rohin_official1 | Неотсортированное

Telegram-канал rohin_official1 - شب نامه‌ی خیال

735

روییدن زمان و مکان نمی‌خواهد! گاهی باید در سخت‌ترین شرایط و دشوار‌ترین مکان رشد کنی... 🖐 #روهیناصادقی @Rohin_official1 https://t.me/Rohin_official1

Подписаться на канал

شب نامه‌ی خیال

نامه‌ی شمس به مولانا ④

جانِ جانانم،
شمس، بی مولای خویش، دستانش بی‌حرکت می‌ماند، قدم‌هایش بی‌رمق می‌شود و شور و شوق از جانش پر می‌کشد.
تو همان اقیانوس بی‌کرانی که آبش شیرین‌تر از شهد و روشن‌تر از خورشید است… و من، دریا؛ اما همیشه در سایه‌ای تو.
هرچه در تو می‌نگرم، ژرف‌تر می‌شوی و هرچه نزدیک‌تر می‌آیم، بیشتر غرق می‌شوم.
چند بار دیگر برایت بنویسم؟ چند بار دیگر بخوانم و بسرایم؟
مگر می‌توان اقیانوس را در مشت واژه‌ها جای داد؟
قرن‌ها پیش، شمس آمد و مولانا را مولانای جان کرد.
و در این زمانه، تو آمدی و مرا به شمس این عصر بدل کردی…
تو جامه‌ی روحم را به بوی فهم و عشق آغشته کردی.

اندر برِ خود تنم تو لرزان کردی
گریان بودم به حال خندان کردی
با آمدنت عزیز من هر لحظه
غم های مرا ز دل گریزان کردی.

#ساغرلقا_شیرزاد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

روزی می‌گفتم: پاریس، شهر رؤیاهای من است…
اما امروز، فهمیده‌ام که قلب کوچک تو، از هر رؤیایی زیباتر است!

#ساغرلقا_شیرزاد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

اگر چنل هنری دارین،

این پیام رو فور کنین، فولدر اختصاصی بسازم.🌞
کافیه❗️

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

فور کنید
فولدر بسازم✨

تا گذاشته شدن فولدر پیام فولدر پاک نکنید

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

هرکس درین دنیا توتمی دارد که زندگی با او معنی پیدا می‌کند؛ یعنی توتم او همان جوهر حقیقی پنهان او، همان خود خود اوست که بدان شکل در آن هیئت تجسم یافته است.

شریعتی


در ژرفای روح، توتم من جنگلی وحشی و بی‌کران است، جایی که بارانِ همیشه بارانش، واژه‌های خاکستریِ خاموشی را شسته و برگ‌های کهنِ خاطرات را نو می‌سازد . توتم من، همان آوازِ بی‌صداست که در حلقومِ کتاب‌های قدیمی زمزمه می‌کند. توتم من مأمن آرامش «طبیعت» است.
توتم من، این همه نیست... من همانم که در سکوتِ کتاب‌ها فریاد می‌زند، در ریزشِ باران رقصان می‌شود و در قلبِ جنگل، به قداستِ یک نیایشگر زانو میزند. زندگی‌ام ، سفری است به سوی آن خودِ پنهان که در هر ذره از این جهان، ردپایی از اسرارش را نقش زده است...

#رحیمه_محرابی

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

برای آرام گرفتنت زود است، انسانِ قرنِ معاصر!!!

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

~بی‌تابی

روز‌ها همین‌گونه دلواپس این‌که کنارت نیست، می‌باشی.
اما همین‌که دل‌ات با حضور‌اش گرم‌شد
دیگر از آن‌همه بی‌تابی‌‌ات خبری نیست
آیا معنی دوست‌داشتن همین است؟

#رحیمه‌محرابی

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

مراحل تبدیل یک آرزو به واقعیت:
یک آرزو که برایش تاریخ تعیین بشود، میشه هدف.
یک هدف که به مراحل کوچکتر تبدیل بشود، میشه برنامه.
یک برنامه که با عمل همراه بشود، میشه واقعیت.

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

خدایا…
اگر توانش را در دلم نگذاشتی، چرا عشق را در وجودم کاشتی؟
چرا مهر او را در جانم نشاندی؟
چرا او را به رویا، به خیال، به تمام دنیایم بدل کردی؟
مگر سهم من از این زندگی، تنها زخم خوردن بود؟
مگر من نیامده‌ام برای عشق ورزیدن، برای زیستن، برای شکفتن؟
چرا حس می‌کنم آفریده شده‌ام، فقط برای رنج کشیدن و در حسرت ماندن…؟
وقتی وصالی در تقدیر نیست…
چرا آرزویش را در دلم این‌چنین بال و پر دادی؟
چرا شوق رسیدنش را در جانم شعله‌ور کردی…؟

#ساغرلقا_شیرزاد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

آه از این آزمونِ بی‌پایانِ خاکیان!


تا به کجا خود را به آتش می‌کشند، تا دریابند که آدمیان از گفتار تا رفتار هزار فرسنگ فاصله دارند.
مگر آدمی چند بار باید در رودخانه‌ی توهم شسته شود، تا بفهمد سنگ‌ها، هرچند صیقلی، قلب ندارند؟
مگر چند زخم باید بر جانش نقش بندد، تا دیگر آدمیان را در آیینه دل پاکش ننگرد؛ چون معجزه‌ای در کار نخواهد بود که این‌بار نقشه‌های تکرار، نتایج متفاوت را با خود بیآورد...
چه وقت؟ چه وقت این چشم‌ها از خوابِ ساده‌لوحی می‌شکفد؟
چه وقت می‌پذیرد که گُلِ صداقت، در بیشه‌ی هر خاری نمی‌روید؟
و این انتظارِ بی‌حاصل برایِ تغییرِ دیگران، جز تیشه زدن به ریشه‌ی خویش نیست؟

#رحیمه‌محرابی

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

کتاب‌ها الفبای دانشند. با کتاب، دانش با سرعت و قدرت بیشتری رشد می‌کند.

#مصطفی_باقرزاده

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

~بی‌تابی

روز‌ها همین‌گونه دلواپس این‌که کنارت نیست، می‌باشی.
اما همین‌که دل‌ات با حضور‌اش گرم‌شد
دیگر از آن‌همه بی‌تابی‌‌ات خبری نیست
آیا معنی دوست‌داشتن همین است؟

#رحیمه‌محرابی

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

دیالوگ|🎬

_ دنیای تو چقدر جمعیت دارد؟
+ تعداد آدم‌ها در دنیای من خیلی زیاد است؛ حتا زیاد‌تر از تمام موجودات روی زمین (انسان‌ها، حیوانات و نباتات)، یعنی بی‌نهایت و آن بی‌نهایت من، تویی!

#ساغرلقا_شیرزاد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

دریغا که در حریرِ سکوت، دو نگاه، میان خطوطِ نازکِ قلم، به انتظار نشسته‌اند؛ نه آن‌قدر دور که فراموش شوند و نه آن‌قدر نزدیک که آرام گیرند...شاید عشق، در همین فاصله‌یِ نَفَس‌بُر، جانی خواهد گرفت...

#رحیمه
#سرگرمی امروزم

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

*زمان، هیچ دردی را دوا نمی‌کند...*
*این ما هستیم که آهسته‌آهسته به زخم‌هایمان خو می‌گیریم،*
به درد، به سکوت، به تظاهرِ بی‌دردی.

وقتی زندگی پُر از مشقت‌های کاری‌ست...
وقتی خانه، آرامش ندارد...
وقتی خود آدم با خودش غریب می‌شود،
وقتی زندگی تلخ می‌شود،
آدم دیگر نمی‌تواند...
نمی‌کشد...
دلش می‌خواهد جا بزند، همه‌چیز را بگذارد و برود...
اما مگر می‌شود؟

بعد از گریه‌های طولانی، بعد از آن همه سکوت،
ذهنم صدا می‌زند:
– چی شد؟ مگر تو زندگی عادی می‌خواستی؟
– آری، می‌خواستم...
– پس چرا نمی‌شود؟
– نمی‌دانم، قسم به خدا نمی‌دانم...
هر قدر کوشش می‌کنم، باز هم جایی از کار می‌لنگد.
– چقدر کوشش کردی؟
– بسیار... بی‌نهایت...
– پس شاید کافی نبوده!
– نه... کافی بود، باور کن!
فقط... همه‌چیز به دست من نبود...
من هر کاری از توانم بود، کردم.
آن‌قدر دویده‌ام، آن‌قدر جنگیده‌ام، که دیگر خسته‌ام...
آن‌قدر که اگر همین حالا خدا صدایم کند، بدون هیچ صبری می‌روم... آرام...
– و فامیلت چی؟ عزیزانت؟ عشقت؟ آرزوهایت؟
– نمی‌دانم... (صدای گریه آرام...)
آنها هستند که نمی‌توانم جا بزنم و گرنه حالا نبودم...
– دردآور است، نی؟
– بسیار زیاد...
جایی رسیده‌ام که نه می‌توانم ادامه بدهم، نه دلِ رفتن دارم...
مانده‌ام...
در راهی که نمی‌دانم سرانجامش کجاست...
و شاید هم اصلاً راهی نیست،
فقط یک سرگردانی است، در دل شب‌های بی‌پایان...
در قلبی که دیگر چیزی برای باختن ندارد...

#سلیمان_صافی

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

پندِ تلخ، ولی ضروری

عقل آن نیست که
پیِ معجزه بدوی؛ 
عقل آن است که
پایانِ راه‌های تکراری را 
پیش از آغاز، بخوانی...
وگرنه، 
خرد در چاه‌ی تکرار، 
پروانه‌وار می‌سوزد! 🔥

#رحیمه

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

آه از این گذرِ سریعِ ایام...
که زنده‌بودن را با زیستن اشتباه گرفته‌ایم!
چه شد که این‌همه نقابِ شعف بر چهره زدیم
با آن‌که دل، تکه‌تکه از غمِ جهان است
اما در جمع، خنده را به دندان می‌گیریم
انگار شادی، جامه‌ای‌ست که باید با آن
تنِ روحِ خسته بپوشانیم!
و آه از این دروغِ مصلحتی دیگر...

#رحیمه

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

چرا وقتی کنارم هستی، زبانم بند می‌آید و نمی‌توانم برایت چیزی بنویسم؟
اما همین که لحظه‌ای دور می‌شوی، نه فقط دلم، که حتی قلمم بی‌قرار می‌شود و بی‌اختیار به یادت می‌چرخد، می‌نویسد، می‌تپد…
وقتی در چشمانت نگاه می‌کنم، خودم را گم می‌کنم.
آن‌جاست که تو می‌آیی، با بوسه‌ای از چشمانم و مرا از شهر گم‌شده‌ی نگاهت بیرون می‌بری… به آغوش گرمت، به جایی که امن‌ترین جای دنیاست.
آغوش تو…
آه… حتی جان دادن در آغوش تو، شیرین و خواستنی است!

#ساغرلقا_شیرزاد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

تکه‌ی از کتاب کیمیاگر

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

عشقی که دیر ابراز شد…

عشق تو، در تاریکی خیال‌هایم، چون مهتاب شب چهارده می‌درخشید، آرام چون بارانِ نیم‌شب می‌بارید و زنده‌کننده چون شبنم سحرگاه، بر گل‌های پژمرده دلم می‌نشست. مثل نفس، در جانم جاری بود؛ اما چه شد که این عشق، امروز همچون زهر، تنم را سوزاند و جانم را فسرده کرد؟

چشمان آهوی تو…
لب‌های خاموش و گاه خندان تو…
موی ابریشمینت، ابروان چون کمانت و آن مژگان که چون تیر، دل را نشانه می‌رفت…
همه‌اش به چنگ کسی دیگر افتاد. و تو، عشقی را پذیرفتی که جان تازه‌ای به زندگی‌ات بخشید؛ و من، در همان لحظه جان دادم.

با شنیدن آن «بلی» تلخ، نفسم برید. کاخ بزرگ آرزوهایم، یکباره تنگ و خالی شد، هوا کم آمد، و من در خلأ بی‌تو بودن، اسیر شدم.
اما چیزی هست که رهایم نمی‌کند: نگرانی‌ام برای تو.
آیا این انتخاب، شادی و آرامش را برایت خواهد آورد؟
آیا کسی که در کنارش نشسته‌ای، واقعاً ارزش وجود نازنینت را درک خواهد کرد؟
مبادا روزی چشمان زیبایت، به اشک بنشینند...
مبادا دلت تنگ پروازی شود که هرگز تجربه‌اش نکردی…
من از تمام این‌ها می‌ترسم. از این‌که زیر یک سقف باشی، اما قلبت جایی دیگر باشد…

عشق نافرجام من، اگر روزی احساس کردی که شانه‌ای برای تکیه دادن می‌خواهی، یادت باشد در گوشه‌ای از این دنیا، کسی هنوز با تمام وجود، آماده است جانش را فدای تو کند.

مرضیه کوشا فکوری
۱۶ سرطان ۱۴۰۴
۷:۴۵ بامداد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

دیگر دلیلی برای خندیدن ندارم…
هر آنچه داشتم، از من گرفتند…
گویی دست‌هایی ناپیدا، تمام داشته‌هایم را، رویاهایم را، یکی‌یکی از آغوشم ربودند.
دیگر باور ندارم دنیایی مانده باشد و نه حتی «من»ی…
انگار همه چیز تمام شده و شاید وقتش رسیده که بازگردم، آرام، بی‌صدا، به همان جایی که از آن آمده بودم…
به خاک.

#ساغرلقا_شیرزاد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

می‌ترسم…
می‌ترسم از روزی که دیگر نتوانم چشم در چشمانت بدوزم؛ چشمانی که هر بار نگاهشان می‌کنم، قند در دلم آب می‌شود…
می‌ترسم از روزی که دیگر صدای خنده‌هایت را نشنوم؛ خنده‌هایی که جانم را پرواز می‌دهند تا دلِ بهشت…
می‌ترسم از روزی که دیگری جای مرا در قلبت بگیرد؛ به او مهر بورزی، عاشقانه نگاهش کنی و لبخندت سهم کسی جز من شود…
می‌ترسم…
می‌ترسم که قلبم از تپیدن بیفتد و بمیرم؛ بی‌آن‌که حتی یک‌بار دستانت را در دست بگیرم و در آغوشت پناه بگیرم…
اما می‌دانی؟
اگر قرار باشد روزی تو را با دیگری ببینم…
ترجیح می‌دهم بمیرم.
عشق راهی دشوار است، می‌دانم…
اما سخت‌ترین بخشش همین است: من و تو، دیوانه‌وار یکدیگر را می‌خواهیم، عاشقیم…
اما انگار همه‌ی کائنات جز قلب‌های ما، بر خلاف ما ایستاده‌اند…

از ژرفای جان، با سوز دل، برای تو نوشتم…
همه‌ی این واژه‌هایم، بهانه‌ای‌ست برای گفتن یک حقیقت ساده:
دوستت دارم…

#ساغرلقا_شیرزاد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

و چشم‌های تو
همان کافه‌ی دنجی است که
قهوه‌هایش حرف ندارد ...!☕️

#سوسن_درفش

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

تقصیرِ من نیست؛ رنگِ تو زیباست. آخر چه کار کنم، نوشتن با تو و از تو زیباست (قلم).

#ساغرلقا_شیرزاد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

واقعآ حس عجیبی است وقتی نمیدانی؛ خوشحالی، غمگینی، نالانی، گریانی، ره‌مانده‌ی، یا به وسعیت آسمان بی‌انتها بال میزنی. اما قلب‌‌ات همواره لبریز از واژ‌گان بی صداست؛ شاید عنبر عشق به همین قشنگی، به همین آراستگی، همین‌قدر ژرف بر قلب‌ات تنیده شده باشد و تو را جسم ساکت و روح بی‌بندبار و پر کشیده بنمایاند.

#روهیناصادقی
#برشی‌ازجدیدترین‌کتاب.

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

حافظه‌ی آدم، در ندارد که آدم‌ها برای رفت و آمدشان، اجازه بگیرند.
در زندگیِ هرکس، چند نفری هستند که برای رد شدن از مرزِ ذهن، ویزا لازم ندارند و خواسته و ناخواسته، همه جا با او هستند. تا پای گور هم.

‘از کتاب بعد از پایان

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

می‌دانید دشوار‌ترین قسمت‌ِ صبح‌گاهی چه‌زمانی است؟
همین‌که از خواب بیدار شوید
اتفاقاتی که بخاطر فراموش‌کردن‌اش
به‌خواب پناه برده بودید
دوباره ‌به‌یادتان آید.‌

#رحیمه‌محرابی

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

من هیچ بهانه‌ای برای گریه نمی‌تراشم،
تا دلم را از ابرهای سنگینِ افکارِ تو بزدایم.
می‌دانی چرا؟
چون اشک‌هایم، زمین مرا نمی‌خندانند؛ بلکه قهرش می‌کنند.
آسمان، با گریستن، شاداب‌تر می‌شود
و معشوقش، زمین، جان تازه می‌گیرد.
اما من، با هر قطره اشک، پژمرده‌تر می‌شوم و معشوقم، شکسته‌تر.
پس بغضم را در دل نگه می‌دارم،
تا مبادا عزیز دلم
از دیدن اشک در چشم‌های بادامی‌ام، دلگیر شود.

#ساغرلقا_شیرزاد

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

عده‌یی فقط با عطری حضورِشان، کافی‌ست همه‌جا را معطر سازند،
  عطرِ آرامش
       رایحه‌یی عشق
            بوی امنیت
                  شمیمِ بهار
                        همچون گلِ یاسی بر خوشه‌ی دل...!

#رحیمه_محرابی

Читать полностью…

شب نامه‌ی خیال

این روزها، دلم می‌شود
بی هیچ بارِ بسته‌ و نقشه‌ای،
تنها مثلِ پرنده‌ای بی‌قرار، 
پَر در باد دهم. 
راهی را در پیش گیرم که پایانش ندانم؛ 

اما آه… 
درین سرزمینِ سنگ، 
بهای دختر بودن را چگونه می‌سنجند؟ 
پاره‌پاره می‌دهیم سهم‌مان را
از نگاهِ خنجرکشِ کوچه‌ها 
تا قفسِ آهنینِ "نشاید"ها. 
و باز هر دم، 
می‌گویند...
"هنوز تمامی ندارد!" 

#رحیمه

Читать полностью…
Подписаться на канал