز من تاثیر اغراق‌آمیزی می‌ذاره (البته وقت‌هایی که تالرنسم کمه). دو سال اولی که مصرف مرتب قهوه داشتم (۱۶-۱۸ سالگی) تاثیری رو روم می‌ذاشت که بعداً متوجه شدم همون کاریه که امثال ریتالین و کوکائین با مغز می‌کنن. می‌دیدم که هایپ عجیبی بهم می‌ده ولی فکر می‌کردم برای همه همین‌طوره. چه زمانی متوجه شدم اینطور نیست؟ وقتی که ریتالین رو امتحان کردم. توی ۱۷ سالگی مدتی برام ریتالین تجویز شد و خب قبلش گزارش‌های زیادی از ریتالین خونده بودم که می‌گفتن اثرش به شکل قابل توجهی از کافئین قوی‌تره و خیلی روایات شگفت‌انگیز دیگه. ولی وقتی خودم ریتالین رو استفاده کردم هیچ تاثیری ندیدم فراتر از تاثیری که کافئین روم داشت! حتی یک‌بار دوز بالاش رو تست کردم (۷۲ میلی‌گرم آهسته‌رهش که تقریباً معادل ۲۰ میلی‌گرم immediate release هست) ولی بازم هایپ خاصی ندیدم و صرفاً حالتی مشابه کافئینیسم بهم دست داد (تحریک عصبی و تنش روانی).
گذشت و گذشت و بعد از چند سال تالرنس، اثربخشی کافئین هم کم شد. می‌تونستم دوباره ازش هایپی که می‌خوام رو بگیرم ولی نیاز به حداقل یک هفته دیتاکس داشت و بعد از دیتاکس هم که اثربخشیش افزایش پیدا می‌کرد، بازم موقتی بود و توی کمتر از دوماه تالرنس برمی‌گشت. ماه پیش که چند روز ویاس رو امتحان کردم، تمرکز و دقتی رو بهم داد که کافئین توی اون سال‌های اول بهم می‌داد، ولی پایدارتر. چیزی که خیلی برام خیلی سوال‌برانگیزه و سال‌هاست نتونستم کنجکاویم رو دربارش ارضا کنم، اینه که چرا یه آگونیست آدنوزین که اثرش روی سیستم دوپامینی (اگه چنین اثری داشته باشه) غیرمستقیمه، باید بتونه از آگونیست‌های خود دوپامین و امثال آمفتامین‌ها بیش‌تر هایپ بده! یعنی اون هایپ چندان ربطی به آگونیسم دوپامین نداره و عوامل دیگه‌ای دخیلن که کافئین ممکنه اون عوامل رو توی بعضی از افراد بیش‌تر تحریک کنه؟ چه عواملی؟ درباره این‌جور تاثیرات از کافئین مطالعات یا تجربیاتی داشتین؟ @Lux_Nig @eghlimarazeghian @helloworo @Setareh_Njt @in_some_sense_yogurt_is_fish @NooraWanders @simonpetricov @Spiral_aus Erfan @dan_njd @Anhaya1111 @sajadmoradihaghighat @ftm_998 Zahra MD @Layaaskarii

Читать полностью…

سالِکیه

به شخصه خیلی با این نکته‌ی آریزوس موافقم چون معمولاً بهش اشاره نمی‌شه و اغلب مغفوله. مغز مقاومت عجیبی در برابر تغییرات غیرمستقیم و حتی مستقیم می‌کنه. یعنی اکثراً جوریه که برای خیلی از اختلالات -به ویژه اختلالات ساختاری‌ای مثل ADHD- تاثیراتِ هم مداخلات دارویی و هم مداخلات غیردارویی، هردو موقت هستن و نیازمند استمرارِ اون مداخله. این چیزیه که درباره‌ی داروها برچسب اعتیاد می‌خوره ولی برای رویکردهای غیردارویی، صرفاً برچسب درمان.
عمدتاً رویکردهای غیردارویی، بیش از حد بایستگیشون برجسته می‌شن "صرفاً چون غیردارویین". فرقی نداره روان‌درمانی باشه یا شیوه‌های مکمل و امثالهم. آدم‌ها دوست دارن یه بیماری رو بدون دارو حل کنن، رسانه و آکادمیا و غیره هم چیزی که می‌خوان رو بهشون می‌دن. چون دارو یه تصویر دیوگونه‌ای توی ناخودآگاه‌هامون داره و پیش‌فرضمون ازش چیزیه که باید ازش اجتناب بشه چون عوارض داره و اعتیاد میاره و غیره و ذالک. این بایاس اولیه باعث می‌شه که روش‌های غیردارویی رو به شکل ناخودآگاه یکم بیش‌ از حد جدی بگیریم، چون می‌خوایم موثرتر باشن.
@Lux_Nig @eghlimarazeghian

Читать полностью…

سالِکیه

جبرگراییِ نوروشیمیایی بر پاتولوژی مغز حاکمه که هر اقدامی به جز تغییر مستقیمِ نوروشیمی مغز برایِ درمان اختلالات رُ پس میزنه، اختلالاتی مثل افسردگیِ مقاوم–مقاله‌ای مدتها پیش خوندم مبنی بر گوناگونی مدل‌هایِ افسردگی که در بیشتر حالت نسبت به روانشناسی/روانکاوی مقاوم بودن–اضطرابِ اجتماعی یا اسکیزوفرنی ریشه در همین دینامیکِ غیرخطیِ انتقال‌دهنده‌دهای عصبی و جهش‌های گیرنده‌ای و‌‌‌... داره—مکانیسم‌ هایی که ورزش حتی در نوع حرفه‌ ایش رُ فاقد ظرفیتِ مولکولی برای بازنویسی مشکلات میکنه؛ به طور مثال در تمام حالات بهبودِ پایدار در افسردگیِ‌ ماژور مستلزم نرمال‌ سازیِ جذب سروتونین در تالاموسه، فرایندی که فقط از SSRI ها و مهارتسون در بازجذب بر میاد، ولی تویِ ورزش افزایش bdnfفقط تو مراحل اولیه‌ ی نوروژنز هیپوکامپ موثرِ که همین فاقد اثرات سیستماتیک به مدار های "پیش‌مغزی‌لیمبیک" میکنش. حتی تویِ اختلال پانیک که ورزش اکثراوقت به عنوان مکمل پیشنهاد میشه کاهش حملات فقط با تعدیل مستقیم گیرنده‌های عصبی منکمه – تأثیرات ورزش و زیستِ به اصطلاح سالمِ اینستاگرامی-یوتیوبی زیاد بُلد شده و دلقک منشانه‌ست، هیچ ورزشی توانایی تقلید توانِ فاراماکوکوتراپی رُ نداره. کلا مفاهیمی مثلِ هک بدن ریشه تو جنبش هایِ کچل‌اینستاگرامی طور و طبیعت دوستی داره، واسه همین از لحاظ کارکردی توهمه؛ به طور مثال چیزی که زیاد تویِ فضایِ مجازی چه از جهت افراد سرشناس و جه به ظاهر نوروساینتیستا میشنوم–مثل نوروساینتیست هیکلیه، اسمش یادم نیس–ادعایِ بهبود تحمل سرمایی"ویم‌هاف" عه، چیزیکه از تعدیل موقت آدرنالین پدیدار میشه، نه تغییر پایدار تویِ ژن‌های مرتبط با تنظیم‌دمایی، حالا تو بگو این گاو مبتلا به اختلال نُره، ولی یارو میگه بدوش. از این حیث برایِ تبین ذهن من دست به تقلیل‌هایِ ساده انگارانه میزنم، دست‌کم برایِ جا انداختن دارو به عنوان خط اول درمانی/بهینگی. احساسات تجربه‌یِ اگاهانه‌از هیجاناته، کنترل‌ نوروشیمی مغز کنترل هیجاناته، و راه جهت دهی احساسی مهندسیِ مولکولیِ مستقیمه؛ وقتی با پدیده‌ های فیزیکی نتیجه تعاملاتِ شیمیایی و مدارهای عصبی تو مغز طرفیم، کنترل شون نه با اراده یا استعاره‌های انتزاعی، بلکه با تنظیم عینیِ انتقال‌ دهنده‌های عصبی و تعدیل فعالیت مناطق مغزی ممکنه. مغز بدونِ تعادلِ شیمیایی قادر به تولیدِ هیجاناتِ متعادل نیست، وقتی زیرساختِ این تعادل به‌گاست اقدامات غیرمستقیم علافیه.

Читать полностью…

سالِکیه

اگر adhd نداری، نه. به هیچ وجه‌
اگر adhd داری هم، باز توصیه‌م امتحان تمامی روش‌های غیرداروییه و ریتالین گزینه آخر باشه. حتی وقتی بحث مصرف دارو باشه، گزینه‌های مناسب‌تری ممکنه برات وجود داشته باشه و ریتالین صرفا اسم در کرده. مثلا ممکنه اتوموکستین بهتر و بیشتر بهت بسازه و اضطراب هم نده. (بله ریتالین به بسیاری از افراد اضطراب سگی می‌ده.)

نکته بعدی اینه که عزیزکم. درس و اون یک سال، یک کسر خیلی کوچیک از عمر ۸۰ ساله‌ی توعه. با اون یه سال، گند نزن به باقی عمرت.

Читать полностью…

سالِکیه

(البته منطقی که به افراد دچار اختلال که ناچار هستن محرک مصرف کنن تعمیم ندیم. یعنی اگه ۲ ۳ پزشک + a.i تشخیص بدن که فرد حتماً و قطعاً باید محرک استفاده کنه نباید شخصاً و روهوا براش نسخه پیچید روی حرفم هم با این افراد نیست.)

Читать полностью…

سالِکیه

احتمالاً مصرف چرخه‌ای، مصرف عملکرد محور (بسته به شرایط) و باز گذاشتن مسیر جریان‌ طبیعی دوپامین می‌تونه کمک کننده باشه.

Читать полностью…

سالِکیه

قاطی شدن ترمینولوژی علمی با اصطلاحات عامیانه، فاجعه‌آفرینه. اون قضیه‌‌های مربوط به "انرژی" و شبه علم‌های عجیب و غریبی که دربارش بافتن هم از همین سنخ بودن. اول فیزیک، الان هم روان‌شناسی. اون واژه‌ها وقتی از کانتکست علمی خارج می‌شن، معانیشون تغییر می‌کنن و می‌تونن برای چیزهای نامربوطی بکار برن. همین گسترش معنا، باعث می‌شه بتونن روشون مانور شبه علمی بدن و این واژه‌ها -که پشتوانه‌هاشون، معانی علمیشون هستن- رو برای تبیین مسائل غیرعلمی و چرند به کار ببرن و از این واژه‌های سابقاً علمی برای اعتبار بخشیدن به اون مزخرفات شبه علمی استفاده کنن. این‌جوری دیگه وقتی از چرندِ شبه علمی‌ای مثل "انرژیِ کیهانی" حرف می‌زنن می‌تونن با پرروییِ تمام از نظریه‌های علمیِ مربوط به مفهوم انرژی برای دفاع از ادعاهای بیخودشون استفاده کنن. اول از عامیانه‌سازی/تقلیل معنی واژه‌های علمی شروع می‌شه، ولی به مرور ختم می‌شه به فراهم شدن بستر برای رشد شبه علم.

Читать полностью…

سالِکیه

🦠محور مغز-روده:
میکروبیوم چگونه بر احساسات و سلامت روان تاثیر میگذارد؟

🧠 تا به حال شده بی‌دلیل دچار اضطراب یا بی‌حوصلگی شوید؟
در چنین مواقعی، معمولا ذهن‌ ما به دنبال دلایل بیرونی می‌گردد؛ در حالی که شاید ریشه ماجرا در اکوسیستم پرجنب‌وجوش روده‌ها پنهان باشد!

🧬 درون روده‌های ما، میلیاردها میکروب در حال گفت‌وگو با مغز هستند.
پژوهش‌ها نشان می‌دهند که میکروبیوم روده می‌تواند بر خلق‌وخو، تمرکز و حتی بیماری‌هایی مثل افسردگی، آلزایمر و پارکینسون‌تأثیر بگذارد.

🧩 در این وبینار، با مفاهیم کلیدی و کاربردهای علمیِ محور مغز-روده آشنا می‌شویم:
• تعریف میکروبیوم و مسیرهای ارتباطی مغز و روده
• نقش آن در خلق‌وخو، اضطراب، افسردگی و اختلالات عصبی
• نگاهی به کاربردهای درمانی نوین

👨‍🏫 مدرس: دکتر سید داور سیادت
🗓 شنبه ۳۰ فروردین | ساعت ۱۸:۰۰ | به صورت آنلاین
🔖سرتیفیکت پایان دوره به زبان انگلیسی


🌐 اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام:
https://ehiaco.ir/course/gba/

Читать полностью…

سالِکیه

چیزهایی که زیادی مرتبط با ادبیات/هنر و کمتر مربوط به علم هستن رو توی رندستان می‌ذارم.

Читать полностью…

سالِکیه

یک پیشنهاد کوچک برای یادگیری کریستالی در پزشکی

Читать полностью…

سالِکیه

پنج سال پیش یا بیش‌تر، نصفه‌شبی گوشه‌ی اتاقم نشسته و از پیش‌درآمد جلد اول لنینجر درباره‌ی آنتروپی خواندم. از آن‌روز برایم به محبوب‌ترین مفهوم فیزیکی که در زیست‌شناسی و سایر علوم نیز حضور دارد، مبدل شد.
حالا در ممان میرایی از پیکان زمان، به آنتروپی روزافزون سیستم پویایی که اتاق من است، فکر می‌کنم [پس هستم و] گمان می‌برم که اراده‌ی آزادی دارم برای کاستن از این بی‌نظمی‌.
به بی‌نظمی که برگردانی از "disorder" است، دقت می‌کنم. disorder از چند لباس که سر جای خودشان نیستند تشکیل نشده، بل‌که مرکب از -dis و order است! بی‌معطلی درباره‌ی -dis جست‌وجو می‌کنم، مطابق پیش‌فرض‌هایم می‌خوانم که در معنای "جدا کردن"، "دوتایی" یا "دور شدن" به‌کار می‌رود.
در لاتین این پیش‌وند را به‌عنوان نفی‌ یا معکوس‌کننده می‌شناسیم. (مثل ترکیب "dis-parare" که به "disappear" یعنی "ناپدید شدن" مبدل شده).
خود پیش‌وند -dis از ترکیب محتمل "*dwi-" (دو) و "*s-" (جدا) مشتق شده که تقویت‌کننده‌ی حس "جدایی"ست.

[از طرفی در یونانی باستان، "-dia" به معنای "جدا از هم" یا "عبور از میان"، خویشاوند هندواروپایی نسبتاً نزدیکی به شمار می‌رود که مسیر تکاملی جداگانه‌ای را طی کرده است. مثال مرکبی که از آن به ذهنم می‌رسد، "diatonic" است که فاصله‌ی بین نت‌ها را مشخص می‌کند. یا "diameter" که بیانگر فاصله‌ی بین دو نقطه یا اندازه‌گیری از میان دو چیز است‌ و "dialogue" نیز به همین ترتیب.] — به‌عنوان یک خویشاوند دیگر، در سانسکریت نیز "dvi-" (دو) نمایشی از جدایی یا دوگانگی‌ست.

درباره‌ی ریشه‌ی order می‌خوانم: از لاتین "ordo" (به معنای "ترتیب"، "ردیف" یا "نظم") به‌دست آمده. "Ordo" نیز از فعل "ordire" (به معنای "بافتن" یا "ردیف کردن") مشتق شده است که از زوایای هندواروپایی نیز "پیوستن"، "تنظیم کردن" یا "هماهنگی" را بیان می‌کند.

زمانی‌که "dis-" به "order" افزوده می‌شود، به معنای "نفی نظم" یا "جدا شدن از ترتیب" در می‌آید. در لاتین پسین، "disordinare" (به هم ریختن نظم) شکل گرفت که از طریق فرانسه قدیم "desordre" به انگلیسی رسید.

از نگاه تاریخی و لاتین کلاسیک، واژه‌ی "ordo" در متون رومی برای نظم نظامی، ردیف سربازان یا ساختار اجتماعی به کار می‌رفت. "Disordinare" بیشتر در مفهوم به هم زدن این نظم (مثلاً در ارتش) استفاده می‌شد.
در فرانسه قدیم (قرن 13) "Desordre" وارد زبان شد و به "آشوب" یا "بی‌ترتیبی" (چه اجتماعی، چه فیزیکی) اشاره داشت. تلفظش در آن زمان چیزی مثل /dɛsˈɔrdrə/ بود. که یک سده بعدتر به انگلیسی میانه (قرن 14) به شکل "disordre" وارد شده و در متون مثل آثار چاوسر دیده می‌شود. کم‌کم با تغییر تلفظ به /dɪsˈɔːrdər/ امروزی رسید.
در انگلیسی مدرن نیز معنای آن گسترده‌تر شد و از آشوب اجتماعی به بی‌نظمی علمی و پزشکی هم کشید.

حالا با نگاه تازه‌تری به dis-order فکر می‌کنم. که در همه‌جا تمثیلی از بی‌نظمی‌ست. از به‌هم ریختگی هومئوستاز مابین نورون‌هایمان، تا در سلول‌ها و سیستم‌های پیچیده— از مغز تا کیهان. یک برداشت شخصی برایم ایجاد می‌شود و آن هم این است که disorder با افزایش درجه آزادی اجزا، رابطه‌ی مستقیم می‌تواند داشته باشد. گواه این ایده، این است که در برخی اختلالات عصب‌شناختی مانند OCD، فعالیت بیش از حد قشرپیشانی را شاهد هستیم. در شیمی‌فیزیک نیز این بی‌نظمی، در تغییر فازها با افزایش درجه آزادی مولکول‌ها سنجیده می‌شود. در ترمودینامیک و معادله‌ی بولتزمن نیز disorder به پراکندگی حالات میکروسکوپی سیستم اشاره دارد؛ هر چه درجه آزادی مولکول‌ها بیشتر شود، بی‌نظمی محتمل‌تر است.

به‌عنوان یک نتیجه‌ی آماری و نه یک قصد ذاتی، آنتروپی فزاینده را بخشی از ماهیت سیستم‌ها می‌بینیم. در این میان، برای خودم استنتاج می‌کنم که آنتروپی‌ مغز در حالتی نظیر اضطراب نیز فزاینده‌ست و برای جمع کردن این پراکندگی‌ها هم بایستی انرژی به‌خرج داد؛ که خود بهانه‌ای برای افزایش آنتروپی— با صرف انرژی به گونه‌ای دیگر، به شمار می‌رود.

در پایان یادم به اصل شخصی جدیدم می‌افتد که در تصمیم‌گیری‌ها اخیراً آن را دخالت می‌دهم: «دویست سال دیگر هم من مرده‌ام و هم آدم‌هایی که مرا می‌شناختند؛ پس این تصمیم کوچک و دمی طربناک زیستن، به جایی بر نخواهد خورد.» این زیستایی منجر به میرایی، مکرراً شکلی از آنتروپی را نمایش می‌دهد. در نظریه اطلاعات، آنتروپی به عدم قطعیت یا پراکندگی اطلاعات مرتبط می‌شود، با نیستی من و ما شکلی از پراکندگی اطلاعاتی رخ می‌دهد. که فراموشی خودْ نمودی‌ست از بی‌نظمی‌.

Читать полностью…

سالِکیه

بحث‌های این موضوع به نظرم انقدر جالب بودن که تصمیم گرفتم بحث‌های به این مفیدی رو آرشیو نکنم و همین‌جا بمونن.

Читать полностью…

سالِکیه

من معتقدم چند تا core concept اینجا با هم مختلط شدن که برای تحلیل درست نیازه از هم جدا بشن.
1- رفتار گله ای
2- فرسودگی حفظ ظاهر در اثر زمان
3- قوه ی محرکه ی کودک درون


در باب رفتار گله ای:
اصل مسئله ای که مطرح شد بیشتر به این برمیگرده. و سایر توضیحاتت هستن که دو مورد بعدی رو معرفی میکنن به مسئله.
مرد های میانسال در گروه های دوستیشون با تینیجر فرقی ندارن؟
شما مرد غیرمیانسالی دیدی که در گروه دوستیش با تینیجر فرقی داشته باشه؟

متاسفانه متاسفانه این مسئله اختصاصا زیرمجموعه ی رفتار گله ای هست. و مصادیق بسیار ترسناک و شنیعی هم داره.
چه بسا بسیاری از تجاوز های گروهی بودن که اگر فرد تنها در موقعیت قرار داشت این کار رو نمیکرد.
اما وقتی چند مرد کنار هم قرار میگیرن به طرز عجیبی تمایل به تحت تاثیر قرار دادن هم پیدا میکنن. این هم ریشه ی فرگشتی داره. به طور خلاصه میگم. مال هر کی بزرگتره (هر صفتی منظورمه بیترادب‎‌ها) شانسِ یافتن پارتنر برای تولید مثلش بیشتر میشه. چیش بزرگتره؟ هرچه به بقا کمک کنه. پول، قدرت، صفات ثانویه جنسی و غیره و ذلک. همزمان اگر من بتونم بدون درگیری فیزیکی یک رقیبِ نر رو قانع کنم من بهترم در طول زمان احتمال اینکه بین من و اون، من به ماده برسم بیشتره. چرا که کمبود اعتماد به نفس توسط اون و بیشینگی اعتماد به نفس در من باعث میشه اون با احتمال کمتری بخواد برای جذب ماده ی مدنظر من تلاش کنه.
لذا اگر سایر مرد ها من رو بهتر ببینن، شانس بقای من بیشتره!

و این میشه هسته ی دردسر! جایی که توی گروه های مردانه این ویژگی ذاتی مشکل ساز میشه. هرکس از اعضای گروه میخواد خودش رو بهتر جلوه بده تا به اون جایزه ی goody یِ افزایشِ شانس بقا برسه. به همین دلیل تحت تاثیر قرار دادن سایر اعضای گروه میشه هدف. اینجا ولی سادگی ذهن این جماعت خودشو بروز میده. طرف میدونه هدفش چیه ولی روشش رو نمیدونه. یا حداقل به خاطر کمبود رشد ذهنی روش های بدوی ای رو به عنوان روش معیار برای تحت تاثیر قرار دادن میپذیره. اگر دقت کرده باشین؛ در میان این گروه ها اصولا صدا های بلند، کار های با خطر فیزیکی بالا و غیره خیلی طرفدار دارن.

در این گروه ها کسی که از قبل ویژگی های برتری داره به سرعت خودشو نمایان میکنه و زمینه از اینجا چیده میشه. چون بقیه هم سریع میبینن این در فلان چیز بهتره. مثلا پولداره. یا بهتر حرف میزنه. یا کلا هیچی به تخمش نیست. اینا همه میتونن باعث بشن طرف cool جلوه کنه. که خب متعاقبا باعث میشه بقیه طرف رو بهتر ببینن. در نتیجه وقتی این آدم توسط گروه (بدون اعلام رسمی و صرفا به عنوان قرارداد ناگفته و نانوشته) به عنوان نفرِ cool ِ ماجرا شناخته میشه؛ از اونجا بقیه سعی میکنن خودشونو با این بسنجن. و کم کم پاچه خواری ها و smear campaign ها شروع میشه. بعضی ها پاچه خواری اینو میکنن که به هسته ی قدرت (coolness) نزدیک تر باشن و بعضی ها در تلاش برای بی اعتبار کردن این شخص میشن و بدین ترتیب الگوهای پیچیده در گروه و ارتباط های خاص بین اعضا شکل میگیره که بر اساس شباهت و تفاوت های اعضای هر زیرگروه میشه.

همه ی اینها زمینه ی این میشن که اعضای گروه در مواجهه با یک مسئله نخوان کم بیارن. و خب چه راهی برای اثبات کم نیاوردن بهتر از نشان دادن قدرت در مسائلی که کلا خطرناک هستن و حتی مردان نسبتا شجاع هم ازشون میترسن؟

این میشه که یه reinforcement behavior شکل میگیره. الگویی مخرّب و خودتقویت‌‌گر.
حالا اگر کاری غیرقانونی هم باشه، میبینی که اعضا با کله میپرن روش.

این بخش اول رفتار متفاوت مردا در جمع خودشونه. و توضیح جمله ای که از کانال دیگر quote کرده بودی.

اما در باب دو مورد دیگر که بیشتر از میان حرفات برداشت کردم.

2- فرسودگی ظاهر در اثر زمان

اینو خودت اشاره کردی بهش. هرچی زمان از زندگی آدم میگذره هزینه ی تلاش ها برای خوب جلوه دادن خویش در شرایطی که واقعا نیست بیشتر و بیشتر میشه.
طرف خوشش میاد برینه به شخصیت کسانی که ازشون خوشش نمیاد؛ ولی نُرم های اجتماعی بهش یاد دادن که این کار رو نباید بکنه. در جوانی هم شور هست و هم انرژی. طرف وقت و انرژی میذاره که جلوی خودش رو بگیره. اما زمان همه چیز رو تغییر میده.

مجموعه ی همه ی تلاش ها و زحمت های طرف هزینه ی زیادی برای روانش در طول زندگیش دارن. هرچی زمان میگذره بیشتر خسته میشه از این هزینه ها و بدنش هم کم کم بهش خیانت میکنه و دیگه انرژی قبل رو نداره. در نتیجه کم کم فیلترهاش برداشته میشن و برمیگرده به آنچه همواره پنهانش میکرده.

میرسیم به بخش سوم.

3- قوه ی محرکه ی کودکِ درون

Читать полностью…
Подписаться на канал