"اندیشه هایی پیرامون جامعه شناسی، هنر و ادبیات..." 📚 🎬 🎭 🔸️دانشجو دکتری جامعه شناسی؛مسائل اجتماعی ایران 🔸️شاعر، نویسنده و کارگردان- مستندساز اجتماعی (ارسال نظر و نقد): @Reza_Kordbacheh
🔹"زیبایی مصرفی- زیبایی سیال"
* "وقتی زنی بطور کامل با بدنش زندگی نکند، آن بدن برایش به صورت دشمن درمیآید" (میلان کوندرا)
✅ شاید بتوان دست زدن به انواع جراحی های زیبایی برای رسیدن به یک رضایتمندی موقتی را تحت عنوان "زیبایی سیال" طبقه بندی کرد ..زیبایی های سست و شکننده ای که از یک عضو به عضو دیگر سرایت میکند ، شکل عوض می کند اما آرام نمی گیرد و به مرور زمان مثل خوره شاید تمام اعضای برخی زنان را درگیر کند و تغییر فرم دهد...فرم های فروریختی ، فرم های ذهنی -مصرفی اندک زنانی که شاید اینروزها شعار"زن جراحی زیبایی" را در کلینیک های مختلف زیبایی ، بجای شعار "زن زندگی آزادی"در کف خیابانها نمایش می دهند!
@R_Kordbacheh
✅ آغوش باز در رگبار، یا میلِ بر جای نشان دادن گلوله دارد بر جان ، یا دعوت به آغوش گرفتن دیگری برای پناه گرفتن زخم آن...زخمهای جمعی از یک تن به دو تن می رسند، سرایت می کنند اما از پای در نمی آوردند با هم... عبور می کنند زخم های مسری اما مسرور از به آغوش کشیدن بدنهای به هم گره زده و در هم پیچنده همچون نازک آرای شاخه های بالا رونده در پیوند تن به تن ...بهم می پیچند تن ها همچون پادتن یکدیگر، برای جوش خوردن قلب با قلب، سر باز نکردن زخم با زخم ، پیدا کردن آغوش در آغوش هم...
براستی آنچه ما را در آغوش نمی کِشد، تنها از پای در میاورد و سخت تر می کشد!
من در خود ، ما نمی شوم
تو با خود ، ما نمی شوی
ما در ما خود را در آغوش می کشیم
آغوش باز می کنیم
و اینگونه یکدیگر را باز پیدا می کنیم
🎬✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹روح جمعی زن ایرانی و مسئولیت پذیری در برابر مرگ دیگری
✍🎬 رضا کردبچه
✅آنچه درتراژدی نیستی مهسا امینی بوقوع پیوست ، بیداری باشکوه هستی انسانها در برابر مرگ دیگر انسان بود و مسئولیت پذیری یکپارچه جهانی در برابر مرگ وی... براستی آنچه ما را می کشد، متحد تر مان نیز می سازد ، دست در دست هم، چشم در چشم هم، تنها نبودن در مرگ خود و دیگری، آغوش در آغوش هم.
@R_Kordbacheh
✅ خوراک آزادی...خوراک لذید صبحِ زود آزادی...ولع سیری ناپذیر فرو بلعیدن خشم و اشک، طعم زهرآگین اندوه با چشم های سرخ و فلفل سیاه در چشم... خوردن ضربه های باتوم با نون... بدنهای کبود سرهای شکسته ،اما نه سر شکسته..سرهای سرباز، سرهای سرافراز از هر اجبار در به زیر کشیدن زن.. زنان بی زبان در مطبخ سرکوب در طول تاریخ منکوب...
زبانِ زنان اینچنین سرخورده اما نه تو سری خورده که حالا فریادهای سر داده در گلو و بغض های تنیده شده در لقمه ها را مزه مزه می کنند...مزه رهایی زیر دندان ، مزه خوش رهایی از هر پوشیدگی و سرخوردگی، چه عطر و بویی اینجا در عکس پراکنده است! اشتهای مملو از زنانگی و میل سرشار به زندگی... زنان، بودن در حاشیه را به فراموشی می سپارند و درست در وسط عکس می افتند در حافظه همیشگی ، می شورند و می خروشند در وسط میدان ، میدان دار می شوند با موهای بسته با موهای باز، همانند بودن در وسط معرکه آتش در برابر گلوله با مشت های بسته با مشت های باز..
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
موهای تو هنوز نفس میکشند اینجا
زنده اند و باز حاضر به شهادت نیستند
برای مرگِ به یک تار مو بسته ات
برای مرگ نازکتر از یک تار مو
موهای تو کوتاه نمی آیند
بلندند...
بلند، اما دیگر شانه نمی شوند!
مردن بهانه می خواهد
و مرگ به نام چند تار موی زیبا را
کجای این تاریخ آشفته حال
می توان شانه کرد؟
موهای تو دیگر شانه نمی شوند ژینا
اما نام تو ، موهای تو، مرگ به یک تار مو بسته تو
شانه به شانه ی ما رمز آزادیست
حتی آزادی در ابدیت و یک روز دیگر...
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
✅نگاه معنادار دوزن..نگاه به زمین.زمینی که بهانه حضورهردوی آنهاست درمسابقه ای که شاید رقابت و تقابل آن به خارج از مستطیل سبز و زمین فوتبال کشیده شده..در زمینه ی جامعه ومکانهای عموم، درگیر ودار متروها و اتوبوسها، در بگیرو ببندهای خیابانها به ارشاد و امر ناشناخته به معروف..اینجا تقابل طرفداری دو رنگ نیست،تقابل سیاهی و روشنی ست، شادی و یاس، سرباز و سربسته،حجاب و نا حجاب..درعکس آنچیزی که سنگینی میکند زیبایی ست و تنوع رنگ و زنانگی،و آنچیزی که گوشه گرفته،حاشیه پوشیده وسرافکنده سیاهی ست که هیچ شباهتی به امر زیبا زنانه ندارد..سیاه ناظر است وخشمگین و قرمز، منظور است و زیبنده مغموم! نگاه معنادار دوزن به زمین،گویی به دنبال گم شده یا شی مفقود شده ای بر زمین میگردند..گم شده ای چون"حق انتخاب"،که به شدت درغیاب است و خفادر سایه ی پوشش.
درسایه وحجاب چیزی شدت نمی یابد وضعف و قدرتش عیان نمیشود در سرپوشیدگی..تسلیم پذیری موقت واحترام نظامی زن به رژه دخترک رها و بی پروا، اوج شکوه عکس است وحرفی ناتمام. ناظر مغلوب ومنظور فاتح،اگرچه موقت دریک فریم ازعکس،اما ماندگار وشهادت دهنده لحظه تاریخی تلخ اکنون!
✍ #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
✅ سیل مقدس
( واکاوی جامعه شناختی مدیریت بحران و بحران مدیریت در کشور ...)
@R_Kordbacheh
* " اومدید فقط عکس و فیلمتون رو بگیرید و نمایشتون رو اجرا کنید و برید؟!"
۱) این جمله پر از غضب و پر از کینه یکی از سیل زدگان منطقه امامزاده داوود بود که وقتی برای تهیه گزارش و ساخت مستندی روز گذشته در آنجا مستقر بودیم ؛ به یکی از مسئولین شیک و کت شلوار پوش، اما پا در گل مانده زده شد ! اولین سوالی که بعد از این اعتراض بغص آلود این شهروند مستاصل به ذهنم آمد ، این بود که این حجم سنگین از بی اعتمادی و جدایی مردم از مسئولین و دولتمردان این کشور از چه چیزی نشات میگیره؟ با اینکه برخی از ارگانهای حاضر در محل سیل واقعا در حال کمک و امداد رسانی به مردم گرفتار سیل بودند ،چرا حتی این اندک کمک هم برای مردم همیشه در بحران این جامعه، ریاکاری و نمایش های ساختگی بحساب می آید؟!
تبدیل زمان بحران و بحران زدگی مردم به لحظه فرصت و فرصت طلبی مسئولین که تنها در چند ساعت و یا چند روز آنهم با تبلیغات و پروپاگاندای رسانه ای، جاه طلبانه سعی در دغدغه مند نشان دادن خودشون دارند ، گویی برای مردمان ستمدیده فریب و حیله ای بیش نباشد..!
وقتی که صدای اعتراض مردمان همیشه در بحرانی چون بازنشستگان، معلمان، جانبازان ، پرستاران معترض به تضییع حقوق خود در همین پایتخت و یا ناله دردمند مردمان محروم و مستضف به خرده نانی در دورترین نقاط این مرز و بوم به گوش هیچ مسئولی نمی رسه، چطور میتوان دستان یاری پر از مکر آنان را با دستان پر از مهر اشتباه نگرفت و اعتماد نمود؟!
۲) شخصا سیل اخیر را "سیل مقدس" مینامم...بلایایی آسمانی همچون آیات و نشانه های رسیده بر زمین که شکاف بزرگ سو مدیریت های کلان در کشور را از حرف تا عمل عیان می سازد ..بحرانهای مقدسی که عیان کننده و فاش کننده فروپاشی ساختارهای عظیم مدیریتی غلط کشور را نشانمان می دهد و اینکه بحای مدیریت بحران، می بایست بحران مدیریت در کشور را اصلاح ساختاری نمود..پروژه های عظیم و غیر اصولی سد سازی، جنگل خواری های سیری ناپذیر، عدم مدیریت منابع طبیعی، زباله دانی محیط زیست و مواردی از این دست باعث بوجود آمدن مصیبت های فاجعه باری چون سیل های عظیم و زیر آب رفتن زندگی های مردم یا آلودگی های کشنده هوا در گوشه گوشه کشورمان شده اند..این بلایای آسمانی همانند آیه های الهی مقدسند و دارای پیام های قابل تامل اخلاقی و انسانی...اگر چه با خود ویرانی ها و قربانی هایی بسیار به همراه دارند ،ولی نشانه های ارزشمند و تقدس گونه ای هستند تا همه مسئولین و زمامداران با دیدن این آیات ،از خفتگی به بیداری و از نا آگاهی به هوشیاری برسند تا شاید جلوی فجایع و مصیبت های اینچنینی گرفته شود.
۳) سیل مقدس نه مکان مقدس میشناسد و نه تفاوتی در مردمان بالادست یا پایین دست و یا امامزادگان جامعه قائل است.. می شورد و زمینِ زمین گیر شده و آلوده بدست انسان بی کفایتِ مصرفی را با خود به زیر می کشد.... طغیان و شورش طبیعت است بر مردمان متجاوز به بکارت و سو استفاده کننده از منابع طبیعی و زایل کردن آن...طغیان و خشم طبیعت است بر بی مسئولیتی مسئولینی که بدون تدبیر بر دامن پاک آن دست برده اند..
این سیل مقدس ِ شورشی..سیل مقدس انتقام گیرنده ، پاککننده و تمام!
✍🎬 #رضا_کردبچه
@R_kordbacheh
✅ صفحه رسمی من در شبکه اجتماعی اینستاگرام:
Https://www.instagram.com/Reza.Kordbacheh_official
✅بوسه های نهان- بوسه های عیان
*(واکاوی جامعه شناختی بوسه و اثرات اجتماعی آن ؛ به مناسبت ششم جولای روز جهانی بوسه)
"لبانت
به ظرافت شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمی چنان مبدل مي كند
كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
تا به صورت انسان درآيد..."
🎬✍ رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹️گل کوچیک..!
✍️🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
✅️بارها از ورزش جنون آمیز و مورد علاقه م فوتبال نوشته ام ؛ نوشته ام که فوتبال مهیج ترین بازی و بازیکن بزرگی شدن شاید یکی از مهمترین فانتزی های دوران کودکی هایم بود... اینکه درک رنگها را قبل از کلاسهای نقاشی خاک و خون گرفته ی خاکستری دوران جنگ در مدرسه ،از زمین های فوتبال آموختم...ازچمن سبز،از لباس تیم های سرخ آبی شهرم...آمیخته با اشکهای باخت و لبخندهای بُرد پای تلویزیون سیاه و سفید...اینکه رقابت و پا به پا شدن در رسیدن به بزرگترین هدفهایم را از کوچکترین گل کوچیک های فوتبالی در کوچه خاطره های دوران کودکی ام آموختم ..اینکه با بزرگتر شدنم وصرف لذت فردی از فوتبال ، روح جمعی یک تیم را ( بازیکنان زمین) در مقیاسی بزرگتر در روح جمعی یک ملت( بازیکنان جامعه ) دیدم که برای یک هدف در تلاشند...یک شور و اتحاد جمعی برای رسیدن به Goal...
و گل نمودی از رسیدن است و رهایی و لرزیدن تورهای نگهدارنده موقت! فارغ از هر گونه شکست و نتیجه بازی...اینکه هر فرد در هر پست و زمین بازی که دارد انجام وظیفه می کند؛ به خوبی وظیفه خود را در قبال دیگر بازیکنان جامعه و هم تیمی هایش انجام دهد تا به یک هدف مشترک برسند...به همین دلیل است که در نظام های توتالیتر که اساس آن تنهایی، جدایی و انزوا افراد جامعه ست ، تیم بودن معنا ندارد و هم تیمی ها، افراد جدا افتاده و اندوهگین در بازی های خود باخته زمین خود هستند و شکست نتیجه همه بازی گردانی های حکومت های دیکتاتور و اقتدار گر!
@R_Kordbacheh
⚫️ایران را چه شده..؟!
🎬✍️ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹حکومتِ فرو پاشیده ساختار
مردمانِ فرهنگ پاشیده کردار!
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) فروید معتقد بود که فرهنگ از جایی آغاز شد که انسان نخستین، توانست بروی دوپا خود بایستد و بجای بوییدن چیزها در طبیعت، پیرامون خود را به خوبی ببیند و چشمها را برای دیدن هستی دور و ساختن آینده نزدیک خود بکار ببرد. انسانی که از خوی حیوانی، خصلت انسانی پیدا کرد و نشانه های اولیه تمدن و فرهنگ پذیری را آز آن خود کرد... اما بنظر می رسد از طرفی انسان از هنگامی فرهنگ خود را نابود ساخت که توانست همان طبیعتی که از آن رجعت کرده بود را به اضمحلال بکشاند..درختان را قطع کند برای زینت و زیبایی های منازل خود ، کوهها را بشکافد برای داشتن ویو های بینظیر پنت هاوسهای خود ، رودخانه ها،دشت ها و حتی آثار تاریخی خود را انباشتِ زباله های بی مایگی هویتِ مصرفی خود کند، و خود را مبدل به یک زباله اندیش تام و تمام سازد..! دقیقا از هنگامی که زباله های بجا مانده از چرخه غذایی کثیف خود را نه تنها در سطح همان طبیعت بکری که از آن پاییدن و انسان شدن آموخته بود رها ساخت ، بلکه توانست آنرا به نماد تلی از بی هویتی بیهوده و تمدن پلاستیکی و زائد در ظروف یکبار مصرف انباشت سازد ! از تاریخ و تمدن بی مصرفی که از آن تنها قابی برای گرفتن سلفی های اینستاگرامی و نامی برای افتخارهای پوشالی مردمانی با شناسنامه تمدنیت خالی باقی مانده؛ مردمانی که بروی آن تمدن تو خالی، خطوطی به یادگار برای نسلهای بعدی وقاحت بودگی خود را بر جای می گذاشت!
۲) از گذشته های دور اگرچه سفالین ها و ظروف های گلی ساخته شده دست بشر مدفون شده در زیر خاک، بعنوان گنج و سرمایه های ملی هر سرزمین به حساب می آید و رموز ونشانه های حیات گذشته را دراکنون تاریخ زنده نگاه میدارند ،اما زباله های انسانهای همه چیز خوار در پای همان تاریخ آیا چیزی جز سند شرمگین بی هویتی یک ملت فروپاشیده نیست! بنظر می رسد ما هنوز به معنای واقعی به بودگی هویت یک ملت نرسیدیم و به مفهوم آن هم نزدیک نشده ایم. در فرهنگ دهخدا در معنای ملت معادل مفاهیمی چون "آیین، کیش، دین ، خلق و مردم" آمده است..مردمانی که آگاهانه یا نا آگاهانه به سرمایه های ملی خود دهن کجی می کنند و بروی آثار بجا مانده از تاریخ یادگاری می نویسند و یا در آن کباب می پزند و آشپزی می کنند هیچگاه نه آیینی دارند و نه کیش و مسلکی...از اینرو نمی توانند زیر لوای یک خُلق اجتماعی مشترک یا ملت طبقه بندی شوند و ماهیت خَلقی را خلق کنند...و از طرفی دولت و حکومت ولنگاری که زیر ساختهای نهادهای سیاست ، اقتصاد و فرهنگ را نابود کرده و اجتماع و مردمانش را با انواع مشکلات و معضلات زیستی به حال خود رها کرده شایسته هیچ ملتی هم نیست..! حکومت فرو پاشیده ساختار، در برابر مردمان فرهنگ پاشیده رفتار...که در برآیند نظریه عاملیت - ساختاری گیدنزی بر هم اثرگذارند و موثر و هرکدام عامل حضور دیگری و توجیه کننده ساختار وجودی دیگری اند و بس.
درب و تخته ای که با هم جفتند و جور..!
@R_kordbacheh
🔸جهان با من برقصا..!
✍🎬 رضا کردبچه
"من
تنها به خدایی ایمان دارم
که رقصیدن را بداند!
(نیچه)
@R_Kordbacheh
✅آن سه زن و زنهای دیگر این سرزمین، جنسیت های به زیر کشیده شده ی در سایه نیستند. کالاهای فروکاسته به فرع و در حاشیه،جنسهای در پوشش برای دیده نشدن و درخفا ماندگی.. براستی در حجاب و سایه ها چیزی شدت نمی یاید وضعف و قدرتش عیان نمیشوند در سرپوشیدگی..تداوم در سایه زیستن ،ادامه ی ساده اندیشیدن است و روی برگرداندن از روئیت نور و رویش... از اینرو،ایران خانمِ زیبا حق دارد ببینید و دیده شود، بشنود و شنیده شود و آزادانه سایه خود را بشکافد! چون او یک تابندگی تام است و تمام! به گفته سیمون دوبوار: "انسان زن به دنیا نمی آید، بلکه زن می شود" در یک جامعه فروکاهنده به استیصال...این اجتماع بدخیم و آلت به دست ماست که جنسیت را به جنس، زن را به زیر و زن بودگی را محرک کننده گی صرف قلمداد می کند..
"هان ای زنان بشارت دهنده ایران زمین
همچون پیامبران پری گونه زیبا
نیاسایید و نیارامید
دلیری کنید و دلبری
و چیزی نیرومند و متعالی از خود برجای بگذارید
تا بر زمان غالب شوید!"
✍ #رضا_کردبچه
🎬 #علیرضا_جعفر_زاده
@R_Kordbacheh
✅تقلیل جنسیت به جنس ، فروکاستن تمام شکوهمندی و راز آلودگی روحی-جسمی یک انسان است به یک کالا، تحلیل یک زن است به یک ماده ،به یک برچسب زدگی مادگی... زن در جامعه ایران جنسی در سایه است..جنسیتی اصیل فروکاسته به فرع و در حاشیه، جنسی در پوشش برای دیده نشدن و در خفا ماندگی ..بدنی یک سویه و محرک به مثابه ابژه ای تکثیرکننده و صرفا تداوم دهنده بقا ، شاخه ای ضعیف در زیر تن اقتدار ریشه های مردانه که کور سوهای خورشید آزادی و نور را طلب میکند و به آن سرکشی می کند اما شکسته سر می شود در حجاب حائل....در حجاب و سایه ها چیزی شدت نمی یاید و ضعف و قدرتش عیان نمی شوند در سرپوشیدگی...تداوم در سایه زیستن ، ادامه ی ساده اندیشیدن است و روی برگرداندن از روئیت نور و رویش...از اینرو او نه حق دارد ببینید و نه بشنود و نه آزادانه سایه خود را بشکافد! برای دیدن یک مسابقه ورزشی ساده باید گاز فلفل بخورد، برای شنیده شدن صدا و هنرش باید ممنوع کار شود و برای انتخاب آزادانه پوشش باید میله ها ی حبس را تجربه و سقف زندان را حجاب خود کند..!چون او یک سایه گی تام است و تمام! به گفته سیمون دوبوار: "انسان زن به دنیا نمی آید، زن می شود" این اجتماع بدخیم و آلت به دست ماست که جنسیت را به جنس، زن را به زیر و زن بودگی را محرک کننده گی صرف قلمداد می کند.
✍🎬#رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
✅ سمتِ درست زمین بازی !
* (تحلیل جامعه شناختی در باب فرم های اعتراضی در زمین های ورزشی)
🎬✍ رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) مارادونا اسطوره فوتبال در کتاب"ال دیاگو" خود می گوید : مثل هر چيز ديگرى در زندگىام، نهايت لذت را از جام جهانى بردم، ولى فكر مىكنم زيادى بزرگش كردند. درست است كه دستاورد بزرگى براى فوتبال آرژانتين بود و بعد از آن، متاسفانه ديگر رخ نداده است، ولى نبايد اينقدر اغراق مىشد. با قهرمانى در مكزيک در سال ۱۹۸۶، ما دنيا را تغيير نداديم يا قيمت نان را پايين نياورديم. اينكه بازيكنان بتوانند با فوتبال، مشكلات مردم را حل كنند، روياى زيبايى است. كاش مىتوانستيم. در اينصورت، همه زندگى بهترى داشتيم.
۲) هنگامی که مطالبه کمترین حقوق انسانی به زبان اعتراض درگفتار یا نوشتار،به محاقِ دهان و شکستن دستانِ قلم ازطرف حاکمان کشیده شودو هر احقاق حقی به ناحق به زیر و غرق به خون شود، بناچار بدن به زبان خود درسکوت به سخن در می آید و زبانِ بدن و نشانگان رفتاری به المان های اعتراضی نمادینِ ایستا مبدل میشوند...نمادهای بدون صدا اما به مانند رساترین فریادها و واگویه ها در خفقان..از ابداع اولین علائم نمادین پیروزی "V"( وی) توسط چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان در جنگ جهانی دوم گرفته که در اکثرمناسبات مبارزات سیاسی-اجتماعی معاصر در سطح جهانی بکار میرود، تا نمادهای جنبش زنانه ایرانیزه شده اخیر، همچون نشانگانِ بریدن مو درمسابقه فوتبال مردانه ، شادی نکردنهای پس از گل، نخواندن سرودملی کشور و یا حتی زانو زدن تیم رقیب برای ادای احترام و همچنین دیگرحرکتهای فرماتیک اعتراضی..به تعبیری بنابه گفته"مارسل موس"جامعه شناس، هر حرکت بدنی در زمین ورزشی بازمینه اجتماعی- سیاسی خود که در بستر آن شکل گرفته است گفتمان درونی دارد وحاوی روایتهای حقیقتِ نهفته است...در واقع میادین ورزشی درخفقان، سرکوب وسانسور شدید، عرصه فرم های جایگزین مبارزاتی و میانجی های اعتراضی می شوند برای تقابل نابرابر قدرت، تقابل نابرابر گلوله و گلو..دریدن و فریاد کشیدن!
۳) هم پوشانی و انتقال نقشها از زمینه سیاسی- اجتماعی جامعه به میدانهای رقابت ورزشی عامل مهمی دراین خصوص می باشد.به تعبیری دیگر در واقع بازیکن در زمین ورزشی به بازیگری در صحنه نمایش مبدل میشود که با ژست ها،میمیک بدن و صورت ودیگر فرم های استعاری بدن نما، فراتر از بردن و باختن ، به تساوی و برابری در پایان بازی فکر میکند! به تساوی حقوق انسانی ، برابری حق و احقاق آن در رقابتی آزادی خواهانه برای تمام آحاد جامعه...به برگرداندن بازی به نفع ستمدیدگانِ باخته جامعه وحلقه زدن اشک شوق و آه در چشمانشان..به قرار گرفتن در سمت درست زمین بازی!
آنان برای شادی تماشاگرانی که دیگرچیزی برای از دست دادن ندارند، نیازی به دریبل زدن و به لرزه درآوردن تورهای دروازه رقیب ندارند..آنها باید سیاستمداران دروغ را با فرم های اعتراضی خود در زمین بازی به بازی بگیرند و آنها را پشت سر بگذارند..به گفته "امیل دورکیم" ورزش در اینجا امر مقدسی میشود که در ورای باخت و پیروزی ها بعنوان یک نهاد اجتماعی پیامهای قدرتمندی به تمام جامعه دارد و این همان قدرت ورزش است که بر هر قدرت دیگری سایه می اندازد و پرچم های آغشته به خونِ افتخار را که با وزش استبداد وستم به اهتزاز درآمده اند ،به پایین می کشد!
@R_Kordbacheh
🔹روح جمعی زن ایرانی و مسئولیت پذیری در برابر مرگ دیگری
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) اگرچه موج نوی مانیفست فمینیستی ایرانیزه شده یا همان کنش اعتراضی "گیسو بران" که بطور حیرت انگیزی در سطح بین المللی همراهی اکثریت زنان پیشرو را در بریدن موهای خود در تمام عرصه های اجتماعی به همراه داشت و یکی از پیامدهای مهم کشته شدن "مهسا امینی" بود؛ اما جدا از آن می توان به حرکت های اعتراضی و همراهی های مهمی اشاره کرد همچون: به رنگ خون درآوردن حوضچه های آب شهری، تلالو سه رنگ پرچم ایران در آبشار نیاگارا، برگزاری کنسرت های موسیقی به حمایت از کشته شدن مهسا امینی، نمادها و تندیس های ساخته شده هنری گوناگون در سرتاسر جهان ، نامگذاری خیابانهایی در سرتاسر جهان به نام مهسا امینی و یا حتی اعطای شهروند افتخاری پاریس به وی که از پر چالش ترین و بحث برانگیزترین حرکت های نمادینی بحساب می آید که به یک فردی که حیات مادی ندارد اعطا شد..سوال اصلی این یادداشت این است:تمام این حرکت های حمایتی و کنش های نمادینی که به یکباره به مانند موجهایی متکثر و موازی که از پرتاب سنگی ( به مثابه کشته شدن مهسا) بر برکه نا آرام جامعه حاصل شد از لحاظ جامعه شناختی چگونه می توان تحلیل نمود؟ "روح جمعی زن ایرانی" و دیالکتیک آن با "مسئولیت پذیری در برابر مرگ دیگری" کلید واژگان پاسخ به این پرسش است.
۲) برای درک مفهوم روح جمعی باید گفت که در فیزیک کوانتوم تمام ذرات عالم توسط شبکه نامتناهی بهم پیوسته ای بهم متصل اند که هر انرژی ساطع شده از هر کدام از ذرات بر تمام پیکره ذرات دیگر اثر گذار هست. دومینوی انرژی که حلقه اتصالش آگاهی جمعی حاصل از عواطف ، آلام و احساسهای بشری مشترک است. از منظر امیل دورکیم :آگاهی جمعی یا روح جمعی (conscience collective) نظامی اخلاقی و اجتماعی شامل احساسات ،باورها و ارزشهای مشترک میان افراد جامعه که خارج از اختیار فرد و همچون نیرویی مستقل بر آنها تأثیر میگذارد. آگاهی جمعی اصطلاحی است که بر واقعیت جامعه ورای افراد دلالت دارد..دنیای بین الاذهانی و زیست جهانِ ذهنی مشترک انسانها حاصل از تعامل تمام عواطف، آلام واحساسهایشان که فارغ از بعد زمانی و مکانی شان در گوشه گوشه جهان یکدیگر را پیدا کرده، بهم می پیوندند و به همبستگی تنگاننگ با یکدیگر می رسند.
۳)آن چیزی که حواس پرتِ جهان را به یکباره معطوف حالِ پریشان و غمناک ایران زمین نمود ،نه به سبب کشته شدن یک انسان و از دست دادن فرزند دیگر این مرزو بوم ، بلکه به دلیل خون ریخته شده تمام انسانیت و احضار روح جمعی زخم خورده تمام دختران سرزمینی بود که در یک آگاهی جمعی با تار موهای انسانی در زنجیره خود به دیگر زنان جهان وصل شدند و به یکباره آگاهی خفته و منفعل بشریت را که در عادتش به جنگ، مصیبت و هزاران تراژدی دیگر در خود فرو رفته بود بیدار نمود، بیدار با تلنگری برای به خود آمدن و مصیبت دیگری را دیدن، زخم دیگری را لمس کردن و درد دیگری را فریاد زدن..
۴) امانوئل لویناس یکی از جامعه شتاسان و فلاسفه شهیر عصر حاضر ، مفهوم فلسفی "دیگری" را بسط اخلاقی میدهد و بدین منظور عدم مسئولیت پذیری شخص در برابر دیگری را از مهمترین علل انحطاط هستی انسانی می داند..از نظر وی درک انسان از هستی و هستن خود ، تنها در برابر آگاهی از مرگ و نیستی دیگری و مسئولیت پذیری در قبال آن پدیدار می شود..به تعبیری ما انسانیم چون در قبال انسانهای دیگر مسئولیم و غایت وجودی دیگری ، علت هستی و بودن ماست..همانطور که گفته شد آنچه در تراژدی نیستی مهسا امینی بوقوع پیوست ، بیداری باشکوه هستی انسانها در برابر مرگ دیگر انسان بود و مسئولیت پذیری یکپارچه جهانی در برابر مرگ وی... براستی آنچه ما را می کشد، متحد تر مان نیز می سازد ، دست در دست هم، چشم در چشم هم، تنها نبودن در مرگ خود و دیگری، آغوش در آغوش هم..
@R_Kordbacheh
✅کنش جمعی "بریدن مو" پیش از آنکه یک حرکت اعتراضی زنانه در داخل ایران در مقابله با حجاب اجبار باشد ؛ به یک مانیفست فمینیستی ایرانیزه شده در مقیاس جهانی مبدل گردید که بنا به منحصر به فرد بودن و تکراری نبودنش در ادوار تاریخ و همچنین بدلیل خشم تلنبار شده و مطالبات پیشین شنیده نشده به صورت حیرت انگیزی نه تنها تمام نگاههای جهان را متوجه حصار زن ایرانی و موهای شرقی زیبای در بندش کرد، بلکه آن را به یک پویش و کارزار اعتراضی همگانی مبدل ساخت که همگامی و همدردی دیگر زنان در اقصی نقاط دنیا را باد خود به همراه داشت....گویی تمام جهان با زنجیره موی انسانی به یکدیگر متصل شده اند، اگرچه زنجیره ای از موهای بریده بریده شده ،اما نشان می دهد که انسان هنوز از انسان و انسانیت بریده نشده و چیزی فراتر از رنگ و نژاد و مرزها ،انسانها را به یکدیگر متصل می کند ،حتی به اندازه یک تار مو که همان موجی عظیمی می تواند به راه می اندازد.
یک موج فمینیستی نوین که به گفته "اسلاوی ژیژک" فیلسوف و جامعه شناس معاصر، بدلیل همراهی مردان ایرانی و همقدم بودن آنان با زنان در این بیان اعتراضی ، از جنبش های اخیر فمینیستی مرد ستیزانه غرب، نظیر "Me too" پیشی گرفته است..به تعبیری می توان گفت سرآغاز موج نوی مطالبات فمینیستی در تقابل با ایدئولوژی عقیم دینی و هراس از تسری یافتن آن به دیگر کشورها از هم اکنون شکل گرفته است. بدیهی ست اگر بطور مثال زنان با برهنه شدن در جنبش هایی نظیر "می تو" اروتیک عیان را نمادی از تقابل با خشونت جنسی مردانه و عدم سو استفاده جنسی و کالایی شدن خود بحساب می آوردند، در ایران و سراسر جهان "بریدن مو " نماد این جنبش و تقابل با سلب آزادی فردی انسانی بحساب می آید و نمایانگر این حقیقت است که: " من زنم یا مرا بپذیر با تمام اعضا و جوارح بدن یا تن من ، بدن من ، زیبایی من بدون آن مو هستی و تعریفی برایم نخواهد داشت... بجز آن من تمام خودم را از جامعه م سلب و آنرا نفی میکنم در واقع از این طریق جامعه بدون حق انتخاب و بدون حق آزادی را نفی و با قیچی در دست به اختگی خواهم کشاند و رابطه ام را با آن خواهم برید
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
🔹قدرت تکثیر شده یک عکس
✍رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) سیاهچاله مکنده متحرک یا ون کِشت بی رحمانه کُشتار ، طعمه های بلعیده شده اش را تکه تکه دارد در خود فرو می برد، تارهای تنیده شده منحوس دور تکه پاره های تن نازک آرای دخترکان زیبا، زیبایی های سوگوار ،اسیر شده که چهره شان از چهره زشت شهر در حال جدا شدن و فاصله گرفتن است...ارابه های جدا کننده ،خرد کننده و حالا نعش کننده امر زیبا... زینت بخش های مسری و مسلول برای امر کنندگان منکر و نهی کنندگان زیبایی...
ضجه ها و التماس های آخر برای بلعیده نشدن،مقاومت دست دختر بر لبه دهان مکنده و دندانهای تیزش ، دستی کشنده از پشت، دستهای موازی ارشاد که طعمه ها را هدایتگری به سوی عاقبت بهتر در وعده های بهشت دوزخین می کنند.
۲)رولان بارت در کتاب اطاق تاریک می گوید:"عکس آنچه را که تنها یک بار به وقوع پیوسته تا بی نهایت بازآفرینی میکند و با این کار بیننده را قادر میسازد تا به کرات لحظهای واقعی را بنگرد که به لحاظ وجودی هرگز نمیتواند تکرار شود"..براستی آنچه در این عکس می توان به کرات دیده شود چیست؟ چیزی آیا نیست جز پیوند دهنده زجر ناتمام درونی عکس که تسری یافته به ما به ازای بیرونی اش؟! تکثیر به بیرون عکس به تماشاگرانش! به ما به خشم ناظران خروشان که اینک در کف خیابانها هستند.
مهسا امینی هم قبل از این که یک تنِ عکس کشته شده باشد، تصویر یک تنه ی قدرت تکثیر شده و بی مهابای انقلابِ عکس زنده اش است، ماندگار و تکرار شونده در کالبد زخم خورده تاریخ حاضر و خیزنده...
۳)این عکس را "یلدا معیری" عکاس جوان کشور در سال ۸۶ در میدان ونک گرفته ؛ عکس از بازداشت و هراس دو زن در داخل ون گشت ارشاد...دیشب خود یلدا معیری همین تجریه را پشت سر گذرانده وبه داخل همین سیاهچاله مکنده متحرک کشیده شده و به مکان نامعلومی منتقل شده است... او دیشب در خیابان حجاب بازداشت شده است...عکاسی که به محل عکس خود باز میگردد و دستگیر میشود( و برای این حکومت به مثابه قاتلی که به محل جرم خود باز میگردد اما گرفتار میشود! ) عکاس با متن عکس یکی می شود، در آن می شود اما به روئیت نمی رسد، عکسی از عکاس هنگام فعل گرفتن، گرفته نمی شود و عکسِ عمل عکس گرفتن ثبت نمیشود..!و در این غیاب با شکوه، می تواند در هزاران هزار تصویر ذهنمان مجسم شود و آزادی اش را بدست آورد.
#یلدا_معیری
✅(* لطفاباز نشر و اطلاع رسانی شود،برای آزادی او)
@R_Kordbacheh
✅ صدا در آزادی و صدا به آزادی می پیچد در گوش، فرو می خورد، بغض می شود در گلو...گره می خورد چشم های ترسان و آوازگانِ رها، اما لرزان و سرگردان دخترکان بی باک و باکیده...
میگویند هنگام مواجه شدن با ترس خویش باید به دلِ ترس زد ، فریاد زد و آواز سر داد و هنگام روبه رو شدن با تاریکی، باید به سیاهی دل زد و غرید تا هراس به جا مانده، جاخالی کند از ظلمت وامانده خویش تا کشیده شود به روشنی..در اینجا آزادی از هر جهت به صدا پیچ می خورد همانند پیچش نسیمی به گیسوان خرامان ،که رهایی ظریف و زنانه اما پریشان حالی به آن بخشیده است.. اگرچه ایستا ، در خفا، آرام و یواشکی...اما تکثیر شده در تک تک گوشی های همراه و گوش هایی که منکوب شده اند از شنیدن صدای زیبا....زیبا نام دیگر زن است و به زیبایی کشیده شده نیز زاده از تبار آن ، اما نه در خفگی و نه به پوشیدگی اجبار... و میلِ زیبا همانند چهره و سیرت زیبا ، زینتِ زن است که به او طراوت زنده و صد چندان می بخشد که این میل باید دیده شود و به شنیده شدن درآید به وضوح به خصوص در نسل نو...نسلی رویان و روی برگردان!
نسلی رویان که همچون چمن سبز بر زمینِ داغ آزادی، خیره به آفتاب رشد می کنند، فراگیر میشوند و از سایه اسارت خود روی برمی گردانند..! اگرچه زیر پاهای ارتجاع له شوند اما هیچگاه خشکیده نمیشوند... آنها پا پس نمی کشند، آنها پای آزادی نشسته اند !
✍ #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
"شام غریبان"
🎬از مجموعه مستندهای مینی مال اجتماعی
✅کاری از : #رضا_کردبچه
*سیر کردن گرسنگان از برجسته ترین اعمالِ صالحین است! (قرآن کریم-سوره هل آتی)
@R_Kordbacheh
✅ سیلِ مقدس
*( واکاوی جامعه شناختی مدیریت بحران و بحران مدیریت در کشور ...)
🎬✍️ رضا کردبچه
#مستند 🎥
@R_Kordbacheh
✅بوسه های نهان- بوسه های عیان
(واکاوی جامعه شناختی بوسه و اثرات اجتماعی آن ؛ به مناسبت ششم جولای روز جهانی بوسه)
🎬✍ رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱) بنظر می رسد لمس دستها شناخت آغازین اتصال دو تن و لبان اولین گام اطمینان آنان در یک ارتباط عاشقانه است، درجداسازی خود از انزوای منفرد و رسیدن به اشتراک متصلِ چسبناک!...در اساطیر ایرانی اولین بوسه ها را از آن مّشی و مشیانه دانستند ( نخستین جفت انسان در بقا ایرانی) و زایشی که نهایتش تا به امروز بوسه ها و عاشقانه های دیگری را در کام خود گرفته است...
بوسه ها زبان منحصر به فرد خود را دارند و فرم و شیوه آنها، گوناگونی شان را در زبان بدن نشان می دهد...گویی لبان به اشتیاق دهان گشوده و با طراوت و شیرینی زبان خود، به کلام پج پچ آغاز می کنند و راز و نیازی که رمز و رازشان را جز کامشان کس نخواهد دانست!
۲)تاریخ بوسه های بسیاری بر خود دیده است... اولین بوسه ها و آخرین آنها، بوسه های جنگ و رفتن های بی بازگشت، بوسه های رسیدنهای صلح...بوسه های عاشقانه های وصل، بوسه بر طناب دار در آخرین وداع ، بوسه های تاج و تخت ، بوسه های تند انقلابی، بوسه بر قدرت، بوسه های کشنده بیمار، بوسه های یواشکی ، بوسه های مکان مقدس، بوسه های پیروزی ورزشی، بوسه ها بر پرده سینما، بوسه های تلفنی فقط شنیدنی ، بوسه های استیکری💋 و...
اما آنچه در اکثر بوسه ها نمودی مشترک دارد تمنایی ست برای بودن محض و عدم رهایی.. در آنِ بوسه گویی زمان متوقف می شود علیه فراموشی ازلی..تمنای سنگ شدگی و تندیس لحظه بوسیدگی برای انسان هراسناک و تنها مانده عصر حاضر در نبودنهای آغوشهای مطمئن و آرامش های از دست رفته. براستی جهان بی بوسه چگونه جهنمی می بود؟
۳) اثر بخشی بوسه ها در رها شدگی آنهاست از هر قید و بندی...کنش بوسه بی قید و شرط است و کشش آن بی قاعده...قاعده بوسه ها را نیاز سرکش و بی محاباشان تعیین می کنند نه آیین و سرشتِ مذهبی خاص...حال سوال اصلی این یادداشت این است که چه عاملی بوسه عیان را در ایران ،در این موطنِ خاکیده نهان می خواهد و از آشتی لبان به شکل عیان و بی پرده در جامعه در ملع عام می هراسد؟! مگر ملع عام تنها برای نظاره نشستن اعدام و هراساندن دختران و زنان به تار مویی و تقبیح زیبایی و یا سرکوب گرسنگان و معترضین به یک لقمه نان است؟ چرا بوسه های وداع مادران و معشوقان در زمان جنگ و خون هشت ساله آشکارا بود و در قابهای غمبار و ماندگار عکسهای بجا مانده، هنوز هم هزاران محال و آرزوهای گم شده شهید را زنده نگاه می دارد و آن رفتن ها و ترک کردنها را در تعلیق همیشگی عکس ، در تندیس و سنگ شدگی مقدس بوسه تجسم می بخشد؟ و چرا اکنون همان بوسه های معشوقان و گاه مادران در صلح در انظار عموم تقبیح محرمیت می شوند و گاه مجازات! چه باعث شده است که جامعه ای اینچنین خشونت طلب و عشق ستیز ،پرورش این روزگاران باشد؟
چه چیزی بوسه های جنگ و خون را اینچنین زیبنده و ارزشی ،اما صلح بوسه ها را در عاشقانه هایش مایه ننگ و شرم می دارد؟
@R_Kordbacheh
"درست نقطه ای از اتاق که او آن جا بیمار بود ودر آن جا مرد و حالا محل سکونت من است؛ بر دیواری که سر تخت اش مقابل آن قرار داشت تمثالی قرار داده ام - نه از سر ایمان- و آن جا همیشه روی میز گل می گذارم...به این نتیجه رسیده ام که دیگر نمی خواهم مسافرت کنم تا بتوانم آنجا باشم، تا گل ها هیچ گاه پژمرده نشوند! "
---------------------
✅ "رولان بارت" نویسنده و اندیشمند شهیر فرانسوی ، کتاب خاطرات سوگواری خود را بلافاصله در فقدان مادرش نوشت ، فقداني که سببش مرگ بود؛ مرگ بی سبِ تمام کننده حضور مادر، اما آغاز کننده خاطراتش و شتاب دهنده یادآور لحظات تمام او... گزینه گویی سطور و گاه رفتن به سمت شاعرانگی و اقتصاد کلام ،اما به تصویر کشیدن جهان بی مانند یاس و اندوه درونی مولف در انباشتی متاثر کنار هم ، نقطه عطف و سبب آنست...بخشی از کتاب را آورده ام ، حتما آنرا بدست بگیرید و شروع به خوانش تعمق برانگیز و رنج گونه اش بنشینید.
✍ رضا کردبچه
#پیشنهاد_کتاب
@R_Kordbacheh
🔹محمد بابا؛ شاعر حیرانی نامها
🎬✍ رضا کردبچه
@R_kordbacheh
۱) نیما یوشیج در جایی می گوید که خدا تمام نعایم زمین را قسمت کرد؛به برخی مردم پول داد، به برخی های دیگر هوش و استعداد و به دیگر افراد بی رحمی و قدرت و چیزهای دیگر..اما به شاعر قلب داد و این قلب همان مرکز اقتدار اوست..اقتدار ضعف یا اقتدار قوت او!
بنظر می رسد براستی آنچه را که در قلمروی هستی شناسانه شاعر می توان تعریف کرد، نه زبان شاعر، بلکه قلب شاعر ، آن تپنده ناموزونِ بی قرار، آن دشت سوخته سرشار از ناگفته ها ، آن به زبان در نیامده بی زبانِ ادراک اوست از جهان...تقلا قلبی آکنده از آلام برای حیاتی اندک در ریتم تند و بی رحمانه روابط انسانی تهی شده و بحرانی..."موریس بلانشو" در جایی می گوید: ادبیات لحظه بحران است...سرگشتگی ، چندگانگی علاج ناپذیر و تناقض در بین کلمات...از اینرو شعر شاعر نوشته نمی شود برای آرام ساختن روح سرگشته اش ، شاعر می نویسد تا به آن سرگشتگی همیشگی اش خو بگیرد، عادت کند و به آن دامن زند...و زمانِ نوشتن، هنگامه حیرانی روح مالامال اوست. از آن خود کردن رنج حقیقی زیستنی که معناهای بیشماری به خود می گیرد به هنگام نوشتن..او در هنگامه نوشتن است که براستی لحظات را ناب می آفریند و در آن به زیستن بی رمق خود در آن ادامه می دهد..
۲) محمد بابا ،شاعر کهنسال و دوره گرد شیرازی که در سفر اخیرم به شهر شین های خمار بسیار، به شهرِ شعر و شهد و شرابِ شیراز ،بصورت غیر منتظرانه ای با وی آشنا شدم.. اینکه محمد بابا چگونه در دوره گردی هایش، حیرانی مرا از بین تمام آن آدمها، اعتنای مرا به شعر از بین تمام آن آمد و رفتن های عابران بی اعتنا ، باز شناخت و به سمتم کشیده شد و حروف نامم را به شاعرانگی کشاند برایم جای سوال بود و شعف....اینکه خونِ شعر جاریست و پراکنده در نفس شاعر و محمد بابا رد آن خون را گرفت تا رسید ، اولین و آخرین فرضیه من است..! محمد بابا شاعر حیرانی نام ها و سرگردانِ بی نام در خیابانها... شاعری که زمانی بر کرسی ادبیات دانشگاه این کشور نشسته بود ،حالا برای معاش در کف خیابان با قلمی سر شکسته اینگونه نشسته.. با قلمی سر شکسته که نماد شکست اندیشه تمام فرهیختگان باخته این جامعه گسسته است...فرهیختگان شاعری که برای مردم می سرایند و محتاج نان حلال ؛و در مقابل شاعرانی که سلام فرمانده می سرایند و منصب می گیرند و جاه و جلال...!
۳)افلاطون در اتوپیای خود شاعران را بیرون راند و آنان را مطرودان خطرناک جامعه فاضله خود میدانست..وجود خدایان بسیار در شعر، تفوق اثر ادبی بر اعتقاد دینی و افسونگری کلام شاعران که موجب زایل شدن عقل جامعه می شد از دلایل اصلی افلاطون بود برای اینکه شاعران را چون ساحران خطرناکی بداند که اقتدار قلب و کلامشان، بقا هر حکومتی را به لرزه در می آورد..از اینرو بنظر میرسد از آن زمان شاعران دو دسته شدند : شاعران بر مردم و شاعران با مردم...شاعران دربارها و شاهان و زرهای بسیار در قبال شعرهای مجیزگوی دربار که ظلم بر مردم را روای پادشاهان می دانستند ، و شاعران کوچه خیابانهای تنگدست مردم مدار که ستم را بر نمی تافتند و قدرت شعر را بالاترین رسواکننده عنصر هر قدرت بیمار می دانستند.
@R_Kordbacheh
🔹آن زن- آن مرد
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
آن مرد از بوسه های سفارشی عاشقانه های قرمزش بر فرش قرمز کن می گوید؛ اما بر بوسه های تمرگیده بر خاکِ آوار شده در آبادان سوخته در زلِ آفتاب، بر مردمان فروپاشیده از مصائب مکرر خود چشم می بندد و زبان نمی گشاید حتی کلمه ای در ازای همدردی مفت و مجانی بر پاره های تن دردمند هموطنانش...
آنها اطوارهای ریز عاشقانه در برابر دوربین هزاران چشم می ریزند و از خروارها آوار بر صورت های معصوم مدفون شده در زیر خاک حرفی به میان نمی آورند....آنها مجلسی ترین لباسهای رسمی خود را می پوشند و شوآف های بدن نما خود را در برابر دوربین ها به نمایش می گذارند اما از نمایش های دروغ سردمداران حکومتی هیچ حرفی به میان نمی آورند...آنها میان مردم هستند اما با مردم نیستند!
اما ازطرفی آن زن، زن سوخته بال اما پرکشیده از خاکستر های سرنوشت ققنوس وار دورش به اوج کشیده پر، بر آن فرش قرمز...از زخم های خورده و سیاهی های ریخته شده آبرو بدست همین مردمان در خاک خود تا به سرخی شکوه و منزلت رسیده بر فرش کن اما دور از خاک خود ، خالی نمی کند پشت شانه های تهی شده و پر درد مردمانش را...او مفهوم هنرمند را حک می کند در قلب داغدار همه ما، چهره فروپاشیده اش و داغدارش بازتاب رخساره مغموم همه ما ، لباس سیاه تکه تکه دوزی اش ، نماد پاره پاره های تن همه ما ، بغض و لرزه های صدایش بازگو کننده خفقان و گلوی دریده ما و چشمهای اشکبارش سیلاب روان اشکهای سرنوشت ماست...
او با مردم است اگر چه در میان آنان نیست!
-----------------------------------------
پ ن:
✅من قصد نوشتن از آن بوسه های عاشقانه حواس پرت کن از داغِ آبادان بر فرش قرمز را نداشتم، که مساله را خصوصی تر و پرده دار تر از تعهد یک هنرمند در قبال وضعیت دردناک عمومی جامعه ام می دانستم! اما با حرفهای شکوهمند و غمبار آن زن هنرمند در دفاع از ناله های وطنش بدون اشاره هیچ به خودش و شخصی ترین مصائبی که همین مردم در گذشته بر وی ارزانی داشتند، قلم بر دستانم بر کاغذ به رقص کلمات درآمد!
@R_kordbacheh
🔹جهان با من برقصا...
✍🎬 رضا کردبچه
@R_Kordbacheh
۱)در تکرار حرکات است که ادامه دار معنی می شودرقص، و تکرار ادامه داریست در شکافتن، در حرکت و رسوخ به هستی زیباشناسانه بدن و به خدمت گرفتن و به حرکت درآوردنش..رقص سرپیچی بازیگوشانه ایست از چارچوبهای فرسوده و ایستای تن، تن پیچی از فرمانبردار کردن آن در روزمره گی های میز کار، لَشیدن های رختخواب یا بستر احتضار گونه زندگی های فرتوتِ بیمار! رقص اجماعِ ذهنهای پویاست و بدنهای رها و بازآفرینی رابطه نو و بدیع بدن با خودش و اتحاد با بدنهای دیگر در پیچ و تاب گردش هماهنگ و موزون...معماری دستهای مجسم کنندهی امر زیبا در فضا و پاهای همراه کننده ی سبکبار ؛ توازن و فروتنی همزمان...
رقص به صلح در آمدن است در تناسب فرم ها زیبا و همواره در ستیز با ناموزونی دفرمه گی جهانِ مملو از ترس ها و اضطراب های انسان.. براستی در موزونیت رقصان است که به صلح با خود می رسیم و در ریشه ی دیگران بهم پیوند می خوریم ...دست در دست، کنار هم. چشم در چشم ،روبروی هم. قلب در قلب بسوی هم!
۲)رقص یک وامواژه از زبان عربی است که ریشه در زبان فارسی دارد. "وَشت" یا "فَرخه" واژه پارسی آن است. در زبان پهلوی به آن "پای واژیک" و در فارسی دری "پای بازی" نام نهاده اند.. خاستگاه دقیق پیدایش رقص هنوز مشخص نیست ، ولی پیدایش آن به عهد عتیق برمی گردد که قطعا بخش مهمی از مراسم ، تشریفات و سرگرمی های بدوی ترین تمدنهای بشری بوده است.. باستان شناسی ردپاهای از رقص را در دوران قبل از تاریخ از جمله در نقاشی های مقبره های مصر در حدود ۳۳۰۰ پیش از میلاد و یا نقاشی های پناهگاه صخره بیمبتکا درهند نشان میدهد.
۳) یکی از شاخصه های شناخت هر جامعه یا بهتر بگوییم هر قومیتی ،بعد از زبان گفتار و گویش ها، گویه های فرمیک زبان بدن است در حرکاتی که در آیین های رفتاری همانند رقص نمود پیدا می کند..بعبارتی بازتاب اتفاقها و رفتار های مختلف تاریخ در سیر زمان با هر قومیتی، در اشکال ،حرکات و رفتارهای فرهنگ و هنر آنها ، منجمله فرم رقص خاص آنان نمود پیدا میکند.. در شادیها، شکست ها، یاس ها و حتی فرم های دلاوری و جنگ آوری ها... همچنین بنظر می رسد بشر ابتدایی رقص را ابداع کرد تا با طبیعت پیرامون خود به یک توازن بیرونی برسد و حتی نیازهای خود را از شعور طبیعت جاندار طلب کند. همانند رقص باران ، رقص آتش، رقص رفع دفع و بلا و.... برای انسان بدوی توالی دقیق روز و شبها، تغییر منظم فصل ها و پیدایش تغییرات هستی و حضور عناصری چون آب، باد، خاک و پیدایش آتش درک عمیقی از نظم و تعادل بوجود آورد..شاید بتوان گفت خاستگاه موزونیت رقص ، ریشه در توازن عناصر اصلی طبیعت دارد و وامدار خصلت درونی هر یک از آنهاست...بطور مثال باد ( عنصر پیچش، در هم تنیدگی و بی قراری رقص ) ، آب ( نمودی از روندگی،سیالیت و در جریان بودگی بدن )، آتش( سمبل اوج و فرود، سوزش و سازش و میل به تعالی)، خاک( سکون ، پذیرندگی و در آغوش کشیدن )...
۴) رقص نشاط آور است و شادی زا، و حکومتهای نشاط گریز و شادی ستیز این خصلت رقص را بر نمی تابند! لازمه نشاط ، کاستن از دغدغه های روزمره زیستن و نتیجه آن ارتقا سطح امید ،پویایی و اتحاد جامعه است... آلبر کامو در جایی می گوید: "استبداد صرفاً بر تنهاییها تسلط دارد و بردگی، ما را از هم جدا میکند. و هنر (در اینجا به مثابه رقص) به دلیل ماهیت آزادش ما را متحد میسازد"
رقص پیام آور صلح است و همبستگی...تمام مناسبتهای مهم ملل چه فرهنگی،چه اجتماعی و حتی ورزشی در تمام دنیا با پیشوازی موسیقی و رقص های ملی و اتحاد بین رنگها و نژادها و آیین ها بدور از تمامی اختلافات و تمایزها آغاز می شود...در کشوری که رقص امری نکوهیده و رقصندگان و شادی آوران آن مورد نکوهش حکومتش قرار میگیرد، زندگی و تمام دست آوردهای حاصلش، برافراشته بر پرچم یاس ،انزوا و خمودگی ست..!
@R_Kordbacheh
"تارهای بیکوک و
کمانِ بادِ ولنگار
باران را
گو بیآهنگ ببار!
غبارآلوده، از جهان
تصویری باژگونه در آبگینهی بیقرار
باران را
گو بیمقصود ببار!"
.✍ #احمد_شاملو
🎬 #رضا_کردبچه
@R_Kordbacheh
" سه کبریت ، یک به یک در شب روشن شد
اولی برای دیدن تمامی چهره ات
دومی برای دیدن چشمانت
سومی برای دیدن لبانت
و بعد تاریکی غلیظ فرا گرفت
برای اینکه به خاطر بسپرم همه را
زمانی که تو را در میان بازوانم گرفته ام
تو را در میان آغوشم..."
🎶 #رضا_کردبچه
✍ #ژاک_پره_ور
@R_kordbacheh
🔹شکلِ ارتباط فَشل
✅نگاهی به فیلم CODA، برنده بهترین فیلم انگلیسی زبان و حواشی اسکار ۲۰۲۲
✍ #رضا_کردبچه
۱)بدون شک در عصری که مفهوم خانواده و کانون ارتباط درونی اعضا آن درحلقه بسته خود در اکثر جوامع دچار فروپاشی بنیادینی شده، فیلمهایی که در بازآفرینی و واسازی اشکال مضمحل ارتباطی آن تمرکز می کنند شانس بیشتری را در جلب کانون توجه جشنواره ها خواهند داشت..! به خصوص روابط سرد و مشکلات عدیده آنها با قصه ای متفاوت تر ( بطور مثال فشل بودن ارتباط اعضای ناشنوا یک خانواده) که در نهایت با یک معجزه دروغین سینمایی که قطعا فقط در کتابهای انگیزشی روانشناختی میشود نمونه آنها را یافت به خوشی پایان برسد.! " انتظار رسیدن خوشبختی تنها با یک تغییر نگرش" یا با دگرگون شدن ناگهانی احوالات یا فداکاری یک عضو خانواده و یا با عشق ،ایثار به جوش آمده هیجانی و یک پایان بندی خوش و شیک هالیوودی که بتواند حلقه اشک شوق را در چشمان مخاطب احساسی نقش ببندد..
۲) خانواده ای ۴ نفری که همگی بجز یک عضو از آن( دختر نوجوان) دچار ناشنوایی و عدم قدرت تکلم هستند در مسیر زندگی خودشان دچار مشکل عدیده ای میشوند و دختر خانواده در نهایت با عشق و ایثار در گذشتن از هدف خود به نفع خانواده سعی در حل این موضوع دارد ...
بکارگیری زبان بدن و زبان اشاره در طول فیلم ، به جای زبان کلام اگرچه سعی در بازآفرینی شکل دیگری از ارتباط از کار افتاده در خانواده هایی دارد که دارای نقص کلامی هستند ،ولی تکیه بیش ازحد بر همین نقطه قوت ،بدل به نقطه ضعف فیلم می گردد..بکارگیری ترجمه مکرر حرکات اشاره بازیگران فیلم به شکل زیرنویس بدون صوت و کلام بازیگرهای فیلم ،تاثیر گذاری اثر را از کار انداخته و آنرا عقیم می سازد...گپ های سهمگین ایجاد شده بدلیل سکوت زبانی به حدی ست که کارگردان از صداهای سکس پدر و مادر ناشنوا و یا باد شکم پدرخانواده استفاده می کند! و در برخی موارد خود بازیگران به اجبار تن به لودگی و سخره گرفتن وضعیت خود می دهند... که شبیه سازی یک برنامه شوی شبانه تلویزیونی کمدی را در دستور کار خود قرار می دهد.
۲) مشتی که "ویل اسمیت" روی سن اسکار امسال بر صورت مجری برنامه( کریس راک) وارد کرد جدا از قبل برنامه ریزی شده بازیهای از این دست در جهت ایجاد حواشی چرک هالیوودی ، در واقع مشتی بجا و ضربه ای اساسی بر صورت از شکل افتاده اسکار امسال بود که با انتخاب بسیار ضعیف فیلمها در نامزدهای نهایی عملا شاهد ضعیف ترین آثار در طول چند سال اخیر بودیم...چه در انتخاب بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان "ماشین مرا بران" ( Drive my car) و چه در بهترین فیلم انگلیسی زبان (CODA).
@R_Kordbacheh