🔷 هدف: ● ترویج آگاهی ● خرافه زدایی ● دعوت به تفکر ● آزادی انسان 🔷 موضوع: ● بریده هایی از کتاب ● متون فلسفی، روانشناسی، علمی و... ● نوشته های خودم 🔱 مرگ تقدس 🔱 عصیان میکنم پس هستم آیدی بنده:👇 @voco24
🎁 با نگاهی به آخرین فرصتها، لطفاً پیش از حذف این پست :
فوری، وارد شوید.⭕️➡️
🔵 مغالطه چیست؟
پیش از آنکه به ما بیاموزند چگونه فکر کنیم، یادمان میدهند چگونه حرف بزنیم. و ما اغلب، همان حرفهایی را تکرار میکنیم که دیگران برایمان ساختهاند؛ بدون آنکه بدانیم پشت بسیاری از این جملهها، چیزی پنهان است: ساختارهایی فریبنده که بهجای روشنکردن ذهن، آن را خاموش میکنند. نام این ساختارها، مغالطه است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مغالطه، نه یک اشتباه ساده است، نه دروغی آشکار. مغالطه، شکلدادن به ذهن است از طریق استدلالهایی که در ظاهر منطقیاند، اما در باطن نادرستاند. استدلالهایی که هدفشان حقیقت نیست، بلکه تحمیل نظر، اقناع بیپایه، یا گمراهی ذهن شنونده است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
جامعهای که مغالطه را نشناسد، دیر یا زود، زیر بار سلطهای میرود که از راه زور نیامده، بلکه با زبان آمده. زبانِ سیاستمداران، زبانِ خطیبان، زبانِ رسانهها، زبانِ روشنفکرانِ جعلی.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مغالطهها دقیقاً همانجا ظاهر میشوند که گفتگو وانمود میکند منطقی است. طرف مقابل ممکن است فریاد نزند، توهین نکند، حتی جملههایش از نظر دستوری بینقص باشند، اما چیزی در عمق سخن او فاسد است. و اگر ابزار تحلیل در اختیار نداشته باشی، این فساد را نمیبینی.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مغالطه زمانی خطرناک میشود که ندانیم با آن مواجهایم. و دقیقاً به همین دلیل است که اغلب، با اطمینان از استدلالی دفاع میکنیم که نهتنها بیپایه است، بلکه طراحی شده تا ما را از اندیشیدن باز دارد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
شناخت مغالطه، نقطهی آغاز تفکر مستقل است. یاد میگیری از پشت ظاهر منطقی جملهها، نیتها را ببینی، تشخیص دهی که کدام استدلال، واقعاً به حقیقت نزدیک میشود و کدام، صرفاً طراحی شده تا ساکتت کند، متقاعدت کند، یا گمراهت کند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
این شناخت، مهارتی ذهنی نیست؛ دفاعی است ضروری. اگر آن را نیاموزی، ممکن است تا پایان عمر، زیر بارِ استدلالهایی زندگی کنی که ساختگیاند، اما برایت کاملاً واقعی به نظر میرسند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در پست بعد، تفاوت یک استدلال معتبر و یک استدلال مغالطهآمیز را بررسی خواهیم کرد. چون برای تشخیص خطا، باید ابتدا شکل درست را شناخت.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🟦 #تفکرنقادانه
#مغالطه
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
✔️ با نگاهی به آخرین فرصتها، لطفاً پیش از حذف این پست :
فوری وارد شوید.😞😊
🟢 دیده شدن
انسانها به اندازهای که به غذا و آب نیاز دارند به دیده شدن هم نیاز دارند. هیچ مجازاتی بیرحمانهتر از ندیدن، بیاهمیت یا نادیده گرفتن یک فرد نیست.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
جورج برنارد شاو میگوید:
بدترین گناه در حق همنوعانمان این نیست که از آنها متنفر باشیم، بلکه بیتفاوتی نسبت به آنهاست، این ماهیت بیرحمی است. این کار به معنای این است که بگویی: «تو مهم نیستی» تو «وجود نداری».
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
از طرف دیگر کمتر چیزی به اندازهی احساس دیده شدن و درک شدن رضایت بخش است. من اغلب از مردم میخواهم که از زمانی که احساس دیده شدن داشتند برام بگویند و آنها با چشمانی درخشان داستانهایی از لحظات مهم زندگیشان را برایم تعریف میکنند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
آنها از زمانی میگویند که کسی استعدادی را در آنها دیده که خودشان حتی قادر به دیدن آن نبودند. از زمانی صحبت میکنند که کسی دقیقاً فهمیده که در لحظهای خسته و فرسوده به چه چیزی نیاز دارند و به شکلی مناسب به کمکشان آمده است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
👤#دیوید_بروکس
📚#چگونه_یک_نفر_را_بشناسیم
🟩 #روانشناسی
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
هیچ وقت به دیگران توصیه نمی کنم کسی را ببخشد، دقیقا بر عکس آن را تقاضا می کنم. قبل از اینکه کسی را ببخشید، عصبانیت خود را درک کنید و خشم درونتان را تجربه کنید. با این کار خشم تان آرام آرام از بین می رود. خشم تان را رها کنید. هدف بخشیدن دیگران نیست، هدف آزاد کردن خودتان است. شما طرف مقابل تان را نمی بخشید بلکه خودتان را می بخشید.
👤#گبور_مته
📚#افسانه_عادی_بودن
🟧 #بریده_کتاب
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
⚪ وقتی پدر، دشمن میشود؛ مروری بر کتاب نامه به پدر
کنترلگر، مستبد، زورگو و سرزنشگر، صفات پدر فرانتس کافکا است و فرانتس، که کودک است، دنیا را به واسطه پدرش میشناسد. یعنی وقتی این صفات را میبیند، با خود میگوید پس همه پدران اینگونه اند یا همه مردان اینگونه اند و یا حتی گسترده تر، پس همه انسانها اینگونه اند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مثلا وقتی میبیند که مورد اعتمادترین و عزیز ترین شخص زندگیش، او را تحقیر میکند یا به او دروغ میگوید، به این نتیجه میرسد که، پس همه قرار است به او دروغ بگویند و دقیقا در همین نقطه است که بذر بی اعتمادی در او کاشته میشود. کما اینکه اگر کتاب را بخوانید، متوجه میشوید که درد کافکا هم همین است، او نمیتواند به کسی اعتماد کند، حتی به خویش.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اگر به پدر او بگویید که تو اهمیتی به زندگی پسرت نمیدهی و شیوه تربیتت بسیار مستبدانه و خودخواهانه است، قطع به یقین انکار خواهد کرد، چرا که باور دارد همینکه باعث شده است او به دنیا بیاید، خودش لطف بزرگیست. در واقع او با گفتن: من به تو اهمیت میدهم و «خوبِ تورو میخوام»، یک سپری برای توجیه اعمال خودخواهانه و مستبدانه خود ایجاد میکند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
کنترل میکند، زور میگوید و تحقیر میکند، اما چون پدر اوست، گویی هر چه میکند درست است. اگر عمیق تر شویم پی میبریم که پدر او، مضطرب، خشمگین و شرمگین است. در واقع علت رفتارهای او هستند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اضطراب باعث میشود سعی کنی تمام زندگی پسرت را کنترل کنی.
خشم باعث میشود تمام ناراحتی ها و آزردگی های زندگیت را بر سر پسر بی دفاعت تخلیه کنی و اتفاقا چون میدانی بی دفاع است و احتمال واکنش خطرآمیز ندارد، این کار را ادامه میدهی.
و شرم باعث میشود، به بدترین اشکال ممکن پسرت را تحقیر و شرمسار کنی، بلکه با خودت بگویی که تنها کسی نیستی که شرم را تجربه کرده ای و دیگری که پسرت باشد هم مانند تو شرم را تجربه میکند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
واقعیت این است که اگر پدر کافکا، والدی داشت که او را کنترل نمیکرد، تحقیر نمیکرد و زور نمیگفت، به احتمال بسیار، او هم با پسرش اینطور رفتار نمیکرد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
تحقیر میکند، چون تحقیر شده است.
کنترل میکند، چون کنترل شده است.
مستبد است، چون مستبدانه با او رفتار شده است.
و همه اینها تبدیل به یک بار سنگینی میشود که نمیتواند آن را تحمل کند و باید بر سر کسی خالی کند. پسر او، یکی از آن اشخاص است.
با گفتن اینها، نمیخواهم بگویم که پدر او حق داشته است که اینگونه باشد، خیر. صرفا علت رفتار های او را مطرح کردم.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
کافکا همه اینها را میداند اما باز هم نمیتواند تغییر کند و بر اساس تاثیر پدرش رفتار نکند. گویی پدر او، سرشت و سرنوشت او را تعیین کرده است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
به زعم بنده، در تمام این نامه، کافکا میخواهد یک چیز را به پدر خود بفهماند:
پدر، تو چنان تاثیری در من گذاشتی که با وجود اینکه بر آن آگاهم و میدانم که چرا اینگونه هستی، اما باز هم نمیتوانم از تاثیراتت بگریزم.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
👤#وکو
#نامه_به_پدر
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
📂 مجموعه ای از کانال هایی با موضوعات فیزیک نظری و شیمی مولکولی تا ژنتیک و زیستشناسی سلولی، فلسفه علم تا روانشناسی تحلیلی و جامعهشناسی مدرن، Pdf کتابهای نایاب و تحلیلهای سیاسی و نظامی بهروز.
💫 برای پیوستن به این مجموعه، کلیدهای زیر رو لمس کن.
🟢 چرخه حماقت
مادر یا پدری که مدام بچش رو سرزنش میکنه، نکات منفی بچش رو بیشتر میبینه و هیچوقت راضی نمیشه، باعث میشه که اون بچه در ادامه زندگیش، هر دستاورد یا موفقیتی که به دست بیاره، از خودش راضی نباشه و فکر کنه که کافی نیست.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چون اون زمانی که باید به دستاورداش توجه میشده و مورد تحسین قرار میگرفته، سرزنش میشده و این بهش القا میشده که هنوز کافی نیستی و باید بیشتر و بیشتر تلاش کنی. و چون بچس، سیم پیچی مغزش اینطوری شکل میگیره و منشا کمالگرایی دقیقا همینجاس.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
فارغ از والد نادان، سوشال مدیا و جامعه هم این حس ناکافی بودن رو به ما منتقل میکنن. تعداد لایکا، باعث میشه آدما در جهت لایک بیشتر قدم بردارن. یعنی اگه x تعداد لایکش بیشتر باشه، آدما در جهت x شدن قدم برمیدارن تا لایک بیشتری دریافت کنن.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
همچنین چون حس ناکافی بودن رو از مهمترین آدمای زندگیش دریافت میکرده، باور میکنه که رابطه والد و فرزند، همینی هست که داره تجربه میکنه. یعنی بدون اینکه فکر کنه که طرز برخورد والدش باهاش مناسبه یا نه، اون رو میپذیره و باور میکنه که رابطه والد و فرزند یعنی همین. طبیعی هم هست، بچس و داره دنیا رو میشناسه، تجارب دیگه ای نیست که بخواد مقایسه کنه و بعد به این نتیجه برسه که والدش باهاش رفتار مناسبی ندارن.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
همین بچه اگه با همین تفکر بزرگ بشه و در آینده فرزندی به دنیا بیاره، همون رفتارایی رو میکنه که والدش باهاش میکردن و این چرخه جهل ادامه خواهد داشت .. پس یا بچه نیارید یا اگه میارید، آموزش ببینید و مهارت فرزندپروری رو یاد بگیرید.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در نهایت باید بگم که شما کافی هستید و شایستهٔ افتخار به خودتون هستید. دستاورد ها و موفقیت های کوچیکتون ارزشمندن. این زندگی، تحمیلیه. شما انتخاب نکردید که به دنیا بیاید، همچنین انتخاب نکردید که چه والدی داشته باشید و چگونه تربیت بشید. پس منصفانه به خودتون نگاه کنید و هر وقت فکر کردید کافی نیستید، از خودتون بپرسید که آیا من واقعا کافی نیستم یا صدای والد سرزنشگرمه که مدام در ذهنم تکرار میشه؟ و آیا این تاثیر سوشال مدیاس که داره به من تحمیل میکنه که کافی نیستم؟
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
👤#وکو
🟩 #روانشناسی
#عزت_نفس
#فرزندپروری
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
در تمام لحظات بنابر عقیدهای که تو آشکارا ابراز میکردی، من شایسته کتکهای تو بودم و نمیتوانستم از آنها بگریزم مگر به واسطه لطف و بخشش تو. این همه، همان وجدان همیشه گناهکار را برایم به بار داشت. هر بار، زیر ضربههای فرود نیامده تو از هر کناری بر زمین میافتادم.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
همیشه به من سرکوفت میزدی که به واسطه کار تو در آرامش، فراوانی و آسایش زندگی کرده ام، این زخم زبان را در خلوت یا برابر دیگران نثارم میکردی و به هیچ وجه حساسیتی نداشتی که این ترفند چقدر مرا تحقیر میکند، مسائل فرزندانت همیشه مسائلی عمومی بودند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اینجا به برخی ملاحظات میاندیشم که قطعاً در مغز من برای همیشه شکافهایی انداختهاند.
مثلاً میگفتی:
من از سن هفت سالگی با فرقون از این روستا به آن روستا در حرکت بودم و کار میکردم.
ما مجبور بودیم همگی در یک اتاق بخوابیم.
وقتی سیب زمینی برای خوردن داشتیم احساس خوشبختی میکردیم.
در زمستان لباس مناسبی برای پوشیدن نداشتم و سالها پاهایم، زخمهای آن دوران را هنوز داشت.
با اینکه پسر کوچکی بودم باید برای کار در مغازه به پیسک میرفتم.
از خانه هیچ پولی به من نمیرسید، حتی وقتی سرباز بودم، باز هم من به خانه پول میفرستادم.
لیکن با این همه، آری با این همه، پدرم برای من پدرم بود و ارج و احترام ویژهای داشت.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
امروز چه کسی در این باره چیزی میداند؟
بچهها از آن چه میفهمند؟
آیا یک کودک امروزی میتواند آن را بفهمد؟
شرایطی از این دست، میتواند روش آموزشی خوبی برای کودکان باشد تا آنها را تشویق کند بر رنجها و محرومیتهای مشابهی که پدرانشان تحمل کردهاند، چیره شوند ؟
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
👤#فرانتس_کافکا
📚#نامه_به_پدر
🟧 #بریده_کتاب
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
📮 اگه به دنبال فرصتهای شغلی ، پروژههای دورکاری ، دوره های آموزشی و منابع درسی هستی این کانالها مختص شماست.
🔗 لینک ورود به پوشه
🔗/channel/addlist/6CyGbeSMsB9iZjg8
پیشنهاد میکنم حتما سلسله پست های با هشتگ #استعمار_داخلی رو مطالعه کنید 🙏
Читать полностью…درست است که مادرم بی اندازه با من خوب بود، ولی این موضوع نسبتا به تو بستگی داشت، یعنی وقتی رابطه بدی با تو داشتم خوبی او رخ مینمود. مادر بی آنکه بداند مثل کسی بود که شکار را به سمت شکارچی براند. در وضعیتی بسیار نادر هنگامی که در عین مبارزه طلبی، انزجار و کینه مرا در بر میگرفت روشهای تربیتی تو میتوانست مرا به تمامی از خانه براند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مادرم به نوبه خود این خطر را با مهربانی و سخنان منطقی تلافی میکرد (در آشفتگی کودکیم مادر برای من آرمان عقل و منطق بود) به کمک شفاعت او بار دیگر به دایره تو پرتاب میشدم. بیحضور او ممکن بود به تمامی از تو بگریزم. باز هم باید گفت شرایط به گونهای بود که ما هرگز به یک آشتی واقعی دست نمیافتیم، مادرم خود را به این راضی میکرد که در خفا از من در برابر تو محافظت کند، پنهانی چیزی به من بدهد یا اجازه کاری را بدهد که تو ممنوع کرده بودی و بدین گونه من، همان موجود مکار منقلب میشدم که خود را گناهکار میدانست.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
کسی که به دلیل آگاهی بر هیچ بودن خود قادر نبود گونه دیگری جز راههای انحرافی، چیزهایی را که به راستی حقش بود به دست آورد. مطمئناً کمی دیرتر عادت کردم خود نیز این راهها را جستجو کنم، راههایی که به هیچ وجه راه راست نبودند حتی در چشمان من. آگاهی بر گناهکار بودن در چنین شرایطی، شدیدتر و وخیمتر میشد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
👤#فرانتس_کافکا
📚#نامه_به_پدر
🟧 #بریده_کتاب
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
ما نمیخواهیم که آدم خوبی باشیم، بلکه میخواهیم «احساس» کنیم که آدم خوبی هستیم. بر همین اساس عزا گرفتن برای یک قدیسی که 1400 سال پیش مرده است، به ما این توهم را میدهد که آدم خوبی هستیم، در حالیکه نیستیم.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
فارغ از اینکه چرا فلانی قدیس است و چرا عده ای برای او بر سر و کله خود میکوبند، باید پرسید که چرا درد و رنج دیگری انقدر بی اهمیت است؟
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
چرا زباله ریزی در تاسوعا و عاشورا انقدر زیاد است؟
چرا دوازده شب بر طبل میکوبند و آرامش دیگران را بر هم میزنند؟
چرا در اماکن عمومی که برای همه مردم است، ترافیک ایجاد میکنند؟
مملکت برای شماست یا برای همه مردم؟
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
شما واقعا احساس میکنید که با عزا گرفتن آدم خوبی هستید؟
بنده چیزی جز حماقت و ریاکاری در شما نمیبینم.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
👤#وکو
#محرم
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
🗂️ برای ورود به مجموعهای جامع از هنر ، علم ، سیاست و فلسفه، کلیک کنید
💖 سینما 🥢 🧠 فلسفه
🎧موسیقی🥢 📚 ادبیات
➡️ نقاشی 🥢 🧠 روانشناسی
🧪علم 🥢 🌍 سیاست
🤩 پزشکی 🥢 🏛 تاریخ
🔴لینک ورود به پوشه
🔴 /channel/addlist/CXhBDG7fUjk4ODIx ☝
🟩مشارکت در تبادلات :
🔴 ADMIN
🔴 روایتِ ارباب؛ وقتی رسانه حقیقت را مصادره میکند
استعمار فقط تصرف سرزمین نیست؛ استعمار ذهن خطرناکتر است. استعمارگر داخلی فقط منابع طبیعی، ثروت، و قدرت را مصادره نمیکند، بلکه روایت را هم در اختیار میگیرد؛ آنچه مردم باید بدانند، احساس کنند، و حتی باور کنند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
رسانه، در یک حکومت اقتدارگرا، تبدیل به بازوی نرم قدرت است. در ظاهر خبر میدهد، آموزش میدهد، مردم را آگاه میکند؛ اما در واقع، شکلدهندهی افکار عمومیست نه بازتابدهندهی آن. مردم نمیفهمند که رسانهای که هر روز نگاه میکنند، آن چیزی را نمیگوید که هست، بلکه آن چیزی را میگوید که "باید فکر کنیم هست".
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
استعمارگر داخلی میداند که اگر نتواند ذهن مردم را تصرف کند، دیر یا زود بدنهٔ حکومت از هم میپاشد. پس حقیقت را واژگون میکند. مظلوم را مجرم جلوه میدهد، معترض را آشوبگر مینامد، و فریاد عدالتخواهی را صدای نفوذی و دشمن میخواند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
رسانههایی که با بودجهٔ عمومی اداره میشوند، نه صدای مردم، بلکه صدای ارباباند. آنها نه با دروغ آشکار، که با تکنیکهای روایتسازی، تردید میکارند، مسئله را وارونه میکنند، و حس تشخیص حق از باطل را در مخاطب از بین میبرند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بیاعتمادی عمومی نسبت به رسانههای رسمی تصادفی نیست. مردم با گوشت و پوستشان لمس کردهاند که چگونه کشتهشدگان را "اغتشاشگر" نامیدند، خانوادههای داغدار را "بیریشه" خواندند، و دزدها را "ژن خوب" معرفی کردند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
وقتی رسانهای دروغ میگوید، تنها واقعیت را تحریف نمیکند، بلکه ارزشها را از معنا تهی میکند. واژههایی مثل وطن، شهید، مردم، دشمن، آزادی... دیگر مفهومی ندارند. همه چیز برعکس میشود: وطنفروش، وطندوست خوانده میشود و خائن، ناجی.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در این میدان، استعمارگر داخلی حتی از ابزارهای مدرن ارتباطی نیز نمیگذرد. حضور فعال در فضای مجازی، لشکر سایبری، روایتسازی در شبکههای اجتماعی، ساختن هشتگهای جعلی، حمله به صفحات منتقدان، همه تلاشیست برای حفظ روایت ارباب.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اما حقیقت، اگرچه خاموش شود، نمیمیرد. نسل امروز بیش از همیشه در پی حقیقت است. رسانههای آزاد، شهروند-خبرنگاران، دوربینهای موبایل، و آرشیوهای آنلاین، دیوارهای بلند سانسور را سوراخ کردهاند. امپراتوری رسانهای استعمارگر داخلی، بیش از هر زمان دیگری شکننده است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
استعمار نوین، ابتدا به مغزها شلیک میکند، بعد به قلبها. و راه رهایی از آن، بازپسگیری روایت است؛ گفتن داستانهایی که آنها نمیخواهند گفته شود، ثبت کردن آنچه که آنها میخواهند فراموش شود، و ایستادن در برابر "دروغِ رسمی". تا زمانی که قدرت روایت در دست ارباب است، ما نه شهروند، که رعیت هستیم.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🟥 #سیاست
#استعمار
#استعمار_داخلی
#ج_ا_یعنی_جنگ
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
🗃آرشیوی حرفه ای، برای دسترسی به منابعی که به سختی پیدا میشوند؛ فایلهای PDF، مقالات و کتابهای نایاب علمی و فلسفی، تحلیل های سیاسی ایران و جهان.
📮 مجموعهای حرفهای و منظم برای همه علاقهمندان به مطالعه عمیق و تحقیق علمی.
🗂 اگر به دنبال کیفیت و اصالت هستی، با انتخاب کلیدهای زیر بهرمند شوید.
هماهنگ کننده : Scientific Discourse
🟡 فلسفه در قرون وسطی؛ وقتی ایمان بر عقل غلبه کرد
اگر دوران باستان را دوران شکوفایی عقل و جستوجوی حقیقت بنامیم، قرون وسطی دوران رکود خردورزی و سلطهی مطلق ایمان است. در این دوران، فلسفه به جای آنکه پرسشگر باشد، به خدمت پاسخهای از پیشتعیینشده درمیآید. بهجای آنکه به دنبال کشف حقیقت باشد، وظیفهاش میشود توجیه باورهایی که نباید زیر سؤال بروند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در این عصر، کلیسا نه تنها قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست داشت، بلکه مهمتر از آن، انحصار فکری و معرفتی جامعه را نیز کنترل میکرد. آموزش، علم، فلسفه، هنر و حتی پزشکی باید با خوانش رسمی دین مسیحی هماهنگ میبود. هر نوع اندیشهی متفاوت، یا «بدعت» محسوب میشد و یا «کفر». نتیجه؟ خفقان فکری.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
وظیفهی فیلسوف، دیگر تفکر آزاد نبود؛ بلکه دفاع از ایمان بود. فلسفه در خدمت الهیات قرار گرفت. آگوستین، آنسلم و توماس آکویناس از چهرههای برجستهی این دوراناند که تلاش کردند ایمان مسیحی را با استدلال فلسفی پشتیبانی کنند. بهعنوان نمونه، آنسلم تلاش کرد وجود خدا را با استدلال منطقی اثبات کند (برهان وجودی)، و آکویناس فلسفهی ارسطویی را با الاهیات مسیحی آشتی داد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اما مسئله اینجاست: وقتی نقطهی آغاز تفکر، ایمان باشد، دیگر پرسشگری واقعی ممکن نیست. چرا که تو موظفی به پاسخ خاصی برسی. این آغاز مرگ فلسفه است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در چنین فضایی، فلسفه نه تنها متوقف میشود، بلکه تبدیل به ابزار سرکوب میگردد. کلیسا با استناد به متون مقدس و آرا فلاسفه مورد تأیید خود، مشروعیت شکنجه، تبعید، کتابسوزی و حتی قتل را صادر میکرد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
جنگهای صلیبی با شعار دفاع از ایمان آغاز شدند، اما در عمل چیزی جز غارت و قتل عام نبودند. تفتیش عقاید (Inquisition) نهاد رسمی شکنجه بود تا مبادا کسی جرأت کند برخلاف ایمان رسمی فکر کند. افرادی مثل جوردانو برونو به جرم اندیشه، زنده زنده سوزانده شدند. گالیله را به دلیل دفاع از منظومهی شمسی مجبور به عقبنشینی و سکوت کردند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
البته باید توجه داشت که قرون وسطی یکپارچه ظلمت نبود. در دل همین تاریکی، جرقههایی از بیداری شکل گرفت. ترجمهی آثار یونانی به عربی و سپس به لاتین، انتقال دانش از جهان اسلام به اروپا، و ظهور دانشگاههایی در پاریس و بولونیا، بذرهای رنسانس را کاشت.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
قرون وسطی بیش از هزار سال طول کشید و تأثیرات عمیق و گستردهای بر شکلگیری غرب مدرن داشت. اما برای ما، آنچه اهمیت دارد این است که در این دوران، فلسفه دیگر ابزاری برای پرسشگری نبود؛ بلکه خادمی برای قدرت مذهبی شده بود.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
و این دقیقاً همان نقطهای بود که رنسانس علیه آن برخاست؛ عصری که در سلسله پست های بعدی به آن خواهیم پرداخت.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🟨 #فلسفه
#تاریخ_فلسفه
#قرون_وسطی
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
📂 مجموعه ای از کانال هایی با موضوعات فیزیک نظری و شیمی مولکولی تا ژنتیک و زیستشناسی سلولی، فلسفه علم تا روانشناسی تحلیلی و جامعهشناسی مدرن، Pdf کتابهای نایاب و تحلیلهای سیاسی و نظامی بهروز.
💫 برای پیوستن به این مجموعه، کلیدهای زیر رو لمس کن.
🔴 استعمار آموزشی؛ وقتی مدرسه، کارخانهی مطیعسازی میشود.
مدرسه جاییست که کودکان برای زندگی آماده میشوند، اما پرسش مهم این است: برای چه نوع زندگیای؟ اگر نیک بنگریم، در بسیاری از کشورها، بهویژه جوامع اقتدارگرا، مدرسه نه محلی برای پرورش اندیشهی آزاد، بلکه کارخانهایست برای تربیت نیروی انسانی مطیع، فرمانبردار و قابلاستفاده. این همان استعمار آموزشیست: تسخیر ذهن پیش از تسخیر بدن.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
استعمارگر داخلی، از آموزش بهره میبرد نه برای رشد آگاهی، بلکه برای کنترل آن. ساختار آموزشی بهگونهای طراحی میشود که انسانها را در قالبهایی خشک و انعطافناپذیر فرو ببرد. قالبهایی که در آنها جای خلاقیت، تفکر انتقادی و شککردن نیست. در عوض، ارزشگذاری بر اساس نمره، حفظکردن، فرمانبرداری و موفقبودن در آزمونهای استاندارد شده است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
از همان سالهای نخست مدرسه، دانشآموز یاد میگیرد که پرسیدن خطرناک است و پاسخِ درست فقط یکیست؛ همان پاسخی که معلم یا کتاب درسی تأیید کرده. او یاد میگیرد در صف بایستد، اجازه بگیرد، بیاجازه حرف نزند، به بزرگتر حتی اگر ظلم میکند احترام بگذارد، و بدترین جملهای که میشنود این است: «به خاطر خودته». در این نظام، نه کنجکاوی ارزش دارد، نه اعتراض، نه تفاوت. همه باید «نرمال» باشند و آنگونه بیندیشند که سیستم آموزش میپسندد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در چنین سیستمی، تاریخ تحریف میشود، ادبیات سانسور میشود، علوم انسانی تهی از تفکر میشود، و حتی ریاضی و علوم طبیعی هم در خدمت حفظ وضعیت موجود قرار میگیرند. کودک از همان ابتدا با روایت رسمی قدرت مواجه میشود؛ روایتی که میگوید حاکمان همیشه درست میگویند، کشور همیشه قربانی توطئهی بیگانگان است، دین رسمی برتر از هر باوریست و فرد، مهم نیست مگر در چارچوب جمعی که قدرت تعریف کرده است، باشد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
استعمار آموزشی، ذهنها را از اندیشیدن به «دیگری» محروم میکند. دیگر نباید از طبقات پایین جامعه حرف بزنی، از اقلیتها، از زنان، از تنوعهای فرهنگی. همه باید شبیه هم باشند، همفکر، همصدا، همرنگ. آموزش، بهجای اینکه مرزها را بشکند، دیوار میسازد؛ دیوارهایی که نسلها را از درک خود و دیگری محروم میکند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
مدرسه در این معنا، نه تنها کارخانهی مطیعسازیست، بلکه ابزاریست برای بازتولید سلطه. بچهای که با ترس از تنبیه بزرگ میشود، وقتی در آینده پدر، مدیر، پلیس یا سیاستمدار شود، همان ترس را به دیگری منتقل میکند. این چرخهی بازتولید خشونت، با «نظام آموزشی» آغاز میشود.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
و عجیبتر اینکه در پایان این مسیر، فردی ساخته شده که به خودِ استعمار، آگاه نیست. حتی ممکن است از این سیستم دفاع کند، چرا که چیزی جز آن ندیده. وقتی ذهن استعمار شود، دیگر نیازی به زنجیر فیزیکی نیست؛ چرا که بردهای خواهی داشت که خود، بردگیاش را طبیعی میداند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در نهایت، باید گفت که استعمار آموزشی، شاید خطرناکترین نوع استعمار داخلیست؛ چرا که با پوشش «تربیت» و «سواد» میآید، اما در اصل ابزاریست برای تربیت انسانهایی بیقدرت، بیصدا و بیپرسش.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🟥 #سیاست
#استعمار
#استعمار_داخلی
#ج_ا_یعنی_جنگ
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
✅ با نگاهی به آخرین فرصتها، لطفاً پیش از حذف این پست :
فوری وارد شوید.⤵️🌟🪐
🔴 دستکاری وجدان؛ وقتی وجدان هم دیگر آزاد نیست
وقتی واژه «استعمار» به گوش میرسد، ذهن بسیاری از ما به یاد توپ و تفنگ، سرزمینهای اشغالشده و منابع به تاراجرفته میافتد. اما شکل مدرن و پیچیدهتر آن، دیگر با پرچم کشور بیگانه و چکمهی سرباز اشغالگر همراه نیست. اینبار استعمار، در لباس پیامبر، امام و ولی فقیه میآید؛ با زبان مقدس، با ادعای نجات، و با وعده بهشت.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
استعمار فرهنگی، آن هم از سوی حاکمیت داخلی، زمانی خطرناکتر میشود که بهنام دین و خدا انجام شود. چرا؟ چون نقدش کفر تلقی میشود، مخالفت با آن ارتداد، و سکوت نکردن، مستوجب مجازات.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
از همان سالهای نخستین آموزش رسمی، کودک را در سیستم آموزشیای قرار میدهند که در آن «اطاعت» فضیلت است، «سوال» زشت است و «شک» گناه. به او نمیگویند که میتواند متفاوت فکر کند، بلکه یادش میدهند چگونه مثل بقیه باشد. آزادی نه فقط در پوشش، بلکه در فکر، سبک زندگی، انتخاب شغل، گرایش جنسی، و حتی نوع راه رفتن به شکل خزندهای از بین میرود.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
زن در این فرهنگ، نه یک انسان کامل، بلکه نیمهای وابسته، تهدیدی بالقوه برای ایمان مردان، و عنصری نیازمند نظارت دائمی تعریف میشود. با او طوری رفتار میشود که گویی تنها ارزشی که دارد، حفظ حجاب و پوشاندن بدن است. حتی زنان حامی این نظام، نقششان در چارچوب تکرار ارزشهای مردسالارانه تعریف میشود: مادری کن، فداکاری کن، حیا داشته باش، و مطیع باش.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در چنین نظامی، قداست ابزار سلطه است. مفاهیمی چون «ولایت»، «تکلیف شرعی» یا «مبارزه با تهاجم فرهنگی» بهانههاییاند برای سرکوب فردیت، سرکوب جنسیت، و سرکوب لذت. مردم نه به دلیل عقلانیت، بلکه از سر ترس، عادت، یا احساس گناه، تن به این نظم میدهند. چرا که مقاومت، هزینه دارد: محرومیت از تحصیل، اخراج از کار، طرد اجتماعی، یا حتی مرگ.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اما این استعمار یک چهرهی دیگر هم دارد؛ چهرهای که خودش را «مبارز با استعمار» معرفی میکند. رسانهها و منبرها پر میشوند از شعارهای ضدغربی، مخالفت با فرهنگ بیگانه و دفاع از «هویت اسلامی». اما در عمل، هیچکس به این پرسش پاسخ نمیدهد که این «هویت اسلامی» دقیقاً چه دارد جز طرد تنوع، نفی حقوق فردی، و تقدیس سلطهطلبی؟ چگونه ممکن است در حالی که دربارهی نفوذ فرهنگی غرب هشدار میدهند، در همان لحظه ذهن مردم را با روایتهای دینی خاص، تفسیرهای محدود و یکجانبه، و پخش محتوای جهتدار اشغال کنند؟
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
استعمار دینی، پیچیدهتر از هر نوع دیگر است، چون با وجدان انسان کار دارد، نه فقط رفتار او. آزادی را نه فقط از دستانش، بلکه از درونش میگیرد. کاری میکند که بردگی را فضیلت بداند، رنج را ثواب تصور کند، و خود را خطاکار همیشگی در برابر حاکم مقدس بداند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
تا زمانی که نقد دین ممکن نباشد، حقیقت به گروگان گرفته میشود. و تا زمانی که قداست، سپر ظلم باشد، باید پرسید: «چه کسی با استفاده از خدا من را سرکوب میکند؟»
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🟥 #سیاست
#استعمار
#استعمار_داخلی
#ج_ا_یعنی_جنگ
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
🟢 ارزش موسیقی
یونانیان باستان شیفتهٔ داستان اورفئوس، خنیاگر افسانهای بودند. جایی از داستان، او باید همسرش را از جهان زیرین نجات دهد. اورفئوس برای رسیدن به آنجا باید از برابر سربروس، سگ وحشی سهسری عبور کند که نگهبان دروازهٔ جهان مردگان است. میگویند اورفئوس نغمهای چنان شیرین و دلربا نواخته که جانور درنده آرام شده و مدت کوتاهی مطیع و فرمانبردار بوده است. هدف یونانیان از بازگویی این افسانه یادآوری قدرت روانی موسیقی برای خودشان بوده است.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اورفئوس برای سربروس دلیل و برهان نیاورد، سعی نکرد برای او توضیح دهد که رد شدن از دروازه چقدر برایش مهم است، از عشق بیحدوحصری که به همسرش داشت و اینکه چقدر دلتنگ بازگشت اوست حرفی نزد. سربروس در برابر استدلال ضدضربه شده بود، همانطور که ما نیز وقت پریشانی چنین میشویم. اما او هنوز در برابر تأثیر پذیرفتن بیدفاع بود. مسئله فقط پیدا کردن راه درستی بود که دسترسی به او را ممکن کند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در آن اوقاتی که مضطرب یا اندوهگین هستیم، اطرافیان مهربانمان اغلب تلاش میکنند با اشاره به واقعیتها و عقاید مختلف آراممان کنند؛ میکوشند بر نحوهٔ اندیشیدنمان تأثیر بگذارند و با استدلالهای محتاطانه پریشانیمان را تسکین ببخشند. ولی درست مانند ماجرای سربروس، شاید مؤثرترین راه برای مقابله با اندوه صرفاً پخش کردن یک موسیقی برایمان باشد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
👤#آلن_دوباتن
📚#فرهنگ_به_چه_کار_میاید
🟩 #روانشناسی
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
✅ با نگاهی به آخرین فرصتها، لطفاً پیش از حذف این پست :
فوری وارد شوید.⤵️💵💰
به عقایدم احترام بزار
عقایدش:
پ.ن: در ماه محرم دور چوب پارچه می بندن و بعد ادعا می کنند که علم به جوش می آید و کنترلش از دست عزاداران خارج می شود !!
زبان قاصر در وصف این میزان از حماقت است ....
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
🔴 فقیر کن و حکومت کن
حفظ فقر، یکی از قدیمیترین ابزارهای حکمرانی است؛ نهاز روی ناتوانی در مدیریت اقتصادی، بلکه بهعنوان یک راهبرد عامدانه. این پست ادامهای است بر سلسلهنوشتارهایی دربارۀ استعمار داخلی. اینبار میخواهیم نشان دهیم که چگونه فقر، تبدیل به ابزاری برای اطاعت، انفعال و کنترل اجتماعی میشود.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بگذارید ابتدا به یک واقعیت ساده اشاره کنیم: فقر، انرژی روانی انسان را میبلعد. فردی که هر روز دغدغهٔ نان شب دارد، وقتی برای اندیشیدن به آزادی، سیاست، عدالت یا مقاومت ندارد. ذهن او، به جای افقهای بلند، درگیر چرخاندن امروز است. این همان نقطهایست که حکومتهای مستبد از آن استفاده میکنند: تا میتوانی مردم را در بقا نگهدار، تا برای زندگی نجنگند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در نظامهایی که مردم آگاه و مطالبهگر هستند، حاکمان مجبورند پاسخگو باشند. اما در نظامهایی که مردم در فقر نگه داشته میشوند، انرژی اجتماعی تحلیل میرود. فردی که برای خرید پوشک کودک خود ناتوان است، بعید است در صف مطالبهٔ شفافیت اقتصادی بایستد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
فقر، نقش دوگانه دارد: هم کنترل میکند و هم مشروعیت میسازد. چگونه؟ حاکم مستبد، ابتدا جامعه را به فلاکت میکشاند، سپس خود را منجی معرفی میکند. نان را از سفره برمیدارد، اما با وعدهٔ یارانه یا سبد کالا، دوباره خود را پدر ملت مینمایاند. هم او فقیرت کرده و هم اوست که ادای نجاتدهنده را درمیآورد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اینجا دیگر با یک مسئلۀ صرفاً اقتصادی روبهرو نیستیم؛ اینجا پای یک «مهندسی آگاهی» در میان است. وقتی افراد جامعه، مدام باید میان خرید گوشت و پرداخت اجاره یکی را انتخاب کنند، بهتدریج از پرسیدن سوالهای بنیادی دست میکشند. فردی که بهجای کتاب، برای دو بسته مرغ صف میکشد، احتمالاً روزنامه نمیخواند. بهزبان سادهتر، فقر، نوعی سانسور است؛ سانسوری خاموش که نه با زور سرنیزه، بلکه با شکمهای گرسنه عمل میکند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
وضعیتی را تصور کنید که در آن، شغلهای دولتی، استخدامهای رسمی، یارانهها، و حتی مجوز کسبوکار، مشروط به وفاداری سیاسی شود. در چنین وضعی، فقر، نهفقط ناتوانی مالی، بلکه تبدیل به ابزاری برای واداشتن مردم به سکوت و اطاعت میشود. بسیاری از مردم، میدانند چه میگذرد، اما در سکوتند، چون در نظامی گیر افتادهاند که "نجات" آنها، وابسته به همان سیستمی است که فقیرشان کرده.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در چنین ساختاری، حاکمان، مردم را فقیر نگه میدارند تا بتوانند با حداقل پاداش، حداکثر وفاداری را بخرند. کارمند دولت، نان را به قیمت حفظ سکوت میخرد. دانشجو، وام تحصیلی را به قیمت نپرسیدن. معلم، بیمه را به قیمت خودسانسوری.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
این چرخهٔ فقر و اطاعت، تا جایی ادامه دارد که دیگر کسی به خود اجازهٔ اندیشیدن هم نمیدهد؛ چون اندیشیدن، لوکس میشود. پرسیدن، خطرناک میشود. و مطالبهگری، جرم.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🟥 #سیاست
#استعمار
#استعمار_داخلی
#ج_ا_یعنی_جنگ
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
دوستان بنده به عنوان خداناباور، برچسب های زشت زیادی از سوی باورمندان شنیدم ولی این یکی، بدون شک در صدر جدول قرار میگیره 😂😂
یهودی بودیمو خبر نداشتیم؟ 😅
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
✔️با نگاهی به آخرین فرصتها، لطفاً پیش از حذف این پست ؛
فوری وارد شوید. 👉🎁🍎
حق نداشتیم استخوانها را بجویم، اما تو این کار را میکردی. حق نداشتیم سرکه را با زبان مزه مزه کنیم، اما تو این حق را داشتی. مسئله مهم این بود که میبایست نان را با دقت تکه میکردیم، لیکن اهمیتی نداشت اگر تو با چاقوی آغشته به سس، نانت را میبریدی.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
میبایست مراقب بودیم تا کوچکترین تکه نانی بر زمین نیفتد، لیکن پس از غذا در جای تو پر از خرده نان بود. سر میز تنها میبایست دل مشغول خوردن میبودیم، اما تو ناخنهایت را سوهان میزدی، مدادهایت را میتراشیدی و گاه با خلال دندان گوشهایت را تمیز میکردی.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
پدر، خواهش میکنم مرا خوب درک کن. همه چیزهایی که گفتم جزئیاتی بیاهمیت بودند و نمیبایست مرا ذله میکردند مگر در آنجا که تو را به قضاوت مینشستم و تویی که در چشمان من به طرز شگفتانگیزی حاکم بر همه چیز بودی، خودت به قوانینی که به من تحمیل میکردی، کوچکترین احترامی نمیگذاشتی.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
بدین گونه دنیای من به سه بخش تقسیم شد:
اولی، دنیایی که در آن بردهای بیش نبودم و میبایست از قوانینی اطاعت میکردم که تنها برای من وضع شده بودند و به علاوه هرگز نمیتوانستم بی آنکه بدانم چرا کاملا از آنها راضی باشم.
دومی، دنیایی که بیاندازه از من دور بود و تو در آن زندگی میکردی، مشغول حکم فرمایی بودی و اگر قوانینت اجرا نمیشد عصبانی میشدی.
دنیای سومی نیز وجود داشت، جایی که باقی انسانها خوشبخت میزیستند. آدمهایی که از قوانین تمکین و فرمانبرداری معاف بودند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
👤#فرانتس_کافکا
📚#نامه_به_پدر
🟧 #بریده_کتاب
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅
🔴 امنیت یا کنترل؟
یک پسر هجدهساله در میدان شهر، تنها به این دلیل که درباره گرانی و بیکاری صدایش را بلند کرد، بازداشت شد. مادرش پشت در پاسگاه با نگرانی ایستاده بود. مأمور امنیتی، سرد و بیاحساس، گفت: «خانم! امنیت مردم از همه چیز مهمتره.» اما آیا واقعاً امنیت، چیزی بود که از آن دفاع میکرد؟ یا فقط توجیهی بود برای سرکوب؟
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در دنیای امروز، واژه «امنیت» به یکی از پُرکاربردترین مفاهیم در زبان سیاستمداران تبدیل شده. هر اقدامی – از شنود تماسها گرفته تا سرکوب اعتراضها و محدودسازی اینترنت – میتواند با این جملهی معروف توجیه شود: «برای حفظ امنیت ملی است.» اما باید پرسید: امنیت برای چه کسی؟ کنترل بر چه کسی؟
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
امنیت، یعنی هر شهروندی – فارغ از دیدگاه، طبقه، دین یا جنسیت – بتواند در خیابان راه برود، اعتراض کند، نظرش را بگوید، رأی بدهد، بدون آنکه بترسد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
اما کنترل، یعنی ترس. یعنی اگر چیزی بگویی، اگر صدایی شوی، اگر متفاوت باشی، احساس خطر کنی. کنترل یعنی امنیت تنها برای کسانی که مطابق خواست حکومتاند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
در حکومتهای درگیر استعمار داخلی، کنترل به اسم امنیت فروخته میشود. حکومت از همان ابتدا، فضای عمومی را با ترس و مظنونسازی مدیریت میکند. همه متهماند تا خلافش ثابت شود.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
برای کنترل، واژگان مشخصی وجود دارد که بارها و بارها تکرار میشود:
دشمن
نفوذی
اغتشاشگر
امنیت ملی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
این واژهها، چتر حفاظتی حاکماناند. در سایه آنها، همهچیز مجاز میشود: فیلترینگ، بازداشت پیشگیرانه، سرکوب اعتراضات، سانسور رسانهها، تهدید معلمان، زندانی کردن روزنامهنگاران. همهی اینها به اسم «امنیت» صورت میگیرد، در حالی که چیزی جز اعمال کنترل نیست.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
وقتی کنترل جای امنیت را میگیرد:
مردم دیگر به هم اعتماد ندارند. همه به چشم مأمور و جاسوس به هم نگاه میکنند.
انسانها به خودسانسوری عادت میکنند. حتی در جمع دوستان، جرأت ندارند بگویند چه فکر میکنند.
جامعه حس میکند زندگیاش متعلق به خودش نیست. انتخاب نمیکند، فقط «تحمل» میکند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
حکومتی که امنیت را با کنترل اشتباه بگیرد، دیر یا زود شهروندانش را به قربانی و مظنون بدل میکند. قربانیانی که هر لحظه ممکن است دستگیر شوند، هر لحظه ممکن است سرکوب شوند، بیآنکه جرمی مرتکب شده باشند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
امنیت واقعی، بر پایهی عدالت و آزادی است. امنیت، حق ماست نه امتیازی که دولت هر وقت خواست آن را بدهد یا پس بگیرد.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
وقتی از امنیت حرف میزنیم، باید روشن بگوییم: ما امنیت میخواهیم، نه کنترل. ما امنیتی میخواهیم که با کرامت انسانی همراه باشد، نه امنیتی که فقط آرامش گورستان را تداعی میکند.
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🟥 #سیاست
#استعمار
#استعمار_داخلی
#ج_ا_یعنی_جنگ
✅ #عصیانگر | OSIANGAR ✅