saalekia | Неотсортированное

Telegram-канал saalekia - سالِکیه

4507

سالِک راه دانش و کنجکاوی هستم اینجا چیزهایی که یاد می‌گیرم و چیزهایی که به نظرم جالب میان رو به اشتراک می‌ذارم راه ارتباطی: @Mr_Neuronaut پ.ن:سالک به معنای رهرو هست و به هرکسی اطلاق می‌شه که هدفی داره و در مسیر هدفش منفعل نیست (معنی مذهبی یا عرفانی نداره)

Подписаться на канал

سالِکیه

این شرایط بحرانی که پیش میاد متوجه میشم ما فقط فک میکنیم به واسطه دسترسی بیشتر به منابع، دانش بیشتریم داریم. صرفا بمباران اطلاعاتی شدیم از جاهای مختلف و انگار توانایی process و تحلیل رو یاد نگرفتیم

Читать полностью…

سالِکیه

Israel is living up to its name for real.

Читать полностью…

سالِکیه

منتظر تحلیل دوستان اهل نوروساینس و علوم شناختی از وضعیت جنگ هستم:
علوم اعصاب و مغز جنگ‌زده
نوروساینسِ حمله نظامی
واکنش مغز در هنگام برخورد موشک
.....

Читать полностью…

سالِکیه

اگر ایگو را پرتوی نور سفید تصور کنیم، عبور این نور از سه ابزارِ آینه، منشور و ذره‌بین، سه وضعیت متفاوت از خویشتن و آگاهی را نمایان می‌سازد، که هرکدام بازتاب‌دهنده‌ی فرایندهای پیچیده‌ی شناختی هستند.

نخستین تابش بر آینه، نمادی‌ست از فرایند بازتاب خودشناسی و خودآگاهی، که در نوروساینس با فعالیت شبکه‌ی پیش‌فرض مغز (Default Mode Network) مرتبط است؛ شبکه‌ای که در بازتاب بر خود، ارزیابی خود و تفکر درباره‌ی «خود» نقش دارد. در این مرحله، ما خود را به عنوان ابژه می‌بینیم؛ تصویری که از بیرون و به‌واسطه‌ی سیستم‌های نظارتی عصبی (مثل قشر جلویی پیش‌پیشانی) بر رفتارها و تصمیماتمان اعمال می‌شود. این بازتاب ممکن است همزمان موجب خودسانسوری شود؛ فیلتری که به ما اجازه نمی‌دهد تمامی جنبه‌های ناخودآگاه یا تضادهای درونی را ببینیم و باعث دوپارگی میان سوژه و ابژه می‌شود. این دوپارگی، ناشی از فرآیندهای پیچیده‌ی ادراک، پیش‌پردازش شناختی و فیلترهای عاطفی است که «خود» را به یک تصویر محافظت‌شده و گاهی دچار تناقض تبدیل می‌کند.

در گذر از منشور، ایگو به طیفی رنگی تجزیه می‌شود؛ استعاره‌ای از کثرت ساختارهای ذهنی و شبکه‌های عصبی چندگانه که در مغز ما فعال هستند. این مرحله بیانگر فعالیت موازی و توزیع‌شده در مغز است؛ زبان، حافظه، احساسات، انگیزش، ترس و تفکر، که هر یک نماینده‌ی فعالیت‌های خاص نورونی و ارتباطات شبکه‌ای متفاوت‌اند. این طیف گسترده، به ما امکان می‌دهد خویشتن را در زوایای مختلف ببینیم، اما همزمان به پراکندگی و پیچیدگی شناختی نیز دامن می‌زند و می‌تواند موجب تضعیف تمرکز و تصمیم‌گیری قاطع شود. حالتی نزدیک به آنچه که هملت می‌گفت، «عزم و اراده هر گاه با افکار احتیاط آمیز توأم گردد، رنگ باخته و صلابت خود را از دست می‌دهد.»

و سرانجام، در نقطه‌ی تمرکز ذره‌بین، ایگو در نقطه‌ای متمرکز و در عین حال تخلیه می‌شود؛ یعنی مرز میان سوژه و ابژه از بین می‌رود و تجربه‌ی اتحاد کامل خودآگاهی حاصل می‌گردد. این حالت، می‌تواند معادل تجربه‌ی نورونی فرآیندهای همبستگی شبکه‌های مغزی (Functional Connectivity) در حالت‌های عمیق مدیتیشن یا حالات سایکدلیک باشد که در آن مغز دچار کاهش فعالیت شبکه‌ی پیش‌فرض شده و مرزهای خود-محورانه‌ی تفکر به‌صورت موقت فرو می‌ریزند. در همین مرحله است که تجربه‌ی «خود» به شکلی هارمونیک و یکپارچه در آمده، و حالتی شبیه به آنچه که «وحدت وجود» می‌نامیم، پدیدار می‌شود.
در این نقطه‌ی تمرکز، مجموعه‌ای از حلقه‌های هارمونیک، در گره‌هایی ناپیدا، ایگو را از بازتاب و تفرق عبور می‌دهند و به نقطه‌ی رهایی می‌رسانند—جایی‌که برای نخستین‌بار، فراتر از دیدن خود، تجربه‌ی زیستن خود را بدست می‌آوریم.

سه ابزار، سه وضعیت، سه تجربه: آینه، منشور، ذره‌بین. از بازتاب تا تفرق، و از تفرق تا وحدت؛ در نهایت این سیر، ایگو نه سرکوب می‌شود، نه می‌گریزد، بلکه فرصتی برای تابش می‌یابد. و آن لحظه‌‌ همان‌جایی‌ست که «خود»—نه به‌مثابه تصویر یا نقش یا مفهوم—بلکه به‌مثابه تجربه‌ای بدیع، برای نخستین‌بار، بی‌پرواتر از هر زمانی پدیدار می‌شود.
~Odyssey

Читать полностью…

سالِکیه

مرحله دریافت مدرک روانشناسی از قلم افتاده

Читать полностью…

سالِکیه

ساده‌سازی
پیچیده‌سازی
نقض حقوق بشر
بازتولید خشونت
اینکه اسم‌های سنگین روش بذاریم، حقیقت رو عوض نمی‌کنه. اگه بنا به خشونت و قتله، نباید انحصارش رو بدیم به جانی‌ها. چیزی که ما رو از حیوون متمایز می‌کنه قانونه. قانون رسالتش بازداریه. "اگه آدم بکشی، خودت کشته می‌شی". خیلی واضحه. در این صورت کسی اگه حتی بخواد هم آدم بکشه، دلیل پیدا می‌کنه برای نکشتن. ولی گرتاتونبرگ‌صفت‌ها فکر می‌کنن با آموزش و فرهنگ‌سازی می‌شه باعث شد یه سوسیوپات لزوماً جنایت نکنه. فرهنگ‌سازی شاید بتونه تروریست‌های عقیدتی خطرناک رو از جامعه حذف کنه، ولی در نهایت همیشه عده‌ی زیادی باقی خواهند موند که برای بازداریشون از جنایت، نیاز به زور هست. فقط با bully می‌شه مانع bully شد. حالا اسمش بازتولید خشونت یا ساده‌سازی مسئله‌ست؟ بذار باشه.

Читать полностью…

سالِکیه

نرمال‌ترین مخالف اعدام:

Читать полностью…

سالِکیه

مخالفین اعدام
متوهمان اسکاندیناوی‌اندیش
این ویدیو رو ببینید و بعد بر طبل پوشالی آرمان‌های پوچِ به اصطلاح انسانیتون بکوبید
این ویدیو رو ببینید و این حرف‌ها رو یادتون بمونه
چون ما نه می‌بخشیم نه فراموش می‌کنیم
نه جلاد رو، نه سیستم رو، نه حامیانِ جانِ جلادهای سیستم رو.

Читать полностью…

سالِکیه

وقتی چند سال رفتی روانکاوی
(همون کارا رو با توضیح انجام میدی)
@psymedacademy

Читать полностью…

سالِکیه

مدتی هست که زیاد نمیام تلگرام. ولی هربار هم که میام، دوستان چنان پست‌های شاهکاری برام می‌فرستن که کاملاً یادآوری می‌کنن چرا در وهله اول تصمیم گرفتم یه مدت نیام.

Читать полностью…

سالِکیه

رنه دکارت: فکر می‌کنم، پس هستم.
مذهبی صورتی: گودرز را به شقایق ربط می‌دهم، پس هستم.

Читать полностью…

سالِکیه

ترجمه اصطلاحات رایج در مقالات علمی
@psymedacademy

Читать полностью…

سالِکیه

دوستان میشه این پرسشنامه رو پر کنید.چند دقیقه وقتتون رو میگیره♥️

Читать полностью…

سالِکیه

چندی پیش یکی از هموندان درگاه، فرسته‌ای بلندبالا اندر کاستی و نقصان زبان فارسی که در کانالی دیگر همرسانی شده بود را برایم فرستاد. این فرسته را می‌توانید در این‌جا ببینید.

بایسته و شایسته دانستم نقدی منصفانه به شرح زیر داشته باشم بر این فرسته:

________________________________
دیدگاهی که زبان فارسی را زبانی «مزخرف» می‌خواند، مبتنی بر درکی سطحی از ماهیت زبان و نقش آن در تولید دانش است. این داوری کلی، فاقد پشتوانۀ نظری است و تجربۀ تاریخی و ظرفیت‌های زبانی فارسی برای بیان مفاهیم پیچیده در حوزه‌های مختلف علمی، فلسفی و ادبی‌ را نادیده گرفته است.

زبان فارسی، همانند دیگر زبان‌های طبیعی، دارای نظام دستوری، ساخت‌واژی و معنایی‌ست که امکان تولید و بازتولید مفاهیم علمی را فراهم می‌کند. این نکته‌ای‌ست که محمد دبیرمقدم (۱۳۸۵؛ ۱۳۸۹) و محمدجعفر یاحقی (۱۳۹۵) نیز بر آن تأکید کرده‌اند. آنچه در تولید دانش نقشی تعیین‌کننده دارد، نه «ذات» زبان بلکه میزان سرمایه‌گذاری، برنامه‌ریزی زبانی و نهادهای علمی و فرهنگی پشتیبان آن است.

نوآم چامسکی (۱۹۸۶) می‌گوید همۀ زبان‌های انسانی توانایی تولید بی‌نهایت جمله را دارند. از این رو، ادعای محدود بودن زبان فارسی از نظر ساختار دستوری (نحوی) و ساختواژی (صرفی) ادعایی بی‌پایه است. مشکل اصلی در توسعۀ زبان فارسی در حوزهٔ دانش، نه به ساختار درونی زبان، بلکه به نارسایی‌های نهادی در حوزۀ واژه‌سازی و آموزش بازمی‌گردد. همان‌گونه که کورش صفوی (۱۳۸۳) و رضا کاویانی (۱۳۹۲) نیز یادآور شده‌اند، ساختِ واژه‌های علمی، فرآیندی اجتماعی و نیازمند سیاست‌گذاری هدفمندانه است. دیوید کریستال (۲۰۰۱) و استیون پینکر (۱۹۹۴) نیز در تحلیل‌های خود از زبان و جامعه، بر این اصل تأکید می‌ورزند که هر زبان، بسته به بافت فرهنگی و سیاسی، می‌تواند گسترش یابد یا تحلیل رود.

همچنین این ادعا که زبان فارسی «غیردقیق» است، بیشتر از ناآشنایی با تفاوت میان زبان دانشی و زبان روزمره یا ادبی سرچشمه می‌گیرد. در هر زبان، واژگان می‌توانند چندین معنا داشته باشند، اما در حوزه‌های علمی با تعریف دقیق مفاهیم، از این ابهام‌ها جلوگیری می‌شود. جرج لیکاف و مارک جانسون (۱۹۸۰) نشان داده‌اند که استعاره بخشی جدایی‌ناپذیر از تفکر انسانی و ابزار فهم مفاهیم انتزاعی است. زبان فارسی نیز به دلیل ظرفیت استعاری‌اش نه‌تنها ناتوان نیست، بلکه در درک پدیده‌های پیچیده ابزاری توانمند محسوب می‌شود، مشروط بر آنکه این توانایی به درستی در خدمت تولید معنا قرار گیرد.

ویژگی ادبی زبان فارسی نیز، برخلاف تصور نویسنده، مانعی برای علمی‌بودن آن نیست. طبق نظریۀ عملکردهای زبان رومن یاکوبسن (۱۹۶۰)، هر زبان می‌تواند بسته به بافت و هدف، کارکردهای گوناگون – علمی، شاعرانه یا ارجاعی – داشته باشد. زبان فارسی در حوزۀ ادبیات، فلسفه و عرفان بارها کارآمدی خود را در بیان مفاهیم انتزاعی و دقیق نشان داده است. در دوران معاصر نیز، بسیاری از متون علمی معتبر در حوزه‌های پزشکی، حقوق، مهندسی و علوم انسانی به زبان فارسی تولید و منتشر می‌شوند که خود، گواهی بر توانمندی ذاتی این زبان است.

در پایان، باید گفت که مسألۀ اصلی در توسعۀ زبان فارسی به عنوان زبان دانش، نبود پشتیبانی پایدار نهادی ، منسجم نبودن سیاست‌های زبانی و نبود سرمایه‌گذاری کافی در آموزش و ترویج زبان دانشی است، نه ویژگی‌های ساختاری آن. همان‌گونه که محمدرضا باطنی (۱۳۸۱) یادآور شد، به جای محکوم‌کردن زبان، باید آن را در مسیر توانمندسازی و به‌روزرسانی دانشی همراهی کرد.

زبان نه یک مانع، بلکه ابزاری پویا و سازگار برای بیان دانش است و فارسی نیز از این قاعده مستثنی نیست.

📚 بن‌مایه:

باطنی، محمدرضا. (۱۳۸۱). در جست‌وجوی زبان فارسی. تهران: نشر مرکز.

دبیرمقدم، محمد. (۱۳۸۵). درآمدی بر زبان‌شناسی. تهران: سمت.

دبیرمقدم، محمد. (۱۳۸۹). نقش زبان فارسی در توسعۀ علمی کشور. فصلنامۀ زبان و ادب فارسی.

صفوی، کورش. (۱۳۸۳). معناشناسی. تهران: نشر نی.

کاویانی، رضا. (۱۳۹۲). نقش زبان ملی در توسعۀ پایدار علمی و فرهنگی.

یاحقی، محمدجعفر. (۱۳۹۵). زبان فارسی و امکان‌سازی برای تولید دانش. مجله آینده‌پژوهی زبان فارسی.

Chomsky, N. (1986). Knowledge of Language: Its Nature, Origin, and Use. Praeger.

Crystal, D. (2001). Language and the Internet. Cambridge University Press.

Jakobson, R. (1960). "Linguistics and Poetics", in Style in Language, ed. T.A. Sebeok, MIT Press.

Lakoff, G., & Johnson, M. (1980). Metaphors We Live By. University of Chicago Press.

Pinker, S. (1994). The Language Instinct. William Morrow.

✍🏻 #خورشید_صبوری

@beyondlinguistics

Читать полностью…

سالِکیه

چون اون‌جوری مجبوریم درباره اخبار مربوط به دستاوردهای علمی و رکوردهای ورزشی و غیره هم جنسیت‌ها رو اعلام کنیم و در اون حالت ممکنه به مذاق زن‌سالارها (فمنیست‌ها) چندان خوش نیاد.
البته به نظرم تا الان هیچ جنبشی اندازه فمنیسم نتونسته به مردسالاری و تبعیض خدمت کنه. تا وقتی که فمنیسم هست، زن جنسیت دوم باقی می‌مونه و یه گونه‌ی مظلوم/خاص از انسان محسوب می‌شه که نیازه باهاش متفاوت از مرد برخورد بشه. یعنی باعث می‌شه هیچ‌وقت به زن به چشم equal نسبت به مرد نگاه نشه و اون شکاف جنسیتی سر جاش بمونه.
چیزهایی که دیدم از آدم‌هایی که خودشون رو فمنیست می‌خونن، بیشتر از همه شبیه چیزهاییه که از پسرهای تینیجر اینسل/مگتاو می‌بینم. هردوشون توی یه لوپ بی‌نهایتی از بازندگی گیر افتادن که از طریقش کینه‌ای که از abuserهاشون دارن رو فرافکنی می‌کنن روی کل یه جنسیت و جنسیتِ اون آدم‌ها رو مشکل اصلی می‌بینن. این بهشون یه کیسه بوکس می‌ده واسه خالی کردن عقده و یه تارگت که همه تقصیرها رو بندازن گردنش و هر ناکامی‌ای که داشتن، بگن بخاطر این‌ها بود که ما نتونستیم، این‌ها زندگی ما رو خراب کردن! خب این دیگه خیلی احمقانست چون داره دید پاتولوژیک می‌ده نسبت به یه جنسیت بخصوص. یعنی می‌گه ماها سالمیم اون‌ها کلاً مریضن و مستعد توحش و فلان و بمان. انگار مثلاً زنان در طول تاریخ مادر ترزا بودن. خب طبیعیه وقتی هزاران سال جامعه مردسالار بوده باشه، زن نه فرصت می‌کنه چندان رشد کنه، نه فرصت می‌کنه قدرت بدست بیاره که ببینیم آیا از قدرتش سواستفاده (جنایت و توحش) می‌کنه یا نه. کاملاً طبیعیه که آمار جنایت در مردها بیشتر باشه چون توی اکثر آمارها حضور مردها پررنگ‌تره. چرا؟ چون جامعه‌ی بشری هزاران سال مردسالار بوده و میدون بیشتری به مردها داده. این چیز بدیه ولی خب چیزیه که بوده و الانم علت اینه که شما هر آماری رو بیاری به احتمال زیاد می‌بینی مردها توش بیشترن‌. آمار جایزه نوبل، آمار کشفیات علمی، آمار رکوردهای ورزشی، آمار خودکشی، آمار فلان اختلال روانی، آمار جنایت و غیره. از این برتری آماری هیچ نتیجه‌ای نمی‌شه گرفت به جز اینکه "توی جامعه‌ی کنونی هنوز مردها بیشتر از زن‌ها میدون دارن". ولی اینکه بیایم نتیجه بگیریم که "آمار جنایات مردها بیشتر از آمار جنایات زن‌هاست پس مردها ذاتاً مشکلن" همون‌قدر احمقانه‌ست که بگیم "آمار دستاوردهای علمی مردها بیش‌تر از آمار دستاوردهای علمی زن‌هاست پس مردها ذاتاً باهوش‌ترن".

Читать полностью…

سالِکیه

توی کتاب مقدسشون اومده که لقب اسرائیل به این دلیل به یعقوب داده شد که با یهوه کُشتی می‌گیره و شکستش می‌ده. برای همین از اون موقع بهش می‌گن اسرائیل، که توی عبری معنیش می‌شه شکست‌دهنده‌ی خدا.

Читать полностью…

سالِکیه

"هیتلر یه چیزی میدونست:)" چی؟ اینکه یه تختت کمه؟

Читать полностью…

سالِکیه

انگار داره جنگ می‌شه
خواستم یادآوری کنم تنها برنده‌ی این جنگ، حاکمیتی هست که بعد از نیم‌قرن موفق می‌شه با ملتش دشمن مشترک پیدا کنه و بتونه بالاخره با مردم توی یه ساید قرار بگیره.

Читать полностью…

سالِکیه

مطلب مفید درباره مکانیزم اثر DMT، یکی از داروهای سایکدلیک برجسته

Читать полностью…

سالِکیه

پاسخ یکی از دوستان:

این جایگزینی خود با قاتل و بازسازی همدلی اخلاقی فقط نصف معادله‌ست—اگه جنایتکار واقعا محصول شرایط و قربانی ضرورت‌ های محیطی باشه اونوقت همین منطق ایجاب میکنه که مقتول هم صرفا موجودی بوده که شانس مناسب نداشته، و اگه این دلقکِ نوع‌دوست مسقال عقلی‌ داشته باشه باید خودش رو جایگزین قربانی کنه و ادرس بده تا همین جنایتکار محصول-محیط به خودش هم تجاوز کنه، چرا که درک میکنه که انسان ذاتا جنایتکار نیست بلکه جنایتکار میشه! ولی نمیکنه، چون درک مقتول همیشه سخت از قاتله، شعار و زدن سنگ‌اخلاق به سینه بسی آسونه.
اخلاق اجتماعی ابزار حفظ زیست جمعیه، مسئله‌ای درباب اجتماعی شدنه و متمایزه با اخلاقِ متعالی با دوگانه‌هایِ سطحی خیر و شر—موازین معینی برای بقای/منفعت کل: نکش تا کشته‌نشی، ندزد تا ندزدم—در حالی که اخلاقیات متعالی ارمان محضه؛ سوال اینِ که نقض این قانون–اعدام– به زیست اجتماعی خدمت میکنه یا نه، و اگر بله در چه شرایط و چه کانتکستی؛ درغیراین صورت اقدام به روشِ تینِ‌جقمندِ‌چپول که شعارش انسانیته ما رو مجبور میکنه بن‌لادن رو هم درک کنیم و به جای کشتن آزادش کنیم؛ تا با چند‌دسته هواپیمای دیگه بازی کنه. اخلاقیات در شکل متعالی-سلسله‌مراتبی-آرمانی خشونت رو توجیه میکنه، چه از سوی قاتل که عمل رو قضای الهی میدونه، چه از سوی فردی که با آرمان‌های دلقک‌وار خودش رو پیشتاز عدالت و انسانیت میدونه.

/channel/Saalekia/1503

Читать полностью…

سالِکیه

یارو یه نفر رو کشته، اونم چون به قول خودش بی‌حیا بوده. بعد چپِ نابغه درمیاد می‌گه تو صرفاً شانس آوردی که توی اون محیط بزرگ نشدی و مثل اون آدم قاتل از آب درنیومدی و آدم نکشتی و ممکن بود تو به جاش باشی! خب که چی؟ الان این قراره اعدام رو نامعقول کنه؟ واقعا استدلالت اینه که "این یارو اگه توی یه محیط درست به دنیا می‌اومد قاتل نمی‌شد و تو هم اگه توی محیط اون بزرگ می‌شدی باز قاتل می‌شدی، پس نباید اعدامش کنیم"؟ واقعاً؟ متوجه هستی که ما توی دنیای واقعی زندگیم می‌کنیم، نه دنیای بالقوه‌ها؟ متوجه هستی قاتل بودنِ اون آدم بالفعله؟ مطمئنی اینکه این قضیه "شانسی" هست، دلیل کافی‌ایه برای ناروایی اعدام؟ بیخیال.

Читать полностью…

سالِکیه

آره ما نباید خشونت رو بازتولید کنیم وگرنه با اون قاتل‌ها جه فرقی داریم🤡

Читать полностью…

سالِکیه

فهمیدنِ اینکه زندگی بی‌معناست و خودمون باید بهش معنا بدیم کافی نیست؛ این رو هم باید فهمید که هیچی عمیقاً و ذاتاً باحال نیست و واسه ادامه دادن باید سری چیزهای ظاهراً بی‌اهمیتِ باحال برای خودمون تعیین کنیم و ازشون لذت ببریم.

Читать полностью…

سالِکیه

پیش‌نهاد می‌کنم دانش‌جوهای روان‌شناسی به این کتاب توجه ویژه داشته باشند.
کتاب به کمک اصطلاح استعاری هفت گناه مرگبار توضیح می‌دهد که فرهنگ جاری و حاکم بر روان‌شناسی چگونه دارد از روش علمی فاصله می‌گیرد. فصل یک به گناه سوگیری تایید می‌پردازد و از سوگیری انتشار، تکرارپذیری مفهومی و فرضیه‌سازی پس از شناسایی داده‌ها به عنوان سه تجلی‌ سوگیری تایید یاد می‌کند. فصل دوم از گناه انعطاف‌پذیری پنهان سخن می‌گوید و به مسئله پی‌هکینگ می‌پردازد. فصل سوم درباره مشکلات ناپایایی در روان‌شناسی است و فصل چهارم به گناه احتکار داده‌ها و شفاف نبودن در جزئیات روش علمی اشاره می‌کند. فصل پنجم از گناه فسادپذیری و داده‌سازی می‌گوید و فصل ششم از زندانی‌شدن داده‌ها در پشت دیوار پرداخت آبونمان برای مقاله‌ها و مجلات. فصل هفتم به مسئله رقابت پژوهشگران برای انتشار مقاله در مجلاتی با ضریب تاثیر بالا‌تر می‌پردازد و نقدی بر فضایی که امروز در ترتیب نوشتن نام پژوهشگران در مقالات در جامعه علمی حاکم است، نیز می‌کند. درنهایت نویسنده در فصل آخر کتاب راه‌حل‌ها و طرح‌هایی برای کاهش ارتکاب به این گناه‌ها پیش‌نهاد می‌کند.

Читать полностью…

سالِکیه

من از گیاهخواری بدم می‌آید
آدولف هیتلر گیاهخوار بود
پس هیتلرِ جنایتکار، چهره‌ای واضح از گیاهخواری است.

Читать полностью…

سالِکیه

How to Test Your Emotional Maturity

Читать полностью…

سالِکیه

گفتنِ «درود» به جای «سلام» بعد از مهاجرت خیلی نیاز میشه. مخصوصاً وقتی می‌بینی که خارجی‌ها میگن: «عربی حرف می‌زنید؟ مسلمونید؟ به همدیگه گفتید سلام علیکم آخه.»

Читать полностью…

سالِکیه

https://survey.porsline.ir/s/ayhZg4KM#?ref=te
the impact of technology on ELT's students of urmia university

Читать полностью…

سالِکیه

مدت زیادیه که علوم اعصاب محاسباتی به‌عنوان محل تلاقی علوم کامپیوتر و اعصاب، جذابیت زیادی برام پیدا کرده. در همین راستا و در پی جستجوهایی که داشتم به تعدادی ریپازیتوری نسبتاً جامع گیت‌هاب برخوردم که فکر می‌کنم اشتراک‌ گذاری‌شون خالی از لطف نیست.

۱ـ Awesome Neuroscience: یکی از جامع‌ترین لیست‌هاست که شامل کتابخانه‌ها، نرم‌افزارها و محتوای مرتبط با علوم اعصاب به طور کلی می‌شه و بخش‌های خوبی در مورد علوم اعصاب محاسباتی، به ویژه ابزارهای پایتون و متلب، شبیه‌سازها و ابزارهای تحلیل داده داره.

۲ـ Open Resources: این ریپو هم مجموعه عظیمی از منابع آزاد در علوم اعصاب محاسباتی رو پوشش می‌ده؛ شامل دیتابیس‌های داده‌ها، مدل‌های آزاد، دوره‌های آموزشی و ابزارها.

۳ـAwesome NeuroComp: این لیست بیشتر روی فریم‌ورک‌ها، کتابخانه‌ها و نرم‌افزارهای CNS (Computational Neuroscience) تمرکز داره، به خصوص شبیه‌سازهای شبکه‌های عصبی اسپایک‌زنی (SNNs) و آموزش‌های پایتون برای SNNها.

۴ـ SCCN: این مرکز (Swartz Center for Computational Neuroscience) در گیت‌هاب ریپوهای مختلفی داره که بسیاری از اونها به پردازش سیگنال‌های الکتروفیزیولوژیکال (EEG, MEG) و رابط‌های مغز و کامپیوتر (BCI) مربوط می‌شن. ابزارهایی مثل EEGLAB هم در این لیست پیدا می‌شه.

۵ـ Neuro Ai papers: اگر به تقاطع یادگیری عمیق (Deep Learning) و علوم اعصاب علاقه دارید، این ریپو لیست مقالات جالبی رو در این حوزه داره.

۶ـ Neuromatch: نورومچ چندین ساله که مدرسه‌‌ی تابستانه‌‌ای پیرامون کامپیوتیشنال نوروساینس و موضوعات مشابهش برگزار می‌کنه. این ریپازیتوری شامل محتوای همین مدرسه‌ست.

۷ـ Neuroinformatics: این یکی هم شامل لیستی از منابع جامع نوروانفورماتیکه، برای مدل‌سازی‌های محاسباتی.

به مرور زمان سعی می‌کنم این لیست رو آپدیت نگه دارم و ریپازیتوری‌های جدیدی که پیدا می‌کنم رو هم بهش اضافه کنم. اگه شما هم لیستی سراغ دارید که فکر می‌کنید جای خالی‌ش در این بین حس می‌شه، خوشحال می‌شم بهم بگید. شاید این لیست از منابع بتونه برای سایر علاقمندان هم نقطه‌ی شروعی باشه.

~Odyssey

Читать полностью…

سالِکیه

امروز که خوندمش و یادم اومد عه این همون چنلیه که ۶-۷ سال پیش که تینیجر بودم یه مدتی می‌خوندمش! چون منم به دوربین‌آنالوگ و کالکت کردنشون علاقه داشتم.
امروز اینطوری بودم که .....

Narrative Redemption of the Abuser


این متن اعتراف [ بازم پرفورمنس روانی به نظر میاد هر چند] که نوشته، با نثر شاعرانه‌اش، درواقع یه abuser’s rebranding strategyئه. تو نه تنها نمی‌خوای واقعا ببینی چی کار کردی، بلکه با ساختن یه هویت جدید، دنبال جلب همدلی هم هستی. این‌که بگی "من آدم بدیم" خودش خیلی هوشمندانه‌ست. چون اگه بقیه چیزی بگن، می‌گی: «خودم که گفتم بدم دیگه!» ولی در واقعیت داری خودتو از فشار نقد فراری می‌دی. یه مدل پیش‌دستی برای گریز از مسئولیت =)))
از دست این فرافکنی همیشه در صحنه‌ی این ابیوزرها.

جایی که خشونت خودش رو می‌ندازه گردن "سیستم پدرسالار" حتی "ناتوانیش در ابراز احساسات به شکل درست و گفتن این‌که ما مدل‌مون کلا تاکسیکه".
مردی که به‌جای جمله‌ی صادقانه‌ی "من خشونت کردم" می‌گه: تو جامعه‌ی مردسالار بزرگ شدم.
استفاده از کلمه نر انقدر تکرار می‌شه تو اعترافش چون می‌خواد بگه نر بودن یه اختلال روانی نیست و من فقط نرم. نرها همینن =)). اینم یه فرار دیگه است از اختلالی که داره.
عجیبه که پشت تک‌تک‌این کلمات لذت اعتراف هم حس می‌شد.
از اینکه قدرت manipulate کردن قربانی رو داره و قربانی تو یه سیکل نامنظم امیدوار می‌مونه و می‌مونه و می‌مونه واقعا ناراحت‌کننده است.
برای واقعی، زننده‌ترین فضای ادبی ای بود که می‌شد قالب یک جا کرد.

Читать полностью…
Подписаться на канал