روش زاهد و عابد همگی ترک مراد است
بنما ترک چه گویم چو تویی جمله مرادم
@Poem_sense
#مولانا
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
@Poem_sense
#انوری
وقتی هستی
در دلم قیامتی ست
و تمامی ابنای بشر
به تماشای تو برمی خیزند
قامتی که زمین را
از ساق های گندمی
تا شانه آسمانی ات
بالا می برد ...
@Poem_sense
#عباس_معروفی
دامی و مرغ از تو رمَد،
رو لانه شو رو لانه شو ...
@poem_sense
✍#مولانا
📸لانه بسیار زیبایی که توسط مرغ مگس خوار در داخل یک برگ ساخته شده!
از آن پس نمیـــــرم که مـن زندهام
که تخـم سخـــن مــــن پراگـندهام
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پـس از مـــــرگ بر مـن کند آفرین
#روز_بزرگداشت_حکیم_ابوالقاسم_فردوسی گرامی🌹
@Poem_sense
.
ساقیا می دِه که ما دردیکشِ میخانهایم
با خرابات آشناییم از خِرد بیگانهایم ...
@Poem_sense
#سعدی
دردا !
دردا
که مرگ
نه مردن شمع
و نه باز ماندن ساعت است
نه استراحت آغوش زنی
که در رجعت جاودانه بازش یابی
نه لیموی پر آبی که میمکی
تا آن چه به دور افکندنی ست
تفالهای بیش نباشد
تجربهای است غم انگیز
غم انگیز !
#احمد_شاملو
@Poem_sense
دل از عشق کهن بگرفت
از نو دلستانی کو؟
قفس برهم شکست این مرغ،
خرّم بوستانی کو…
@Poem_sense
#وحشی_بافقی
عاشقم ، عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام توست بر آن
@Poem_sense
#فروغ_فرخزاد
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی
بادیم، همه باده بیار ای ساقی
@Poem_sense
#خیام
من جز برای تو نمیخواهم خودم را
ای از همه من های من بهتر، منِ تو!
@Poem_sense
#قیصر_امین_پور
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
فضای خانه که از خندههای ما گرم است
چه عاشقانه نفس میکشم! هوا گرم است
دوباره دیدهامت ، زل بزن به چشمانی
که از حرارتِ "من دیدهام ترا" گرم است
بگو دومرتبه این را که: "دوستت دارم"
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
بیا گناه کنیم عشق را ... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است
من و تو اهل بهشتیم اگرچه میگویند
جهنّم از هیجانات ما دو تا گرم است
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه میگویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
#نجمه_زارع
╭─┅═ঈ🔸ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🔹ঈ═┅─╯
وقتی که چشم حادثه بیدار می شود
هفت آسمان به دوش تو آوار می شود
خواب زنانهای ست به تعبیر گل مکوش
گـل در زمین تشنهی ما خار می شود
برخیز تا به چشم ببینی که چه دردناک
آیینه پیش روی تو دیوار می شود
دیگر بـه انتـظار کدامین رسالتی
وقتی عصای معجزه ها مار می شود؟
باز این که بود، گفت انا الحق که هر درخت
در پاسـخ انا الحق وی دار می شود؟
وحشت نشسته باز به هر برگ، هر کتاب
تاریخ را بین که چه تکرار می شود ...
#محمدعلی_بهمنی
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
رسید لب به لب و بوسه های ناب زدیم
دو جام بود که با نیّت شراب زدیم
دو گل که با عطش بوسههای پی در پی
به روی پیرهن سرخشان گلاب زدیم
نه از هوس که ز جور زمانه! لب به شراب
اگر زدیم برای دل خراب زدیم ...
مؤذنا به امید که می زنی فریاد؟!
تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم
مگرد بیسبب ای ناخدا که غرق شده است
جزیره ای که به سودای آن به آب زدیم!
#فاضل_نظری
〰➰〰➰〰➰
@Poem_sense
〰➰〰➰〰➰
غافـل از تـو نیستم
حلقه بر دروازه ی جهان میزنی
بیدار میشوم،
واز اقیانوسی با تو میگویم
که غزلهای سوخته ام
دهلیزهای جهان درنوردیده اند
ارتباط ، هدیه ی حس آب هاست
آهوان خواب ،
از چشـم
به عطـر بوسـه های تو می رمد
غرقه در اقیانوس گیسوانت
برهنه
سراسر سرزمین پنهان را
به کشـف تو میگذرم ...
#عباس_معروفی
╭─┅═ঈ🔸ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🔹ঈ═┅─╯
هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد
همچو من در طلبت بیسر و بیسامان شد
بی سر و پای از آنم که دلم گوی صفت
در خم زلف چو چوگان تو سرگردان شد
هرکه از ساقی عشق تو چو من باده گرفت
بیخود و بیخرد و بیخبر و حیران شد
سالک راه تو بی نام و نشان اولیتر
در ره عشق تو با نام و نشان نتوان شد
در منازل منشین خیز که آن کس بیند
چهرهٔ مقصد و مقصود که تا پایان شد
تا ابد کس ندهد نام و نشان از وی باز
دل که در سایهٔ زلف تو چنین پنهان شد
#عطار
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
دنیا جای فربهی است، این قدر که فکر میکنید جا به اندازه ی کافی هست. ولی نیست.
بنابراین برخی مجبورند بدون تبعیت از قانون به هر چه دست شان می رسد چنگ بزنند، چرا که قوانین می گویند حق آن ها چیزی نزدیک به هیچ است. خیلی ها افتان و خیزان بدون راهنمایی در این مسیر پیش می روند، بدون نقشه!
با نوشتن این کتاب سعی ندارم باعث انقلاب شوم، فقط می خواهم به آنانی که در این جاده های کمتر پیموده بد بیاری آورده اند، با تاباندن اندکی نور بر مسیر یاری برسانم ، چاله ها و دست اندازها را نشان دهم و جاهایی تابلوی ورود و خروج و محدوده ی سرعت مجاز نصب کنم.
صحیح رانندگی کنید تبهکاران جوان، صحیح رانندگی کنید...!
📖جزء_از_کل
#استیو_تولتز
♥♥♥♥
قرمز بپوش!
که جهان با لب هات هماهنگ شود
این گونه سرخ
همین گونه سرخ تر
قرمز بپوش؛
و با خودت چیز مبهمی زمزمه کن!
من این شعر را
از لب های تو سروده ام...
#کامران_رسول_زاده
@Poem_sense
✦••┈❁❀❁┈••✦
@Poem_sense
✦••┈❁❀❁┈••✦
عشق پیامکی
با خنده ی خود به غصه پاتک بزنیم
از زور ِ خوشی به تار و تنبک بزنیم
در نیمه ی شب که دیدنت ممکن نیست
خوب است به هم فقط پیامک بزنیم!
با خنده ی خود به غصه پاتک نزنید
این قدر نمک به زخم دلقک نزنید
چون دیدن ِ تو مشکل شرعی دارد
بانو به خدا به من پیامک نزنید!
#خالوراشد
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
تنها در صورتی در لحظه مرگ افسوس خواهم خورد که مرگم، به خاطر عشق نباشد. سالخوردگی به من آموخته است که در نهایت، آنچه اهمیت دارد، عواطف و احساسات عمیق عاشقانه است، یعنی آنچه در دل رخ میدهد.
📖عشق سالهای وبا
#گابریل_گارسیا_مارکز
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تـاج سرم
دلبـرا بنـده نـوازیت که آمــــوخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
همتـم بدرقه راه کن ای طایــــر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحــــری بندگی من برسان
که فــراموش مکن وقت دعای سحرم
#حافظ
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
وقتی همه اش برای دیگران زندگی کرده ایم،
دیگر مشکل می شود خودمان را تغییر بدهیم و برای خودمان زندگی کنیم و در دام فداکاری نیفتیم ...
📖زن وانهاده
#سیمون_دوبووار
💫💫⚜⚜💫💫
⚜@Poem_sense
💫
رواست در بر اگــر میتپــد کبــــوتـر دل
که دیــد در ره خود تـاب و پیـچ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
به کــوی عشق منـه بیدلیـــــل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغـــان که در طلب گنـجنامه مقصـــــود
شدم خراب جهـــانی ز غم تمــــام و نشد
#حافظ
`°~~~~~~~~~
@Poem_sense
~~~~~~~~~~
گفت که با بال و پری
من، پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش
بیپر و پرکنده شدم
#مولانا
💫💫⚜⚜💫💫
⚜ @Poem_sense
💫
گفتی که تو را شوَم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر وچه دل، کانچه دلش میخوانند
یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
#حافظ
╭─┅═ঈ❤️🔥ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ💧ঈ═┅─╯
من درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سر تا سر وجود مرا گویی چیزی بهم فشرد
تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم
از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم
آنان به آفتاب شیفته بودند زیرا که آفتاب تنهاترین حقیقتشان بود
احساس واقعیتشان بود
با نور و گرمیش مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکی اش مفهوم بی فریب صداقت بود
ای کاش می توانستند از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند در دردها و شادیهاشان حتی با نان خشکشان
و کاردهایشان را جز از برای قسمت کردن بیرون نیاورند
افسوس آفتاب مفهوم بی دریغ عدالت بود آنان به ابر شیفته بودند
و اکنون با آفتاب گونه ای آنان را اینگونه دل فریفته بودند
ای کاش می توانستم خون رگان خود را من قطره قطره قطره بگریم تا باورم کنند
ای کاش می توانستم یک لحظه می توانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم این خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست و باورم کنند
ای کاش می توانستم
#احمد_شاملو