-
⚡️نیکولاتسلا⚡️ حقایق در باب دانشمندان و اسرار جهان بخصوص نیکولاتسلا 💥 دانشمندی که قرن ۲۰را متحول کرد👍 😱مرجعی باور نکردنی=) با ما همراه باشید...🍂 حاوی حقایق دردناک و متحول کننده 🧠 تنها بمان که این راز اختراع است👊 369
پس بهتر بود که تکیه کرد بر خود آن چیزی که هست و باید باشد
خواهیم پرداخت به خیلیی از مسائل ،لیکن نگاهی میخواهد که ببیند و گوش هایی که کلام را بیابند
درود بر آنان که حقیقت در خود یافتن .
خود را گرامی داریم آنگونه که خود را گرامی داشت.
Читать полностью…
پیروزی تنها برای کسانی است که میمیرند.
این اتفاق رخ میدهد خواه یا ناخواه، کِه در زندگیش شکست خورده است و چه کس شکست خورده می ماند ، این بدان معناست که در غایت همه سر به سریم آنجا که غروب میکند جایی است که طلوع میکند ،
تفاوت دیدگاه بسیار گسترده است چشمان ما متعلق به ما هستند و هر چه را که ما بخواهیم به ما نشان میدهند ، پس میبایست رفت و سفر کرد آنجا که چشمان را میشویند ، دهان را میبندد و ذهن را ازاد میگذارند.
آزادی ، تفکر ، تعقل و ... همه و همه در چارچوب جمعی قرار نمیگیرند اینان تنها ذره ای از قدرت انسانیت است که گر خواهان آن باشی می بایست که تنهایی را برگزینید اما امیدوارم که مفهوم تنهایی را به اشتباه در خود جای ندهید گاهی دو نفر هم تنها محسوب میشوند، شما زمانی که در کنار یک فرد احساس بودن میکنید و میتوانید بسیار راحت خود را بیان کنید و هر چه که هست را با او در میان بگذارید و هم زمان خود را احساس کنید و در کنار هم احساس یک فرد بودن را میکنید شما تنها هستید و تنهایی قدرت است و شما به کسی احتیاج ندارید، شما کاملا عاری از هر چیزی که هست هستید، نیازی به جستجو نیست.
(به تنهایی خود بگریز ای فرزندم, در کنار او بنشین و تنها باش, شاید آفتاب فردا روی تورا گرم نکند .)
بی حاصل است آنچه را که میخواهیم ببینیم زمانی که خود ، خود آن هستیم .
به تنهاییم می‌گریزم و شما هم بگریزید،
هیچ کس کافی و کامل نیست، اما شاید بایست احساس کافی بودن کنید ، تنها بمانید حتی اگر شد سالها روزی فردی که می‌خواهید می آید و شما را به تنهایی درست می برد آن فرد هر کسی ممکن است باشد
به تنهاییت بگریز آنجا که تفکر برای تو منشور مکتوبی است
به تنهاییت بگریز در لحظه ی درست.
تنهایی را در آغوش کشیدم و بعد از آن خود را یافتیم.
اما این بار خودها را یافتم
آنانی که خود من بودند و من آنها
و در کنار هم من بودیم .
یکی بودن را احساس کردم درون تنهایی خود من گریختم شما هم بگریزید
امروز روز نبرد نیست.
صدای زجر و خشم در گوش تمامی بچه های شیر خواره تنین انداز شده بود ، دیگر آنها از صدای هیاهو نمیترسیدند، اعتماد از بین رفت و خانواده ها برای هم پوچ گشتند.
Читать полностью…
نَفس آرام آرام جلوه خود را نشان داد، آنطور که فکر میکردیم نمیشد،
چه باید کرد ، آن چیزی را که خود پرورش دادیم و حال برایمان ذره ای امید ندارد پس مرگ های دارای شرافت در بین ما زنده شدند....
خون تنها بهای شرافت شد.
روح ها پلید تر میشد زندگی ها وابسته به افکار و تجملاتی میشد که هیچ گونه اختیاری نسبت به آن نداشتیم اما در پیدایش اینها خود دخیل و مقصر اصلی بودیم، ورای هر چیزی تصمیم گیری کردیم و آفت این شد
Читать полностью…
چه نیروی قوی تر از جهل انسان، پس استفاده شد جنگ هایی به پا شد که تاریخ را به گونه ای دیگر برای ما نشان داد بارها نزدیک به مرگ کلی زمین و اهالی آن بوده ایم
آنجا که می بایست می بودیم ترک کردیم پس آنها به سراغ ما امدند
رسیدن به پوچی و بیهودگی زندگی،
پایان راه نیست، بلکه آغاز است.
آلبر کامو
آرام آرام در میان مردم رخنه کردند دولت هارا کنترل مردم را تشنه و بچه ها را شستشوی مغزی دادند
انقلاب ها را رهبری میکردند
مردم را کنترل
دولت ها را به زیر میکشیدند
با سیاسیون مفت خور
به همین منوال ترقی میشد
همه چیز برای فراگرفتن تعالیم دینی برای مردم فراهم بود تا مردم آنطور که نمیخواهند زندگی کنند...
نوبت به آن رسیده بود که با توجه به آنچه پیش می آید وقایعی را در کتاب هایشان ثبت کنند و به گونه ای ثبت شود که گویی که هرگز تحریفی انجام نشده
انها مردم را وادار به گرسنگی کردند
خطا را جایز اما گناه را نابخشودنی
پول را مجاز اما انسانیت را گناه
و به همین منوال پیش میرفتن،انسان از خدایی میترسید که هرگز نمی دانست که اویی هست
پس آلات سلطه گری به وجود آمد....
رقابت بین بد و بدتر و بازنده تنها انسانیت خواهد بود
Читать полностью…
وقت تشکیل شدن گروه هایی بود که بر خلاف این عقاید بلند شوند تا به همه بفهمانند که چه را میپرستند پس کلمه ای به اسم کفر در تمامی دین ها اختراع شد کلمه ای که نشان میداد انسان هایی هم هستند که هنوز هم تفکر میکنند
انتهای کفر ابتدای تفکر است
معاشرتی بودن گرایشی خطرناک و حتی تباه‌کننده است. زیرا ما را با کسانی در ارتباط قرار میدهد که بیشترشان از نظر اخلاقی فرومایه و از لحاظ ذهنی کند و منحط‌اند. تقریبا همه‌ی رنج‌های ما از ارتباط با دیگران نشأت می‌گیرد.
آرتور شوپنهاور
پس از گذر از درد و رنج یک چیز ابدی و ماندگار است، خود.
آن خودی که می بایست خود را می‌پذیرفت و آن را به والاترین درجات برساند.
ناگفته نماند که کسانی که یا کسی که همراه شما می آمد نیز خود شماست و همچنین شما او، پس دیدگاه تفکیکی در این باره را کنار گذاشته و کاملا آزاد در دامان طبیعت باشید.
جهان پیرامون ما شکست را برای ما زمینه سازی میکند زیرا پیروزی در تحول است و جهان پس از تحول سکون میگزیند کسی که خواهان پیروزی است شکست را میپذیرد.
هر جسم شکست خورده ای برای ادامه نیاز به هدف دارد.
در این بین چیزی فراتر از ما حاکم هست
من
آنگاه که به تکامل رسیدیم.
از تمامی حوادث گذر کرده و نقطه ای رسیدیم که می‌خواستیم به آن بگوییم نقطه پیشرفت اما هم اکنون در پی تکرار گذشته هستیم تمام آنچه که خوانیدم را هم اکنون میبینیم یک جنگ تا تکرار دوباره، وحشت جهان را در خود فرو برده و سیاست های تنفر برانگیز خود را وارث تمام اموال انسانی میدانند.
بگریزید فرزندان من ، به درون خود بگریزید و همچون کبکی سر در برف فرو برید به امید آنکه شما را نبینند و به سراغ شما نیایند بگریزید ...
چه خانه ها که نسوخت چه درختانی که قطع نشد چه زمین هایی که حفر نشد و چه کودکانی که از گرسنگی مرگ‌را ندیدند تمامی اینها حاصل قدرت طلبی یک سری اشخاص خاص بود آنهایی که شناختی به هم داشتند اما مردمان بیگناه رو به پیشواز هم میفرستاند ...
Читать полностью…
به پرواز در آمده ام اینک زمان سقوطم شد
آرام نزدیک میشوم، گویی که هیچ چیز اتفاقی وجود ندارد همانگونه که می باید میشد شد. نقطه خط بعد.
...
تفسیر حقایق بسیار دشوار بود آنچه می نگاشتن پند نبود آنچه میسراییدند شعر نبود تماما در جنگ و جدل غرق بودیم و تنها رد پای خونی خود را به جای می گذاشتیم بسیار سخت بود بسیار.
فاتحان می نگاشتند و حقایق سینه به سینه تغییر می کردند، تحریف شد آنچه حقیقت داشت تضعیف شد آنچه جسارت داشت،
روح را ...
ملیت را قطعی شمردند در بین خود مرز هایی نادیده کشیدند آنها همدیگر را سلاخی میکردند و به هر جهت خود را از دیگران کنار میکشیدند
سرآغازی شد به تلخی هر پایانی که به آن نرسیدیم
آگاهی در برگه هایی یافت میشد که مردمانی ناآگاه آنها را نگاشته بودند بسیار بی جهت بود زیرا تمام اعمال ما نشات گرفته از آنها بود اما باز هم مارا مجازات میکردند
درد ها باعث ایجاد یک حالت خلسه برای مردم میشد آنها تصمیم به باور درد کردند بپذیرش ظلم خوردن آن چیز که نمی بایست خورد امتحان ان چیز که نمی بایست امتحان کرد به همین منوال ادامه پیدا می‌کرد استفاده از این گمراهی ها با اقوامی ناشناخته بسیار حیاتی و آسان بود استفاده کردند و نقش خود را در لباسی بدلی ایفا کردند
Читать полностью…
دیگر کهنه شده بود دیگر فریب هایی مانند گذشته نقش برجسته آنها نبود
پس در میان سایه ها خود را پنهان کردند اما تاثیر خود را کم نکردند دائم رخنه در اصول گذارش هایی از توطئه و...
مردم را از گیوتین های دولت با نام خدا میترسانند
مردم دیگر نیاز به جنگ برای خدایان نداشتند در همین جهت به کنترل زندگی و مجازات آنها با نام خدا پرداختند
شکنجه و درد همیشه در زندگی هایشان هست
چنین سرآغازی پایین خوشی به همراه نخواهد داشت
امیدوارم همه ما هر نظری را که داریم را باهم در میان بگذاریم
شاید بیاد بیاوریم افکار خود را
خ+دا کیست؟
یک استند اپ کمدینی که دیگر هیچ موضوع خنده داری توی چنته ندارع و تصمیم به تمسخر نسل ما گرفته
⬅️خ×دا به ما غریزه میده این غریزه مارو مجبور به انجام کاری میکنه اما در عین ناباوری اون رو از ما دریغ میکنه
میگه نه: ببین ولی لمس نکن ،لمس کن ولی نچش، چشیدی اما قورت نده
اون داره مارو مسخره میکنه تا بخنده
خب خب خب
حالا که تجاوز به اموال و به افراد کافر اجباری شد آنها مجبور به دادن خراج به خدایانی (انسانی)میشوند حکومتی تشکیل داده و سراسیمه به دنبال پول و شهوت میروند و تنها با یک کلام از دید خدای خود پنهان می مانند