✔️وجه سلبی و ایجابی عشق به خداوند
✍️ مصطفی ملکیان
🔹من صادقانه باید بگویم عشق به خدا را نمیفهمم ولی انکار هم نمیکنم. البته به یک وجه سلبی میفهمم ولی توان دریافت ایجابی را ندارم. وجه سلبی یعنی این که کسی کاری بکند که برای کسب ثروت، شهرت، حیثیت اجتماعی، محبوبیت و ... نباشد و هیچ غرضی نداشته باشد و بعد بگوید این را برای عشق به خدا انجام داده است و این را میفهمم که عشق به خداوند نفی و سلب همه این امور باشد اما وجه ایجابی که اتفاقا مهم است را نمی فهمم، که همین وجه ایجابی مورد نظر عارفان و بنیان گذاران ادیان و مذاهب بوده است. و وجه ایجابی دریافت یک حقیقت مشخص است. خود عارفان در آثار خود راههایی را پیشنهاد کردهاند که عامل زمینهسازی برای دیگران، نسبت به ایجاد رابطه عاشقانه است، و اساسا نوع خاصی از تعلیم و تربیت را پیشنهاد میکرده اند برای این غرض، که تعلیم و تربیت عاشقانه است. که این از ابتدای تاریخ تا زمانه فعلی و در افرادی چون مارتین بوبر و تامس مرتون وجود دارد. و نکته قابل توجه در این تعالیم، اشتراک و توافق بسیار زیاد آنها با وجود فرهنگ های مختلف عارفان است، من حدود 11 متد و شیوه تعلیم و تربیت عاشقانه را در آثار عارفان را در یادداشتهایم احصاء کرده ام .
❇️ انسان شناسی فلسفی
@mostafamalekian
🔴مصطفی ملکیان:
🔹هیچ چیزی در میان میراث ها، شوم تر از میراث فکری نیست. از هر ارثی که از پدر و مادرتان به شما رسید، استفاده کنید اما افکار، میراث های شومی هستند. هیچ وقت فکر خود را از پدر و مادرتان به ارث نبرید. فکر را خودتان بدست آورید.
@mostafamalekian
🔴مصطفی ملکیان:
🔹عالم انسانی عالم نیازهای متقابل است، من تا وقتی باورم این است که در عالم فکر و فرهنگ به شما نیازمندم ریشه من در آب است اما از روزی که گمان کردم از افراد و جوامع دیگر بی نیاز هستم آغاز پایان من است.
@mostafamalekian
❇️زندگی عاریتی از منظر هایدگر
✍️ مصطفی ملکیان
🔹هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست معروف آلمانی، در کتاب معروف خود، (هستی و زمان) که شاهکار اوست، بحثی را در باب وضع زندگی اکثر قریب به اتفاق ما آدمیان پیش کشیده است و قصد دارد با ترسیم این وضع، نشان دهد اکثر ما آدمیان زندگی عاریتی داریم. هایدگر می گوید: "هر کدام از شما در زندگی خود تامل کنید و ببینید آیا این سه خصیصه ای که من می گویم در زندگی تان هست یا نه. صادقانه... پیش خودتان مقر باشید که زندگی عاریتی می کنید، نه زندگی اصیل". بعد می گوید: همه ما آدمیان، کمابیش این سه خصیصه را داریم:
🔹خصیصه اول، این است که ما به وراجی و یاوه گویی مبتلا شده ایم. وراجی چه نوع سخنی است؟سخنی است که در آن، "خودِ سخن گفتن مهم است نه محتوای سخن". این که می گویند در شب نشینی ها وراجی می کنیم، یعنی چه؟ یعنی اصلاً مهم نیست چه می گوییم، مهم این است که داریم "چیزی"می گوییم. به تعبیری، خود حرف زدن – موضوعیت پیدا کرده، در حالی که باید طریقیت داشته باشد و از طریق سخن گفتن، چیزی انتقال یابد. در واقع، ما دایماً در زندگی خودمان جمله ها، گزاره ها و باورهایی را از دسته ای می گیریم و به دسته دیگری انتقال می دهیم (انتقال اطلاعات ناآزموده از دیگران به من و از من به دیگران) . در این صورت، یاوه گویی همه زندگی من و شما را تشکیل داده است. در حقیقت ما از پدران، مادران، مربیان، افکار عمومی، رادیو، تلویزیون، مطبوعات و رسانه های جمعی، چیزهایی را شنیده ایم. بعد هم همین طوری که شنیده ایم، به دیگری انتقال می دهیم، بدون این که قبل از این انتقال، بررسی کنیم و ببینیم آیا این مطالب درست اند یا نادرست. در واقع ما، هم در گرفتن و هم در فرستادن، لذت خاصی احساس می کنیم و همین لذت باعث شده که کل زندگی ما دچار این حالت شود.
🔹خصیصه دوم، آن است که ما از مرحله یاوه گویی و وراجی، به مرحله سرک کشیدن، بوالفضولی و ناخنک زدن می رسیم. بوالفضولی یعنی به محض این که چیزی را شنیدم و وارد ذهنم شد چون بنابر این نبود که آن را بیازمایم – فوراً می گویم چه چیز دیگری دارید؟ یعنی با وجود این که هنوز مطلب اول را دریافت نکرده ام و وارد هاضمه و فهم من نشده، باز دنبال چیزی جدید می گردم. از این نظر است که همه ما به زبان حال و قال می گوییم: (تازه چه خبر؟) و یکی نیست به ما بگوید با کهنه هایش چه کرده اید که دنبال تازه می گردید، مگر کهنه ها چه هنری برای شما داشتند که حالا باز هم طالب تازه ها هستید؟ پس سرک کشیدن یعنی عاشق نو بودن. مثلاً شما کتابی نوشته اید و من با خواندن آن باورهای شما را به خود انتقال می دهم، اصلاً هم دقت نمی کنم آیا درست است یا نه، اما تا به شما می رسم می گویم: آقا اخیراً کتاب جدیدی منتشر نکرده اید؟ یکی نیست بگوید: خب، کتابهای قبلی را که خواندی کدامش حق بود و کدام اش باطل؟!بنابراین، نوجویی، خصلت انسان هایی است که زندگی عاریتی دارند و به لحاظ همین خصلت است که از این متفکر به آن متفکر و از این مکتب به آن مکتب می لغزیم، و اصلاً مکث نمی کنیم این مکتبی را که تا الان قبول داشته ایم، آیا درست است یا نادرست.
🔹خصیصه سوم، سردرگمی و گیجی است. یعنی نمی دانم در چه جهانی به سر می برم. مثلاً نمی دانم آیا جهان هدف دار است یا بی هدف، نمی دانم جنگ بهتر است یا صلح، اما در عین حال می دانم که در باره هر یک از این پرسش ها، اقوال زیادی هست و می توانم همه را برای شما توضیح دهم. در واقع، ما از نظر فکری تلو تلو می خوریم. چرا؟ چون در مورد هیچ چیز، خودمان تصمیم نگرفته ایم و تنها وسیله ای برای انتقال نظریات بوده ایم. به تعبیر دیگر، باورها همین طور به ما می رسند و از ما به دیگران انتقال می یابند و چون ما شهوت شنیدن و گفتن داریم، در اثر اعمال این شهوت، به گیجی فرو رفته ایم، یعنی هیچ رای شخصی قابل دفاعی نداریم. مثال بزنم: من به کسی میگویم: فلانی – می خواهم در باب فلان موضوع تحقیق کنم. می گوید: بیا برویم پای اینترنت. می رویم و می بینیم که 800 کتاب، 9000 مقاله و هزاران هزار پرونده وجود دارد. می گوید: بفرما و افتخار هم می کند که مرا در جریان این ها قرار داده است. در حالی که من در میان این تلنبار کتاب، رساله و مقاله نمی خواستم ببینم چه نوشته هایی در باب این که "الف"، "ب" است یا نه؟ - وجود دارد، بلکه می خواستم بدانم "الف"، "ب" است یا نه؟. در واقع به جای این که سخن ما در باره واقعیت ها باشد، در باره سخنانی است که در باره واقعیت ها گفته شده و اصلاً از این سخنان، به خود واقعیت انتقال نیافته ایم.
(ادامه)👇👇
@mostafamalekian
🔴آثار سوء ستایش مردم
✍️مصطفی ملکیان
ما در زندگی عادی خیلی جویای ستایش مردمیم و این تعلق و دلبستگی آثار مُهلکی در پی دارد که مولانا آنها را برشمرده است. از مهمترین آثار مُهلکِ عشق به ستایش دیگران، پدید آمدن عُجب است و عُجب یکی از بزرگترین رذائل اخلاقی است.
او چو بیند خلق را سرمست خویش
از تکبر میرود از دست خویش
(مثنوی، دفتر اول)
در یکی از غزلیات او که درباره همین مضمون است میخوانیم:
عاشقا در خویش بنگر سخره مردم مشو
تا فلان گوید چنان و آن فلان گوید چنین
من غلام آن گل بینا که فارغ باشد او
کان فلانم خار خواند وان فلانم یاسمین
دیده بگشا زین سپس با دیده مردم مرو
کان فلانت گبر گوید وان فلانت مرد دین
@mostafamalekian
✔️گل نیلوفر در آیین هندو
✍️ مصطفی ملکیان
🔹در آیین هندو شما وقتی وارد معبد می شوید، بهتر است همراه خود گل نیلوفر داشته باشید. رادا کریشنان در تفسیری که بر اوپانیشادها نوشته است، می گوید این عمل یک نوع صحبت کردن با خداست. به این بیان که نیلوفر گلی است که در آب های متعفّن و بدبو رشد می کند ولی بسیار زیباست. افراد با این عمل می گویند خدایا تو همانی که می تواند از منجلاب طبیعت چنین موجود زیبایی بیافریند، من هم در منجاب جامعه و زندگی گرفتار آمده ام و آمده ام تا مرا هم زیبا کنی و این با تصور خاصی از خدا،نوعی سخن گفتن با اوست.
❇️معنای زندگی | صفحه 55
@mostafamalekian
🔴همنشین خود را لقمه بدانید
✍مصطفی ملکیان
🔹از خاصیت اُسمُزی(ظروف مرتبطه) روانشناختی نباید غافل شد.
خوبی کردن مسری و واگیردار است.
من زمانی در کنار جمعی در منزل علامه طباطبایی بودم. ایشان میگفتند:
آدم وقتی غذا می خورد، و لقمه ای را میجوید و بخش نرم شده و خرد شدهیِ آن را به پایین فرو میدهد و بخش سخت تر را بیشتر میجود، فکر میکند که همهیِ این ها را خود آگاهانه انجام میدهد، در صورتی که چنین نیست.
انسان لقمه ای را در دهان میگذارد و بعد به خود میآید و میبیند که در حال جویدن لقمهی بعدی است.
🔹علامه از این تعبیر برای توضیح رابطه ی دوستانه استفاده میکردند. ایشان میگفتند در رابطه ی دوستانه این چنین نیست که شما بگویید که من فضیلتهای خوبی مثل صداقت و وفای به عهد او را از او یاد میگیرم، اما تندخویی او را یاد نمیگیرم. انسان بعد از چند سال به خود می آید و می بیند که دست تکان دادن و حرف زدنمان هم شبیه به دوستمان شده است.
خود انسان ممکن است متوجه نشود که سخن گفتن و حرکاتش، شبیه به دوستش شده باشد، اما ناظران بیرونی، به خوبی درک می کنند.
🔹 در دوران کودکی و نوجوانی، در محله ی ما افرادی بودند که مشهور بودند به پاک و پاکیزه و مهذب بودن. من در زمانی که این ها را در کوچه و بازار می دیدم، سعی می کردم کمی مرتب تر عمل کنم و اعمالم را بیشتر تحت کنترل قرار دهم. من از این افراد نمی ترسیدم، اما یک شرمی در کار بود در برخورد با سایر افراد هم که معمولی بودم.
خوبی از انسان های خوب به بیرون نشت می کند و میزان این نشتی، بستگی به وسعت اخلاقی آن فرد دارد.
➖سخنرانی حکمت؛سال ۸۸
#دیدار_نیوز
@didarnews1| @didarnewsir
🔴تعریفی از ایمان: ایمان عقیده ای است که از آن دست بر نمی داریم
🔹کسانی گفته اند ایمان عقیده است ولی نه هر عقیده ای،بلکه عقیده ای که از آن دست بر نمی داریم.اگر عقیده ای از این قسم داشتیم به آن می گویند ایمان.یعنی تاملی کنید و ببینید چه چیزهایی را حاضرید از آنها دست بردارید و چه چیزی را ممکن نیست از آن دست بردارید.آنهایی را که ممکن نیست از آن دست بردارید ایمان های شما هستند.
🔹سن شما اقتضا نمی کند که مرحوم علامه سید محمد فرزان(ره) را دیده باشید.ایشان واقعا از لحاظ علمی علامه بود اما این مهم نیست؛مهم جنبه تقدس و پاکی ایشان است.در جلد سوم کتاب از صبا تا نیما خواندم که نویسنده نقل می کند که در جلسه ای که بسیاری از اهل فکر و نظر بودند،شخصی پشت تریبون رفت و شروع کرد راجع به امام زمان تشکیک کردن،درباره طول عمر و چیزهای دیگر.مرحوم فرزان ابتدا سکوت کرد و بعد که دید آن آقا ادامه میدهد بلند شد و گفت:آقا!این یکی را از مردم نگیرید!مردم بدبختی های خودشان را با این مطلب که امام زمانی هست تشفی و تسلی میدهند.اگر این را از مردم بگیرید دیگر چیزی در عالم ندارند.
🔹یکی از عللی که گاه انسان دیگر حاضر نیست دست از عقیده ای بردارد این است که نا خودآگاه احساس می کند که با دست برداشتن از آن عقیده روانش از هم می پاشد.یعنی دست برنداشتن از این عقیده نوعی مکانیزم دفاعی روانی است.در واقع گاهی نیز ناآگاهانه است و انسان خود نمی تواند تجزیه و تحلیل کند و گویا ضمیر ناخودآگاه انسان القا میکند که اگر این عقیده از دست رفت تو دیگر به لحاظ روانی از هم می پاشی و گفته اند عقایدی از این دست ایمانیات شما هستند.بقیه را فقط می توان عقیده دانست نه ایمان.به عقیده ای که به هیچ وجهی از وجوه حاضر نیستید از آن دست بردارید،ایمان می گویند.
➖استاد ملکیان،ایمان و تعقل،صفحات 75 تا 77 با تلخیص
@mostafamalekian
🔴 سخنرانی استاد ملکیان در نشست نقد و بررسی کتاب «زند گلشن راز» نوشته دکتر شروین وکیلی
@mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:
مهربانی و مهرورزی گرانبهاترین کالاییست که در بازار عالم به ارزان ترین قیمت می توان خرید.
@mostafamalekian
🪴 بهترین کار در جهان | به مناسبت ۱۲ خرداد، سالروز تولد استاد مصطفی ملکیان
#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
✔️انسان معنوی کیست؟
✍️ مصطفی ملکیان
🔹مراد من از انسان معنوی انسانی ست که زندگی نیک دارد و کسی دارای زندگی نیک است که: اولا": مطلوب های اخلاقی در او تحقق یافته باشند، یعنی مثلا" اهل صداقت، تواضع، عدالت، احسان، عشق و شفقت باشد، ثانیا": مطلوب های روانشناختی در وی تحقق یافته باشند، به این معنا که مثلا" دارای آرامش، شادی و رضایت از خود باشد، و ثالثا": برای زندگی خود معنا و ارزشی قائل باشد. زندگی نیک، یعنی زندگی آرمانی و کمال مطلوب، زندگی یی است که واجد این سه شرط باشد، بدین معنا که هم مطلوب های اخلاقی در آن وجود و ظهور داشته باشند، هم مطلوب های روانشناختی، و هم معنا و ارزش.
❇️ بخشی از گفتگو با استاد با عنوان «در پی راهی به رهایی»
@mostafamalekian
✔️تفسیر مشکل مفاهیم دین
✍️ مصطفی ملکیان
🔹تعیین و تفسیر ماهیت و حقیقت ایمان از اهم معضلات فلسفه ی دین است.ایمانی که از ما خواسته اند چیست؟ اگر به ما بگویند نماز بخوانید یا روزه بگیرید و یا غیبت نکنید، می دانیم که اگر چه نکنیم اطاعت کرده ایم و اگر چه بکنیم عصیان کرده ایم اما وقتی گفته می شود: " یا ایها الذین آمنوا آمنوا " این جا اگر چه بکنیم این امر " آمنوا " را اطاعت کرده ایم و اگر چه بکنیم عصیان کرده ایم؟ این جا – به تعبیری – با یک مفهوم انتزاعی سروکار داریم و فهم ماهیت آن بسیار بسیار مشکل است. مفاهیمی هم چون، ایمان، امید، انتظار و توبه، مفاهیمی می باشند که " مشت پِر کن نیستند و نمی شود به این سادگی آن ها را معنا کرد.
🔹مثلاً " توبوا الی الله " به چه معناست لغت تا این جا به ما کمک می کند که " تاب " به معنی " آب " و " رَجَع " است، اما خود " بازگشت و رجوع به خدا " به چه معناست؟ البته گاهی ما در زندگی لفظ ایمان و یا امید را به کار می بریم اما فهم این الفاظ وقتی در شرع به کار می رود مشکل است. مثلاً می بینیم اُمنّیه و امل مذموم است ولی رجاء و امید، ممدوح است. و اگر کسی ادعا کند که انتظار دارای فلان معناست، سؤال ما این است که اساساً متدولوژی کشف معنای این دسته از مفاهیم چیست؟ و این معنا را از کجا آورده اید و با چه روشی کشف کرده اید.
❇️ مرگ و جاودانگی | جلسه سی و پنجم
@mostafamalekian
🎥 فایل تصویری سخنرانی پیام و تقسیرهای عاشورا |مصطفی ملکیان| سال ۱۳۹۳| بنیاد زینب کبری
@mostafamalekian
(ادامه)👇👇
🔹این تلوتلو خوردن فکری که هایدگر از آن به سرگیجه، گمگشتگی و گیجی تعبیر می کند، وقتی برای انسان حاصل می آید که به جای این که خودش با واقعیت ها سر و کار پیدا کند، فقط با باورهای دیگران در باره واقعیت سر و کار دارد. حال اگر دقت کنید، می بینید این سه مرحله در همه ساحت های زندگی وجود دارد، حتی در زندگی روزمره. مثلاً اگر به شما بگویم: به چه دلیل باید با قاشق و چنگال غذا خورد؟ می گویید: خب گفته اند باید این طوری غذا بخورید. اگر بپرسم به چه دلیل پسران باید خواستگار دخترها بروند؟ می گویید: خب دیگه، این جور گفته اند. چرا آدم باید در مجلس ترحیم شرکت کند یا اصلاً چرا باید سر جنازه رفت؟ خب باید رفت دیگه. مردم از جشن و شادی خوششان می آید، شما هم خوشتان می آید؟ خوشم نمی آید، ولی چون زشت است پیش مردم بگویم از جشن خوشم نمی آید، طوری زندگی کنم که گویی از جشن و شادی لذت میبرم.
🔹بدین ترتیب، شاخصه های اصلی زندگی عاریتی چنین هستند: تقلید می کنیم، تعبد می ورزیم، بی دلیل سخن می گوییم، سخنان دیگران را بی دلیل می پذیریم و دیگران هم سخنان ما را بی دلیل می پذیرند و بر سر هیچ هیاهو می کنیم. با همه وفاداریم جز با خود، با همه صداقت داریم جز با خود، با همه یک رنگ هستیم جز با خود. در حالی که شاخصه های اصلی زندگی اصیل، عبارتند از: به خود وفادار بودن نه با هیچ کس دیگر، با خود صداقت داشتن نه با هیچ کس دیگر، با خود یکرنگ بودن نه با هیچ کس. زندگی اصیل، یعنی زندگی که در آن انسان تنها به خودش وفادار است و مساوی است با در التزام خود حرکت کردن و در معیت خود زیستن، و بنابراین هر گاه وفاداری به خود، فدای وفاداری به دیگر یا دیگرانی شود، زندگی من عاریتی خواهد بود.حالا وفاداری به خود یعنی چه؟ معنای واضح تر وفاداری به خود، فقط بر اساس فهم خود عمل کردن و فهم خود را مبنای تصمیم گیریهای عملی قراردادن است. پس هر کس که فقط بر اساس فهم خود در زندگی اش تصمیم گیری کند، فهم خود را تعطیل نکرده و زندگی اصیل دارد. ما چه وقت فهم خود را تعطیل می کنیم؟ آنگاه که اساس زندگی ما این ها می شود:
🔹سنت های نیازموده، تعبد، تقلید افکار عمومی، هم رنگی با جماعت، کسب محبوبیت به هر قیمتی، کسب رضای مردم و .... بنابراین کسانی که زندگی اصیل دارند که در واقع هیچ باور نیازموده ای را مبنا قرار نمی دهند، تقلید نمی کنند، تعبد نمی ورزند، هم رنگی با جماعت ندارند، افکار عمومی در آنها موثر نیست و در پی این نیستند که محبوبیت شان را به هر قیمتی حفظ کنند، بلکه می گویند: من بر مبنای آنچه خود می فهمم، عمل میکنم. حال اگر با این"برمبنای فهم خود عمل کردن" محبوبیت ام حفظ شد، که شد و اگر نشد، هیچ مهم نیست. یعنی من در واقع به هر قیمتی نمی خواهم در دل شما جا باز کنم. من می خواهم در دل خودم جا باز کنم، می خواهم خودم از خودم بدم نیاید، نه این که شما از من بدتان نیاید، چرا که خوشایند خودم بر خوشایند شما تقدم دارد و زندگی اصیل در واقع یعنی همین. یعنی زندگی که در آن، من به خاطر دل شما جا باز کنم یا برای این که رضای شما را به دست آورم، از فهم و استنباط خودم از واقعیات دست برندارم.
💢مصطفی ملکیان،زیستن در عاریت
@mostafamalekian
🔴مصطفی ملکیان:
🔹من، اگر رئیس جمهور عاشق کشور خودم باشم، سرمایهها و ثروت ملت را برای ایجاد کار، کارخانه، دامپروری قوی، کشاورزی، صنعت، تجارت و خدمات قوی صرف میکنم این، البتّه به مصلحت مردم هم خواهد بود؛ امّا دیگر ماهی چهل هزارتومان، در خانۀ هر کسی نمیدهم. امّا عوامالناس، چون خوشایند خود را از مصلحتشان، نمیتوانند تشخیص دهند، از رییس جمهوری که ۴۰هزارتومان را درخانهشان میدهند
🔹بزرگترین خصیصۀ پوپولیزم این است که خوشایند مردم را بر مصلحت مردم ترجیح میدهد. میگوید: مردم! چهل هزارتومانی که ماهانه در خانهتان دادند، شیرین هست یا نیست؟ اکثر مردم میگویند شیرین است؛ چون اکثر مردم در جهت تشخیص ندادن مصلحتشان مثل عوامالناس و کودکاناند. ولی اگر کسی بیاید و بگوید یه قران هم به شما نمیدهم، اتفاقاً مالیات بیشتری هم از شما میگیرم، سختگیری بیشتری هم میکنم ولی بالمآل همهتان رشد میکنید، این چنین شخصی مصلحت را بر خوشایند ترجیح داده است.
@mostafamalekian
انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری برگزار میکند:
سخنرانی استاد مصطفی ملکیان با موضوعِ «اخلاق در عرصهی زندگیِ اجتماعی؛ بهرهگیری از تجاربِ جهانی برای جامعهی ایرانی»
زمان: دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۰
مکان: تهران، میدان توحید، خیابان نصرت غربی، پلاک ۵۶، طبقه دوم
@mostafamalekian
🔴چرا ما مردم ایران حالمان بد است؟
✍️مصطفی ملکیان
🔹اگر ما در ایران کنونی الان حالمان اینقدر بد است به خاطر این است که این ۴ تا را (خوشی، آزادی، برابری، عدالت)، هیچکدامشان را نداریم.
🔹هیچکدامشان را نداریم به لحاظ خوشی که خب اصلا کاریکاتور بدون شرح باید بگوییم دیگر. دیدید یک کاریکاتورهایی میکشند در کتابها بعد زیرش مینویسند بدون شرح، یعنی اینقدر این کاریکاتور واضح است که ما نباید زیرش یک عبارت هم بنویسیم. خب خوشی ما که این است.
عدالت هم که خودتان میبینید آزادی هم ، همه اش را خودتان میبینید دیگر من چه بگویم برابری هم که همینطور، اما مطلب بر سر این است که کدام یک از اینها مهمتر است؟ کدام یک از اینها مهمتر است؟ اینجاست که میخواهم یک نکته ای را بگویم.
🔹اگر من رهبر یک کشور باشم، رئیس جمهور یک کشور باشم نخست وزیر یک کشور باشم، خلاصه از سردمداران یک کشور باشم، شکی نیست که باید خوشی شهروندان در درجه اول برایم مهم باشد.خوشی چرا ؟ چون خوشی شهروندان نیازهای فیزیولوژیک و بیولوژیک را فراهم میکند که اینها در قاعده هرم نیازها قرار میگیرند. در قاعده مخروط. یعنی یک شهروند انتظارش، توقعش از کسانی که کشور را اداره میکنند این است که اول خوراک، نوشاک، پوشاک، مسکن، سوخت، استراحت، خواب، فراغت و تفرج را که نیازهای بیولوژیک و فیزیولوژیک ما هستند را فراهم بکند. اول اینها، بعد باید برود سراغ خواسته های دیگر، چون آن خواسته ها جنبه فیزیولوژیک شان کمتر است، جنبه بیولوژیک شان کمتر است.
🔹بنابراین نمیتوانند رجال سیاسی به بهانه اینکه ما داریم یک چیز دیگری فراهم میکنیم این قسمتها را مغفول قرار بدهند و بگویند بله، شما گرسنه هستید، ولی ما داریم یک چیز دیگری فراهم میکنیم. من بارها از این مثال استقاده کردم که در دوران حکومت موسولینی در ایتالیا یک خبرنگار انگلیسی آمد ۸ ماه در ایتالیا میگشت بعد از ۸ ماه یک مصاحبه ای کرد با موسولینی. گفت جناب موسولینی شما گفته اید که ایتالیا دوران شکوفایی را دارد میگذراند، من رفتم در کارخانه ها، در مزارع، رفتم در شهر، در روستا هر جا رفتم دیدم همه مردم پژمرده، افسرده، گرسنه، دستخوش بیماری و اغلب شان بی سوادند. شما گفته اید ایتالیا در حال شکوفایی است. بعد موسولینی همان چیزی را گفت که بعد به بقیه هم یاد داد گفت من گفتم ایتالیا در حال شکوفایی است شما وضع ایتالیایی ها را میگویید. ایتالیا غیر از ایتالیایی هاست، ایتالیا در حال شکوفایی است، ولو تمام ایتالیایی ها هم پژمرده و افسرده و فرسوده و ناخوش اند. یعنی یک چیز موهومی به نام ایتالیا وجود دارد که درسته که مردم ایتالیا خیلی وضعشان خراب است، این همان چیزی است که الان گفتیم که ما در قدرت، شوکت، حکمت در همه چیز ما داریم ترکتازی میکنیم، چهار نعل میرویم، اما مردم مان این هستند که شما میبینید و همه اش همین است.
🔹هر چه بر وزن «فعلت» است اینها را میآورند قدرت، حشمت، شوکت، حکمت، همه چی داریم، اقتدار داریم و همه چیز داریم اما مردم مان اینجوری اند. بنابراین میخواهم این را عرض بکنم که وقتی سؤال بکنیم که از میان این ۴ تا آرمان میگوییم کدامشان مهمتر است میگوییم اگر این سوال را مخاطب تو رجال سیاسی اند، رجال سیاسی اول باید خوشی فراهم کنند، چون اگر خوشی فراهم نشد آنهایی که متعالی تر از اینها هستند و معنوی تر از اینها هستند هیچ وقت فراهم نمی شود.
🔹این را ما از قدیم هم میدانستیم، عواممان هم میدانستند در ضرب المثل هایمان هم هست که شکم گرسنه ایمان ندارد. واقعا هم همین است. گرسنگی نکشیدی تا عاشقی یادت برود. چون عشق یک مقدار بالاتر از گرسنگی است، یک مقدار جنبه فیزیولوژیک اش کمتر است، بنابراین وقتی من گرسنگی بکشم،عاشقی هم یادم میرود.
➖سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب چرا نابرابری معضل آفرین است، خانه آشنا
@mostafamalekian
🔴 چرا فروید مرگ اندیشی را بیماری روانی می داند؟
✍مصطفی ملکیان
🔹فروید نخستین کسی بود که به صورت جدی مضمون مرگ را وارد روانشناسی کرد، اگرچه او خود، نگاه سلبی به مرگ داشت و معتقد بود که مرگ اندیشه ها، به دلیل بیماری روانی است که مرگ اندیشند و کسی که سلامت روانی دارد مرگ اندیش نخواهد بود –برعکس روانشناسانی که بعد از فروید آمدند و معتقد بودند که مرگ اندیشی نشانه ی سلامت روانی است- اما فروید برای اعتقاد خود دو دلیل داشت:
🔹اول: فروید معتقد بود که اندیشیدن درباره ی چیزی که تجربه اش نمی کنیم، معنا ندارد. اپیکور نخستین کسی بود که گفته بود ما مرگ را تجربه نمی کنیم و تا زمانی که در حال زیستنیم مرگ نیست و وقتی مرگ هست، زیستنی وجود نخواهد داشت و بنابراین موجود زنده ای نیست که مرگ را تجربه کند. ما آدمیان درد و رنج را تجربه میدکنیم چون درد و رنج در هنگام زیستنمان وجود دارد، اما مرگ را تجربه نمی کنیم چون وقتی مرده باشیم دیگر آگاهی و ذهن نداریم که مرگ را تجربه کنیم. ماجرای همان حکایت مولوی است از پشه ای که از دست باد به سلیمان شکایت برد و گفت که هرکجا هستم باد مرا پرتاب می کند و از دست باد امان ندارم. سلیمان هم در جوابش گفت قاضی عادل باید سخن شاکی و شاکی عنه را بشنود تا بتواند قضاوت کند. پشه گفت مشکل این است که من و باد اصلا نمی توانیم یکجا قرار بگیریم. داستان پشه و باد مثل داستان آدمی و مرگ است. تا آدمی هست مرگ نیست و وقتی مرگ هست دیگر آدمی نیست که آن را تجربه کند. آیا می شود به چیزی که نمی توان تجربه کرد فکر کرد؟ آیا وقتی ما به ثروت صد تریلیون دلاری نمیرسیم آیا درست است که به زمانی بیندیشیم که چنین ثروتی را خواهم داشت یا چنین اندیشه ای نشانه ی عدم سلامت روانی است؟
🔹دوم. دلیل دیگر فروید برای این ادعا که مرگ اندیشان سلامت روان ندارند کمی پیچیده است. فروید معتقد است چیزی که برای آن «زبان» وجود نداشته باشد هیچ وقت نسبت به آن آگاهی پیدا نمی شود. معتقد بود که وقتی ما تعبیر زبانی یک موضوع را به کار میبریم باید بتوانیم چیزی را در ذهنمان احضار کنیم. اما وقتی واژه ی مرگ را می شنویم چیزی درباره ی مرگ خودمان در ذهن ما احضار نمیشود. با شنیدن مرگ، مرگ همسایه به ذهن شما می آید نه مرگ خودتان. بنابراین فروید معتقد بود تعبیر زبانی «مرگِ من» تعبیر بی معنایی است و هیچ وقت آدمی نمی تواند درباره ی آن تصوری داشته باشد. فروید می گفت چیزی که در مرحله ی خودآگاه تصوری از آن نداریم هیچ وقت به ناخودآگاه ما هم نمی تواند راه پیدا کند، چون هرچیزی که بخواهد به ناخودآگاه راه پیدا کند حتما باید در خودآگاه حضور قبلی داشته باشد.
🔹فروید به این دو دلیل معتقد بود که مرگ اندیشی امری بیمارگونه است. اما چرا به رغم این، انسانها این مقدار مرگ اندیش اند؟ فروید میگفت مرگ اندیشی صورت مبدل یک ترس دیگر است. معتقد بود ترس دیگری وجود دارد و روان درمانگر باید ترس دیگر فرد را کشف کند و وقتی آن ترس را کشف کند دیگر ترس از مرگ و اندیشیدن به مرگ در آدمی از بین میرود.
🔹فروید برای آن ترس دیگر دو تعبیر به کار می برد (که یکی از آنها را باید کاملا فرویدی باشید تا بپذیرید و دیگری را می توانید فرویدی نباشید اما بپذیرید).او می گفت انسانها ترس از اختگی و عقیم شدگی دارند و از آن به ترس از مرگ تعبیر می کنند - این تعبیر را من که فرویدی نیستم نمی توانم بپذیرم.
🔹 تعبیر دوم فروید هم این بود که می گفت هر انسانی که ترس از مرگ و یا مرگ اندیشی دارد، در واقع ترس از عدم امنیت دارد یا به عدم امنیت می اندیشد و من به عنوان رواندرمانگرِ روانکاو باید بفهمم که فرد از چه چیزی احساس ناامنی میکند. اگر چیزی که به فرد احساس عدم امنیت می دهد برای او مکشوف شد، احساس عدم امنیت از بین می رود و وقتی احساس عدم امنیت از بین رفت دیگر آن فرد نه مرگ اندیشی دارد و نه مرگ هراسی. از این نظر فروید معتقد است که فرد مرگ اندیش و مرگ هراس سلامت روانی ندارد. آن طور که ارنست جونز زندگی نامه نویس فروید گفته، همیشه وقتی فروید با یک انسان مرگ اندیش و مرگ هراس روبه رو می شد بلافاصله سراغ این مسئله می رفت که بفهمد آن فرد از چه چیزی احساس عدم امنیت می کند. اما نکته ی جالب این است که به شهادت زندگینامه نویس فروید او در پانزده سال آخر عمر خود، مرگ اندیش شده بود و مدام اندیشه ی مرگ در ذهنش خلجان می کرد.
➖اضطراب مرگ
@mostafamalekian
✔️ تفکیک فرآیند و فرآورده در قرآن
✍️ مصطفی ملکیان
🔹موردی که باز به خاطر این که قرآن به ترتیب نیست اشکال ایجاد می کند، تفکیک فرآیند و فرآورده است. تفکیک فرآیند و فرآورده در قرآن امکانپذیر نیست. مثلاً فرض کنید یک کارخانهدار ثروتمند کارگری را استخدام میکند. سال اول به او صد هزار تومان حقوق بدهد، سال دوم حقوقش را بکند دویست تومان، سال سوم بکند سیصد تومان و ... سال دهم یک میلیون. سال دهم کارخانهدار میمیرد و بچهها بر سر اینکه به این کارگر چه قدر حقوق بدهیم اختلاف نظر پیدا میکنند. بعضی از آنها میگویند آخرین امضای پدر نشان میدهد که پدر ماهی صد تومان حقوق میداده، بعضی از بچهها میگویند در پروندهها آمده که پدر ماهی یک میلیون تومان حقوق میداده به این کارگر هر سال هم بیشتر از سال قبل به این کارگر حقوق میداده، یعنی اگر امسال زنده بود به او یک میلیون و صد هزار تومان حقوق میداد و سال بعد یک میلیون و دویست و ... کدامیک از اینها وفادارترند؟ به نظر میآید این گروه دوم.
🔹فرقشان این است که اولیها حکم پدر را یک فرآورده و یا product و دومیها حکم پدر را یک فرآیند تلقی میکنند یا یک process. در قرآن از این نمونهها فراوان است نمونهاش حقوق زنان است. انگار سیری هست که حقوق زنان روز به روز بهتر شده، ممکن است کسی بگوید ما هم باید تلاش کنید که حقوق زنان را هر روز بهتر کنیم، ممکن هم هست کسی بگوید نه، آخرین حرفی که ایشان زدهاند ملاک است و نباید تغییری رخ بدهد و نظر ایشان را فرآورده میداند و نه فرآیند.
❇️ تحلیل فلسفی | صفحه 140
@mostafamalekian
🔴تبعیت از "هیچ کس" و زندگی عاریتی
✍مصطفی ملکیان
🔹یک فیلسوف و عارف و روانشناس اروپای شرقی به نام آقای جاروس است، که فعلاًاستادی در کانادا و استاد فلسفه در دانشگاههای امریکاست. ایشان معتقد است که زندگی عاریتی سخنشنوی از فرد نامرئی است، کسی که او را نمیبینیم و اصلاً نمیتوان او را دید.
🔹آزمایشهای روانشناسی نشان داده است که اگر شخصی تنها، در یک اتاق ساختمانی مشغول کار باشد و ببیند که از زیر در دودی به درون اتاق میآید، به محض رؤیت دود، به طرف درمیرود تا علت آن را کشف کند یا از دیگر افراد ساختمان بپرسد. اما اگر سه نفر در یک اتاق باشند و همین دود را ببینند، خیلی که زود دست به کار شوند ۶ دقیقه بعد از ورود دود است، و گاهی تا رؤیتشان از آنها گرفته نشود هیچ تکان نمیخورند. چرا؟ چون نفر اول میگوید: اگر این دود چیز خطرناکی بود، آن دو نفر واکنش نشان میدادند و چون آن دو نشستهاند لابد چیز خطرناکی نیست، غافل از اینکه آن دو نفر هم به دوتای دیگر نگاه میکنند و همین توجیه را میآورند. یعنی من به دلیل چیزی که در آن دو میبینم تشخیص خودم را تعطیل میکنم. غافل از اینکه دوتای دیگر هم همین فکر را میکنند. خوب، در این فرآیند ما از چه کسی تبعیت میکنیم؟ من از شما دو تا، دومی از ما دو تا، و سومی هم از دو تای اول، پس در واقع داریم از «هیچ کس» تبعیت میکنیم!
➖مصطفی ملکیان،زندگی اصیل و مطالبه دلیل
@mostafamalekian
🔈 فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان در نشست رونمایی دانشنامه فلسفه استنفورد: «فلسفه ذهن، فلسفه علم»
پنجشنبه ۳ خرداد ١۴٠۳، شهرکتاب فرهنگان پاسداران
@mostafamalekian
✔️تاثیر نحوشناسی تاریخی در فهم متون
✍️ مصطفی ملکیان
🔹امروزه روحيه عربزبانها هم عوض شده. روزنامه های عرب را بخوانيد یا کتابهایی که در مصر، لبنان و تونس چاپ شده را نگاه کنيد، انَّ و اَنَّ و نون تاکيدهی ثقيله را پيدا نمیکنيد واینها الان وجود ندارد، چون روحيهی عرب هم آهسته آهسته دارد عوض میشود. این است که هميشه نحوشناسی باید نحوشناسی تاریخی باشد. این است که هميشه تاکيد میشود بر historical syntax یعنی نحوشناسی تاریخی . برای آنکه ما بخواهيم فهم کاملی از مواد ماتن و نویسنده داشته باشيم و از آنچه گفته یا نوشته شده باید تطورات آن نحو را بدانيم. این درباب نحوشناسی.
🔹اگر دوستان بخواهند راجع به این مسئله که روحيهی عرب چقدر بر آن تاثير گذاشته، مثلاً، لام قَسَم داریم، از شما میپرسم تا به حال با دو قسم در زبان انگليسی برخورد کردید؟ اصلاً و ابداً. درعربی مواجه میشویم با لامرک، الله، لالله و. .. یا به جای آن بگوید اضربک یعنی تو را میزنم میگوید لاضربک یا نون تاکيده ضميمه برای تاکيد کمتر و نون تأکيدی ثقيله داریم برای تأکيد بيشتر و تقدیم ماحق تأخير یا تأخير ماحق تقدیم، کلمهای که جایش در آخر است و آن را در آخر آوری و یا جایش آخر است آن را اول آوری، میخواسته تأکيد را نشان دهد. این در زبانهای دیگر وجود ندارد. این روحيهی پرخاشگری، این روحيهی بيابان گردی و... . کما اینکه روحيهی روستایيان بادیه نشين هم روحياتشان هم همينطور است و روحياتشان خشن است، کما اینکه شما در هر جا با طبيعت سخت مواجه شوید روحيات کم کم خشن میشود.
🔹در زبان قرآن هم این است، در قرآن هم از این حرفهای غلاظ و شداد هست که امروزه آدم را می آزارد اما این آزاردهندگی تا وقتی است که فرد نمیفهمد ما نباید نحو آن زبان را با نحو زبان خودمان مقایسه کنيم. اگر بفهميم که نحو زبان در آن زمان که قرآن نازل شده چطور بوده، آنوقت است که درست میفهميم از خدا میخواسته چه بگوید که آنقدر در زبان عربی مشدد و مغلظ بيان شده است.«الغیبه اشد من الزنا، الغيبه اشد من الزنا بالحارم فی المسجد » . غيبت بدتر از این است که انسان زنا کند، آن هم با محارم خودش در مسجد الحرام. این کار را هيچ عقلی قبول نمیکند. اما امامی که میخواسته این را بگوید اگر ایرانی بود میگفت غيبت چه بسيار بدي است(چون روحیه ایرانی،روحیه ملایمی است) . اما گفته الغيبه اشد من الزنا فی المسجد الحرام.
❇️ تحلیل فلسفی | صفحات 110 و 111
@mostafamalekian
🔈سخنرانی «چرا باید علوم انسانی خواند؟»
مصطفی ملکیان
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، دانشگاه گوهرشاد (افغانستان)
@mostafamalekian