در عشق تو من تواَم، تو من باش
یک پیرهن است گو دو تن باش
جانا همه آنِ تو شدم من
من آنِ توام تو آن من باش
@poem_sense
#عطار
مرا کاشته بودند
كاشته بودندم تا با خورشيدهای عجول
احاطهام كنند.
تو آمدی و چنان نرم مرا چيدی
كه رفتار نسيم را
در دست تو حس كردم.
@poem_sense
#بيژن_الهی
⚛⚛⚛⚛⚛⚛
⚛ @Poem_sense
⚛
در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام
چون زهر هرچه باشم اگر کم زیادی ام
بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند
بارم که روی شانه عالم زیادی ام
با شور و شوق میرسم و طرد میشوم
موجم به هر طرف که بیایم زیادی ام
همچون نفس غریب ترین آمدن مراست
تا میرسم به سینه همان دم زیادی ام
جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ
در برزخ و بهشت و جهنم زیادی ام
قرآن به استخاره ورق خورد! کیستم؟!
بین برادران خودم هم زیادی ام!
@Poem_sense
#فاضل_نظری
در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟
با آنکه نیاوردی ، یک بار ز ما یاد
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
@poem_sense
#حزین_لاهیجی
دیگر حتی فرصت دروغ برایم نمانده است
وگرنه چشمانم را میبستم و به آوازی گوش میدادم
که در آن دلی میخواند
من تو را
او را
کسی را دوست میدارم
#حسین_پناهی
@poem_sense
هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هیِ چوپان نترسد...
#باباطاهر
@poem_sense
گویـند که بهتر زِ خموشی نه جوابیست
بـا آنکـه نـه بـا مـعـرفتش هـسـت مـیـانـه
@Poem_sense
#نیما_یوشیج
ابر ِمستی تیرهگون شد باز بیحد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد
#کاظم_بهمنی
@Poem_sense
از دست رستخیز حوادث کجا رویم؟
ما را میان بادیه باران گرفته است
#صائب_تبریزی
اثر استاد خواجوند
@poem_sense
❃ ⃟░⃟ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
⊰⃟𖠇 @poem_sense
❃
خرابحالی از این بیشتر نمیباشد
که جغد، خانه جدا میکند ز خانهی من
#صائب_تبریزی
گر من سخن نگویم دروصف روی ومویت
آیینه ات بگوید پنهان که بی نظیرے
گفتم مگر زِرفتن غایب شوے زِچشمم
آن نیستی که رفتی آنی که درضمیرے
#سعدی
@poem_sense
من خزیدم در دلِ بستر
خسته از
تشویش و خاموشی،
گفتم: ای خواب
ای سرانگشتِ کلیدِ باغهایِ سبز!
چشمهایت برکهی
تاریکِ ماهیهای آرامش،
ببر با خود مرا به سرزمینِ
صورتیِ رنگِ پریهای فراموشی...
#فروغ_فرخزاد
@poem_sense
در شبِ سردِ زمستانی
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرمِ چراغِ من، نمیسوزد؛
و به مانندِ چراغِ من
نه میافروزد چراغی هیچ،
نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا میافروزد.
من چراغم را در آمد رفتنِ همسایهام افروختم، در یک شبِ تاریک؛
و شبِ سردِ زمستان بود،
باد میپیچید با کاج،
در میان کومهها خاموش
گم شد او از من جدا زین جادهی باریک؛
و هنوزم قصه بر یاد است
وین سخن آویزهی لب:
«که میافروزد؟ که میسوزد؟
چه کسی این قصه را در دل میاندوزد؟»
در شبِ سردِ زمستانی
کورهی خورشید هم، چون کورهی گرمِ چراغِ من، نمیسوزد.
#نيما_يوشيج
@poem_sense
👌🎧
مرا عاشق چنان باید
که هر باری که برخیزد
قیامتهای پرآتش
ز هر سویی برانگیزد...
#مولانا
@poem_sense
تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده، به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و بگوید:
چه کنم..تقدیرم این بوده..نشانهی جهالت است.
@Poem_sense
#الیف_شافاک
دلم به مهر تو
صد پاره باد و هر پاره
هزار ذره و هر ذره
در هوای تو باد!
@poem_sense
#هلالی_جغتایی
به جان جمله مستان
#همایون_شجریان
#سیدعلی_صالحی
خیلی قشنگ میگه: درست است که من همیشه از نگاه نادرست و طعنهی تاريک ترسيدهام، درست است که زيرِ بوتهی باد، سر بر خشتِ خالی نهادهام، درست است که طاقت تشنگی در من نيست اما با اين همه، گمان مبر که در برودت اين بادها خواهم بُريد!
@poem_sense
امروز هوای باد و باران دارم
یک پارهی ابر زیر مژگان دارم
در سینه دلم چو عصر جمعه تنگ است
انده زدهام هوای باران دارم
@Poem_sense
#پوران_فرخزاد
چه میپرسی زِ حالم؟؟ سنگ میبارد..بلورم من!
به رسوا کردن ایوب مشغولم..صبورم من!
@Poem_sense
#حسین_جنتی
تکه ای از #اولین_تپش_های_عاشقانه_قلبم
... قربان مردمکهای بیقرار چشمهایت بروم، قربان غم و شادیات بروم
تو چه هستی که جز با تو #آرام نمیگیرم.
حتی جای پایی از تو در #خاک
برای من کافیست.
کافیست که بتوانم #اعتماد کنم.
بتوانم بایستم،
بتوانم باشم.
کافیست که صدایم کنی، بگویی فروغ!
و من به دنیا بیایم و درختها و آفتاب
و گنجشکها با من به دنیا بیایند.
دوستت دارم و دلم
تاب تحمل این همه #عشق را ندارد.
دلم از سینهام بزرگتر میشود.
دلم مرا به بیقراری میکشاند...
#فروغ_فرخزاد
@poem_sense