@qessekoodak ارتباط با ادمین: @Leila_toufani
😍سه سوته پایاننامه و مقالتو تموم کن
/channel/+0Bge7TwsPH84MWI0
با فکرهای تازه
فرصت های خوب
و مشکل های جدید
چه می کنی؟
قسمت اول :
با فرصت های خوب چه می کنی؟
قصه صوتی کودک
خوانش : لیلا طوفانی
@qessekoodak
فرانکلین در تاریکی
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
لباس جدید امپراطور
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
غاز دانا
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
قصه توپ بازیگوش
قصه صوتی کودک
خوانش : لیلا طوفانی
@qessekoodak
نی نی دخملی چی خورده ؟
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
جیمبو به خانه برمی گردد
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
قصه بوم و گره
تابلو نقاشی بود اما آرزو داشت تابلو فرش شود.
روزها به تماشای گره و نقشهای فرش مینشست شاید یک روز او هم تابلو فرش بشود.
روزها گذشت و تجربههای بیشتری پیدا کرد و فهمید که فرشها قصه گرهها هستند و تابلوهای نقاشی قصه رنگ و بوم.
تا روزی که تابلو نقاشی بودن را بر هر چیز دیگر ترجیح داد و قصه زندگیاش را باور کرد.
لیلا طوفانی
#داستانک
از خدا تشکر کن
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
پسری که اسم نداشت
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
وقتی نوشتن آبِحیات میشود
جملهای از لوئیسلامور از کتاب خاطراتش خواندم:
« وقتی در باره انسداد نویسنده حرف میشنوم شگفت زده میشوم.
نوشتن را آغاز کن، مهم نیست چه باشد. برای اینکه آب جریان یابد، ابتدا باید شیر را باز کنی.»
پس شیر را باز میکنم و منتظر فرصت و حرف خاص و چیز متفاوتی نمیمانم.
هر طور شده باید بنویسم، بارها و بارها، تا خطهای دفترم خالی نماند.
با اینکه فرصتها زیر دستوپایمان ریختهاند و کسی نیست جمعشان کند، باز هم بهانه میآوریم که "فرصت نشد".
باید از خطهای دفترم حمایت کنم و بیهوده رهایشان نکنم؛
آنها تشنه دریافت واژهها هستند.
آب، نشانه حیات و زندگیست، و این تشبیهِ آب به نوشتن، ذهنم را به سمتی میبرد که نوشتن هم به نوعی نشانه معنای زندگیست؛
انگار بدون نوشتن، زندگی چیزی کم دارد.
خاطرم هست به دوستی گفتم: مطالعه کن، گفت: دیگر وقتی برایش ندارم.
گفتم: بنویس، گفت: نوشتن در این روزها دیگر جایی ندارد.
گفتم: فیلم ببین، گفت: اینقدر روزها در گذرند که هیچوقت فرصتی برای آن نمییابم.
گفتم: مدیتیشن کن، گفت: مگر زندگی زمانی برای سکوت دارد؟
این کارِ همیشگی ماست: بهانه آوردن.
زمان را حیفومیل میکنیم، و وقتی از دست رفت، از خودمان دلخور میشویم و فکر میکنیم "فرصت نداشتیم".
در حالی که این فقط یک بهانه است.
امروز از آن روزهاست که نمیشود چیزی نوشت.
به دیوار خوردهام.
اما میخواهم آب جریان پیدا کند، پس مینویسم.
چارهای نیست؛ باید گاهی از دلتنگی، یا از تجربهها، یا از خواندهها و شنیدههایمان بنویسیم.
باید حواسمان به روزمرگیها باشد.
گاهی عادت میکنیم به وقتکشی، تنبلی، ننوشتن، نخواندن، ندیدن، فکر نکردن.
نوشتن تمرینی برای فکر کردن است.
رها شدن از عادتها، غیرممکن و سخت است؛ و بهایش بر عهدهی ماست.
و متأسفانه، بعد از مدتی تازه چشم باز میکنیم و نمیدانیم این عادتهای دائمی از کجا آمدهاند.
شیر را باز بگذاریم تا واژهها مانند آب جاری شوند.
لیلا طوفانی
#یادداشت
باز هم می بیند
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
صبح شد و شب سر اومد !
قصه صوتی کودک
گوینده لیلا : طوفانی
@qessekoodak
آدم و حوا در ترافیک
من امروز زودتر از همیشه از خانه بیرون زد به این امید که ترافیک صبح را غافلگیر کند.
اما نه تنها غافلگیر نشد بلکه خودش وارد نبردی سهمگین شد نبردی سختتر از همیشه.
کارهایش یکییکی عقب افتاد قرارها پریدند وقتها دود شدند و تنها چیزی که جلو رفت عقربههای ساعت بود.
من بعد از کلی دور زدن جایی برای پارک پیدا کرد درست در بدترین جای خیابان.
همانجا ایستاد و با خودش زمزمه کرد:
"اگر آن روز آدم و حوا از بهشت بیرون نمیآمدند الان من جای پارک داشتم و اینهمه هابیل و قابیل ول نمیگشتند وسط خیابون"
بوقی گوشخراش رشته افکارش را پاره کرد.
من با شتاب از ماشین فاصله گرفت.
انگار راندهشدهای دیگر بود اما اینبار نه از بهشت از جای پارک!
لیلا طوفانی
#داستانکهای_من
قابلمه شیر
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
فرفری و غول یک چشم
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
اگر پستهای ما را می پسندید
دوستانتان را دعوت کنید ✅
کوتاه بشنویم کانالی برای شما
موسیقی کتاب روانشناسی شعر داستان فیلم و....
@kootah_beshnavim
#نوستالژی ببینیم 😍👌🏻
(موزیک بچههای مدرسه والت توسط خانم
"آزاده آزاد"
اسم اصلی کارتون : "مدرسه عشق: قصه دل " بوده و آهنگ تیتراژش اصلا این موزیک نبوده و یه آهنگی بوده که چون خواننده خانم داشته، این قسمت آهنگ رو از وسطهای قسمت چهارمش برمیدارن و میذارن رو تیتراژ
اسم آهنگسازهاش هم " کاتسوهیسا هاتوری " و " یاسوشي آكوتاگاوا " بوده)
@kootah_beshnavim
@qessekoodak
بیبی مروارید
بالاخره چند روز قبل بیبیخانم با کلی دنگ و فنگ همراه پدر رفت دکتر.
همانجا بود که بیبی فهمید چشمش آب مروارید دارد و باید عمل شود.
با کلی ذوق از شنیدنِ "آب مروارید" به خانه برگشت.
چند روز برای همه قصه را تعریف میکرد و هر از چندی میپرسید:
"واسه چی باید آب مروارید رو عمل کرد؟"
گاهی هم از خوشحالی پر در میآورد و تندتند
میگفت:
"از جوونی آرزوی داشتن یه رج مروارید داشتم... حالا سر پیری، آب مروارید میخواستم چیکار؟!
تازه حالا که دارم باید عملش کنم!"
هر کس به طریقی میخواست ذهن بیبی را روشن کند که این آب مروارید با اون مروارید فرق دارد.
اما من نظرم این بود که کاری به کارش نداشته باشیم.
تا اینکه هنوز یک هفته از شنیدن این خبر نگذشته بود که بیبیخانم عمرش را داد به شما.
با خودم فکر میکنم هرچند بیبی به رج مروارید دور گردنش نرسید ولی خوبه که اسم آب مروارید یک شادی موقت را به دل بیبی نشاند.
حتماً حالا به یک رج مروارید دور گردنش هم رسیده.
لیلا طوفانی
#داستانک
جنگ بازی
قصه صوتی کودک
گوینده : لیلا طوفانی
@qessekoodak
دور از آفتاب
مدتها مقابل پنجره بود و نور آفتاب رنگهایش را از بین برده بود.
این روزها از دیدن خودش که هر روز کمرنگتر میشد غمگین بود.
برای همین از میخهای پشت سرش خواهش کرد که از دیوار جدا شوند تا شاید در جای بهتری نصب شود.
لیلا طوفانی
#داستانک