🔴 توجه به تطور معنایی لغات و تأثیر آن در تفسیر قرآن
✍️ مصطفی ملکیان
🔹جهانی بودن قرآن به این معناست که ابتدا معنای لفظ را از زبان عرب آن روز اخذ کنیم، ولی مصادیق مختلف آن معنا در هر زمان را بر آن حمل کنیم. مثلاً قرآن می فرماید: " و ما یدریک لعل الساعه قریب " (شوری/ 17 ) شما نمی دانید "ساعت" چیست و چه هنگام است: و "ساعت" نزدیک به چهارصد سال است که به این معنای فعلی ( اجزاء و اوقات شبانه روز ) در زبان عربی به کار می رود. و حال اگر قرآن می فرماید: یکی از چیزهایی که علم آن فقط پیش خدا است علم الساعه است، آیا میشود گفت " علم الساعه " را دیگران هم میفهمند؟
باید دید عرب آن زمان از لفظ ساعت چه میفهمیده، آن زمان از ساعت، قیامت، و به تعبیر بعضی، وقت موت را میفهمیده است. پس باید بگوییم منظور قرآن این است که علم وقت مرگ و علم وقت قیامت را فقط خدا میداند.
🔹حاصل سخن آن که چون تطور معنایی لغات در اختیار هیچ گوینده و نویسندهای نیست و هیچ گویندهای نمیتواند بفهمد که مفردات استعمال شده در جملهاش بعدها چه تغییراتی از حیث معنا پیدا میکند، نمیتواند ملتزم شود که همهی معانیای که بعدها برای این الفاظ پیدا میشود مورد نظر او بوده است.
و بدین جهت است که بنده معتقدم بار دیگر باید معانیای را که مفسران برای الفاظ قرآن برمیشمرند بازبینی کرد. مثلاً در آیه ی: " ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی " ( نحل/90) عدل در زبان فلاسفه و حکمای ما – تحت تأثیر فلسفهی یونان و خصوصاً فلسفهی مشائیان مثل ارسطو – به: "اعطاء کل ذی حق حقه " تفسیر شده است. ما فعلاً کاری به صحت یا بطلان این معنا نداریم، اما به هر حال چون این معنا چهارصد سال بعد از نزول آیات در زبان عرب وارد شده نمیتوانیم عدل در آیه را به همین معنا بدانیم.
ادامه دارد...
➖جهت مطالعه ادامه مطلب کلیک کنید
@mostafamalekian
ادامه👆
🔹هم به من گفتهاند که قضاوت بد نکنم و هم به شما گفتهاند که کاری که مورد تهمت قرار گیرید، کاری را که معمولاً مورد سوءظن مردم است نکنید. وفاق این مثال با حرف خودمان این است که از سویی نباید با لباس مردم روی آنها حکم کنیم، اما مردم معمولاً این کار را میکنند و چون چنین است ما حق نداریم که لباسی فروتر از حدمتوسط بپوشیم. ( البته اگر در وسع مالی ماهست).
این نوع لباس پوشیدن اول ضرر است. نمیشود گفت من در درون عزتم راحفظ میکنم، آن مقداری که در درون باید حفظ شود، عزتی است که خود شما باید برای خود قایل باشید و بسیاری از عزتها در مناسبات اجتماعی بین افراد، تحقق مییابد. نتایجی که براین نگرش خفیفانه مردم مترتب است، این است که مردم به سخن من اعتنا نمیکنند، به داوریهایم بها نمیدهند. به خوشآیند و بدآیند من اهمیتی نمیدهند. وجود و عدم من تقریبا مساوی میشود، اگر نگویم که گاه وجود من مزاحم آنها میشود!
🔹در اسلام گفتهاند مؤمن هم باید از لحاظ نفسانی برای خود عزت قائل باشد و هم در بیرون نباید خود را ذلیل دیگران بدارد. حتی به این لحاظ گفتهاند نباید زیاد شوخی کرد. یکی از وجوه اهمیت دادن به شوخیِ زیاد نکردن، این است وقتی آدم زیاد شوخی کرد، دیگر مردم او را به جد نمیگیرند. این نوع عزت از دست دادن دراسلام مباح نیست. ازاین جهت فقها کارهای صوفیه ملامتیه را خوش نداشتند. آنها میگفتند هرچیزی که مرا در نظر دیگران حقیر کند، باعث میشود که عجب در من از بین برود.
🔹 این بود که به هرکاری از این قبیل دست میزدند و چون عُجب بزرگترین مرض روحی است، آنها میگفتند ما به هر درمانی رو میآوریم. فقها میگفتند بله عُجب را باید از بین برد، اما وقتی اینگونه عجب را از بین میبری، چیز دیگری را هم از دست میدهی و آن عزت است. عجب را باید به گونهای دیگر از بین برد. کسی به امام جعفرصادق(ع) گفت چرا لباس فاخر پوشیدهاید؟ حضرت گریبان لباس خود را باز کردند و نشان دادند که در زیر آن لباس خشنی پوشیده بودند و گفتند این را برای خودم پوشیدهام تا تنآسا نشوم، اما آن رابرای مردم پوشیدهام تاعزتم حفظ شود.
🔹حال چرا فراتر از حدمتوسط نباید بپوشیم؟ این آثار خیلی خیلی ناپسندی دارد، علی الخصوص وقتی جهات معیشتی امر را در نظر بگیریم. اولاً به این امر دامن زدهایم که دیگران نسبت به او احساس ذلت کنند وخودش نسبت به آنها احساس عجب کند. چرا میدان را به دست دیگران بدهیم که به دست ما خوار شوند؟ لباس فاخر و اشرافی پوشیدن باعث میشود که اولاً زمینه خودبینی در ما به وجود آید و ثانیا دیگران خود را در مقابل ما خوار ببینند؛ یعنی عجب من و ذلت دیگران.
دلیل دیگری که برای این معنا باید گفت این است که وقتی ما لباس فاخر بپوشیم، دیگران که نمیتوانند آن نوع لباس بپوشند از وضع خود به تنگ میآیند. اگر نمیتوانیم برای مردم رفاه مادی بیاوریم، لااقل رفاه روانی بیاوریم.
❇️ رویکرد وجودی (اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه
@mostafamalekian
🔴سخنرانی ها و دوره های مصطفی ملکیان در روزهای آتی
➖درسگفتار غیر حضوری چهارصد مفهوم فلسفی:
4 جلسه، ساعت 19 ، شروع دوره از 9 آبان، خانه دوستان آشنا
لینک ثبت نام
➖سخنرانی حضوری رد پای خوب زیستن در شرایط بحرانی :
پنج شنبه،17 آبان ، از ساعت 14، خانه اندیشمندان علوم انسانی ، مؤسسه فرهنگی دکسا
لینک ثبت نام
➖گفت و گوهای میان رشته ای در باب اضطراب و آرامش (مجازی)
17 و 18 آبان ماه ، ساعت 16 الی 19 ، مرکز شناخت
لینک ثبت نام
@mostafamalekian
🔴غرب برای کاهش بنیادگرایی اسلامی (رادیکالیسم) باید چه کارهایی بکند؟
✍️مصطفی ملکیان
1️⃣ غرب جوامع اسلامی را مرفه کند
قدرتهای غربی اول کاری که باید بکنند این است که در جهت ترفیه، یعنی در جهت مرفه سازی جوامع بسیار فقیر جهان اسلام به جد فعالیت بکنند. فقر باتلاقی است که تمامی قارچهای خرافه از آن رشد میکند. تا جهان اسلام در فقر به سر میبرد مستعد خرافات است خرافاتی که هم خود خرافهزدگان را نابود میکند و هم دیگران را نابود خواهد کرد.
🔹جهان غرب که از لحاظ رفاه بسیار جلوتر از جهان اسلام است، باید بفهمد که اگر بخواهد بنیادگرایی اسلامی تضعیف بشود، اول باید فقر در جهان اسلام ریشه کن بشود. هر جا فقر هست یک منجلابی دارید که از درون آن خرافه میروید. هر خرافهای در عمل یک خطر است. بنابراین، باید در این مجامع جهانی در کنفرانسها و سمینارها به جای توحش، خشونت و مقابله به مثل به فکر ترفیه و مرفهسازی کشورهای اسلامی باشند. نه به معنای اینکه صدقه بدهند نه اینکه گداپروری کنند. مثل آفریقاییان بیچاره که آرد را از غرب گدایی میکنند. این کمکها با برنامهریزی دقیق محقق شود تا به رفاه جهان اسلام بینجامد.
🔹فقر همیشه فقرا را در برابر مرفهان قرار میدهد و چون مصداق مرفهان، جهان غرب است، لذا میروند سمت آنها که آنها را نابود کنند.
2️⃣ غرب نباید بگذارد در کشورهای اسلامی شکاف طبقاتی پدید آید
🔹شما به عنوان یک قدرت سیاسی غربی میتوانید کمکهایی بکنید که مثلا کشور مصر مرفه بشود یا کشور عراق، یا افغانستان و یا پاکستان؛ اما مهمتر این است که نگذارید شکاف طبقاتی هم در این کشورها پدید بیاید. شکاف طبقاتی خطرش از فقر کمتر نیست. تصور بکنید کشوری کاملا فقیر است اما تفاوت درآمدهای آنها باعث میشود فقیر مثلا 3 دلار درآمد داشته باشد و یک مرفه روزی 15 دلار. این کشور مسلما کشوری فقیری است. اما این شکاف طبقاتی نیست. مردم اگر بدانند که همه مثل خودشان هستند به آن آشوبها و تلاطمافکنیهای اجتماعی تن نمیدهند. اما در کشوری که فقیرش روزی 30 دلار و قویترینش 15 هزار دلار درآمد دارد، با کشور فقیری که فقیرش روزی 3 دلار و غنی ترینش روزی 15 هزار دلار درآمد دارد این کشور دوم خطرخیزتر از کشور قبلی است.
خطرناکتر از فقر، شکاف طبقاتی است. بنابراین، کمک باید ملزم بشود به اینکه نگذارند شکاف طبقاتی بیشتر ازین بشود.
3️⃣عدم حمایت بیقیدوشرط از اسرائیل
🔹کار سوم این است که غرب به طور کلی و علیالخصوص آمریکا از پشتیبانی بیدریغ و بیقیدوشرط از اسرائیل دست بردارد. تا زمانی که جهان اسلام فکر کند که یک دشمنی در درون و بطن آن است و این دشمن هر کاری آنها بکنند مورد توافق و حمایت آمریکاست امکان ندارد دلش نرم شود نسبت به غرب. آمریکا، ایتالیا، فرانسه و ... میتوانند از هر کشور دیگری حمایت کنند، اما حمایتش باید مقید و مشروط به یک سلسله ضوابط باشد. بیقیدوشرط نباشد.
4️⃣عدم حمایت از حکومتهای مستبد کشورهای اسلامی
یکی دیگر اینکه غرب نباید از حکومتهای مستبدی که در جهان اسلام مثل خوره افتادهاند به جان کشورهای اسلامی حمایت بکند. اگر حکومتی در یک کشور مسلمان منافع غرب را تعرض نکند میتواند هر کار که خواست در حق ملت خود بکند. معتقدند هر حکومتی هر اندازه مستبد و دژخیم و دیکتاتور با منافع آنها کاری نداشته باشد با مردم خودش هر کاری می خواهد بکند! وقتی مردم چنین کشورهایی به ستوه میآیند و حمایت شما را هم میبینند شکی نیست مردم این کشورها از شما بیزار میشوند. فرقی نمیکند این حکومتها دینی باشند، سکولار باشد، لائیک باشند ،سوسیالیست باشند، لیبرال باشند حکومتهایی که رحم نمیکنند به مردم خودشان، چون اینها را حمایت میکنید مسلم است مردم دنبال مفری میروند. یکی از آن راههای فرار پناه بردن به بنیادگرایی اسلامی است.
5️⃣عدم توهین به مقدسات اسلامی
نکته دیگر آن است که غرب به نام آزادی بیان سالهاست به مقدسات دینی مردم مسلمان جهان توهین، اهانت، تحقیر و تخفیف میکند.
➖منبع: سخنرانی راه رهایی از بنیادگرایی دینی، یزد، سال 1394
@mostafamalekian
✅جایگاه دعا و نیایش در زندگی فیلسوفانه
✍مصطفی ملکیان
🔹من گفتهام در زندگی طبیعی با ماوراء الطبیعه کاری نداشته باشید سؤال این است که تکلیف دعا و نیایش چه میشود؟ اولاً من چند سالی است که گفتهام چند روش زندگی وجود دارد: مؤمنانه و متدینانه، عارفانه، فیلسوفانه. یک روش هم نیندیشیده است. ۹۹ درصد مردم در طول تاریخ، نیندیشیده زندگی کردهاند. زندگی نیازموده (سقراط) یا پیش اندیشیده شده (Prereflective) که از پدران خود به ارث بردهاند. کج دار و مریز نکنیم. یکی از این سه مدل را برگزینیم. از زمان حمله مغول و به خصوص از صفویه ما این روحیه را پیدا کردهایم که مثلاً در دعوا، کاری به حق نداریم. فقط میخواهیم سر و ته قضیه هم بیاید. به این هم ربطش میدهیم که پیامبر گفته خیرالامور اوساطها (اوسطها غلط است).تازه این سخن پیامبر هم نیست. حد وسط یعنی چی؟ حق و باطل را باید در نظر گرفت. نمیشود هم فیلسوف بود و هم دیندار. یک روش میگوید فقط عقل، حتی حکم عزل عقل را به دست خود عقل میپذیرد. یک روش هم تعبد است. دیگر حق گزینش نداریم. خدا گفته باید بپذیریم. روش سوم میگوید عقل نه، تابع کس دیگری هم نمیشوم. باید از یک مکاشفه و از طریق یک نیروی فراعقلی که آن هم درون خودم است، زندگی عارفانه داشته باشم. در اخلاق کاربردی من از زندگی فیلسوفانه میگویم. عبادت و نیایش در زندگی مؤمنانه وجود دارد. البته در همین روش فیلسوفانه هم گفتهام که نوعی تمرکز برای حل مسأله و مشکل وجود دارد که بر ۴ قسم است: contemplation,reflection,meditation,concentration
🔹برای حل مسائل نظری و مشکلات عملی به تمرکز نیاز داریم. اگر عبادت و نیایش نوعی تمرکز باشند به تلقی من هم کاملاً کارایی دارند و پذیرفته میشوند. اما اگر یک سلسله سخنانی را که معنایش را نمیفهمیم به موجودی که نمیدانیم کیست میگوییم و نمیدانیم چرا اینکار را میکنیم، من با این موافق نیستم. اگر ما مسلمانان معنای اکثر دعاهایی که میکنیم را میفهمیدیم از آن میگریختیم. علیبنابی طالب میتواند بگوید خدایا اگر من را به جهنم ببری من مشکلی ندارم فقط من را از خودت دور نکن. علی بن ابی طالب کس دیگری بود. راست میگفت. برای او دوری از خدا سوزانندهتر از آتش جهنم بود. اما آیا ما واقعا چنین هستیم؟ به جای دعا کردن دعا خواندن را یاد گرفتهایم که به نظر من پشیزی برای هیچ کسی سود ندارد. دعا کنید. نهانیترین آرزوهای آدم دعاهای او هستند، باقی حرف یاوه است. آنچه ته دلم آرزو دارم پیش بیاید دعای من است. اگر دعای ما آن چهار کارکرد را داشته باشد مشکلی ندارد.
💢مصطفی ملکیان،سخنرانی ضرورت نقد میراث فرهنگی ادبی
@mostafamalekin
🔴 سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در مراسم رونمایی از اثر جدید دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی
@mostafamalekian
🔴مایستر اکهارت: هرچه از عمر انسان بگذرد باید لذت عمیقتری ببرد.
✍️مصطفی ملکیان
🔹 بعضی از عارفان در غرب، مخصوصاً مایستر اكهارت، گفتهاند كه ملاك اخلاقی زیستن همین است كه هرچه از عمر انسان بگذرد باید لذت عمیقتری ببرد. جمله معروف اكهارت در این باره این است كه «فقط پیرمردان و پیرزنان حق دارند برقصند و دستافشانی و پایكوبی كنند»، چون لذتی كه پیران میبرند اصلاً قابل مقایسه با لذتی كه یك جوان میبرد، ولو اینكه اخلاقی هم زیسته باشد، نیست.
🔹 اكهارت، مانند مولوی و عینالقضات در فرهنگ ما و بسیاری از عارفان در فرهنگهای دیگر، معتقد است كه اخلاقی زیستن یعنی فراموشی خود و تنها اندیشیدن به دیگران و، به نظر بسیاری از عارفان، به همة موجودات دیگر. انسانها حتی وقتی كه اخلاقی زندگی میكنند خیلی كمتر خود را فراموش میكنند، اما اكهارت میگوید تمام زندگی انسان باید تمرین خود فراموشی باشد. بیشتر اخلاق های عرفانی دنیا، چه در عرفان های شرقی و چه در عرفان های غربی، مبتنی بر نفی انانیتاند تا حدی كه به صفر برسد كه آن وقت انفجار شادی و آرامش است؛ انسان به قیمت اینكه خود را فراموش نمیكند نا شاد و مضطرب است. سقراط میگفت فلسفه تمرین مردن است و به معنای عمیقی حقی با اوست. اكهارت در اشاره به این سخن میگوید عرفان تمرین شاد زیستن است.
🔹 باید اعتراف كنم كه خود من، با اینكه سالهای سال با این قول آشنا هستم و دربارهاش مطالعه و تأمل كردهام، نمیتوانم آن طور كه در دفاع یا نقد اقوال دیگر سخن میگویم حرفی بزنم، چون این قول خیلی بالاتر از حد من است، اما قول خیلی خیلی جدیای است و در روانشناسی های اخلاق جدید، مثلاً در روانشناسی فراشخصی، كسانی مثل كن ویلبر میگویند كه انسان باید بیاموزد كه هرچه بیشتر خود را فراموش كند. ولی این را میتوانم بگویم كه این باغ سبزی كه عارفان نشان میدهند، ولو اینكه نمیفهمیم، چیز جالبی است.
▪️ مصطفی ملکیان، درسگفتار روانشناسی اخلاق، صفحه 167
@Mostafamalekian
🔊نشست معرفی کتاب «لویناس، مکتب فرانکفورت و روانکاوی»| مصطفی ملکیان| انتشارات ققنوس
@mostafamalekian
🔴به نظر شما چرا هر چه علم بیشتر میشود، حزن هم بیشتر میشود؟
✍️مصطفی ملکیان
به نظر من لااقل چهار وجه دارد:
1️⃣پوچ بودن جهان
وجه اول این است که به نظر میآید هر چه شما عقلورزیتان بیشتر میشود، بیشتر به نامعقول بودن جهان پی میبرید. میبینید جهان امر معقولی نیست. این لزوما ارزشداوری منفی نیست، فقط به این معناست که ساختار عقلانی تناسبی با ساختار این جهان ندارد. همین! بیشتر از این را نشان نمیدهد. این همان absurdity جهان است؛ به تعبیری بیمنطق بودن جهان! حیوانات چون این منطق را ندارند بهتر میتوانند قدرت انطباق با هستی را پیدا کنند، ولی گویی ما وصله ناجوریم! برای همین است که کامو میگفت: «آغاز فکر کردن آغاز تحلیل رفتن تدریجی است.»
2️⃣تلختر شدن حقایق هستی با پیشرفت علم
وجه دوم این است که عقل به حقایق تلخ پی میبرد. در عالم انسانی وقتی واقعیتهای بزرگ کشف شد، بشر تلخکام شد. مثلا کانت گفت هر چه روانشناسی پیشرفت کند، بشر تلخکامتر می شود، چون بیشتر به تنهایی خودش پی میبرد یا هر چه علم بیشتر پیشرفت میکند نامختار بودن انسان بیشتر مکشوف میشود. خب معلوم است من و شما از این که عروسک خیمهشببازی باشیم احساس خوبی نداریم. یا این واقعیت که روزبهروز بیشتر تقویت میشود که ما بالمآل اگوئیست و خودخواه هستیم.
3️⃣وجود روان ناخودآگاه
وجه سوم چیزی است که امثال فروید به آن توجه دارند و آن این که تو در سطح ناخودآگاهات گمان میکنی تصمیم میگیری، در حالی که در واقع تحت تأثیر روان ناخودآگاهات کار میکنی. چه چیزی تلختر از اینکه یک بخشی از وجود شما تحت تسلط خودتان نیست؟!
4️⃣جدیت در زندگی لزوما نتیجهبخش نیست
وجه چهارم اینکه در عالم هر چه قدر جدیت بورزید، هیچ تضمینی نیست که به مقصود برسید. یعنی نهایت چیزی که در عالم میشود گفت این است که جدیت شرط لازم رسیدن به هدف است، ولی مطلقا شرط کافی نیست.
غره مشو که مرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پیها بریدهاند
نومید هم مباش، که رندان جرعهنوش
ناگه به یک خروش به مقصد رسیدهاند
➖کتاب عقل و اندوه طویل(تلخیص)
@mostafamalekian
✔️ نظامهای اخلاقی ناواقعگرا
✍️ مصطفی ملکیان
🔹نظامهای اخلاقیای كه در توصيههای خود به واقعيتهای انسانی توجه نمیكنند، ناواقعگرا هستند و قابل توصيه نيستند. به تعبير ديگر، درست است كه اخلاق با عمل سروكار دارد، اما اين طور نيست كه عمل تأثيری در شخصيت و منش انسان نداشته باشد. رفتار خاص، شخصيت و منش خاص پديد میآورد. برای شناخت نظامهای اخلاقی ناواقعگرا معمولاً به توصيهها يا به پاسخ به سؤالهايی كه میدهند توجه میشود. اين درست است، اما، مهمتر از آن، سؤالهای ناواقعگرايانهای است كه اين نظامهای اخلاقی پيش مینهند؛ به قول مولوی: «هم جواب از علم خيزد هم سؤال».
در اينجا فقط به يك نمونه میپردازم و آن نظامهای اخلاقیای هستند كه معمولاً انسان را با دوراهی مواجه میسازند.
🔹اين نظامهای اخلاقی ناواقعگرايانهاند، چون انسان در زندگی بيشتر با چندراهی مواجه میشود و بسيار بهندرت با دوراهی روبهرو میگردد. بنابراين، نفس اين طرح دوراهی، فارغ از اينكه انتخاب كدام راه پيشنهاد شود، ناواقعگرايانه است. مثلاً سقراط میگفت اگر كسی سلاحی نزد من به امانت گذاشته باشد و بعد بخواهد به قصد كشتن ناحقِ كسی آن را از من بگيرد و من از قصد او آگاه باشم، آيا بايد رد امانت كنم يا عدم ياری ظالم؟
سقراط اين مثال را میزد تا نشان دهد انسان در زندگی با تعارض وظايف روبهروست. اما فارغ از اينكه رد امانت را ترجيح دهيم يا عدم ياری ظالم را، میپرسيم چرا بايد منحصر در اين دو راه شد؟ آيا راه سومی وجود ندارد؟ مثلاً سلاح را به ظالم تحويل داد و در عين حال نصيحتش كرد كه مظلوم را نكشد، يا سلاح را تحويل داد و در عين حال با سلاح قویتری مانع اقدام او شد، يا مظلوم را باخبر كرد، يا از ديگران برای اقدام عليه ظالم ياری گرفت و... ؟
🔹برای اينكه اين مسأله را نشان دهم، از لارنس كالبرگ، بزرگترين شاگرد و همكار ژان پياژه كه هر دو در زمينه روانشناسی رشد و تربيت اخلاقی فعاليت ميكردند، مثالی میزنم. يكی از نظريات اساسی كالبرگ و پياژه در تعليم و تربيت اخلاقی اين بود كه اگر از همان آغاز به كسی كه تحت تعليم و تربيت است خودانديشی نياموزيم، موفق نخواهيم بود. در واقع، خودانديشی شرط لازم تعليم و تربيت اخلاقی است. خودانديشی يعنی اينكه انسان خود بايد بینديشد و بداند كه در اخلاقی زيستنش كسی نمیتواند به جای او بینديشد. به طور كلی، انسان در زندگی دو دسته عامل تأثيرگذار دارد، يكی آنها كه جانشينپذيرند و بنابراين میتوان آنها را به ديگری واگذار كرد و يكی آنها كه جانشينپذير نيستند و نمیتوان به ديگری واگذار كرد، مثلاً نمیشود به ديگری گفت به جای من غذا بخور.
🔹 حالا سخن در اين است كه برای اخلاقی زيستن، انديشيدن لازم است و كسی جز خود انسان نمیتواند اين كار را كند. كالبرگ و پياژه میگفتند كه در گذشته تصور اين بود كه میتوان انسان را با صرف انتقال قواعد اخلاقی تربيت كرد، اما آزمايشات آنها نشان داد كه انتقال قواعد اخلاقی كافی نيست و خودانديشی لازم است. برای سنجش اين خودانديشی كالبرگ آزمايشی مطرح كرد و به كودكان گفت: زنی به سرطان لاعلاجی مبتلا شده است و بهتازگی كسی دارویی كشف كرده است كه فقط آن دارو میتواند آن زن را نجات دهد. شوهر آن زن به سراغ آن فرد میرود و داروساز، چون میداند كسی جز او اين دارو را ندارد، قيمتی طلب میكند كه اگر آن مرد همه زندگیاش را هم ببخشد فقط نيمی از آن قيمت را میتواند تأمین كند.
كالبرگ به كودكان گفت كه در اينجا دو راه بيشتر وجود ندارد، يا آن شوهر بايد رضا بدهد كه زنش بميرد و يا اينكه آن دارو را بدزدد و او راه دوم را انتخاب كرد.
🔹بعد پرسيد كه آيا كار او درست بوده است يا نه؟ كالبرگ مینويسد كه درصد قابل توجهی از كودكان، بر خلاف ما بزرگترها، چون هنوز كاملاً مطابق فرهنگ بزرگترها آموزش نديده بودند، میگفتند كه راههای سوم و چهارم و ديگری هم هست! و تحقيات نشان داد كه كودكان 37 راه ديگر پيشنهاد كردند، مثل اينكه گفتند آن مرد همه زندگیاش را بفروشد و نصف مبلغ را بدهد و برای نصف ديگر تا آخر عمر برای داروساز كار كند، يا فقط نصف ميزان دارو را بگيرد و شايد همانقدر كارساز باشد، يا به انجمنهای خيريه رجوع كند، يا آگهی دهد، يا میگفتند كسانی كه داروی تازهای را كشف كردهاند محتاج آزمايش روی بيماران واقعیاند و بنابراين حتی از آن فرد میتواند مطالبه پول هم بكند!
اين قدرت تخيل در واقع قدرت واقعبينی است. كالبرگ نتيجه میگرفت كه كودكان، چون هنوز به دوگزينهای بودنی كه بزرگترها به آنها القا میكنند خوگر نشدهاند، به طور غريزی میفهمند كه زندگی به دو راه مختصر نمیشود.
❇️ روانشناسی اخلاق | صفحه 157و 158
@mostafamalekian
🔴دلایل نفی ماتریالیسم (مادیگرایی)
✍مصطفی ملکیان
🔹به نظر من یک سلسله پدیدهها هستند که یا باید با یک تبیین اصل وجودشان را منکر شویم یا باید قائل شویم با ماتریالیسم (مادیگرایی) سازگار نیست. این پدیدهها عبارتند از :
۱.مسئله آگاهی
۲. مسئله حیث التفاتی
۳. احساس هویت یگانه (اینهمانی مستمر در زمان)
۴. فراتر از زمان و مکان سیر کردن (که از برای مثال در تجربه دینی و عرفانی اتفاق میافتاد).
🔹این چهار امر با مادی بودن عالم سازگار نیست. مثلا شی مادی هیچگاه نمیتواند حیث التفاتی داشته باشد .
و همین طور است فراتر از زمان و مکان سیر کردن، مانند پیشآگاهی؛ زیرا ماده هیچگاه نمیتواند زمان را طی کند (پیشآگاهیای مانند خبر دادن آتشسوزی لندن ).
🔹... و به نظر من هر انسان معنویای نافی ماتریالیسم هم هست.
🌂گفتوگوی شفاهی (آذرماه۹۵)
@mostafamalekian
💠 جزوه مجموعه درسگفتارهای فلسفه دین تایپ شده استاد ملکیان
🌀لیست درسگفتارها موجود در این مجموعه 👇
1. منشأ دین / 71
2. براهین اثبات خدا / 71
3. مسئله شر / 72
4. زبان دین/73
5. تقابل اخلاق دینی و اخلاق سکولار/75
6.عقلانیت باور به دعاوی دینی/74
7. ایمان و تعقل /80
8.تأثیر دین بر منش آدمی / 70
9. مرگ و جاودانگی/74
10. معادجسمانی و معاد روحانی/71
🔹تعداد صفحات : 1907 صفحه
👇👇👇
@mostafamalekian
🔴 صدای طبیعت خطاب به حالات لطیف و آسمانی انسانها
✍مصطفی ملکیان
🔹شوپنهاور مثال معروفی دارد، او میگوید: عاشق دختری میشوی، چه لبخندهای لطیف و آسمانی بین هم رد و بدل میکنید، یک نگاه کهبه تو میکند تو عرش را سیر میکنی و ... .
بعد شوپنهاور ادامه میدهد که طبیعت در آن پشت نشسته و میگوید: بدبخت میخواهم نسل بشر ادامه پیدا کند! شما تصور میکنید چه عوالم لطیف روحی بینتان هست! اما طبیعت میگوید: این من هستم که دارم کاری میکنم تا نسل بشر ادامه پیدا کند. این کار را میکنم تا شما همبستر شوید و دو تا بچه، سه تا بچه پیدا کنید. شوپنهاور میخواهد بگوید که در واقع همه آنها شوخی است!
➖کتاب عقل و اندوه طویل
@mostafamalekian
🔴فقط این طرز زندگی من را با خودم آشتی میدهد.
❓سوال: من دوستی دارم که می گوید استاد ملکیان در حوزه ی نظر، بیش از همه ی سکولارهای جهان، سکولار فکر می کند و در عمل، اغلب قیود ِ همگی دینداران جهان را برای خود لحاظ می کند. یعنی در عمل به شدت دیندارانه عمل می کند و در نظر به شدت سکولار می اندیشد. سوال دوستم همیشه این است که چطور این دو با هم سازگار میشوند. به نظر می آید که این نحوه ی زیست، آنقدر طاقت فرساست که کسی نتواند از عهده اش بر آید.
🔹پاسخ: من کاملا طاقت فرسایی اینگونه زندگی را قبول می کنم ولی معتقدم که اگر به رضایت درجه اول نظر کنیم، صد درصد طاقت فرساست. اما معتقدم آدم به این طاقت فرسایی که در رضایت درجه ی اول طرح می شود، رضایت درجه ی دوم می دهد. این یعنی چه؟ یعنی اگر من چیزی فوق این رضایت درجه ی اول برایم وجود نداشت، قطعا به یک صدم این درد و رنج تن نمی دادم. انسان طبعا از این سبک زندگی گریزان است. اما به این نوع زندگی رضایت درجه ی دوم دارم و آن رضایت این است که فقط این طرز زندگی من...
@mashghhayemanavi
🔻
@moatamalekian
🔴مصطفی ملکیان:
به نظر من انسان هرچه روحش بزرگتر میشود اخلاقش از دینش بیشتر استقلال و استغنا پیدا میکند و دیگر نباید برای این که اخلاقی باشد لزوما متدین بشود. این به معنای نفی تدین نیست، به معنای استقلال اخلاق از تدین است.
@mostafamalekian
❇️ تجربهی آی گفتی
✍مصطفی ملکیان
در روانشناسی تجربهای هست به نام "آی گفتی" (Ah experience). این تجربه زمانی اتفاق میافتد که حرفی را میشنویم یا میخوانیم و با خود میگوییم: آی گفتی؛ این را یک عمر میدانستم اما نمیتوانستم بگویم، یا این را نمیدانستم ولی انگار این حرف از عمق وجود من زده شده است [جانا سخن از زبان ما میگویی!].
گزارههایی که با آنها به تجربهی "آی گفتی" میرسیم، شهودهای ما هستند.
📖 کتابهایی در جهان هست که نویسندگان آن توانستهاند توی پوست همهی آدمها بروند طوری که همهی آدمها خود را در آن کتابها مییابند و با آن احساس یگانگی یا همزادپنداری میکنند. این کتابها بهتر از هر مشاور روانیای عمل میکنند.
اگر ۱۰ تا از این کتابها را بخوانیم و جملاتی را که با آنها تجربهی "آی گفتی" برایمان اتفاق میافتد را مشخص کنیم، تقریبا همهی شهودهای ما کشف خواهند شد. نام این کتابها را در ادامه میتوانید ببینید.
📚 فهرست کتابها:
۱. برادران کارامازوف، نوشتهی داستایوفسکی، ترجمهی صالح حسینی، نشر ناهید
۲. مائدههای زمینی و مائدههای تازه (دو کتاب در یک جلد)، آندره ژید، ترجمهی مهستی بحرینی، انتشارات نیلوفر
۳. گزارش به خاک یونان، کازانتزاکیس، ترجمهی صالح حسینی، انتشارات نیلوفر
۴. لبه تیغ، سامرست موام، ترجمهی مهرداد نبیلی، نشر فرزان روز
۵. سیر و سلوک زائر، جان بانییِن، ترجمهی گلناز حامدی، نشر مدحت
۶. تشبه به مسیح، توماس آکمپیس، ترجمهی سایه میثمی، نشر هرمس
۷. زوربای یونانی، کازانتزاکیس، ترجمهی محمد قاضی، نشر خوارزمی
۸. آناکارنینا، تولستوی، ترجمهی سروش حبیبی، نشر نیلوفر
۹. مادام بوواری، گوستاو فلوبر، ترجمهی مهدی سحابی، نشر مرکز
۱۰. سونات کرویتسر، تولستوی، ترجمهی سروش حبیبی، نشر چشمه
۱۱. گرگ بیابان، هرمان هسه، ترجمهی کیکاووس جهانداری، نشر علمی و فرهنگی
۱۲. اعترافات آگوستین قدیس، ترجمهی سایه میثمی، نشر سهروردی
۱۳. تأملات، مارکوس اورلیوس، ترجمهی عرفان ثابتی، نشر ققنوس
۱۴. در باب حکمت زندگی، آرتور شوپنهاور، ترجمهی محمد مبشری، انتشارات نیلوفر
۱۵. تتبعات، مونتنی، ترجمهی احمد سمیعی گیلانی، نشر سخن
🔹مصطفی ملکیان، درسگفتار فلسفه اخلاق
@mostafamalekian
✔️فراتر یا فروتر؟
✍️مصطفی ملکیان
🔹اسلام از ما میخواهد که نه مثل فراتران باشیم و نه مثل فروتران، بلکه مثل مردم باشیم. خلیلبن احمد میگفت:«اللهم اجعلنی عندک من احسن(اعلی) الناس، عندالناس مثل الناس، و عند نفسی من ارذل(اسفل) الناس».خدایا سه حالت میخواهم، میخواهم هرچه تو به من مینگری از همه بندگان بهتر ببینی و هر چه خودم به خودم مینگرم خود را فروتر از همه ببینم و هرچه مردم به من مینگرند، مرا نه فروتر نه فراتر ببینند. این خیلی خیلی دعای مهمی است و مطلب اهمیتداری است که بدانیم سه تا ناظر در زندگی داریم، خدا، خودم و انسانهای دیگر. خوب است این سه ناظر، سه دید متفاوت داشته باشند.در این سه جهت باید سیرکرد.
🔹حال اینکه میگوید عندالناس، چون اگر مرا فراتر از خودشان ببینند، در برابرم تواضع میکنند واگر فروتر ببینند، برمن تکبر میورزند، مرا ذلیل میکنند، بااینکه تواضع باید در برابر خدا باشد و بندهای هم نباید ذلیل شود. حال، چرا اگر حتی ثروتمند هم هستیم، نباید لباس فراتر از حد متوسط بپوشیم و چرا نباید فروتر از حد متوسط بپوشیم؟
اگر لباسی بپوشیم که از حد متوسط مردم پائینتر باشد، ژندهپوشی کنم، مردم و علی الخصوص آنها که در کوچه و خیابان بامن مواجهند، مرا خفیف میگیرند. این نخستین اثر ژندهپوشی من است که شما مرا خفیف میگیرید. نگویید این دید نادرستی است که افراد با دیدن لباس من، نسبت به من پیدا میکنند. نباید اینگونه قضاوت کرد. بله، نباید؛ اما این دید وجود دارد.
🔹ازنظر دینی من نباید نسبت به فرد براساس لباس او نظرسوء پیداکنم، این درست است. اما آیا در همه عصرها و زمانها و مکانها این کار را انسانها میکنند یا نمیکنند؟ مثال دیگری میزنم: اگر من ببینم که شما در محفلی که محفل خوشنامی نیست رفت وآمد میکنید، از نظر شرعی حق ندارم که شما را آدم لاابالی و... حساب کنم، چون گفتهاند که « اجتنبواکثیرا من الظن». این درست است اما از طرف دیگر، گفتهاند که « اتقوا مظان التُّهم »از جاهایی که بارفتن به آنجا حکم خوبی روی شما نمیکنند، بپرهیزید. پس این هردو سخن درست است.
@mostafamalekian
ادامه👇
🔴جنگ افکار در مقابل با جنگ انسان
✍️ مصطفیملکیان
🔹باید «آزادی» را به همه مردم و روشنفکران بدهیم. به گفته علیبن ابیطالب -که درود خداوند بر او باد- «در تضارب آرا است که حق مشخص میشود». در برخورد آرا است که جرقه حق از دل این آرا به وجود میآید. بگذارید آرا با هم در تضارب قرار بگیرند. بگذارید اگر جنگی هست «جنگ افکار» باشد نه «جنگ انسانها»! وقتی افکار با هم میجنگند، جرقههای حقیقت نمایان میشود و ما میفهمیم که اساساً داستان از چه قرار است. با توصیه و آییننامه و سخنرانی نمیتوان «امید» را ایجاد کرد.
@mostafamalekian
🔴 گفتوگوهایی میانرشتهای در باب اضطراب/آرامش
🔹زمان: پنجشنبه و جمعه، 17 و 18 آبان - ساعت 16 الی 19
🔹بلوار میرداماد، مصدق (نفت) جنوبی، خیابان تابان، پلاک ۱۱، واحد ۲
👈 لینک ثبت نام حضوری
👈 لینک ثبت نام آنلاین
@mostafamalekian
🔴مصطفی ملکیان:
🔹بنده واقعا معتقدم دین فقط «آنچنان» را «آنچنانتر» میکند. شما اگر انسان خوبی باشی و متدین شوی، خوبتر میشوی؛ اگر انسان بدی باشی و متدین شوی بدتر میشوی! یعنی تدین جسارتی به انسان میدهد که اگر انسانی باشید جِبِلّتا پاک و طیب، که از یک خانواده امین و از یک جوهره انسانی برخاستهاید، تدین شما را خوبتر میکند.
🔹از آن طرف اگر آدم زمختی باشد مثل خوارج، آنها هم در مقابل امام علی علیهالسلام تدین فقط شجاعترشان کرد و جسارتشان بیشتر شد. به نظر شما چرا اینگونه میشود؟ چون تدین به شما این حالت را میدهد که «شما تحت کَنَف حمایت الهی هستی و مامور خدایی! شما اصلا دست خدایی که از آستین جهان بیرون آمدهای!» این حالت باعث میشود که هر کاری که میخواهی بکنی، با جسارت و شجاعت بیشتری انجام دهی.
@mostafamalekian
🎥مصطفی ملکیان: وقتی من شما را عضو گروهی تلقی میکنم، فقط دارم وجه شباهت شما با بقیه اعضای گروه را میبینم، اما شباهتهای شما با دیگران، شما را شما نمیکند بلکه وجوه اختصاصی شما، شما را شما میکند!
@mostafamalekian
✔️ دخالت عواملی به غیر از استدلال در شکلگیری شخصیت اخلاقی ما
✍️ مصطفی ملکیان
🔹فرض كنيد كسی در فلسفه اخلاق نيهيليست باشد، يعنی معتقد باشد كه واقعاً بين راست گفتن و دروغ گفتن فرقی نيست. و فرض كنيد كسی در فلسفه اخلاق به شكاكيت قائل باشد، يعنی اينكه معتقد باشد كه نمیتوان دانست كه چه كاری اخلاقی و چه كاری غيراخلاقی است، حتی اگر بپذيرد كه كارهای اخلاقی غير از كارهای غيراخلاقیاند. در مقام عمل، فرقی ميان اين دو نيست، چون بالأخره نمیتوان ميان راست گفتن و دروغ گفتن تمييز اخلاقی داد.
🔹حال بحث اينجاست كه اگر نيهيليسم يا شكاكيت اخلاقی موجه و قابل دفاع بود، آيا حاصلش اين خواهد بود كه انسان میتواند هر طور كه بخواهد عمل كند؟ به چند دليل واقعاً اين طور نيست، نه اينكه چون جامعه به انسان اجازه نمیدهد كه هر كار كه خواست بكند، اينكه به حقوق و قانون مربوط میشود، بلكه يكی چون خود انسان نسبت به بعضی طرز عملها احساس ناآرامی و نارضايتی میكند؛ اين طور نيست كه وقتی انسان معتقد شد كه راست گفتن و دروغ گفتن يكی است هر كدام را كه انجام داد آرامش داشته باشد، چون انسان فقط با عقايد مستدل خود زندگی نمیكند و كافی است چيزی موجب رفع ناآرامی يا آرامش انسان شود تا به آن اقبال يا ادبار پيدا كند.
🔹 در اخلاق هم همين طور است، ممكن است ذهن استدلالگر انسان بگويد كه به لحاظ اخلاقی فرقی ميان ظلم به ديگران و عدم ظلم به ديگران نيست، اما تا به كسی ظلم میكند ناآرام شود. اين بدين معنی است كه حتی كسانی كه نيهيليست يا شكاك اخلاقیاند براي وفاداری نسبت به شخصيت و منش خودشان هم كه شده بايد اخلاق را رعايت كنند. به عبارت ديگر، برای عمل به اصول اخلاقی لازم نيست كه استدلال به سود اصول اخلاقی كنيم و كافی است به ناآرامی و آرامش خودمان توجه كنيم.
🔹اين نكته را از اين سبب گفتم كه توجه داشته باشيم كه آنچه انسان در زندگی انجام میدهد، فقط تحت تأثير افكار مستدلش نيست و كافی است به شخصيت و منش خود نيز توجه كند تا ولو اينكه نيهيليست يا شكاك اخلاقی هم باشد دچار آنارشيسم اخلاقی نشود، چون امور ژنتيك، تعليم و تربيت، دوران كودكی، سن، سنخ روانی و تواناييهای ذهنی انسان هم دخيلاند. بنابراين، ناآرامی يا آرامش انسان به صدق و كذب عقايدش بستگی ندارد و ممكن است عقيدهاش در واقع صادق باشد، اما چون او ناصادقش میداند به آن عمل نكند و به عكس.
🔹دوم اينكه به فرض اينكه كسي نيهيليست يا شكاك اخلاقی هم باشد، گاهی اوقات مصلحتانديشی هم اقتضا نمیكند كه انسان اخلاق را زير پا بگذارد و باعث شود كه حداقلی از اخلاق را رعايت كند. مثلاً توجه داشته باشد كه دروغگويی باعث كاستن از طرفداران و مشتريان میشود.
🔹سوم اينكه گاهی اوقات اخلاق به قدری غليظ میشود كه صورت قانونی و حقوقی پيدا میكند و انسان بايد به حكم قانون و حقوق به آن عمل كند، چون قانون صورت تغليظشده اخلاق است. مثل اينكه دروغ گفتن در دادگاه در مقام شاهد كيفر حقوقی دارد، چون اگر حرمت اين نوع دروغگويی رعايت نشود كيان اجتماعی به خطر میافتد.
🔹مورد چهارم كه انسان ناگزير است اخلاقی عمل كند، وقتی است چيز پراهميتی در درون انسان هست كه به او میگويد بايد اخلاقی عمل كند. آن چيز البته استدلال نيست، چون فرض اين بود كه اين فرد نيهيليست يا شكاك اخلاقی است و به هر حال به لحاظ نظری به اخلاق قائل نيست، بلكه عزت نفسی است كه انسان برای خود قائل است و به نظرش میآيد كه اين عزت نفس با آنارشی اخلاقی لطمه میخورد.
❇️ روانشناسی اخلاق | صفحات 158و 159 با اندکی تلخیص
@mostafamalekian
❇️ یک وجه تراژیک زندگی: نرسیدن به هدف و مقصود علیرغم جدیت
✍️مصطفی ملکیان
🔹در عالم هر قدر جدیت بورزید، باز هم هیچ ضمانتی برای رسیدن به مقصود نیست! یعنی نهایت چیزی که در عالم میشود گفت این است که جدیت و سعی شرط لازم برای رسیدن هدف هست، ولی مطلقا شرط کافی نیست. این را هر آدم عاقلی در زندگیاش میبیند که هر چه جدیت میکند هیچ ضمانتی بر این نیست.
انسان تمایل دارد در جایی به سر ببرد که اگر با صداقت و جدیت عمل کرد، حتما به هدف برسد. ولی شما میبینید از قبولی در یک کنکور دانشگاه گرفته تا وصول به درجات معنوی و روحانی، جدیت و صداقت نهایتا شرط لازم است، ولی کافی نیست.
غره مشو که مَرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پیها بریدهاند
نومید هم مباش که رندان جرعهنوش
ناگه به یک پیاله به مقصد رسیدهاند
🔹کسانی عمری جدیت میورزند، به هر راهی یا در راه علم یا هر چیز دیگری تلاش میکنند، ولی به نتیجه نمیرسند! در سوی دیگر اما کسانی هم هستند که بدون تلاش به نظر میآید که به مقصود رسیدهاند. مثلا ببینید «انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا» این یعنی چه؟ درست است که ما آن را به عنوان معجزه تلقی می کنیم، اما این یعنی چه که یک آدمی در گهواره «انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا» باشد و یک آدم هم عمری فعالیت کند، اما هیچ! آب از آب تکان نخورد! یا مثلا شیخ روزبهان بقلی که میگوید من از چهارسالگی کشف و شهود داشتم. گرچه از این موارد استقبال میشود، اما اینها نیز به همان اندازه تراژیک است. اگرچه دومی جالب است، ولی دومی هم به مانند اولی تراژیک است و هیچ فرقی نمیکند.
🔹غرضم این است که انگار جدیت و صداقت، اگر باشد، شرط لازم است، اما شرط کافی نیست. حتی این مثالها نشان میدهد گاهی شرط لازم هم نیست! جدیت عیسی کجا بود؟ شرط لازم را هم نداشت، نه عیسی، نه روزبهان، نه مولانا. منتها ما آن وقتی که میبینیم کسی علیرغم همه آن تلاشی که میکند ناکام میماند، آن وقت جنبه تراژیک را بیشتر درک میکنیم، اما این طرفش هم به نظر من به همان مقدار تراژیک است. گویی که حساب و کتابی نیست.
➖ کتاب عقل و اندوه طویل
@mostafamalekian
🔴هر چه روانشناسی بیش تر پیشرفت می کند، انسان بیش تر به تنهایی خودش پی می برد
✍مصطفی ملکیان
🔹کانت می گفت: « هر چه روانشناسی پیشرفت می کند، انسان تلخکام تر می شود. چون بیشتر به تنهایی خود پی می برد» تنهایی یک حقیقت است و توهم نیست. انسان ها حقیقتا تنها هستند.
🔹انسان وقتی به تنهایی خودش پی می برد، شاد نمی شود بلکه حالش ناخوش می شود.
🔹استدلال کانت این بود که هر چه روان شناسی پیشرفت کرد، بیشتر فهمیدیم که هر که به ما نزدیک می شود برای این است که سودی در جیب خودش برود. وقتی احساس می کنید عزیزترین عزیزان تان به شما که نزدیک می شود برای این است که چیزی از شما بکند و می بینید که پدر و مادر و همسر و فرزندان و معشوقه و همه همین گونه اند، آن وقت به انسان احساس تنهایی دست می دهد.
➖کتاب عقل و اندوه طویل
@mostafamalekian
🔴 رذائلی که با جلوهی فضائل ظاهر میشوند
✍مصطفی ملکیان
🔹لا روشفکو تمام بحثش در رساله «حکمتها»، در باب این است که هر چیزی که فضیلت اخلاقی توست، بالمآل از یک پستیِ عمیقتری در خود تو چشمه میگیرد. مثال میزنم: تواضع یکی از فضائل بزرگ است، ولی لا روشفکو در این رساله نشان میدهد آن که تواضع دارد، تواضعش فقط برای خودشیرین کردن است و خودشیرین کردن یکی از رذائل اخلاقی است!
🔹لا روشفوکو این جا حرفی از روان ناخودآگاه نمیزند، اما میخواهد بگوید یک عمقی وجود دارد که این عمق سرچشمه رذائل فراوانی است و زمانی که به سطح میرسد به شکل فضیلت خود را نشان میدهد.
🔹کتاب لا روشفوکو واقعا عبرتانگیز است، وقتی به خودمان رجوعمیکنیم، میبینیم کمابیش بیوجه نیست. ما خیلی وقتها رذائل فُرودینترمان، فضائل فرازینترمان میشود. در عمق رذیلت داریم اما جلوه فرازینش فضیلت است. به نظر میآید این واقعیت آدم را شوکه میکند، یک تکانهای به آدم میدهد که عجب! پس من این هستم!
@mostafamalekian
✔️انباشتگی
✍️ مصطفی ملکیان
🔹یکی از عرفای بزرگ مسیحی که آلمانی هم است به نام یاکوب بومه جمله ای دارد که من فکر می کنم بیت الغزل عرفان جهانی همین جمله است. می گوید:
«فاصله میان بهشت وجهنم این است که اهل بهشت کسانی هستند که می خواهند برحق باشند واهل جهنم کسانی هستند که می خواهند بر حق بوده باشند».
اگر من به شما بگویم که اگر تمام عقاید گذشته من را هم تخریب کردید می پذیرم اهل سعادت یا بهشتم. اما اگر بگویم نه من می خواهم حرفی که دیروز زده ام یا پارسال گفته ام یا در فلان کتاب نوشته ام این برحق بودنش از دستم نرود وآن وقت تمام جروبحث من بر سر بر حق بودن گذشته ام است نه بر حق بودن کنونی¬ام. کسانی که به قول بومه اهل بهشتند اجازه نمی دهند گذشته شان آنها را در خدمت بگیرد.
🔹ولی ما انسانهای عادی اگر دقت کنید می بینید که از روز اول که زندگی را شروع می کنیم، روز اول زندگیمان میلیاردها راهی را که در روز دوم می توانیم در پیش بگیریم به نصف می رساند روز دوم میلیون ها راهی را که در روز سوم می توانیم در پیش بگیریم به نصف می رساند به همین ترتیب کم کم به سنی مثل 30 سال یا 35 که می رسیم دیگر می بینیم هر روز برای روز فردا یک راه بیشتر در پیش نداریم! چرا؟ چون انباشتگی آنچه در گذشته کرده ایم وداشته ایم وخواسته¬ایم دائماً اقیانوس امکان های ما را تنگ تر کرده است.
❇️ هویت ایستا و هویت پویا
@mostafamalekian
🔊درسگفتار دلالت های معنویت| مصطفی ملکیان| مشهد|مؤسسه حکمت زندگی| 4 ساعت و 48 دقیقه| شهریور 1403
@mostafamalekian