تاریکی به رسم خود آدم را محو میکند
به رسم خود از یادت میبرد.
برای گذشتن از این تاریکی است
آتش بر تن کردهام امشب
بسوی تو بال میزنم
به تو دل باختم
سرباز تنها
به تفنگش پناه میبرد
یادت
پرچم میهن است
وقتی وطنی ندارم
@Poem_sense
#شمس_لنگرودی
╭─┅═ঈ☘ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
من خواب دیدهام که کسی میآید
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیدهام
و پلک چشمم هی میپرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی میآید
کسی میآید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست...
#فروغ_فرخزاد
╭─┅═ঈ🍃ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🥀ঈ═┅─╯
بعد از تو
در سایهی هیچ درختی نخواهم ماند
در ابهام سبز جنگل
و در سرخی گل سرخ
کنار رودی از خطوط لوقا
چیزی در من تمام خواهد شد
و تشویش افتادن چشمی با مخمل یا دریاچهها
با من خواهد ماند
کیست در بالکن که با تلخی میگرید؟
و باران هم بند نمیآید
هر روز این لحظه را دارم
که از پوستام تو دور میشوی....
#بیژن_نجدی
و ندایی كه به من میگويد:
گرچه شب تاریک است
دل قوی دار
سحر نزدیک است
@Poem_sense
#حمید_مصدق
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانهای که با شب میرفت
این فال را برای دلم دید
دیریست
مثل ستارهها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پر کردهام ولی
مهلت نمیدهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم
اما
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانهای که با شب میرفت
این فال را برای دلم دید.
@Poem_sense
#شفیعی_کدکنی
.
گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
زآمدن بس بی نشانم وز شدن بس بی خبر
گوئیا یکدم برآمد کامدم من یا شدم..
#عطار
@Poem_sense
❃ ⃟░⃟ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
⊰⃟𖠇 @Poem_sense
❃
ناز کمتر کن ، که من اهل تمنا نيستم
زنده با عشقم ، اسير سود و سودا نيستم
عا شق ديوانه ای بودم ، که بر دريا زدم
رهررو گمگشته ای هستم ، که بينا نيستم
اشک گرم و خلوت سرد مرا ناديده ای
تا بدا نی اينقدرها ، هم شکيبا نيستم
بسکه مشغولی به عيش و نوش هستی غافلی
از چو من بي دل ، که هستم در جهان ؛ يا نيستم
دوست مي داري زبان با زان باطل گوي را
در برت لب بسته از آنم ، کز آنها نيسنم
دل به دست آور شوي از مهربانيهاي خويش
ليکن آنروزي ، که من ديگر به دنيا نيستم
پاي بند آزخويشم ، مهلتي اي شمع عشق
من براي سوختن اکنون مهيا نيستم
هيچکس جاي مرا جاي ديگر نمي داند کجاست
آنقدر در عشق اوغرقم که پيدا نيستم
#معينی_کرمانشاهی
با همهی بی سر و سامانیام
باز به دنبال پریشانیام
طاقت فرسودگیام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیام
آمدهام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظهی طوفانیام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمدهام تا تو بسوزانیام
آمدهام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیام
خوبترین حادثه میدانمت
خوبترین حادثه میدانیام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانیام
حرف بزن، حرف بزن، سالهاست
تشنهی یک صحبت طولانیام
ها به کجا میکشیام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانیام!
@Poem_sense
#محمدعلی_بهمنی
هنوز از شب دمی باقی است
می خواند در او شبگیر
و شب تاب ، از نهان جایش
به ساحل می زند سوسو
به مانند چراغ من که
سوسو می زند در پنجره ی من
به مانند دل من که هنوز از
حوصله وز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من که می خواند
و مانند چراغ من که سوسو می زند
در پنجره ی من
نگاه چشم سوزانش امیدانگیز با من
در این تاریک منزل می زند سوسو
@Poem_sense
#نیما_یوشیج
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز..
..همین حالا بیاید وعدهی آیندههای ما
@Poem_sense
#قیصر_امینپور
من گریان سراپا سوختم از داغ تنهایی
که میگوید در آتش چوب تر تنها نمیسوزد؟!
@Poem_sense
#صائب_تبریزی
شراب نور میچكد ز ساغر دهان تو
بخند تا كه بنگرم دميدن سپيده را
گل سپيد ميدمد ز خندهٔ لبان تو
بخند تا نشان دهی گل سحر دميده را
@poem_sense
#مهدی_سهیلی
دفتری در تو وضع میکردم
متردد شدم در آن گفتن
که تو شیرینتری از آن شیرین
که بشاید به داستان گفتن
@Poem_sense
#سعدی
.
مرا تبار خونیِ گلها ...
به زیستن متعهد کرده است !
@Poem_sense
#زادروز_فروغ_فرخزاد_گرامی🌹
به که بسپارمت ای خاک به بادت ندهند؟
به که بسپارمت ای خانه که ویران نشوی؟
@poem_sense
#حسین_جنتی
📸خانه بروجردی ها در کاشان
╭─┅═ঈ🍀ঈ═┅─╮
@Poem_sense
╰─┅═ঈ🌸ঈ═┅─╯
باز، روزی نو در راه است
و تو باید که مُسلّح باشی— با عشق، اندیشه، ایمان، شادی …
چارهای نیست عزیز من!
سهم ما از میلیاردها سالْ حیات و حرکت
ذرّهی بسیار ناچیزیست.
این سهم را، چه کسی به تو حق داد
که با خستگی و پیریِ روح
با بلاتکلیفی، با کسالت، دودِلی
به تباهی بکشی؟
باورکُن!
زندگی را، پُر باید کرد
امّا، نه با باطل و بیهوده
نه با دلقکی و مسخرگی
نه با هر چیزِ کِدِر
و کثیف
و نه با هر چیزی که انسانِ شریف
از آن، شرمش میآید.
زندگی را، پُرِ پُر باید کرد: لبریز، و دائماً سرریزکنان:
پُر و خالی.
باور کُن!
از هر حفره که در گوشهکنارِ زندگیمان
پدید آید
رنگِ دلمُردگی و پوچی میریزد—زشت.
بر جمیعِ حرکاتِ من و تو
بر راه رفتن
نگاه کردن
بحث، منطق
و حتّی خندیدنمان.
#نادر_ابراهیمی
آخر اي دوست نخواهي پرسيد
که دل از دوري رويت چه کشيد
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده هاي تو به دادش نرسيد
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روي تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کي به دادم رسي اي صبح اميد
آخر اين عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهي ديد
دل پر درد فريدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشيد
@Poem_sense
#فريدون_مشيري
هوا دلگير ، درها بسته ،
سرها در گريبان
دستها پنهان ،
نفس ها ابر
دلها خسته و غمگين ،
زمين دلمرده ،
سقف آسمان کوتاه ،
غبارآلوده مهر و ماه ،
زمستان است ...
#مهدی_اخوان_ثالث
@Poem_sense
❃ ⃟░⃟ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
⊰⃟𖠇 @Poem_sense
❃
از خانه بیرون بیا تا زیبا شود این شهر،
تا درختهای دودگرفتهی خیابانِ پهلوی
دوباره جوانه بزنند
و جویهای لبریز بطریهای خالی آب معدنی
از نو طعمِ شیرین آبِ قنات را تجربه کنند !
تا آبی شود این آسمانِ خاکستری
و تابلوهای نمایشگرِ آلودهگی هوا
از خوشی به رقص در بیایند
از خانه بیرون بیا!
بگذار نیمکتهای آن پارک قدیمی
با یکدیگر به جنگ برخیزند
تا تو قهرمانشان را انتخاب کنی برای نشستن !
بگذار کودکان پشتِ چراغ قرمزها
تمام اسفندهاشان را در آتش بریزند
از شوقِ آمدنت !
بگذار فوارههای تمام میدانها دوباره قد بکشند
و در تک تکِ کوچهها
بوی گلسرخ بپیچد...
بیتو این شهر متروک است
و تنها کلاغهای خاکستری
آسمانش را هاشور میزنند...
شهر و دیاری که بر دو پا راه میروی
و مرزهای وطنم
از عطرِ نفسهای تو آغاز میشود!
از خانه بیرون بیا تا خلاصم کنی
از تبعید در شهری
که زادگاهِ من است...
#یغما_گلرویی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
#افشین_یداللهی
@poem_sense
❃ ⃟░⃟ ❃⊰⃟𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═
⊰⃟𖠇 @poem_sense
❃
بربند دهان از سخن و باده ی لب نوش
تا قصه کند چشم خمار، از ره دیده
#مولانا
خورشید جاودانه میدرخشد بر مدار خویش
ماییم که پا جای پای خود مینهیم
و غروب میکنیم هر پسین...
#حسین_پناهی
@Poem_sense
من عاشقم،
گواه من اين قلب چاكچاك
در دست من جز اين سند پارهپاره نيست....
#میرزاده_عشقی
@Poem_sense
اگر کوسهها آدم بودند
در قلمروشان بیتردید مذهبی وجود داشت که به ماهیان میآموخت:
زندگی واقعی در شکم کوسهها آغاز
میشود .. !
@Poem_sense
#برتولت_برشت