در هر دشتی که لالهزاری بودهست
از سرخی خون شهریاری بودهست
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بودهست
@poem_sense
✍ #خیام
📸 #دشت_لاله_های_واژگون_کوهرنگ
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته است :
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم درساحت دریا نظاره.
@poem_sense
#نیما_یوشیج
در دامِ تو محبوسم
در دستِ تو مغلوبم
وز ذوقِ تو مدهوشم
در وصفِ تو حیرانم!
@Poem_sense
#سعدی
.
آبی، خاکستری، سیاه!
در شبان غم تنهايى خويش
عابد چشم سخنگوى توام...
#شعر و #دکلمه : #حمید_مصدق
@Poem_sense
بفرمایید تا این بی چراتر کار عالم؛ عشق
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما
@poem_sene
#قیصر_امین_پور
#زادروز_قیصر_امین_پور_گرامی_باد🌹
به مجنون کسی گفت کای نیک پی
چه بودت که دیگر نیایی به حی؟
مگر در سرت شور لیلی نماند
خیالت دگر گشت و میلی نماند؟
چو بشنید بیچاره بگریست زار
که ای خواجه دستم زِ دامن بدار
مرا خود دلی دردمند است ریش
تو نیزم نمک بر جراحت مریش
نه دوری دلیل صبوری بود
که بسیار دوری ضروری بود
بگفت ای وفادار فرخنده خوی
پیامی که داری به لیلی بگوی
بگفتا مبر نام من پیش دوست
که حیف است نام من آنجا که اوست
#سعدی
#بوستان
@Poem_Sense
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
ای بیبصر من میروم؟ او میکشد قلاب را..
#سعدی
@Poem_Sense
من آن نیَم
که دل از مهر دوست بردارم ...
🎧👌
🎤با صدای: #محمدرضا_شجریان
🖊شعر: #سعدی
@Poem_sense
.
من مسلمانم
قبلهام یک گل سرخ
جانمازم چشمه
مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها میگیرم
در نمازم
جریان دارد ماه
جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی میخوانم
که اذانش را باد،
گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف میخوانم
پی قد قامت موج
کعبهام بر لب آب
کعبهام زیر اقاقیهاست
کعبهام مثل نسیم
میرود باغ به باغ
میرود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنیِ باغچه است ...
#سالروز_درگذشت_سهراب_سپهری
یادش گرامی 🌹
@Poem_sense
╭─┅═ঈ🔹ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🔸ঈ═┅─╯
عشق دانی چه گفت تقوا را
پنجه با ما مکن که نتوانی
چه خبر دارد از حقیقت عشق
پای بند هوای نفسانی
#سعدی
✦••┈❁❀❁┈••✦
@Poem_sense
✦••┈❁❀❁┈••✦
ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم
ز بسکه داد زدیم "آی دزد" خسته شدیم
ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش
به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم
خراب گشت وطنخواهی از من و تو بلی
میان میوهٔ شیرین زمخت هسته شدیم
سری بهدست شمال و سری بهدست جنوب
بسان رشته در این کشمکش گسسته شدیم
چو رشتهای که به جهد از میان گسسته شود
جدا شدیم ز خوبش، به غیر بسته شدیم
ز بی حیاییِ اغیار و بی وفایی یار
به جان دوست که یکباره دلشکسته شدیم
من و بهار به نیروی عشق ازین غرقاب
بساط خویش کشیدیم و فر خجسته شدیم
#ملکالشعرا_بهار
❃ ⃟░⃟ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
⊰⃟𖠇 @poem_sense
❃
بمان برای زمین تکیه گاه بردارم
نرو، برای خدا نورِ ماه بردارم
بیا غریزهی حوّا به شوق تو بگذار
دوباره از سرِ آدم کلاه بردارم
چگونه میشود از چشمِ تو ـ دَری به بهشت -
میانِ دوزخِ دنیا نگاه بردارم؟
برای بردنِ تو باید از سپاهِ خودم
نه اسبهای سفیدم، که شاه بردارم
ولی گمان نکنم بعد از این قمار سیاه
از آن میانه دلی رو به راه بردارم
چقدر حقِ من از آنچه گفتنی هم نیست
درست بوده که من اشتباه بردارم*
خدا تو را که تراشید، چشم خود را بست
نگو کنارِ تو دست از گناه بردارم
#افشین_یداللهی
💫💫⚜⚜💫💫
⚜@Poem_sense
💫
سحرگه رهرویی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بینشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمیبینم نشاطِ عیش در کس
نه درمانِ دلی، نه دردِ دینی
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیّت دهد نقش نگینی؟
اگر چه رسم خوبان تندخوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی؟
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیشبینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی
#حافظ
╭─┅═ঈ🌻ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ☘ঈ═┅─╯
زهی سعادت من، کهام تو آمدی به سلام
خوش آمدی و علیک السلام و الإکرام
قیام خواستمت کرد عقل میگوید
مکن که شرط ادب نیست پیش سرو قیام
اگر کساد شکر بایدت، دهن بگشای
ورت خجالت سرو آرزو کند، بخرام!
تو آفتاب منیری و دیگران انجم
تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام
اگر تو آدمیای اعتقاد من این است
که دیگران همه نقشند بر در حمام
تنک مپوش که اندامهای سیمینت
درون جامه پدید است چون گلاب از جام
از اتفاق چه خوشتر بود میان دو دوست
درون پیرهنی چون دو مغز یک بادام
#سعدی
--🍃--------
@Poem_sense
--------🍂--
شوریـدهی آزرده دل ِ بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشت نما من
دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
جانا، به خدا من
به خدا من
به خدا من ...
#سیمین_بهبهانی
╭─┅═ঈ🔹ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🔸ঈ═┅─╯
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم
خمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودم
همه به کاری و من دست شسته از همه کاری
همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم
خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل
در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم
اگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاری
تو یار من که نبودی منم که یار تو بودم
چو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دست
ولی به باغ تو دور از تو داغدار تو بودم
به کوی عشق تو راضی شدم به نقش گدائی
اگر چه شهره به هر شهر و شهریار تو بودم
#شهریار
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷@Poem_sense
🔹
#هرروز_یک_پند
لـب فـروبــند از طـعـام و از شــراب
ســـوی خوانِ آسـمــانی کن شـتاب
گـر تــو این اَنبان ز نـان خـالی کـنی
پـر ز گــوهــر هـــای اجــــلالی کـنی
طفل جـان از شـیر شـیطان بــاز کن
بـعـــد از آنــش بـا مـــلک انـــباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امـتحــان کــن چند روزی با صـیـــام
#مثنوی_معنوی
#مولانا
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
ای مهربانتر از من با من!
در دستهای تو
آیا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دریغ کردی
تنها تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره باران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سِحر آب
آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید سیب
ایثار سادگی است
افسوس آیا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مایوس می کند؟
#حمید_مصدق
سرانجام قفس از پرنده پرید،
قفس از مدارایِ پرنده
خسته شده بود.
قفس به پرندهٔ سر به راه گفت:
بیقفل و بیکلید هم میتوان
به آب و به دانه ، به دریا رسید،
پس به آواز درآ... دوستِ من
بیملال و بیمبادا
مثلِ من بشکن،
اما از ایوانِ این گورِ زندهْخوار بگریز،
بگریز و به رقص درآ
هرچند همچنان بر دار،
اما دریاوار... دریاوار !
#سید_علی_صالحی
@poem_sense
💫⚜💫⚜💫⚜💫
⚜ @Poem_sense
💫
روندگـــان طــــریقت ره بـــــلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
غم حبیب نهــان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینـه ارباب کینه محـــرم راز
#حافظ
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
#سعدی
ارکستر ملی و کر فیلارمونیک ایران
به رهبری #لوریس_چکناوریان
@Poem_sense
💠🔷🔷💠🔷🔹
🔷@Poem_sense
🔹
#حکایت
در يكى از جنگها، عدهاى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد
ملَک پرسيد: اين اسير چه مىگويد؟
يكى از وزيرانِ نيک محضر گفت: می گويد:
"والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس"
ملَک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزير ديگر که ضد او بود گفت: ابنای جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز راستی سخن گفتن. اين ملک را دشنام داد و ناسزا گفت.
ملک روی ازين سخن درهم آمد و گفت: آن دروغ پسنديدهتر آمد مرا زين راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای اين بر خبثی.
چنانكه خردمندان گفتهاند:
"دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز"
#سعدی
#گلستان
نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان
بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی
#روز_بزرگداشت_سعدیشیرینسخن_گرامی
@Poem_sense
جان خوش است، اما نمیخواهم که جان گویم تو را
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم تو را
من چه گویم کانچنان باشد که حد حُسن تُست؟
هم تو خود فرما که چونی، تا چنان گویم تو را
#هلالی_جغتایی
@poem_sense
بهار و باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست
ندانم این ز بهـارست، یا مـرا خوش نیست
@Poem_sense
#سلمان_ساوجی
تو شاخ خشک چرایی به روی یار نگر
تو برگ زرد چرایی؟! به نوبهار نگر ...
@Poem_sense
#مولانا
مرا ببخش که اینقدر دوستت دارم
مرا ببخش که رفتی و زندهام بی تو ...
@Poem_sense
#امید_صباغ_نو
عشق در هر چیزیست
عشق در هر طرحِ نوییست که در میاندازیم
همچون پلها و کلمات
عشق در هر آن چیزیست که بالا میبریم
همچون صدای خنده و پرچمها...
@Poem_sense
#خوزه_آنخل_بالنته